بازکاوی موانع توبه
Article data in English (انگلیسی)
بازکاوى موانع توبه
استاد محمّدتقى مصباح
چکیده
این بحث که بازنویسى درسهاى اخلاق استاد مصباح است، به بازکاوى موانع توبه مىپردازد. طرح شبهات و وساوس شیطان از جمله عواملى است که موجب مىشود انسان در انجام توبه و بازگشت حقیقى به سوى خداى متعال با تردید مواجه شود. توهم اینکه شفاعت موجب مىشود همه گناهان انسان بخشیده شود و نیازى به توبه نیست نیز از جمله موانع بزرگ توبه است. در صورتى شفاعت رخ مىدهد که اولاً، انسان شرایط لازم را براى آن داشته باشد. ثانیا، این شفاعت شامل عالم برزخ نمىشود؛ فرد گناهکار در عالم برزخ، عذاب و کیفر گناهان خویش را خواهد چشید.
علاوه بر این، مشاهده فیلمهاى مبتذل، دوستان ناباب، وارد شدن در محیطهاى آلوده، معاشرت با افراد گناهکار و... زمینهساز گرفتار شدن در معضلات اخلاقى و گناه است و توفیق عبادت و توبه را از انسان سلب مىکند.
کلیدواژهها: توبه، موانع توبه، وسوسههاى شیطانى، جهنم، گناه، کیفر اعمال، شفاعت.
عوامل محرک گناه و بازدارنده توبه
براى ایجاد انگیزه قوى براى توبه، از یکسو باید به زیانها و خسارتهاى دنیوى، اخروى، مادى و معنوى گناهان نگریست و از سوى دیگر، توجه داشت که این زیانها و خسارتها به وسیله توبه مرتفع مىگردند. طبیعى است وقتى انسان توجه یافت که توبه جبرانگر آفات و خسارتهاى گناهان است، عقل به او حکم مىکند که فرصت را از دست ندهد و هرچه زودتر توبه کند. اکنون باید دید که چرا با وجود آگاهى به ضرر و عواقب زیانبار گناهان، انسان اراده و تصمیم جدى بر ترک گناه و توبه ندارد و چه عواملى مانع توبه و موجب دست یازیدن به گناه مىگردند؟ به طور کلى، مىتوان عوامل بازدارنده از توبه و محرک گناه را به دو دسته کلى تقسیم کرد:
دسته اول، وسوسههاى شیطانى و شبهههایى است که شیطان فراروى انسان پدید مىآورد و موجب مىگردند که انسان به دانستههاى خود جامه عمل نپوشد. دسته دیگر، به ضعف اراده انسان مربوط مىشوند که حتى در صورتى که شبههاى براى انسان وجود نداشته باشد، باز ضعف اراده موجب کوتاهى در امر توبه و دست کشیدن از گناه مىگردد.
الف. شبهات و وسوسههاى شیطانى
در توضیح دسته اول باید افزود: طبیعت انسان به گونهاى است که تا به مرحله رشد و تکامل انسانى دست نیافته، امور حسى بیشتر در او تأثیر دارند و آنها را بر امور معنوى مقدم مىدارد و حتى در بین امور حسى، محسوساتى را که تأثیر زود هنگام دارند، بر محسوساتى که اثرشان با تأخیر ظاهر مىگردد ترجیح مىدهد. بر این اساس، انسان لذتهاى آنى و لذتهاى دنیوى را بر لذتهاى اخروى ترجیح مىدهد و گرچه لذتهاى معنوى را تصدیق مىکند، اما عملاً بیشتر تحت تأثیر لذتهاى حسى قرار مىگیرد و حاضر نیست آنها را فداى لذتهاى معنوى کند. پس تا انسان به مرحله تکامل عقلانى نرسیده و تربیت دینى صحیح پیدا نکرده، تحت تأثیر طبیعت حیوانى خود لذت حسى و نقد دنیا را براى رسیدن به لذت اخروى که بسیار فراتر و ارزشمندتر از لذت مادى نیز هست، از دست نمىدهد.
1) شبهه همسانانگارى سختىهاى دنیوى با سختىها و کیفرهاى اخروى: گاهى علاوه بر پیشزمینه گرایش به گناه و خوددارى از توبه، شیطان شبهههایى را به انسان القا مىکند. مثلاً، به انسان چنین القا مىکند که گرچه در پى گناه کیفر و عذابى است و چه بسا آن کیفر سختتر و طولانىتر از لذت گناه نیز باشد، اما مگر در دنیا لذتها پیچیده به سختى و رنج نیستند و انسان براى رسیدن به لذت، ناچار نمىباشد که سختىها و هزینههاى آن لذت را تحمل کند؟ مثلاً، یک کارگر از صبح تا غروب زحمت مىکشد و عرق مىریزد، براى اینکه مخارج زندگى و وسایل رفاه و آسایش خود و خانوادهاش را فراهم آورد. همچنین ما نباید لذت گناه را از ترس کیفر آن از دست بدهیم و چنانکه براى تأمین مخارج خود زحمت و سختى کار را بر خود هموار مىسازیم، براى رسیدن به لذت گناه باید کیفر و عذاب آخرت را نیز بر خود هموار سازیم و نباید خود را از لذت گناه محروم گردانیم!
این شبهه ناشى از ضعف ایمان و واقف نبودن بر این است که کیفر گناه قابل مقایسه با لذت گناه نیست و انسان در برابر لذت محدود و کوتاه گناه متحمل عذابى طولانى و چه بسا ابدى مىگردد. پس براى زدودن این شبهه، انسان باید ایمان خودش را تقویت کند و به نسبت گناه با کیفر و عذاب اخروى آن بیندیشد و به مقایسه لذتهاى محدود دنیوى، با لذتها و نعمتهاى ابدى اخروى بپردازد. بنگرد که چگونه براى سیر کردن شکم خود و رسیدن به لذت خوردن، که بیش از چند دقیقه به طول نمىانجامد، ساعتها رنج کار و تلاش را براى خود هموار مىسازد، اما براى رسیدن به لذتها و نعمتهاى ابدى بهشت وجهان آخرت حاضر نیست از لذت کم گناه صرفنظر کند.
2. شبهه دیگرى که مطرح است اینکه چگونه خداوند در برابر گناهى که بیش از چند دقیقه به طول نمىانجامد و لذت آنبسیار کوتاه است، کیفر و عذابى طولانى متوجه گنهکار مىکند و چرا مقدار کیفر و عذاب الهى بیش از خود گناه است. چراکافرى که شصت و یا هفتاد سال خدا را نافرمانى کرده، مخلد در عذاب جهنم مىگردد؟ عدالت ایجاب مىکند که به میزانگناهى که انجام مىپذیرد کیفر و عذاب در نظر گرفته شود و کافر در برابر هفتاد سال نافرمانى خدا، هفتاد سال عذاب و کیفربیند. اساس شبهه مزبور از آنجا ناشى مىشود که کیفرهاى الهى در سراى آخرت همانند کیفرهاى قراردادى پنداشته شدهاست که قانونگذار با در نظر گرفتن اندازه جرم کیفرى براى عمل تعیین مىکند. براى روشن شدن پاسخ به شبهه مزبور وشناخت رابطه گناه با کیفر اخروى آن به معرفى گونههاى کیفرها مىپردازیم:
1. مجازات قراردادى: کیفرها و مقرّرات جزایى است که در جوامع بشرى بر اساس مبانى الهى و یا غیرالهى وضع مىگردد. این مجازاتها براى تنبیه مجرم و جلوگیرى از تکرار جرم به وسیله مجرم و یا دیگران و نیز تشفى و تسلّىخاطر ستمدیده، در مواردى که از نوع جنایت در حق دیگران باشد، صورت مىپذیرد. مقدار و کیفیت مجازاتهاى قراردادى تابع وضع و قرارداد است. از اینرو، گاه در نظامهاى متفاوت، کیفرهاى متفاوتى براى جرم واحد در نظر گرفته مىشود. در هر صورت در همه نظامهاى قانونگذارى سعى مىشود که تناسب جرم و کیفر رعایت شود و براى جرمهاى متفاوت کیفرهاى متفاوتى در نظر گرفته مىشود، مثلاً کیفر کسى که دشنام مىدهد با کیفر کسى که مرتکب قتل مىگردد یکسان نیست.
2. کیفر نتیجه تکوینى گناه: کیفرهایى که اثر وضعى و تکوینى جرم و گناه هستند و رابطه علّى و معلولى با جرم دارند و معلول جرم و نتیجه طبیعى آن مىباشند. این کیفرها قانونى و قراردادى نیستند تا گفته شود باید در آنها تناسب جرم و مجازات رعایت شود. چگونه در مورد کسى که یک لحظه چاقو در چشمش فرو مىبرد و براى همیشه خود را نابینا مىسازد، گفته نمىشود که او براى یک لحظه به چنان خطایى دست زد؛ چرا باید براى همه عمر نابینا شود؟ یا در مورد کسى که در یک لحظه با کبریت انبار کالاى خود را آتش مىزند و سرمایه و دارایى خود را مىسوزاند، گفته نمىشود که چرا او باید در مقابل یک لحظه خطا و آتش زدن سرمایه خود براى همیشه از سرمایه خویش محروم گردد؟ همچنین در مورد کیفر گناهان نباید سخن از سنگینى و غیرعادلانه بودن آن به میان آید؛ چراکه کیفر نتیجه تکوینى و قهرى گناه در دنیاست و همانطور که در دنیا آثار تکوینى و اجتنابناپذیر خوردن زهر، بیمارى و مرگ است، نتیجه قهرى و تکوینى ارتکاب گناه، حرمان از رحمت الهى و گرفتار شدن به عذاب الهى در آخرت مىباشد. چنانکه همین رابطه تکوینى و قهرى و رابطه علّى و معلولى بین عمل نیک و خداپسندانه با پاداش الهى در آخرت برقرار است و کسى که ظرف چند لحظه کار خیرى انجام مىدهد، از پاداش ابدى در قیامت و آخرت برخوردار مىگردد.
3. کیفر به عنوان تجسم عمل: بر اساس مسئله تجسم اعمال در سراى آخرت، رابطه رفتار و جزا در آخرت نه مانند نوع اول قراردادى است و نه مانند نوع دوم رابطه علّى و معلولى بین جرم و کیفر برقرار است که کیفر اثر تولیدى خود گناه به شمار آید. بلکه بین جرم و کیفر و عذاب اخروى رابطه عینیت و اتحاد حکمفرماست و آنچه در آخرت به عنوان پاداش و یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران داده مىشود تجسم خود عمل آنان است. به تعبیر دیگر، اعمال ما داراى صورتى مُلکى است که فانى و موقت مىباشد و در این دنیا به صورت سخن و عمل ظاهر مىگردد و نیز داراى صورتى ملکوتى است که پس از صدور آن اعمال هرگز فانى نمىشود. در این دنیا نوع افراد چهره ملکى و ظاهرى رفتار را مشاهده مىکنند، اما در آخرت رفتار ما از لباس ملکى و ظاهرى خود خارج مىشوند و با چهره ملکوتى و دائمى خود مشاهده مىشوند. اگر چهره ملکوتى رفتار ما زیبا و لذتبخش باشد نعیم ما خواهد بود و اگر زشت و کریه باشد، به صورت آتش و عذاب تجسم مىیابد. برخى آیات به مسئله تجسم اعمال و عینیت و اتحاد بین رفتار و کیفر اخروى آنان اشاره دارند؛ از جمله خداوند مىفرماید: «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدا بَعِیدا وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفُ بِالْعِبَادِ» (آلعمران: 30)؛ روزى که هر کسى هر کار نیکى که کرده و هر کار بدى که کرده حاضر بیابد و آرزو مىکند: کاش میان او و آن [کارهاى بد] فاصلهاى دور بود. خدا شما را از [نافرمانى ]خویش بیم مىدهد و خدا به بندگان پرمهر است.
2) توهم بخشش همه گناهان به وسیله شفاعت: ما معتقدیم که خداوند کسانى را براى شفاعت گنهکاران معین کرده و از جمله اهلبیت رسول خدا علیهمالسلام، پیروان و دوستداران خود را شفاعت مىکنند. همین اعتقاد ممکن است مورد سوءاستفاده قرار گیرد و شیطان به وسیله آن انسان را وسوسه کند که نگران عاقبت گناه نباش و از گناه لذت ببر و در نهایت مورد شفاعت قرار مىگیرى. یا ممکن است روایاتى را که درباره فضیلت عزادارى بر امام حسین علیهالسلام، و محبت اهلبیت علیهمالسلام، وارد شده دستاویز قرار دهد. از جمله این روایات، روایتى است که از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله، وارد شده که حضرت مىفرمایند: «حب على بن أبىطالب تأکل السیئات کما تأکل النار الحطب»؛
1 دوستى على، گناهان را از بین مىبرد چنانکه آتش هیزم را مىسوزاند و از بین مىبرد. اینگونه احادیث ممکن است مورد سوءاستفاده شیطان قرار گیرد و ما را وسوسه کند که نگران فرجام گناه خود نباشیم و باکى از انجام گناه و نافرمانى خدا نداشته باشیم؛ زیرا با محبت اهلبیت علیهمالسلام، و شرکت در مجلس روضه سیدالشهداء علیهالسلام، و گریستن براى آن حضرت، همه گناهان بخشیده مىشود و مورد شفاعت آن بزرگوار قرار مىگیریم. در صورتى که شفاعت شرایط خاصى دارد و هر کسى مشمول شفاعت نمىگردد و از جمله کسى که نماز را سبک بشمارد، مشمول شفاعت قرار نمىگیرد. امام صادق علیهالسلام، در اینباره مىفرمایند: «إِنَّ شَفَاعَتَنَا لا تَنَالُ مُسْتَخِفّا بِالصَّلاةِ»؛2 همانا شفاعت ما نرسد به کسى که نماز را سبک بشمارد. همچنین از آیات و روایات مربوط به شفاعت استظهار مىشود که شفاعت در قیامت اعمال مىشود و در عالم برزخ براى کسى شفاعت نمىشود. در روایتى آمده است که عمروبن زید به امام صادق علیهالسلام، عرض مىکند: من از شما شنیدم که فرمودید: همه شیعیان ما با هر رفتارى که در دنیا انجام داده باشند وارد بهشت مىشوند. آن حضرت فرمود: «صَدَقْتُکَ؛ کُلُّهُمْ وَاللَّهِ فِى الْجَنَّةِ. قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الذُّنُوبَ کَثِیرَةٌ کِبَارٌ. فَقَالَ أَمَّا فِى الْقِیَامَةِ فَکُلُّکُمْ فِى الْجَنَّةِ بِشَفَاعَةِ النَّبِیِّ الْمُطَاعِ أَوْ وَصِیِّ النَّبِیِّ، وَلَکِنِّی وَاللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ فِی الْبَرْزَخِ»؛3 سخن تو را تصدیق مىکنم؛ به خدا قسم همه آنها وارد بهشت مىشوند. راوى مىگوید که به آن حضرت گفتم: جانم فداى شما باد، گناهان فراوان و بس بزرگ هستند [چگونه کسانى که آن گناهان را مرتکب شدهاند وارد بهشت مىشوند؟ ]حضرت فرمود: اما در قیامت همه شما با شفاعت پیامبرى که مورد اطاعت قرار مىگیرد و یا جانشین او وارد بهشت مىشوید، ولکن به خدا قسم من بر شما از عالم برزخ مىترسم [که شما را گریزى ازکیفر گناهان نیست و در آن عالم مشمول شفاعت قرار نمىگیرید.] بر این اساس، اگر گنهکار در قیامت مشمول شفاعت شود، در عالم برزخ، که بسیار طولانى است مشمول عذاب و کیفر اعمال ناپسند خود مىگردد و اگر او در دنیا توبه نکند، لااقل در عالم برزخ گریزى از عذاب الهى ندارد. به هر حال، آثار گناهان به راحتى محو نمىشوند و نباید با تصور و تخیلات سادهلوحانه و توجیهتراشى براى گناه دین را سبک و بىپایه و دستورات الهى را غیرجدى جلوه دهیم. مگر عالم و تعالیم الهى گزاف است که هزاران گناه و جنایت با چند قطره اشک بخشیده شود و مگر هر اشک چشمى فایده دارد؟ آیا عمر سعد ملعون که، در روز عاشورا در برابر انبوه جنایتهایى که خود و یارانش بر سیدالشهدا علیهالسلام وارد کردند گریست، مشمول عفو قرار مىگیرد؟4
همچنین پس از شهادت امیرمؤمنان علیهالسلام، معاویه بر آن حضرت گریست و بىتردید این گریه براى او فایده و ثمرى ندارد. در اینباره در بحارالانوار آمده است که: ضراربن حمزه بر معاویه وارد شد و معاویه از او خواست که على علیهالسلام را براى او توصیف کند. ضرار از آن کار عذر خواست، اما معاویه عذر او را نپذیرفت و ضرار برخى از فضایل و ویژگىهاى آن حضرت را برشمرد و از جمله گفت: «خدا را شاهد مىگیرم که با چشمهایم او را در موقعیتهایى دیدم که پرده سیاه شب همه جا را گسترده بود و او در محراب عبادت ایستاده در حالى که محاسن خویش به دست گرفته مانند مارگزیده به خود مىپیچید و اندوهگینانه مىگریست و گویا اکنون نیز مىشنوم که مىفرمود: «اى دنیاى پست و حقیر، آیا مىخواهى مرا به خود مشغول دارى، یا شیفته من شدهاى؟ هرگز مباد، غیر مرا بفریب که مرا به تو نیازى نیست و تو را سه طلاقه کردهام تا بازگشتى نباشد که زندگانىات کوتاه است و ارزشت اندک و آرزویت حقیر. آه از کمى توشه و درازى راه و دورى سفر و سختى منزل». در این هنگام اشکهاى معاویه بر محاسنش جارى شد و او با آستینش آنها را پاک کرد.5
پاداشها و منزلتهایى که براى محبت اهلبیت علیهمالسلام، و پذیرش ولایت آنان و شادمان گشتن در ایام سرور و اندوهگین گشتن در ایام ماتم آنان وارد شده همه حق و صحیحاند، اما باید در نظر داشت که باید زمینهها و شرایط دستیابى به این پاداشها را فراهم آورد. به عنوان تشبیه، در کتابهاى پزشکى براى داروهاى گوناگون فوایدى ذکر شده و براى علاج و درمان دردهاى گوناگون معرفى شدهاند، اما بسیارى براى درمان خویش از داروى مناسبى استفاده مىکنند، اما چون شرایط و دستورالعمل مصرف آن دارو را رعایت نمىکنند، نتیجهاى نمىگیرند و آن دارو بیمارى آنها را برطرف نمىسازد. همچنین در صورتى که ما شرایط و ظرفیتهاى لازم را در خود فراهم آوریم، به پاداش محبت به اهلبیت علیهمالسلام، و گریه بر سیدالشهدا علیهالسلام، دست مىیابیم و اگر بنا بود که گریه بر آن حضرت به صورت مطلق تأثیر مىگذاشت و حتى گریه فاسقترین و بدترین مردم بر امام حسین علیهالسلام باعث بخشیده شدن گناهان او مىگشت، دین بازیچه تلقّى مىشد و دستآویز منحرفان و هوسآلودگان قرار مىگرفت. ما به حق معتقدیم که محبت و ولایت اهلبیت علیهمالسلام دژ مصونیت از قهر و عذاب الهى است، اما کسى وارد این دژ مستحکم الهى مىگردد که شرایط محبت و ولایت اهلبیت علیهمالسلام را در خود فراهم آورده باشد و به لوازم محبت و ولایت آنان ملتزم باشد.
امام رضا علیهالسلام در مسیر خراسان به نیشابور رسیدند. وقتى خواستند از آن شهر خارج شوند، علما و راویان حدیث از آن حضرت خواستند که حدیثى را برایشان ذکر کنند. آن حضرت از طریق پدرانشان از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله روایت کردند که آن حضرت فرمود: «سمعت جبرئیل، یقول: سمعت اللّه ـ جل وعز ـ یقول: لا إله إلا اللّه حصنى فمن دخل حصنى أمن [من ]عذابى. (فلما مرت الراحلة نادانا:) بشروطها و أنا من شروطها»؛6 از جبرئیل علیهالسلامشنیدم که فرمود: از خداوند شنیدم که فرمود: «لا اله الّا اللّه» دژ من است و هر کسى داخل دژ من شود از عذابم ایمن مىگردد. (اما چون قافله به حرکت درآمد آن حضرت خطاب به ما فرمودند:) با رعایت شرایط آن و [ولایت ]من از جمله آن شرایط است.
بر اساس روایت فوق، ولایت اهلبیت علیهمالسلامشرط ورود در دژ الهى و مصون گشتن از عذاب خداوند است، اما مصونیت از عذاب الهى در گرو التزام به لوازم ولایت اهلبیت علیهمالسلام، و پیروى صادقانه و خالصانه از آن حضرات است. روشن شد که شفاعت مربوط به عالم قیامت است و شامل عالم برزخ نمىشود. البته، به واسطه کارهاى خیرى که گنهکاران در دنیا انجام دادهاند، در عالم برزخ مدتى عذاب از آنها برداشته مىشود و آنان از ثواب و پاداش کارهاى نیکشان بهرهمند مىگردند. اما پس از آن مجددا عذاب و کیفر مىبینند و چنان نیست که در سراسر عالم برزخ از عذاب الهى مصون بمانند.
در هر صورت، راه دفع شبهات شیطانى که مانع توبه و موجب اصرار بر انحراف و گناه مىگردند، فراگرفتن صحیح معارف الهى است که در پرتو چنین شناختى انسان مىتواند از دام شبهات رها گردد و به این باور برسد که گناه هرچند کوچک، خسارت عظیمى براى انسان دارد و ما را از سعادت محروم مىگرداند. با توجه به اهمیت و نقش بارز این عامل شناختى است که در آموزههاى دینى ما تأکید فراوانى به فراگیرى معارف دین شده و فضیلتهاى بزرگى براى آن ذکر گردیده است. از جمله در روایتى از امام کاظم علیهالسلام وارد شده است که: «عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ»؛7 عالمى که مردم از علمش بهرهمند گردند، از هفتاد هزار عابد و پارسا بهتر است.
ب. ضعف اراده و هیجانات کاذب
علاوه بر تأمین عامل شناختى و دفع شبهات و وسوسههاى فکرى و شیطانى که مانع توبه مىگردند و انجام گناه را موجه مىسازند، باید عامل روانى و انگیزشى را نیز فراهم آورد؛ زیرا براى انجام کارهاى اختیارى، در کنار عامل شناختى، باید عامل روانى نیز فراهم آمده باشد. چنانکه قبلاً نیز متذکر شدیم، عامل روانى همان اراده و تصمیم جدى است. از اینرو، باید موانع پیش روى تحقق عامل روانى را بازشناخت و درصدد رفع آنها کوشید. براى توضیح این معنا مثالى ذکر مىکنیم: گاهى با اینکه انسان بر اهمیت سحرخیزى واقف است و تصمیم هم دارد که سحر از خواب برخیزد و به عبادت مشغول شود و براى این منظور ساعت را تنظیم مىکند، اتفاقا سحر هم از خواب بیدار مىشود، اما با این اندیشه که چند دقیقه دیگر به عبادت مشغول مىشود، مجددا مىخوابد و توفیق عبادت و نماز شب را از دست مىدهد. از جمله عواملى که چنین توفیقاتى را از انسان سلب مىکنند و مانع تحقق اراده و تصمیم جدى براى توبه و انجام عبادت و سحرخیزى مىشوند، فسادهاى فرهنگى نظیر رمانهاى فاسد، فیلمها و برنامههاى آلوده و فاسدى است که از طریق رسانههاى مدرن مثل اینترنت در اختیار همگان قرار مىگیرد.
طبیعى است وقتى انسان فیلمهاى تأثیرگذار و داراى جاذبه را ببیند، به مرور به مشاهده چنین فیلمهایى عادت مىکند و چون معتاد به مواد مخدّر که توانایى ترک مصرف آن مواد را ندارد، او نیز نمىتواند از مشاهده آن فیلمها صرفنظر کند و اگر شبى چنین فیلمهایى را نبیند از ناراحتى خوابش نمىبرد و بىتردید صحنههاى آلوده و محرک این فیلمها او را منحرف و آلوده مىسازند و از توفیقات معنوى محرومش مىگردانند. وجود این عادتهاى نوخاسته و نوظهور، در جهان امروز، و گرفتارىها و مشکلات روانى که فراهم ساختهاند، روانشناسان غربى را به تکاپو واداشته است و آنان براى علاج اعتیاد به اینترنت و فیلمها، بیمارستانهاى مخصوصى را در نظر گرفتهاند. به هر حال فراگیر گشتن ماهواره و اینترنت و فیلمهاىمبتذل، امروزه مسلخ ارزشها و پاکىها گشته است و جوامع انسانى و بخصوص جوانان را با فاجعهاى دردناک و جبرانناپذیر مواجه ساخته است، و با گستراندن جاذبههاى گناه و فساد و ایجاد هیجانات کاذب، راهى برگشتناپذیر به سوى تباهى فراروى آنها قرار داده است. تا انسان گرفتار هیجانات نشود نمىتواند سطح تأثیر آنها را تشخیص دهد و به دلیل تأثیر تقریبا یکسانى که هیجانات در انسان دارند، کسى که هیجان خاصى را تجربه کرده مىتواند تشخیص دهد که هیجانى که براى دیگران به وجود آمده و در افق تجربه او قرار نگرفته، چه تأثیرى بر روى آنان دارد. مثلاً وقتى کسى به انسان توهین و بىاحترامى کند، تا هیجان غضب در انسان برانگیخته نشده، انسان مىتواند خود را کنترل کند و واکنشى نشان ندهد، اما وقتى متناسب با سطح تحمل انسان، هیجان غضب در او برانگیخته شد، نمىتواند خود را کنترل کند و در مواردى حتى ناخواسته دست به کارى مىزند که در شرایط عادى تصور انجام آن نیز به ذهنش خطور نمىکرد. با مثال مزبور مىتوان دریافت جوانى که چشمش به منظرههاى تحریکآمیز و پرجاذبه افتاده و به دنبال چشم، دلش نیز گرفتار شده و در نتیجه هیجان جنسى در او برانگیخته شده است، به چه عاقبت و فرجام شومى گرفتار مىآید.
راههاى کنترل غرایز و هیجانات نفسانى
با غلبه یافتن هیجانات نفسانى در انسان، عقل و اندیشه رخت برمىبندند و حتى آموزههاى اخلاقى و شرعى نیز تأثیرى در انسان نمىبخشند و مقاومت در برابر هیجانات دشوار، بلکه براى نوع افراد، غیرممکن است. بنابراین، باید بکوشیم که عوامل برانگیزاننده و تقویتکننده هیجانات و احساسات در ما راه نیابد و سعى کنیم در محیط و شرایطى قرار نگیریم که هیجانات تحریک و تقویت شوند؛ زیرا اگر هیجانات و احساسات، در انسان، به نقطه اوج خود رسیدند، او نظیر کسى است که در سراشیبى مىدود و وقتى سرعت گرفت، دیگر نمىتواند خود را کنترل کند و در نتیجه سقوط مىکند. براى اینکه کسى به وسیله مشاهده فیلم مبتذل منحرف نگردد باید قبل از آنکه چنین فیلمى در اختیارش قرار گیرد، از محیط گناه و دوستان آلوده و فاسدى که فیلمهاى فاسد را توزیع مىکنند دورى کند. براى اینکه به گناهان و مفاسد اخلاقى مبتلا نگردد، از معاشرت با افراد فاسد خوددارى کند و الّا اگر انسان اقدامات پیشگیرانه را انجام نداد و به مشاهده فیلم فاسد پرداخت و یا بر اثر معاشرت با افراد آلوده به دام گناه و فساد گرفتار شد، دیگر نمىتواند خود را کنترل کند و خود را به گناه و فساد نیالاید. براى این منظور شایسته است با کسانى که به مسائل اخلاقى و روانشناختى آشنایى دارند مشورت کند و از تجربیات دیگران استفاده برد. همچنین اگر بر اثر کوتاهى و غفلت به گناه و فساد آلوده شد، تا زمینه توبه و هدایت در او باقى است و کاملاً در منجلاب گناه و فساد غرق نگشته، ارتباطش را با دوستان ناباب قطع کند و فیلمها و ابزار فاسدى که او را به فساد و گناه وا مىدارند، از بین ببرد و سعى کند وقت خود را با انجام کارهاى مثبتى نظیر مطالعه و تحقیق پر سازد و براى اوقات فراغت خود، تفریحات سالم و معاشرت با دوستان شایسته و حضور در محیط سالم را در نظر بگیرد.
به تعبیر دیگر، براى انسان، بخصوص جوانى که عوامل شیطانى و انحرافى فراوانى نظیر معاشرتهاى ناسالم و گذران وقت به سخنان پوچ و مزاحها و شوخىهاى فرصتسوز، فیلمها و نوارهاى مبتذل و آلوده که احساس و هیجان بر گناه را در او برمىانگیزانند و مقاومت در برابر گناه را از او سلب مىسازند، دو عامل بازدارنده وجود دارد. عامل اول، که عامل سلبى به حساب مىآید عبارت است از: دورى از محیط و افراد آلوده و سایر عواملى که شهوت و غضب را در او برمىانگیزانند و گرایش به انحرافات را در او تقویت مىکنند. عامل دوم، ایجابى است که زمینه اتخاذ اراده مثبت و تصمیم سازنده را در انسان تقویت مىکند، نظیر معاشرت با افراد شایسته، قرائت قرآن و مطالعه کتابهاى روایى و اخلاقى، شرکت در مجالس وعظ و حضور یافتن در جلسات دعا و مناجات و مهمتر از همه تلاش براى تحصیل انس با خدا؛ زیرا اگر انسان طعم انس با خداوند را چشید و لذت گفتوگو و مناجات با معشوق و معبود خود را درک کرد، همه جاذبههاى غیر الهى در برابرش حقیر و کوچک جلوه مىکنند و حتى براى لحظهاى حاضر نیست شیطان را به حریم دل خود راه دهد.
-
پى نوشت ها
- 1ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، باب 3، ص 136، ح 135.
- 2ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 4، باب 6، ص 25، ح 6.
- 3ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 3، ص 242، ح 3.
- 4ـ حمیدبن مسلم نقل مىکند که وقتى سیدالشهداء علیهالسلام، بر روى زمین افتاده بود و بر اثر جراحات فراوان توان حرکت نداشت و عدهاى از سپاه عمر سعد، از جمله شمر ملعون با هر وسیلهاى که در اختیار داشتند به بدن مجروح آن حضرت حمله مىکردند و سنانبن انس ملعون نیزه در سینه آن حضرت و سپس در گلوى آن حضرت فرو برد و شمر نزدیک شد تا سر از بدن آن حضرت جدا کند، حضرت زینب سراسیمه به سوى قتلگاه آمد و فرمود: اى کاش آسمان به زمین فرو مىافتاد، اى عمر سعد، آیا اباعبداللّه علیهالسلامکشته مىشود و تو [ایستادهاى و ]به او مىنگرى؟ ناگاه اشک چشم عمر سعد بر روى صورتش جارى شد و او صورتش را از زینب برگرداند. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 45، باب 37، ص 55.
- 5ـ همان، ج 21، باب 107، ص 120، 121، ح 28.
- 6ـ همان، ج 49، باب 11، ص 123، ح 4.
- 7ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 33، ح 8.