معرفت، سال سیزدهم، شماره پنجم، پیاپی 80، مرداد 1383، صفحات 111-

    نیروى سوم روشن فکرى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    حمیدرضا مظاهری سیف / *استاد - -موسسه مطالعات معنوی
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    نیروى سوم روشن فکرى

    حمیدرضا مظاهرى سیف

    چکیده

    سازمان روحانیت از زمان معصومان(علیهم السلام) شکل گرفت و در فراز و نشیب هاى تاریخ اسلامى و جریان هاى مختلف درونى، با پى گیرى کارکردهاى اساسى و ایفاى نقش اصلى که در تعلیم و تربیت مردم داشت، ملت ایران را به انقلاب اسلامى رساند.

    جریان روشن فکرى نیز با سفرهاى شاهزادگان دربار قاجار به اروپا آغاز شد و با روند تأسیس و توسعه دانشگاه ها در متن جامعه گسترش یافت و به فرهنگ و تاریخ ملى نزدیک تر شد. از این رو، پس از جریان روشن فکرى غربزده، روشن فکرى دینى پدید آمد و امروز در پیوند علمى حوزه و دانشگاه جریان نوینى، که شامل طیفى از نخبگان حوزوى و دانشگاهى است، پدید آمده و مسیر بالندگى را مى پوید. این جریان جدید، روشن فکرى متدین است که با تکیه و تأکید بر مبانى دینى، روش ها و یافته هاى دانش نوین را مورد تأمّل قرار داده و به تولید دانش همّت نهاده است.

    مقدّمه

    1. با مطالعه جامعه شناسانه گروه ها و نیروى هاى اجتماعى، مى توان منشأ پیدایش اندیشه ها و مسیر روند جریان هاى اجتماعى را شناخت و منظرهاى تازه اى را در تحولات اجتماعى کشف کرد.

    در این گونه پژوهش هاى توصیفى عوامل پیش برنده و اصلاح کننده جامعه شناسایى شده و در طراحى برنامه ها و چشم اندازهاى مدیریت جامعه توصیه هاى کارامدى به دست مى دهد.1

    2. اساس دین مبین اسلام، که در مذهب تشیع ناب ترین و بى پیرایه ترین چهره خود را مى نماید، بر تعلیم و تربیت و تفکّر و دانایى نهاده شده است. تعلیم و تربیت، لایه هاى ژرف وجود انسان را مى کاود و مى سازد. تا این مرحله به نصاب معینى نرسد، امکانات تمدّن سازى اسلام تأمین نشده و در ساختن ساختارهاى رویین اجتماعى کامیابى حاصل نخواهد شد. این سنّت الهى در همه ملت ها و بر همه انبیا جارى بود که با کتاب به سوى مردم مى آمدند تا عدالت را بر پا سازند.2

    با سیر شکوفاى تاریخى نهاد تعلیم و تربیت به دست روحانیت، پس از چهارده قرن، انقلاب اسلامى ایران بر نهال مکتب امامان به ثمر نشست و صد البته این نهال که امروز درختى تنومند و تواناست، در طوفان این دوران، نیاز فزون ترى به تحکیم و تقویت دارد.

    در دو سده اخیر، که شاخه هاى نهاد تعلیم و تربیت از غرب به ایران رسید و عده اى از میوه آن چشیدند، خط سیر جدیدى در تعلیم و تربیت و تفکّر پیدا شد که ـ به اصطلاح ـ روشن فکرى را پدید آورد. تعلیم و تربیت بستر تحولات، اصلاحات و انقلاب ها را در جامعه فراهم مى کند و زایش فرهنگى بسیار و البته دیریاب دارد. بنابراین، دو پایگاه اجتماعى روحانیت و روشن فکرى با کارکردهاى بعضاً همانند، مسئولیت هاى خطیرى بر عهده دارند; مطالعه نسبت این دو از اهمیت بسزایى برخوردار است.3

    در این تحقیق، نیروى سوم روشن فکرى در ایران پس از انقلاب شناسایى شده و به عنوان روشن فکرى متدین معرفى مى گردد. این نیرو که از هم نهادى اندیشه دینى و دانش بشرى با مبناگروى در حوزه تفکر دینى در دو نهاد حوزه و دانشگاه برمى آید، در زمینه تولید دانش و نظریه پردازى مى تواند نقش اصلاح گرى و هدایت نظام اسلامى را در تحقق اهداف والاى آن به شایستگى ایفا کند.

    پیدایش و گسترش روحانیت

    در زمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، دین شناسى تنها در دانستن آیات قرآن و تفسیر اجمالى اندک از آیات دشوار و نقل احادیث رسول خدا(صلى الله علیه وآله)خلاصه مى شد; زیرا فرهنگ مردم بیش از این را برنمى تابید و از یک مکتب نوپا با مشکلات بزرگى که در آغاز پیش رو داشت، انتظارى فراتر از این نمى رفت.

    در دوران چهار امام اول، درگیرى ها و کشمکش هاى سیاسى، اوضاع را به نفع کسانى برگرداند که نفاق و فریب در کار مى آوردند و از تکیه بر لایه هاى عمیق معرفت انسان ها بى نیاز بودند.4

    پس از آن، امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) شالوده تعلیم و تربیت ناب اسلامى را پى ریزى کرده، توسعه و تحکیم بخشیدند. با این برنامه، مبانى حکومت و تمدن اسلامى در دانش کلام به صراحت و در علم فقه با سربستگى بیان شد.

    در همان زمان ائمّه اطهار(علیهم السلام)روحانیت به وجود آمد که در نقش نمایندگان امامان در سرزمین هاى دور و نزدیک ممالک اسلامى سفر مى کردند و به تعلیم و تربیت مردم مى پرداختند. مردم هوشمند و تازه مسلمانان ایران که به قصد شناخت اسلام به سرزمین وحى سفر مى کردند، پاسخ خود را تنها از اهل بیت(علیهم السلام)مى گرفتند و بازمى گشتند. بدین سان، کشور ایران پذیراى بیشترین5 نمایندگان امامان(علیهم السلام)و پیشگام تشیع بود; علمایى که در قم، همدان، رى، خراسان و سایر بخش هاى ایران در مقام ولایت و مرجعیت و منصوب از طرف امام بودند، اما به علت فشار قدرت حاکم، در تبیین و اجراى اسلام به گونه اى شایسته توفیق نیافتند. با همه این فراز و فرودها، جریان عمیق و سازنده تعلیم و تربیت به دست روحانیت ناب راه بالندگى خود و جامعه اسلامى را گشود و با بیان احکام و مسائل عقیدتى در باب توحید و معاد و نبوت و ولایت و از همه مهم تر، شرح حال و مظلومیت اهل بیت(علیهم السلام)به ویژه امام حسین(علیه السلام)، به توسعه و شکوفایى عمیق مردم مدد رساندند.

    همزمان با غیبت کبرا و در دوره عباسیان، آل بویه در ایران به قدرت رسید و شرایط مساعدى براى رشد هر چه بیشتر روحانیت شیعه فراهم آمد6و حوزه علمیه بغداد مهد پرورش علماى نامور شیعه شد. با هجوم مغول ها حوزه علمیه بغداد به آتش کشیده شد، و هجرت شیخ طوسى به نجف، پایتخت علمى روحانیت شیعه را به آنجا منتقل کرد.

    آشفتگى سیاسى ایران در چند قرن پس از آن بسیار بود و تا آغاز قرن دهم و روى کارآمدن صفویان سامان نیافت. شاه اسماعیل صفوى با طرح شعارهاى مذهبى شیعى، که بین مردم ایران مقبولیت بسیار داشت، نه تنها قوم خود، یعنى قزلباش ها را جذب نمود، بلکه بخش هاى مختلف جامعه را نیز زیر نفوذ خود قرار داد.7

    وى با بهره گیرى از تشیّع، رنگ قبیله اى حرکت سیاسى خود را ضعیف کرد و به آن شکلى مذهبى داد. در نتیجه، زمینه فرهنگى و سیاسى مناسبى براى رشد هرچه بیشتر نهاد تعلیم و تربیت شیعى و سازمان روحانیت در ایران پدید آمد.

    به تناسب بهره اى که شاه از شعارهاى دینى مى برد، توقعات اجتماعى نیز بر سلوک دینى او در چارچوب فقه سیاسى شیعه افزایش مى یافت و این امر به صورت یک واقعیت اجتماعى، حضور عالمان شیعى را در حوزه اقتدار او تحمیل مى کرد. از سوى دیگر، دولت عثمانى اختناق سیاسى گسترده اى را بر شیعیان تحمیل مى کرد. در نتیجه، عالمان و روحانیان شیعه با مشاهده ضعف موجود در دستگاه صفوى، دعوت شاهان را پذیرفته و براى نفوذ و گسترش تعالیم دین کمر همّت بستند; زیرا تا پیش از صفویه شیعیان حتى در ایران اقلیتى بودند که در زیر فشار شدید هویت خود را حفظ مى کردند. هم از این رو، با اینکه روحانیت قایل غاصب بودن حکومت ها بود، اما براى مصالح شیعیان و ترویج تعالیم مذهب با آن ها کنار مى آمد.8

    با همه کشمکش هاى فراوانى که بین دو نیروى روحانیت و دربار صفوى بود، حوزه بزرگ علمى اصفهان شکل گرفت. گاهى دشمنى بنیادین علما و دربار صفوى نمودهاى آشکارى مى یافت; از جمله، مسمومیت محقق کرکى معروف به محقق ثانى، که در زمان خود از نفوذ بسیارى میان مردم برخوردار شد.9 در این برهه از تاریخ، در حوزه هاى علمیه رونق بسیار افتاد و روحانیت سامان بسزایى یافت. پس از سقوط صفویه و انتقال قدرت به افشاریه، زندیه، قاجاریه و حتى پهلوى چنان بود که هرکس به قدرت مى رسید، ناگزیر بود حریم مذهب و علما را حفظ کند. با اینکه حوزه علمیه پس از صفویه رونق خود را از دست داد و استوانه هاى نستوه روحانیت در خارج از ایران حضور داشتند، اما از نجف و سامرا جهت گیرى مردم و حکومت ها را نظارت و رهبرى کرده و به رسالت تبلیغى و تربیتى خود عمل مى کردند; نهضت تنباکو و قیام مشروطه نمونه هاى برجسته آن است.10

    در طول این مدت، آنچه در تعالیم فقهى به صورت سربسته آمده بود، به مرور خود را آشکارا نمایاند و نظریه ولایت فقیه به نیابت از ولایت امام معصوم شکل گرفت و کارآمدى خود را، به ویژه در حکم معروف میرزاى شیرازى، نشان داد. مبانى نظریه ولایت فقیه در اندیشه امام خمینى به طور شایسته اى پردازش شد و در سلوک سیاسى او با تکیه بر لایه هاى عمیق معرفت مردم تحقق عینى یافت.

    پس از انقلاب اسلامى، با برخوردارى دین و روحانیت از قدرت سیاسى، قاعدتاً باید روحانیت در تبیین و اجراى دین موفق مى شد، اما در اینجا مشکل بزرگى پیش رو بود و آن اینکه دین اسلام على رغم ظرفیت هاى بالایى که در زمینه هاى اجتماعى داشت، کمتر نظریه پردازى در این حوزه انجام شده بود و نیز هیچ تجربه عملى هم وجود نداشت. مشکل اول تنها به دست روحانیت قابل گشودن بود. از این رو، علماى دین با پرسش ها و فضاهاى نوین دین پژوهى مواجه شدند. و این پدیده اى بود که در نظام روحانیت، جریان اصولى توان رویارویى با آن را داشت.

    جریان شناسى روحانیت

    در زمان اهل بیت(علیهم السلام) شاگردان و نمایندگان ائمه مى آموختند که چگونه با کنار هم قرار دادن آیات و روایات و استفاده از عقل و بیشتر نقل، پرسش هاى تازه را پاسخ گویند. همین روند برنامه اصلى آموزش در حوزه هاى علوم دینى بود که با عنوان فقاهت شناخته مى شد. تا چند قرن که نظام اجتماعى و حیات مسلمانان دستخوش دگرگونى چندانى نشده بود و تنها قدرت سیاسى دست به دست مى شد، همین روش مشکل گشا و کارامد بود.

    در دوره صفویه با رسمیت مذهب تشیّع و نیاز روزافزون به مبانى نظرى و گسترش مباحث عقلى، چالش هاى بیشترى فراروى روحانیت قرار گرفت. در این برهه از بحران توسعه معرفت، گرایش اخبارى پدید آمد; روندى متحجرانه که شرع را منهاى عقل مى خواست و مى کوشید تنها با گوش سپردن به نقل، مسائل نوین را پاسخ گویى و پاسخ جویى کند.

    در برابر این جریان، روش اصولى اجتهاد، که تلاش مى کرد روش شناسى فراگیرى را براى اجتهاد تدوین نماید، به وجود آمد. این جریان، میان پرسش ها و مجهولات تا منابع اجتهاد (کتاب، سنت و عقل) راهى هموار، منظم و مضبوط کشید.

    دیرى نپایید که جریان اصولى و روشمند غالب شد و حوزه هاى علمیه راهى رها از جمود و تحجّر باز یافت و متناسب با شرایط زمان و مکان پیش رفت.11 همین قرائت اجتهادى و کارآمد از دین، مبانى نظرى پیدایى و پایایى و پویایى انقلاب اسلامى را فراهم نمود.

    البته میان دو صورت نوعى اخبارى و اصولى مراتبى وجود دارد، و بوده اند کسانى که با التزام به مبانى اجتهاد اصولى کاملا از بند تحجّر نرسته اند.

    پایگاه و کارکرد اجتماعى روحانیت

    ریشه هاى ژرف و دیرین روحانیت آن گاه که با رونق نوگرایانه اجتهادى مى آمیزد، پایگاهى نستوه و شکست ناپذیر در جامعه مى یابد که هم متمایل به حفظ اصالت و هویت ملى و مذهبى است و هم گرایش به رشد شکوفایى و نوگرایى را پاسخ مى دهد.

    مهم ترین کارکردهاى روحانیت را مى توان چنین برشمرد:

    • 1. تعلیم و تربیت مردم بر اساس آموزه هاى دینى;
    • 2. دمیدن روح آزادگى و حق طلبى در جامعه با معرفى اسوه هاى برترى همچون امیرالمؤمنین(علیه السلام)، حسین بن على(علیه السلام) و سایر معصومان(علیهم السلام);
    • 3. حفظ استقلال جامعه در برابر تهاجمات و استعمار خارجى;
    • 4. نقد حکومت ها در همه دوره ها;
    • 5. اجراى احکام اجتماعى اسلام در صورت امکان.

    امروزه روحانیت اساسى ترین انتقادها و راهبردهاى سازنده را در برابر حکومت اسلامى ایران دارد. از سوى دیگر نیز، روحانیت همواره در حفظ استقلال داخلى در برابر دشمن خارجى کوشیده و در این راه از جهاد و شهادت پروا ننموده است. حضور مجتهدانى مبرّز و مبارز در مقام فرماندهى بسیج نیروهاى مردمى در جنگ هاى ایران و روس، نمونه اى از آن است.

    برقرار کردن ارتباط معنوى، معرفتى و عاطفى میان مردم و اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، به ویژه امام حسین(علیه السلام)، از مهم ترین کارکردهاى روحانیت است که انقلاب اسلامى را به نتیجه رساند و امروزه ضامن حفظ استقلال و آزادى، پاسدارى از نقش همین الگوها و تربیت عاشورایى مردم است.

    وابستگى اقتصادى روحانیت به مردم از طریق وجوهات شرعى و مبالغى که بابت حق تبلیغ دریافت مى کنند، ارتباط این دو را مستحکم نموده و روحانیت را در کنار مردم، بلکه پیشاپیش آنان در راه خیر و صلاح ملى قرار داده است.

    انقلاب اسلامى حاصل این ارتباط و توسعه آن بوده است. بعد از تحکیم و توسعه سازمان روحانیت در عهد صفوى و افزایش اقتدار آشکار مرجعیت در زمان میرزاى شیرازى و تسهیل ارتباطات، چه در رفت و آمد و چه در اطلاعات در قرن اخیر، پیوند مردم با روحانیت بیشتر شد و انقلاب اسلامى به ثمر نشست. پس از این بود که روحانیت در کارکرد عمده خود، یعنى تبیین و اجراى ابعاد اجتماعى اسلام، با چالش مواجه شد و در ادامه ایفاى نقش اجتماعى و عمل به تکلیف و رسالت خویش لازم است با کاربرد روش هاى منطقى اجتهاد و فهم راستین دین و استفاده از اندیشه ها و دانش هاى نوین به مسائل جدید پاسخ مناسب دهد.

    پیدایش و گسترش روشن فکرى

    روشن فکرى محصول آشنایى با اندیشه هاى نوین غرب است. در واقع، روشن فکرى در جامعه ما معلول مدرنیته در غرب مى باشد، هرچند که مدرنیته در غرب دستاورد جنبش روشن فکرى کانون هاى علمى و فرهنگى در پایان قرون وسطا، از جمله کلیساى شارتر در قرن دوازدهم بود.12

    اولین گروه هاى روشن فکرى در ایران از اواخر دوران قاجار با تأسیس دارالفنون و اعزام دانشجو به خارج ـ که معمولا از درباریان بودند ـ شکل گرفتند. آنان به دلیل تربیت ناسالم، در سفر به فرهنگ به صورت انسان هایى خودباخته و فریفته درآمدند که در بازگشت مى خواستند ایران را نیز همانند کشورهاى غربى بسازند.

    روشن فکران در جریان مشروطه، براى اولین بار حضور خود را علنى کردند و با آشفتگى و انحراف در این حرکت، به قدرت دست یافتند، ولى زوال قاجار و روى کار آمدن حکومت استبدادى پهلوى، آنان را به عنوان عمّال آن حکومت استخدام کرد.

    با گسترش دانشگاه ها، روشن فکرى در جامعه شایع شد و با همه فراز و فرودهایى که زمینه فکرى داشت، با روحانیت و مردم در به ثمر رساندن انقلاب همراهى نمود.

    جریان شناسى روشن فکرى

    در آغاز، با رفتن جوانان طبقه اشراف به اروپا براى تحصیل، روشن فکرى در جریان تجددطلبى بر اساس علوم تجربى و گرایش به فلسفه هاى اجتماعى لیبرالیستى خود را نمایاند. این روند تا پیش از شهریور 1320، با عنوان منوّرالفکرى مشهور شد و موجب انحراف مشروطه از مسیر واقعى شرعى و ملّى خود گردید.

    پس از شهریور 1320، با تباهى و سیاهى وجهه اجتماعى جریان لیبرالیستى منوّرالفکرى در اثر همکارى با استبداد رضاخانى،13 گرایش مارکسیستى و کمونیستى با عنوان روشن فکرى در میان گروهى از جوانان، که بیشتر دانشجو بودند، پدیدار شد.

    جریان چپ روشن فکرى در حزب توده و ابسته به حکومت کمونیستى شوروى شکل گرفت، همچنان که جریان راست در لژهاى سازمان فرماسونى سامان مى یافت14 و از آن طریق به انگلستان و بعد امریکا مربوط مى شد. پس از شهریور 1320، جناح چپ روشن فکرى میدان دار شد و با تأخیرى هشت ساله جناح راست خودرا در قالب جبهه ملى بازسازىو سازماندهى کرد. شاخه اى از جناح چپ به منافقین ختم شد و بخش دیگر آن در جریان انقلاب اسلامى حزم و جذب گردید. جناح راست نیز همچنان به حیات خود ادامه داد، اما در سیطره فراگیر و نیرومند روح مذهبى و استقلال طلبى ملت ایران، به ویژه در جریان انقلاب اسلامى، مقهور شد.

    امروزه جنبش روشن فکرى جدیدى که از انگاره هاى کثرت گرایى و نسبى گرایى پست مدرنیستى استفاده مى کند، پدید آمده که میراث برجاى مانده از جناح راست قدیم روشن فکرى است.15

    از منظرى دیگر مى توان روشن فکران را در همه جناح هاى یادشده به دو شاخه تقسیم کرد: اول، روشن فکر غرب زده که دین را موضوع تفکر قرار نمى دهد و در مبانى و موضوعات و نتایج اندیشه هاى خود تابع غرب است; مثل کسانى که معتقد بودند براى سعادت و پیشرفت جامعه باید دین را کنار گذاشت و کم کم از آن فاصله گرفت. دوم، روشن فکر دینى که با مبانى و روش دانش و اندیشه غربى به تفکر در مقولات دینى و نیز به تفسیر و توجیه و گاهى تحریف دین بر اساس آن ها مى پردازد.16

    پایگاه و کارکرد روشن فکرى

    روشن فکرى در جامعه ما بیمار متولد شد و از آغاز به جاى پیوند با مردم، بر وابستگى به غرب یا شرق تکیه و تأکید کرد.17 گسست اقتصادى آن از مردم و دورى از توده هاى مردم، به ویژه براى تحصیلکرده هاى خارج از کشور و تفاوت بسیار فضاهاى فکرى و آرمانى میان مردم و روشن فکران، پایگاه ضعیف و سطحى براى آنان به وجود مى آورد. به این دلیل، روشن فکران تنها مى توانستند با غوغاسالارى و رفتارهاى سیاسى ناهنجار و از راه هایى که کمتر به تکیه بر لایه هاى عمیق معرفت و آگاهى مردم نیاز داشت، به عنوان یک عامل سیاسى یا بازیگر در جامعه ایفاى نقش کنند. البته توسعه دانشگاه ها و ورود مردم از سطوح مختلف به آن ها تا حدى این خلأ را پر کرد، ولى آنچه در اندیشه دانشگاهیان تزریق مى شد، بومى نبود و در جامعه چندان به کار نمى آمد.

    با اینکه توسعه دانشگاه ها در ایران اندکى از رایحه فرهنگ و تاریخ معنوى را به دانشگاه ها رسوخ داد، ولى کارکرد عمده اش غربى کردن ارزش ها و اندیشه هاى جوانان و جامعه بوده است. هرچند که بعضى از روشن فکران با گرایشات مذهبى در تحقق انقلاب و تداوم آن، از طریق همراه شدن با مردم، کارکرد مؤثرى داشتند، اما کارکرد عمده روشن فکران رواج ارزش ها و اندیشه هاى غرب و غربى کردن جامعه بوده است. همراهى برخى از روشن فکران با ملت در زمینه خواست هاى دینى و مردمى، دو علت عمده داشت: یکى، تمایلات مردمى و دینى آنان و دیگرى، نیاز جامعه به دانش آن ها در بستر تحرکات و تحولات اجتماعى. البته همین بهره بردارى از دانش ها و اندیشه هاى روشن فکران، که از باب اضطرار مانند خوردن گوشت خوک مباح و حتى لازم شمرده مى شد، آثار نامطلوبى نیز در پى داشت; یعنى همان رواج ارزش ها و اندیشه هاى غربى که آثار آن را امروز در عدم تحقق کامل اهداف انقلاب اسلامى مى بینیم.18

    رابطه روحانیت و روشن فکرى

    منابع ناب و سرشار دینى، نوآورى اجتهادى، استقلال طلبى، برخوردارى از اسوه هاى اصیل و راستین در کنار نگرش هاى نوین به محصولات علم و اندیشه بشرى، مى تواند براى ملت مسلمان ایران و بلکه جهانیان بسیار مفید و ارزشمند باشد. همین همکارى و همراهى، انقلاب اسلامى را به پیروزى اولیه رساند و تداوم انقلاب و دگرگونى تا رسیدن به سرمنزل نهایى بر همین اساس امکان پذیر است.

    روحانیت براى اجتهاد و کشف و استخراج و پاسخ مسائل جدید، به دستاوردهاى دانش و اندیشه بشرى نیازمند است تا آن ها را پس از نقد و تصفیه در منابع و مبانى دینى آماده بهره بردارى نماید; و این اندوخته اى است که در دانشگاه ها و جود دارد. دانشگاه ها نیز براى جهت یابى درست و مناسب و هماهنگ با فرهنگ اصیل اسلامى، نیازمند چارچوب و بنیان هایى است که در حوزه هاى علوم دینى ذخیره شده. همکارى این دو با توافق بر سر منابع ملى و هماهنگ و وحدت مبانى معرفتى قابل تحقق است.

    امروزه مهم ترین کارکرد مورد انتظار از روحانیت و روشن فکران، کوشش نظرى و عملى در پردازش نظریه هاى قوى و کارامد در ابعاد اجتماعى علوم اسلامى و تلاش براى اصلاح مدیریت جامعه است. این مهم، تنها در گرو وحدت پویاى حوزه و دانشگاه و همکارى روحانیان و دانشگاهیان است.

    این راهبرد پدیدآورنده جریان جدیدى در حوزه و دانشگاه خواهد بود که با نام روشن فکر متدین قابل معرفى است; یعنى روشن فکرى که از دین اثر مى پذیرد و بر مبانى دینى تکیه و تأکید دارد; نه روشن فکر دینى که بر اساس مبانى غربى به دین مى اندیشد و نه روشن فکر غرب زده که دین را به قهر از حوزه تفکّر خویش مى داند. جریان جدید روشن فکر متدین، که جوانه هایى از آن روییده است، با تکیه بر مبانى دینى و در حیطه آموزه هاى اسلامى، از دانش ها و اندیشه هاى نوین بهره مى جوید و بدین سان، جنبش نرم افزارى و تولید دانش با شاخص هاى مناسب و شایسته براى تحقق و تداوم حیات طیبه تولد مى یابد و مى بالد.

    این دغدغه ارزشمند رهبرى تنها راه شکوفایى و پیشروى انقلاب اسلامى است: در صورتى که میان حوزه و دانشگاه همکارى عمیق نظرى و علمى معطوف به تولید دانش و نظریه پردازى انجام شود و از میان این ملاقات مبارک قشر روشن فکر متدین بروید و ببالد، هم حوزه و روحانیت پاسخ گوى نیازهاى تازه و فضاهاى فکرى جدید خواهد بود و هم دانشگاهى پویا، مستقل و مرتبط با ارزش ها و تاریخ و فرهنگ مردم با حداکثر کارکرد مفید خواهیم داشت. همچنین انقلاب فرهنگى که در لایه هاى ژرف انقلاب سیاسى و اجتماعى اسلامى قرار دارد، تحقق یافته و راه صدور و تبلیغ پیام انقلاب اسلامى گشوده مى شود.

    پى نوشت ها

    1ـ بروس کوئن، مبانى جامعه شناسى، ترجمه غلامعباس توسلى و رضا فاضل، چاپ سیزدهم، سمت، 1381، ص 16.

    2ـ حدید: 25.

    3ـ ر.ک: جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشن فکران، چاپ سوم، انتشارات فردوسى، 1376، فصل چهارم.

    4ـ ر.ک: ابن قتیبه دینورى، امامت و سیاست (تاریخ خلفا)، ترجمه سیدناصر طباطبایى، ققنوس، 1380.

    5ـ رسول جعفریان، حیات فکرى سیاسى امامان شیعه، انتشارات انصاریان، 1376، ص 530 و 546.

    6و7ـ حمید پارسانیا، حدیث پیمانه، چاپ دوم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامى، ص 79 و 80 / ص 87.

    8ـ رسول جعفریان، صفویه از ظهور تا سقوط، مؤسسه دانش و اندیشه معاصر، 1378، ص 372 و 373.

    9ـ حمید پارسانیا، پیشین، ص 90.

    10ـ ر.ک: مظفر نامدار، رهیافتى بر مبانى مکتب ها و جنبش هاى سیاسى شیعه در صد ساله اخیر، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1376، مقصد نهم و دهم.

    11ـ مجموعه منبع فقهى جواهر الکلام، به قلم شیخ محمدحسن نجفى (وفات 1266) رهاورد این جریان فقهى است.

    12ـ ر.ک: اشپیگل فوگل، تمدن مغرب زمین، ترجمه محمدحسین آریا، امیرکبیر، ج 1، 1380، فصل یازدهم.

    13ـ یحیى دولت آبادى، حیات یحیى، انتشارات عطا، 1361، ج 4، ص 325. همچنین نک. به: جلال الدین آل احمد، پیشین، ص 293 ـ 400.

    14ـ ر.ک. به: فراماسونرها، روتارین ها و لاینزهاى ایران 1333 ـ 1357، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چ اول، 1377.

    15ـ ر.ک.به: آثار عبدالکریم سروش.

    16ـ شریعتى در پاره اى از آثارش چنین رویه اى دارد، و بعضى از پیروان اندیشه او که گروهى از آن ها به تشکیلات سازمان مجاهدین (منافقین) پیوستند.

    17ـ این وابستگى به طور فراگیر در حوزه فکر و اندیشه بوده است و در مواردى به وابستگى سیاسى و اقتصادى هم رسیده، ر.ک. به: سید یحیى یثربى، ماجراى غم انگیز روشن فکرى در ایران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1379، ص 204.

    18ـ حمیدرضا مظاهرى سیف، تحقق اهداف انقلاب و رسالت نسل سوم،

    سایر منابع

    ـ محمدجواد صاحبى، اندیشه اصلاحى در نهضت هاى اسلامى، چاپ سوم، بى نا، 1376، فصل پنجم;

    ـ حسین شیداییان، آسیب شناسى انقلاب اسلامى از نگاه  امام خمینى (ره)، انتشارات یاقوت، 1379، فصل چهارم;

    ـ ژاک لوگوف، روشن فکران در قرون وسطا، ترجمه حسن افشار، نشر مرکز، 1376;

    ـ مهرزاد بروجردى، روشن فکران ایران و غرب، ترجمه جمشید شیرازى، چاپ دوم، نشر فروزان، 1377;

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مظاهری سیف، حمیدرضا.(1383) نیروى سوم روشن فکرى. ماهنامه معرفت، 13(5)، 111-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حمیدرضا مظاهری سیف."نیروى سوم روشن فکرى". ماهنامه معرفت، 13، 5، 1383، 111-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مظاهری سیف، حمیدرضا.(1383) 'نیروى سوم روشن فکرى'، ماهنامه معرفت، 13(5), pp. 111-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مظاهری سیف، حمیدرضا. نیروى سوم روشن فکرى. معرفت، 13, 1383؛ 13(5): 111-