مفهوم شناسی «عدالتخانه»، «مشروطه» و «مشروطه مشروعه»
Article data in English (انگلیسی)
مفهومشناسی
«عدالتخانه»، «مشروطه» و «مشروطه مشروعه»
علیرضا روحانی
مقدّمه
موضوع مورد بحث این مقاله بازشناسی برخی مفاهیم سیاسی مورد استعمال در عصر مشروطه است. در انتخاب ترتیب بحث، مطابق روال تاریخی مطرح شدن این واژهها، در آغاز، «عدالتخانه» مورد بررسی قرار میگیرد، در ادامه به اصطلاح «مشروطه» پرداخته میشود که از فرهنگ بیگانه وام گرفته شده و به جای اصطلاح بومی «عدالتخانه» طرح گردیده و پس از مقایسه مختصر این دو، شعار «مشروطه مشروعه» مورد بازشناسی قرار میگیرد.
تذکر این نکته ضروری است که نمیتوان به میزان گنجایش یک مقاله، بحثی کامل و جامع در باب اصطلاحات مورد نظر ارائه داد. بنابراین، سعی شده است به کلیات و مسائل اصلی و مهم در اینباره پرداخته شود.
1. عدالتخانه؛ خواسته واقعی مردم
انگیزه اصلی قیام مردم در صدر مشروطیت، حس عدالتخواهی مردم و خستگی آنان از ظلم و استبداد پادشاهان بود. ملتی که عمری خود را اسیر خواست ملوکانه پادشاهان میدید و مال و جان و آبروی خود را بازیچه هوسبازی درباریان مییافت، بر اثر روشنگری دانشمندان و مصلحان و بنابر سنّت تاریخی، از ظلم بیحد خودکامگان به جان آمد و برای بازیافت استقلال و آزادی و عدالت به تکاپو برخاست. شاید در میان مورّخان و محققان تاریخ مشروطه، اختلافی نباشد که انگیزه اصلی مردم، عدالت و آزادیخواهی بود؛ حتی طرفداران مشروطه وارداتی نیز بر این امر تصریح کردهاند: کسروی مینویسد: «انبوه مردم از دربار قاجاری به تنگ آمده و در زیر فشار ستم، کوفته شده و در پی قانون و عدالت بودند و چون مشروطه داده شد و مجلس برپا گردید، دارالشورا را بیش از یک عدالتخانه نشناخته و این بود تا دیر زمانی هر چه ستم میدیدند، شکایت از آن به مجلس شورا میبردند و داد از آنجا میخواستند.»1
همانگونه که کسروی مینویسد، مردم در پی قانون و عدالت بودند و پس از تشکیل مجلس هم ـ بدون توجه به وظیفه آن ـ شکایات خود را در آنجا مطرح میکردند. آنان به رسالت مجلس در قانونگذاری و تفکیک قوا توجهی نمیکردند و اصولاً اطلاعی از شکل حکومت مشروطه غربی نداشتند و چون مجلس را نتیجه قیام خود میدیدند، انتظارات اصلی خود را در آن میجستند. با نگاهی به لایحههایی که انجمنهای مخفی در آن روزها صادر کردند، تا حدی کاستیها و نواقص کار حکومت را در مییابیم. آنچه در اینگونه لوایح بیشتر تأکید شده، اجرای قانون و عدالت است؛ از جمله در یکی از لوایحی که یکی از انجمنهای مخفی صادر کرده، آمده است: «وقتی که مجلس برای وضع قانون منعقد شد، فقط دوازده فصل مطرح مذاکره آید کافی است: اول قانون عدل و ایجاد عدالتخانه؛ دوم مساحت اراضی و تعیین املاک به موجب دفتر دولتی؛ سوم تعدیل مالیات بر وجه صحیح؛ چهارم نظم قشون؛ پنجم اصول انتخاب حکومات و تعیین حق حاکم و محکوم؛ ششم اصلاح و ترویج تجارت داخل؛ هفتم تصفیه عمل گمرک؛ هشتم تصحیح عمل ارزاق و اجناس؛ نهم اصول کلیه در تأسیس مدارس علمی و تشکیل کارخانجات و معادن؛ دهم تکلیف وزارت خارجه؛ یازدهم اصلاح عمل مواجب و مستمریهای دولتی؛ دوازدهم محدود نمودن حدود وزرا و وزارتخانهها و ملاّها به قانون شرع. اگر همین فصول دوازدهگانه مرتب و به موقع اجرا آید، دولت ایران در عرض بیست سال از ژاپن میگذرد.»2
در آن زمان، از «عدالت» فقط نام آن بر دیوان عدلیه باقی مانده و اوضاع اسناد مالکیت و مالیاتها بدون نظم و قانون بوده است. قشون دولتی ضعیف و ناهماهنگ و تعیین حاکمان محلّی، نه از روی لیاقت و کاردانی، بلکه از روی قرابت و خویشاوندی با پادشاه و پرداخت پول بیشتر صورت میگرفت. شاهزادگان قاجاری در هر گوشه از ایران با خودکامگی تمام، بر جان و مال و ناموس مردم مسلّط بودند و هیچ نهادی بر کار آنان نظارت جدّی نداشت. به هر حال، از مجموعه گفتهها و لوایح آن روزگار، میتوان یک نقطه مشترک میان مشروطهخواهان یافت و آن تکیه بر مفاهیم خاصی است که عدالت در رأس آنهاست.3
مروری بر گذشته قضاوت و عدلیه
از گذشتههای دور، قضاوت در دست روحانیان و دارای نظم و ترتیب خاصی بود. مجتهدان جامعالشرائط در منازل خود، دعاوی مردم را به خوبی حل و فصل میکردند و مردم هم عموما از این شیوه راضی بودند و کمتر اعتراضی در این زمینه دیده میشد.
گرچه هیچ گروهی را نمیتوان مبرّا از عیوب دانست، اما میتوان گفت: کارنامه علما در این زمینه علیرغم کاستیهای محدود، سرشار از افتخار و امانتداری و عدالت است. در این زمینه، مقایسهای بین کارکرد محاکم عرف (دولتی) و محاکم شرع تا پیش از مشروطیت، حقّانیت این ادعا را اثبات میکند.
تا پیش از مشروطیت، مجتهدان جامعالشرائط، محاکم شرع را که پایگاه حاکمیت شرعی آنان بود، اداره میکردند. بنیان حقوقی محاکم شرع و مبانی قانونی احکام صادر شده از سوی مجتهدان، کتاب و سنّت و فقه مدوّن شیعه بود؛ فقه مدوّن و مستدلّی که قرنها در مدارس دانشمندان دین طرح شده بود. پاکی نفس و پرهیزگاری قضات این دادگاهها موجب میشد راه هرگونه بیعدالتی و رشوه و هواپرستی سد گردد و احکام ناسخ و منسوخ کمتر در این محاکم مطرح باشند. میزان نفوذ و محبوبیت اجتماعی صاحبان محاضر شرعی به گواهی تاریخ درباره عملکرد آنان، نشان از کارنامه درخشان این محاکم دارد که توانستهاند رضایت مردم را جلب و عدالت را اجرا نمایند.4
در مقابل محاکم شرع، محاکم عرف یا دیوانخانه عدلیه قرار داشت که اداره دولت و دربار اعمال مینمود و زمام آن در دست عمّال حکومت و در رأس همه شخص شاه بود. احکام دیوانخانه فاقد مبنایی واحد و ثابت بود و ملاکی مدوّن و مضبوط نداشت و در واقع، تابعی از متغیّر آراء و احیانا اهواء حکّام عرف بود. اصل وضع دیوانخانه برای دادرسی مردم بود، اما به دلایل گوناگونی، از جمله عدم اتّکا و استناد عدلیه به قانون مدوّن و ثابت و نیز به دلیل آنکه دستاندرکاران این نهاد از میان همان شبکه قدرت مسلّط تعیین میشدند، در مجموع بافت استبدادی داشت و گاه ابزاری میشد برای پیشرفت زورمندان و قانون شکنان.5
نویسنده کتاب مقدّمات مشروطیت درباره وضع عدلیه پیش از مشروطیت چنین نوشته است: «تا پیش از مشروطه، عدلیه در مملکت وجود نداشت. حاکم هر شهری قاضی آن شهر بود. حکّام صبح و عصر در اتاق حکومتی جلوس میکردند. روی مخدّه چند نفر منشی با قلمدانهای کشیده جلوی حاکم نشسته، منتظر اوامر حکمران بودند برای صدور احکام. عارضین بر دو دسته تقسیم میشدند: طبقه اول و طبقه دوم. طبقه اول عبارت از اعیان ملاّکین و تجّار بودند. از درب دیوانخانه که وارد میشدند، اول میبایست درب اطاق فرّاشباشی رفته، تعظیم بکنند و به اتفاق فرّاشباشی شرفیابی حاصل نمایند. به محض اینکه مقابل با اطاق حاکم میشدند، چند مرتبه باید بایستند، حق جلو رفتن نداشتند، عرایض خودشان را بگویند. حاکم، فرّاشباشی را خواسته، امر میدهد: بفرست معروض را حاضر کنند. این کار را تمام کن. عارض با همان وضعی که جلو آمده بود، به قهقرا باید برگردد، چندین مرتبه تعظیم هم بکند ... حقوق حکومت که ده یک و نیم بود، تسلیم صندوقخانه میشد. فرّاشباشی و فرّاشها هم علیحدّه حق خودشان را میگرفتند. طبقه دوم که کارشان کوچکتر بود، خود فرّاشباشی ـ چون با حاکم قرارداد مقاطعه ماهیانه داشت ـ وظیفه داشت با مبلغ معیّن که حق فرّاشباشی بود، کار را تمام کند.»6
از حدود 50سال پیش از مشروطه، نهادهایی تحت عناوین «مجلس مصلحتخانه»، «شورای دولتی»، «مجلس تنظیمات»، «مجلس وزرای مسئول»، «مجلس شورای دولت»، «دارالشورای کبری»، «صندوق عدالت»، «مجلس تحقیق مظالم»، «مجلس تنظیمات حسنه» و «مجلس تجارت» برای علاج درد کهنه استبداد مطرح شده بودند. در سال 1277ق ناصرالدین شاه به فکر افتاد برای رسیدگی به مشکلات و مسائل مردم هفتهای یک روز را به این کار اختصاص دهد. دستورالعملی هم تهیه شده و در روزنامه وقایع اتفاقیه چاپ شد. نام این کار را هم «دیوان مظالم» گذاشتند؛ به این صورت که این یک روز را شاه در دیوان حاضر است و مردم میتوانند حضورا مسائل و شکایات خود را عرض کنند. شاه نیز دستورات لازم را به مسئولان میدهد. اولین جلسه این دیوان روز یکشنبه 15صفر 1277ق تشکیل شد، اما با بلوای نان و شورش اهالی دارالخلافه، پس از چند ماه متوقّف شد.7
تا زمان مشروطه، عدالتخانه جنبه دولتی داشت و با یک دستور از شاه تشکیل و با یک دستور دیگر تعطیل میشد و چون جنبه درباری و دولتی داشت، مورد استقبال مردم قرار نمیگرفت و اعتماد مردم را جلب نمیکرد. عدلیه هم، که به عنوان یک دیوانخانه پابرجا بود، وضع مطلوبی نداشت. ناظمالاسلام درباره عدلیه مینویسد: «چه عدلیه؟! معلوم است عدلیه بیقانون، عدلیهای که جمعی جاهل و دزد دست به دست هم داده، تقی را بگیر، نقی را بگیر، احمد علینقی را بگیر، از آن رشوه بگیر، از این تعارف بگیر، امروز حکم مینوشتند فردایش ناسخ را مینوشتند!»8
برای آنکه وضع عدالت در کشور، از این بی سروسامانی به در آید، علما و مردم به دنبال تأسیس نهاد ملّی «عدالتخانه» بودند تا به تعلّلها و تسامحات دولتمردان در اجرای عدالت پایان دهند و بنای حاکمیت شرعی علما را تثبیت کنند و عمل دولت را محدود به اجرای قانون نمایند؛ قانونی که توسط اعضای عدالتخانه به تصویب میرسید.9
معنا و مفهوم «عدالتخانه»
عدالتخانه به عنوان نهاد استوار ملّی و با تکیه بر نیروی لایزال مردم، قرار بود به نظم و ترتیب دیوانی و پیاده کردن عدالت بپردازد و از اینرو، تعریف خاصی نیز از آن اراده شد و منظور نظر علما و مردم بود.
در برخی کتب نویسندگان معاصر، اهداف علما و مردم از نهضت عدالتخانه، بدینگونه بیان گردیدهاند: اولاً، بنای حاکمیت شرعی را بدین وسیله تثبیت بخشند و اجرای عدالت را به محاکم شرع محول نمایند؛ ثانیاً، عمّال دولت را در حوزه اختیارات خویش محدود ساخته، صرفاً مسئول اجرای قانونی نمایند که از طریق عدالتخانه تصویب میگردید و بالاخره میخواستند به این وسیله، اراده مطلقه همایونی شاه را لگام زده، از دستگاه خودکامگی خلع ید کنند.10
اعضای عدالتخانه موردنظر، توسط اصناف و طبقات گوناگون کشور برگزیده میشدند؛ بدین معنا که هر گروهی یک نماینده طبیعی از صنف خود برمیگزید تا سخنگو و نماینده آن صنف و طبقه در مجلس قانونگذاری باشد و این مطلب، یکی از ویژگیهای عدالتخانه بود؛ زیرا به جای آنکه از شهرها و روستاهای گوناگون، تعدادی نماینده به مجلس راه پیدا کنند، هر صنف و طبقهای که معمولا شغل خاصی بر عهده داشتند، از بین خود یک یا چند نماینده انتخاب میکردند و لزوماً نمیبایست از هر شهر و روستایی نمایندگانی به تهران بیایند، بلکه از بین مردم تهران و اصناف آن، که نماینده اصناف کل کشور بودند، نمایندگانی برگزیده میشدند. در خواستهها و اعلامیههای انقلابیان، به صراحت نیامده است که انتخابات به چه صورت و در چند شهر و با چه ساز و کاری برگزار میشوند.
حوزه مسئولیت عدالتخانه «امور دیوانی و حدود اختیارات و وظایف دوایر دولتی»11 بود که برای انتظام امور آن میبایست قانون بنویسند؛ قانونی که متناسب با مذهب و فرهنگ کشور بود. پس نقطه مهم نظارتی عدالتخانه، همان اصلاح دوایر دولتی، به ویژه دیوانخانه، بود. برای آنکه به درستی حوزه عملکرد و عناصر تشکیلدهنده عدالتخانه را دریابیم، باید به تلگراف علمای مهاجر به قم در صدر مشروطه، نظری بیفکنیم. آنان در تلگراف خویش از قم به مظفرالدین شاه، خواستار تشکیل مجلسی شدند مرکّب از جمعی از وزرا و ابنای بزرگ ملت که در امور مملکت با ربط، و از اغراض نفسانی بری باشند و جمعی از تجّار محترم که در تجارت و صناعت با اطلاع، و از مصالح دولت و ملت مستحضر و برای مشاورت صالح باشند و چند نفر از علمای عاملین که بیغرض و بابصیرت باشند و جمعی از عقلا و فضلا و اشراف و اهل بصیرت و اطلاع که بر تمام ادارات دولتی و مراتب انتظام و اصلاح امور مملکتی از تعیین حدود وظایف و... تکالیف تمام دوایر مملکت و اصلاح نواقص داخله و خارجه و مالیه و بلدیه و تعیین حدود احکام و امور و ترتیب سایر شعب امور ملکیه و مهام خلقیه و منع ارتکاب منهیات و منکرات الهیه و امر به معروف... حاکم و ناظر باشند؛ «و به وسیله نظارت و اهتمام و مراقبت این مجلس... تمام حدود و حقوق و تکالیف عموم طبقات رعیت، معیّن و محفوظ بوده، احقاق ملهوفین و مجازات مخالفین و اصلاح امور مسلمین بر طبق قانون اسلام و احکام متقن شرع مطاع، ... معلوم و مجری شود.»12
بدین سان، مجلس عدالتخانه در کار محاکم شرع و شئون خاص فقها دخالت نمیکرد و صرفا مأمور تدوین قوانین برای کار مأموران دولت و نظارت بر آن بودند و روشن میشود که در این نظام پیشنهادی، انتخابات به شکل مرسوم در غرب مطرح نبود و همه مردم (کل جمعیت کشور) نیز در انتخابات شرکت نمیکردند و تقریباً کار در تهران متمرکز بود، گرچه امکان آن وجود داشت که در هر شهر بزرگ و مهمی، چنین مجلسی مردمی بر کار ادارات دولتی نظارت داشته باشد.
2. مشروطه
خاستگاه لغت «مشروطه»
نظام مشروطه در موطن اصلی خود، به نام کنستیتوسیون ((Constitutionشناخته میشد، اما اینکه چگونه در کشور ما از آن به مشروطه تعبیر میشد و اولین کسانی که آن را قرارداد و استعمال کردند چه کسانی بودند، متأسفانه در اینباره از کتب تاریخی و سیاسی پاسخ قطعی و روشنی برنمیآید. برخی مثل سعدالدوله، آن را از کلمه Condition و فرانسوی میدانند که به معنای «مشروطه» است. وی عقیده داشت که بین کلمه مزبور و کلمه Constitution که به معنای حکومت با قانون اساسی است، اشتباه شده. او میخواست بگوید: داشتن قانون اساسی کافی است و در نتیجه، در قالب مشروعه هم میتوان چنین حکومتی برپا کرد و نیازی به مشروطه شدن نیست.13
از سوی دیگر، تقیزاده و دکتر رضازاده شفق معتقدند: لفظ «مشروطه» از لفظ فرانسوی «لاشارت» ((Lacharteجدا شده، نه از واژه عربی «شرط». آنها میگویند: واژه «لاشارت» از اروپا و ترکیه عثمانی راه یافت و در آنجا از آن لفظ «مشروطیت» را ساختند و سپس آن لفظ وارد ایران شد. «لاشارت» به معنای فرمان است.14 تقیزاده میگوید: این لفظ بلا شک از مملکت عثمانی آمده و از زمان تأسیس حکومت ملّی در استانبول در سنه 1293ق، و آغاز سلطنت سلطان عبدالحمید ثانی با پیشقدمی »مصلح« نامی آن حکومت، مدحت پاشا، این لغت رایج شد.15
میرزا حسینخان مشیرالدوله، گزارش داده که سلطان عبدالحمید ثانی هنگام بر تخت نشستن خود، طی نطقی، حکومت ترکیه را «مشروطه» اعلام کرد. مشیرالدوله، که در آن زمان سفیر ایران در عثمانی بود، گزارش میدهد که عبدالحمید، دولت عثمانی را مثل دول مشروطه فرنگستان ـ که به اصطلاح خودشان، «کونستیتوسینل» مینامند ـ قرار داد.16
برخی از معاصران چنین جمعبندی کردهاند که واژه «مشروطه» معادل واژه انگلیسی «کنستیتوشنالیزم»(Constitutionalism) است. در عربی، برای چنین حکومتی واژه «دستور» و در هند و پاکستان، لغت «آیین» ـ که هر دو فارسی میباشند ـ به کار برده شده است. در ترکیه عثمانی، چندی پیش از اعلام مشروطه (1876م/ 1293ق) واژه «مشروطه» در پیوند با حکومتی به کار برده میشد که بر اساس یک قانون اساسی پایهگذاری شود. نامق کمال، اندیشه و سده 19عثمانی، به کرّات در نوشتههای خود، عبارتهای «دولت مشروطه» و اداره مشروطه را به معنای حکومت قانونی و غیر استبدادی به کار برده است. واژه «مشروطه» به این معنا، از ترکیه عثمانی به ایران آمد و به نظر میرسد که برای نخستین بار، میرزا حسینخان سپهسالار در سال 1285 / 1864 هنگامی که سفیر ایران در دربار امپراتوری عثمانی بود، این واژه را در خلال برخی از گزارشهای خود به معنای مورد بحث ما، به ایرانیان معرفی کرد.17
نکته جالب درباره این واژه آن است که همانگونه که یکی از علمای تبریز به نام میرزا صادق آقا مجتهد پیشبینی کرده بود، تقریباً همه نویسندگان دوره انقلاب مشروطه، این واژه را ـ بدون در نظر داشتن ریشه واقعی و خاستگاه اصلی آن ـ از ریشه عربی «شرط» گرفتند و به بحث حول آن پرداختند و هر کس به اقتضای مذاق فکری خود، سلطنت را به چیزی مشروط کرده است؛ مثلاً، نویسنده کتاب آفتاب و زمین انتظارات خود را از مشروطه اینگونه بیان میکند: «معنای مشروطیت این بود که در هر امری شرایطی مقرّر باشد؛ چون شرایط سلطنت، شرایط ملّیت، شرایط انتخاب، شرایط وکالت، شرایط وزارت، شرایط حکومت، شرایط سربازی، شرایط سرداری،... شرایط مناصب، شرایط القاب».18
وی فهرست بلندی از این شرایط را به معنای مشروطیت گرفته است و توجهی به معنای واقعی این نوع حکومت در غرب نداشته و راه خود را میرفته و از ظنّ خود یار، مشروطیت شده است.
ویژگیهای نظام مشروطه
بنابر آنچه در کتب حقوق اساسی آمده، سلطنت به دو شکل محدود و نامحدود قابل پیاده شدن است. در سلطنت نامحدود، تمام قدرتهای دولتی در دست پادشاه قرار دارند. این شکل از سلطنت، خود میتواند بر دو دسته باشد: قانونی و استبدادی. در سلطنت نامحدود قانونی، پادشاه مطلق، مملکت را مطابق قوانین اداره میکند و از تعدّی و تجاوز به حقوق اتباع خود اجتناب مینماید. این قوانین را ممکن است خود پادشاه قرار داده باشد. اما در سلطنت استبدادی، پادشاه مقیّد به هیچ اصل و قانونی نبوده و به دلخواه حکومت میکند.
از سوی دیگر، در سلطنت محدود، تمام اقتدار در دست پادشاه نبوده، بلکه از طرف قدرت مستقل دیگری محدود میگردد. در سلطنت محدود، اقتدار و اختیارات پادشاه از طرف مجمع عمومی ملت یا طبقات ممتاز و یا در نهایت، توسط نمایندگان ملت محدود میگردد. این نوع حکومت، که اختیارات پادشاه در آن توسط مجالس قانونگذاری محدود میشود، به «سلطنت مشروطه» معروف است. مجالس مقنّنه قوانین را وضع میکنند، بودجه مملکت را تصویب مینمایند و با اهرم استیضاح و اقدامات دیگر، بر اعمال وزرا نظارت میکنند.
در سلطنت مشروطه، رئیس قوّه مجریه پادشاه است و به این عنوان میتواند اعلان جنگ کند و یا پیمان صلح منعقد نماید، نمایندگان کنسولی به ممالک خارجه اعزام دارد، نمایندگان سیاسی و کنسولی دیگر کشورها را بپذیرد، و قراردادهای سیاسی و نظامی و بازرگانی و اقامت و ... با کشورهای بیگانه منعقد کند، عزل و نصب وزرا و افسران و مأموران کشوری نیز در حوزه اختیارات پادشاه است.
در بیشتر کشورهای دارای نظام مشروطه، پادشاه میتواند حکومت نظامی اعلام کند. وی علاوه بر ریاست قوّه مجریه در قوّه قضائیه نیز تا حدی دخیل است؛ به این معنا که منشأ قضاوت، مقام سلطنت بوده و احکام محاکم به نام پادشاه صادر میشود. پادشاه قضات را انتخاب میکند و حق عفو خصوصی و تخفیف مجازات را نیز دارد.19
در سلطنت مشروطه، تصمیمات از طرف نمایندگان مردم گرفته میشوند. در این نظام، در واقع شاه سلطنت میکند، اما حکومت نمیکند. در چنین حکومتی، هیأت مقنّنه و شاه امکان دارد به شیوههای گوناگون دارای ارتباط فرمانبرداری و فرمانفرمایی باشند.20
در دانشنامه سیاسی، معنای حکومت مشروطه و مشروطیت چنین آمده است: «رژیم سیاسی یا حکومتی است که دامنه کاربرد قدرت در آن محدود به حدود قانونی است... به عبارت دیگر، حکومت مشروطه برابر با حکومت قانون یا قانون روایی است... قانونیت قانون در دولت مدوّن بنا به تعریف، ناشی از رضایت مردم نسبت به آن و تعلّق گرفتن خواست جمعی آنان به پیروی از آن است و بنابراین، وجود رابطه قانونی میان حکومت و شهروندان و پایبندی به قانون از دو سوی، از شرایط بدیهی و ضروری و ذاتی حکومت مشروطه است.»21
در برخی کتب واژهشناسی سیاسی نیز حکومت مشروطه را به معنای حکومت محدود در چارچوب قانون اساسی بیان کردهاند که اعمال قدرت از سوی دولت بر حسب شرایط پیشبینی شده در قانون صورت میگیرد.22 بنابراین، مشروطیت و مشروطهخواهی با قانونخواهی و قانونسالاری مترادفند و به معنای اعتقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی و یا دکترین و نظام حکومتی که در آن قدرت حاکمه از طریق قانون اساسی محدود میگردد، میباشد.23
مقایسه مشروطه با عدالتخانه
عدالتخانه و مشروطه دو نسخهای بودند که برای درمان درد استبداد و بیقانونی در کشور پیچیده شدند، اما یک فرق اساسی با هم داشتند و آن اینکه در مشروطه، از قوانین غرب تقلید میشد؛ زیرا تجربه جعل قانون در کشور وجود نداشت و از روی قوانین کشورهایی که ـ مثلاً ـ مشروطه شده بودند، نسخهبرداری میشد تا آن کشورها ایران را جزء کشورهای مشروطه به رسمیت بشناسند.
از سوی دیگر، مشروطه، محدوده قانونگذاری را وسعت بخشیده، در تمامی شئون کشور و حتی محاکم شرع علما قانون وضع میشد. در مشروطه وارداتی بدون توجه به وجود قانون مدوّن مذهب شیعه، سعی میشد قانون کامل و جامع بر طبق مقتضیات زمان وضع گردد و این یعنی انزوای علما و به تبع آن، به حاشیه رانده شدن دین در عرصه حکومت.24
از دیگر تفاوتهای عدالتخانه و مشروطه آن بود که در عدالتخانه، وکلای اصناف را با نوّاب عام امام(ع) و مناصب شرعی آنان (محاکم شرع) کاری نبود و ضمنا آن بخش از برنامهریزیهای عدالتخانه نیز که نیاز به انطباق با دیدگاههای شرع داشت، توسط نمایندگان علما در عدالتخانه تأمین میشد. اما مشروطه وارداتی هرگز پروای ملاحظه حدود وکالت مردم در اسلام و عدم خلط آن با شئون نیابت امام(ع) را نداشت.25
از دیگر نقاط افتراق که میتوان برشمرد آن است که مشروطه و سلطنت مشروطه، نظریهای سیاسی بود که از مرحله نظریه به عمل رسیده، یکی از انواع حکومتها شمرده میشد؛ در حقوق اساسی، جای خود را باز کرده و در دانشگاهها تدریس میشد و کتب و رسالات فراوانی درباره آن نگاشته شده بود و از خصوصیات بارز آن تفکیک قوا بود. اما نظریه عدالتخانه بسیار نوپا و ناشناخته بود و با آنکه نسخهای کاملا بومی و متناسب با اوضاع ایران بود، ولی متأسفانه در عالم سیاست و حقوق اساسی شناخته شده نبود و کتب و رسالاتی نیز در شناساندن آن تألیف نشده و بیشتر در سخنرانیها و لوایح و روزنامهها مطرح گردیده بود و مسیر مبارزات دامنهدار آن روزگار به پیشنهاددهندگان آن مجال نداد که آن را به خوبی و با شفافیت به جهان و مردم معرفی کنند. از اینرو، تا امروز هم نقاط مبهم زیادی در زمینههای گوناگون وجود دارند؛ از جمله مسئله تفکیک قوا و نقش آن در عدالتخانه و چگونگی انتخاب افراد و دامنه انتخابات و گستره شرکت مردم در آن.
3. مشروطه مشروعه و شیخ فضلالله نوری
شیخ فضلالله نوری در آغاز نهضت، در پی ایجاد عدالتخانه بود تا به امور مملکت سر و سامانی داده شود، اما وقتی بر اثر دسیسههای مخالفان، دستخط شاه را به مشروطه تغییر دادند و برخی مردم شهرها هم تابع مشروطه گردیدند، ایشان با این لفظ موافقت کرد، اما درصدد ایجاد مشروطهای شرعی و ایرانی بود که با مصالح مذهبی و ملّی مردم سازگار باشد. ایشان بارها بر این مطلب تأکید کرد؛ از جمله در سخنرانیهای تحصّن حضرت عبدالعظیم(ع) اینگونه فرمود: «در این مدت، مکرّر گفتهام و باز میگویم: همه بدانید که مرا در موضوع مشروطیت و محدود بودن سلطنت ابدا حرفی نیست، بلکه احدی نمیتواند موضوع را انکار کند و موقوف داشتن بعضی بدعتها لازم است... میخواهم بدانم در مملکت اسلامی، که دارای مجلس شورای ملّی است، آیا قوانین آن مجلس اسلامی باید مطابقت با قانون محمّدبن عبداللّه(ص) داشته یا مخالف با قرآن و کتاب آسمانی باشد؟»26
شیخ به درستی میدانست که مخالفت با شعاری که بیشتر مردم سر دادهاند و شناکردن برخلاف مسیر نهضت مردم صلاح نیست، اما موافقت کامل هم با جوّ پیشآمده در شأن مصلحان الهی نیست. از اینرو، با جمع بین این دو، قصد اصلاح این شعار و ارائه تفسیر دینی و شرعی از آن داشته است. در زمان نهضت، که شایع شده بود که ایشان با مشروطه مخالف است، وی این سخن را تکذیب نمود. ضیاءالدین درّی، که با شیخ در ایّام تحصّن دیدار و گفتوگو داشت، مینویسد: «زمانی که [شیخ] مهاجرت کردند به زاویه مقدّسه، یک روز رفتم ملاقات خلوت از ایشان گرفتم. پس از ملاقات عرض کردم: میخواهم علت موافقت اولیه حضرتعالی را با مشروطه و جهت این مخالفت ثانویه را بدانم: اگر مشروطه حرام است... چرا ابتدا همراهی و مساعدت فرمودید و اگر... جایز است... چرا مخالفت میفرمایید؟ دیدم... اشک در چشمهایش حلقه زد، گفت: من واللّه، با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بیدین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که میخواهند به اسلام لطمه وارد بیاورند».27
با این اوصاف، باید گفت: مشروطه یا مشروطه مشروعه یا عدالتخانه برای شیخ موضوعیت نداشت، او درصدد ایجاد حکومتی بر مبنای اسلام و شرع مقدس بود و قالبهای این حکومت در درجه دوم از اهمیت قرار داشتند. اما نباید از نظر دور داشت که ایشان هرگز زیر بار مشروطه به معنای فرنگی آن نمیرفت و منظور ایشان از مشروطه، نسخهای بومی شده و اسلامی بود. در نهایت، چون پیامدهای مشروطه و مجلس را مشاهده کرد، از اصلاح این لفظ و تغییر افکار طرفداران آن ناامید شده، دست به اعتراض علنی زد.
شیخ از آغاز با مشروطه به معنای بیدینی و نسخه غربی آن مخالف بود. زمینههای اجتماعی نیز در آن روزگاران مؤثر بودند تا شیخ شهید به این نتیجه برسد که باید از اساس، عنوان و شعار جدیدی را با حفظ مشروطه، یعنی «مشروطه مشروعه» عنوان نماید تا در برابر سیل هجوم فرهنگ بیگانه ایستادگی کند. در یکی از لوایح منتشر شده شیخ در حضرت عبدالعظیم(ع)، به گوشهای از اوضاع اجتماعی فرهنگی آن زمان اشاره شده است: «سال گذشته از سمت فرنگستان سخنی به مملکت ما سرایت کرد... اما در عمل، لفظ اسلامی را از حکم مشروطه برداشتند و در مجلس گفته شد که ما مشروعه نمیخواهیم. روزنامهها و شبنامهها در سبّ علماء اعلام و طعن در احکام اسلام و اینکه باید در این شریعت تصرّفات کرد و فروعی را از آن تغییر داده، تبدیل به احسن و انسب نمود و آن قوانینی که به اقتضای هزار و سیصد سال پیش قرار داده شده، باید با اوضاع روز تطبیق داده شود، از قبیل اباحه مسکرات و اشاعه فاحشهخانهها و افتتاح مدارس و تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان و صرف وجوه روضهخوانی و وجوه زیارت مشاهد مقدّسه در ایجاد کارخانه و تسویه راهها و راه آهن و به دست آوردن صنایع فرنگ،...»28
در این لایحه، برخی از مطالب روزنامهها را بر میشمارد: مثل مسخره کردن مسلمانان در حواله دادن به شمشیر حضرت ابوالفضل(ع) و یا سر پل صراط و اینکه افکار و گفتار پیامبر ـ العیاذ باللّه ـ از روی بخار خوراکهای اعراب بوده...29 در همین لایحه نوشته است: «به گفته وعّاظ، امسال اهتمام مردم به مجالس روضهخوانی به نصف کاهش پیدا کرده است یا در مملکت اسلامی، مجلس ترحیم و ختم قرآن را به دستور فرنگستان تشکیل دادهاند، به اینگونه که گلریزی کرده و پارچه سیاه بر بازوی دستهجات اطفال مسلمین بستهاند و...»
در یکی دیگر از لوایح متحصّنان به خواستههای شیخ و دیگر علمای متحصّن اشاره شده است؛ در آن آمده است: «...اولاً، تلو کلمه مشروطه، در اول قانون اساسی، تصریح به کلمه مبارکه "مشروعه" و قانون محمّدی(ص) بشود. ثانیاً، آنکه لایحه نظارت علما ـ که به طبع رسیده ـ بدون تغییر، ضمّ قانون شود... ثالثاً، اصلاحات مواد قانونیه از تقیید مطلقات و تخصیص عمومات و استثناء ما یحتاج الی الاستثناء مثل تهذیب مطبوعات و روزنامهجات از کفریات و توهینات به شرع و اهل شرع و غیرها، که در محضر علماء اعلام و وجوه از وکلاء واقع شد، باید به همان نحو در نظامنامه بدون تغییر و تبدیل درج شود، انشاءاللّه تعالی.»30
از سطر آخری که از این لایحه ذکر شد، برمیآید که شیخ نظریات خود را به اطلاع علمای اعلام و وکلای مجلس رسانده بود، ولی به آنها ترتیب اثر داده نشده بود. آنچه واضح است اینکه شیخ نظرات خود را با شجاعت و صراحت لازم به صورت شفّاف و بیپرده بیان میکرده و اعتقاد دینی قوی او به وی اجازه مصلحتاندیشی دنیوی نمیداده است. به هر حال، با نظریات شیخ برخوردهای متفاوتی صورت گرفتند. بسیاری از مردم و علما پذیرفتند و قبول داشتند و به قول کسروی: «کسانیکه ده ماه پیش در راه مشروطهخواهی آن شور و خروش نموده بودند، کنون انبوهی از آنان در برابر شریعتخواهان خاموش ایستاده و یا خود شریعتخواهی مینمودند. بدتر از همه، حال مجلس میبود؛ نمایندگان یک دسته شریعتخواهی مینمودند و دسته دیگر از ترس آنان، به رویه کاری میپرداختند... .»31
چنان که از گزارش کسروی برمیآید، کنارهگیری شیخ و اعلام موضع ایشان ضربه محکمی بر موضع فرنگزدهها وارد کرده بود، به حدّی که کسروی از مردم تهران رنجیده و آنان را به «سست نهادی»32 متّهم نموده است. با کوچ شیخ و همراهانش به حرم عبدالعظیم(ع) جبهه جدیدی در درون نهضت گشوده شد33 و بحث شریعت و مشروطه و ناسازگاری شریعت با مشروطه غربی نمایان گردید. در دیگر شهرها نیز بسیاری از علما به شیخ پیوستند و از موضعِ بر حقّ او دفاع کردند و از مشروطه کناره گرفتند.34
در اینجا، با گریزی به واقعه تغییر دستخط مشروطه روشن میشود که شیخ فضلاللّه نوری در هدف خود تنها نبوده و بیشتر علما درصدد استفاده از مشروطه به نفع شرع و دین بودهاند. سیدحسن تقیزاده، که از نزدیک شاهد جریانات بوده، چنین گفته است: «برای همین لفظ "مشروطیت" مبارزه شدیدی به وقوع آمد که ذکر شد که مشیرالدوله گفت: شاه مشروطه نداده و مجلس مرحمت کرده است، و در واقع، میخواستند مجلس را همان عدالتخانه، که اصطلاح اوّلی بود، قرار دهند. در نتیجه، قیام آذربایجان ـ که ذکر شد ـ و انقلاب سخت در تبریز و طهران و کشمکش زیاد با شاه (محمّدعلی شاه) و عدم قبول وی این کلمه را و اصرار مجلس در حفظ همین لفظ، قریب یک هفته مذاکرات رد و بدل میشد و هر دو طرف ایستادگی میکردند و عاقبت، شاه گفت: من مشروطه را قبول ندارم و مشروعه میدهم و بدین وسیله، اختلافی در خود مجلس ایجاد کردند و علما این پیشنهاد را پذیرفتند و تقریباً کم مانده بود که حرف دولتیان پیش برود و آزادیطلبان مجلس در مقابل آخوندها عاجز میشدند که از یک گوشه مجلس، مشهدی باقر، وکیل صنف بقال، فریاد سختی برآورد و به علما گفت: آقایان! قربان شما، ما یقهچرکینهای عوام این اصطلاحات عربی و اینها سرمان نمیشود. ما جانی کنده و مشروطه گرفتهایم، حالا شما میخواهید آن را فدا کرده و از دست بدهید؟ ما زیربار نمیرویم. این نعره وکیل مؤمن و مقدّس، آقایان را عقب راند و لفظ مشروطه را نجات داد و عاقبت با دستخط شاه، که نزاع حل شد، هم لفظ "مشروطه" و هم "کنستیتوسیون" هر دو ذکر شد.»35
از گفتار تقیزاده به خوبی معلوم میشود که عنوان «مشروعه»، طرفداران زیادی داشته و با تلاش و کوشش مخالفان به «مشروطه» بسنده شده و شاه در واقع، مجبور به این عمل گردیده است. برخی دیگر از مؤلفان معاصر نیز به این مطلب اشاره نمودهاند: «قرار شد که عنوان رژیم، "مشروعه" باشد، ولی مخصوصاً تقیزاده و یارانش در مجلس پافشاری کرده و با ایادیی که در تبریز و تهران داشتند، بلوا به راه افکندند تا عنوان "مشروعه" را در دستخط شاه به "مشروطه" تغییر دادند ... ایادی بیگانه ... آنچنان جریان نهضت را از مسیر اولیه منحرف کردند که نه تنها با گرداندن آن به سرچشمه نخستین تقریباً امکانپذیر نبود، بلکه اگر کسی هم بدین معنا تفوّهی میکرد و بالاتر از آن فریاد بیدارباش سر میداد، فورا در بلندگوهای خویش او را به هواداری از استبداد و وابستگی به روسیه، مخالفت با عدل و آزادی حقوقبگیری از شاه و دولت و مابقی قضایا متهم میکردند ... در چنین هول و ولایی، که موج نیرومند مشروطه همه را (طوعا یا کرها) با خود برده بود، شهید نوری ناگزیر با شعاری جدید به میدان آمد، "مشروطه مشروعه".»36
البته در مقابل شیخ نوری و همراهانش، گروهی از علما معتقد بودند که اضافه کردن قید «مشروعه» لازم نیست؛ زیرا آنها «مشروطه» را به معنای اسلامی و به نفع شریعت و مردم تفسیر کرده و در رسالهها و کتب خود، منظور از «مشروطه» را حکومتی میدانستند که در واقع، همان خواسته شریعتخواهان و متحصّنان بود. آنها میگفتند: اساس سلطنت به خاطر آنکه شرایط شرعیه را ندارد، مشروع نیست. آنها میگفتند: «... مشروطه صفت سلطنتی است که فعلاً در دست داریم. هر وقت این سلطنت مشروعه باشد، بالتبع مشروطهاش نیز مشروعه خواهد شد، و الّا مادام که اساس سلطنت بر غصب و عدوان و احکام غیر ما انزلاللَّه است، هیچ وقت مشروعه نخواهد شد، مگر اینکه از مذهب اثنا عشری خارج شویم و پادشاه را ولی امر بدانیم. اما خوشبختانه در اول قانون اساسی نوشته شده که مذهب ایران اثناعشری است و در مذهب اثناعشری سلطنت حالیه غیر مشروعه است، بلی، چون علمای اعلام تکلیف خود ندانستهاند که مباشر امر سلطنت شوند و از روزی که مولایشان را در کوفه شهید کردند، باب سلطنت شرعیه بسته شده، حالا بالضروره تن به این سلطنت داده، رغما سکوت دارند و میخواهند که سلطنت غیر مشروعه مستبد را لااقل اصلاحی نمایند و در تحت قید آرند؛ محدودش بکنند و مانع از اجرای شهوات نفسانیه او بشوند...»37
شاید به دلیل همین نامشروع بودن سلطنت بود که برخی از محققان معتقدند: مشروطه مشروعه یک طرحی بود که از سر اضطرار و به عنوان چارهجویی اضطراری ارائه شد و هرگز به معنای مشروعیت بخشیدن به پارلمانتاریسم مطلقه غربی نبود.38
چنانکه برخی از محققان عقیده دارند، شیخ درصدد بود با تعبیه چند اصل در قانون اساسی، بر نظام مشروطیت لگام شریعت بزند و آن را با مهار شریعت و ذرهبین فقاهت کنترل نماید. اصول پیشنهادی شیخ عبارت بودند از: لزوم پایبندی شخص پادشاه به طریقه حقّه جعفریه اثنا عشریه، نظارت فائقه رسمی علمای طراز اول بر مصوبات مجلس شورا، مجتهد جامعالشرائط بودن قاضی، محدود ساختن آزادی مطلق و بی حد و حصر مطبوعات و جلوگیری از انتشار کتب و جراید مخالف با شرع انور و...39
یکی از کاستیهای نظریه «مشروطه مشروعه» آن است که شیخ فضلاللّه فرصت تبیین و تشریح اصول و جزئیات طرح مشروطه مشروعه را پیدا نکرد، به علاوه، امکانات مطبوعات و سایر تریبونها در اختیار وی نبودند. از اینرو، نوشتههای طرفداران مشروطه بیشتر از مشروعهخواه هستند. گذشته از این، حکومت مشروطه یک نوع حکومت شناخته شده در سطح بینالملل و عالم سیاست بود که جایگاه خود را در حقوق اساسی باز کرده بود و تجربه کشورهای مشروطه نیز مزید بر علت بود تا به شهرت کافی در بین اهل سیاست برسد، در حالیکه طرح نوپای مشروطه مشروعه نیاز به تدوین کتب فراوانی داشت تا جزئیات آن بیان شود. برخی رسالهها هم که نوشته شدند، دارای زبان روز و همه فهم نبودند؛ مانند رساله قانون مشروطه مشروعه، نوشته سید عبدالحسین لاری، که بسیار مغلق و پر از تکلّف سجع و قافیه و دارای نثری قدیمی است. مرحوم لاری در تبیین نظریه خود، بدون کلاننگری و انسجام، به جزئیات پرداخته و به جای تبیین علمی و کاربردی طرح مشروعه و جایگاه قوا و چگونگی شکلگیری حکومت و اداره آن، به برخی انتقادات و انتظارات پرداخته است.
به هر حال، برای درک پیام مشروعه، بیشتر باید به لوایح شیخ مراجعه کرد. طرح «مشروطه مشروعه» طرح خوبی بود که بنا به دلایلی، توفیق حاصل نکرد.
شیخ فضلاللّه بعکس معتقد بود عوارض استبداد کمتر از جوّ الحادی است که پدید آمده و چون طرح مشخصی نیز جز عناوین کلی عدل اسلامی یا مشروعه و یا حتی حکومت اسلامی نداشت، نتوانست جنبه اثباتی کار خود را مشخصاً مطرح کند. او در واقع، تجربه مشخصی برای نظریهاش نداشت. از شانس بد او، مستبدّان هم ضد مشروطه بودند. در نتیجه، در تبلیغات خارجی، حکم او و آنها یکسان شد و این ضربه سختی از لحاظ تبلیغاتی بر موضع شیخ وارد کرد.40
با این همه، میتوان گفت: صدای شیخ و همفکرانش تنها صدایی بود که در دفاع از فرهنگ و مذهب در فضای غبارآلود آن زمان برخاست و به تمام عالم نشان داد که این سرزمین محتاج بیگانه نیست و خودش میتواند نظریه حکومت و قانون بسازد و بیشه اندیشه و تفکّر در این مرز و بوم خالی نیست و به قول شاعر:
هر بیشه گمان مبر که خالی است شاید که پلنگ خفته باشد
پینوشته
1 ـ احمد کسروی، مشروطه بهترین شکل حکومت و آخرین نتیجه فکر آدمی است، ص18ـ17.
2 ـ ناظمالاسلامکرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، ص302.
3 ـ رسول جعفریان، جنبش مشروطیت ایران، ص52.
4 ـ برای اطلاع بیشتر از عملکرد محاکم شرع ر.ک: علی ابوالحسنی، کارنامه شیخ فضلالله نوری، ص55ـ36.
5 ـ همان، ص 56و57.
6 ـ هاشم محیط مافی، مقدّمات مشروطیت، به کوشش مجید تفرشی و جواد جانفدا، تهران، فردوسی، 1363، ص 59و60.
7 ـ مسعود نوربخش، تهران به روایت تاریخ، ج 2، ص773ـ771.
8 ـ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، ص303.
9 ـ علی ابوالحسنی، پیشین، ص 56 و 57.
10 ـ همان، ص 57.
11 ـ همان، ص 58.
12 ـ محمد ترکمان، رسائل، اعلامیهها...، ص130و131.
13 ـ سیدحسن تقیزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص 245و246.
14 ـ عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، ص 235.
15 ـ همان، ص 35 / سیدحسن تقیزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت در ایران، ص245.
16 ـ رحیم رضازاده ملک، انقلاب مشروطه ایران به روایت اسناد وزارت خارجه انگلیس، ص 4 به نقل از: فریدون آدمیت، فکر آزادی در مشروطیت، ص 66ـ65 به نقل از: مشیرالدوله میرزا حسینخان، گزارش از سفارت ایران در استانبول به وزارت امور خارجه در تهران، 15صفر 1285ق.
17 ـ عبدالهادی حائری، پیشین، ص252.
18 ـ موسی نجفی، بنیاد فلسفه سیاسی در ایران (عصر مشروطیت) تلاقی اندیشه سیاسی اسلام و ایران با غرب، تهران، نشر دانشگاهی، 1376، ص 136، به نقل از: میرزا عباس یزدی، آفتاب و زمین، ص165ـ162.
19 ـ دکتر قاسمزاده، حقوق اساسی، چ ششم، تهران، چاپخانه دانشگاه، 1334، ص 118ـ116.
20 ـ همان.
21 ـ داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، تهران، سهروردی و مروارید، 1366، ص143ـ142.
22 ـ علی آقابخشی، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، چاپار، 1379، ص113.
23 ـ همان.
24 ـ همین امر باعث اعتراض شیخ فضلالله گردید. وی در یکی از لوایح خود آورده است: »تمام مفاسد ملکی و... دینی از اینجا ظهور کرد که قرار بود مجلس شورا فقط برای کارهای دولتی و... درباری، که به دلخواه اداره میشد، قوانینی قرار بدهد که پادشاه و هیأت سلطنت را محدود کند و راه ظلم و تعدّی... را مسدود نماید، امروز میبینیم در مجلس شورا، کتب قانونی پارلمنت فرنگ را آورد، و در دایره احتیاج به قانون توسعه قایل شدهاند، غافل از اینکه ملل اروپا شریعت مدوّن نداشتهاند. لهذا، برای هر عنوان نظامنامه نگاشتهاند و در موقع اجرا گذاشتهاند و ما اهل اسلام، شریعتی داریم آسمانی و جاودانی که... نسخ برنمیدارد. (ر.ک: محمد ترکمان، پیشین، ص 267 / علی ابوالحسنی، پیشین، ص.65)
25 ـ علی ابوالحسنی، پیشین، ص67.
26 ـ هاشم محیط مافی، پیشین، ص342ـ341.
27 ـ علی ابوالحسنی، پیشین، به نقل از: آخرین آواز قو، ص75.
28 ـ همان، ص420ـ415.
29 ـ همان.
30 ـ همان، ص 414.
31 ـ همان، ص 322.
32 ـ همان.
33 ـ همان، ص 375.
34 ـ همان، ص 247.
35 ـ سیدحسن تقیزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص71.
36 ـ علی ابوالحسنی، اندیشه سبز، زندگی سرخ، ص130ـ128.
37 ـ رساله کلمه حق یراد بها الباطل، مندرج در: غلامحسین زرگرینژاد، رسائل مشروطیت، ص 356 / نیز ر.ک: همان، رساله مکالمات مقیم و مسافر، ص456.
38 ـ علی ابوالحسنی، دیدهبانبیدار، ص52 / همو، اندیشه سبز زندگی سرخ، ص 130.
39 ـ علی ابوالحسنی، اندیشه سبز، زندگی سرخ، ص137.
40 ـ رسول جعفریان، جنبش مشروطیت ایران، ص45ـ44.