معرفت، سال سیزدهم، شماره سوم، پیاپی 78، خرداد 1383، صفحات 68-

    سرشت انسان; خیر یا شر؟

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سرشت انسان; خیر یا شر؟

    حمید نوروزى

    چکیده

    این نوشتار به بررسى سرشت انسان مى پردازد و درصدد یافتن پاسخى به این سؤال است که آیا گرایش به شر در سرشت انسان وجود دارد؟ پس از طرح چند دیدگاه و پاسخ هاى داده شده به سؤال مزبور، به بررسى طینت و شخصیت انسان مى پردازد و با اثبات و تبیین تفاوت انسان ها در طینت و شخصیت و بررسى میزان این تفاوت ها، به این نتیجه مى رسد که انسان ها همان گونه که در صفات جسمى و روانى متفاوت هستند، در میزان گرایش به شر یا خیر نیز متفاوتند.

    به نظر نگارنده، عدم توجه به اختلاف سرشت ها و بیان یک حکم کلى در مورد همه انسان ها نه تنها از ابهام مسئله کم نخواهد کرد، بلکه موجب گره خوردن مباحث مربوط مى شود.

    مقاله در ادامه به بررسى علل و عوامل تفاوت سرشت ها و بررسى ثبات شخصیت پرداخته و در پایان نیز با طرح دو نکته به دو سؤال مقدّر پاسخ گفته و جایگاه «اختیار» و «بداء» را مشخص مى کند.

    مقدّمه

    درباره گرایش یا عدم گرایش انسان به شرور، دیدگاه هاى متفاوتى مطرح گردیده اند:

    الف. برخى معتقدند: انسان گرایش به خیر و کمال مطلق دارد و هرچند خداوند فجور و تقوا را به او الهام کرده، اما تمایل او به تقواست و او به نیکى ها گرایش دارد، مگر آن که محیط خانواده و تربیت غلط او را به سمت فجور بکشانند، که این نوعى انحراف از فطرت و تحمیل بر حقیقت اوست. پس انسان فطرتاً متمایل به حق است و گرایش باطل تحت تأثیر شرایط بر او عارض مى شود.1

    طبق این دیدگاه، اگر انسان تحت تربیت غلط قرار نگیرد و محیط و خانواده او را به سمت فجور نکشند، انسان به طور فطرى، راه خیر و سعادت را طى خواهد کرد و همواره نیکى ها را برخواهد گزید.

    انسان گرایان (همانند مازلو، راجرز) مى گویند: انسان استعداد خوب بودن و خوب شدن دارد و اگر نیازهاى اجتماعى یا تصمیم هاى نادرست او

    دخالت نکنند، خوبى او خود را نشان خواهد داد.2

    رمانتیست ها (همانند روسو) نیز معتقدند: انسان از بدو تولد صاحب یک خوبى طبیعى است و هر عمل بدى که انجام مى دهد ناشى از شرایط اجتماعى مخرّب است، نه ناشى از چیزى در ذات خود او.3

    ب. عده اى دیگر انسان را این چنین توصیف مى کنند که هرچند انسان مورد تکریم خداوند است (و لقد کرّمنا بنى آدم «اسراء: 70») اما با این حال، خداوند او را موجودى هلوع، جزوع، منوع، ضعیف و عجول نامیده و این اوصاف ذاتى انسان هستند، نه عارض بر او; زندگى، اجتماع و محیط این اوصاف را در او ایجاد نمى کنند، بلکه او این گونه آفریده شده است. اینان علاوه بر آیات قرآن، سیر تاریخ طبیعى انسان را گواه مدعاى خود مى دانند و مى گویند: تاریخ نشان مى دهد که پرونده انسان مالامال از سیاهى، تباهى، کج روى و مخالفت و عصیان در برابر حق مى باشد.

    و از سوى دیگر، گرایش به حق، فداکارى، عدالت خواهى و عشق به نیکى ها هم همواره در نهاد انسان وجود داشته است. با این وصف، نمى توان همه بدى هاى انسان را معلول محیط، خانواده و جامعه دانست و معتقد شد که انسان موجودى پاک و فرشته خو وارد این عالم مى شود، اما جامعه او را آلوده مى سازد; چرا که جامعه چیزى نیست جز افراد انسان ها، و تاریخ عرصه تجلى طبایع انسانى است، هم در جنبه نیکى ها و هم در جنبه شرور.4

    مطابق دیدگاه مزبور، انسان داراى دو نوع گرایش مى باشد: گرایش هاى متعالى و گرایش هاى پست، و به عبارت دیگر، گرایش به شر و گرایش به خیر.5

    برخى از اندیشمندان نیز انسان را داراى دو «من» یکى «مَن» متعالى و علوى و دیگرى «من» سفلى مى دانند و بر همین اساس، گرایش هاى انسان را به دو قسم گرایش هاى مقدّس و گرایش هاى با محوریت «من» تقسیم مى کنند. گرایش هاى مقدّس را همان میل به خوبى، خیر، فضیلت، پرستش، حقیقت و زیبایى مى دانند و گرایش هاى با محوریتى «من» را همان غرایز مشترک میان انسان و حیوان مى دانند. البته در این تقسیم بندى، هیچ کدام از گرایش هاى منفى و ضدارزشى وجود ندارند.6

    رفتارگرایان (هچون واتسن، اسکینر) معتقدند: انسان داراى شخصیتى خنثا مى باشد و ذاتاً خوب یا بد نیست، بلکه محیط او را مى سازد.

    همچنین اگزیستانسیالیست ها (همانند سارتر) مى گویند: انسان اساساً خوب یا بد نیست، هر عملى که انسان انجام مى دهد، بر جوهرِ سرشت او اثر مى گذارد. از این رو، اگر همه آدم ها خوب باشند، سرشت انسان نیز خوب است و به عکس.7

    ج. اما دیدگاه کاملا متفاوتى نیز در مورد انسان مطرح شده است. در این دیدگاه، انسان موجودى منفعت طلب، لذت جو، شرور و در نهایت، گرگ معرفى شده است. غرایزى مثل غریزه جنسى و پرخاشگرى به او سرشتى اهریمنى داده است و تنها قراردادهاى اجتماعى و زنجیر قانون توان مهار کردن او را دارد.8

    جالب است که در همه این دیدگاه هاى متضاد، آنچه دلیل مدعا مى باشد عبارت است از: مشاهدات تجربى و تاریخى (در انسان تجربى)، دریافت هاى شهودى و عقلى (در انسان شناسى عرفانى و فلسفى)، متون مقدّس (در انسان شناسى دینى).

    به نظر مى رسد آنچه موجب اختلاف نظرها و گره خوردگى مسائل مى شود، عدم توجه به اختلافات فراوان افراد بشر در گرایش ها و خصوصیات روحى و روانى مى باشد. معمولا درصددیم یک حکم کلى و قطعى براى همه انسان ها صادر کنیم. انسان ها یا گرایش به خیر دارند، یا گرایش به شر; در حالى که انسان ها در میزان گرایش هاى فطرى هم یکسان نیستند. از این رو، پیش از آنکه به حکمى در مورد سرشت او بپردازیم، ابتدا باید به بررسى اختلاف سرشت ها و چگونگى و علل آن بپردازیم تا با جمع بندى نهایى، بتوانیم حکمى ارائه کنیم. البته ما به هیچ وجه درصدد انکار وجود سرشت و طینت مشترک در میان انسان ها نیستیم و با طرفداران افراطى اصالت جامعه مانند دورکیم و تاریخ گرایانى مانند جورج ویلهلم و فردریش هگلواگزیستانسیالیست هایى مثل سارتر، که وجود طبیعت مشترک میان انسان ها را انکار مى کنند، به شدت مخالفیم. ما هرگز عناصر مشترک سرشت انسان ها مانند فطرت و ادراکات و گرایش هاى فطرى را منکر نیستیم، اما باید توجه داشت که اولا، انسان ها در میزان بهره مندى از این عناصر با هم متفاوتند; ثانیاً، بسیارى از این عناصر فطرى از مرحله تولد تا مراحل بعدى رشد به صورت بالقوّه در انسان وجود دارند و چه بسا امورى مانع شکوفایى و رشد این عناصر شوند.

    سرشت و شخصیت

    بحث از طبیعت و شخصیت انسان از مباحث مهم، جالب و گره گشا در معارف انسانى است. همچنین اثبات و تبیین تفاوت سرشت ها علاوه بر حلاوت و جذابیت خاص خود، نتایج علمى و عملى سودمندى در بسیارى از شاخه هاى علوم انسانى دارد.

    این مباحث در انسان شناسى عرفانى و فلسفى، تحت عنوان «طینت»، و در انسان شناسى تجربى، با عنوان «شخصیت» از آن یاد مى شود. البته بین آنچه روان شناسان تحت عنوان «شخصیت» ذکر مى کنند، با طینت و سرشت مطرح شده در متون دینى و فلسفى تفاوت هایى وجود دارد. روان شناسان بیشتر به سطوح بیرونى روح آدمى، که همان پدیده هاى روانى مانند ذهن و توانایى هاى آن است، مى پردازند و صفات شخصیتى مانند هیجان پذیرى و مردم آمیزى را مورد مطالعه قرار مى دهند، اما آنچه در متون دینى و فلسفى تحت عنوان «طینت» مطرح مى گردد، زوایاى عمیق تر روحى انسان مى باشد که با کمال و نقص او و احیاناً با سعادت و شقاوت او در ارتباط است; مانند کمال خواهى، گرایش به حق، پرستش و گرایش به خیر. مى توان گفت: شخصیت مورد مطالعه در روان شناسى مرتبه نازل طینت مى باشد. تفاوت دیگر اینکه ابزار شناخت در روان شناسى تجربى همان رفتار پیدا و نیمه پیداى آدمى است، اما طریقه راه یابى به طینت در مباحث دینى و فلسفى، اندیشه عقلانى و شهود عرفانى و وحیانى است.

    جنبه هاى متفاوت بحث از سرشت انسان

    بحث از سرشت انسان مانند دیگر مباحث انسان شناسى (همچون جبر و اختیار)، از دو جنبه طبیعى و ماوراى طبیعى مورد توجه قرار مى گیرد:

    در جنبه طبیعى بحث، به ملاحظه طبیعت انسان و تفاوت هاى روانى و شخصیتى انسان ها پرداخته مى شود; عوامل سازنده شخصیت افراد و تفاوت هاى روانى و علل این تفاوت ها در شاخه اى از روان شناسى به نام روان شناسى اختلافى یا روان شناسى تفاوت هاى فردى به طور جدّى مورد مطالعه و بررسى قرار گرفته اند. روش تحقیق نیز علمى و تجربى و بر اساس آزمایش بر روى افراد مى باشد.

    اما در جنبه ماوراى طبیعى بحث، انسان به عنوان مخلوق خداوند، داراى روحى مجرّد و متافیزیکى مورد کنکاش قرار مى گیرد و چگونگى تکوین و خلقت سرشت او تأثیر عوامل ماوراى طبیعى در ایجاد اختلاف در روحیات و طینت ها مورد توجه قرار مى گیرد.

    نکته حایز اهمیت این است که در این گونه مباحث مهم انسان شناسى، جنبه طبیعى بحث از جهاتى حسّاس تر و با اهمیت تر از جنبه ماوراى طبیعى آن است; چرا که در جنبه طبیعى بحث، همگان شرکت دارند. مربّى، روان شناس، جامعه شناس، قانونگذار و بسیارى دیگر با جنبه طبیعى این مسئله به نوعى سر و کار دارند و به نحوى از نتایج این مباحث به عنوان اصول و قوانینى در حیطه تخصص خود استفاده مى کنند. از سوى دیگر، در بسیارى از موارد، راه یابى به جنبه ماوراى طبیعى هم از همین مجرا خواهد بود.9 به عبارت دیگر، نتایج قطعى حاصل از آزمایش هاى علمى و تجربى و مشاهدات عینى در مورد خصوصیات روانى انسان وسیله اى براى راه یابى ما به مسائل ماوراى طبیعى روح مى گردد و ما را در فهم مطالب مطرح شده در انسان شناسى دینى و فلسفى کمک مى کنند.

    اختلاف سرشت ها

    از یک منظر، مجموعه خصوصیات انسان ها به سه دسته تقسیم مى شوند:

    الف. خصوصیات جسمى; مانند قد، وزن، رنگ مو و پوست، و استخوان بندى;

    ب. خصوصیات روانى; مانند: ادراک، استدلال، هوش، سرعت واکنش، دقت، فعالیت پذیرى، هیجان پذیرى، میزان مقاومت در برابر عوامل داخلى و خارجى، اراده، حدس، تیزبینى، مردم آمیزى و استعدادهاى خاص، مثل نقاشى و خط;

    ج. خصوصیات روحى; مثل: حقیقت جویى، کمال خواهى، گرایش به خیر و فضیلت، فضایل اخلاقى، مثل صدق، وفا، عفو، احسان و جود.

    این خصوصیات سه گانه تمام تفاوت ها و تشابهات ما انسان ها هستند; به عبارت دیگر، همه آنچه ما در آن با همدیگر مشترک هستیم در همان ها نیز از یکدیگر متمایزیم مثلا، ما در داشتن وزن، هوش، اراده و گرایش به خیر مشترک هستیم و در عین حال، تفاوت و تمایز ما هم به میزان بهره مندى از این عوامل است.

    جالب است بدانیم همان گونه که در میزان قد و حافظه با هم متفاوت هستیم، در میزان بهره مندى از اراده، حقیقت خواهى و گرایش به خیر نیز متفاوت هستیم. براى نمونه، ما در اراده ـ که همان نظارت و تسلط «من» بر افعال است ـ داراى تفاوت هاى فراوانى هستیم. در برخى افراد، پدیده نظارت «من» قوى تر است. از این رو، نیروى اختیار در آن ها قوى تر است و کمتر تحت تأثیر عوامل مکانیکى درونى و برونى واقع مى شوند. در افرادى هم میزان نظارت «من» کمتر است و افعال اختیارى آن ها کمتر و بى اهمیت ترند و انفعال بیشترى از عوامل درونى و برونى دارند.10 در فرهنگ اسلامى نیز درجه کمال انسان ها با میزان بهره مندى از اراده ارتباط بسیار دارد و از این رو، هر قدر انسان کامل تر باشد، میزان تأثیرپذیرى او از عوامل مادى کمتر است.

    در روان شناسى، در مورد تفاوت هاى افراد در ویژگى هاى روانى، مطالعات فراوانى صورت گرفته است و شاخه اى از روان شناسى بانام«روان شناسى اختلافى» یا «روان شناسى تفاوت هاى فردى» این مسئله رابه طور جدّى دنبال مى کند.11 هرچند روان شناسان در مورد مجموعه اى از خصوصیات روانى و اختلاف افراد در بهره مندى از آن مطالعه مى کنند، اما بیشتر مطالعات بر روى اختلاف افراد در بهره هوشى (هوشبهر یا IQ) متمرکز بوده و نتایج مشخص ترى به دست آورده اند. در این بررسى ها، ضریب هوشى طبیعى را عدد 100 قرار داده اند. (100× سن تقویمىسن عقلى= IQ); یعنى کسى که سن عقلى او با سن تقویمى اش برابر باشد، داراى ضریب هوشى 100 مى باشد.12 روان شناسان مشاهده کرده اند افرادى با ضریب هوشى بالاتر از 140 و افرادى با ضریب هوشى زیر 25 وجود دارند. گروه اخیر، که «کان» نامیده مى شوند، تا پایان رشد، سن عقلى کودکان 5/2 تا سه ساله را دارند و تنها چند کلمه مى توانند یاد بگیرند.13

    همه تفاوت هاى چشمگیرى را که در خصوصیات روانى افراد مشاهده مى کنیم، مى توان در خصوصیات روحى اشخاص هم ملاحظه کرد. ما به خوبى تفاوت افراد در میزان گرایش به حق و خیر و فضایل اخلاقى را مشاهده مى کنیم. براى مثال، همه ما افرادى را مى شناسیم که گرایش فراوانى به عفو، جود، ایثار و امانت دارى دارند و کم ترین گرایشى به بخل و انتقام و خیانت ندارند. از سوى دیگر، افرادى را مى شناسیم که درپى خیانت، انتقاموشرهستندوعمل بر طبق فضایل اخلاقى برایشان جانکاه است.

    در قرآن و روایات نیز بر تفاوت سرشت و طینت افراد تأکید شده است. تفاوت افراد در گرایش به هدایت یا ضلالت، و تفاوت در بهره مندى از عقل و ایمان، در روایات اهل بیت(علیهم السلام) به طور مکرّر ذکر گردیده است. در اینجا به چند مورد اشاره مى شود:

    ـ «اذا ارادَ اللّه بعید خیراً طیّباً روحَه و جَسَده فلا یَسمعُ شیئاً مِن الخیرِ الاّ عرَفه و لایسمَعُ مِن المنکر الاّ انکره.»14;

    ـ «وَهبَ لأهل حجّته القوّةَ على معرفته و وضَع عنهم ثقلَ العمل.. و وَهب لاهلِ معصیة القوّة على معصیتهم لِسبق علمه فیهم و منعَهم اطاعةَ القبول مِنه.»15

    در قرآن نیز آیه (کلٌّ یعمُل على شاکِلَته)(اسراء: 84) به همین اختلاف طینت ها اشاره دارد; همین طور آیات (کما بدأ کم تعودون) (اعراف: 29) و (ما کانوا لیؤمنوا بما کذّبوا مِن قبل.) (اعراف: 104)

    بر این اساس، در پاسخ به سؤال اصلى، که محور بحث است (گرایش یا عدم گرایش انسان به شرور)، مى توان گفت: انسان ها در میزان این گرایش متفاوتند و نمى توان حکمى کلى بیان کرد. هرقدر انسان از بعد الهى و ملکوتى خود دور شود و به بعد حیوانى خود نزدیک گردد، گرایش او به شرور نمود بیشترى دارد، ولى باز فاقد آن گوهر ملکوتى نخواهد بود.

    میزان پراکندگى تفاوت سرشت ها

    گفته شد که انسان ها در خصوصیات جسمى، روانى و روحى داراى تفاوت هاى محسوسى هستند. حال باید دید آیا این تفاوت ها به لحاظ کمّى، از نظم خاصى برخوردارند و آیا الگوى خاصى براى این پراکندگى ها وجود دارد؟

    روان شناسان در حین بررسى تفاوت هاى فردى اشخاص، متوجه شدند که این تفاوت ها داراى نوعى پراکندگى منظم مى باشند. آزمایش هاى مکرّر این نتیجه را تأیید مى کردند که پراکندگى افراد در هوش و برخى دیگر از خصوصیات روانى از منحنى خاص پیروى مى کند. این منحنى را منحنى «توزیع بهنجار» یا «توزیع طبیعى» نامیدند.16

    این منحنى نشان مى دهد که بیشتر افراد (قریب 68%) از حد متوسطى از هوش بهره مند هستند و هرقدر از حد طبیعى (عدد 100) فاصله مى گیریم، تعداد افراد کمترى را شامل مى شود. در آزمایش هاى بعدى معلوم مى شود که در دیگرخصوصیات روانىو حتى جسمى نیز پراکندگى افراد به همین گونه است.17 هرچند در مورد خصوصیات روحى کمتر تحقیق شده و به طور دقیق و آمارى مطالعات و آزمایش هایى صورت نگرفته است، اما مى توان ادعا کرد که میزان پراکندگى افراد در خصوصیات روحى مانند گرایش به خیر و فضایل اخلاقى نیز همین گونه مى باشد و بیشتر افراد از حدّ طبیعى این خصوصیات برخوردارند و افرادى با خصوصیات روحى بسیار بالا و یا بسیار پایین کمتر یافت مى شوند. بیشتر جوامع انسانى را انسان هاى عادى و متوسط تشکیل مى دهند; انسان هاى بسیار برجسته از نظر روحى و یا انسان هاى بسیار پست و منحط جمعیت کمترى از جامعه را تشکیل مى دهند.

    عوامل اختلاف سرشت ها

    چه عواملى موجب اختلاف انسان ها در خصوصیات سه گانه مى باشند؟ در ابتداى ظهور علم روان شناسى، به مدت چند دهه مسئله «وراثت و محیط» یکى از بحث انگیزترین موضوعات این علم بود; عامل تعیین کننده رفتار و صفات آدمى محیط است یا وراثت؟ افرادى مانند گالتون و پیرسون علاقه فراوانى به اثبات تأثیر کامل وراثت در انسان داشتند و اثرات محیط را جزئى و کم اهمیت جلوه مى دادند. پیرسون مى گفت: «ما خلق و خو، وجدان، کم رویى، توانایى والدینمان و حتى قامت، سرپنجه و فراخناى سینه آن ها را به ارث مى بریم.»18

    از سوى دیگر، عده اى مانند اسکینر تنها محیط را عامل تعیین کننده شخصیت مى دانستند. پس از چند دهه افراط و تفریط، اینک روان شناسان به کنش متقابل عوامل وراثتى و محیطى در رفتار و صفات آدمى معتقدند و این مسئله امروزه به صورت اصل مسلّم درآمده است.

    امروزه به اثبات رسیده است که علاوه بر خصوصیات جسمى همچون رنگ چشم و رنگ مو و ریخت بدنى، که اساساً در هنگام بسته شدن نطفه تعیین مى گردند، هوش و بعضى استعدادهاى خاص مانند استعداد موسیقى و هنر نیز تا حد زیادى به وراثت بستگى دارند و شواهد روزافزون نشان مى دهند که ممکن است تفاوت آدمیان از لحاظ پاسخ دهى به هیجان نیز وابسته به وراثت باشد.19

    البته در میزان تأثیر هر کدام از محیط و وراثت اظهار نظر قطعى مشکل است. روان شناسان با بررسى میزان همبستگى هوش در افراد دوقلوى یک تخمکى و افراد بدون رابطه خویشاوندى، میزان تأثیر وراثت را از 50 تا حتى 90 درصد تخمین زده اند.20

    به نظر مى رسد اثبات این مطلب که انسان ها با خصوصیات روحى متفاوتى متولد مى شوند. چندان مشکل نیست. همچنین این عقیده که محیط بیرونى در تنزّل یا صعود درجات روحى انسان تأثیر دارد، قابل انکار نمى باشد. اما گره اساسى و کور مسئله اینجاست که نقش هر کدام و میزان تأثیرگذارى محیط و فطرت چگونه است؟ چگونه تفاوت طینت ها و سعادت و شقاوت ذاتى را با اختیار و تأثیر محیط و عوامل تربیتى جمع کنیم؟ و اساساً در خصوصیات روحى خود، تا چه اندازه مدیون طینت الهى خود هستیم و تا کجا محصول تلاش و مجاهدت خود ماست؟

    اخیراً روان شناسان نظریه جالب و مقرون به واقعى در مورد چگونگى تأثیر و تعامل محیط و وراثت بر افراد ارائه کرده اند. طبق این نظریه، وراثت دامنه توانایى ها و خصوصیات شخصى را تعیین مى کند و محیط مکان قرار گرفتن شخص در این دامنه را. به عبارت دیگر، وراثت نه نوع خاص رفتار، بلکه گستره پاسخ ها و رفتارهاى احتمالى شخص را معیّن مى کند. براى مثال، در مورد میزان هوشبهر افراد مى توان گفت: ژن ها دو حد بالا و پایین هوش یا دامنه توانایى ذهن را تعیین مى کنند و تأثیرات محیط ـ یعنى آنچه در جریان رشد یک فرد روى مى دهد ـ تعیین خواهند که هوشبهر یک فرد در چه بخشى از این دامنه خواهد بود;21 مثلا، فردى با دامنه هوش بین 90 تا 110 متولد مى شود، محیط مناسب یا نامناسب او را در نقطه اى از این فاصله قرار خواهد داد. ادلّه فراوانى این مسئله را در مورد خصوصیات روحى نیز اثبات مى کند. مى توان گفت: تکوین و خلقت اولیه سرشت انسان دو حدّ بالا و پایین توانایى روحى اشخاص را معیّن مى کند و اراده و اختیار فرد و تأثیرات محیط جایگاه او در این دامنه را تعیین خواهد کرد. روایات طینت، روایاتى که دال بر تفاوت افراد در عالم «ذر» در میزان نورانیت مى باشند، روایات سعادت و شقاوت فرد در ابتداى خلقت، روایاتى که در مورد تفاوت افراد در میزان بهره مندى از عقل خدادادى و تفاوت در میزان ظرفیت براى پذیرش ایمان دارند و بسیارى روایات دیگر و آیات فراوانى از قرآن کریم بر این نکته تأکید دارند که بخشى از توانایى هاى روحى انسان غیر اکتسابى و بخشى نیز اکتسابى مى باشند.

    در مباحث فلسفى نیز مطرح شده است که در قوس صعود و نزول، روح آدمى، از هر مرتبه اى از سلسله مراتب هستى نشأت گیرد، در بازگشت نیز به همانجا خواهد رفت و «آخرین نوعى که انسان به سوى آن صعود مى کند و در آن متوقف مى گردد همان درجه اى خواهد بود که از آن نزول کرده است... محال است که معلولى در حرکت تکاملى خود از کمال علت وجودى اش و مرتبه اى که در آن است فراتر رود... پس شىء در عود و بازگشتش، در همان مرتبه اى که در ذاتش از آن تعین یافته است استقرار مى یابد و بالاى آن علتش قرار دارد.»22

    هنوز این سؤال باقى است که چرا انسان ها داراى استعدادهاى متفاوتى در بدو خلقت هستند. روان شناسان این تفاوت ها را در خصوصیات جسمى و روانى با وراثت توجیه کرده اند. هر انسانى حامل ژن هایى از والدین مى باشد که داراى صفات ارثى از والدین هستند. براى تبیین تفاوت هاى افراد، مى گوییم: افاضه فیض وجودى خداوند به مقدار استعداد و قابلیت مواد است، چرا که بین ماده و صورت نوعى ترکیب اتحادى برقرار است و ماده نمى تواند صورتى کامل تر و لطیف تر از مقتضى استعداد خود قبول کند و منشأ اختلاف مواد (و در نهایت، اختلاف نطفه ها) تفاوت غذاهاى تشکیل دهنده نطفه است؟ چون غذاها در لطافت و کثافت و صفا و کدورت مختلفند، نطفه هاى حاصله نیز در صفا و کدورت متفاوتند. نطفه هاى لطیف صورت انسانى لطیف قبول مى کنند و بالعکس. (در روایات و نصوص دینى، علت و منشأ لطافت و کدورت غذاها بیان شده که برخى تکوینى است و برخى در اثر اعمال اختیارى انسان.)23

    از دلایل دیگر اختلاف صورت ها و نفس هاى انسانى، مى توان مسائلى مانند مراعات آداب نکاح، مقاربت، حمل و رضاع و دیگر مسائل مانند آن را دانست. پس از آن، والدین، مربّى، محیط، معلم، معاشر، علوم و ادراکات گوناگون، همه در اختلاف نفوس تأثیر تام دارند.24

    تفاوت دامنه استعدادها

    همان گونه که گفته شد، وراثت و نوع خلقت و طینت اولیه انسان دامنه توانایى هاى روحى انسان را مشخص مى کند. اما باید تأکید کرد: انسان ها در وسعت این دامنه، باهم متفاوتند. در برخى، این دامنه بسیار وسیع است. از این رو، تأثیرات محیط بر آن ها اهمیت فراوانى دارد و گاهى میزان تغییرات مثبت یا منفى محیط بر آن ها بسیار چشمگیر است.

    روان شناسان در بررسى میزان هوش افراد، مشاهده کرده اند که محیط بیشترین تأثیر را بر افراد با توانایى بالاتر از حد متوسط دارد و به عبارت دیگر، هرقدر بهره هوشى فرد بالاتر باشد، دامنه جهش یا سقوط او هم بیشتر است. انسان هاى با بهره هوشى پایین (عقب مانده ذهنى) جهش یا سقوط کمترى دارند.25

    با کمى تردید، مى توان گفت: هرقدر انسان ها داراى توانایى روحى بالاترى باشند امکان صعود و خطر سقوط بیشترى دارند به عکس، انسان هاى بُله و عامى جهش یا نزول کمترى در طول زندگى دارند. معمولا افرادى که داراى بهره بیشترى از عقل و سرشت پاک هستند، میزان صعود و سقوطشان چشمگیر است و افعال اختیارى آن ها و تأثیر محیط در بالا بردن یا پایین آوردن آن ها بسیار است و به عکس افرادى که از عقل و ادراکات عمیق و ظرفیت کمترى برخوردارند (و به تعبیر قرآن، مستضعفین هستند)سقوطوصعود کمترى دارندومعمولا از نظر روحى، نوعى زندگى بدون فراز و نشیب را طى مى کنند.

    ثبات شخصیت

    مسئله دیگر ثبات شخصیت است. هرچند همسانى شخصیت موضوعى است که روان شناسان بر سر آن بخث هاى فراوانى دارند، اما یکى از فرضیه هایى که اساس بیشتر نظریه هاى شخصیت مى باشد، این است که مردم در موقعیت ها و زمان هاى گوناگون، رفتارهاى همسانى دارند و به نوعى، داراى ثبات شخصیت مى باشند.26 آنان دسته اى از صفات را برمى شمرند که به طرز نسبتاً پایدار و همسانى در اشخاص متفاوتند و انسان ها در شرایط گوناگون، بر اساس این صفات، رفتارها و واکنش هاى شخصى از خود نشان مى دهند; صفاتى مانند: پرخاشگرى یا آرام بودن، محتاط یا هیجان پذیر بودن، اضطراب یا آرامش، و خصومت یا دوستى.

    در پژوهش گسترده اى بیش از یکصد آزمودنى طى 35 سال مورد بررسى قرار گرفتند. در طول این مدت، همسانى شخصیتى در این افراد مشاهده شد.27 مردم وقتى به خودشان نگاه مى کنند یا دست کم، وقتى بزرگ سال مى شوند، مى بینند که در دراز مدت، داراى همسانى شخصیت بوده اند. البته بعضى در سنین پایین به ثبات شخصیت مى رسند. برخى حتى تا میانه سال هم تغییرات چشمگیرى دارند. به هر حال، به نوعى ثبات و یکسانى در صفات روحى افراد مشاهده مى شود، بخصوص در سنین پس از نوجوانى و در میان سالى. از این رو، اگر در موارد متعددى از شخصى صداقت، وفا و دیگر صفات مثبت روحى دیده باشیم، مى توانیم به طور تقریبى، پیش بینى کنیم که این صفات در سراسر عمر او نمایان خواهند بود.

    در پایان این نوشتار، ذکر دو نکته ضرورى مى نماید:

    نکته اول: تفاوت انسان ها در سرشت اولیه و میزان بهره مندى از خصوصیات مثبت یا منفى روحى هیچ منافاتى با اختیار ندارد; چرا که اختیار و تکلیف در همان محدوده بهره مندى و استعدادها مى باشد.

    نکته دوم: تمام آنچه در مورد تفاوت سرشت ها بیان شد، تحت قانون «بداء» قرار دارد. و این قانون بر همه آن ها حاکم است. از این رو، همان گونه که روان شناسان تغییرات ناگهانى و پیش بینى نشده در شخصیت افراد و افزایش و کاهش و حتى ایجاد یا زوال استعدادها را پذیرفته اند، هرگونه تغییر ناگهانى در طبیعت و سرشت انسان ها و افزایش یا کاهش توانایى هاى روحى افراد امرى ممکن است. در متون دینى نیز از این تغییرات سخن به میان آمده است و حتى یک انسان شقى به انسان سعادتمند مبدّل مى گردد و سرشت او دگرگون مى شود. از این رو، در ادعیه آمده است: «الهى اِن کنتُ فى امِّ الکتاب شقّیاً فاجعلنى سعید» و از امام صادق(علیه السلام)روایت شده است: «ان کنت کتبتنى فى امِّ الکتاب شقّیاً فاکتُبنى عندکَ سعیداً موفّقاً للخیر فامحُ اسمَ الشقاءِ عنّى.»28

    پى نوشت ها

    1ـ عبدالله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن (فطرت در قرآن)، قم، اسراء، 1378، ج 12، ص 43.

    2و3ـ محمود رجبى، انسان شناسى، قم، مؤسسه امام خمینى، 1379، ص 121.

    4ـ عبدالکریم سروش، حکمت و معیشت، تهران، صراط، دفتر نخست، ص 46 تا 54.

    5ـ محمدتقى مصباح، معارف قرآن، قم، مؤسسه امام خمینى، ج (3ـ1) ص 425.

    6ـ مرتضى مطّهرى، مجموعه آثار، چ چهارم، تهران، صدرا، 1374، ج 3، کتاب فطرت، ص 490.

    7ـ محمود رجبى، پیشین، ص 121.

    8ـ تجربه گرایان (هابز)، سودگرایان (بنتام، میل)، لذت گرایان، فروبندگرایان و... داراى این دیدگاه منفى نسبت به انسان هستند. ر.ک: همان، ص 119.

    9و10ـ محمدتقى جعفرى، جبر و اختیار، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علّامه، 1379، ص 53 / ص 102.

    11ـ موریس دوبس، هانرى بیرون، تفاوت هاى فردى (روان شناسى اختلافى)، ترجمه محمدحسین سرورى، ج ششم، تهران، علمى، 1368، ص 11.

    12ـ حمزه گنجى، روان شناسى تفاوت هاى فردى، تهران، بعثت، 1369، ص 134.

    13ـ همو، تفاوت هاى فردى کودکان، تهران، پیام نور، 1371، ص 172.

    14ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى (دو جلدى)، ج 2، ح 1443.

    15ـ همان، ج 1، ح 389.

    16ـ ارنست ر. هیلگارد و دیگران، زمینه روان شناسى، ترجمه محمدتقى براهنى و دیگران، چ دهم، تهران، رشد، 1381، ج 2، ص 30.

    17ـ همان، ص 31. براى توضیحات بیشتر پیرامون منحنى توزیع بهنجار، ر.ک: ج 2، ص 451.

    18ـ آن آناستازى، تفاوت هاى فردى، ترجمه جواد طهوریان، چ سوم، مشهد، آستان قدس رضوى، 1371، ص 121.

    19ـ ارنست ر. هیلگارد و دیگران، پیشین، ج 2، ص 75.

    20ـ آن آناستازى، پیشین، ص 136 و 137.

    21ـ ارنست ر. هیلگارد و دیگران، پیشین، ج 2، ص 61.

    22ـ محمدحسین طباطبائى، رسائل توحیدى، ترجمه على شیروانى، تهران، الزهرا، 1370، ص 102.

    23ـ امام على(علیه السلام) مى فرماید: آنچه بین آن ها تفاوت به وجود آورده، آغاز سرشت آن هاست; چه اینکه آن ها قطعه اى از زمین شور و شیرین، سفت و سست ترکیب یافته اند، و بر حسب نزدیک بودن خاکشان، باهم نزدیک هستند... افرادى خوش منظر و سست عقلند و بلند قد کم همّت، پاکیزه عمل بد منظر، کوتاه قد خوش فکر، آن ها که نهادى پاک دارند، اعمالشان نیز پاک است. کسانى که عقلشان حیران است افکارشان پراکنده است...» ر.ک: نهج البلاغه، صبح صالح، کلام 234، ص 354.

    24ـ امام خمینى، طلب و اراده، ترجمه و شرح سید احمد فهرى، تهران، علمى و فرهنگى، 1362، ص 114.

    25الى 28ـ ارنست ر. هیلگارد و دیگران، پیشین، ج 2، ص 61 / ص 119 / ص 121.

    28ـ سیدبن طاووس، الاقبال، ص 152، دعاى روز یازدهم ماه رمضان.


    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1383) سرشت انسان; خیر یا شر؟. ماهنامه معرفت، 13(3)، 68-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."سرشت انسان; خیر یا شر؟". ماهنامه معرفت، 13، 3، 1383، 68-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1383) 'سرشت انسان; خیر یا شر؟'، ماهنامه معرفت، 13(3), pp. 68-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). سرشت انسان; خیر یا شر؟. معرفت، 13, 1383؛ 13(3): 68-