معرفت، سال اول، شماره دوم، پیاپی 2، پاییز 1371، صفحات 19-

    نقل و نقد نظریه کانت در متافیزیک

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمد فنایی اشکوری / *استاد - گروه فلسفه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / fanaei.ir@gmail.com
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    نقل و نقد نظریه کانت در متافیزیک

    قسمت اول

    محمد فنائی

    آیا ما بعد الطبیعه ممکن است؟

    طنین کانتی این سئوال سهمگینی بر کسی پوشیده نیست. کانت با طرح این پرسش حاصل قرنها رنج فلاسفه را در شناخت هستی در هاله ای از استفهام قرار داد، و چون طوفانی سهمگین کاخ متافیریک را لرزاند. بخصوص که پاسخ کانت به این سئوال آشکارا منفی بود.

    کانت سخت تحت تأثیر موقیت های شگرف فیزیک نیوتن بود، علمی که هم توانائی خود در تفسیر عالم بخوبی نشان می داد و هم در تسخیر اندیشه ها و کسب مقبولیت عام قرین توفیق بود. مقایسه درخشان فیزیک با وضع فلاکت بار متافیزیک که به نظر وی نه در تفسیر عالم گامی به جلو بر می داشت و نه در تسخیر عالمیان توفیق رفیقش بود کانت را بر آن داشت تا در سر آن کامیابی و این ناکامی تأمل کند. به نظر وی پیش از اینکه به اثبات و نفی دعاوی ما بعد الطبیعه بپردازیم باید به این سئوال پاسخ دهیم که آیا اساساً علمی بنام مابعد الطبیعه ممکن است؟

    قصد من آن است که همه کسانی را که به مابعد الطبیعه را در خور تحقیق و اعتنا می دانند به این حقیقت معتقد سازم که قطعاً واجب است کار خویش را موقتاً متوقف سازند و هر آنچه تاکنون شده ناشد ه انگارند و مقدم بر هر امری ببینند که آیا اصولاً ممکن است چیزی چون مابعد الطبیعه وجود داشته باشد؟ اگر ما بعد الطبیعه، خود علم است چرا مانند علوم دیگر قبول عام نیافته است و اگر علم نیست چه شده است که همواره به صورت علم متظاهر بوده وفا همه آدمی را با امیدهایی که نه هرگز قطع می گردد و نه برآورنده می شود معطل ساخته است؟

    ..... . در حالی که همه علوم دیگر بی وقفه قدم در راه توسعه و پیشرفت دارند این به مسخره می ماند که ما، در علمی که خود را حکمت محض می هواند و همگان (نیز) آن را لسان الغیب می پندارند و حل معمای خویش از آن می طلبند بی آنکه قدمی فرا پیش نهیم دائماً گرد یک نقطه می چرخیم. 1

    فلسفه استعلائی

    به نظر کانت برای یافتن پاسخ پرسش فوق نخست باید ببینیم که میزان توانائی انسان در شناخت چیست؟ لذا باید قوای شناسائی، مکانیسم شناخت و محدوده، آن را بشناسیم، پس از این بررسی است که اعتبار و عدم اعتبار هر دسته از علوم و نیز تکلیف مابعد الطبیعه روشن می شود. هلمی که عهده دار این بررسی است فلسفه استعلائی (transcendental philososphy) یا فلسفه انتقادی است. بنظر کانت این تنها فلسفه ای است که شایسته نام فلسفه است. وی کراراً از این نوع تعابیر در عظمت و جلالت شأن فلسفه خود استفاده می کند در جائی می گوید:

    «آن، علمی است بکلی جدید که سابقاً در فکر هیچ کس نیامده و حتی تصور آن نیز به ذهن احد خطور نکرده است. »2

    گاهی از آن به «علم جدید کاملاً مسقلی که در نوع خود یگانه است» 3 تعبیر می کند چنانکه در جائی از آن به «علم کامل» و «کاملاً علم جدید» 4 یاد می کند. در جائی که امکان قضه تألیفی ما دقدم را مورد سئوال قرار می دهد می گوید:

    «چنین سئوالی به ذهن کسی خطور نکرده است. » 5

    درباره تفکیک تصورات از مقولات می گوید:

    «اگر از کتاب نقد محض هیچ فائده دیگری جز بیان این تفکیک برای نخستین بار، عائد نشده بود، سهم آن در تنویر فهم و هدایت پژوهشهای مادر عرصه مابعد الطبیعه، از همه تلاشهای بی ثمری که تاکنون باری ادای حق مسائل متعالی عقل محض صورت گرفته بیشتر می بود. » 6

    در باب احصاء عدد مقولات و تنظیم و تنسیقشان بارها به خود می بالد و آن را با مقولات ارسطوئی قابل قیاس نمی داند 7 و بالاخره:

    «نسبت نقادی با مابعد الطبیعه معمول نزد اهل مدرسه، دقیقاً همان نسبتی است که شیمی با کیمیا یا نجوم با غیبگویی های صناعت تنجیم دارد. »8

    احکام تحلیلی و ترکیبی

    در اینجا لازم است به تفاوتی که کانت بین دو نوع حکم قائل شده است اشاره کنیم. وی احکام را به تحلیلی و ترکیبی تقسیم می کند. در احکام تحلیلی موضوع متضمن محمول است لذا محمول چیزی بر موضوع نمی افزاید بلکه فقط آن را تحلیل می کند، بدین جهت علم ما بواقع را افزایش نمی دهد، مانند «هر جسمی ممتد است» که تصور جسم متضمن تصور امتداد است بگونه ای که سلب امتداد از جسمیت مستلزم تناقض است. احکام تحلیلی مبتنی بر اصل امتناع تناقض هم شرط لازم برای احکام تحلیلی است و هم شرط کافی، از اینرو احکام تحلیلی پیشین و مقدم بر تجربه (Apriori) اند، هر چند مفاهیم آنها تجربی باشد. مثلاً در قضیه «طلا فلزی زرد رنگ است» با اینکه موضوع و محمول امور تجربی و محسوس اند، اما حکم ماتقدم و غیر تجربی است، زیرا فلز زرد رنگ، مفهوم طلا است.

    در احکام ترکیبی موضوع و محمول دو مفهوم متباین هستند و محمول واجد چیزی است که در موضوع نیست و به صرف تصور موضوع، محمول تصور نمی شود. کلیه احکام تجربی از این دسته اند، مانند بعضی از اجسام سنگین است.

    با اینکه اصل امتناع تناقض شرط لازم برای کلیه قضایای ترکیبی است اما شرط کافی آن نیست؛ بلکه در این نوع احکام امر دیگری علاوه بر اصل کافی نیست؛ بلکه در این نوع احکام امر دیگری علاوه بر اصل مزبور مورد احتیاج است. آن امر دیگر در قضایای ترکیبی ماتاخر (Aposteriori) تجربه است و در قضایای ترکیبی مقدم بر تجربه، عقل محض وفا همه است. 9

    پوزیتیویستها قضایای ترکیب پیشین را انکار کردند، اما به نظر کانت بدون قضایای ترکیبی پیشین هیچ عملی ممکن نیست. به نظر وی علم عبارت است از معرفت کلی و ضروری و این فقط محمول قضایای ترکیبی پیشین است، زیرا قضایای تحلیلی معرفت جدیدی بار نمی آورند و قضایای ترکیبی بعدی نیز از آنجا که ناشی از تجربه حسی اند مفید کلیت و ضرورت نیستند و این نکته ای است که کانت از هیوم آموخته بود. اما قضایای تألیفی پیشیین، هم معرفت را هستند و هم واجد کلیت و ضرورت. بنابراین امکان هر علمی اعم از ریاضیات و طبیعیات و مابعدالطبیعه منوط به داشتن قضایای ترکیبی پیشین است و اعتبار و عدم اعتبار علوم را می توان با این محک سنجید.

    کانت بر این است که ریاضیات و طبیعیات بی شک به عنوان علم موجودند بنابراین سئوال از امکان آنها مطرح نیست، تنها سئوالی که مطرح است این است که آنها چگونه ممکنه؟ اما در ما بعد الطبیعه که چنین مقبولیت عاملی ندارد، بلکه عرضه مناقشات و مجادلات پایان ناپذیر است، سئوال این است که آیا اساساً ما بعد الطبیعه ممکن است؟ تمامی فلسفه کانت در جهت یافتن پاسخ این سه پرسش است.

    به نظر کانت ریاضیات و طبیعیات از آن جهت ممکن و معتبراند که واجد قضایای ترکیبی پیشین اند و از اینجا می توان شرط امکان احکام ترکیبی را پیشین را تحقیق نمود و با عرضه مابعد الطبیعه به آن، اعتبار یا عدم اعتبارش را بدست آورد.

    «مسأله خاصی که همه چیز منوط بدان است، این است که چگونه قضایای تألفی مقدم بر تجربه ممکن است؟

    .... برجا ماندن مابعدالطبیعه یا فرو ریختن آن، و با لتنیجه موجودیت آن، یکسره در گرو حل مسأله است.... به همان اندازه که پاسخ گفتن بدین پرسش اجتناب ناپذیر است دشوار نیز هست»10

    شناخت از دیدگاه کانت

    برای پاسخ سئوال فوق باید دید نظر کانت درباره معرفت چیست؟ از نظر وی شناخت، انعکاس اشیاء عینی در ذهن و حکایت صور از خارج نیست؛ بلکه شناخت ترکیبی است از ماده و صورت که ماده آن تأثیراتی است که حواس از خارج می پذیرد و ناشی از متعلق شناسائی است و صورت آن قالبهائی است که ذهن از پیش خود واجد آنها است و از لوازمات ذات فاعل شناسائی است. امور متغیر و غیر ضروری ناشی از فاعل شناسائی است.

    با اینکه هر معرفتی با تجربه آغاز می شود اما تماماً ناشی از تجربه نیست. همان شناخت تجربی مرکب است از تأثرات حسی و صورتی که ذهن به آن می دهد. آنچه از این طریق نصیب ما می شود این است که اشیاء را چنانکه بر ما پدیدار می شوند بشناسیم نه آن گونه که در نفس الامر هستند. به گمان تفاوتی که بین نظر او ایده آلیسم هست این است که:

    «بر خلاف ایده آلیسم واقعی وجود آن چیزی را که پدیدار گشته نفی نکرده ام بلکه فقط ثابت کرده ام که ما نمی توانیم بوسیله حواس آن را چنانکه هست بشناسیم». 11

    ولی با این همه نمی تواند قرابت نظرش را با ایده آلیسم نادیده بگیرد، لذا پیشنهاد می کند که ایده آلیسم او ایده آلیسم استعلائی <transcendental idealism> یا ایده آلیسم انتقادی <critical idealism> نامیده شود، در مقابل ایده آلیسم تجربی <empirical idealism> دکارت و ایده آلیسم تخیلی <dreaminy idealism> برکلی. 12

    عناصر حساسیت

    برای شناسائی دو قوه هست: حساسیت که منشأ احساس است، وفا همه که منشأ تفکر است. زمان و مکان صورت های حساسی اند. نباید زمان و مکان را دو تصوری دانست در کنار سایر تصورات، که هر کدام از یک ما به ازاء عینی حکایت می کنند ، بلکه دو جامه ای هستند که ذهن بر تن هر ادارک حسی می پوشاند. شرط هر نوع ادارک حسی این است که اشیاء، در قالب زمان و مکان بر ما پدیدار شوند. تصور شیئی بودن تصور آن در مکان ممکن نیست، هر چند مکان بدون شیئی متمکن قابل تصور است و این خود دلیل پیشین بودن مکان است. از رهگذر زمان استمرار و توالی و تغییر و تغیر اشیاء را. بنابراین زمان و مکان نه واقیعت اند. همچنین کانت بر این است که زمان و مکان کلی نیستند بلکه جزئی و کل از اجزائند.

    درک ما از زمان و کان از راه تجربه نیست بلکه شهودی و مقدم بر تجربه است، زیرا « اگر از شهودهای تجربی اجسام و تغییرات آنها(حرکت)، هر امر تجربی، یعنی هر آنچه را که به احساس تعلق دارد، بر داریم مکان و زمان همچنان باقی خواهد ماند. بنابراین، این دو شهود محضند و زمینه و مبنای مقدم بر تجربه شهودهای تجربی هستند، و لذا حذف آنها هرگز ممکن نیست، بلکه شهود محض مقدم بر تجربه بودن آنها، خود صریحاً دلیل است بر اینکه آنها صرفاً صورتهای حساسیت ما هستند که می باید بر همه شهودهای تجربی، یعنی بر ادارک همه اشیاء خارجی، تقدم داشته باشند و بر طبق آنها است که می توان اشیاء را، به نحو مقدم بر تجربه، هر چند فقط بدان گونه که برما پدیدار می شوند، شناخت. » 13

    پرسش بسیار با اهمیتی که در اینجا مطرح است این است که چگونه می شود از امری شهود مقدم بر تجربه داشت؟ به نظر می رسد، شهود مقدم بر وجود و بدون حضور بلا واسطه متعلق شهود ممکن نیست، زیرا چیزی وجود ندارد که تصویرات ذهنی بدان ارجاع داده شوند. شهودی که مشهود در آن حاضر نباشد شهود نیست.

    پاسخ کانت این است که اگر شهود کاشف از نفس الامر اشیاء بود همواره تجربی بود و مقدم بر تجربه ممکن نبود، اما وقتی از شهود مقدم بر تجربه سخن می گوئیم منظور ما آن شهودی است که شامل چیزی جز صورت حساسیت نیست، و صورت حساسیت نه امری کاشف از خارج، بلکه از امکانات و تجهیزات ذهنی فاعل شناسائی است که بر همه ارتسامات واقعی ناشی از تأثیر اشیاء بر شناسانده تقدم دارد. 14

    انکان ریاضیات محض

    تا اینجا روشن شد که زمان و مکان به عنوان دو عنصر صوری و پیشین قوه حساسیت اند. کانت بر این است که تمامی ریاضیات مبتنی بر زمان و مکان به عنوان دو شهود مقدم بر تجربه است و بدون شهود محض، ریاضیات ممکن نیست.

    «خصوصیتی که در تمامی شناخت ریاضی مشهود است اینست که نخست می باید مفهوم آن در شهود... به تمثل درآید. بدون این وسیله نمی توان در ریاضیات قدمی پیش رفت. » 15

    هندسه مبتنی بر شهود محض مکان و حساب مبتنی بر شهود محض زمان است، بدین طریق که درک اعداد از طریق افزایش متوالی آحاد در زمان صورت می پذیرد. 16

    با توجه به آنچه گفته شد سر امکان ریاضیات به عنوان دانشی که مشتمل بر احکام تالیفی مقدم بر تجربه است روشن می شود؛ چرا که آنچه که مقدم بر ریاضیات است، شهود زمان و مکان است که صورت حساسیت اند که هر چند جزء بر اشیاء محسوس بر چیزی قابل اطلاق نیست، اما از آنجا که متمضمن ماده احساس نیست ابتنائی بر احساس و تجربه ندارد. ضرورت و یقینی بودن ریاضیات نیز ناشی از پیشین بودن و استقلالش از تجربه است.

    بنابراین ریاضیات معرفتی است واجد احکام تألیفی پیشین و دارای کلیت و ضرورت و بالنتیجه یک علم است. اما باید توجه داشت که محدوده آن اشیاء محسوس است و جز بر قلمرو محسوسات، قابل اطلاق نیست. از آنجا که ریاضیات قائم به زمان و مکان است، اطلاق آن در قلمرو و رای زمان و مکان بی وجه است.

    مقولات فاهمه و امکان فیزیک محض

    در این مرحله کانت در پی آن است که چگونگی امکان علوم طبیعی را تبیین کند. وی وجود علوم طبیعی را مانند ریاضیات مفروض می گیرد. با اینکه در علم طبیعی موجود اموری هست که بکلی محض و مقدم بر تجربه نیست معهذا فیزیک محض وجود دارد که در آن قوانین حاکم بر طبیعت اشیاء به نحو مقدم بر تجربه عرضه گشته است:

    «از قبیل این قضیه که جوهر باقی می ماند و ثابت است و هر آنچه حادث می شود؛ همواره از پیش به موجب علتی بر طبق قوانین ثابت وجوب یافته است و نظایر آن. اینها واقعاً قوانین کلی طبیعیند که کاملاً مقدم بر تجربه ثبوت دارند. بدنی وجه علم طبیعی محض به واقع وجود دارد و اکنون مسأله این است که آن، چگونه ممکن است؟» 17

    پاسخ به این پرسش از کندو کاو در فاهمه که یکی دیگر قوای شناسائی ما است بدست می آید، فاهمه نیز واجد مقولاتی پیشین است که صورت احکام هستند. مقولات فاهمه به ما این امکان را می دهند که بین پدیدارها پیوند کلی و ضروری بر قرار کنیم. کار فاهمه تفکر، حکم و قضیه سازی است و این از طریق ایجاد اتحاد تألیفی ضروری میان تصورات پراکنده حاصل از حساسیت صورت می گیرد.

    «فکر کردن عبارت است از متحد ساختن تصورات در وجدان» 18

    هر حکمی مشتمل است بر ماده و صورت داده های حسی ماده احکام را تأمین می کنند و صورت احکام امور تقدمی است که فاعل شناسائی واجد آنها است در هر حکمی چهار وجهه نظر ممکن است و در هر یک از این اقسام سه نوع حکم و متناظر با آن سه نوع مقوله ماتقدم قرار دارد و برابر هر وجهه نظر یک اصل فیزیولوژیکی <physiological> قرار دارد که مبنای ارتباط ما با عالم طبیعت است. 19

    اصول فوق را می توان بصورت جدول زیر نشان داد چنانکه زمان و مکان صور حساسیت بودند نه داده حسی، مقولات نیز مفاهیم مأخوذ از اشیاء عینی نیستند بلکه افعال منطقی هستند که برای فهم امور تجربی بر داده های حسی اطلاق می شوند. نه تنها مقولات مستفاد از تجربه نیستند بلکه تجربه مستفاد از آنها است و آنها اصول هر تجربه ممکن اند.

    وجه نظر احکام مفاهیم فاهمه اصول (فیزیولوژی) فاهمه محض
    کمیت کلی جزیی شخصی وحدت کثرت تمامیت اصول متعارفه شهود
    کیفیت ایجابی سلبیعدولی ایجابسلبعدول یا (حصر) پیش یابیهایادراک حسی
    نسبت حملیشرطیانفضالی جوهر علت مشارکت تشابهات تجربه
    جهت ظنیقطعییقینی امکانوجودوجوب اصول موضوعهفکر تجربیبطور کلی

    این مفاهیم قالبهای خالی هستند که از طریق شاکله سازی قوه خیال بر شهودات حسی اطلاق می شوند. اصول حاکم بر اندارج پدیدارها ذیل مفاهیم فاهمه همان است که کانت آن را «اصول فیزیولوژیکی مربوط به اصول کلی علوم طبیعی» می نامد. این اصول احکام ماتقدمی هستند که ما از طریق آن عالم طبیعت ارتباط پیدا می کنیم و ؟آن را تجربه می نمایئم. به عبارت دیگر اصول مزبور رابط بین ذهن و طبیعتند. کانت با طرح این نظام، چگونگی امکان علوم طبیعی را تصویر می کند.

    منظور کانت از امکان علوم طبیعی، موافقت آن با اصول فاهمه است.

    «بدین، وجه، مشکل دومین پرسش ما که: علوم طبیعی محض چگونه ممکن است حل می شود، چرا که فراتر از شرائط صوری مطلق احکام و بطور کلی شرائط صوری قواعدی که در منطق آمده است، شرائط دیگری ممکن نیست، این شرائط مقوم یک نظام منطقی است و مفاهیم مبتنی بر آنها، که متضمن شرایط ماتقدم همه احکام تألیفی و ضروری است، به همان وجه خود مقوم یک نظام استعلائی است و بالاخره اصولی که کلیه پدیدارها از طریق آنها در این مفاهیم مندرج می گردند، مقوم یک نظام فیزویلوژیکی، یعنی نظامی است از طبیعت که بر تمامی شناخت تجربه سطحی ما از طبیعیت تقدم دارد و آن هم است که نخست آن شناخت را ممکن می سازد و لذا در خور آن است که به درستی علم طبیعی کلی و محض نامیده شود. »20

    باید توجه داشت که ازنظر کانت عرصه قوای شناسائی ما اعم از حساسیت و فاهمه امور زمانی و مکانی است و متعلق علم ما فنومن ها <phenoumenon> است و به نومن ها <noumenin> و ذوات معقول که در قید زمان و مکان نیستند دسترسی نداریم، از همین رو اطلاق مفاهیم فاهمه بر فراتر از عرصه تجربه و اعمالشان بر نومن ها خطا است.

    «همه اصول تألیفی مقدم بر تجربه، فقط اصولی است برای تجربه ممکن و هرگز به اشیاء چنانکه در واقع هستند مربوط نمی توانند شد بلکه بر پدیدارها، از آن جهت که متعلقهای تجربه اند، اطلاق می شوند. و بدین جهت، ریاضیات محض و نیز علم محض طبیعت نمی توانند از حدود صرف پدیدار ها تجاوز کنند. » 21


    • پى نوشت ها

      1. ایمانوئل کانت، تمهیدات (مقدمه ای برای هر مابعدالطبیعه که به عنوان علم عرضه شود) ترجمه، غلامعلی حداد عادل، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1367، مقدمه. (1)

      2. همان، مقدمه (111)

      3. همان

      4. همان، بند (5)

      5. همان

      6. همان، بند (41)

      7. همان، بند (39)

      8. همان، ذیل حل مسئله کلی تهمیدات

      9. همان، بند (2)

      10. همان، بند (5)

      11. همان، بند (13)، ملاحظه دوم

      12. همان، ملاحظه سوم

      13. همان، بند (10)

      14. همان، بند (9و8)

      15. همان، بند (7)

      16. همان، بند (10)

      17. همان، بند (15)

      18. همان، بند (22)

      19. همان، بند (21)

      20. همان، بند (23)

      21. همان، بند (30)

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فنایی اشکوری، محمد.(1371) نقل و نقد نظریه کانت در متافیزیک. ماهنامه معرفت، 1(2)، 19-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد فنایی اشکوری."نقل و نقد نظریه کانت در متافیزیک". ماهنامه معرفت، 1، 2، 1371، 19-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فنایی اشکوری، محمد.(1371) 'نقل و نقد نظریه کانت در متافیزیک'، ماهنامه معرفت، 1(2), pp. 19-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فنایی اشکوری، محمد. نقل و نقد نظریه کانت در متافیزیک. معرفت، 1, 1371؛ 1(2): 19-