تفسیر موضوعى و مراحل آن
Article data in English (انگلیسی)
تفسیر موضوعى و مراحل آن
على فتحى
مقدّمه
در عصر حاضر، نیاز به تفسیر موضوعى بر کسى پوشیده نیست و در واقع، نیاز به آن جوشیده از نیاز به عرضه اسلام و مفاهیم قرآن به صورت «نظریه هاى نظام یافته» است. از این رو، معلوم نمودن دیدگاه قرآن کریم در میان دیدگاه هاى دیگر و موضوعات بشرى، براى کسانى که جویاى نظر قرآن هستند، نه تنها داراى اهمیت، بلکه امرى ضرورى است.
دو روش اساسى براى تفسیر قرآن برحسب اختلاف مذاهب و مکاتب و نحوه برداشت و روش کار، وجود دارد: تفسیر «ترتیبى» (گسسته یا تجزیه اى) و دیگرى تفسیر «موضوعى» (پیوسته یا توحیدى). تفسیر «موضوعى» عبارت است از: کشف روشمند نظریه قرآن درباره موضوع خاصى از قرآن یا مقطعى از یک موضوع. طبق این تعریف، تفسیر موضوعىِ واژگان قرآنى و تفسیر موضوعىِ سوره اى هرگز نمى تواند بیانگر دیدگاه قرآن در هر موضوعى باشد.
ضابطه مندى در تفسیر شرط اساسى دست یابى به معارف قرآن کریم است و هر دو روش یاد شده (تفسیر ترتیبى و تفسیر موضوعى) علاوه بر معیارهاى مشترک، داراى ضوابط و معیارهاى خاصى است. مفسّر باید معیارهاى لازم را به دقت در تفسیر خود مراعات نماید; چرا که بدون رعایت ضوابط و پیمودن تمام مراحل لازم و اساسى، نمى توان به فهم درستى از قرآن دست یافت. در تفسیر موضوعى، با توجه به تعریف یاد شده، باید مراحل ذیل، به دقت، طى شود.
الف. گزینش موضوع
در قرآن مجید، موضوعات گوناگونى مطرح گردیده است. مفسّران تفسیر موضوعى نیز به انگیزه هاى گوناگون، موضوعاتى از قرآن را براى تفسیر انتخاب مى کنند. مفسّر باید پیش از هر چیز، با دقت تمام، موضوع مورد تحقیق را مشخص نماید.
در این مرحله، توجه به چند نکته اساسى ضرورى است:
1ـ روشن ساختن معناى موضوع منتخب و اوصاف آن از حیث اطلاق و تقیید، تا تداخلى در مباحث صورت نگیرد. براى نمونه، محدوده بحث در هر یک از عناوین «عدالت اجتماعى در قرآن» و «عدالت الهى در قرآن» متفاوت است.1
2ـ تعیین دقیق قلمرو موضوع; باید حدّ و مرز موضوع و ابعاد آن از حیث معنا و وصف به طور کامل، مشخص گردد; و از نظر مفهوم، ابعاد مجهول و چهارچوب نظرى شفّاف بوده و در آن هیچ ابهامى وجود نداشته باشد. مسئله محورى و ریز کردن موضوع در این مرحله، بسیار حایز اهمیت است.
3ـ موضوع موردنظر از مسائلى باشد که قرآن مجید به جوانب گوناگون آن به حد کافى پرداخته است. از این رو، نمى توان به صرف اشاره و یا به خاطر وجود یک واژه، یک آیه و یا بخشى از آیه درباره مسئله اى، آن را به عنوان یک موضوع قرآنى براى پژوهش تعیین کرد.2
4ـ موضوع منتخب باید گره اى از مشکلات علمى یا عینى جامعه را بگشاید و فایده علمى و عملى یا یکى از آن دو را در پى داشته باشد; زیرا قرآن مجید، هم سیراب کننده عقول بشر است و هم راهنماى عملى انسان ها، و در حیطه «ارزش ها» و «دانش ها» سخن دارد. به تعبیر شهید صدر، موضوعات تفسیر موضوعى برگرفته از نیازهاى جامعه بشرى است و حول مسائل حیات، ایدئولوژى، جامعه، هستى و مانند آن متمرکز است.3
5ـ شایسته است که موضوع منتخب از موضوعات زنده و نو باشد. موضوعاتى زنده اند که به یکى از نیازهاى کنونى انسان در عرصه حیات فکرى و عملى مربوط بوده و در سرنوشت بشر و اجتماع دخیل باشد. برخى مسائل هم گرچه صبغه کهن و پیشینه تاریخى بلندى دارند، اما آدمى خود را همچنان به طرح آن مسائل نیازمند مى بیند. این مسائل براى بشر، جاودانه و زنده اند و زنده بودن آنها مدیون نگرشى مستحدث بدان هاست; موضوعاتى همچون خدا، خاتمیت، فطرت، معاد، هدف زندگى، فلسفه آفرینش، جبر و اختیار، با وجود پیشینه کهن، از مسائل جاودانه و زنده بشر به شمار مى آیند.4
6ـ موضوع تکرارى نباشد; یعنى موضوعاتى که قبلا تحقیق و بررسى شده و یا قطعیت آنها ثابت گردیده، نیاز به تکرار تحقیقات ندارند. البته تکرار پژوهش درباره موضوعاتى که از متغیّرهاى گوناگون مکانى و زمانى تأثیر مى پذیرند، از این قاعده مستثناست.
رعایت مشخصه هاى یاد شده در انتخاب موضوع بسیار حایز اهمیت است. اما اینکه برخى گفته اند: عنوان موضوع باید لزوماً واژه قرآنى صریح یا مشتق از آن باشد و نباید از آن عدول کرد و بنابراین، به جاى «شوراى قرآنى» نمى توان واژه «دموکراسى» را به عنوان موضوعى قرآنى مطرح کرد،5 سخنى قابل دفاع نبوده و ناشى از نگرش سطحى و نگارش معجمى به موضوعات قرآنى و برداشت ناصواب از تفسیر موضوعى است. تفسیر موضوعى ـ چنان که بیان شد ـ کشف نظریه قرآن درباره موضوعى است که قرآن در حدّ قابل توجهى بدان پرداخته، خواه لفظ آن موضوع در قرآن آمده باشد یا نیامده باشد. بنابراین، هیچ اشکالى ندارد واژه هایى مانند «دموکراسى» براى تحقیق در تفسیر موضوعى انتخاب شود. تفسیر موضوعى در واقع، گفتوگو و محاوره با قرآن و به سخن درآوردن آن است، آن هم به گونه اى فعّال با کاربرد هدفدار متن قرآن به منظور کشف حقیقتى از حقایق بزرگ زندگى. امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى فرماید: «ذلک القرآن فاستنطقوه....»6 واژه «استنطاق» (باز پرسیدن و به سخن درآوردن)، شگفت انگیزترین تعبیر در زمینه تفسیر موضوعى است که خود، گفتوگو با قرآن کریم و طرح مشکلات در پیشگاه این کتاب آسمانى به منظور یافتن پاسخ ها و راه حل هاى قرآنى براى آنها محسوب مى شود.7 بر اساس این دیدگاه عمیق و صحیح، دامنه انتخاب موضوعات و به تبع آن، عناوین آنها بسیار وسیع تر خواهد بود. بنابراین، فرقى نمى کند که موضوع موردنظر از خارج قرآن، و از مسائل عینى برگرفته شده باشد، یا از خود قرآن.
قرآن کریم به موضوعات فراوانى پرداخته است. براى نمونه، استاد شهید مطهّرى فهرستى از سرفصل ها و موضوعات محورى کلیات را برشمرده است تا پژوهندگان مباحث قرآنى را به موضوعات عمده و قابل توجه رهنمون سازد.8 شهید سید محمّدباقر حکیم نیز فهرستى اجمالى از موضوعات قرآنى در کتاب علوم قرآنى خود ارائه نموده است.9
نکته: در مرحله گزینش موضوع، علاوه بر آنچه گذشت، موارد دیگرى نیز هست که رعایت آنها بر غناى هرچه بیشتر پژوهش مى افزاید; از جمله:
الف. ادراکى بودن موضوع; بدین معنا که مفسّر آن موضوع را با تمام وجود ادراک کرده باشد. در غیر این صورت، جهت گیرى و هدف پژوهش براى وى مبهم خواهد بود.
ب. بسیط بودن موضوع; سزاوار است موضوع حالت ترکیبى نداشته باشد; زیرا در موضوعات ترکیبى، دست یابى به یک نتیجه و نظریه واحد چندان آسان نیست،10 و در صورتى که موضوع منتخب، یک واژه و اصطلاح قرآنى باشد، ابتدایى ترین شیوه در گردآورى آیات، گزینش بر اساس لفظ آن، به روش معجمى و یافتن واژه هاى مشابه ـ و تمامى مشتقّات آن ـ مترادف و متضاد است که در فهم دقیق معناى موضوع و تبیین ابعاد گوناگون آن، نقش فراوان دارد. گرچه نباید به آن اکتفا کرد ـ زیرا بسیارى از آیات مربوط به موضوع با این روش مورد غفلت قرار مى گیرد ـ اما اساساً این روش در هیچ پژوهش معنایى، کفایت نمى کند و تنها براى تحقیقاتى کارآمد است که بر مبناى فراوانى یک یا چند واژه و نتیجه گیرى و یا براى اطمینان بیشتر از جمع آورى آیات مربوط پس از بررسى محتوایى قرآن صورت مى گیرد.
ب. مطالعه اکتشافى
سرآغاز پژوهش موضوعى و مواد اولیه آن، گردآورى آیات است. نوع گزینش آیات و یا فرازهاى مرتبط، در بارورى نظریه نهایى قرآن، نقش اساسى دارد. از این رو، گردآورى آیات مرتبط، شرط لازم ارائه نظر قرآن درباره هر موضوع است. براى نیل به این مقصود، عمل به چند نکته ضرورى است:
1. گردآورى همه آیات (نفیاً و اثباتاً)11
هر پژوهشى براى اینکه به نتیجه صحیح برسد، باید مواد اولیه (اطلاعات) آن، کامل و کافى باشد. در غیر این صورت، منجر به تعمیم هاى ناروا و نتایج نادرست خواهد شد. ضرورت این مسئله در پژوهش هاى موضوعى قرآن، بسیار روشن است; چرا که تفسیر موضوعى در صدد ارائه نظر قرآن کریم، این وحى الهى است، که در سرنوشت میلیون ها انسان تأثیرگذار است.
داده هاى اولیه در تفسیر موضوعى، آیات مرتبط با موضوع است و از این رو، بررسى هر موضوع از نظر قرآن، محتاج استقراى کامل و احصاى آیات متعلّق به موضوع منتخب است. البته آیاتى که با بیانى صریح به موضوع پرداخته باشد، در اولویت قرار دارد. ولى در این مرحله، از آیات احتمالى و همچنین هر آیه یا فرازى که به نوعى مرتبط با موضوع باشد نیز نباید غافل شد. در غیر این صورت، ممکن است نظریه اى به قرآن نسبت داده شود که ناصواب و چه بسا منجر به تحریف موضع قرآن نسبت به موضوع منتخب گردد.12
2. گردآورى بر اساس محتواى آیات
براى کشف نظر قرآن در یک موضوع، اعتماد به معجم هاى موضوعى و فرهنگ الفاظ به تنهایى کافى نیست; چرا که گاهى آیات در عین ارتباط معنایى، لفظ مشترکى ندارند. از این رو، در گردآورى آیات، تنها نباید به ظواهر و الفاظ مشابه اکتفا شود، بلکه باید به مفاهیم آیات توجه نمود و آیاتى را انتخاب کرد که مفاهیم آنها با هم مرتبط و معانى آنها داراى وحدت موضوعى یا حکمى باشند.
3. دقت در گزینش آیات
گزینش دقیق آیه ها و فرازها از شروط اساسى در پژوهش موضوعى قرآن است. گردآورى آیات بدون دقت کافى کارآیى چندانى ندارد. اعمال دقت در این مرحله، زمینه را براى مراحل بعدى، تفسیر، جمع بندى و در نهایت، ارائه نظریه فراهم مى کند. در این زمینه، توجه به نکات ذیل، مؤثر است:
اول. از جمع آورى آیات غیر مرتبط با موضوع، باید اجتناب کرد; وجود هر آیه یا فراز بى ارتباط، موجب تحریف نظر قرآن خواهد بود. از سوى دیگر، غفلت از آیات مرتبط با موضوع ـ هرچند در حد بسیار کم ـ ممکن است در مواردى منجر به «تفسیر به رأى» شود که آن هم باهر نوع تبیینى، باطل و منهىٌ عنه است.
تشخیص میزان ارتباط آیات با موضوع، نیازمند تخصص، معلومات قرآنى و تفسیرى کافى، مطالعه عمیق آیات به شیوه «قرآن به قرآن» و تفکر نظام مند است. درست به همین دلیل، گزینش آیات پیرو ذهنیت پژوهشگر موضوعى قرآن است و برخى از آیاتى که از نظر یک مفسّر، کاملا مرتبط است و به همین دلیل، توسط وى ضبط مى گردد، از نظر دیگرى، بى ربط مى نماید و فرو گذاشته مى شود. براى نمونه، آیاتى که شهید سید محمّدباقر صدر از آنها در باب سنّت هاى تاریخى یا عناصر جامعه بهره برده است، چه بسا از نظر برخى دیگر، بى ارتباط قلمداد گردد، و یا مواردى را که علّامه طباطبائى، در تفسیر آیاتى مدّنظر قرار داده با آیاتى که دیگران در تفسیر همان آیات آورده اند، متفاوت است. پیچیدگى و دشوارى تفسیر موضوعى در این مرحله، کاملا عینى است; هر قدر ذهن پژوهشگر موضوعىِ قرآن دقیق تر و با آیات گوناگون قرآنى مأنوس تر باشد و در پرتو نظریه ها و الگوهاى معرفتى سازمان یافته تر باشد، در بصیرت و گزینش آیات مرتبط از غیر آن، موفق تر خواهد بود.
دوم. از پاره پاره کردن آیات و یک آیه باید پرهیز کرد. در استفاده از فرازهاى آیات، باید ادلّه، قراین و شواهد کافى ارائه داد و بدون دلیل و قرینه، نمى توان آیه یا آیاتى را تقطیع کرد.13
ج. رعایت ترتیب آیات بر حسب زمان نزول آنها در صورت امکان14
گرچه رعایت این مسئله در بیشتر موضوعات قرآن ممکن نبوده و یا ضرورى نباشد، ولى در برخى موارد، از قبیل احکام شرعى در نسبت دادن نظرى به قرآن تأثیر بسزا دارد; همانند احکامى که به تدریج تشریع گردیده اند; مانند: آیات حرمت خمر و ربا. این امر مى تواند در تشخیص آیات ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مطلق و مقید، و عام و خاص و به طور کلى، در نحوه تفسیر آیات راهگشا باشد. ترتیب آیات برحسب زمان نزول (و مکى و مدنى بودن آنها) از این جهت نیز مهم است که اغلب آیاتى که در مکّه نازل شده مربوط به مبانى اساسى و کلى شریعت است و آیات مدنى حدود و جوانب دیگر تشریع را به طور معیّن و مشخص بیان مى کند.15 نیز شناخت آیات مکّى و مدنى مرتبط با موضوع منتخب و ملاحظه فضاى نزول آیات، منجر به شناخت هرچه بهتر روش قرآن در طرح موضوعات گوناگون اعتقادى، اخلاقى و عبادى مى گردد. از این رو، تأمّل و دقت نظر در مکّى و مدنى بودن آیات در تفسیر موضوعى، یک امر ضرورى است.16
ممکن است کسانى تفسیر موضوعى را آزاد از قیود زمان، مکان و محدویت هاى عبارتى بدانند و بر این باور باشند که خصوصیات زمانى و مکانى آیات در تفسیر موضوعى، الغا مى شود و لبّ معانى به دست آمده به صورت نظریه ارائه مى گردد.17 بر این اساس، ترتیب آیات بر حسب نزول، محل تأمّل و مناقشه است; ولى این مطلب نادرستى است که تفسیر موضوعى آزاد از قیود زمان و مکان است. اگر مقصود معنایى مشابهِ مورد مخصّص نیست یا سبب نزول موجب انحصار نیست، در تفسیر ترتیبى نیز چنین است. و اگر به معناى آن باشد که نظریه علمى، زمان و مکان ندارد کلیّت هم ندارد و در میان نظریات علمى نیز موارد مقیّد یافت مى شود. به هر حال، در خصوص آیات، اگر ترتیب نزول را بتوان اثبات کرد، بسیار مهم است، ولى سخن بر سر اثبات زمان و مکان نزول اکثر قریب به اتفاق آیات با تکیه بر شأن نزول هاست; زیرا اعتبار آنها مورد تردید است; اما در عین حال، توجه به آنها و نسبت سنجى میان آنها و عبارات، شواهد و ظرافت هاى آیات در ساختن نظریه قرآنى (فرضیه) ارزشمند است، هرچند پشتوانه تأیید نظریه، قطعیات آیات است.
د. تفسیر ترتیبى تمام آیات گردآورى شده
روشن است که در این مرحله، باید اصول حاکم بر تفسیر، شرایط و ضوابط آن به دقت رعایت گردد; چرا که تفسیر ترتیبى، زیربناى اصلى تفسیر موضوعى است و از این رو، هرگونه کاستى و خطا در این مرحله به نادرستى تفسیر موضوعى مى انجامد; چرا که تفسیر موضوعى یک گام پس از تفسیر ترتیبى و گامى پیشرفته تر از آن است. از این رو، تفسیر ترتیبى مقدّمه تفسیر موضوعى، و تفسیر موضوعى متأخّر از آن است. و چون دامنه بحث در تفسیر ترتیبى، محدود و هدف آن کشف مراد آیات قرآن ـ نه بیان نظریه جامع قرآن ـ است، نمى تواند به تنهایى بیانگر دیدگاه جامع قرآن در یک موضوعى باشد. اما پیش نیاز اساسى روش موضوعى است. بنابراین، مفسّر باید پس از آشنایى با مضمون آیات و با سرمایه تفسیر ترتیبى، به سراغ تفسیر موضوعى برود.
در تفسیر ترتیبى نباید از توجه به جغرافیاى آیات غفلت ورزید; چرا که چهره موجود قرآن کریم، که آیاتش با ترتیب خاص خود، بسان «خط و خال و چشم و ابروست»، در جایگاه نیکوى خود قرار گرفته و باید پرده از رخ زیباى چنین چهره اى به یک سو نهاد که چرا فلان کلمه و یا جمله و یا آیه پیش از دیگر کلمات و جمله ها و آیات سامان گرفته است.18 توجه به نظم و ترتیب حاکم، دقت در شیوه بیانى قرآن و ملاحظه ارتباط و تناسب آیات و سور، در این مرحله اهمیت فراوان دارد. پس از فهم صحیح هریک از آیات، مى توان نکات قابل استفاده در موضوع منتخب را گردآورى کرد.
همچنین برخى از پژوهشگران قرآنى پس از مرحله جمع بندى آیات جمع آورى شده، مراحل دیگرى (مرحله جمع آورى روایات و به دست آوردن نظر معصومان(علیهم السلام)در آن زمینه و مرحله جمع بندى آنها) را نیز جزو مراحل تفسیر موضوعى برشمرده اند.19 اما به نظر مى رسد بحث مربوط به گردآورى و جمع بندى روایات وارد شده از جمله مراحل تفسیر موضوعى نباشد، مگر به این معنا که در تفسیر ترتیبى آیات جمع آورى شده، روایات ذیل آن نیز مدّنظر قرار گیرد که در آن صورت نیز در همین مرحله ـ یعنى مرحله تفسیر ترتیبى ـ به عنوان قرینه هاى منفصل در فهم و تفسیر آیات مورد استفاده قرار مى گیرند. البته اگر بخواهیم نظرى را به قرآن و عترت ـ هر دو ـ نسبت دهیم، باید تمام مراحل مذکور در تفسیر موضوعى را در روایات نیز مراعات نماییم و سپس با محوریت و اصالت دیدگاه قرآن، نظریه به دست آمده از روایات را بر آن عرضه نموده، دیدگاه نهایى را ارائه دهیم. شاید سخن آن محقق ارجمند ناظر به همین معنا باشد.
بهترین روش تفسیر ترتیبى «تفسیر قرآن به قرآن» است; زیرا مسیر عبور از آیات جمع آورى شده به یافته هاى نو، تفسیر قرآن به قرآن است. مراد از «تفسیر قرآن به قرآن»، فهم جمعى آیات قرآن و تبیین برخى از آیات فرعى به وسیله آیات اصلى و محورى20 و کشف روشمند ارتباط معنایى آیات قرآن است. در این مرحله، باید ابتدا فهم جمعى آیات گردآورى شده را به دست آوریم و سپس میان مطالب فهم شده، جمع بندى منطقى صورت گیرد; به این معنا که آیات جمع آورى شده ـ نه هر کدام به تنهایى، بلکه تا آنجا که میان آنها پیوندى مى توان یافت ـ مرتبط با یکدیگر ملاحظه شوند و از میان آنها، مطلق به مقیّد، متشابه به محکم و عام به خاص ارجاع داده شود و آیات ناسخ و منسوخ از هم جدا گردند تا در فهم و تفسیر دیدگاه قرآن، خطایى صورت نپذیرد. مواردى هم که در ابتداى نگاه، موهم تناقض و اختلاف مى نماید، شناسایى و جمع منطقى و عرفى آن ارائه گردد. در تفسیر قرآن به قرآن، سه امر اساسى باید مراعات گردد:
1. ملاحظه قراین پیوسته آیات: قراین پیوسته متصلْ به کلام و پیوند خورده به آن است. این قراین از ابتدا در دلالت الفاظ و عبارات بر مقصود، ایفاى نقش مى کند و مراد گوینده را تعیین مى نماید و به قراین لفظى و غیر لفظى تقسیم مى گردد.
2. تکیه بر اصل سیاق: «سیاق» به عنوان تنها قرینه لفظى پیوسته، عبارت است از: ساختارى کلى که بر مجموعه اى از کلمات یا جملات و یا آیات سایه مى افکند و در فهم مراد خداوند از آنها، تأثیر فراوان دارد.
3. توجه به قراین ناپیوسته: در برابر قراین پیوسته، قراینى وجود دارد که از کلام جداست، ولى در فهم بهتر مراد خداوند، نقش دارد.21
نکته: بى دقتى در گزینش آیات، مصداق «ضرب قرآن به قرآن» مى گردد که این گونه برخورد با آیات قرآن، بر اساس روایات مأثوره، مردود شمرده شده است: «ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض إلاکفر.»22 و «ضرب قرآن» به این معناست که هماهنگى آیات برهم زده شود، ارتباط میان ناسخ و منسوخ، پیوند تخصیصى عام و خاص، رابطه تقییدى مطلق و مقیّد و پیوستگى صدر و ذیل آیات نادیده گرفته شود و هر آیه اى بدون مناسبت، با آیات دیگرى پیوند داده شود، به گونه اى که معناى آیات از مسیر اصلى خود خارج گردد.23
هـ . سازمان دهى مجموعه مطالب
پس از احاطه بر مفاهیم آیات به طور مجموعى، نوبت به سازمان دهى مجموعه مطالب به دست آمده مى رسد. مطالب به دست آمده از آیات جمع آورى شده وقتى مى تواند مقدّمات نظریه اى را تشکیل دهد که قبلا سازمان دهى شده باشد; زیرا سازمان دهى مجموعه مطالب به دست آمده مقوّم و اساس ارائه نظریه است. در این مرحله، باید عناصر محورى مشخص باشد و موضوعات مربوط استخراج شود و دیگر عناوین فرعى بر پایه آنها تفسیر گردد. این ترتیب و سازمان دهى با ملاحظه رابطه منطقى بین عناصر صورت مى گیرد.
و. ارائه نظریه
تئورى (نظریه) در لغت، به معناى اندیشیدن و تحقیق آمده و از «تئوریاى» یونانى گرفته شده است.24 با گسترش علوم، این واژه نیز توسعه یافته و به اندیشیدن و تحقیق و نظریه پردازى درباره هر مسئله اى اطلاق شده است.
در خصوص تعریف «نظریه»، وحدت نظر وجود ندارد. در این مقال، تنها به ذکر یک نمونه، که به حقیقت نظریه نزدیک تر است، اکتفا مى شود: «نظریه، همنگرى جامع قضایاى متعدد در قالب یک مجموعه پیوسته و منطقى است که به کمک آن، مى توان برخى از پدیده ها را تبیین کرد.» این تعریف به حقیقت نظریه نزدیک تر است.25
مفهوم نظریه در تحقیقات علمى، از جایگاه ویژه اى برخوردار است. برداشت دوگانه اى از این مفهوم وجود دارد: یک برداشت عامیانه است که به جاى «نظر» به کار مى رود. دوم برداشت صحیح و علمى از این مفهوم است; بدین معنا که نظریه جنبه تبیینى دارد و بنیاد هر فعالیت علمى را تشکیل مى دهد.26
ویژگى هاى نظریه
به طور کلى، مى توان گفت: یک نظریه علمى مقبول داراى ویژگى هاى ذیل است:
1ـ مبیّن پدیده یا روابط علّى و معلولى بین پدیده ها و متغیّرهاست.
2ـ از ترکیب مفاهیم، قضایا و قوانین ویژه خود، که به صورت نظام یافته درباره یک واقعیت به وجود مى آید و یک مجموعه واحد را تشکیل مى دهد، حاصل شده است.
3ـ قدرت پیش بینى و آینده نگرى دارد; زیرا ماهیت شىء یا رابطه بین متغیّرها را بیان مى کند.
4ـ نظریه باید کلى باشد و بر تمام مصادیق خود تطبیق کند; وجود حتى یک مورد تناقض، ارزش آن را از بین مى برد. بنابراین، نظریه باید قابلیت تعمیم و فراگیرى داشته باشد، گرچه تعمیم این ویژگى به همه نظریات علمى صحیح نیست.
5ـ دقیق، روشن و مشخص بیان شود و دو پهلو نباشد.
6ـ با سایر نظریه هاى علمى مسلّم و قطعى و نیز امور بدیهى، در تضاد و تعارض نباشد.
7ـ قابلیت داورى و ارزیابى تجربى را دارا باشد. در نظریه تجربى و علمى، این ویژگى مورد پذیرش است; چنان که معمولا در نظریه هاى علمى، نظریه هاى موجود در قلمرو تجربه را مطرح مى کنند; ولى اندیشمندان مسلمان و موحّد، نظریه هاى فراتجربى را در حوزه دین مى پذیرند. همچنین در حوزه علوم عقلى و انسانى، این ویژگى فراگیر نیست; زیرا عمده نظریه هاى دینى، علوم عقلى و انسانى، فراتجربى است و قلمرو عمده نظریه هاى قرآنى، فراتر از دایره علوم تجربى است. از این رو، ویژگى یاد شده از جانب بسیارى از اندیشمندان پذیرفته نشده است. بنابراین، تجربه داورىِ تجربى نه انحصارى است و نه در همه معارف مى توان داورى تجربى داشت.
مراد از «نظریه» در تفسیر موضوعى عبارت است از: کشف پیوند کلى آیات یک موضوع در سراسر قرآن، و ارائه نظریه واحد از آن مجموعه، به گونه اى که ویژگى هاى کلى نظریه را هم داشته باشد.
در نظریه پردازى قرآنى، توجه به چند نکته اساسى، ضرورى است:
1. تعیین چهارچوب کلى نظریه از خود قرآن: به این معنا که نظریه قرآنى باید طبق اصول کلى و خدشه ناپذیر خود قرآن، ارائه گردد. از این رو، نمى توان یک نظریه خاص بیرونى را محور دیدگاه هاى قرآنى قرار داد.
2. پرهیز از دخالت هرگونه گرایش و پیش داورى در نظریه: در این مرحله، نظریه ارائه شده، باید آیینه تمام نماى آیات مرتبط با آن باشد، نه اینکه ما یک نظریه اى را از پیش خود یا از دیگران ارائه نماییم و آیات را بر اساس آن تبیین کنیم، که در این صورت، مسلّماً از مصادیق بارز «تفسیر به رأى» و «تحمیل نظریه بر قرآن» خواهد بود.27 به هر حال، دخالت پیش فرض هاى ذهنى و سلایق شخصى نه تنها از منظر شرع، بلکه از نظر عقل و هرمنوتیک عقلانى نیز امرى ناپسند است.28
نمى توان معتقد شد که قرآن و سنّت را، چه از لحاظ مفاهیم و مفردات و چه به لحاظ قضایاى تصدیقى آن در پرتو نظریات غیردینى ـ که بیشتر آنها صبغه ظنّى دارند ـ مى فهمیم و آن نظریات و فرضیه هاى علمى جدید فهم ما را از الفاظ کتاب و سنّت تغییر مى دهد;29 زیرا الفاظ کتاب ظهوراتى دارد که بدون تکیه بر علوم تجربى و سایر معارف بشرى، حجت است. وانگهى، علوم تجربى و فرضیات علمى، که ظنّى است، نمى تواند در ظهورات الفاظ و قضایاى تصدیقى تصرف نماید.
بر اساس دیدگاه مزبور، اگر امروز نظریه هاى علمى، انسان را از نسل میمون معرفى مى کند، باید همه جا در آیات قرآن «انسان» را این گونه بفهمیم، و اگر در آینده مطلب دیگرى گفتند، باید انسان را در قرآن به گونه دیگرى بشناسیم!
و حال آنکه این گونه تفسیر در واقع، به کامل ترین و وسیع ترین نوع، «تفسیر به رأى» است; چرا که وقتى گفتیم فهم کتاب و سنّت همه جا مبتنى بر فهم هاى دیگر بشرى و علوم تجربى و فرضیه هاى علمى است، که ظنّى و نقدپذیر است، التزام به تفسیر به رأى گریزناپذیر مى گردد، در حالى که تفسیر به رأى از نظر گاه عقل و شرع، ممنوع و حرام است.30
3. سازگارى با سایر مسلّمات و نظریه هاى قطعى قرآنى و اسلامى: همان گونه که در ویژگى هاى نظریه گفته شد، نظریه نباید با سایر مسلّمات و بدیهیات در تضاد و تعارض باشد. بنابراین، نظریه حاصل از تفسیر موضوعى نباید با دیگر نظریات مسلّم و قطعى اسلامى، قرآنى و عقلى، ناسازگار باشد; زیرا سراسر قرآن با یکدیگر هماهنگ است: (وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِاللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً.) (نساء: 82)
ناگفته نماند که هیچ ضرورتى ندارد نظریه قرآنى حتماً با دیگر نظریه هاى علمى، اجتماعى، اخلاقى و حقوقى هماهنگى داشته باشد; چرا که بیشتر این نظریه ها غیرقطعى و احیاناً در حد یک فرضیه هستند. اما نظریه هاى قرآنى، در صورت رعایت دقیق ضوابط و شرایط در همه مراحل آن، به طور عموم مى توانند قطعى بوده باشند.
4. التزام کامل به عناصر قرآنى: در پژوهش موضوعى قرآن، باید تا آخر، سایه به سایه آیات قرآن حرکت کرد و نباید از قلمرو قرآن خارج شد; چرا که فرض ما تفسیر موضوعى قرآن و کشف نظریه آن درباره موضوع خاصى است، نه ارائه نظریه حتى اسلام و مانند آن.31
5. تأمّل و تأنّى تام و کافى پیش از ارائه نظریه: در ارائه نظریه، نباید شتاب کرد، بلکه باید در مراحل طى شده، تأمّلى دوباره داشت.32 و دقت کرد که آیا نظریه ارائه شده ویژگى هاى کلى نظریه ـ مانند کلیّت و نداشتن مورد نقض ـ را داراست؟
6. بررسى امکان نظریه پردازى هاى هستى شناختى و ارزشى: بر خلاف نظر برخى، نظریه ها لزوماً، به ویژه نظریه هاى قرآنى، هستى شناسانه نیست، بلکه ارزشى هم مى تواند باشد. هر کدام از این دو با سه رویکرد قابل ارزیابى است: 1. کارکردى; 2. علّى; 3. غایى. این موارد در جاى خود، قابل بحث و بررسى است.
ز. تعیین موارد قطعى مرتبط با موضوع
در این مرحله، مجموعه دلالت هاى مرتبط با موضوع، استخراج، و مفادهاى قطعى آیات یا فرازهاى مربوط تعیین مى گردد و همین قطعیات، مبناى نظریه قرار مى گیرد.
ح. سنجش نظریه
ارزیابى و سنجش نظریه، دو مرحله متمایز و مهم دارد: ارزیابى پیشین و ارزیابى پسین.
1. سنجش پیشین: هر چه مطالعه پیشین، دقیق تر و جامع تر انجام گیرد، نظریه مصاب تر خواهد بود. این ارزیابى، از آغاز انتخاب موضوع تا هنگام ارائه نظریه است و همه ابعاد و اضلاع موضوع را ـ در تمام مراحل ـ شامل مى شود; به این معنا که پژوهشگر موضوعى، تمام مراحل یاد شده را ارزیابى مى کند:
الف. ارزیابى مرحله انتخاب موضوع که آیا شاخص هاى ذکر شده را داراست، یا نه؟
ب. سنجش آیات جمع آورى شده و ارزیابى مرحله گردآورى آیات نقش عمده اى در بهرهورى سایر مراحل پژوهش موضوعى دارد. آیات جمع آورى شده باید از حیث کفایت، دقت، روشنى ارتباط با موضوع منتخب و سایر ویژگى ها، ارزیابى گردد.
ج. ارزیابى پردازش و تفسیر آیات و ارزیابى منطق پژوهش، اهمیت فراوانى در توفیق مرحله تحلیل دارد. آیا ضوابط و قواعد تفسیر، به دقت رعایت شده است؟
2. ارزیابى پسین: مراد از «ارزیابى پسین» آن است که پژوهشگر موضوعى پس از ارائه نظریه قرآن درباره آن موضوع، آن را در دو مرحله ذیل، ارزیابى کند:
الف. رویکرد مثبت: در این رویکرد، باید ارتباط مجموعه معلومات را مشخص کنیم; بدین صورت که آیا این نظریه مجموعه موارد یاد شده را پوشش مى دهد و با همه آنها سازگار است یا نه؟ در این مرحله، یک مورد نقض نیز نظریه را باطل مى کند، و در صورتى که قابل تعدیل باشد باید تعدیل گردد، وگرنه ارزش نظریه اى نخواهد داشت.
ب. رویکرد منفى: در این مرحله، باید توجه کرد که در صورت نبود این نظریه، تناسب دیگرى در بین نباشد و مجموعه حاضر کاملا بى ربط باشد.
نکته مهم در این مرحله، توجه دوباره به نظریه ارائه شده است که باید از دایره آراء شخصى بیرون باشد و حتى از جمله مباحث علمى جدید منطبق با آیات قرآن نباشد، و گرنه یا «تفسیر به رأى» و یا «تطبیق آیات با علوم جدید» و در نهایت، یک «دیدگاه تحمیلى بر قرآن» خواهد بود. تفسیر موضوعى بیانگر رویکرد قرآن نسبت به موضوعى خاص یا مسئله اى از مسائل و واقعیات خارجى است و نه تطبیق دهنده مباحث علوم روز با آیات قرآن. بنابراین، نظریه قرآنى باید برآمده از زلال وحى الهى باشد تا بتواند به عنوان دیدگاه قرآن مطرح گردد. البته در مرحله ارائه نظریه، گاه مى توان مستقیماً اصل نظریه را از یک یا چند آیه و یا از یک یا چند فرازى از یک آیه یا تعدادى آیات به دست آورد; ولى در هر صورت، باید مراحل یاد شده را به دقت طى نمود تا بتوان آن را به عنوان نظریه قرآن مطرح کرد.
ط. ارائه نظریه نهایى
پس از طى مراحل یاد شده، پژوهشگر موضوعى با بررسى نظریه و ارتباط آن با موارد قطعى و عناصر سازمان یافته، نظریه قرآن کریم را در ارتباط با موضوع منتخب ارائه مى نماید. اگر موضوعى در قرآن با رعایت دقیق مراحل یاد شده تحقیق گردد، مى تواند یک تحقیق نسبتاً کامل و بیانگر دیدگاه قرآن مجید باشد. این دیدگاه مى تواند معیار و میزان دیگر دیدگاه ها در آن زمینه نیز قرار گیرد.
نکته: در پایان، یادآورى چند مطلب ضرورى مى نماید:
اول. رعایت حزم و احتیاط معقول: هرچند با رعایت دقیق ضوابط و با تدبّر و استمداد از قرآن و عترت، مى توان از طریق تفسیر موضوعى، پاسخى کامل، خدشه ناپذیر و متناسب با هر زمان ارائه داد، ولى با این همه، با توجه به وسعت و ژرفاى معارف والاى قرآنى و بضاعت ناچیز بشر، احتمال اینکه مفسّر موضوعى از دست یابى به ژرفاى بحر عمیق قرآن بى بهره بماند، بعید نیست; چرا که «کتاب اللّه بحره عمیقٌ، و فهمه دقیقٌ، لا یصل إلى فهمه إلاّ من تبحّر فى العلوم، و عامل اللّه بتقواه فى السّرّ والعلانیة، و أجله عند مواقف الشبهات.»33 از این رو، به طور طبیعى دقت و احتیاط معقول اظهارنظر و نظریه پردازى در وحى را مى طلبد. به دلیل آنکه تفسیر موضوعى در صدد ارائه نظر قرآن (وحى الهى) است، باید در تمام مراحل، به ویژه در مرحله ارائه نظریه نهایى، حزم و احتیاط به طور کامل و معقول رعایت گردد.
دوم. ضرورت آگاهى از دیگر علوم و پژوهش هاى انسانى و تجربى مرتبط با موضوع: بى تردید، آگاهى از پژوهش هاى دیگر مرتبط با موضوع، راه را براى درک معارف بلند قرآن کریم هموار مى سازد. و این غیر از دخالت آنها در نظریه پردازى است. همان گونه که گفته شد، هرنوع دخالت بیرونى و پیش داورى مخل نظر ناب قرآن مجید خواهد بود.
سوم. حضور ذهن پیوسته با موضوع در تمام مراحل: در سراسر جریان پژوهش موضوعى، باید سعى کنیم بر مفاهیمى که از بررسى آیات قبلى به دست آورده ایم، تسلّط کامل و حضور ذهن داشته باشیم و سؤالاتى را نیز که برایمان مطرح شده است، همواره تا آخر کار به یاد داشته باشیم. بدین سان، مى توان به نظم ها و هماهنگى هایى که بین آیات قرآن وجود دارد، به آسانى پى برد.
-
سایر منابع
1ـ محمد بسام الشویکى، ابحاث فى التفسیرالموضوعى، دمشق، دارالعصمیة، 1422 ق.
2ـ احمد جمال العمرى، دراسات فى التفسیرالموضوعى للقصص القرآنى، قاهره، مکتبة الخانجى، 1406 ق.
3ـ روش هاى تحقیق در علوم تربیتى و رفتارى، ترجمه حسن پاشا شریفى و نرگس طالقانى، چ سوم، تهران، رشد، 1369.
4ـ احد فرامرز قراملکى، روش شناسى مطالعات دینى، مشهد، دانشگاه علوم اسلامى رضوى، 1380.
5ـ فرامرز رفیع پور، کندوکاو و پنداشته ها، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1367.
6ـ کارل ریمون پوپر، منطق اکتشاف علمى، ترجمه سیدحسین کمالى، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1370.
7ـ تقى آزاد ارمکى، نظریه در جامعه شناسى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1375.
-
پى نوشت ها
1ـ حبیب اللّه زارعى، «تفسیر موضوعى; پیشینه، اقسام و روش ها»، مجله معرفت، ش 96 (آذر 1384)، ص 17.
2ـ عبداللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن در قرآن، چ دوم، قم، اسراء، 1378، ج 1، ص 393ـ396.
3ـ سید محمّدباقر صدر، المدرسة القرآنیة، دارالکتاب الاسلامى، 1424 ق، ص 17.
4ـ سید هدایت جلیلى، روش شناسى تفاسیر موضوعى، تهران، کویر، 1372، ص 187.
5ـ عبدالستار فتح اللّه سعید، المدخل الى التفسیرالموضوعى، ط. الثانیه، قاهره، دارالتوزیع و النشر الاسلامیه، 1406 ق، ص 59.
6ـ نهج البلاغه، تحقیق محمّد عبده، بیروت، الدار الاسلامیه، 1412 ق، خ 151، ص 257.
7ـ ر.ک. محمّدباقر صدر، سنّت هاى اجتماعى و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه حسین منوچهرى، تهران، مرکز نشر فرهنگى رجاء، 1369، ص 49ـ50.
8ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، چ هشتم، تهران، صدرا، 1378، ج 2، ص 218 / سیدموسى صدر، «فهم قرآن از دیدگاه شهید مطهّرى»، مجله پژوهش هاى قرآنى، ش 17 و 18 (بهار و تابستان 1378)، ص 23.
9ـ سید محمّدباقر حکیم، علوم قرآنى، ترجمه محمّدعلى لسانى فشارکى، تهران، تبیان، 1378، ص 364ـ367.
10ـ محمدرضا حافظ نیا، مقدّمه اى بر روش تحقیق در علوم انسانى، چ دهم، تهران، سمت، 1383، ص 88.
11ـ عبداللّه جوادى آملى، زن در آیینه جلال و جمال، چ چهارم، تهران، مرکز نشر فرهنگى رجاء، 1374، ص 51.
12ـ زیاد خلیل محمّد الدغامین، منهجیة البحث فى التفسیرالموضوعى للقرآن الکریم، دارالبشیر، 1416 ق، ص 35 / عبدالستار فتح اللّه سعید، پیشین، ص 74.
13ـ بهروز یداللّه پور، مبانى و سیر تاریخى تفسیر موضوعى قرآن، قم، دارالعلم، 1383، ص 18.
14ـ زاهربن عواض الالمعى، دراسات فى التفسیرالموضوعى للقرآن الکریم، ریاض، مطابع الفرزدق، 1405 ق، ص 22.
15ـ مصطفى مسلم، مباحث فى التفسیرالموضوعى، ط. الثالثه، دمشق، دارالقلم، 1421 ق، ص 37.
16ـ زیاد خلیل محمّد الدغامین، پیشین، ص 40 و 41.
17ـ محمّدعلى رضایى، روش ها و گرایش هاى تفسیرى قرآن، قم، مرکز جهانى علوم اسلامى، 1382، ص 48.
18ـ سید محمّدباقر حجتى، «گفتوگو»، مجله بیّنات، ش 10 (1375)، ص 112.
19ـ عبداللّه جوادى آملى، زن در آیینه جلال و جمال، ص 51.
20ـ عبداللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن در قرآن، ج 1، ص 393ـ396.
21ـ محمود رجبى و دیگران، روش شناسى تفسیر قرآن، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379، ص 118.
22ـ محمّدبن مسعودبن عیّاش (العیّاشى)، تفسیر العیّاشى، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1411 ق، ج 1، ص 12 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 92، ص 39.
23ـ عبداللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 1، ص 395.
24ـ على اکبر دهخدا، لغت نامه، تهران، چاپخانه مجلس، 1335، ج 14، ص 276.
25ـ غلامعباس توسّلى، نظریه هاى جامعه شناسى، تهران، سمت، 1376،ص 24ـ25.
26ـ ر.ک. محمدرضا حافظ نیا، پیشین، ص 34ـ36.
27ـ ر.ک. ابوطالب محمّدى، «منابع و روش هاى تفسیر موضوعى در سده چهاردهم»، مجله پژوهش هاى قرآنى، ش 7 و 8 (پاییز و زمستان 1375)، ص 167ـ174.
28ـ ر.ک. محمّدحسن قدردان قراملکى، «اسلام و تکثّر قرائت ها»، مجله قبسات، ش 18 (زمستان 1379)، ص 98.
29ـ عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، تهران، 1375، ص 190، 206 و 280.
30ـ سید شهاب الدین حسینى، نگاهى نو به تفسیر المیزان، قم، نورگستر، 1380، ص 266.
31ـ ر.ک. صلاح عبدالفتاح الخالدى، پیشین، ص 76.
32ـ همان، ص 77.
33ـ بدرالدین محمّدبن عبداللّه الزرکشى، البرهان فى علوم القرآن، بیروت، دارالفکر، 1408 ق، ج 2، ص 175.