در اندیشه حکومت جهانی واحد1
Article data in English (انگلیسی)
در اندیشه حکومت جهانی واحد1
دکتر سیداحمد رهنمایی
«اللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمه تعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاة الی طاعتک و القادة الی سبیلک و ترزقنا بها کرامة الدنیا و الآخرة.»
اشاره
بسیاری از آرزوهای بشر، و بخش وسیعی از آرمان خواهی های او مبتنی بر خاستگاه فطری است. اگر انسان زمانی در آرزوی پرواز از کران تا کران آسمان پهناور به سر می برده، اگر در اندیشه کشف جهان و سلطه یابی بر آفاق و اکناف آن بوده و اگر در صدد دست یابی به برترین ها برآمده است و اگر امروزه سخن از حکومت جهانی یا جهانی شدنِ حکومت به میان می آید، همه به نوعی ریشه در دست مایه های فطری انسان دارد. گرایش به وحدت و یکپارچگی در ساختار جامعه انسانی یک گرایش فطری است.
بدین ترتیب، انسان نه تنها از این بابت که پای بند به دین و آیین خاصی است، بلکه از این نظر که انسان است، به حکم فطرت انسانی و غریزه خاص زندگی در سمت و سوی تحقق بخشیدن به نظامی یکپارچه به رهبری انسان وارسته ای که در فضایل و کمالات سرآمد دیگران باشد، گام برمی دارد.
ولی پیش از هر چیز باید روشن شود که چرا از اسلام الهام می گیریم و برای استقرار و تأمین عدالت اجتماعی از این آیین مدد می جوییم؟ با توجه به شرایطی که در طول تاریخ بر انسان ها و انسانیت تحمیل شده است، سخن از برپایی حکومت جهانی با تمام ویژگی ها و خصوصیات جهانی بودن، از جمله استقرار و گسترش عدالت جهانی، نخست امری ایده آل به نظر می آید. به همین دلیل، برخی از فلاسفه، از جمله افلاطون از جهان غرب و فارابی از جهان اسلام در فلسفه سیاسی خود، موضوع «اتوپیا» یا «مدینه فاضله» را به گونه ای ایده آلیستی ترسیم کرده اند. هنوز بسیاری تردید دارند که روزی بتوان عدالت اجتماعی را در زمین برپا کرد و بساط ظلم و تبعیض را به کلی از میان برچید. در عین حال، برخی از نظریه سازان نیز به ترسیم صورتی از حکومت و جامعه آرمانی خود پرداخته اند.
باید دید کدام یک از ایده های جهانی توان جهانی شدن را دارد. از آن گذشته، آیا آنچه در سده معاصر در اندیشه سیاسی غرب تحت عنوان لیبرال دموکراسی ارائه شده، می تواند سرمشق برتر نظام سیاسی برای ایجاد نظم نوین جهانی به شمار آورید؟ آیا این گزاره صحیح است که «قدرت برتر برای سالاری جهانی لایق تر است؟» آیا قدرت برتر نظامی، سیاسی و اقتصادی غرب با هیچ آفت و آسیبی روبه رو نخواهد شد؟ مسلماً امروزه قدرت های استعماری، ضمن برخورداری از استراتژی واحد، تاکتیک ها و ابزارهای گوناگونی را در استعمار و استثمار ملت ها به کار بسته اند. تجربه رفتاری سلطه گرانه این قدرت ها نشان داده است که صاحبان این قدرت ها هرگز نتوانسته اند پاسخگوی نیاز بشر به برپایی عدالت اجتماعی باشند. باید در جستوجوی دولت و حکومت قدرتمندی بود که با قدرت جهانی اش به برپایی عدالت در سطح جهان و در میان همه قشرهای جوامع انسانی موفق شود، بدون اینکه در رویارویی با قدرت های استکباری و شیطانی آسیب ببیند.
کرامت انسانی ایجاب می کند که انسان تن به اسارت ندهد و عزّت و انسانیت خویش را در پناه دولتی با کرامت و عزّتمند تقویت و استوار سازد. اما از طرفی لئامت انسان، که تنها جنبه اکتسابی و تربیتی دارد، او را به هر نوع تجاوزگری و تن سپردن به هر نوع ذلت سوق می دهد. با این همه، اراده الهی به این تعلق گرفته است که آدمی خود برای نجات خویش به پاخیزد، خود بیندیشد و تفکر خویش را به کار گمارد تا تحقق بخش آرمان الهی ـ توحیدی باشد. تنها در سایه تحقق آرمان ناب توحیدی و ظهور حکومت الهی است که به کرامت انسان لطمه ای وارد نمی آید و حیثیت و شرافت او خدشه دار نمی شود. در پرتو چنین حکومتی انسان هرگز بر انسان حکومت نمی کند. بنابراین، انسان به اسارت انسان درنمی آید و بندگی خدا، جای بندگی انسان را می گیرد; چرا که قدرتی والاتر و بلند مرتبه تر از آدمی بر افراد و جوامع انسانی حاکمیت می یابد. حاکمیت الهی، حکومت خداوند بر تمامی ابعاد وجودی انسان، اعم از فردی، اجتماعی، مادی و معنوی است.
نوشتار حاضر بر آن است تا با توجه به جنبه های الهی ـ انسانی در زندگی فردی و اجتماعی انسان، موضوع مهم حکومت جهانی واحد را بررسی کند. این بحث هنگامی کمال می یابد که با الهام از منابع و مبانی اسلامی، مترقّی ترین و انسانی ترین تصویر از چنین حکومتی را ترسیم کند.
مفهوم شناسی حکومت جهانی واحد
آیا اندیشه حکومت جهانی، همان اندیشه جهانی سازی یا جهانی شدن است؟ آیا مقولاتی چون حکومت جهانی واحد، جهان گرایی و جهان گیری از معیارهای یکسان برخوردارند؟ بدیهی است تا تعریف روشنی از حکومت جهانی واحد ارائه نشود، نمی توان در زمینه مسائل هستی شناختی و ایدئولوژیک مربوط به آن داوری کرد.
اجمالا، اصطلاح حکومت جهانی واحد بیانگر پدیده حاکمیت سیاسی یگانه و تک محور بر جهان انسانی است. تشکیل و برپایی این نظامِ یگانه چنانچه به منظور تأمین مقاصد عالی معنوی و مادی انسان روی کره زمین باشد، مطلوب و پسندیده است. در غیر این صورت، ناکارآمد و نامطلوب و آسیب پذیر خواهد بود. هنگامی که در سایه سار حاکمیت یک نظام، خواسته ها و اغراض گروه یا گروه ها و احزاب خاص سیاسی تأمین گردد و حقوق و خواسته های دیگران نادیده گرفته شود، آن حکومت وجهه جهانی نخواهد داشت و دیر یا زود در چارچوب تنگِ قومی یا نژادی و یا ملی خاصی گرفتار خواهد شد. هنگامی یک حکومتْ جهان شمول خواهد بود که بتواند نظر جهان بشری رابه خود جلب کند و مصلحت عمومی جوامع انسانی را در نظر بگیرد. قید «جهانی» و «واحد» ایجاب می کند که آحاد انسان ها به صورت یکپارچه، به حاکمیت نظام یگانه ای تن دهند و آن را بپذیرند. آنچه از عنوان «جهانی» به ذهن متبادر می شود، استقرار حکومتی است که از تمامی جهات و در همه ساحت های زندگی فردی و اجتماعی شایستگی حاکمیت بر انسان ها را، با خط مشی واحد و اصول و مبانی یکسان، احراز کرده باشد. اما اینکه چه حکومتی می تواند از چنین ویژگی ممتازی برخوردار باشد، باید اصول و قواعد الهی و انسانی و طبیعی این موضوع را به بحث و بررسی گذاشت.
پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که «وجه جهانی بودن یا جهانی شدنِ یک حکومت چیست؟» آیا می توان آنچه را امروزه به حسب ظاهر و بر اساس وجود شرایط حاکم بر جهان از خاستگاه اصلی خود، یعنی غرب، ظهور و بروز یافته است از عناصر و ارکان فرآیند جهانی شدن برشمرد؟
در پاسخ به این پرسش باید در تعیین معیارها و مؤلفه ها و عناصر اساسی جهانی بودن حکومت، دقت نمود و به جای پرداختن به برخی از مسائل کلی، به صورت عینی تر و مشخص تر این موضوع را بررسی کرد. اگر تصویر روشنی از مؤلفه ها و معیارهای جهانی بودن حکومت ارائه نشود، بیم این می رود کسانی بپندارند صرف گستردگی یک پدیده در جهان، به هر صورت ممکن و با هر نگاه و اندیشه ای، دلیل بر اعتبار حقیقی آن پدیده در جهان است. اگر یگانه معیار جهانی بودن، گستردگی دامنه انتشار و استفاده جهان بشری از یک پدیده باشد، باید گفت: امروزه غرب در جهانی بودن و جهانی شدن گوی سبقت را از سایر جوامع ربوده است; زیرا استفاده از بسیاری از پدیده ها و محصولات غربی صورت بین المللی به خودگرفته است.
اگر به دقت پیرامون خود را بنگریم و به بازیابی و بازشناسی محیط زندگی خود بپردازیم، به تولیداتی با ویژگی های مشترک زیر برمی خوریم:
1. همه جهان شمول گردیده اند;
2. خاستگاه و زادگاهشان غرب است;
3. به مقدار زیادی حامل بار فرهنگی غرب هستند;
4. فرهنگ ها و ارزش های بومی جوامع را زیر نفوذ فرهنگی خود قرار داده اند;
5. گرایش جوامع انسانی عموماً در رویارویی با آن ها بیشتر گرایش مصرفی و منفعلانه است، تا گرایش تولیدی و خلّاقانه;
6. در چرخش تغییر و تحولات صنعتی و فرهنگی هر روز رنگ و روی تازه می یابند و نوبه نو می شوند;
7. بازار جهانی را اشباع کرده و امکان رقابت عملی و تکنولوژیک را از هر جامعه نوپای صنعتی یا در حال پیشرفت صنعتی سلب کرده اند;
8. چشم و دل بسیاری از جوامع را مرعوب و مجذوب خود ساخته اند;
9. سود سرشاری نصیب تولیدکنندگان غربی کرده اند;
10. موجب برتری در ساحت های سیاسی و اقتصادی شده اند.
این امر که به صورت یک موج به ظهور و بروز تحولات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی انجامیده است، قادر خواهد بود ملل مختلف جهان از هر نژاد، رنگ، زبان و ملیت و مذهبی را تحت سیطره و نفوذ آن تحولات قرار دهد. برای اینکه قدری عینی تر بحث کنیم به ماشین، تلفن، تلویزیون، رایانه، سینما، اینترنت و سایر تولیدات فکری و صنعتی غرب بنگرید. آیا استفاده از این وسایل جهان شمول نیست؟ آیا اقبال عمومی ملل مختلف برای تهیه و تدارک این وسایل وجود ندارد؟ امروزه بسیاری از جوامع در هر جایی از کره زمین در تلاش برای بهره مندی و الگوگیری از تولیدات صنعتی غرب هستند. به سادگی تکنولوژی غرب در کالبد جوامع انسانی همچون روح دمیده شده است. علاوه بر این، تأثیرپذیری و الگوبرداری جوامع انسانی از زندگی به سبک غربی، از شکل معماری گرفته تا طرز پوشاک و خوراک و حتی نام گذاری خوراکی ها و انواع غذاها و مکان ها و فعالیت ها بر کسی پوشیده نیست.
این ها همه حکایت از موج هم گرایی فرهنگی و فرهنگ پذیری جوامع شرقی و از جمله جوامع اسلامی در رویارویی با امواج فرهنگی غرب دارد. ما امروزه با یک موج فرهنگی مواجه هستیم که همه جهان را فرا گرفته است. به عبارت دیگر، یک الگویی از جهانی سازی و جهانی شدن در حال شکل گیری است; الگویی که طرح و برنامه عملیاتی غرب در جهانی سازی به شمار می آید و برای جلب منافع و خواسته های غرب تدارک دیده شده است. در رویارویی با چنین الگویی، ملیت ها و کشورها یا باید منفعلانه تن به پذیرش و تسلیم دهند، یا در اندیشه بنای الگوی شایسته ای باشند که نه تنها عزّت و هویت انسانی آنان را خدشه دار نسازد، بلکه اسباب تعالی و کرامت انسانی آنان را نیز فراهم آورد.
نقش غرب در ایجاد حکومت جهانی واحد
آیا می توان حضور همه جانبه صنعتی و احیاناً فرهنگی غرب در جهان را زمینه ساز تشکیل حکومت جهانی واحد توسط غرب دانست؟ آیا موج هم گرایی فرهنگی با غرب می تواند برای حاکمیت غربی و تحقق آرزوی غرب برای جهانی شدن نویدبخش و امیدوارکننده باشد؟ غرب، خوش بینانه بر این باور است و می کوشد تا مردم جهان را همفکر خود سازد. غرب بر این نکته اصرار میورزد که سلطه اقتصادی و صنعتی، سرانجام به سلطه فرهنگی و سپس، به سلطه سیاسی می انجامد، و این یعنی زمینه سازی برای حکومت جهانی واحد. این امر عامل حیات و ثبات سیاسی و فرهنگی غرب محسوب می شود. ناآگاهی و زودباوری جوامع جهان سوم زمینه ساز و پشتوانه بهره برداری غرب از چنین عامل حیاتی است. باور جوامع مزبور به اینکه غرب واقعاً آن چنان که می نماید هست و آن چنان که تظاهر می کند، سزاوار حاکمیت بر جهان است، ثبات سیاسی و فرهنگی غرب را تا حدودی تضمین می کند. در واقع، تظاهر غربی ها به این معنا، بیش از میزان واقعی اعتماد به نفس خود غربی هاست.
برخی از جوامع نیز بر این باورند که حاکمیت جهانی غرب بر جهان امری حتمی خواهد بود. در این باره بیشتر وسایل ارتباط جمعی و نظریه پردازان رشته های جامعه شناسی، روان شناسی، علوم سیاسی و علوم تربیتی بر آنند تا خودباوری غربی را در تمام سطوح جوامع غربی ترویج و تثبیت کنند و دامنه این خودباوری را به دیگر جوامع بکشانند. تحریک و تحرکات غرب، به ویژه در دهه های اخیر، برای تأمین غریزه سلطه طلبی غرب بوده است. خوی سلطه طلبانه غرب ایجاب می کرده که همه تجهیزات و امکانات انسانی، طبیعی، مادی و ماشینی را به کار گمارد تا دایره سلطه خود را گسترده تر سازد و سرانجام بر کل جهان حاکم شود.
آیا غرب با این ترفندهای سیاسی و فرهنگی می تواند حکومت جهانی را نصیب خود گرداند؟ حقیقت این است که غرب در مسیر استقرار و استحکام حاکمیت جهانی و سلطه جویانه خویش با موانع بی شماری روبه رو خواهد شد. بیداری ملت ها، به ویژه ملت هایی که در رویارویی با غرب به احساس حقارت ناخواسته ای مبتلا شده اند و خود و فرهنگ و ارزش های خود را در حال متلاشی شدن و نابودی می بینند، می تواند زمینه سلطه غرب بر جهان را به مخاطره اندازد. در واقع خودآگاهی غرب، به ویژه آمریکا از ناتوانی خویش در اداره و تدبیر حوزه حاکمیت سیاسی داخلی خود، باور غرب را در خصوص توانایی بر حاکمیت جهانی دچار تزلزل کرده است. شواهد زنده از درون و بیرون نظام غرب، حکایت از ناتوانی غرب در اداره جهان دارد. بالاتر از همه، آن چنان که رابرت جی رینگر (Rabert j.Ringer) و دیگران اظهار داشته اند، دنیا به زودی شاهد فروپاشی تمدن و حاکمیت غرب خواهد بود.2
بنابراین، برخورداری غرب از سلطه اقتصادی، سیاسی و یا فرهنگی هرگز به معنای دست یابی به معیارهای کافی و لازم برای تحقق بخشیدن به حاکمیت جهانی نیست. حکومت جهانی علاوه بر کسب برترین مقام در زمینه فوق و سایر زمینه های مطلوب، لازم است مطلوبیت ذاتی نیز داشته باشد و به اقتضای نظام آفرینش و به حکم فطرت انسانی، مصالح عمومی بشر را تأمین کند و سایه عدالت اجتماعی را بر جهان بگستراند. در نتیجه، در برپایی حکومت جهانی لازم است نقطه اتصال و اتکای جهان و انسان به محوریت یگانه ای معطوف شود که تمام قدرت از اوست و حکومت بر انسان و جهان را به هر کس که خود مصلحت بداند واگذار می کند.
آمریکا در اندیشه نظم نوین جهانی
آمریکا برای تدوین اصول سیاسی خود در سلطه بر جهان و انسان، به تحقق شرایط و زمینه های لازم برای استقرار تک قطبی، به حاکمیت و امریت خود امید بسته است. نظریه های ساخته و پرداخته کارگاه های سیاسی آمریکا، یکی پس از دیگری، بیانگر نقشه ای است که این کشور برای سلطه بر جهان در سر می پروراند. درباره تحقق نظام جهانی به یکی از سه فرضیه زیر می توان اشاره کرد:
الف. حاکمیت جهانی با تصاحب قدرت و زورگویی و زورمداری ابرقدرت حاکم;
ب. حاکمیت جهانی از طریق مردم جهان و بر اساس خواست و علاقه و استعداد انسانی آنان;
ج. حاکمیت جهانی بر اساس بینش توحیدی اسلام و متّکی بر اراده الهی و خواست فطری انسان ها.
آنچه امروزه آمریکا برای کنترل نظم جهانی در نظر می گیرد، بر اساس معیار و فرضیه نخست است. این کشور تنها با قدرت مداری و تجاوزگری در صدد است دنیار را تصاحب کند و به دلیل جهان بینی ماتریالیستی و ایدئولوژی مادی و موقعیت و شرایطی که دارد، هیچ یک از شیوه های دوم و سوم را برنمی تابد. ایجاد سلطه زورمدارانه بر جهان انسان، طبع ابرقدرت بودن و اقتضای جهان گرایی غربی است. با الغای خصوصیت از غرب جغرافیایی، امپراطوری شرق نیز در فرهنگ و الفبای ابرقدرتی چنانچه موقعیت قدرتمندانه و زورمدارانه خود را می توانست حفظ کند، برای ادامه سلطه خویش و گسترش آن، چاره ای جز فراهم آوردن زمینه های سلطه جهانی نمی یافت. البته تلاش های مستمر ابرقدرت شرق در این مورد حاصلی نداشت.
طبیعی است هنگامی که اصل قدرت بر سیاست حاکم باشد، قدرت ابزاری برای گسترش و تداوم سلطه خواهد بود. قدرت مداری به عنوان اساس حاکمیت در نظام غرب (آمریکا) و قبل از آن، دوران جنگ سرد در دو نظام شرق و غرب، مورد توجه سیاست گذاران دو ابرقدرت قرار گرفته بود. امروزه نیز همان نظریه در تک تازی های غرب با لحن تندتر و آشکارتری دنبال می شود. دکترین نظام تک قطبی در جهان، ابتدا در اندیشه جامعه شناسان غربی وجهه تئوریک و علمی به خود می گیرد و سپس به سرعت در یک چرخش تبلیغاتی خوراک کارگاه های سیاسی پنتاگون و سازمان جاسوسی سیا می شود.
بنابراین، برخی از نظریه های جامعه شناختی غربی، رنگ و لعاب سیاسی به خود گرفته و از اصول و مبانی علمی و پژوهشی تهی است. این ها مجموعه نظریاتی است که تنها بر اساس معیارها و خواست های سیاست پردازان تدوین و تنظیم می شود و بر اثر تبلیغات فراگیر و حیرت انگیز، شکل نظریه علمی و فنی و صورت حقیقت به خود می گیرد. حتی در پاره ای از موارد، نقد این فرضیه ها با واسطه های گوناگون به نوعی ارائه می شود که در تقویت و اعتبار ارکان آن فرضیه ها در اذهان عمومی مردم دنیا اثرگذار باشد.
در دهه گذشته فرضیه هایی نظیر «نظم نوین جهانی» بوش یا «برخورد تمدن ها» ی هانتینگتون و نقد و بررسی آن ها به همین هدف و به همین صورت برنامه ریزی شده است. تبلیغات آن چنان مؤثر می افتد که کمتر کسی در آن تردید می کند و هر چه به او القا می شود، حقیقت می پندارد. قرآن کریم در مواردی، از جمله درباره نقش ساحران فرعون و همچنین نقش تبلیغاتی سامری در جذب و جلب نظر مردم به گوساله دست ساز خود، مسئله اثرگذاری شگرف تبلیغات را مورد توجه قرار داده است. نقش تبلیغات غربی را در ترویج و نشر افکار و خواسته های غرب نمی توان از نظر دور داشت; همچنان که نباید از اهمیت بیدارگری مردم در رویارویی با تبلیغات غرب غافل ماند. نظم نوین جهانی پیشنهادی غرب بر خرابه های لیبرالیسم و دموکراسی در غرب بنا نهاده می شود و به رغم تجربه های تلخی که غرب تاکنون بر اثر لیبرالیسم و دموکراسی افراطی با آن روبه رو شده است، به شکل جدید لیبرال دموکراسی رخ می نماید.
غرب با تأکید بر لیبرال دموکراسی، می کوشد مضامین بلند نظام نو در آخرالزمان را که با بیانات گوناگون، کم و بیش، در فرهنگ آسمانی ادیان الهی بیان شده، تحت الشعاع فرهنگ و آموزه های فرهنگی خود قرار دهد. در این صورت، غرب به ناچار به خلق و بازسازی واژگان مخصوص نظام برتر پرداخته است تا تمامی این واژگان را در خدمت و تأمین اغراض سلطه طلبانه خود به کار بندد. مثلا، اگر به مفاد و فلسفه ایجاد حکومت جهانی واحد از دیدگاه ادیان الهی توجه کنیم، درخواهیم یافت مهم ترین عنصر چنین حکومتی برپایی و گسترش عدل در جهان است. در واژگان غربی اصطلاح «لیبرال دموکراسی» بیانگر حاکمیت برتری است که به گمان پایه گذارانش آزادی می دهد و برابری می آفریند و در مقابل ظلم و تبعیض می ایستد. یا مثلا در روایات اسلامی سخن از برپایی حکومت جهانی واحد به میان آمده و اساس چنین حکومتی «توحید» دانسته شده است. توحید توجه محض به یگانه منبع وجود و یکتا سرچشمه نور و زندگی است که ایمان به او، به یگانه سازی تمام جهات مادی و معنوی، فرهنگی و سیاسی، فردی و اجتماعی و نظامی و اقتصادی می انجامد. بدین ترتیب، در نظام توحیدی همه چیز و همه امور، سمت و سوی الهی می یابد و با حاکمیت الهی تفسیر می شود. همه قدرت به آفریدگاری منتهی می شود که مهربان ترینِ مهربانان است و عظمت از آنِ اوست و تمامی قدرت ها در مقابلش هیچ اند و پوچ، و همه مخلوقات در برابرش خاضع اند و خاشع.
این در حالی است که، در فرهنگ سیاسی غرب، تنها راه رسیدن به حکومت جهانی واحد، ایجاد سلطه از طریق قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی است; عناصری که امروز الفبای سلطه جویی غرب، به ویژه آمریکا را تشکیل می دهد. این با آنچه غربی ها با استفاده از نظریه دموکراسی لیبرال در اذهان عمومی بشر القا می کنند در تعارض است. هنگامی که ابزار سلطه جهانی مثلث قدرت شد، همان گونه که برای ایجاد چنین سلطه ای اضلاع سه گانه قدرت (یعنی قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی) به همدیگر می پیوندند، برای تداوم سلطه جهانی نیز این عناصر با یکدیگر پیوند می خورند; پیوندی که نتیجه آن مغایر با شعارها و اصول لیبرال دموکراسی است. هرگز این همه تجاوزات و نسل کشی انسان ها به رهبری آمریکا با آنچه لیبرال دموکراسی به آن تظاهر می کند، سازگار نیست! انسانیت از این همه ظلم و آزار غربی در رنج است و عدالت از این همه جنایت در عذاب. حاکمیت واحد و تسلط قدرت واحد، با روح دموکراسی و لیبرالیسم غربی سنخیت ندارد. بدین سان، غرب در تدوین اصول اولیه حکومت جهانی واحد همواره در تنگنا و دچار نوعی سردرگمی می باشد.
نظریه های ساخته و پرداخته کارگاه های سیاسی ـ فرهنگی غرب یکی پس از دیگری با لعابی زیبا طرح و به خواست و اراده سیاست پردازان به مردم خوش باور جهان تحمیل می شود. هر نظریه پردازِ وابسته به این کارگاه ها، بدون توجه به اصول فنی و علمی و بعضاً بدون آینده نگری روشن و حتی بدون رعایت اصول نخستین انسانی و بی هیچ تجزیه و تحلیل دقیق و منطقی، مطالبی را که تأمین کننده اغراض سیاسی کارگاه های مزبور است، تئوریزه می کند. تئوریزه کردن در اینجا یعنی انتخاب فرمول یا شیوه ای که بر اساس آن بتوان فرضیه ای را علمی، فنی و کاربردی جلوه داد. تئوریزه کردن در اینجا یعنی آراستن برخلاف واقعیت و نمایاندن برخلاف آنچه هست.
از عوامل زمینه ساز فروپاشی غرب، همین نمایاندن های کاذب و تناقض گونه است. ابزاری از این دست که امروزه کاربری ویژه ای برای غرب یافته، سرانجام به زیان بافت فکری، فرهنگی و معرفتی غرب تمام می شود. مردم جهان در آینده ای نه چندان دور، شاهد شکست های پی در پی ستون های فکری، فرهنگی و سیاسی غرب خواهند بود. غرب از درون دچار فروپاشی خواهد شد و در نتیجه، تکیه گاه عمومی خود را از دست خواهد داد و دیگر در جلب آرای عمومی موفق نخواهد بود. غرب با این همه امکانات و تجهیزات و صرف هزینه و با همه توان و قدرت رسانه ای و سلطه بر امواج اطلاعاتی و ارتباطی، هرگز نتوانسته به طور کامل اعتماد عمومی مردم جهان را جلب کند.
برای مثال، در حوزه دین شناسی امروزه خداشناسی، جهان شناسی یا معادشناسی غربی شایان اعتماد نیست. در حوزه علوم اجتماعی و جامعه شناسی نیز به دنبال متزلزل شدن نظام های فکری غرب، حس عمومی جهان به تدریج اعتماد خود را به تئوری های ارائه شده از دست می دهد.
در قلمرو علوم و نظریه های سیاسی، هرچند غرب ممکن است به کمک تبلیغات یا بر اثر اهرم های فشار و تهدید به جایگاه به ظاهر بارز سیاسی دست یافته باشد، ولی با گذشت زمان، ذهنیت بشر و جوامع بشری شکوفاتر و بیناتر می گردد و به ناکارآمدی این نظریه ها بیشتر واقف می شود. علوم انسانی نیز در غرب از سایر زمینه ها و گرایش ها متزلزل تر به نظر می رسد. از همه بدتر، پلورالیسم دینی، اجتماعی، سیاسی و انسانی، کانون بی ثباتی غرب به شمار می رود. در چنین شرایطی هرگز نمی توان به ظهور و استقرار وحدت روش و خط مشی واحدی در غرب امیدوار بود. جایی که وحدت دینی، سیاسی، اجتماعی و انسانی رخت بربندد، دیگر نمی توان به انسجام آحاد بشری و جوامع انسانی و حاکمیت جهانی واحد مطمئن بود. بنابراین، قبل از هر عامل بیرونی دیگر، این وضعیت درونی خود غرب است که موجبات تزلزل آن را فراهم می آورد.
آنچه امروزه غرب، به ویژه آمریکا درصدد استقرار و اجرای آن است، نظریه نظم نوین جهانی است. مفاد این تئوری کاملا سیاسی، تثبیت رهبری جهان در همه ابعاد دینی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای آمریکاست. رؤیای نظم نوین جهانی هرگز تعبیر نخواهد شد، حتی اگر غرب به قدرت تمام عیار دست یابد و بر امواج ارتباطات جهانی سلطه یابد; چرا که عوامل ایجادی و ابقایی نظام سلطه غربی یکی پس از دیگری تأثیر خود را از دست می دهد و در گیر و دار تغییر و تحولات فرهنگی ـ اجتماعی در جهان رنگ می بازد. برخی از عواملی که دست آویز غرب قرار گرفته و غرب سلطه خود را وامدار آن می داند، عبارتند از:
1. حالت انقیاد و سلطه پذیری دولت ها و حکومت های کوچک و ضعیف;
2. غفلت و بی خبری جوامع بشری;
3. باز بودن فضای سلطه به دنبال فروپاشی شوروی سابق;
4. حضور فعال مهره ها و وابستگان مزدبگیر در سایر جوامع;
5. تعهد و سرسپردگی بسیاری از سران کشورها به غرب;
6. برخورداری غرب از قدرت و سلطه ظاهری;
7. بهره مندی غرب از وضعیت سیاسی، نظامی و اقتصادی به ظاهر قوی تر;
8. تسلط غرب بر امواج تبلیغاتی و ارتباطاتی جهانی.
غرب در جریان ترویج اندیشه های سیاسی و اعتقادی و ایدئولوژیک خود، به تعبیر آلوین تافلر (Alvin Taffler) ـ سه موج ارتباطی را به خدمت می گیرد:
موج اول، اطلاع رسانی از طریق رو در رو به صورت دهان به گوش;
موج دوم، اطلاع رسانی با پست، تلگراف، تلفن، تلویزیون، سینما، روزنامه، مجله و سایر رسانه های جمعی و ارتباطی;
موج سوم، اطلاع رسانی از طریق به کارگیری جامع و فراگیر انبوهی از ابزارهای ارتباطی; که توده ها و گروه های کلان انسانی را در منظر توجه خود قرار می دهد.
رسانه ها در موج دوم معمولا هر یک به صورت مستقل از یکدیگر عمل می کنند. هنگامی که این رسانه های جمعی با یکدیگر درآمیزند و در ارتباطی تنگاتنگ با هم پیام ها و اطلاعات مورد نظر را به توده ها و گروه های انسانی ارسال دارند، پدیده موج سوم به جریان افتاده است. با یک برنامه رادیویی، که دارای مضامینی از یک فیلم سینمایی است و آن فیلم هم زمان از رادیو و تلویزیون پخش و پیام یا محتوایش به طور متقارن از طریق مطبوعات نیز منتشر می شود، جریانی از موج سوم پدید آمده است. تافلر تصویری از موج سوم به صورت زیر ارائه داده است:
مجله نیوزویک نمایش مصاحبه یک خبرنگار جراید با یک کشاورز اهل ایالت آیوا،3 که اکنون به نمایشی تقریباً عادی و تکراری مبدل شده، وصف کرده و نوشته است: «یک عکاس از این خبرنگار عکس گرفته است و یک گروه تلویزیونی نیز از این عکاس تصویر ویدئویی تهیه کرده اند; و همه این ها موضوع گزارش یک مجله درباره رسانه هاست.» عکس نیز در گزارش خود نیوزویک چاپ شده است.4
در این میان، مهم ترین و کارآمدترین عاملی که مانع اثرگذاری عوامل مذکور می شود، بیداری و هوشیاری توده های مردمی در جوامع مختلف بشری است. شواهد نشان می دهد که نهضت ها و جنبش هایی نظیر انقلاب اسلامی ایران، که در رویارویی با غرب به افشاگری غربِ سلطه گر پرداخته، در بیداری توده های مردمی نقش فراوانی ایفا کرده است. بسیاری از جنبش های مردمی در مقابل سیاست سلطه گری غرب و از جمله در مقابل تمامیت خواهی آمریکا، پس از ظهور انقلاب اسلامی به منصه ظهور رسیده اند.
حکومت جهانی واحد در غرب
آمریکا با شعار نظم نوین جهانی خود، به فرضیه هایی تمسّک کرده است که گروهی از نظریه پردازان سیاسی و اجتماعی غرب، چارچوب و اصول آن را پردازش کرده اند و به عنوان اندیشه های ناب و سرنوشت ساز به اذهان عمومی مردم جهان تزریق کرده اند. از میان این فرضیه های پیش ساخته می توان به چهار فرضیه اشاره کرد که تا حدودی ساختار و شکل نظریه به خود گرفته و راهنمای عمل نظام سیاسی حاکم بر آمریکا شده است. تفصیل کلام مجال دیگری می طلبد5 و در اینجا تنها به جمع بندی برخی از زوایای این نظریات می پردازیم. نقاط مشترکی که این چهار دیدگاه را ـ با وجود همه وجوه متمایزی که دارند ـ به یکدیگر ربط می دهد، به قرار زیر است:
1. هر چهار نظریه به نام آزادی و برابری در اندیشه تبیین و توجیه سیطره دموکراسی ـ لیبرال در جهان است.
2. همه آن ها به نوعی حرکت غرب، به ویژه آمریکا را به منظور زمینه سازی برای سلطه لیبرالیسم جهانی می ستایند و آمریکا را شایسته این منزلت در جهان می شناسند.
3. هر چهار دیدگاه نارسایی های حاکمیت لیبرالیسم در غرب و تجربه های تلخ و ناکارآمد ناشی از لیبرالیسم و دموکراسی را نادیده می انگارند.
4. این نظریه ها، سرنوشت جهان را به سرنوشت غرب به فرماندهی آمریکا، به عنوان ژاندارم جهانی متصل می کنند.
5. هر چهار نظریه، رهبری جهان را از آنِ غرب می دانند و ملاک این رهبری را نیز شایستگی و توانایی آمریکا در ترویج دموکراسی و لیبرالیسم می شناسند.
6. هر چهار نظریه در صدد القای جانشین فکری و معرفتی برای موضوع مهدویت و ایده منجی جهانی در عالم تشیع می باشند و می کوشند تا مسئله مهدویت را تحت الشعاع اندیشه های آخرالزمان خود قرار دهند.
7. هیچ یک از آن ها متذکر قدرت محوری دین در آخرالزمان نیستند، بلکه در واقع به نوعی در پی تخریب ذهنیت دین محوری برمی آیند.
8. همه آن ها آینده جهان و تاریخ را از آنِ آمریکا می دانند و با ظرافت روان شناسانه سعی دارند به جهان بقبولانند که هر جامعه یا کشوری همراه آمریکا نباشد، متضرر خواهد شد.
این دیدگاه ها عبارتند از:
1. نظریه «آخرالزمان» از فرانسیس فوکویاما ( FrancisFukuyama) که مبتنی بر اندیشه هِگلی کمال مادی و معنوی تاریخ است. از این دیدگاه، کمال تاریخ به منزله پایان پذیرش جریان و حرکت تاریخ است. تاریخ از جریان می افتد و زمان از حرکت باز می ایستد، آخرالزمان می شود و در این صورت، ظهور یک حکومت، که سرنوشت کل جهان و انسان را بر عهده گیرد، محرز می گردد. کمال مادی و معنوی توأمان در آخرالزمان اتفاق می افتد و زمینه را برای حکومت جهانی واحد فراهم می آورد. حکومت جهانی بر این اساس، یکی از ضروریات آخرالزمان است.6
فوکویاما دو اشتباه بزرگ مرتکب شده است:
اولا، تحت تأثیر اندیشه هگل و اصولا مارکسیسم ـ لنینیسم نظریه بی اساس پایان یا نفی تاریخ را پذیرفته و با این بیان، رویدادهای تاریخی را محکومِ جبر تاریخ دانسته است. این در حالی است که اندیشه هگل، مارکس و پیروان آنان در مورد جبر تاریخ باطل شده و ادوار تاریخ و رویدادهای تاریخ برخلاف پندار هگلی ها و مارکسیست ها مسیر دیگری را می پیماید. بطلان جبر تاریخ نشان می دهد که رویدادهای تاریخی به اراده و تدبیر قدرت دیگری رخ می نماید.
ثانیاً، تحت تأثیر تمایل و گرایش سیاسی خودِ آمریکا و حاکمیت دموکراسی لیبرال، آن را پایان بخش تاریخ و تصمیم گیرنده جدی و سرنوشت ساز در پایان تاریخ دانسته است. بر این اساس، آینده انسان و جهان و تاریخ به دست آمریکا و لیبرالیسم حاکم سپرده شده است و انسان ها راهی جز پذیرش سلطه آمریکا پیش روی خود نمی یابند. توجیه کارآمدی نظام آمریکا و برتری آن در جریان تاریخ، محور اندیشه نارسا و ناکارآمد فوکویاما است.
2. نظریه «دهکده جهانی» از مارشال مک لوهان (Marshal Mcluhan)، که مبتنی بر پدیده انقلاب در اطلاعات است. بر اساس اندیشه مک لوهان، جهان به سوی یکسانی و یکنواختی فرهنگی به پیش می رود. فرهنگ ها به تدریج ساختار و محتوای واحدی می یابند و زمینه حکومت جهانی ثابت را نیز فراهم می آورند. مک لوهان با اعتقاد به اینکه دموکراسی لیبرال قطعاً جهانی خواهد شد، به توجیه نظریه خود در باب دهکده جهانی می پردازد و چنین استدلال می کند که انقلاب در اطلاعات و اطلاع رسانی موجب تسهیلاتی در امر ارتباط ساکنان کره زمین با همدیگر شده است. این دسترسی و ارتباط به سهولتِ دسترسی و ارتباط ساکنان یک روستا با هم، در شرف تکوین است. انقلاب اطلاعات مرزها را درنوردیده و فرهنگ ها و عناصر کلیدی ساختار اجتماعی و جامعه ها را یک سو و یک رنگ کرده است. گویی همه عناصر اجتماعی به جانب یکسانی در حرکتند و این یک شکلی، بالطبع زمینه ساز تشکیل حکومت جهانی واحد است.
از این منظر، از آنجا که غرب سرچشمه انقلاب در اطلاعات است، او را باید سلسله جنبان حکومت جهانی واحد در این دهکده جهانی برشمرد و سرنوشت سایر جوامع، فرهنگ ها و حکومت ها را به دست وی سپرد. در این زمینه، سایر فرهنگ ها و سامان های اجتماعی از فرهنگ و سامان غربی الهام خواهند گرفت; زیرا در پرتو انفجار و انقلاب اطلاعات اندیشه دموکراسی لیبرال پیش از هر اندیشه مجال گسترش می یابد و رفته رفته خرده فرهنگ ها را در درون خود هضم می کند و زمینه حاکمیت جهانی دموکراسی لیبرال فراهم می شود. طبعاً چون در حال حاضر آمریکا سمبل تمام عیار غرب و فرهنگ غربی به شمار می رود، نقش اول در حاکمیت جهانی واحد از آنِ آمریکا خواهد بود.
اشتباه مک لوهان در این است که:
اولا، انقلاب و انفجار اطلاعات و دسترسی افراد و جوامع را به یکدیگر، یگانه عامل اساسی شکل پذیری سامان نو اجتماعی و تحقق حکومت جهانی دانسته و به سایر عوامل مهم فرهنگی و اجتماعی بی توجه بوده است.7 امروزه مسلم شده که جهانی سازی بسیار پیچیده تر از آن است که غرب می اندیشد. سیاست مداران غربی اغلب آن چنان مغرورِ توانایی های اقتصادی، سیاسی و نظامی خود گردیده اند که گویا بسیاری از نارسایی ها را نمی بینند یا نمی خواهند ببینند. در حال حاضر با توجه به شرایطی که فضای سیاسی حاکم بر جهان برای آمریکا فراهم آورده، آمریکا شعف زده و در عین حال، متکبّرانه و مستکبرانه سرگرم بافتن تار و پود سلطه جهانی شده، گو اینکه این کشور همه چیز را در قدرت و قدرت مداری خلاصه کرده است. اشتباه آمریکا از جمله در این است که: اولا، اگر نقشه و سیاستش در جایی و در زمانی مؤثر واقع شد، می پندارد این نقشه و این سیاست حکم قانون همگانی را دارد و در همه جا و همواره اجرا شدنی است. ثانیاً، نه تنها از شکست هایش عبرت نمی آموزد، بلکه به عکس، همواره در پی تأمین خواسته ها و تمایلات خود به هر قیمت است.
ثانیاً، غلبه نهایی را در عصر ارتباطات و اطلاعات از آنِ غرب و فرهنگ دموکراسی لیبرال غرب برشمرده و از عناصر قدرتمند پنهان و پیدای سایر فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها غفلت ورزیده است; عناصری که نه تنها مانع بزرگی بر سر راه اثرگذاری فرهنگ غربی است، بلکه حتی می تواند فرهنگ غربی و فرهنگ های دیگر را تحت الشعاع قرار دهد.8مک لوهان، دانسته یا ندانسته و خواسته یا ناخواسته، از بیان ناتوانی غرب در اداره عادلانه و ظلم ستیزانه جوامع غربی چشم پوشیده و اندیشه خود را بر این مبنا بنیان نهاده که غرب توانایی اداره جهان را دارد.
3. نظریه «برترین ها» که بافته و پرداخته ذهن نظریه پرداز مشهور، آلوین تافلر است. به باور تافلر، امروز عصر ارتباطات و اطلاعات است. بر این اساس، سرچشمه قدرت را در این زمان باید قدرت علمی دانست. در قرن نوزده و بیست میلادی معیار قدرت بر محورهای نظامی و سیاسی دور می زد، بعدها محور اقتصادی جانشین آن دو محور شد. امروزه به پشتوانه قدرت های سه گانه، قدرت اطلاعاتی و اطلاع رسانی در جهان بیشترین تأثیر را دارد. در اندیشه تافلر، نظر به اینکه غرب در آینده محور قدرت اطلاعاتی و علمی در جهان خواهد بود، بر اداره جهان فایق خواهد آمد.9 تافلر با ارائه چنین نظریه ای بر آن است که قدرت، آن هم از انواع برترین را عامل اساسی و اصلی تصاحب سروری و حاکمیت بر جهان و پشتوانه ایجاد حکومت جهانی واحد معرفی کند. وی با بیان این مطلب که اعتبار و روایی حکومت جهانی به قدرت مداری سیاسی، نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی وابسته است، غربِ سده اخیر را برخوردار از این سه محور می داند; محورهایی که به قدرت غرب اعتبار می بخشد. بنابراین، تافلر احراز مقام حاکمیت جهانی را حق غرب ـ و طبعاً آمریکا ـ می داند. نظر به اینکه شکل حکومتی غرب در حال حاضر دموکراسی لیبرال است، وی چنین فرهنگی را بهترین راه و رسم زندگی سیاسی ـ اجتماعی در چارچوب نظام نو حکومت جهانی برشمرده است.
به نظر می رسد تافلر، متأثر از اندیشه افرادی چون ماکیاولی10 و نیچه11 که قدرت و قدرت مداری را معیار اصلی حقیقت و ارزش ها می دانند، بدون ارائه برهانی روشن و تنها با ذکر مثال و نمونه های موردی و جزئی، نظریه مذکور را به تصویر کشیده است. مسلّماً اظهارات تافلر به یک خطابه سیاسی بیشتر می ماند تا به یک تئوری علمی، کاربردی و محققانه.
4. نظریه «برخورد تمدن ها و فرهنگ ها»ی ساموئل هانتینگتون. بر اساس این نظریه، با سپری شدن دوره جنگ های ایدئولوژیک و اقتصادی نوبت به جنگ بین فرهنگ ها و تمدن ها رسیده است. از طرفی، به دنبال فروپاشی ابرقدرت های شرقی، غرب به سمت و سوی یکپارچگی و سرانجام، تصاحب قدرت و رقم زدن موازنه قدرت به نفع حاکمیت خود در جهان پیش می رود. در این میان، تمدن و فرهنگ آمریکایی است که می تواند رهبر منحصر به فرد جهان باشد. هانتینگتون ضمن اعتقاد به برتری نظام دموکراسی لیبرال، دسته بندی جهان بر اساس اقتصاد و سیاست را کافی نمی داند و هیچ عاملی را به اندازه فرهنگ و تمدن کارآمد و تعیین کننده نمی شناسد. به نظر وی، تمدن و فرهنگ غربی در مقایسه با سایر تمدن ها در اوج قدرت و تعالی خود است. در اندیشه هانتینگتون غرب می کوشد تا ارزش های ناشی از دموکراسی و لیبرالیسم را به عنوان ارزش های فراتر به کل جهان سرایت دهد و در عین حال، برتری نظامی، سیاسی و اقتصادی خود را در رویارویی با سایر نقاط جهان حفظ کند.12
تمام تلاش وی بر آن است که اسلام و تمدن و فرهنگ اسلامی را عامل تهدیدکننده قدرت جهانی آمریکا به حساب آورد و این کشور را برای حفظ امنیت و منافع ملّی اش به مصاف جهان اسلام فراخواند. هانتینگتون به اشتباه می پندارد که عامل تنش موجود بین جوامع اسلامی از یک سو، و جوامع غربی از سوی دیگر، فرهنگ، دیانت و تمدن اسلامی است. این در حالی است که عامل چنین تنش هایی را باید در سیاست گذاری های غلط و ظالمانه دولت های غربی، از جمله آمریکا، در قبال جهان اسلام و مسلمانان جستوجو کرد.
به نظر می رسد نگرش های چهارگانه مذکور بیانگر نگرانی شدید نظریه پردازان اجتماعی و سیاسی غرب از حضور و نفوذ اسلام در غرب است. آنان از چنین حضور و نفوذی واهمه جدی دارند و سخت در تلاشند تا نگذارند اسلام جایگاه و منزلت ویژه ای را در آینده جهان تصاحب کند. نظریه آرمانی اسلام در مورد آخرالزمان و اعتقاد به ظهور منجی بشر و باور راسخ شیعه به قیام مصلح کل، سیاست بازان غربی را بر آن داشته است تا اذهان عمومی را متوجه کانون فرهنگی ـ سیاسی غرب گردانند; به این بهانه که غرب می تواند جایگاه رفیع هدایت و نجات مردم جهان را تصاحب کند و رهبری جهان را برعهده بگیرد. اینجاست که نظریه پردازان غربی و غرب باور را بر آن داشته اند تا با ارائه نظریه های گوناگون و بعضاً جذاب، فرهنگ و تمدن غربی را بسیار فراتر از آنچه هست بنمایانند و غلبه و تسلط آن را بر جهان پایان بخش تاریخ و فرهنگ ها و تمدن ها بشمارند! شکل و ساختار حاکمیت در غرب مهم ترین عنصری است که توجه این دسته از نظریه پردازان غربی را به خود جلب کرده است.
تأکید بیش از حد آنان بر اهمیت و توانمندی و کارآیی نظام دموکراسی لیبرال بیانگر توجه خاص این گروه به حاکمیت چنین نظامی است، در حالی که، نه لیبرالیسم و نه دموکراسی و نه ترکیبی از این دو، هیچ یک توانایی و کارآیی لازم را در ایجاد عدالت فردی و اجتماعی و سامان بخشیدن به نابسمانی های فردی و اجتماعی نداشته و ندارد. دموکراسی و لیبرالیسم، در بُعد فردی و اجتماعی، با اتّکا بر فردگرایی و داوری شخصی یا با اتّکا بر تسامح و نسبی گرایی و اکثریت های نسبی ثمره ای جز تکثرگرایی و سرانجام، هرج و مرج فرهنگی و از هم گسیختگی نظام فکری ندارند و ارمغانی جز جدایی آحاد جوامع انسانی از یکدیگر و سردرگمی آنان در تعیین خط مشی صحیح زندگی به بار نمی آورند. این هرج و مرج ها، از هم گسیختگی ها، جدایی ها و سردرگمی ها سرانجام به بحران هویت فردی و اجتماعی انسان می انجامد و انسان ها را رو در روی یکدیگر قرار می دهد.
نابهنجاری ها و نابسامانی های ناشی از نظام دموکراسی لیبرال در غرب حکایت از این دارد که چنانچه نظام مزبور بخواهد جهانی شود و بر جهان حاکمیت یابد، نابسامانی ها و ناهنجاری های ناشی از آن به گستره جهان گسترش خواهد یافت، آن گاه بشر با نابسامانی جهانی شدیدتر و ویرانگرتری روبه رو خواهد شد. هماهنگی دموکراسی و لیبرالیسم در غرب به تعبیری، بیانگر هماهنگی حاکمان سیاسی و عوامل انسانی حوزه سیاست با شیوه های اجرایی اعمال حاکمیت سیاسی است. بدین ترتیب، چنانچه دموکراسی را به مفهوم حاکمیت اکثریتی بدانیم که به هر طریق و ترفندی بر مسند حکومت نشسته اند، لیبرالیسم را باید شیوه خاصی از حاکمیت بشناسیم که بر اساس آن، ارزش های لیبرالی نظیر آزادی های فردی و گروهی دموکراتیزه می شود و به تعبیری، تحت نظارت گروه حاکم قرار می گیرد یا محدود می شود.13 کوتاه سخن اینکه، غرب با به کارگیری چنین الگویی از حکومت هنوز نتوانسته است خود را نجات دهد، حال چگونه می تواند اندیشه نجات جهان را در سر بپروراند؟!
حکومت جهانی واحد در اندیشه جهانی اسلام
روشن شد که غرب با نظام به اصطلاح دموکراسی لیبرال نتوانسته است راهی فراروی انسان ها به سوی نجات و سعادت باز کند. دموکراسی، نظم تعریف شده، محدودیت یافته و دموکراتیزه را برمی تابد که در کنترل اکثریت ویژه ای قرار دارد و بر اساس خواست و تمایل آن ترتیب می یابد، بدون اینکه بخواهد یا بتواند خواسته ها و تمایلات سایر اکثریت ها را در نظر بگیرد. لیبرالیسم نیز به سهم خود با اعطای نشان آزادی بیش از حد، حیات فردی و اجتماعی انسان ها را به خطر می اندازد و به جای فراهم آوردن زمینه برای تأمین آزادی های انسانی و عقلانی، افراد آنان را اسیر تمایلات و خواهش های نفسانی می سازد. دموکراسی و لیبرالیسم ـ هر دو با هم ـ جز حاکمیت اکثریتی نسبی و تأمین خواسته ها و آزادی های آنان به طور کامل، امّا به بهای محکومیت و محدودیت اکثریت های نسبی دیگر، حاصلی ندارد. به این نمونه توجه کنید:
در سال 1997 م. لایحه ای به تصویب مجلس ایالتی انتاریو14 کانادا رسید که بر اساس آن به درخواست گروهی از فمینیست ها پاسخ مثبت داده شده بود. این درخواست را دولت مرکزی فدرال پذیرفت. مفاد لایحه مزبور این بود که در ایالت انتاریو خانم ها اجازه خواهند داشت با وضعیت Top-less(بالاتنه عریان) در انظار و اماکن عمومی وارد شوند. پیشتر، فقط مردان از این آزادی برخوردار بودند. آن روز رادیوی CBC کانادا را گوش می دادم. خانمی تماس گرفت و از تصویب چنین لایحه ای گلایه کرد. او اظهار داشت: تاکنون فرزندان خود را از تماشای برخی فیلم ها و سریال های تلویزیونی و سینمایی و از ورود به برخی از پارک ها و اماکن منع می کردم تا دچار تربیت سوء یا بدآموزی نشوند; اما آیا از میان مسئولان و تصمیم گیرندگان جامعه چند صدایی دموکراتیک کانادا کسی بود که خواسته به حق آن خانم را نیز در نظر گیرد و به او جواب مثبت دهد؟! هرگز.
نظام لیبرال دموکراسی خواسته و آزادی اکثریتی نسبی را هر چند به بهای پایمال کردن خواسته ها و آزادی خواهی عده ای دیگر از شهروندان محق تأمین می کند. هنگامی که، به اصطلاحْ، این برترین شیوه حاکمیت در اندیشه غرب حتی در میان خود جوامع غربی نتوانست موقعیت لازم را به دست آورد، باید سراغ راه دیگری رفت و آن را به محک تجربه گذاشت. ما مدعی هستیم که سیستم و شیوه ای به جز آنچه نظام سیاسی اسلام ارائه می دهد، نمی تواند جانشین نظام های سیاسی حاکم بر غرب و جهان باشد. ممکن است گفته شود که اسلام نیز طی قرون متمادی نتوانسته است پاسخ گوی بسیاری از نیازهای جوامع بشری از جمله نیاز انسان ها به عدالت و رفع تبعیض باشد، همان گونه که نظام لیبرال دموکراسی از عهده این مهم برنمی آید. پاسخ این گفته نظایر آن را باید در اصول، ارکان و ماهیت هر دو نظام جستوجو کرد. نظام و اندیشه لیبرال دموکراسی به رغم این همه تلاش و هیاهو و هزینه های سرسام آوری که داشته است، نتوانسته حتی در میان خود غربی ها موقعیت ممتاز و رضایت بخشی به چنگ آورد; زیرا اساساً مبانی فکری و اصول راهبردی آن نارسا و ناتمام است و توانایی لازم را برای تأمین نیازمندی های بشر در ابعاد گوناگون زندگی فردی و اجتماعی ندارد. این در صورتی است که به اعتراف غیرمسلمانان منصف، و حتی در باور سیاست مداران غربی که روی دیدن مسلمانان و گوش شنیدن اسلام را ندارند، اسلامِ ناب، اقتضای جهانی شدن و گسترش یافتن در جهان را به صورت اصولی و مبنایی دارد. به عبارت دیگر، ضعف و نارسایی نظام لیبرال دموکراسی اصولی و مبنایی است و به ذات و ماهیتِ خود نظام برمی گردد، در صورتی که نارسایی ها و کمبودها و بی عدالتی های جهان اسلام بر ضعف و نارسایی و بی توجهی یا کم توجهی مسلمانان باز می گردد و نه به اصول باورها و ارزش های اسلام ناب.
تعالیم انبیای الهی، به ویژه تعالیم سیاسی و فرهنگی برگرفته از اندیشه و سیره الهی خاتم آنان و اوصیای ایشان، حکایت از ظهور و تحقق حاکمیت جهانی اسلام در آخرالزمان دارد. باورها و ارزش های حاصل از فرهنگ اسلامی در ساحت های گوناگون سیاسی، فقهی، اقتصادی و اخلاقی و از هر دو جنبه عملی و نظری یک سلسله باورها و ارزش های جهانی است که بسته به شرایط و فقدان موانع در تمامی ادوار تاریخ بشر و در همه جوامع انسانی قابل باورمندی، التزام و اجراست. به تعبیری، مکتب اسلام و فرهنگ برگرفته از آن برای جهانی شدن اقتضای تام دارد و این حقیقتی است که از جهان بینی و ایدئولوژی اسلام به روشنی به دست می آید.
بحران فرهنگی در جهان که خود به بحران سیاسی، اعتقادی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و بحران هویت انسانی انجامیده است، بشر را بر آن می دارد تا به راه کارها و راهبردهای سازنده و کارآمد متوسل شود. به هر حال، مسلّم است که انسان در تکاپوی رسیدن به راه حل بحران های جاری، راهی جز فرهنگ و تعالیم اسلام پیش روی خود نمی یابد.
اصولا فلسفه انتظار از جنبه تربیتی، فلسفه شکوفایی تمامی استعدادهای فردی و اجتماعی بشر و آمادگی روحی، روانی، مادی، جسمی و معنوی انسان برای ظهور حکومت جهانی کامل و پیشرفته ای است که در سایه آن، اختیار انسان و جهان به دست با کفایت شخصیت گرانقدری سپرده شده که از همه برتر و هدایت یافته تر است و شایستگی حاکمیت بر جهان را در همه جوانب داراست.
وعده های قرآنی در وراثت صالحان و حاکمیت نیکوکاران و سالاری شایستگان بر زمین بسیار صریح و قاطعانه است و بر اساس منابع روایی و تفاسیر کلام وحی، اندیشه ظهور مصلح کل و رهبر جهانی در آخرالزمان برای پاک کردن زمین خدا از وجود تبهکاران و ستمگران بسیار گویا و روشن گرانه است. این امر چنان صریح، قاطع و روشن فکرانه است که هر صاحب فکری را به اندیشه وامی دارد و هر منکر معاندی را به مناظره و احتجاج در مقابل خود دعوت می کند.
اقامه عدالت اجتماعی در گستره جهان از شاخص ترین اهداف الهی ظهور آن شخصیت برجسته و والا به شمار می رود. تجدید حیات اسلام و گسترش آن در جهان و در نتیجه، ایجاد دگرگونی در زندگی مادی و معنوی انسان و تأمین رفاه عمومی جوامع بشری، از برکات این ظهور الهی است. بهره مندی انسان ها از کمال مادی و معنوی و برخورداری امت ولایی آن مصلح جهانی (عج) از انواع نعمت ها و پیشرفت های مادی و معنوی که بر اثر انتشار همه شاخه ها و اجزای علوم معنوی و طبیعی15 حاصل می شود، از جمله مظاهر دولت استوار و آسیب ناپذیری است که به همت شایسته آن مصلح و عدالت گستر جهانی برپا می گردد.
مقابله و عداوت غرب، به ویژه آمریکا، با مسلمانان در دهه های اخیر و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ناشی از این است که غرب دریافته که اسلام ناب قدرت و کارآیی لازم را برای حاکمیت بر جهان دارد و اگر اقدامی نکند ممکن است اسلام، دیر یا زود، طومار سیاستش را برای همیشه درهم پیچد.
انتظار فرج; انتظار حکومت جهانی امام زمان(عج)
انتظار فرج گامی است به سوی تحقق کامل تمدن اسلامی و انسانی. منتظران فرج از پیشگامان استقرار و برپایی تمدنی خواهند بود که نظیرش را تاکنون کسی در جهان ندیده و نشنیده است. از منظر فرهنگ و روایات اسلامی، هیچ عملی نمی تواند از نظر ارزشمندی هم پایه انتظار فرج اسلام، که همان انتظار ظهور پیشوای عدالت گستر است، به شمار رود. بازسازی مفاهیم و مضامین عالی و متعالی زیارت ها و دعاها، به ویژه آنچه درباره ظهور حضرت مهدی (عج) است، از زاویه تشکیل تمدن اسلامی در پرتو حاکمیت دولت آسیب ناپذیر، کریمه و جاوید آن امام همام برای ما مسلمانان، به ویژه شیعیان، امری بایسته و حایز اهمیت است.
اهمیت بررسی سرنوشت تاریخ انسان و جهان در همین زندگی دنیوی و مادی هنگامی روشن تر است که می بینیم غرب به شیوه ها و ترفندهای مختلف، با تمام وجود می کوشد خود را طلایه دار و پایه گذار تمدن جهانی واحد معرفی کند. تاکنون فیلم نامه ها، نمایشنامه ها و نظریه های فراوانی در زمینه آینده جهان و انسان، و به تعبیری در تفسیر آخرالزمان، در کارگاه های سیاسی ـ فرهنگی غرب، به ویژه آمریکا، تهیه و منتشر شده اند که بیانگر نگرانی غرب از نفوذ فرهنگ اسلامی و سبقت گیری اسلام از غرب است. غرب در صدد برآمده تا خود، سکّان دار و پایه گذار نظم نوین جهانی، آن هم بر اساس معیارهای غربی باشد. از این رو، نظریه پردازان جامعه شناس و سیاست مدار غربی را به خدمت گرفته است تا زمینه ایدئولوژیک چنین سلطه ای را فراهم سازند و سرانجام، غرب گوی سبقت از اسلام و جهان اسلام برباید و مسلمانان را در مبارزه رویاروی به انفصال بکشاند و آنان را زمین گیر سازد.
با این همه سرمایه گذاری فکری و فرهنگی، هنوز نظام دموکراسی لیبرال، یگانه الگوی برتر پیشنهادی نظریه پردازان سیاسی و اجتماعی غرب است. این در حالی است که غرب، خود همچنان دچار آسیب ها و ناهنجاری های ناشی از حاکمیت لیبرالیسم و دموکراسی است، اما به شیوه مبارزه سکوت از کنار این واقعیات تلخ و ناخوشایند می گذرد تا موازنه را به نفع سلطه خود در دست بگیرد و جهان را به سوی خواسته ها و اغراض سیاسی و مطامع مادی خود بکشاند.
ما امروزه، در هر صورت، راهکارهای غربی را در ایجاد نظام نوین جهانی ناکارآمدتر و ناموفق تر می یابیم و غرب را در اندیشه های واهی خود فرو رفته تر و گرفتارتر می بینیم. با توجه به واقعیاتی که در جهان غرب می گذرد، پرداختن به مسئله انتظار فرج در جوامع اسلامی و به خصوص جامعه شیعی اهمیت خود را باز می یابد.
علاوه بر این، تمامی ادیان الهی و حتی پاره ای از مکاتب غیرآسمانی از سرانجام جهان و آخرالزمان خبر می دهند. آن ها از موقعیتی گزارش می دهند که ظرفِ برترین تحولات در جهان انسانی و حاکی از تحقق حکومت جهانی است. واقعه ای رخ خواهد داد که کاملا به مصلحت و منفعت کل بشر روی زمین خواهد بود. در اصلِ بیان چنین اخبار و گزارش هایی، تقریباً میان ادیان اتفاق نظر وجود دارد. با این حال، در کیفیت ارسال این اخبار و گزارش ها هیچ مکتبی به اندازه مکتب حیات بخش اسلام به صراحت و قاطعیت زوایای این رویداد مهم را بیان نکرده و بر ظهور آن تأکید و اهتمام نورزیده است. از آن گذشته، حتی در میان مذاهب اسلامی، هیچ مذهبی هم پایه مذهب شیعه اثنی عشر، باورمندی به امام و رهبر زنده را ترویج نکرده است. این امر ذهنیت برخی از پژوهشگران غربی همچون پروفسور هنری کربن فرانسوی را به خود مشغول داشته تا آنجا که گفته است: عمر همه مذاهب از جمله مذاهب اسلامی به جز مذهب شیعه اثنی عشر به سر آمده است. اعتقاد به امام زنده و قائم، عامل اساسی تداوم حیات مکتب تشیع از نگاه این متفکر غربی است.
قرآن نه تنها از نابودی کفر و نفاق خبر داده است، بلکه حتی بالاتر از آن، به مسلمانان سفارش فرموده تا زمینه ساز نابودی کفر و نفاق و تحقق بخش آرمان ها و منویات الهی باشند. مسلمانان بر اساس رهنمود قرآن و روایات باید به موازات اقدام برای نابودی کفر و نفاق، برای پیروزی مستضعفان و تحقق دولت کریمه امام زمان (عج) همت گمارند. قرآن ضمن بیان فلسفه ارسال رسولان الهی، بر اراده خداوند برای قوت و برتری بخشیدن به دین اسلام بر سایر ادیان تأکید میورزد و اهل ایمان را به کارزار در مقابل کافران و منافقان فرامی خواند تا با استعانت الهی کانون فتنه را بخشکانند و زمینه را برای ظهور و غلبه دین خداوند به امامت و رهبری خلیفه بزرگ او بر روی زمین فراهم آورند.16 سخن فوق نه تنها در قرآن، بلکه در روایات نیز آمده است.17
کوتاه سخن اینکه، لحن آیات و روایات به گونه ای است که حکایت از حکومت جهانی ـ الهی امام زمان (عج) در سراسر جهان دارد و بیانگر این است که انتظار برای این حکومت جهانی، انتظار برای فرج مسلمانان و پیروزی اسلام در سراسر جهان است.
حکومت مهدی (عج) یگانه مصداق حکومت جهانی و سرآمد همه حکومت ها
پیش از ظهور حضرت، مردم جهان انواع حاکمیت های دینی و غیردینی، مذهبی و سکولار و لائیک را تجربه کرده و دریافته اند که همه این حکومت ها در کسب و احراز مقام حاکمیت جهانی ناموفق بوده اند.
الف. حکومت های دینی غیراسلامی، نظیر حاکمیت مسیحیت تحریف شده طی قرون وسطی در غرب یا حاکمیت های سیاسی منتسب به یهود و مسیحیت، با گذشت قرون متمادی تجربه شیرین و مثبتی از حاکمیت در ذهنیت شهروندان خود برجای ننهادند، بلکه برعکس در پاره ای موارد، تصویری موحش و موهن از تجاوزات و بی عدالتی ها به یادگار گذاشته اند.
ب. حکومت های غیردینی و سکولار که پیشینه کهن تری در مقایسه با حکومت های دینی دارند، در اکثر موارد ثمره ای جز انتشار و ترویج ظلم و بی عدالتی نداشته اند.
ج. حکومت های دینی اسلامی در مقام عمل، با بسیاری از موانع بر سر راه تحقق آرمان های الهی مواجه بوده اند. حکومت الهی پیامبر(صلی الله علیه وآله)، امام علی و امام حسن(علیهما السلام) و حکومت جمهوری اسلامی ایران، به ذات خود اقتضای کامل برای اجرا در مقیاس جهانی را دارا بوده اند، امّا در مسیر اجرای منویات و مقاصد الهی ـ اسلامی با موانع و بحران های ویرانگری روبه رو شده اند، به گونه ای که از تحقق آن منویات باز مانده اند. حکومت اسلامی با توجه به بحران هایی که بر او تحمیل شده، از اقامه حکومت جهانی ناتوان مانده است، امّا برخلاف سایر حکومت ها، که ذاتاً از اقامه حکومت جهانی ناتوان بوده اند، ذاتاً اقتضای جهانی شدن را دارد.
این در حالی است که حکومت جهانی امام زمان (عج) که حکومت برترین هاست نه محدودیت و ناتوانی حکومت های غیردینی و غیراسلامی را دارد و نه با موانعی از جانب دشمنان و بحران آفرینان روبه رو خواهد بود. حضرت در قبال هیچ ظالمی کوچک ترین تعهد و مسئولیتی ندارند18 و یگانه تعهدشان بر تحقق منویات الهی و اقامه حق و عدالت جهانی پابرجا و استوار است.
بنابراین، حکومت ایشان برای جهانی شدن، هم از اقتضای کامل برخوردار است و هم با موانعی ویرانگر مواجه نخواهد شد. از آنجا که بیعت و تعهد ایشان تنها به خداوند است، از همه بیعت ها و تعهدات رها هستند، و نفوذ و سلطه هیچ ستمگری را گردن نمی نهند. از طرفی، حکومت امام زمان(عج) سرآمد همه حکومت هاست; زیرا به برکت قدرت و توانمندی شگرفی که از جانب خداوند به آن امام بزرگوار تفویض می شود، دولت کریمه ایشان به عناصر و سیستم های کارآمدی مجهز می گردد که به کمک آن ها بتواند همه امواج ارتباطی در جهان را به کنترل خویش در آورند و توده های میلیاردی بشر را به حقایق و واقعیت ها واقف سازند و اوضاع کلان جهان را برای تأمین مصالح بشری و اجرای عدالت جهانی سامان بخشند. نقطه عزیمت حضرت در رویارویی با ظلم و جنایت و تبعیض و بی عدالتی، ایجاد معرفت و بصیرت در سطح عمومی جهان است. معرفت جهانی بستر تشکیل حکومت جهانی را فراهم می آورد. بین مقوله معرفت جهانی و مقوله حکومت جهانی همبستگی مثبت وجود دارد; هر چه معرفت راسخ تر و کامل تر و دقیق تر باشد، زمینه تأسیس دولت کریمه و حکومت جهانی فراهم تر و هموارتر خواهد بود.
عناصر کلیدی حکومت جهانی واحد با الهام از فرهنگ اسلام
در مجموع از دیدگاه فرهنگ اسلام و قرآن، دو عامل را می توان از عناصر بنیادین حکومت جهانی واحد برشمرد. این دو عامل، هر دو گوهر یک حقیقت اند و از یک منبع نشأت می گیرند. توحید و ولایت را باید مهم ترین رکن و اساسی ترین گوهر حکومت جهانی دانست. توحید با تمام مراتب فروع و شاخه های خود و ولایت با تمام مراحل خویش، قوی ترین عنصر حکومت جهانی است، به گونه ای که بدون این دو نه اقتضایی برای حاکمیت جهانی باقی می ماند و نه شرایطی برای تحقق آن فراهم می آید و نه وسیله ای برای پیشگیری از بروز بحران ها و موانع می توان تدارک دید.
1. توحید
الف. در الوهیت: که خدایی جز او را خدا نخوانیم;19
ب. در ربوبیت: که یگانه مدبّر عالم را او بدانیم;20
ج. در خالقیت: که کسی جز او را آفریدگار جهان نشناسیم;21
د. در عبودیت: که احدی جز او را نپرستیم.22
وحدت کلمه از اصول مسلّم ساختاری و محتوایی حکومت جهانی به شمار می رود. در این میان، هیچ عنصری به اندازه توحید نمی تواند وحدت کلمه ایجاد کند و انسجام فکری و عملی بیافریند. همچنین هیچ عاملی به قدر ولایت نمی تواند تمامی نیروها و عوامل انسانی و امکانات و توانایی ها و استعدادهای بشری را در جهت توحید همسو و هماهنگ کند. بدین ترتیب، توحید و ولایت به پشتوانه همدیگر، در هدایت و بسیج جوامع انسانی به سمت تدارک و تأسیس حکومت جهانی نقش چشمگیری دارند.
2. ولایت
الف. ولایت اللّه;
ب. ولایت رسالت;
ج. ولایت امامت:
1. ولایت معصومان;
2. ولایت جانشینان شایسته معصومان (ولایت ولی فقیه).23
وحدت کلمه همسو با وحدت روش و به تعبیری وحدت در استراتژی، هماهنگ با وحدت در خط مشی، از اصول مسلّم ساختاری و محتوایی نظام جهانی واحد محسوب می شود که در تأمین آن اصول، هیچ گرایشی به اندازه گرایش به توحید و هیچ عنصری به قدر ولایت پذیری مؤثر نیست.
برخورداری از روح توحید و ولایت ـ که به تعبیر ساده، دو روی یک سکه اند ـ وحدت بخش نظام فکری و عقیدتی و تأمین کننده انسجام عملی و رفتاری فرد و جامعه انسانی اند. کرامت انسان که به تکریم الهی مزیّن گردیده ایجاب می کند که انسان به کسی جز خدا سر نسپارد و ولایت احدی جز او و جز کسانی را که او معرفی فرموده است نپذیرد. پذیرش توحید و ولایت به مفهوم ایجاد ارتباط تنگاتنگ فکری و رفتاری انسان با خدا و اولیای اوست. اولیای الهی که جز به رضای خداوند نمی اندیشند و جز تحقق منویات اومنظوری ندارند، محور اتصال بندگان خدا به خداوند هستند. خداوند به تدبیر و اداره شایسته امور جاری بندگانِ خود می پردازد و مصالح دنیوی و اخروی آنان را از طریق ولی و خلیفه خود بر روی زمین و به دست با کفایت او تأمین می فرماید. خلیفه خداوند بر روی زمین جز تحصیل رضایت الهی و تأمین مصالح بشری، اندیشه ای در سر نمی پروراند و همواره از حیات خویش برای تحقق این هدف مقدس مایه می گذارد. گفتنی است که سایر عناصر در جامعه و نظامولایی جهان اسلام از دو عنصرتوحید و ولایت وام می گیرند.
لازمه حکومت جهانی امام مهدی (عج)
پیشتر اشاره شد آلوین تافلر، یکی از نظریه پردازان حکومت جهانی در آمریکا، برخورداری از برترین ها را از ابزار و لوازم حکومت جهانی می داند. وی در صدد برآمد نظام آمریکایی را ترسیم و تمثیلی از آمال و ایده های خود از حکومت جهانی معرفی کند. بنابراین، همانند همتایان سیاسی و فکری خود می کوشید این اندیشه را القا کند که آینده جهان و تاریخ به دست آمریکا رقم خواهد خورد و سروری عالم از آنِ این کشور خواهد بود. تافلر وانمود می کند که او مبتکر اندیشه برترین هاست، در صورتی که موضوع برترین ها از دیرباز در روایات اسلامی نقل شده از معصومین، با کمال صراحت و عنایت درباره ظهور حکومت جهانی امام مهدی(عج) مطرح شده است. با این بیان، به نظر می رسد روایات و تفاسیر اسلامی بهره مندی از برترین ها را یکی از لوازم کارآمد بودن نظام جهانی حضرت ولی عصر (عج) برشمرده اند. چنین نظامی باید بتواند در تکاپوی تأمین نیازمندی های مادی و معنوی جوامع گوناگون بشری سرآمد باشد و این امر جز با برخورداری از برترین های ضروری امکان پذیر نیست. به برخی از برترین هایی، که با ظهور دولت کریمه امام زمان (عج) به منصه ظهور می رسند و از لوازم حکومت جهانی حضرت محسوب می شوند، اشاره می کنیم و تفصیل و تبیین آن را به مقام دیگری وامی گذاریم.
1. نیل به برترین مرحله عقل و شعور ـ کمال عقلانی: در روایاتی به این نکته اشاره شده است که به هنگام ظهور حضرت قائم (عج)، دست مرحمت الهی از آستین حضرت بر سر و روی بندگان خدا کشیده می شود و با عنایات ویژه ای عقل و شعورشان را به کمال می رساند.24 مقارنت کمال عقلانی با ظهور حضرت، بیانگر این حقیقت است که عصر ظهور، عصر برتری و کمال عقلانیت انسانی است. این حقیقت مناسب با پیشرفت فکر بشر در کشف و شناخت حقایق معنوی و ارتباطات فردی و اجتماعی و به موازات رشد علمی و اخلاقی در زمان حضرت روی می دهد و به سهم خود، توجیه گر کمال عقلانی و علمی بشر در عصر ظهور است.
2. دستیابی به برترین مرحله از رشد علم: یکی از برکات ظهور حضرت ـ بر اساس روایات ـ رشد و شکوفایی علمی در جهان بشری است. روایتی بر این حقیقت اشاره دارد که با قیام قائم (عج) تمام بیست و هفت رشته و شاخه علوم به منصه شکوفایی دست یافته اند. در اینجا نیز تقارن قیام قائم (عج) با شکوفایی علوم دلیل روشنی بر برتری عصر ظهور از جنبه علمی بر سایر اعصار و قرون است. اگر چنین امری حتی از کرامات حضرت برشمرده شود، به این مفهوم نیست که لزوماً بدون استفاده از اسباب ظاهری و ابزار علمی حاصل می شود. امروزه به مدد ابزار الکترونیک می توان دریچه هایی از اطلاعات و داده های علمی را در فرصتی کوتاه به روی اذهان و دیدگان کاربران آن ابزار گشود. چرا امام زمان با آن قدرت و عنایت الهی نتوانند بر اساس مبانی و ابزار پیشرفته علمی و فنی بالاترین وجه ارتباطات و اطلاع رسانی را در اندک زمان ممکن تحقق بخشند و اذهان بشری را سرشار از علوم سازند و زمینه فراگیری علوم برتر را برای آنان فراهم آورند؟ آنچه امروزه در صنعت الکترونیک و ارتباطات به وقوع پیوسته است، پذیرش چنین ادعایی را آسان می کند.
3. جریان یابی برترین شکل از عدالت اجتماعی: عدالت، به عنوان رفع ظلم و رفع تبعیض، از جمله خواسته های فطری و به حق انسان است که از دیرباز مصلحان بشری در اندیشه تحقق آن بر روی کره زمین بوده اند، اما تاکنون هیچ مصلحی توفیق نیافته است چنین عدالتی را بر کل زمین بگستراند. این مهم از عهده حضرت حجة بن الحسن المهدی (عج) برمی آید و از ویژگی های حکومت ایشان است. تعبیر پر شدن زمین از عدالت در عصر ظهور و پس از آن، بیان این حقیقت است که عدالت و عدالت گستری در این عصر به کمال خود می رسد. طبیعی است هنگامی که عقلانیت و درایت و شعور و آگاهی انسان به اوج کمال خود برسد، بستر لازم برای اجرای عدالت در همه ابعاد وجودی جامعه انسانی به نحو کامل فراهم می آید. عدالت گستری امام زمان به قدری شاخص و آشکار است که در روایاتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است که فرمود: «حتی اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می کند تا فرزندم مهدی(علیه السلام) ظهور کند و دنیا را از عدل و قسط پر سازد، همان گونه که قبل از او از جور و ستم پر شده است.»25
4. پیش به سوی برترین و صالح ترین منزلت و قدرت اقتصادی و رفاهی: عوامل اقتصادی و پشتوانه های مالی همواره از ابزار سرآمد اداره و تدبیر جوامع بشری به شمار می رفته است. کمیت و کیفیت اداره جوامع بشری به کمک چنین پشتوانه ای بستگی به این دارد که این عوامل و ابزار در اختیار و کنترل چه شخصیت ها و نمادها و حکومت هایی باشد. اگر مصلحان واقعی بشر بر این عوامل دست یابند، به کمک آن ها در مسیر آبادانی و تأمین مصالح مادی و معنوی بشر گام برخواهند داشت. به عکس، چنانچه این ابزار در خدمت و اختیار سیاست بازان نابکار و نااهل و خودخواه قرار گیرد، از آن ها برای تأمین منافع شخصی، گروهی و حزبی بهره برداری خواهد شد. در این صورت، خیل عظیمی از آحاد انسانی از حقوق مسلّم خود محروم می شوند و در نتیجه، عدالت پیش پای خواسته های نفسانی و شیطانی گروهی اندک و فرصت طلب ذبح می شود.
با ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) هیچ جای ویرانی بر روی زمین نخواهد ماند و همه جا را آبادانی و خرّمی و رفاه فراخواهد گرفت. روایاتی اشعار یا تصریح به این مطلب دارد; از جمله احادیثی که بیانگر این واقعیت اند که حکومت و دولت حضرت بر شرق و غرب عالم سایه می افکند. در این هنگام، گنجینه های زمین که تاکنون مخفی مانده است برای حضرت ظاهر می گردد و حق صاحبان حق به دستشان می رسد و مردم از وفور نعمت و رفاه برخوردار می شوند و اموال به طور صحیح و شایسته در میان آنان تقسیم می شود. دولت حضرت با برخورداری از دارایی وافر و سرشار و با همتی والا به آبادانی زمین می پردازد. در زمان حضرت مهدی(علیه السلام) وضعیت رفاهی و اقتصادی مردم به حدی رشد یافته است که دیگر احدی به صدقه نیاز ندارد.26
5. برخورداری از برترین قدرت و توان سیاسی: قدرت و توانمندی سیاسی به پشتوانه توانمندی های علمی و عقلانی و اقتصادی حاصل می آید. اینکه بر اساس روایات، همه گردنکشان عالم و قدرتمندان جهان در مقابل قدرت مهدوی رنگ می بازند و تاب مقاومت و ایستادگی را از دست می دهند، بیانگر این واقعیت است که قدرت سیاسی دولت کریمه حضرت فراتر و برتر از سایر قدرت های بشری است. امکاناتی است که برای فرمانروایی بر جهان در اختیار حضرت است، به مراتب بیش از همه امکاناتی که تاکنون در اختیار قدرتمندان و سیاست مداران بوده است. اگر قرآن از عظمت حکومت و گستردگی دولت سلیمان پیامبر(علیه السلام) یاد می کند، حکومت و دولت حضرت مهدی(علیه السلام) به مراتب فراتر و وسیع تر و قوی تر از دولت و سلطنت حضرت سلیمان است. سیاست و سلطنت حضرت مهدی(علیه السلام)چنان فراگیر می شود که هیچ دیاری و هیچ مردمی را نمی توان یافت مگر اینکه از سرِ آگاهی و درایت، به وحدانیت خداوند و رسالت ختمی مرتبت گواهی می دهند.27 از طرفی، قدرت سیاسی حضرت به قدری بالاست که از هیچ طاغوت و ستمگری، کوچک ترین عهد و پیمانی بر گردن نمی گیرد،28 و در کمال شجاعت و توانمندی در مقابل همه گردن افزاران عالم می ایستد و آنان را به خاک مذلّت می کشاند.
6. بهره مندی از کارآمدترین فنون و تجهیزات نظامی تسلیحاتی: برخورداری از استطاعت نظامی و تسلیحاتی، همچنین آشنایی با فنون پیشرفته نظامی و دفاعی، پشتوانه عظیمی برای حفظ استقلال و تمامیت کیان یک نظام به شمار می رود. ارتش و سپاه مجهّز به ادوات، تجهیزات و فنون رزمی، دفاعی و نظامی مایه زینت و سربلندی و امنیت هر نظام و کشوری است و موجب می گردد کمتر دشمنی چشم طمع به تصرف آن کشور و براندازی آن نظام بدوزد. طبیعی است بهره هر دولت و حاکمیتی از فنون و تجهیزات نظامی و دفاعی باید پاسخگوی نیازهای تسلیحاتی آن دولت باشد و با قلمرو حاکمیت آن تناسب داشته باشد. طبعاً اگر حکومتی داعیه جهانی بودن داشت، باید توان نظامی و تسلیحاتی اش وسعت جهان را دربرگیرد تا بتواند منویات و مقاصد خود را در سطح جهان دنبال و تأمین کند.
دولت جهانی امام زمان (عج) پاک کردن زمین از ستم و ستمگران، همچنین گسترش عدالت در سراسر جهان را در سرلوحه برنامه ها و وظایف خطیر خود قرار داده است. این دولت برای تحقق این مهم باید از ابزار لازم، از جمله ادوات، فنون و تجهیزات نظامی کارآمد برخوردار باشد. برای پاک کردن زمین از وجود ستمگران و اشرار، شمشیری در اختیار حضرت است که از نمونه شمشیرهای معمولی نیست. قهراً شمشیر حضرت باید سلاحی باشد که بر تمامی تجهیزات پیشرفته دشمنان حضرت فایق آید و بتواند دژ استحکامی و تجهیزاتی و تسلیحاتی دشمن را در هم شکند. اگر در روایاتی تصریح شده است که حضرت قائم و یارانش مجرمان و ستمگران را با شمشیرهای خود تنبیه می کنند29 و اگر آمده است که دشمنان از جانب او به جز شمشیر چیزی دریافت نمی کنند،30 بیانگر این حقیقت است که به یقین کارآمدی سلاح حضرت به حدی است که هیچ قدرتی تاب و یارای مقاومت در برابر آن را ندارد. این نکته حکایت از این دارد که حضرت از برترین و کارآمدترین تجهیزات نظامی برخوردارند. این برتری تسلیحاتی می تواند همان گونه که به صورت باطنی و معنوی و از طریق امدادهای غیبی حاصل می آید، به صورت ظاهری و مصنوعی نیز به منصه ظهور رسد. کمال علمی و صنعتی و فنی نیز چنین پیشرفتی را ایجاب می کند.
در مجموع آنچه از برترین ها بیان شد، اشاره ای است به برخورداری دولت و حکومت حضرت از کلیه لوازم و شرایط و زمینه های جهانی شدن. مفاد دولت کریمه بودن نیز، آن گونه که در دعاها و روایات وارد شده، آسیب ناپذیر بودن دولت و امام و امت در برابر هجمه ها و حملات و بحران های کوبنده و شکننده است. این آسیب ناپذیری خود با بهره مندی حکومت از برترین ها و به ویژه برترین های علمی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و مردمی حاصل می شود. در سایه دولت کریمه است که اسباب عزت و سربلندی اسلام و مسلمانان در جهان فراهم می آید و خط کفر و نفاق شکست می خورد و کافران و منافقان ذلیل می شوند و در پرتو نور چنین حکومتی است که کرامت دنیا و آخرت نصیب انسان ها می گردد.31 این حقیقت گمشده انسان ها و خواست فطرت بشر است که به مدد الهی سایه مبارکش را بر جهان می گستراند و از ثمرات شیرین و گوارایش همه انسان ها، بلکه تمامی جهان را برخوردار می گرداند.
پی نوشت ها
1ـ این مقاله در «اجلاس دو سالانه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى (عج)»، اجلاس چهارم، در سال 1282 ارائه گردیده است.
2ـ رابرت جى. رینگر، فروپاشى تمدن غرب، ترجمه احمد تقى پور، تهران، رسام، 1365.
3. Iowa.
4ـ آلوین تافلر، تغییر ماهیت قدرت، دانش، ثروت و خشونت در آستانه قرن بیست و یکم، ترجمه حسن نورایى بیدخت، شاهرخ بهار، با مقدمه اى از دکتر جواد لاریجانى، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، 1370، ص 514.
5ـ محمدجواد لاریجانى، کاوش هاى نظرى در سیاست خارجى، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، ص 183 و ص 269ـ280 / جمعى از نویسندگان، جامعه ایده آل اسلامى و مبانى تمدن غرب، قم، سازمان تبلیغات اسلامى، دبیرخانه اجلاس دوسالانه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى (عج)، 1379، ص 285ـ308.
6ـ همان، ص 270 به نقل از: F. Fukuyama, The, End of History and the last man, Free Press, New York: 1992.، جمعى از نویسندگان، پیشین، ص 285.
7ـ به این عوامل در بررسى حکومت جهانى واحد از منظر اسلامى اشاره خواهد شد.
8ـ در طرح و بررسى حکومت جهانى واحد از دیدگاه اسلام این عناصر مورد توجه قرار خواهد گرفت.
9ـ آلوین تافلر، تغییر ماهیت قدرت، ترجمه نورایىوبهار،ص64.
10ـ (Nicolodi Bernarde Machiavelli (1469-1527)) به نظر ماکیاولى زندگى بهتر این است که براى انسان متضمن شهرت، برجستگى، سربلندى و نام آورى باشد. براى رسیدن به این هدف قدرت لازم است... او که فقط به وحدت ایتالیا مى اندیشید، به جز کسب، حفظ و تعمیق قدرت، نکته اندیشیدنى دیگرى سراغ نداشت، ... اگر گاهى به سراغ مذهب و اخلاق مى رفت، صرفاً به دلیل استفاده ابزارى از آن ها در راستاى قدرت بود. (براى تفصیل بیشتر ر.ک.به: سید احمد رهنمایى، غرب شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)، 1381، ص 110.)
11ـ (Friedrich Nietzsche (1800-1900)) از دیدگاه نیچه «قدرت منشأ و ریشه همه صفات نیک در انسان است، به طورى که بدون تحقق قدرت در انسان، هیچ صفت پسندیده اى را در او نمى توان انتظار داشت.» (براى تفصیل بیشتر ر.ک.به: مجتبى مصباح، فلسفه اخلاق، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)، 1378، ص 81 ـ82.)
12ـ محمدجواد لاریجانى، کاوش هاى نظرى در سیاست خارجى، ص 275ـ276.
13ـ غرب در آئینه فرهنگ، «لیبرالیسم و بررسى لیبرالیسم موجود در ترکیه»، جمال فدایى، ماهنامه فرهنگى سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى، ش 25، آبان 1381، ص 5.
14. Ontario.
15ـ اشاره به روایتى است از حضرت امام صادق(علیه السلام) که در آن مى فرماید: «دانش بیست و هفت حرف (شعبه و شاخه) است و مجموع آنچه پیامبران آورده اند دو حرف است و مردم تا آن روز بیش از دو حرف را نمى دانند و چون قائم قیام کند، بیست و پنج حرف بقیه را بیرون مى آورد و در میان مردم منتشر مى سازد و بدین سان مجموع بیست و هفت حرف جزء دانش را نشر مى دهد.» (على کورانى، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالى، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1378، ص 366، به نقل از محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 336.)
16ـ «و قاتلوهم حتى لاتکون فتنة و یکون الدین کله لله» (انفاق:39)
17ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 52، ص 340.
18ـ اشاره است به این بخش از توقیع حضرت مهدى(عج) که در پاسخ به سؤالات اسحاق بن یعقوب فرمودند: «لم یکن احد من آبائى الا و قد وقعت فى عنقه بیعة لطاغیة زمانه و انّى اخرج و لابیعة لاحد من الطواغیب فى عنقى.» (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 51، ص 91.)
19ـ «قل لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا» (انبیاء: 22)
20ـ «یا صاحبى السجن أارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار» (یوسف: 39)
21ـ «خالق کل شى فاعبدوه» (انعام: 102)
22ـ «وقضى ربّک الا تعبدوا الا ایاه» (اسراء: 23)
23ـ هر چهار مرحله از پذیرش ولایت در آیه ذیل جمع شده است: «یا ایها الذین آمنوا اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم» (نساء: 59)
24ـ لطف الله صافى گلپایگانى، منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، تهران، مکتبة الصدر، ص 483، روایت از امام محمدباقر(علیه السلام).
25ـ شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 317 و 318.
26ـ لطف الله صافى گلپایگانى، پیشین، ص 482 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 52، ص 338.
27ـ على کورانى، عصر ظهور، ترجمه عباس جلائى، ص 369.
28ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 52، ص 91.
29ـ غیبت نعمانى، ص 121 و 127.
30ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 178.
31ـ اشاره به بخشى از دعاى افتتاح.