سیر اصلاحات در حکومت علوی
Article data in English (انگلیسی)
سیر اصلاحات در حکومت علوی
بهروز یدالله پور
مقدّمه
این مقال، پژوهش در اندیشه تابناک امام همام علی بن ابی طالب(علیه السلام)است که عرصه جولان اندیشه بسیاری از اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان بوده است. ما که مبنای نظام سیاسی مان برگرفته از ساختار حکومتی پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) و حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)است، نیاز به تحقیق بیشتر و امعان نظر در شعارها، آرمان ها، اصلاحات و برنامه حکومتی آن حضرت داریم. در این راستا، به بررسی «سیر اصلاحات در حکومت علوی(علیه السلام)» پرداخته، فسادهای رایج و شایع قبل از حکومت آن حضرت و نیز اصلاحات آن حضرت در ابعاد سیاسی، اقتصادی، قضایی و دینی را بررسی خواهیم نمود، از منابع تاریخی شیعه و عامه شواهد متعدد در این زمینه فراهم، و به گونه ای تلاش خواهیم کرد تا موانع اصلاحات در حکومت علوی(علیه السلام)را بیان کنیم. در پایان، فرجام اصلاحات به رشته تحریر درآمده، و تلاش شده است این مباحث در یک مقدمه و سه بخش و یک نتیجه مورد بررسی قرار گیرد.
امید است صاحبان اندیشه و اصحاب بصیرت و معرفت، ما را از نقد و نظر بی بهره نگذارند.
مفهوم شناسی اصلاحات
«اصلاح» از نظر لغوی، سامان بخشیدن و بسامان کردن است.1 در مقابل، افساد متضاد آن است و اصلاح اجتماعی، یعنی دگرگون ساختن جامعه در جهت مطلوب.
اصلاح طلبی یک روحیه اسلامی است. هر مسلمان به حکم اینکه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب است و دست کم طرفدار اصلاح طلبی.2پیامبران الهی برای انجام اصلاحات در جوامع بشری سختی ها را به جان می خریدند و برای شکوفایی اندیشه بشری تلاش می نمودند.
در تعابیر قرآن، به کرّات واژه اصلاح طلبی و مصلحان مشاهده می شود و قرآن مجید، مصلحان را از مفسدان جدا می سازد و ویژگی های آنان را برمی شمارد. مفسدان غالباً با شعار اصلاح، دست به تغییرات می زنند که قرآن، نقشه آنان را نقش بر آب می نماید تا جایی که در سوره بقره آمده است که مفسدان تنها و تنها خود را مصلحان حقیقی معرفی می کنند، حال آنکه خداوند سبحان آنان را مفسدان حقیقی می شمارد: (وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لاَّ یَشْعُرُونَ.)(بقره: 11و 12) پیامبران نیز فلسفه بعثت خود را اصلاح جامعه می دانند. چنان که حضرت شعیب به قوم خویش فرمود: (إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ مَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللّهِ...)(هود: 88)
با توجه به سیاق آیات قرآن مجید به خوبی می توان فهمید که پیامبران، رسالت اصلاح جامعه انسانی را با تمام وجود پیگیر بوده اند و در این راه، لحظه ای کوتاهی نکرده اند و با اصلاح اندیشه دینی جوامع انسانی، اصلاح ساختار اقتصادی و شیوه حکومتی جامعه بشری در طول تاریخ با توکل بر خدا در مقابل قدرت های ستمگر ایستادگی کرده اند.
پیامبر گرامی اسلام و ائمّه اطهار(علیهم السلام) نیز، که تربیت یافتگان مکتب قرآن و اسلامند، همواره با قول و فعل خویش به شیوه های گوناگون و بر حسب مقتضیات زمان، در راستای اصلاح جوامع اسلامی و انسانی تا سرحد امکان کوشیده اند. در این میان، نقش امام علی(علیه السلام) به دلیل قرار گرفتن در مسند حکومت، آن هم پس از 25 سال فترت غمباری که ارزش های اسلام واژگونه گردید، برجسته تر و در ابعاد مختلف قابل بحث و توجه جدی می باشد.
در گفتمان علی بن ابی طالب(علیه السلام) موعودگرایی یک مقوله انیمیشنی، مضحک، خیالاتی و اتوپیایی نیست، یک موعودگرایی واقع بینانه است... باید اصلاحات اجتماعی مان را در چارچوب تعریفی امام علی(علیه السلام) و امام زمان(علیه السلام)ادامه دهیم... افراد و جامعه ای که از اول به نقشه درستی فکر کنند و به یک اصول مقدس معتقد باشند و راه را گم نکنند، فقط آنها می توانند اصلاح طلب و ترقّی خواه باشند.3
در حقیقت، امام علی(علیه السلام) به عنوان انسان حق محور و مبارزه گر با ستم و بی عدالتی، راهنمای اصلاح طلبی است: «اصلاح طلبی به خودی خود و با قطع نظر از اینکه واقعیت داشته باشد یا بهانه برای هدف هایی قرار گرفته باشد، یک امر مطلوب و با ارزش است.»4 علاوه بر اینکه در گذشته اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر محدود به چند مسئله فقهی نبود و نصحیت ائمه مسلمین نیز در دایره امر به معروف و نهی از منکر قرار می گرفت «مسلمانان، امر به معروف و نهی از منکر را محدود به چهار مسئله عبادات نکرده بودند، بلکه این اصل را عمدتاً ضامن همه اصلاحات اخلاقی و اجتماعی خود می دانسته اند.»5
از نظر فرهنگ علوی، هر شیعه یک اصلاح طلب علی الدوام است; یعنی تا در حکومت، یک بی عدالتی وجود دارد و تا در جامعه، یک نابرابری، ظلم و شرک و نفاق وجود دارد، جنبش اصلاح طلبی باید ادامه داشته باشد و هر کسی از صف اصلاح طلبان به این معنا یک گام بیرون بگذارد، از صف تفکر اسلامی و تشیع خارج شده است.6
«اصلاحاتی که موردنظر امیرالمؤمنین است، به هیچ فساد و بی عدالتی رحم نخواهد کرد. هر کس که در جامعه مسئولیت دارد و به کار وارد نیست و مسئولیت قبول کرده یا کاری می کند که در ذیل قدرت او به کسانی ظلم شده، باید پاسخگو باشد. این منطق اصلاحات علوی و اسلامی است.»7
اصلاحات در حکومت امام علی(علیه السلام) اصلاح هرگونه ساختار غلط سیاسی، اقتصادی، قضایی و تفکر دینی را شامل می شود و محدود به بعضی از فسادها و تباهی ها نمی شود، بلکه هیچ گونه کجروی و نابسامانی را بر نمی تابد و با آن مقابله می نماید.
در اسلام، اصلاح به اندازه و نوع فساد باید صورت گیرد و با مقتضیات زمان تعیین می شود. «در اسلام جزمیّتی در شکل اصلاح از جهت کلی و جزئی و یا تند و کند بودن نمی توان یافت، بلکه شکل آن را میزان فساد و شرایط و مقتضیات زمان و مکان تعیین می کند. در این مکتب، ملاک بر مشروعیت و قداست مبارزه است، هم از نظر هدف و هم از نظر وسیله;8 چنان که امام علی(علیه السلام)، هدف و غایت اصلاحات خویش را این چنین بیان می دارند: «اللهم اِنّک تَعلمُ اَنّه لم یکنِ الذی....»;9 خدایا تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقرّرات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد.
1. اصلاحات سیاسی امام علی(علیه السلام)
الف. مسئله بیعت
یکی از عناصر مهم حکومت مقبولیت عمومی آن است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)به عنوان اولین حاکم اسلامی، مقبولیت کامل مردمی داشت. پس از ارتحال آن حضرت، مسئله بیعت با خلیفه مطرح شد. خلیفه اول که جایگاه امام علی(علیه السلام)را غصب کرده و نظام اسلامی را در درون با بحران مواجه ساخته بود، با بیعت اجباری و در حقیقت عدم مقبولیت، بر مسند خلافت نشست. «فقد جاءت الاخبار متواتره باکراه من اکره علی بیعة ابی بکر و عمر و عثمان فیجب ان تقطع علی فساد امامتهم بذلک والا کنت مناقضا عند العقلا... .»10 امام که حق خویش را از دست رفته می دید، ابتدا به اعتراض برخاست اما وقتی مخالفت هایی علیه اسلام از گوشه و کنار جزیرة العرب برخاست، به خاطر حفظ اسلام از مخالفت دست کشید.11
از جمله اقدامات دیگر غاصبان خلافت آن بود که سعی کردند با تطمیع، موانع را از سر راه بردارند، از این رو، وقتی خبر اعتراض عباس و علی(علیه السلام) و بعضی صحابه به ابوبکر و عمر رسید و آن دو به ابوعبیده جراح و مغیرة بن شعبه پیام فرستادند و پرسیدند رأی و چاره چیست؟ مغیره گفت: رأی درست این است که هر چه زودتر عباس را ببینید و برای او و فرزندانش در این کار بهره ای قرار دهید تا به این ترتیب آنان از هواداری علی بن ابی طالب دست بردارند... . ابوبکر و عمر و مغیره شبانه به منزل عباس آمدند. ابوبکر پس از سخنانی گفت: و ما اینک به حضور تو آمده ایم و می خواهیم برای تو در این کار بهره و نصیبی قرار دهیم و برای فرزندانتان نیز بهره ای قرار می دهیم... .12
آن گونه که در تاریخ اسلام به طور قطعی آمده است، زمینه سازی ابوبکر و عمر برای به دست گیری خلافت بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، مدت ها قبل از رحلت آن حضرت صورت می پذیرفت و آنچه در سقیفه بنی ساعده اتفاق افتاد، نتیجه آن زمینه سازی ها بوده است. آن دو در زمان حیات پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله)به طور علنی مخالفت هایی کرده بودند و با اندک دقتی می توان فهمید که در سال های آخر حیات مبارک آن حضرت حالت تعرض به ساحت قدس نبوی به خود گرفته بودند که مخالفت با کتابت وصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و آن جمله اهانت آمیز معروف عمر بدون هیچ عذرخواهی از طرف خود یا ابوبکر و یا هوادارانش، و نیز عدم حضور در جیش اسامه... دلایل روشنی بر این مدعاست. پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)نیز خلافت ابوبکر با حضور و بیعت دو نفر دیگر و بیعت اجباری باقی صحابه و انصار ـ که در کتاب های تاریخی مشهور است ـ و نیز در تنگنا قرار دادن امام علی(علیه السلام) برای بیعت آغاز گردید; یعنی با توجه به موقعیت خاص و ممتاز امام علی(علیه السلام)دیگران توانستند عرصه را بر امام تنگ کرده و با اجرای شگردهای خاص سیاسی، قدرت را به دست گیرند; به تضعیف شخصیت امام پرداخته، حضرت را منزوی سازند... .13
پس از غصب خلافت با اجبار و رفتاری اهانت آمیز درصدد بیعت گرفتن از امام برآمدند، به گونه ای که به بیت حضرت تعرض نموده، به خانواده اش هتک حرمت و تعدی کرده... و امام را کشان کشان به مسجد بردند. چنان که امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه در ضمن نامه ای در پاسخ به نیش زبان ناسنجیده معاویه مرقوم می فرمایند: «قلتُ اِنّی کنتُ اُقادُ کما یقاد الجمل المخشوش حتی اُبایع و لَعمر الله لقد اردت اَن تَذُّم فمدحتَ و ان تفضح فافتضحت...»;14 ای معاویه! گفته ای که مرا چونان شتر مهار کرده به سوی بیعت می کشاندند، سوگند به خدا خواستی که مرا نکوهش کنی، اما ستودی، خواستی رسوا سازی که خود را رسوا کردی، مسلمان را چه باک که مظلوم واقع شود... و یا فرمود: بدان که خودکامگی و ظلم که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد در حالی که نسب ما برتر بود و پیوند خویشاوندی ما با رسول اللّه استوارتر بود و این جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند و ـ در این میان ـ داور خداست.15
برخلاف خلفای گذشته، امام علی(علیه السلام) در موقعیتی حکومت را پذیرفت که با توجه به شرایط زمان و مسائل به وجود آمده و انحرافات 25 ساله و اصرار مردم و مقبولیت همگانی ناچار به پذیرش بود که خود در این باره می فرمایند: «و بسطتم یدی فکففتها ...»;16 دست مرا برای بیعت می گشودید و من می بستم، شما آن را به سوی خود می کشیدید و من آن را می گرفتم; سپس چونان شتران تشنه که به طرف آبشخور هجوم آورند، بر من هجوم آوردید تا آنکه بند کفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد و افراد ناتوان پایمال گردیدند... و یا می فرمایند: «فتداکّوا علی تداکّ الابلِ الهیم...»; پس از کشته شدن عثمان مردم نزد من، خود را به یکدیگر زده و برای بیعت نمودن ازدحام نمودند... که گمان کردم می خواهند مرا به قتل برسانند، یا بعضی از ایشان قصد دارند در حضور من بعضی دیگر را بکشند.17
با توجه به مجموع سخنان حضرت و استدلال امام به اصرار مردم، پذیرش حکومت را، بر پایه دو اصل می شمارد: «سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران، حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می ساختم...»18
حضرت در بیان حقانیت خود نسبت به حکومت اسلامی و غصب آن به وسیله دیگران در نهج البلاغه چنین می فرمایند: «لقد علمتم اَنّی احق الناس بها من غیری ...»19 همانا می دانید که من سزاوارتر از دیگران به خلافت هستم. سوگند به خدا، به آنچه انجام داده اید گردن می نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمانان رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگری ستم نشود... آگاه باشید! به خدا سوگند، ابابکر جامه خلافت را بر تن کرد در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه ها، به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای خلافت را رها کرده و دامن جمع کرده از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند صبر پیشه سازم؟ پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می بردند.20
امام در بخش دیگر این خطبه به خلافت ابوبکر می پردازد و آن را نیز ناحق و غیرمردمی می شمارد: «فی ما عجبا! بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد وفاته لَشدَّ ما تشطرّا ضرعیها فصیَّرها فی حوزة خشناءَ... فصَبَرتُ علی طول المدّةِ و شدّة المحنة حتی اذا مضی لسبیله»;21 شگفتا ابابکر که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند چگونه در هنگام مرگ خلافت را به عقد دیگری در آورد؟ هر دو از شتر خلاقت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گشتند... و سرانجام، ابابکر حکومت را به دست کسی سپرد که مجموعه ای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزش طلبی بود... من در این مدت طولانی، محنت زا و عذاب آور، چاره ای جز شکیبایی نداشتم تا روزگار ابوبکر هم سپری شد.
در بسیاری از کتاب های تاریخی معتبر آمده است که ابابکر ده ها بار گفته بود: «اقیلونی فلست بخیرکم» با این حال، بعد از خود حکومت را با وجود علی(علیه السلام) به عمر وانهاد و او با افراط و به خطا رفتن و ... حکومت کرد و حضرت علی(علیه السلام) در مقابل غصب حق خود، باز هم سکوت کرد و اینکه حضرت می فرمایند: «صبر کردم ...» معلوم می شود به طور مسلم حق ولایت حضرت غصب شد. امام به روند شورای عمر در انتخاب خلیفه بعد از او اعتراض می کند و از همسان قرار دادن آن 5 نفر اعضای شورا با خویش اعتراض دارد و با خلافت عثمان نیز مخالف است.
«عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان می باشم. پناه بر خدا از این شورا! در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم تا امروز با اعضای شورا برابر شوم که اکنون مرا همانند آنان پندارند؟ ناچار باز هم کوتاه آمده و با آنان هماهنگ گردیدم. یکی از آنان با کینه ای که از من داشت، روی برتافت (سعدبن ابی وقاص) و دیگری دامادش (عبدالرحمن بن عوف) را بر حقیقت برتری داد و آن دو نفر دیگر که زشت است آوردن نامشان، تا آنکه سومی به خلافت رسید. دو پهلویش از پرخوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند.»22
حضرت در نهج البلاغه بارها به حقانیت خود و نیز چگونگی قبول حکومت اشاره می فرمایند; یعنی در حقیقت، سیره صحیح حکومت را مقبولیت و آرای عمومی می دانند که شکل حکومت نبوی نیز چنین بود. امام خمینی(قدس سره)بزرگ شاگرد مکتب اهل بیت و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران نیز به تأسی از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)و امام علی(علیه السلام) در زمینه ساختار حکومت می فرمایند: «حکومت جمهوری اسلامی موردنظر ما از رویه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و امام علی(علیه السلام)الهام خواهد گرفت و متکی به آراء عمومی ملت خواهد بود و شکل حکومت را مراجعه به آرای ملت تعیین خواهد کرد.»23
از آنچه که تاکنون درباره سیره امام علی(علیه السلام) در پذیرش حکومت بیان گردید، روشن می گردد که امام اولین اصلاح را در ساختار سیاسی حکومت اسلامی پس از خلفا پدید آورد و بر آرای عمومی تکیه کرد.
ب. عزل کارگزاران ناشایسته و نصب کارگزاران شایسته
یکی از اقدامات امام علی(علیه السلام) در پذیرش حکومت، عزل و نصب حاکمان بر ملاک حق محوری است. امام در نخستین روز حکومت درباره کارگزاران و مجریان گفتند: «الا و ان بلیتکم قدعادت کهئیتها یوم بعث الله نبیه(صلی الله علیه وآله) ... و الذی بعثه بالحق لتبلبلن و لتغربلن غربله و لتساطن سوط الغدر حتی یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم...»24 در این عبارات، حضرت سوگند یاد می کند که چنان مردم را غربال و زیر و رو نماید که صدرنشینان فرو روند و فروتران صدرنشین شوند. و ساختار اجتماعی را تغییر دهد و ارزش های الهی در حاکمیت مورد توجه قرار گیرد و شایسته سالاری، جایگزین قوم و قبیله سالاری گردد.
امام اصلاح فسادهای سیاسی را در بین مسلمانان بر فتوحات و تسخیر اراضی بیشتر مقدّم می دارد و در راستای این سیاست، ترجیح می دهد که کشور اسلامی در همین حدود جغرافیایی که دارد باقی بماند، اما در دوران ایشان فساد سیاسی حاکم نباشد و عناصری بر مردم حکومت کنند که در صلاحیت دینی و سیاسی آنان جای هیچ گونه شک و تردیدی نباشد.»25
با توجه به فتوحات شرقی و شمال آفریقا به وسیله خلیفه دوم و نصب حاکمان با معیار نزدیکی به خود، و نه به خدا، حکومت اسلامی دچار انحراف شد. وی اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله)را که در شهر بر سر کار بودند، عزل نمود و پسران بنی امیه و ابومعیط را بر گردن مردمان سوار کرد. چون مردمان به عملکرد تباه آنان خرده گرفتند، اعتنایی نکرد. عثمان، ولیدبن عقبه را به جای سعدبن ابی وقاص به حکومت کوفه منصوب کرد و عبدالله بن عامر را به جای ابوموسی اشعری در بصره منصوب کرد و عبداللّه بن سعدبن ابی سرح را به جای مغیرة بن شعبه حاکم مصر گردانید و همه شام را به معاویه واگذاشت.26
با آنکه عثمان پذیرفته بود عاملان عمر را از سر کار بر ندارد، طولی نکشید که همه آنان را از کار بر کنار کرد و خویشاوندان خود را به جای ایشان گماشت. این کار به اراده او بود یا به اشاره مروان؟ خدا می داند. آنچه مسلم است، این است که در میان کسانی که روی کار آمده بودند کسانی بودند که تقوای مالی یا تقوای سیاسی یا تقوای دینی یا هر سه را نداشتند.27
نتیجه دخالت آنان (بنی امیّه) به راندن انصار از صحنه سیاست منتهی شد. در زمان عثمان «رهبران رده» به اشغال مناصب پرداختند که در حقیقت یکی از علل اصلی خرابی و فساد اوضاع، تصدی این اشخاص به کارهای مهم بوده است... .28
ابوسفیان پس از آنکه عثمان به خلافت رسید گفت: «ای بنی امیه، حکومت را همچون گویی که به دست آورده اید، محکم نگهدارید; زیرا قسم به آن کسی که سوگند می خورم، سال ها بود که احراز این مقام را برای شما آرزو می کردم. حالا که به مقصود رسیده اید بکوشید تا خلافت را به کودکانتان منتقل سازید.»29
مخالفان علی(علیه السلام) می گویند: «وی مرد شجاعت بود نه مرد سیاست; زیرا او می توانست در آغاز خلافت خود با عناصر مخالف، موقتاً از در آشتی و صفا درآمده و آنان را با مداهنه راضی و خشنود نگهدارد و بدین وسیله خلافت خود را تحکیم کند و سپس به قلع و قمع شان بپردازد... . حال آنکه اساساً دعوت اسلامی هرگز اجازه نمی دهد که در راه زنده کردن حقی، حق دیگری کشته شود، یا باطلی را با باطل دیگری دفع نمایند. آیات زیادی در قرآن کریم در این باره موجود است. گذشته از این، مخالفان علی(علیه السلام) در راه پیروزی و رسیدن به هدف، خود را از هیچ جرم و جناینی و نقض قوانین صریح اسلام فروگذار نمی کردند ... .»30
امام معیار عزل و نصب را رعایت حقوق مردم و انجام تکالیف الهی می دانست و در مقابل فرمانداران بیدادگر می ایستاد. در جایی به حضرت علی(علیه السلام)گزارش دادند که ناظر بازار اهواز اختلاس کرده و رشوه می گرفته است. حضرت پس از اطمینان از صحت موضوع، بخشنامه ای به فرماندار ناحیه ارسال نمود مبنی بر اینکه فرد خلافکار را عزل کن و آنچنان که او هست، بدون افزودن یا کاستن از آن، به مردم بگو، آبرویش را بریز و حبسش کن که اگر آبروی او را نریزی، آبروی دین و حکومت دینی خواهد ریخت.31
سوده همدانی (سوده بنت عماره) در مقابل معاویه می گوید: روزی برای شکایت از یکی از عاملان نزد حضرت رفتم. او را ایستاده، جهت انجام نماز یافتم. حضرت از نماز منصرف شد و با مهربانی و عطوفت فرمود: آیا حاجتی داری؟ او را از شکایتم آگاه کردم. پس گریست و فرمود: خدایا تو شاهد باش که من دستور به چنین ظلمی را ندادم. آن گاه نامه ای نوشته به آن زن دادند تا به آن کارگزار برساند که محتوای آن نامه چنین بوده است: هنگامی که نامه به دست تو رسید آنچه در دست توست را حفظ کن تا جانشین تو برسد و از تو بستاند.32
حضرت بدون هیچ مسامحه ای با کارگزاران خاطی برخورد می کند و آنان را از مناصب عزل می نماید. چنان که در نامه ای به فرماندار بصره می نویسد: همانا من به راستی به خدا سوگند می خورم، اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومی خیانت کردی کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهره شده و در هزینه عیال، درمانده و خوار و سرگردان شوی.33
و یا کارگزاران هنگامی که در مجالس پر خرج شرکت می کنند، که در آن سرمایه داران و مرفهان شرکت دارند و محرومان نمی توانند در آن حضور یابند و بدان دعوت نشدند، مورد سرزنش قرار می گیرند. نظیر آنچه که خطاب به عثمان بن حنیف فرموده اند: «گمان نمی کردم مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندان بر سر سفره دعوت شده اند... سوگند به خدا، من از دنیای شما طلا و نقره نیندوخته و از غنیمت های آن چیزی ذخیره نکرده ام. بر دو جامه ام، جامه ای نیفزودم و از زمین دنیا حتی یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیای شما در چشم من از دانه تلخ بلوط ناچیزتر است.34 و یا می فرماید: «کیف تُسیغ شرابا و طعاما و انت تعلم اَنّک تاکُل حراماً...»;35 چگونه نوشیدن و خوردن را بر خود گوارا کردی در حالی که می دانی حرام می خوری و حرام می نوشی؟ چگونه با اموال یتیمان و مستمندان و مؤمنان و مجاهدان، کنیزان می خری و با زنان ازدواج می کنی؟... پس از خدا بترس و اموال آنان را باز گردان و اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفری خواهم کرد که نزد خدا عذرخواه من باشد. با شمشیری تو را می زنم که به هر کس زدم، وارد جهنم گردید.
و یا امام در مقابل خرید خانه توسط شریح قاضی به 80 دینار غضبناک شده، او را هشدار می دهد و قاطعانه برخورد می کند.36
نکته دیگر آنکه امام، کارگزاران را بر اساس صلاحیت شخصی و مسائل حوزه فرمانداری، عزل و نصب می کرد و رعایت حدود الهی و حقوق مردم را مهم می شمرد. در عزل محمّدبن ابی بکر از مصر به جهت رفع سوءظن احتمالی به هنگام نصب وی به عنوان فرماندار شهری دیگر چنین بیان می کند: «فقد بلغنی مَوجِدتُک من تسریح الاشتر الی عملک»;37 خبر یافتم که از فرستادن اشتر برای تصدی کاری که در عهده داری، دلتنگ شده ای ... اگر آنچه را در فرمان توست از دستت گرفتم، بر جایی حکومتت دادم که سر و سامان دادن آن بر تو آسان تر است و حکمرانی آن بر تو خوش تر. امام در عهدنامه معروف «مالک اشتر» چگونگی نصب کارگزاران و گزینش آنان، بازرسی از کار آنان،38 و.. را بر می شمارد و معیار صحیح به کارگیری فرمانداران را بیان می فرماید.
ج. احیای سنّت پپامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در حکومت
یکی دیگر از اصلاحات مهمی که امام در طی حکومت 5 ساله خود انجام داد، احیای سنّت شریف نبوی بود. با توجه به انحراف خلفای قبلی، امام علی(علیه السلام)از همان ابتدا بر حفظ سنّت نبوی و حرکت بر محور سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) تأکید داشتند. امام در شورای پس از مرگ عمر، به خاطر تکیه بر قرآن مجید و سنّت و عدم پیروی از سیره شیخین، از خلافت دست کشید:39 «در اصل، مهم ترین مسئله برای امام(علیه السلام)، احیای سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)از هر جهت و از هر حیث و اصلاح مشکلات و انحرافاتی بود که در آن زمان وجود داشت. این کار بسیار سختی بود; به ویژه که بازوان امام مردمی بودند که خودشان به شیخین معتقد بودند.»40
فاصله علی(علیه السلام) از زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و تغییرات پدید آمده در طی 25 سال خلافت خلفای سه گانه، طعم شیرین حکومت ناب اسلامی را از ذائقه ها برده بود. اندک اندک مردم از سیره ناب حکومت نبوی غفلت کرده بودند و خاطره شیرین آن ایام از اذهان محو می شد. حضرت در ضمن خطبه ای سیره و روش حکومتی خود را که منطبق با قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله)بود بیان نمود و عملا نیز از همان آغاز مطابق گفته خود، عمل کرد.41
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بین عرب و غیر عرب فرق نمی گذاشت و بیت المال را به طور مساوی بین مسلمانان تقسیم می نمود، اما خلفای سه گانه بر خلاف سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) عمل نمودند. مثلا، خلیفه اول بزرگان انصار را در فتوحات، به سرکردگی لشکر نگماشت تا آنجا که صدای انصار به اعتراض بلند شد و او به اجبار، تنها ثابت بن قیس را از انصار را به سرکردگی لشکر تعیین کرد.42
امام علی(علیه السلام) در طی حکومت سعی فرمودند با یادآوری فلسفه بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و نحوه حکومت آن رسول گرامی و انطباق شیوه حکومتی خود بر آن روش، سعی در احیای مجدد اسلام ناب بنمایند، پیرایه ها را بزدایند و به نوعی نامشروع بودن سیره خلفای پیشین را اعلام نمایند.
امام علی(علیه السلام) به واسطه سیرت عادلانه خود قیافه جذاب سیرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)را به مردم، بخصوص نسل جدید نشان داد. وی در برابر شوکت کسرایی و قیصری معاویه در زی فقرا و مانند یکی از بینواترین مردم زندگی می کرد. وی هرگز دوستان و خویشاوندان و خاندان خود را بر دیگران مقدم نداشت و توانگر را به گدایی و نیرومندی را بر ناتوانی ترجیح نداد.43
اساساً حضرت یکی از حقوق مردم بر حاکم را عمل به کتاب خدا و سنّت نبوی می شمارد: «و لکم علینا العمل بکتاب الله تعالی و سیره رسول الله(صلی الله علیه وآله) و القیام بحقه والنعش لسنته»;44 حقی که بر شما برگردن ما دارید، عمل کردن به کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قیام به حق و برپا داشتن سنّت اوست.
امام علی(علیه السلام) با بیان سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مردم را با اسلام ناب آشنا می کردند و به تأسی از آن سیره دعوت می کردند. «پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن که راه و رسم او الگویی است برای الگوطلبان ... و محبوب ترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و گام بر جایگاه قدم او نهد... پیامبر(صلی الله علیه وآله) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست ... همانا پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر روی زمین می نشست و غذا می خورد و چون برده، ساده می نشست و با دست خود کفش خود را وصله می زد و جامه خود را با دست خود می دوخت و بر الاغ برهنه می نشست و دیگری را پشت سر خود سوار می کرد... .»45
در واقع اعراض امام علی(علیه السلام) از پذیرش حکومت، به خاطر فسادها و انحرافاتی بود که در دوران خلفای سه گانه به دلیل دوری از سنّت نبوی(صلی الله علیه وآله)رخ داده بود، به طوری که جماعتی که به تبعیض و... عادت کرده بودند، در مقابل عدالت علوی و سنت نبوی(علیهم السلام)ایستادند.
امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در پی اقبال همگانی و اصرار مردم در حالی تشکیل دولت داد که تحولاتی اساسی در جهت بازگشت به سنت های جاهلی طی یک دوره 25 ساله روی داده بود; تحولاتی که به صورت تجدیدنظر در راه و رسم و سنّت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، در همه وجوه صورت گرفته بود و مسیری که آن حضرت به وجود آورده بود و راهی که برای آینده امت اسلامی مشخص نموده بود، در وجوه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دچار دگرگونی های اساسی شد.46
امام علی(علیه السلام) اصلاح روزگار را به پایداری راه های دین و نشانه های عدالت و سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و پای بندی بدان ها می شمارد: «و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت علی اذلالها السنن فصلح بذالک الزمان و طمع فی بقاء الدوله.»47
2. اصلاحات اقتصادی (عدالت اجتماعی) در حکومت امام علی(علیه السلام)
یکی از شعارهای اساسی امام علی(علیه السلام) در قبول حکومت، اجرای عدالت اجتماعی در حکومت اسلامی و ممانعت از ستمگری ظالمان و... بوده است. پیش از آنکه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) زمام امور را به دست گیرد، تحولات اقتصادی عظیمی به تدریج در جامعه و حکومت روی داد و مناسبات متعادل اقتصادی عصر پیامبر، به شدت دگرگون شد، عدالت اقتصادی رخ برتافت و استکبار اقتصادی جلوه یافت. این تحول در دوره خلیفه سوم به دلیل چپاول اقتصادی و مسکنت مالی مردم، جامعه را به بحران کشاند که در این زمانه جامعه به شدت گرفتار انبوه داری و فزونخواهی از یک سو، و نیازمندی و ناداری از دیگر سوی شده بود.48
به دنبال فتوحات، اموال فراوان و زمین های گسترده ای در اختیار حکومت و مسلمانان قرار گرفت و در پی سیاست های تبعیض در سهمیه بندی بیت المال و برتری بخشیدن عرب بر عجم و خواص بر عوام، و اختصاص دادن سهم های کلان به خویشان و نزدیکان و حامیان، هیأت حاکمه، به ویژه در شش ساله دوم حکومت خلیفه سوم، خطرناک ترین انحراف ها چهره نمود.49
وابستگی عثمان به خاندان اموی موجب شد قدرت امویان، که در زمان خلیفه دوم در شام پایه گذاری شده بود، بیشتر تقویت گردد. وقتی فرمانداری بسیاری از مناطق اسلامی به دودمان امیه و بستگان خلیفه سپرده شود، رفته رفته عدل اسلامی دستخوش تبعیض و قوم و خویش بازی یا اشرافیگری می گردد.50
همه مورّخان اسلامی اجمالا به دو نکته در زمان خلافت عثمان اشاره کرده اند:
- 1. سپردن تمام پست های حساس به بنی امیه، بخصوص افراد بی بند و بار و غیرمتعهد;
- 2. حیف و میل بیت المال در سطح وسیع و گسترده و بذل و بخشش های بیکران و غیر قابل توجیه;51
درباره حیف و میل ها و تبعیض هایی که در دوران خلیفه سوم اتفاق افتاد، در کتاب های متعدد تاریخی مطالب فراوانی نقل شده است که به اختصار به بعضی از آنها اشاره می نماییم.
عثمان خانه ای برای خود در مدینه ساخت که مردم بر او بسیار خرده گرفتند و او در ضمن خطبه ای که در پاسخ ایرادهای مردم بر این که چرا او از بیت المال مسلمانان برای خود چنین خانه ای ساخته است، گفت: بر فرض که من خانه ای از بیت المال برای خود ساخته باشم، مگر جز این است که در این خانه، کارهای شما را سامان می دهم و مگر من جز در پی برآوردن نیازهای شمایم؟ شما از حقوق خود چیزی را از دست نداده اید و اگر من در فضل و بخشش آنچه را دوست دارم انجام ندهم، در آن صورت به چه منظور پیشوا و رهبر شما باشم؟!52
عثمان 000/300 درهم به حارث بن حاکم برادر مروان و شوهر دخترش عایشه بخشید و شتران صدقه را نیز به وی اهدا کرد.53
از آن عجیب تر، ارقام دینارهایی است که به بستگان خود بخشید; به مروان 000/500 دینار، به یعلی بن امیه 000/500 دینار، به عبدالرحمن بی عوف 000/256 دینار.54
عبداللّه بن خالد از او (عثمان) پاداش خواست و عثمان 000/400 درهم بدو بخشید، حکم بن ابی العاص را که پیامبر از مدینه تبعید کرده بود بازگرداند و بدو 000/100 درهم بخشید. به عبدالله ابی سرح تمام غنایمی را که خداوند از فتح شمال غربی آفریقا نصیب مسلمانان کرده بود بخشید; بدون اینکه هیچ کس از مسلمانان را در آن شریک قرار دهد. به ابوسفیان در همان روز 000/200 درهم بخشید.55
در سایه حکومت عثمان، عبدالرحمن بن عوف ساختمانی بنا کرد که در طویله اش 100 اسب و 1000 شتر بود و یک چهارم دارایی اش پس از مرگ 000/84 دینار بود. زیدبن ثابت در هنگام مرگ به اندازه ای طلا و نقره داشت که آنها را با تبر می شکستند. اموال خلیفه سوم در زمان مرگ 000/150 دینار و 000/000/1 درهم پول نقد بود و قیمت مستغلات وی بالغ بر 000/100 دینار بود. طلحه، کاخ معروف خود را در کوفه بنا کرد و درآمد وی از عراق هر روز بیش از 1000 دینار بود... .56
عثمان دخترش را به عبدالله خالد تزویج کرد و دستور داد تا 000/600 درهم به او داده شود و عبدالله بن عامر نوشت که آن را از بیت المال بصره بپردازند... عثمان هرگاه به یکی از خویشاوندان خود جایزه ای می داد، آن را از بیت المال فراهم می ساخت و خزانه دار امروز و فردا می کرد، پس بر او اصرار ورزید و گفت: تو خزانه دار ما بیش نیستی; پس هرگاه به تو بخشیدیم بگیر و اگر خاموش ماندیم، خاموش باش...57
عثمان اراضی متعلق به عامه مسلمانان را در تیول اشخاص قرار داده بود.58 چراگاه های عمومی را به تصرف عده ای خاص از بنی امیه درآورد و در این روش، مخالف سنّت نبوی و سیره دو خلیفه قبل از خود عمل نمود.
اما علی(علیه السلام) با قبول حکومت، فلسفه پذیرش آن را احقاق حق مظلومان و ستمدیدگان برشمردند و افق جدیدی را فراروی جهانیان گشودند.59ایشان در سیره حکومتی خود، بازگرداندن اموال عمومی غارت رفته به بیت المال و مبارزه با حیف و میل آن و سیاست قاطع ستیز با غارتگران بیت المال را اعلام فرموده، و حتی دامنه مبارزه را تا زمان قبل از حکومت خود گسترش دادند و به افرادی که در دوره خلفای پیشین به ناحق و با تبعیض به مطامعی رسیده بودند، هشدار دادند که اموال آنها را به بیت المال برخواهند گرداند; اگرچه با آن کنیز خریده باشند یا کابین زنان خود قرار داده باشند. «والله لو وجدته قد تزوَّج به النساء و مُلِکَ به الاماء لَرَددتُه.»60
آن حضرت زمین هایی را که عثمان به خویشان خود بخشیده بود به مسلمانان بازگردانید. عمرو عاص پس از بیعت با امیرالمؤمنین(علیه السلام) به قصد تحریک معاویه در نامه ای نوشت: «چه خواهی کرد آنگاه که هر چه داری از تو گرفته شود ـ مانند درختی که پوست آن را از تنه اش جدا کرده، لختش کنند ـ آنچه می توانی بکن.»61 اما طبقه سرمایه دار فکر می کند امام در مقابل اطاعت و فرمانبرداری آنها، دست سازش با آنها خواهد داد. ولیدبن عقبه، ابی معیط را نزد آن حضرت فرستاد. وی به حضرت چنین گفت: ای ابوالحسن، ما از برادران و نزدیکان تو هستیم. تو همه ما را به یک تیر راندی. امروز می خواهیم با تو بیعت کنیم به این شرط که اموالی را که در زمان عثمان به ما داده شده، به حال خود واگذاری و بازپس نگیری! اما امام با قاطعیت تمام بار دیگر عزم خود را در پیمودن طریقی که آغاز نموده بود اعلام کرد و بدین ترتیب، تمامی اشکال تبعیض در توزیع اموال را الغا کرد.62
«انطلق الامام مباشره بعدان بایعه الناس و تسلم زمام السلطه السیاسیه بحرکة الاصلاح حکومیه بداها من خلال شعار عداله الاجتماعیة و الاقتصادیة.» همین روش که علی(علیه السلام)درباره مساوات عمومی بین همه مردم پیش می گیرد، عامل اساسی است که موجب می گردد سرشناسان، فرزند ابوطالب را ترک کرده و چنان که خواهد آمد، به پسر ابوسفیان بپیوندند; زیرا علی(علیه السلام) هیچ یک از اشراف را بر مردم عادی برتری نمی داد; او هیچ عربی را بر عجم ترجیح نمی داد; چرا که انسان در خلقت و در وجدان علی(علیه السلام)برادر انسان دیگر بود و او به هیچ وجه با این رؤسا و زعمای قبیله ها، سازشکاری نداشت و از کسی با مال ملت به نفع خود دلجویی نمی کرد و به سوی خود نمی خواند.63
در دوران عمر فرهنگ خاصی بر جامعه حکمفرما شد و روحیه خاص دوران عمر (خشونت) نسل آینده را شکل بخشید. دوران عثمان با ویژگی های خاصی همچون احیای عصبیت ها و سنت های قبیله ای، زمینه یافتن ظهور اشرافیت قبیله ای و تبدیل اشرافیت معنوی دولت عمر به اشرافیت اقتصادی زمین دار، در مسلمانان آرمان طلب علیه این نظام کینه ایجاد کرد... در حالی که امام علی(علیه السلام)، در رفتار با دوستان و بستگان خود ذره ای و لحظه ای از حدود و حقوق مردم فروگذار نکرد و هیچ انسانی را بناحق بر دیگری برتری نبخشید.
حضرت امیر(علیه السلام) که به حکومت رسید، این هرم طبقاتی را درهم شکست و بیت المال را بالسویه بین مردم تقسیم کرد و همچون پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)فرقی بین قریش و غیر قریشی نگذاشت; حتی خودش مانند بقیه مسلمانان سه دنیار برداشت و قنبر غلام ایشان هم سه دینار ... معاویه را از حکومت شام عزل نمود و درخواست طلحه و زبیر را برای احراز مقام رد کرد...»64
علی(علیه السلام) پس از آنکه به خلافت شناخته شد، مالی را در میان مردم بالسویه تقسیم فرمود، چنان که سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نیز همان گونه بود و این روش زبیر و طلحه را سخت برآشفت و بنای تمرّد گذاشتند.65
و بدین سان، بزرگان صحابه و قریش با مشاهده جدیت و دقت امام در تقسیم عادلانه بیت المال، فهمیدند که این سخنان علی(علیه السلام)فقط شعار سیاسی نبوده است. و یا برخورد عادلانه امام با خواهر، برادر و دخترش گواه صادقی بر روح عدالت خواهی علی است.66 به خواهرش ام هانی همان قدر از بیت المال عطا می کند که به برده عجمی خواهرش پرداخت کرده است و در مقابل اعتراض خواهر، پاسخ می دهد در کتاب الهی تفاوتی میان عرب و عجم مشاهده نکرده ام. و یا در جای دیگر می فرماید: «والله لقد رایت عقیلا و قداملق حتی استما حنی من برکم صاعا...»; به خدا سوگند برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک من از گندم بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان تیره شده بود. پی در پی مرا دیدار می کرد و درخواست خود را تکرار می کرد. چون به گفته های او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او وامی گذارم و به دلخواه او رفتار می کنم و از راه و رسم عادلانه خود دست بر می دارم. روزی آهنی گداخته به بدنش نزدیک کردم تا او را بیازمایم; پس چونان بیمار از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: ای عقیل، گریه کنندگان بر تو بگریند. از حرارت آهنی می نالی که انسانی به بازیچه، آن را گرم ساخته است. اما مرا به آتش دوزخی می خوانی که خدای جبارش با خشم خود آن را گداخته است.67
و یا زمانی که ام کلثوم دختر امام علی(علیه السلام) از علی بن رافع ـ خزانه دار امام ـ گردنبندی را به رسم عاریت برای 3 روز در ایام عید قربان درخواست می نماید و او عطا می کند و امام(علیه السلام) آن گردنبند را می بیند، اعتراض می نماید و هیچ توجیهی را نمی پذیرد و می گوید اگر چنین نبود که گردنبند را به عاریت گرفته ای، انگشتان دست تو را به خاطر سرقت می بریدم و اول هاشمی بودی که به جرم سرقت دستش بریده می شد.68
هر انسان منصفی در تطبیق دوران حکومت عثمان و امام علی(علیه السلام)، چهره حقیقی اسلام ناب و عدالت اجتماعی را در سیره حکومت امام می بیند. حتی امام به مالک اشتر چنین دستور می فرماید: «مبادا به اطرافیان خود و یا نزدیکان خود زمینی را که بی صاحب و یا جزء بیت المال است، بدهی و در اختیار آنها بگذاری.»
مبادا کسی از خواص و نزدیکانت نسبت به قدرتی که تو داری به طمع افتند و از تو بخواهند که کشتزار و مراتعی را به آنها واگذاری و آنان با تکیه بر قدرت تو سوء استفاده کنند و به زمین کشتزار دیگران تجاوز کنند...»69
در بینش الهی امام علی(علیه السلام) ظلم و بی عدالتی و تبعیض، در هر شکل و با هر هدفی که باشد محکوم است و ایشان هیچ نوع مصلحت اندیشی را در این عرصه برنمی تابند.
«منطق علی(علیه السلام) این است که هدف هر چه بزرگتر باشد، موجب اباحه ظلم نمی شود و شاید راز شکست او در بازار سیاست همین منطق بود.»70
تبعیض و رفیق بازی و باندبازی و دهان ها را با لقمه های بزرگ بستن و دوختن همواره ابزار لازم سیاست قلمداد شده است. اکنون مردی زمامدار کشتی سیاست را ناخدا شده است که دشمن این ابزار است. هدفوایده اش مبارزه با این نوع سیاست بازی است.71
مقابله امام(علیه السلام) با تبعیض و بی عدالتی در میان امت اسلامی سبب شد تا عده ای بیمار دل علیه آن حضرت برخیزند و حفظ مطامع دنیوی را آن قدر بزرگ ببیند که در مخالفت با علی(علیه السلام)حدی نشناسند تا آنجا که قتل نفس پیامبر را بر خود روا دارند. «قتل علی فی المحرابه لشدة عدله.»
3. اصلاحات قضایی در حکومت امام علی(علیه السلام)
یکی از بیماری هایی که پس از ارتحال پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)دامنگیر جامعه اسلامی شد و اندک اندک تبعات آن مردم را نسبت به دین نگران می کرد، مسئله قضاوت در حکومت اسلامی بوده است. مطابق آنچه که در تاریخ مسلم است، خلیفه اول در برابر فساد آشکار خالد بن ولید در قتل مالک بن نویره و همبستری با همسرش در همان شب، خاموش ماند و با این بهانه که او سیف اللّه است و من سیف اللّه را در غلاف نمی کنم و او اجتهاد کرده و به خطا رفته است: «اجتهد فاخطاء»، از مجازات وی صرف نظر کرد. در حالی که، در شرع مقدس اسلام، برای آن حدی معین شده و در قرآن بدان اشارت رفته است; لیکن خلیفه اول در قضاوت خود خلاف دین حکم کرد.
اشتباهات خلیفه دوم در قضاوت آن چنان زیاد است که نیاز به کتابی مستقل است تا حکم های قضایی نادرست وی در آن نوشته شود. در دوره خلافت او چنان ترس در دل مردم افکنده شده بود که مردم در مقابل قاضی به راحتی نمی توانستند از حق خود دفاع کنند.72
خلیفه سوم در مسئله قضاوت مثل امور دیگر حکومتی اش، دچار افراط و تفریط بوده است. از سویی، ابوذر را به خاطر سخن حقش به ربذه تبعید و صحابه را از بدرقه وی منع می کند و از سوی دیگر، تبعیدشدگان زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را به مدینه برمی گرداند و به آنها صله و پاداش عطا می کند. از سویی، در مقابل اعتراض عبدالله بن مسعود دستور می دهد او را آنچنان لگدمال کنند که پس از چند روز می میرد و از سوی دیگر، هنگامی که ولید بن عقبه در کوفه شراب می نوشد و مردم بدان اعتراض می کنند، بر ولید حد الهی را جاری نمی کند و او را به عنوان مشاور خود به مدینه فرا می خواند.
خلیفه سوم هنگامی که عبدالله بن عمر در مقابل قتل پدرش، سه نفر را قصاص می کند و بدون محاکمه قضایی به قتل می رساند، از مجازات وی درمی گذرد و اعتراض صحابه را وقعی نمی نهد; بدین گونه که عبیدالله خودسرانه نزد هرمزان رفت و او را کشت، سپس به سراغ جفینه رفت و او را از پای درآورد، آنگاه به خانه ابولولوء رفت و دختر او را نیز کشت... عثمان که نمی خواست در آغاز زمامداری خود فرزند کسی را که بر او حقوقی مسلم داشته است، بکشد و نیز از خویشاوندان و تیره خود جانبداری می کرد، گفت: من خون بها را از جانب عبیدالله از بیت المال می پردازم!
چون شش سال از خلافت عثمان سپری شد مردم از او بدگویی کردند و کسانی درباره او به سخن آمدند و گفتند: خویشاوندان خود را برگزید و چراگاه را قرق کرد. با مال خدا و مسلمانان خانه ساخت و مزرعه ها و مال ها فراهم آورد و ابوذر صحابی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و عبدالرحمن بن حنبل را تبعید کرد و دو تبعید شده پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)حکم بن ابی العاص و عبدالله بن سعدبن ابی سرح را جای داد و خون هرمزان را پایمال کرد و عبیدالله بن عمر را نکشت.73
امام علی(علیه السلام) درباره قضاوت رایج در جامعه اسلامی آن روز اصلاحاتی پدید آورد که در تاریخ، نمونه است. از سویی، دستور لازم برای انتخاب قاضی را صادر می فرماید و از سوی دیگر، به قضات چگونه قضاوت کردن را می آموزد و رعایت عدالت را متذکر می شود.
علی(علیه السلام) در حکومت خویش یکی از یاران خود به نام ابوالاسود را که از مریدان ایشان بود، عزل نمود. وی نزد حضرت آمده و می پرسد: چرا عزلم کردید؟ من که نه خیانت کردم و نه جنایت. حضرت علی(علیه السلام) در پاسخ می فرمایند: تو را در دادگاه دیدم در حالی که صدای تو از صدای شاکی و متهم بلندتر بود. در دادگاه اسلامی همه باید احساس امنیت کنند و ـ به راحتی ـ حرف بزنند.74 و یا حضرت زمانی که به عنوان شاکی در دادگاه حضور پیدا می کند، به قاضی که علیه وی حکم صادر کرد، خشم نمی کند و حکم را می پذیرد. «وقتی امام علی(علیه السلام)می بیند زره جنگی اش به سرقت رفته است، حتی زمانی که سارقش را پیدا می کند و زره مسروقه را به چشم خویش نزد او می بیند، به هیچ روی از قدرت خود استفاده نمی کند، بلکه همچون یک فرد عادی برای اقامه دعوی و احقاق حق از طریق قانون به قاضی محکمه مراجعه می کند و بالاتر از این، وقتی که می بیند قاضی برای او احترام بیشتری قایل شده و در برخورد با امام و سارق، مساوات را رعایت نمی کند، خشمگین می شود و محکمه را ترک می کند.»75
امام علی(علیه السلام) برای حاکمیت قانون و سلامت دستگاه قضایی، دستوراتی فرمودند که کسی که در منصب دشوار و حساس قضاوت جای دارد، باید بدان ها متصف باشد:
- ـ بهترین و برترین افراد باشد.
- ـ پرحوصله و دارای شرح صدر باشد و تمام اطلاعات لازم برای یک قضاوت عادلانه را از زوایای مختلف به دست آورد.
- ـ با شهامت اخلاقی اشتباهات خود را بپذیرد و زود از اشتباهاتش برگردد و آنها را جبران کند.
- ـ زود به خشم نیاید و به ویژه در مقابل پافشاری طرفین دعوا در احقاق حقشان، کنترل خود را از دست ندهد.
- ـ روح نیرومند داشته باشد و از قدرتمندان نترسد.
- ـ عزّت نفس و همت عالی داشته باشد و اسیر طمع و آز نگردد و توسط ثروتمندان و رشوه دهندگان تطمیع نشود.
- ـ اهل تحقیق باشد و با سهل انگاری و آسان گیری از کنار مسائل نگذرد و بدون کسب اطلاعات کافی به قضاوت نپردازد و با برخورد سطحی و بر اساس اولین شنیده هایش حکم صادر نکند.
- ـ در مواجهه با امور مشتبه، گنگ و پیچیده احتیاط و تأمل را از دست ندهد و در کشف واقعیات بر اساس دلایل و براهین قطعی، کنجکاو و مصرّ باشد.
- ـ با طرفین دعوا گشاده رو باشد و بدون ابراز خستگی و ناراحتی به هر کدام از طرفین فرصت سخن گفتن بدهد.
- ـ گرفتار مکر و حیله فریبکاران نشود و در مقابل تملّق و چاپلوسی، اراده خود را از دست ندهد.
- ـ و سرانجام پس از اتمام این شرایط و خصوصیات از قاطعیت تمام برخوردار باشد...76
با تأمّل در سیره قضایی امام علی(علیه السلام) موارد متعددی از قضاوت ها و اصلاحات قضایی حضرت امیر(علیه السلام) را می توان یافت که عمل به آنها با بی توجهی به دنیا، قومیت، نسب و حسب، ثروت و مقام و... میسر است و امام دستگاه قضایی شایسته این چنینی را می خواست.
بنابراین، شایسته است در حکومت اسلامی ما نیز دستگاه قضایی موردنظر امام علی(علیه السلام) به وجود آید که با عدالت و انصاف حکم نماید.
4. اصلاحات در تفکر دینی
در به دست آوردن آرای عمومی و مقبولیت مردمی و اجبار مردم برای بیعت با اولی و فشار روزافزون بر امام علی(علیه السلام) و طرفدارانش به قبول خلافت ابوبکر و عدم بیعت حضرت و یارانش با توجه به ناشایستگی خلیفه و اطرافیان، غاصبان خلافت تلاش بسیاری کردند تا از یک سو، جایگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله)را مانند انسان های عادی و خودشان تنزل دهند و ارزش و رتبه آن حضرت را بشکنند و از سوی دیگر، برای سخنان و اعمال خود به عنوان صحابیان پیامبر، حجیت قایل شوند و اجتهاد به رأی در دین داشته باشند; اگرچه در مقابل دستور صریح پیامبر گرامی اسلام باشد. این حرکت در زمان خلیفه اول شروع، در زمان خلیفه دوم توسعه یافته و در زمان خلیفه سوم به اوج خود رسید; به حدی که ارزش های جاهلی در عرصه اندیشه دینی نمودار گردید و ثروتمندی و قبیله گرایی رواج یافت و روح و باطن دین و تفکر دینی تا حد برداشت های غلط مروان و عثمان سقوط کرد.
اینکه اجتهاد خلیفه اول، دوم و سوم به عنوان منبعی برای دستیابی به حکم الهی و اندیشه دینی محسوب گردد، اولین اشتباه و انحراف در تفکر دینی به شمار می رود. شعار «حسبنا کتاب الله»77 گویای این اندیشه غلط است که حتی سنّت نبوی(صلی الله علیه وآله)هم حجت نیست و ما خود با اندیشه و اجتهاد، حکم صحیح را از کتاب قرآن دریافت می کنیم و نیازی به سنت شریف نبوی نداریم.
با این تفکر و در واقع به منظور پنهان ساختن فضایل امام علی(علیه السلام) و دور ساختن مردم از سرچشمه معارف الهی و راست نمودن پیراهن خلافت بر اندام ناموزون خویش، درصدد محو و نابودی احادیث نبوی برآمدند; یعنی بعد از آنکه پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)رحلت کرد و آنگاه که امیرالمؤمنین را از مقام امامت و رهبری مردم کنار گذاشتند، از جمله سیاست هایی که حکام برای خود طرح ریزی کرده و آن را به مصلحت خویش یافتند، این بود که سانسوری فراگیر نسبت به احادیث رسول الله(صلی الله علیه وآله)اعمال کنند تا آنجا که حتی آن مقدار از مکتوبات صحابه را که از سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)بود و بدان دسترسی پیدا کردند آتش زدند. پس از آن، تا مقداری که شرایط به آنها اجازه می داد، هر کس که با این سیاست مخالفت و از آن تخطی می کرد، معاقبه کردند.78
از طرفی، غاصبان خلافت، امام علی(علیه السلام) را از حق الهی اش محروم کردند و از سوی دیگر، خلافت را جایگزین ولایت و امامت کردند.
از شکوه های دردمندانه امام است که می فرمایند: «اَری تُراثی نَهباً» (میراث خود را تاراج رفته می دیدم); منصب خلافت را غصب کردند و فساد آن در روی زمین تا قیام قائم آل محمد(صلی الله علیه وآله)باقی است.79
آنان اولین انحراف را در اندیشه دینی پدید آوردند; اجتهاد خود را همسنگ و همسان روایت نبوی به شمار می آوردند و برای خود به گونه ای قدرت تشریع قایل بودند. در واقع، مهم ترین انحراف در دوره خلفای سه گانه مصلحت اندیشی به جای تمسک به نص قرآن و سنّت نبوی(صلی الله علیه وآله) بود که قریب هفتاد مورد آن در کتاب النص و الاجتهاد علّامه شرف الدین گردآوری شده است. دقت در آنها این نکته را بیش از پیش روشن می سازد که این مصلحت اندیشی ها، مشفقانه و از سر نصح و خیرخواهی نیست، بلکه جاه طلبانه و یا آلوده به اغراض سیاسی است. این در حالی است که، حتی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)نیز از نصوص قرآن و دستورات الهی نمی تواند سرپیچی کند و در فرض تحریف از جانب خداوند به سختی تهدید می شود(وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالَْیمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ)(الحاقه: 44ـ46) (و اگر بعضی سخنان را می گفت که حقیقت نداشت، ما او را با قدرت می گرفتیم، آنگاه رگ جان او را قطع می کردیم.) اما عمر بی هیچ دغدغه خلاف نص قرآن دستور می دهد و تلاش دارد که سنّت پیامبر را به آرامی و متناسب با زمان تغییر دهد. در تاریخ بغداد ابن تیفور آمده است که عمر از عبدالله بن عباس می پرسد: علی کجاست؟ گفت: در نخلستان هامشغول کشیدن آب از چاه است.
گفت: آیا هنوز فکر می کند پیامبر او را به خلافت منصوب کرده است؟ گفت: بله. حتی پدر من نیز چنین می اندیشید. عمر گفت: بله پیامبر(صلی الله علیه وآله)گفت، امّا ما به مصلحت ندیدیم.
امام علی(علیه السلام) در مقابل این اندیشه ناصواب مصلحت اندیشی، بازگشت به سیره نبوی(صلی الله علیه وآله) را مبنای اندیشه سیاسی و دینی خود قرار می دهد که در همین مقاله به طور مبسوط بیان گردید. به عبارت دیگر، یکی از کارهای پر اهمیت امام در طول حیاتش به عنوان یک سیاست و برخورد منطقی با مسائل زندگی، حفظ اصول و فروع دینی و قرار دادن کتاب خدا و سنّت رسول خدا به عنوان تنها محور تلاش های خود و مردم است.80
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) حتی شرط پذیرش حکومت را عمل به کتاب اللّه و سنّت ذکر فرمود و در مقابل عبدالرحمن بن عوف که اصرار داشت سیره شیخین نیز شرط شود، حضرت حتی به بهای از دست رفتن خلافت، حاضر نشد سیره شیخین را در کنار سیره نبوی قرار دهد.
دومین نکته در اصلاح مصلحت اندیشی خلفای سه گانه در عرصه دین، آن است که امام علی(علیه السلام) به شناساندن جایگاه امامان و اهل بیت(علیهم السلام)در معرفی و نشر دین می پردازد; یعنی جایگاه امامان را تنها جایگاه اصیل تفسیر دین می شمارد که این اصلاح تفکر دینی است که طی آن منبع و مرجع صحیح دینی را به مردم معرفی می نماید: «ایها الناس ان احق الناس بهذا الامراقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه...»81
«داع دعا و راع رعی فاستجیبوا للداعی و اتبعوا الراعی قد خاضوا بحار الفتن واخذوا بالبدع دون السنن... نحن الشعار و الاصحاب و الخزنه و الابواب و لا توتی البیوت اّلا من ابوابها...»; دعوت کننده حق (پیامبر اکرم) دعوت خویش را به پایان رسانید. رهبر امت به سرپرستی قیام کرد. پس دعوت کننده حق را پاسخ دهید و از رهبرتان پیروی کنید. گروهی در دریای فتنه ها فرو رفته، بدعت را پذیرفته و سنّت های پسندیده را ترک کردند... مردم، ما اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)چونان پیراهن تن او و یاران راستین او و خزانه داران علوم و معارف وحی و درهای ورود به آن معارف می باشیم که جز از در، هیچ کس به خانه ها وارد نخواهد شد.82
و می فرماید: شما می دانید که من برای خلافت از هر کس شایسته ترم. با این حال، او (عثمان) را به خلافت می گمارید. سوگند به خدا! خلافت را به دیگری رها می نمایم، مادامی که امور مسلمانان منظم باشد.83
حضرت در معرفی اهل بیت(علیهم السلام)، آنان را ستون های استوار اسلام و پناهگاه مردم، اندیشمندان، عاملان و عالمان دینی می شمرد: «و هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام بهم عاد الحق الی نصابه و انزاح الباطل عن مقامه...»84
امام در پاسخ به پرسش شخصی از طایفه بنی اسد که پرسید: «چگونه شما را از مقام امامت که سزاوارتر بودید کنار زدند؟» فرمود: «اما الاستبداد علینا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا والاشدون برسول الله(صلی الله علیه وآله) نوطا ...» پس بدان که ظلم و خودکامگی نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد ـ در حالی که، ما را نسبت برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا استوارتر بود و این جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند.85
امام هیچ گاه از اظهار این امر که خلافت تنها حق اوست، خودداری نکرد و مکرر با برشمردن فضایل خود و اهل بیت(علیهم السلام)، تقدم آنان را گوشزد می کرد. جملاتی که در این زمینه در نهج البلاغه آمده به اندازه کافی در این باره صراحت دارد و این، علاوه بر تلاش های دیگر آن حضرت برای استقرار پایه های امانت الهی خویش از روش های دیگر است.86
نکته دیگر در اصلاح تفکر دینی، مقابله امام علی(علیه السلام) با اندیشه متحجرانه خوارج است. خوارج به گونه ای دیگر بدعت گذاشتند و در اندیشه دینی دچار انحراف گردیدند. به گمان غلط اینان همه امت گمراه بودند و فقط همین دسته و گروه، حق اند. حضرت استدلال می کند: «فان ابیتم الاان تزعموا انی اخطات و ضللت فلم تضللون عامه امه محمد بضلالی و تأخذونهم بخطئی و تکفرونهم بذنوبی...» اگر مخالفت با من از این روست که می پندارید من خطا کرده ام و گمراه شده ام، پس چرا همه را از دم شمشیرهایی که بر شانه حمایل کرده اید، می گذرانید و کسی که گناه کرده با کسی که گناه نکرده درهم می آمیزید؟87 خوارج در نماز جماعت به علی اقتدا نمی کردند; زیرا او را کافر می پنداشتند. به مسجد می آمدند و با علی نماز نمی گزاردند و احیاناً او را می آزردند.88
سرانجام، امام علی(علیه السلام) پس از اقدام خوارج به قیام مسلحانه علیه حکومت اسلامی و سلب امنیت اجتماعی، ناچار گردید برای فرونشاندن غبار غلیظ فتنه آنان و زدودن ابرهای تیره ضلالت، جمود و تحجر جاهلانه از آسمان دین، به جنگ با آنها برخیزد. امام علی(علیه السلام)روی مردمی ظاهرالصلاح و آراسته، قیافه های حق به جانب، ژنده پوش و عبادت پیشه شمشیر کشید و همه را از دم شمشیر گذرانید.
حضرت دو تعبیر جالب دارد:
1. شبهه ناکی و تردیدآوری این جریان;
2. حالت این خشکه مقدسان را به کلب (سگ هاری) تشبیه می کند... وای به حال جامعه اسلامی از آن وقت که گروهی خشکه مقدس، یک دنده، جاهل و بی خبر، پا را در کفش کنند و به جان این و آن بیفتند. این است که امام به عنوان یک افتخار بزرگ برای خود یاد می کند و می گوید: «این من بودم و تنها من بودم که خطر بزرگی را که از ناحیه این خشکه مقدسان به اسلام متوجه می شد درک کردم. پیشانی های پینه بسته، جامه های زاهد مآبانه، زبان های دائم الذکرشان و حتی اعتقاد محکم و پابرجایشان نتوانست مانع بصیرت من گردد. من بودم که فهمیدم اگر اینها پا بگیرند همه را به درد خود مبتلا خواهند کرد و جهان اسلام را به جمود و ظاهرگرایی و تقشر و تحجری خواهند کشانید که کمر اسلام خم شود.»89
در جریان جنگ با مارقین، هنگامی که امام گروهی را دیدکه فریب تأویلات غلط از آیات قرآنی را خورده و جامعه اسلامی را به فساد می کشند، برای پراکندن جمعیت آنان کارایی نظامشان را در هم کوبید. امام این جهاد و تلاش ها را در مقابل گروهی از مسلمانان انجام می داد که دچار انحراف دینی شده و به صورت منافقان در دام شیطان غلتیده بودند.
امام با اشاره به گروهی که همانند خوارج فهم صحیحی از دین نداشتند و فقط به عبادت بدون اندیشه روی آورده بودند، می فرماید: عابد بی علم، همچون خر آسیاب است که همواره در یکجا می چرخد و گامی به پیش نمی رود.90
امام علی(علیه السلام) برای احیای دین و روشنگری همیشه تلاش می کرد و در سخت ترین شرایط نیز از این مهم غفلت نمیورزید. در هنگامه جنگ جمل مرد عربی خدمت علی(علیه السلام)عرض کرد: یا امیرالمؤمنین تو می گویی خدا واحد است؟ مردم از هر طرف به وی حمله کردند، گفتند: ای مرد عرب، مگر پراکندگی قلب و تشویش خاطر علی(علیه السلام) را مشاهده نمی کنی که به بحث علمی با علی(علیه السلام)می پردازی؟ علی(علیه السلام)به اصحاب خود فرمود: این مرد را به حال خود واگذارید; زیرا من در جنگ با این قوم هم جز روشن شدن عقاید درست و مقاصد دین، منظوری ندارم. سپس به تفصیل به پاسخ سؤال عرب پرداخت.91
امام در طول حکومت کوتاه مدت خود هم رشد اندیشه قابل توجهی به جامعه اسلامی بخشید. شاید بتوان گفت بحث های کلامی و فلسفی نهج البلاغه از بدیع ترین و جذاب ترین بحث های توحیدی است. در عین حال، امام با جهت دهی به اندیشه امت اسلامی به سوی فهم دقیق دین و رواج سنت های الهی، از دنیاگرایی و سطحی نگری مردم جلوگیری می نماید. همچنان که مهم ترین انحراف دینی از بین رفتن بینش و کاستی گرفتن شعور دینی در میان مردم بود; چیزی که سبب می شد تا آنها نه در راستای تحقق اهداف دین مبین، بلکه برای جذب بیشتر سهمشان از بیت المال تلاش کنند و شکل و ماهیت زندگی خود را نیز در همان جهت تنظیم کنند. امام(علیه السلام) در زمینه های مختلف دینی می کوشید تا احیاگر قرآن و سنت رسول اللّه باشد و از سیاست های فکری خاصی که باعث پیدایش بدعت ها و از بین رفتن سنت های الهی می شد، جلوگیری کند.92
امام خود را مجری آگاه و راستین سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)می دید. هنگامی که سرکشی بعضی از مردم را مشاهده می کرد می فرمود: «لوغبت عنکم من یسیر فیکم بهذه السیره» اگر من از دید شما غایب شوم، چه کسی به روش رسول خدا در میان شما رفتار خواهد کرد؟ به همین منظور، امام مصرّ بود تا در زمینه های مختلف سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)را به مردم گوشزد کرده و همان را به عنوان سنت در بین مردم به اجرا در آورد.93
یکی از زمینه های انحرافات دینی نشت و گسترش اندیشه های جعلی اهل کتاب بوده است که با حضور کعب الاحبارها و... از زمان خلیفه دوم رواج یافته بود. امام به عنوان مصلح تفکر دینی با نشر آنها مخالفت ورزیدند و پیروی از آنها را نهی کردند. هنگامی که فرهنگ اهل کتاب در قالب اسرائیلیات، به جامعه اسلامی سرایت کرد و بعضی برای ترویج آن روی خوش نشان دادند، امام مخالفت خود را آشکارا بیان کرده، مرم را از پیروی آثار اهل کتاب پرهیز داد.94
کوتاه سخن آنکه، با حضور امام علی(علیه السلام) در مسند قدرت و انجام اصلاحات در امور اقتصادی و عدالت اجتماعی، قضایی، سیاسی و اندیشه دینی، اسلام بار دیگر احیا شد و تباهی ها، فسادها و پیرایه های اسلام خلفای سه گانه بر همه جهانیان الی الابد مشهود گردید.
امام علی(علیه السلام) به عنوان نماد یک انسان مسلمان الهی و پیرو سنّت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) درخشید و اسلام ناب را معرفی کرد.
موانع حکومت حضرت امام علی(علیه السلام)
بیعت با امام، به شکلی خودجوش با اصرار مردم و اقبال عمومی زایدالوصل صورت پذیرفت که بیعت های گذشته همانند آن نبوده است و امام با توجه به حضور بیعت کنندگان و اقامه حجت الهی به وجود یاران آماده، زمام امور را به دست گرفت و به محض استقرار حکومت الهی اش انجام اصلاحات سیاسی، اقتصادی، قضایی و دینی را آغاز کرد. اما امام در مسیر اصلاحات به موانعی برخورد نمودند که آهنگ اصلاحات را کند می کرد و یا به انسداد آن می انجامید. ما در این بخش به موانع موجود در سر راه امام(علیه السلام)برای انجام اصلاحات و بررسی علل عدم توفیق امام در به دست آوردن حکومتی منسجم، همراه، بسامان و مطیع می پردازیم. این موانع عبارتنداز:
1. غارتگران بیت المال
نخستین گروه از مخالفان حضرت که امام در جای جای نهج البلاغه آنها را هشدار می دهد و از حیف و میل بیت المال باز می دارد، آنانی هستند که در زمان خلفای گذشته سهم بیشتری از بیت المال داشتند و از حاتم بخشی خلیفه وقت بهره مند بودند. تبعیض در دریافت بیت المال سبب شده بود که در مقابل عدالت حضرت علی(علیه السلام)مخالفت کنند. آنانی که امید نوازش امام در به دست آوردن سرمایه بیشتر را داشتند، در مقابل سخنان حضرت که می فرمود: «والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته ...» از عدالت امام ترسیدند و سر به مخالفت برداشتند; هرچند در ظاهر خود را موافق نشان می دادند، اما به محض اینکه زمینه های ابراز مخالفت پدیدار شد، به یاری دیگر مخالفان، جبهه مشترکی تشکیل دادند و دشمنی خود را آشکار نمودند. این گروه را بیشتر، اطرافیان عثمان و مرفهان دوران حکومت وی تشکیل می دادند که موارد متعددی از کلام عادلانه امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه، درباره آنان است. به گونه ای که سرانجام درباره امام گفته شد: «قتل علی فی محرابه لشدة عدله»95 یعنی امام به خاطر شدت عدالت خواهی و دادگستریش به شهادت رسید.
2. طالبان قدرت و حکومت (ناکثین)
یکی از موانع عمده حضرت امیر برای رسیدن به نظام اصلاحی، کسانی بودند که در حکومت حضرت برای خود جایگاهی در نظر گرفته بودند، ولی هنگامی که امام علی(علیه السلام) به حکومت رسید، آرزوی آنان ناکام ماند، به گونه ای که آنان در همان نخستین روزهای حکومت امام و در همان برخوردهای آغازین دریافتند که حضرت در تخصیص بیت المال و تقسیم مناصب دولتی بسیار ظریف و دقیق بوده و بر اساس حق و عدل، عمل نموده و اهل مسامحه و سازش نیست. آقای محمّدی ری شهری در این باره می نویسد: «حساسیت و دقت شخص امام در بیت المال نیز شگفت انگیز است. او حاضر نبود حتی برای پاسخگویی به کسانی که برای کار شخصی در شب به او مراجعه می کنند، از نور چراغی که به درآمدهای عمومی تعلق دارد استفاده کند. از این رو، هنگامی که در خزانه مشغول نوشتن چگونگی تقسیم بیت المال بود و طلحه و زبیر برای کار شخصی خدمت او رسیدند، فوراً چراغی که متعلق به درآمدهای عمومی بود را خاموش کرد و دستور داد چراغ دیگری از خانه اش بیاورند.»96
بعضی از افراد پیمان شکن که در شورای عمر برای انتخاب خلیفه سوم شرکت کرده بودند، خود را همتای امام به حساب می آوردند و از اینکه امام حکومت را دور از دسترس آنان اداره نمایند، برایشان بسیار گران آمد; از این رو، سر به مخالفت برداشته و زبان به اعتراض گشودند که حضرت نیز به آنها پاسخ می فرمایند: و اما اعتراض شما که چرا با همه به تساوی رفتار کردم; این روشی نبود که به رأی خود و یا به خواسته دل خود انجام داده باشم، بلکه من و شما این گونه رفتار را از دستورالعمل های پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)آموختیم که چه حکمی آورد و چگونه آن را اجرا فرمود. پس در تقسیمی که خدا به آن فرمان داد، به شما نیازی نداشتم. سوگند به خدا، نه شما و نه دیگران را بر من حقی نیست که زبان به اعتراض می گشاید.97
3. خوارج یا منحرفان از دین (مارقین)
یکی دیگر از موانع عمده امام علی(علیه السلام) در انجام اصلاحات، قشری نگری و متحجر بودن عده ای مدعی دین داری و دین مداری بود. گروهی که شعار دین داری و حکومت دینی می دادند، ولی در عمل بهره عمیق و دقیقی از دین نداشتند، تنها به چند شعار ظاهر فریب اکتفا نمودند و فهم غلط خود از دین را تنها فهم قابل قبول از دین می دانستند و تمام کسانی را که از دایره آن برداشت غلط خارج بودند کافر به شمار می آوردند. در فلسفه سیاسی خوارج می توان اندیشه فریبنده معاویه و عمرو عاص را به نحوی مشاهده کرد که آن دو از سادگی این خشکه مقدسان احمق، بهترین سود را در بازار سیاست برده اند. همان هایی که یک روز با شعار حکمیت، جنگ را به صلح کشاندند، مسبب آتش افروزی در جنگ دیگری شدند که مبنای آن فقط پذیرش حکمیت بوده است و اعتراض به اینکه چرا علی(علیه السلام)به حکمیت تن داد و اکنون که به حکمیت گردن نهاده کافر شده است و... .
همیشه در طول تاریخ قشری نگری و تحجر از بزرگ ترین موانع فهم دقیق و صحیح دین بوده است و در دوران امام علی(علیه السلام)که جامعه اسلامی به نوعی دچار بحران هویت دینی شده بود این مسئله، نمود بیشتری دارد; زیرا از یک سو تفکر دینی در دام توطئه گرانی همچون معاویه، عمرو عاص، ابن کواء، ابوموسی اشعری و... گرفتار آمده بود و از سویی، خلافت عثمان و بیدادگری وی و اطرافیانش موجب وهن خلافت اسلامی شده بود و از ایمان مردم نسبت به دستگاه حکومت کاسته بود و مجموعه این عوامل سبب گردید که اطاعت مردم از امام علی(علیه السلام) به عنوان مرجع دینی کاهش یابد. بنابراین، امام علی(علیه السلام) در ارائه دیدگاه ها و عملکردهای خویش دو مسئولیت بزرگ بر دوش خود احساس می کردند: ارائه تفسیر صحیح از دین و دین داری; مقابله با اندیشه های باطل و خرافات و جهالت.
امام علی(علیه السلام) در جبهه نشر اندیشه های حق، با قاطعیت ایستاد و لحظه ای درنگ نکرد و در بسیاری از خطبه ها به بیان اندیشه صحیح دینی پرداخت. بسیاری از خطبه ها به تقوای الهی اختصاص یافت و راز و رمز جهان هستی را برای مردم بیان نمود، خطبه های توحیدی امام علی(علیه السلام) از برترین مباحث اندیشه های دینی است که امام با طرح این مباحث و پرورش اندیشمندان دینی، روح تازه ای به کالبد جامعه دینی دمیدند و خرافات و پیرایه هایی را که توسط علمای اهل کتاب وارد حوزه تعالیم دینی گردیده بود، زدودند. ولی چهره زاهد مآبانه متحجران تا حدود زیادی مانع از نفوذ کلمه امام بود. به جرئت می توان گفت خطر دینداران منحرف در عرصه فهم دینی، بسیار بیشتر از بی دینان و کافران است و اسلام در این عرصه در طول تاریخ ضربه های بزرگی خورده است و یکی از راز و رمزهای عدم موفقیت امام علی(علیه السلام) نیز همین بوده است.
4. رفاه طلبی و دنیازدگی مردم
یکی از موانع جدی در سر راه اصلاحات امام علی(علیه السلام)، دنیازدگی مردم در دوران حکومت ایشان بوده است. مردمی که طعم رفاه و متاع دنیا را در زمان خلیفه سوم چشیده بودند، از جنگ های طولانی مدت حضرت امام(علیه السلام) خسته شده و از فرمان امام برای حضور در جبهه های نبرد به دلیل روحیه رفاه طلبی و عافیت جویی ناشی از دنیامداری تبعیت نمی کردند. هرگاه امام(علیه السلام)دستور به انجام کاری می داد، آنها عمل نمی کردند و بهانه های مختلف می آوردند. یک روز جنگ را به بهانه گرمای تابستان ترک می کردند و یک روز به خاطر سرمای زمستان،... چنان که امام بارها از آنان شکوه نموده، روش ایشان را تقبیح می نمایند.98
نکته دیگر در عدم توفیق حضرت علی(علیه السلام) عدم انسجام نیروهای تحت فرمان در جبهه حق بوده است. آزادی مشروع که امام علی(علیه السلام)در دوران حکومت خود برای مردم فراهم آورده بود و نفوذ کلمه بعضی افراد و شخصیت ها در امت، سبب گردیده بود که تفرقه و عدم انسجام در لشکر و اصحاب امام(علیه السلام) مشاهده شود، به طوری که امام(علیه السلام) مشتاق است تا 10 نفر از یاران خود را در مقابل یک نفر از یاران معاویه تعویض نماید.
«ای مردم که هرگاه فرمان دادم، اطاعت نکردید. هر زمان شما را دعوت کردم، پاسخ ندادید، هرگاه شما را مهلت می دهم، در بیهودگی فرو می روید و در هنگامه جنگ سست و ناتوانید... شگفت آور نیست که معاویه انسان های جفاکار و پست را می خواند و آنها بدون انتظار کمک و بخششی از او پیروی می کنند و من شما را برای یاری حق می خوانم... ولی از طرف من پراکنده می شوید و به تفرقه و اختلاف روی می آورید.»99
5. جهالت و ناآگاهی مردم
رشد نایافتگی جامعه انسانی یکی از عوامل شخصیت پرستی و توجه به مصداق ها به جای تکیه بر معیارهاست. جامعه توسعه یافته، جامعه ای است که معیارهای حق در آن ظهور و بروز داشته باشد و اندیشه های انسانی شکوفا شود که فلسفه بعثت پیامبران، شکوفایی اندیشه های بشری بوده است. چنان که امام علی(علیه السلام) در این باره می فرمایند:100 جهالت و ناآگاهی مردم، از چند منظر قابل تأمّل است. از یک سو، تحت تأثیر شخصیت انسان های ظاهرالصلاح در شناخت حق و باطل دچار تحیّر و سرگردانی شده و حتی در حقانیت امام علی(علیه السلام)و یاری ایشان تردید می کردند. به عنوان نمونه، در جنگ جمل یکی از یاران امام که شخصیت زدگی سبب شک و تردید ایشان در حق بودن جبهه امام گردیده بود، از امام(علیه السلام)می پرسد: حق با کدام گروه است؟ از طرفی شما و عمار و ابن عباس و... و از طرفی جبهه مقابل عایشه و زبیر و طلحه و...؟ امام در پاسخ می فرماید: عیب شما در این است که حق را از روی مصداق ها جستوجو می کنی. تو اول حق را بشناس، آن گاه اهل حق را می شناسی و باطل را بشناس، آن گاه اهل باطل را می شناسی.
از سوی دیگر، معاویه و مروان و عمروعاص و... با استفاده از ساده لوحی و جهل عرب، هر روز نقشه جدیدی برای مقابله با امام(علیه السلام)طرح می کردند و بذر شک و تردید در حقانیت امام(علیه السلام)را در دل مردم می افکندند. از سویی، مردم معاویه را باهوش تر و سیاستمدارتر از امام می دانستند و حیله گری و فریب سیاسی را از هوش سیاسی تشخیص نمی دادند و جهالت دیگر آنان، اینکه امام را با شخصی همچون معاویه قیاس می کردند. نتیجه همه این توهمات، دوری آنان از امام(علیه السلام) و تنها گذاشتن حضرت در صحنه های مختلف بود.
روزی حارث بن حوت نزد امام آمد و گفت: آیا چنین پنداری که من اصحاب جمل را گمراه می دانم؟ چنین نیست. امام فرمود: «ای حارث! تو زیر پای خود را دیدی، اما به پیرامونت نگاه نکردی پس سرگردان شدی، تو حق را نشناختی تا بدانی که اهل حق چه کسانی می باشند؟ و باطل را نشناختی تا باطل گرایان را بشناسی.»
حارث گفت: من و سعیدبن مالک و عبداللّه بن عمر، از جنگ کنار می رویم، امام فرمود: «همانا سعد و عبدالله بن عمر نه حق را یاری نمودند و نه باطل را خوار ساختند.»101
6. تغییر معیارهای الهی و بازگشت مردم به ارزش های جاهلی
یکی دیگر از موانع امام در راه انجام اصلاحات، نمودار شدن ارزش های جاهلی در جامعه و از بین رفتن و کم رنگ شدن ارزش های الهی بوده است. پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)بار دیگر تعصب های قومی و قبیله ای جان گرفت و سرمایه داری و دنیاطلبی ارزش یافت. به رستگاری، تقوای الهی، خدامحوری و حق طلبی کمتر توجه می شد. یکی از جنبه های تذکر پی در پی امام علی(علیه السلام) به تقوا، توحید، آخرت و اهل بیت(علیهم السلام) در نهج البلاغه بیدارگری اصحاب و احیاگری ارزش های دینی است. اینکه امام بارها به فلسفه بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)پرداخته، جاهلیت را وصف کرده و مقابله مشرکان با اسلام را بیان نموده، در حقیقت هشدار مردم به خدامحوری و بازگشت آنان به برنامه صحیح الهی است. یعنی فاصله 25 ساله بین حکومت پیامبر گرامی اسلام و امام علی(علیه السلام)سبب گردید تا ذائقه امت اسلامی تغییر یابد... پس از این استحاله عمیقی که در جامعه اسلامی رخ داد، امام در راه بازگرداندن امور به سیره رسول الله و عمل بر طبق آیات قرآن با دشواری های زایدالوصفی روبه رو بودند که حقیقتاً مانعی جدی در راه مقاصد الهی ایشان محسوب می گردید.
7. کینه جمعی از بزرگان قریش از مبارزات امام علی(علیه السلام)
از دیگر موانع اصلاحات در حکومت امام علی(علیه السلام)کینه ها و حقدهایی است که از مبارزات حق طلبانه امام علی(علیه السلام) در دوران رشد و شکوفایی اسلام به همراه پیامبر گرامی نشأت می گیرد. بسیاری از مسلمانان دوره حکومت امام(علیه السلام) که تا سال هشتم یا پس از آن نامسلمان، بلکه مخالف اسلام باقی مانده بودند و به زور شمشیر یا ترس و وحشت از قدرت خیره کننده مسلمانان، ظاهراً اسلام آورده بودند، در دوره عثمان به مسند قدرت تکیه زده و صاحب قدرت شدند و در دوره امام علی(علیه السلام)دوباره از قدرت کنار گذاشته شدند. این گروه با آن کینه ها، هر روز مخالفت و نارضایتی خود را به نوعی با ایجاد تنش و نافرمانی بروز می دادند: «قد وتر فیه صنادید العرب و قتل ابطالهم و ناوش ذؤبانهم فاودع قلوبهم احقاداً بدریةً و خیبریةً و حنینیة و غیرهن فاضبّت علی عداوته و اکبت علی مُنابذته...»; در راه خدا خون های گردنکشان عرب را به خاک ریخت و پهلوانانشان را به قتل رساند و سرکشان را مطیع و منقاد گردانید و دل هایشان را پر از حقد و کینه از واقعه جنگ بدر و خیبر و حنین و غیر آنان ساخت که در این جنگ ها بزرگانشان زیر شمشیر علی(علیه السلام)به خاک هلاکت افتادند و بازماندگانشان کینه علی(علیه السلام) را به دل گرفتند و در اثر آن کینه به دشمنی او قیام کردند و به مبارزه و جنگ با او هجوم آوردند... .102
امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه درباره علت دشمنی قریش می فرماید: به خدا سوگند، قریش از ما انتقام نمی گیرد، جز به علت آنکه خداوند ما را از میان آنان برگزید و گرامی داشت و ما هم آنان را در زندگی خود پذیرفتیم.103
امام علی(علیه السلام) با وجود همه این موانع، که هر یک از آنها کافی است تا حکومتی را متوقف نماید، در انجام اصلاحات توفیق بسیار داشت که ذیلا بدان خواهیم پرداخت.
فرجام اصلاحات
از آنجا که امامت در نگرش شیعه، استمرار حرکت نبوت است و امام احیاگر آیین خداوندی در جامعه بشری است، حضور امام در عرصه حیات اجتماعی همیشه اصلاحگرانه و رو به رشد بوده است که نمونه بارز آن، توفیقات قابل توجه امام علی(علیه السلام) در عرصه اصلاحات ـ در طول حکومت اندک ایشان با آن همه مشکلات و مصایبی که بر ایشان پدید آوردند ـ می باشد. سه جنگ بزرگ بین مسلمانان در طول حکومت امام(علیه السلام) به وقوع پیوست، به نحوی امام(علیه السلام)را از پرداختن به امور اساسی و کلیدی بازداشتند; ولی با این همه، توفیقات امام علی(علیه السلام) در تبلیغ و احیای دین و بازگرداندن ارزش های الهی به جامعه اسلامی آنچنان چشمگیر بوده که برای همه مسلمانان از شیعه و عامه و حتی مسیحیان ... قابل توجه و تأمل برانگیز بوده است. اهم نتایج و دستاوردهای اصلاحات امام علی(علیه السلام) عبارتند از:
- ـ معرفی اسلام واقعی و ناب بعد از 25 سال پیرایه بستن به آن;
- ـ ارائه فهم جدید، دقیق و صحیح از دین و مقابله با اندیشه و فهم غلط و باطل از دین;
- ـ بازگشت به کتاب خدا و سنّت نبوی(صلی الله علیه وآله) و باطل کردن بسیاری از روش های غلط خلفای پیشین;
- ـ رفع تبعیض در تعامل اقتصادی و اجتماعی و اجرای عدالت اجتماعی در عرصه حکومت دینی;
- ـ شایسته سالاری در نصب کارگزاران و عزل کارگزاران نالایق بدون مسامحه و مصلحت اندیشی;
- ـ اصلاح قضایی و معرفی ساختار قضاء و داوری در اسلام;
- ـ تربیت اندیشمندان اسلامی و نشر اندیشه اسلام ناب و مقابله با تحجر و قشری نگری;
- ـ فرهنگ سازی دینی و رهبری فرهنگ صحیح مبتنی بر دین در جامعه.
-
پى نوشت ها
1ـ محمّد معین، فرهنگ معین، ج 1، ص 293.
2ـ مرتضی مطهری، نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 8.
3ـ حسن رحیم پور ازغدی، اصلاحات; ضرورت ها و چالش ها، ص 76 و 77.
4ـ علی مطهری، اصلاح طلبی، ص 8.
5ـ مرتضی مطهری، ده گفتار، ص 79.
6ـ مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی، ص 45ـ47.
7ـ محمّدجواد صاحبی، اندیشه اصلاحی در نهضت های اسلامی، ص 45.
8ـ حسن رحیم پور ازغدی، مکاتبه و اندیشه (7)، اصلاحات از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، ص 143.
9ـ نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 131، ص 129.
10ـ شیخ مفید، الجمل، ص 115.
11ـ ثقفی، غارات، ص 307.
12ـ شرح ابن ابی الحدید، مهدی دامغانی، ج 1، ص 102.
13ـ رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج 1، ص 50.
14ـ نهج البلاغه، محمّد دشتی، نامه 28، ص 515.
15ـ همان، خطبه 162، ص 304.
16ـ همان، خطبه 229، ص 466.
17ـ همان، خطبه 54، ص 105.
18ـ همان، خطبه 3، ص 48 و 49.
19ـ همان، خطبه 74، ص 122 و 123.
20ـ همان، خطبه 3، ص 44 و 45.
21ـ همان، خطبه 3، ص 46.
22ـ همان، ص 46 و 47.
23ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 4، ص 334.
24ـ ر.ک: العقد الفرید، ج 4، ص 132.
25ـ رسول جعفریان، پیشین، ج 1، ص 52.
26ـ ابن اعثم کوفی، فتوح البلدان، ج 2، ص 149 / مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 334.
27ـ ر.ک: سیدجعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام.
28ـ شکراللّه خاکرند، علل شکل گیری خوارج، ص 52 و 53.
29ـ مسعودی، پیشین، ج 20، ص 352.
30ـ سید محمّدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، ص 19.
31ـ حسن رحیم پور ازغدی، اصلاحات; ضرورت ها و چالش ها، ص 94.
32ـ المنهج القوم لتعلیم لغه القرآن الکریم، رفاعه، متقی زاده، میرحاجی، ص 32 و 33.
33ـ نهج البلاغه، محمّد دشتی، نامه 20، ص 499.
34ـ همان، نامه 45، ص 552 و 553.
35ـ همان، نامه 41، ص 548 و 249.
36ـ همان، نامه 3، ص 481 و 482.
37ـ نهج البلاغه، سیدجعفر شهیدی، نامه 34، ص 309.
38ـ همان، نامه 53، ص 327ـ339.
39ـ مرتضی عسگری، معالم المدرستین، ج 1 ،ص 186.
40ـ ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (سیری در سیره خلفا)، ج 2.
41ـ مرتضی عسگری، نقش ائمّه در احیاء دین، ج 14، ص 92.
42ـ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 29 / ثقفی، غارات، ص 32.
43ـ نهج البلاغه، محمّد دشتی، خطبه 169، ص 322.
44ـ همان، نامه 160، ص 320.
45ـ هاشم معروف الحسنی، الائمّه اثنی عشر، ج 1، ص 393 و 394.
46ـ نهج البلاغه، محمّد دشتی، خطبه 216، ص 442.
47ـ بلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 146.
48ـ مصطفی دلشاد تهرانی، دولت آفتاب، ص 33.
49ـ همان، ص 34.
50ـ شناخت اسلام، دکتر بهشتی، باهنر، غفوری، ص 409.
51ـ ناصر مکارم شیرازی، پیام امام (شرح نهج البلاغه)، ج 1، ص 377.
52ـ شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 6.
53ـ ابوهلال عسکری، الاوائل، ص 131.
54ـ علّامه امینی، الغدیر، ج 8، ص 286.
55ـ شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 97.
56ـ مسعودی، پیشین، ج 2، ص 341 / رسول زاده، حکومت عدالت خواهی، ص 306.
57ـ صادق آئینهوند، تاریخ سیاسی اسلام، ص 109.
58ـ مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص 14 / شرح نهج البلاغه، عبده، خطبه 15.
59ـ نهج البلاغه، خطبه 3.
60ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 15.
61ـ مسعودی، پیشین، ج 2، ص 354.
62ـ عادل ادیب، نقش امامان معصوم در حیات اسلام، ترجمه مینا جیگاره، ص 104.
63ـ جرج جرداق، امام علی صدای عدالت انسانی، ج 1، ص 243.
64ـ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 160 / مسعودی، پیشین، ج 2، ص 362.
65ـ موسوعه الامام علی بن ابیطالب، ج 4، ص 14.
66ـ نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 224، ص 461 و 462.
67ـ ر.ک: تهذیب الاحکام، ج 10، ص 151 / ابن شهرآشوب، المناقب، ج 2، ص 108.
68ـ علی انصاریان، قانون اساسی حکومت امام علی(علیه السلام)، ص 29.
69ـ نهج البلاغه، خطبه 232.
70ـ مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 116.
71ـ مرتضی عسگری، نقش ائمّه در احیاء، ج 14، ص 101.
72ـ محمدعلی شیخ، قضاوت های حضرت علی(علیه السلام)، ص 98ـ 106.
73ـ صادق آئینهوند، تاریخ سیاسی اسلام، ص 110 و 111.
74ـ حسن رحیم پور ازغدی، اصلاحات، ضرورت ها و چالش ها، ص 93.
75ـ محمّد فاضل لنکرانی، کشورداری از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، ص 186 / مرتضی مطهری، داستان راستان، ج 1، ص 34.
76ـ همان، ص 153.
77ـ احمدبن حنبل، ج 6، ص 47 و 106 (می بینم روزی را که بر جایم می نشینید می گویید قرآن بس است و راه را باز می کند که تأویل گرا شوید.)
78ـ رسول جعفریان، تدوین حدیث، مقدمه علّامه جعفر مرتضی عاملی، ص 2.
79ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 3، ص 47.
80ـ رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج 1، ص 68.
81ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 172، ص 559.
82ـ نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 154، ص 284 و 285.
83ـ همان، فیض الاسلام، خطبه 73، ص 171.
84ـ همان، محمّد دشتی، خطبه 239، ص 474 و 475.
85ـ همان، خطبه 162، ص 304 و 305.
86ـ لبیب بیضون، تصنیف نهج البلاغه، ص 419 و 422.
87ـ همان، خطبه 480، 127 و 481.
88ـ مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی(علیه السلام)، ص 144.
89ـ همان، ص 154 و 155.
90ـ ر.ک.به: آمدی، غررالحکم و دررالکلم.
91ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 65.
92ـ همان، ص 63.
93ـ همان، ص 67.
94ـ همان، ص 64.
95ـ مرتضی مطهری، بیست گفتار، گفتار اول و دوم.
96ـ محمد محمدی ری شهری، «اصلاحات»، کتاب نقد، ش 16.
97ـ نهج البلاغه، خطبه 205، ص 426 و 427.
98ـ همان، خطبه 27، ص 77.
99ـ همان، خطبه 180، ص 343.
100ـ همان، خطبه اول.
101ـ همان، حکمت 262.
102ـ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، «دعای ندبه»، ص 978.
103ـ نهج البلاغه، محمّد دشتی، خطبه 33، ص 84.