نمود قدرت بیپایان الهى در چهرهها و نغمهها
Article data in English (انگلیسی)
محمّد نقیبزاده-1
چکیده
از نشانههاى خداوند، که در آیه بیست و دوم سوره مبارکه روم به آن اشاره شده، اختلاف در الوان و السنه انسانهاست. تفاوت در الوان انسانى، با توجه به معناى لغوى «لون» و نیز بر اساس سایر کاربردهاى این واژه در قرآن و دیدگاههاى تفسیرى، منحصر به اختلاف در رنگ پوست آدمیان نیست، بلکه اختلافات در چهره و شکل قیافه آنان را نیز دربر مىگیرد. این تفاوتهاى چهرهاى، در عین ایجاد اشتراکات و مشابهتهایى میان دستههاى مختلف انسانى، شگفتى خلقت و تصویرگرى خداوند را نمایان مىسازد. در خصوص اختلاف السنه نیز، مفسّران متعددى آن را شامل تفاوتهاى موجود در آواى صداى انسانها دانستهاند که به لحاظ تفاوت در عین مشابهت میان آهنگ صداها، عظمت خلقت، آشکار مىگردد. اشتراکات در چهره و صدا، زمینهساز شناخت، ارتباط و محبت و اختلافات در این دو، عامل جداسازى و شناسایى انسانها محسوب مىشود.
کلیدواژهها: آیات الهى، اختلاف الوان و السنه، قیافههاى انسانى، آهنگ آواى انسانها.
مقدّمه
از مظاهر قدرت نامحدود الهى در خلقت انسانها، وجود اختلافات شگفت در چهره و قیافه ظاهرى آنها با یکدیگر، در عین وجود مشابهتهاى پیچیده و متنوع در دستههاى گوناگون انسانى است؛ به گونهاى که آن اختلافات، باعث شناسایى و جداسازى آدمیان مىشود و مشابهتها نیز ضمن تأثیر در ایجاد ارتباط و حفظ محبت میان هریک از دستههاى انسانى، موجب شناخت هر دسته در مقایسه با دستههاى دیگر مىگردد. همین شگفتى در مورد آواى حنجره و تارهاى صوتى متنوع و مختلف نیز دیده مىشود که در عین وجود مشابهت در نغمههاى صوتى دستههاى انسانى، اختلافات جالب توجه در موسیقى صداى تکتک انسانها با یکدیگر انکارناپذیر است که باز زمینه شناسایى انسانها را فراهم مىسازد.
قرآن کریم گوناگونى رنگها و زبانهاى انسانها را از آیات الهى شمرده و دسته دسته شدن آنان به گروههاى مختلف را عامل شناسایى وجداسازى آنها از یکدیگر دانسته است. در این مقاله ضمن بررسى آیات مربوط به تفاوت زبانها و رنگها در انسانها مقصود از این گوناگونى تحلیل مىگردد و سپس به قلمروهاى شگفتِ اشتراک و اختلاف در چهرهها و گویشهاى انسانى و تبیین قدرت لایزال الهى در آفرینش و در نهایت به فواید آنها در زندگى پرداخته مىشود.
از جهت پیشینه پژوهش در این موضوع، جز سخنانى که برخى از مفسّران ذیل آیه 22 روم گفتهاند و در ادامه به آنها اشاره خواهد شد، تنها یک مقاله، مرتبط با موضوع مورد بحث، با عنوان «زبانها و رنگها از نشانههاى قدرت خداست»،1 یافت شد. این مقاله، تنها در چهار صفحه، به موضوع اختلاف در چهره و زبان انسانها پرداخته، اما موضوع مهم اختلاف در عین تشابه و نیز قلمروهاى گوناگون و متنوع اختلافات و اشتراکات چهرهاى و زبانى آدمیان را مطرح نکرده است؛ ضمن اینکه تحلیلهاى لغوى و تفسیرى، متناسب با برداشتهاى ارائه شده نیز چندان صورت نگرفته است.
بررسى آیات مربوط به اختلاف الوان
موضوع اختلاف الوان در میان موجودات و از جمله در بین انسانها، در چند آیه قرآن کریم مطرح شده است که در ذیل به آنها مىپردازیم:
در یک آیه ـ که گویا گستردهترین تعبیر را درباره تنوع در موجودات داراى الوان دارد ـ به اختلاف میان انواع آفریدگانى که خداوند، مسخّر انسان ساخته، اشاره کرده است:
«وَمَا ذَرَأَ لَکُمْ فِی الأَرْضِ مُخْتَلِفا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ» (نحل: 13)؛ و آنچه براى شما در زمین به الوان گوناگون آفرید مسخّر شما کرد همانا در آن نشانهاى است براى مردمى که پند گیرند.
این آیه، به تعبیر مرحوم طبرسى، شامل انواع حیوانات، گیاهان، معادن و سایر نعمتهاست.2 در کریمهاى دیگر، ضمن بیان برخى از آیات الهى، به اختلاف الوان در موجودات زنده یعنى انسانها، جانوران و دامها پرداخته است:
«وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَلِکَ»(فاطر: 28)؛ و از مردمان و جانوران و دامها که انواعشان همانگونه3 مختلف است پدید آوردیم.
در آیهاى دیگر ضمن اشاره به گوناگونى میوهها، به تفاوت الوان کوهها پرداخته است:
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ» (فاطر: 27)؛ آیا ندیدهاى که خداى از آسمان از ابر آبى فرود آورد، پس با آن میوههاى رنگارنگ بیرون آوردیم، و از کوهها راههایى به رنگهاى گوناگون سفید و سرخ و سخت سیاه است؟
آیهاى نیز بخصوص تفاوت میان روییدنىهاى از زمین اشاره دارد:
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاءً فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعا مُخْتَلِفا أَلْوَانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطَاما إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ» (زمر: 21)؛ آیا ندیدهاى که خدا از آسمان آبى فرو آورد پس آن را به چشمهسارهایى در زمین روان ساخت، آنگاه بدان آب کشتزارهایى به انواع گوناگون بیرون مىآورد، سپس خشک گردد، پس آن را زرد شده بینى، آنگاه آن را شکسته و خرد مىسازد. هر آینه خردمندان را در آن یادکرد و پندى است.
چنانکه در یک آیه، تنوع موجود میان انواع عسل، از آیات الهى شمرده شده است:
«یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (نحل: 69)؛ از شکمش زنبور عسل آشامیدنى رنگارنگى بیرون مىآید که در آن براى مردم شفاست. همانا در آن نشانهاى است براى مردمى که بیندیشند.
اما محور اصلى بحث مقاله حاضر، آیه بیست و دوم از سوره مبارکه روم است که با اشاره به اختلاف الوان میان انسانها مىفرماید:
«وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ» (روم: 22)؛ و از نشانههاى او آفرینش آسمانها و زمین و گوناگونى زبانها و چهرههاى شماست هر آینه در این گوناگونىها براى دانشمندان نشانههاست.
خلاصه اینکه در آیات پیشگفته، اختلاف میان موجودات روى زمین یعنى انواع نعمتها، معادن، انسانها، جانوران، دامها، گیاهان، میوهها، کوهها و انواع عسل، از نشانههاى قدرت الهى شمرده شده است. ولى آیا این اختلافات، تنها از جنبه رنگ ظاهرى و پوسته اشیاى موردنظر است؟ ظاهرا واژه «لون»، فقط ناظر به رنگ اصطلاحى و متعارف میان مردم نیست و به معنایى وسیعتر نظر دارد. بررسى لغوى و سپس تفسیرى ذیل، این ادعا را اثبات مىکند.
تحلیل لغوى مقصود از اختلاف در الوان
برخلاف برداشت ظاهرى و عرفى از واژه لون، به نظر مىرسد این واژه در آیات مذکور، به معناى خصوص رنگ ظاهر پوسته موجودات مادى با دامنه محدودى از رنگها نیست، بلکه مىتواند با معنایى فراتر ـ با توجه به اختلافات وسیع میان اشیاى همجنس ـ قلمرو بسیار وسیعى از تنوع و اختلاف را دربرگیرد.
واژهپژوه اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم، ابندرید، لون هر شىء را به معناى مایه امتیاز و جدایى میان آن و دیگر اشیا دانسته و به دنبال آن، آیه «وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ» را آورده است. وى در ادامه، به دو کاربرد تلوّن در انسان، به معناى دگرگونى اخلاقىِ وى و لون به معناى نوع خاصى از خرما، اشاره کرده است.4 دیگر لغوىِ پس از وى، ابن فارس، لون را به «سحنة الشىء» به معناى هیئت و شکل شىء دانسته است و لون به معناى رنگ را کاربردى از همین معنا شمرده و در ادامه به دو کاربرد تلون در انسان به معناى دگرگونى اخلاقى وى و لون به معناى نوع خاصى از خرما اشاره کرده است.5 جوهرى نیز در صحاحاللغه به معناى نوع در واژه لون تصریح کرده است.6 ابن منظور هم در لسان العرب ضمن اشاره به معناى «مایه امتیاز و جدایى بودن»، دو معناى هیئت و نوع را نیز از معانى این واژه برشمرده است.7 با این توضیحات به نظر مىرسد واژه لون در لغت به دو معناى اصلى هیئت و نوع به کار رفته است که شاید بتوان با توجه به معناى اول در توضیحات ابن درید، معناى هیئت را نیز مندرج در تحت عنوان کلى نوع دانست؛ زیرا کاربردهایى که اهل لغت ذیل معناى هیئت طرح کردهاند ـ مانند رنگ اشیاء و صفت بدن8 ـ قابل اندراج در معناى گسترده نوع است.
راغب اصفهانى در توضیح واژه الوان به کاررفته در آیه 22 روم، آن را اشاره به انواع رنگها و اختلاف صورتهاى انسانى دانسته که با وجود کثرت شمار انسانها، هرکسى به هیئتى متفاوت با دیگران دیده مىشود و این خود، بیانگر وسعت قدرت الهى است.9 وى در ادامه به کاربرد الوان در اجناس و انواع نیز اشاره کرده و به دو جمله «فلان أتى بالألوان من الأحادیث» و «تناول کذا ألوانا من الطّعام» استناد کرده که الوان به معناى انواع سخن و انواع غذا به کار رفته است.10
در کاربرد برخى روایات نیز همین معناى گسترده نوع دیده مىشود؛ مثلاً در روایات متعددى از انواع عذاب، به «الوان النکال و العذاب»11 و از انواع بیمارىها به «الوان الاسقام»12 و از انواع فقروبرکت به «سَبْعِینَ أَلْفَ لَوْنٍ مِنَ الْفَقْرِ و سَبْعِینَ أَلْفَ لَوْنٍ مِنَ الْبَرَکَةَ» تعبیر شده است.13
نیز در موضوع گونههاى مختلف غذاها، تعبیر «الوان الطعام» به صورت مکرر دیده مىشود؛14 چنانکه امیرمؤمنان علیهالسلامدر نامه به عثمانبن حنیف به انواع غذاها با واژه الوان اشاره کردهاند.15
در روایات موجود در منابع عامه نیز در اشاره به انواع خرما، غذا، نوشیدنى، لباس، همچنین گونههاى شتر و اقسام عذاب از واژه الوان استفاده شده است. تعابیرى از قبیل «ألوان التمر»،16 «یأکلون ألوان الطعام ویشربون ألوان الشراب ویلبسون ألوان اللباس»17 یا «ألوان الإبل وأفنان الرقیق ورباط الخیل»18 و نیز «أَلْوَانٌ مِنَ الْعَذَابِ»19 در کتب روایى اهلسنت، همگى بر همان معناى گسترده نوع و نه خصوص رنگ دلالت دارد.
دیدگاه مفسّران در معناى الوان
مفسّران متعددى، دستکم یکى از معانى واژه الوان را در آیات مورد اشاره، معناى نوع یا جنس گرفتهاند هرچند برخى از آنان به تناسب موضوع آیه، احتمال معناى رنگ ظاهرى را نیز منتفى ندانستهاند. در آیه بیست و یکم «زمر»، که اختلاف الوان در زراعت مطرح شده، شیخ طوسى و امینالاسلام طبرسى، الوان را به صنوف معنا کردهاند.20 زمخشرى و بیضاوى نیز با اشاره به معناى صنفها در واژه الوان، معناى هیئات را نیز محتمل دانستهاند.21 در آیه سیزدهم «نحل» که به اختلاف الوان مخلوقات زمینى پرداخته، معناى نوع، مورد توجه برخى مفسّران بزرگ قرار گرفته است. از جمله آنها، علّامه طباطبائى مىنویسد: بعید نیست اختلاف الوان کنایه از اختلاف نوعى میان آنها باشد. در این صورت آیه مورد بحث، نزدیک به معناى آیه «وَفِی الأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأُکُلِ» (رعد: 4) خواهد بود.22 مفسّران دیگرى نیز به معناى اصناف براى واژه الوان در آیه مزبور، تصریح کردهاند.23 نیز در آیات بیست و هفتم و بیست و هشتم «فاطر» که اختلاف الوان مردمان، جانوران، دامها و میوهها طرح شده، برخى مفسّران به معناى اختلاف نوع در الوان آنها اشاره کردهاند.24
سرانجام در آیه محورى بحث یعنى در آیه بیست و دوم روم، مفسّران متعددى با وجود اشاره به اختلاف رنگ چهره افراد، تفاوت سیماى انسانها را نیز مشمول بیان آیه دانستهاند. مثلاً زمخشرى و بیضاوى بر این باورند که آیه مزبور، شامل صورتها و چهرهنگارىها و انواع آنهاست و با همین اختلافات، شناخت افراد امکانپذیر مىگردد وگرنه چنانچه همه قیافهها به یک شکل بود اشتباه پیش مىآمد. از اینرو، گاه میان افراد دوقلوى همشکل، تشخیص مشکل مىگردد و از همین جا حکمت تفاوت چهره انسانها روشن مىشود که با وجود شمار بسیار زیاد آنها و به دنیا آمدن آنها از یک ریشه، مختلف و متفاوتاند.25
فخر رازى نیز آیه مزبور را اشاره به اختلاف میان انواع انسانها مىداند که با وجود شمار فراوان آنها و کوچکى حجم چهره و قدشان، با یکدیگر اشتباه نمىشوند؛ در حالى که آسمانها با وجود بزرگى و تعداد اندکشان، از جهت شکل ظاهرى با یکدیگر اشتباه مىشوند.26
آلوسى نیز پس از بیان سخنى شبیه زمخشرى تصریح مىکند الوان در آیه مزبور، به معناى انواع است؛ چنانکه به اقسام سخنان و غذاها «ألوانالحدیث و ألوانالطعام» گفته مىشود. وى چنین تفسیرى را اعم از تفسیر آیه بخصوص تفاوت رنگ چهره افراد دانسته است.27
علّامه طباطبائى در ذیل آیه مزبور مىنویسند: ظاهرا مراد از آیه، اختلاف رنگ چهره انسانها از قبیل سفید، سیاه، زرد و سرخ است، ولى مىتوان اختلاف الوان را تفاوت هریک از افراد انسانى بر حسب چهره دانست که با نظر دقیق با دیگرى متفاوت است.28
اختلاف و اشتراک در الوان انسانى
بر اساس معناى کلى پیشگفته، اختصاص دادن واژه الوان در آیه 22 سوره روم به معناى رنگهاى ظاهرى پوست انسانها، معنایى بسیار محدود و کمدامنه از معناى گسترده آن است. از اینرو، مىتوان اختلاف در الوان انسانها را به معناى تنوع بسیار گسترده میان آنها در قیافه ظاهرى دانست که در قلمروهاى گوناگونى نمود دارد.
حتى شاید بتوان با توجه به نکات واژهشناسى پیشگفته در کلمه لون، آیه مزبور را شامل همه انواع اختلافات میان انسانها اعم از تفاوتهاى ظاهرى، روحیات، خلقیات و حتى سلائق دانست که باز دایره گستردهترى را تشکیل خواهد داد، ولى این پژوهش بیشتر به دنبال اثبات شمول آیه نسبت به تفاوتهاى شکلى میان قیافه آدمیان است.
از آنجا که معمولاً وجود اختلاف در میان موجودات همجنس، ملازم با وجود پارهاى از اشتراکات است، انسانها نیز به رغم وجود تفاوتهاى فردى و جمعى با دیگران در شکل ظاهرى، مشابهتهاى متنوعى با یکدیگر دارند که باز شگفتىبرانگیز است.
در هریک از گروههاى انسانى این اختلاف در عین اشتراک، دیده مىشود. در کوچکترین نهاد جمعى بشر یعنى در اعضاى یک خانواده، فرزندان در عین اختلاف چهرهشان با یکدیگر که جداکننده آنها از هم است، باهم شباهت دارند و گاه این اختلاف در عین شباهت، فرزندان یک پدر و مادر را به دو دسته شبیه به خانواده پدرى و شبیه به خانواده مادرى تقسیم مىکند. حتى در میان فرزندان دو قلو نیز، اعم از دوقلوهاى همسان و غیرهمسان، این اختلاف، به نسبتى متفاوت مشاهده مىشود که از آن، به تفاوتهاى فردى تعبیر مىشود. این تفاوتها میان دوقلوها به قدرى است که دستکم والدین آنها مىتوانند میان آن دو فرق بگذارند.
در مرتبه بعد از خانواده، اقوام نسَبى قرار دارند که باز در عین تفاوتها میان افراد، از برخى مشابهتهاى ویژه مربوط به طائفه خود برخوردارند به گونهاى که مثلاً عموزادگان یا دایىزادگان در مقایسه با یکدیگر شباهتهاى خویشاوندى در چهره دارند و بیگانگان نیز به راحتى متوجه چنین مشابهتهایى مىشوند.
در مرتبه بالاتر، در مناطق پیوسته جغرافیایى که گاه یک شهر یا یک استان را تشکیل مىدهد، باز میان افراد به اصطلاح همشهرى، معمولاً مشابهتهایى منطقهاى مشاهده مىشود هرچند ممکن است آن مشابهتها بر اثر زندگى در شرایط زیست محیطى خاصى پدید آمده باشد. ضمن اینکه میان این افراد اختلافهایى نیز وجود دارد. در مرحله وسیعتر، قومیتهاى گوناگون مانند اقوام کرد، لر، ترک و... نامبردارند که به رغم زندگى در مناطقى گاه پراکنده و حتى در استانهاى مختلف، مشابهتهایى قابل توجه دارند. در مرتبه بعد ساکنان یک کشور و نهایتا در هریک از قارههاى جهان، افراد انسانى با یکدیگر دستههایى از اشتراکات و تفاوتها را نمایش مىدهند و با احتساب این همه اشتراک و تفاوت، رقمى نجومى و شگفتانگیز به دست مىآید که نشان از قدرتى بىانتها در آفرینش و تصویرگرى آنها دارد.
از موضوعات دیگر که با گستراندن دامنه تفاوتها و مشابهتهاى چهرهاى، قلمروهاى جدیدى به بحث پیشین مىگشاید دو معیار جنسیت (ذکور و اناث) و سنّ افراد است؛ بدین بیان که با لحاظ عامل جنسیت مذکر یا مؤنث، میان هریک از این دو جنس، تفاوتها و اشتراکات قیافهاى دیده مىشود که ضمن جداکردن هرجنس از مرد و زن از جنس مخالف، مشابهت هر دسته با یکدیگر را نمایان مىکند. یعنى گروه مردان دنیا ـ با قطعنظر از نسبت خانوادگى یا ارتباط شهرى یا طایفهاى یا حتى یکسانى و اختلاف در کشور و قاره ـ مشابهتهاى چهرهاى با هم دارند که آنها را از گروه زنان عالَم متمایز مىکند. همچنین معیار سن افراد، بدون لحاظ ارتباطات پیشگفته، به وجودآورنده دستههاى گوناگونى از مشابهتها و تفاوتهاى چهرهاى است و از این لحاظ نیز انسانها بر حسب گروههاى سنى، قیافههایى مشابه با هم دارند به گونهاى که گاهى با دیدن چهرهاى خاص، مىتوان به سن تقریبى وى پى برد. پس دو عنصر جنسیت و سن نیز بر حجم انبوه تفاوتها و اشتراکات چهرهاى مىافزاید.
نگارگرى خارقالعاده
بیان موضوع چهرهپردازى شگفت انسانها در کنار آفرینش آسمانها و زمین در آیه مورد بحث (22 روم) بیانگر عظمت این نشانه است و از سوى دیگر بر اساس نکات پیشگفته، شگفتى قدرت الهى در خلقت انسانها آشکار مىشود که میلیاردها میلیارد صورت را متفاوت با یکدیگر در عین مشابهتهایى در قلمروهاى گوناگون آفریده است. براى نزدیک کردن اهمیت این موضوع به ذهن، مىتوان به کارخانه عروسکسازى اشاره کرد که بنا به فرض، بخواهد میلیاردها میلیارد عروسک را در انواع مختلف و متفاوت با هم چهرهپردازى کند؛ به گونهاى که هر عروسک ضمن داشتن مشابهتهاى متنوع با هریک از موارد در دستههاى گوناگون، تفاوتهاى تمایزبخشى نیز با بقیه داشته باشد؛ چنین حجم انبوهى از شباهتها و تفاوتها با توجه به تعدد موارد، رقمى نجومى را پدید خواهد آورد که حتى محاسبه آن، از عهده فکر بشر برنمىآید.
فرید وجدى در دائرهالمعارف خود از قول نیوتن، دانشمند معروف غربى، چنین نقل مىکند که مىگوید: «درباره آفریدگار جهان و خداوند هرگز شک نکنید، زیرا معقول نیست ضرورت و علت و معلول فاقد شعور به تنهایى رهبر وجود باشد، چون ضرورت کور و یکسان در هر مکان و هر زمان متصور نیست که اینهمه کائنات متنوع و موجودات رنگارنگ از او صادر گردد، و ممکن نیست که وجود با نظام و ترتیب اجزائش و تناسبهاى لازم و هماهنگ با تغییرات زمان و مکان ظاهر گردد، بلکه همه این امور حتما باید از مبدئى سرچشمه گرفته باشد که داراى علم و حکمت و اراده است.»29
موضوع صورتگرى شگفت خداوند متعال در آیاتى دیگر نیز اشاره شده است. از جمله آنها در سوره «انفطار» آیه هشتم مىفرماید:«فِی أَیِّ صُورَةٍ مَّا شَاء رَکَّبَکَ»؛ و به هر صورتى که خواست، تو را ترکیب کرد. این صورتگرى برحسب بیان برخى تفاسیر عرصه بسیار گستردهاى دارد. علّامه طباطبائى ذیل آیه مزبور، ترکیب کردن انسانها را در قلمروهاى گوناگونى از قبیل مذکر و مؤنث، سیاه و سفید، قدبلند و قدکوتاه، زیبا و زشت، قوى و ضعیف و غیر اینها مشمول حکم آیه مزبور دانسته است.30
در آیه ششم «آلعمران» نیز فرموده است: «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاء لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»؛ (اوست کسى که شما را آنگونه که مىخواهد در رحمها صورتگرى مىکند. هیچ معبودى جز آن ارجمند حکیم نیست.) این موضوع صورتگرى در رحِم هرچند به چهرهپردازى ظاهرى اختصاصى ندارد، ولى قطعا آن را شامل مىشود. به هر حال نکته جالب توجه این است که بر حسب این کریمه، نگارگرى شگفت خداى متعال از چهره آدمیان، با همه اوصاف ـ اعم از اشتراکات و ویژگىها ـ در ظرف رحِم مادر، به انجام مىرسد که خود از آیات الهى محسوب مىشود. مرحوم بلاغى در اینباره مىنویسد: «از جمله این آیات این است که اعضا و جوارح ظاهرى انسان با وجود تعداد محدود و اندکشان، به گونهاى از سوى خداوند صورتگرى مىشوند که هریک از افراد بشر از دیگرى متمایز و جدا مىشود.»31
یکى از تفاوتهاى فردى میان همه انسانها که باز عظمت نگارنگرى خداوند را در آفرینش انسانها نمود داده و در قرآن نیز اشاره شده است، گوناگونى در خطوط سرانگشتان است. خداوند در آیه چهارم از سوره «قیامت» مىفرماید: «بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُسَوِّیَ بَنَانَهُ»؛ آرى بلکه تواناییم که خطوط سر انگشتانش را یکایک درست و بازسازى کنیم.
برحسب تحقیقات انجام گرفته طرح خطوط سرانگشتان هر فردى با فرد دیگر متفاوت است و همین نکته، منشأ پیدایش موضوعى به نام اثر انگشت یا انگشتنگارى شده که مبناى صحیحى براى تشخیص هویت به شمار مىآید. آزمایشهاى مختلف نشان مىدهد حتى سربند انگشتان افراد دو قلوى تکتخمى نیز تاحدودى با یکدیگر متفاوت است.32 این خطوط در طول عمر انسان با وجود رشد سطح پوست اپیدرم، همچنان ثابت باقى مىماند و در صورت سوختگى یا عوارض پوستى، پس از التیام، بار دیگر به همان نقش قبلى خویش بازمىگردد.33
نکته جالب توجه اینکه این نگارگرى شگفت و شگرف در این حد از وسعت و تنوع، از میان همه مخلوقات الهى، تنها در خصوص انسانها وجود دارد که گل سرسبد هستى و پدیده عجیب خلقت محسوب مىشود که صورتگر هستى با آفرینش آن، بر خود آفرین گفت.34 اما چنین پیچیدگى اعجابآورى در چهره، میان سایر آفریدگان محسوس اعم از جمادات، نباتات و حیوانات، مشاهده نمىشود.
تفاوت نغمهها
یکى دیگر از آیات الهى که در آیه 22 سوره روم به آن اشاره شده، اختلاف میان انسانها از جهت موسیقى صدا یا آواى حنجره آنهاست که شبیه بحث مربوط به تفاوت چهرههاى آدمیان، وجود تنوع در عین تشابه در موسیقى صداى انسانها از شگفتىهاى خلقت محسوب مىشود.
از جهت لغوى، معناى اصلى و اولیه واژه لسان، ابزار سخنگویى در انسان یا همان عضو عضلانى داخل دهان آدمى است. بیشتر لغتنویسان عربى، نخستین معناى این واژه را همین معنا بیان کردهاند.35 چنانکه ابن فارس عضو مزبور را از مصادیق اصل و ریشه معنایى این کلمه دانسته است.36 معناى دیگرى که براى این واژه گفتهاند لغت و کلام است.37
درباره کاربردهاى قرآنى واژه لسان ـ به صورت مفرد یا جمع ـ نویسندگان مباحث و کتابهاى وجوه و نظائر قرآن چند معناى متفاوت بیان کردهاند. اسماعیلبن احمد حیرى نیسابورى (م 431) پنج وجه معنایى براى آن بیان کرده است:
1. عضو مخصوص گفتار: مانند آیات «وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتَابِ» (آلعمران: 78)؛ «لَیّا بِأَلْسِنَتِهِمْ»(نساء: 46)؛ «وَلِسَانا وَشَفَتَیْنِ» (بلد: 9) و «یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ» (فتح: 11).
2. دعاء: مانند «عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ» (مائده: 78).
3. لغت: مانند «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ»(ابراهیم: 4)؛ «لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَـذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ»(نحل: 103).
4. ثناء: مانند «وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» (شعراء: 84)، «لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّا» (مریم: 50).
5. کلام:مانند«هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانا» (قصص: 34).38
حسینبن محمّد دامغانى نیز به چهار وجه از وجوه مذکور ـ به استثناى وجه پنجم ـ اشاره کرده است.39 اما حبیش تفلیسى تنها دو وجه اول و چهارم را کاربردهاى واژه مزبور در قرآن دانسته است.40
به هر حال مسلما این واژه، در اشاره به عضو ویژه سخنگویى در قرآن کریم به کار رفته است. اما در آیه مورد بحث، جمله واژه «واختلاف السنتکم» به کدام یک از معانى پیشگفته اشاره دارد؟
در نگاه اولیه، ممکن است به نظر رسد مقصود از آن، اختلاف لغات میان انسانها باشد، ولى با توجه به سه نکته، شاید بتوان همان معناى اولى (عضو ویژه) را از این واژه، برداشت کرد:
1. معناى اصلى و اولیه واژه لسان، همان عضو عضلانى است و حتى برخى از واژهپژوهان عرب، اساسا معناى لغت را ذیل این واژه، ذکر نکردهاند.41
2. واژه لسان، داراى دو صیغه جمع السن و السنه است؛ با این تفاوت که در فرض مذکر بودن آن، به ألسنه جمع بسته مىشود و در فرض مؤنث بودن، جمع آن السن است.42 برخى از اهل لغت، در ادامه این نکته، تصریح کردهاند که اگر مقصود از لسان، لغت باشد، کاربرد مؤنث، محسوب مىشود و در نتیجه جمع آن ألسن، خواهد بود نه ألسنه.43 پس با فرض پذیرش این سخن، اگر مقصود از اختلاف السنتکم در آیه، اختلافلغات میان انسانها بود، مىبایست از واژهجمع السن استفاده مىکرد.
3. در صورتى که آیه مزبور را به تفاوت لغات انسانها تفسیر کنیم، شبههاى بدین بیان پدید مىآید که اختلاف لغات و گویشهاى زبانى بر اثر وضع و قرارداد انسانهاست و به خداوند استناد مستقیم ندارد. از اینرو برخى از مفسّران براى حلّ این شبهه، استناد موضوع مزبور به خداوند متعال را از باب اسناد مجازى توجیه کردهاند. جالب اینکه علاقه و ارتباط در این مجازگویى را انتساب خلقت ابزارهاى گویش مانند زبان، حنجره، تارهاى صوتى و... به خداوند دانستهاند.44
با لحاظ مجموعه سخنان پیشگفته در صورتى که مقصود از زبان در آیه را عضو عضلانى مخصوص بدانیم، اختلاف زبان آدمیان، قابل تطبیق بر همان اختلافات آوایى و نغمهاى میان آنهاست؛ زیرا در چنین فرضى روشن است منظور از اختلاف میان عضو مخصوص در انسانها، تنوع در اندازه، شکل یا رنگ زبان آنها نیست، بلکه مقصود، تفاوت دستگاه گفتارى اعم از زبان، حنجره و تارهاى صوتى آنان است؛ چنانکه مفسّران متعددى، آیه مورد بحث را شامل تفاوتهاى نغمهاى آدمیان دانستهاند. شیخ طوسى، اختلاف السنه انسانها را به اختلاف در شکل و هیئت نغمهها و تفاوت مخارج و به تعبیرى به گوناگونى در تارهاى صوتى آنها تفسیر کرده است.45
مرحوم طبرسى در توضیحاتى مفصلتر نگاشته است: اختلاف زبان در آیه، به معناى تفاوتى است که خداوند در شکل و هیئت و ترکیب زبان انسانها قرار داده و به حدى نغمهها و صداهاى آدمیان متفاوت است که آهنگ سخن دو نفر حتى دو برادر، کاملاً شبیه به یکدیگر نیست. ایشان در ادامه، به دیدگاه تفسیر اختلاف السنه به تفاوت گویشها و لغات مانند زبان عربى، عجمى و... نیز اشاره کرده است.46 در تأیید این دیدگاه، برخى تفاسیر روایى به روایتى از امام صادق علیهالسلام طبق نقل کتاب شریف کافى اشاره کردهاند که آن حضرت، شناخت امام از افراد مختلف را بدین بیان تحلیل فرمودهاند: هنگامى که امام به مردى نظر افکند، وى را و چهرهاش را مىشناسد و اگر صداى او را از پشت دیوار بشنود باز او را تشخیص مىدهد. این روایت، ناظر به علم گسترده امام است ولى در ادامه روایت، امام صادق علیهالسلام، به آیه مورد بحث یعنى آیه 22 سوره روم استناد مىفرمایند که بیانگر اختلاف چهره و نغمه آدمیان است.47
اما علّامه طباطبائى در توضیح آیه فرمودهاند: ظاهرا مقصود از اختلاف السنه، اختلاف زبانها مانند عربى، فارسى، اردو و... است، ولى ممکن است بتوان اختلاف موسیقى صداها و کیفیت تکلّم و نطق آدمیان را از آیه استفاده کرد.48
مفسّران اهلسنّت نیز به فهمى مشابه شیخ طوسى از آیه دست یافتهاند. زمخشرى در تفسیر اختلاف السنه گفته است: مقصود، تفاوت لغات یا انواع و اقسام صداها و نغمههاست. وى در ادامه به تفاوتهایى که خداوند میان اصوات انسانها از جهت آهستگى و بلندى، تیزى و نرمى، گویایى و نارسایى و... قرار داده است اشاره کرده و گفته است هیچگاه دو انسان کاملاً مشابه در جهات مزبور نمىتوان یافت.49 فخر رازى نیز در توضیحاتى نسبتا مفصل، این اختلاف را به تفاوت تکلم انسانها تفسیر کرده و نوشته است: دو برادر عرب زبان وقتى با زبانى واحد با هم سخن مىگویند مىتوان آن دو را از یکدیگر بازشناخت، به گونهاى که اگر کسى آن دو را نبیند، مىتواند فرد صاحب صدا را تشخیص دهد. این موضوع، حکمتى رسا به همراه دارد؛ زیرا هرکسى نیازمند تشخیص انسانها از یکدیگر است تا صاحب حق را از غیر او و دشمن را از دوست بازشناسد. البته این تشخیص، گاهى با دیدن و گاهى با شنیدن صداى آنها، حاصل مىشود، اما سایر حواس، مانند قواى لامسه و بویایى و چشایى در این شناخت، کمکى نمىکند. فخر رازى در ادامه، به دیدگاهى اشاره کرده که تفاوت السنه در آیه را به معناى اختلاف لغات عربى، فارسى، رومى و... دانسته است، ولى به نظر وى، دیدگاه اول صحیحتر است.50
اختلاف در عین اشتراک در نغمههاى انسانى
شبیه بحثى که در موضوع چهرهها گذشت، در نغمههاى انسانى نیز گفتنى است؛ زیرا تا حدى همان مجموعههاى انسانى مشابه و مختلف، در حوزه صداها نیز دیده مىشود، هرچند ممکن است درجه تشخیص آن براى افراد، در حد تشخیص تفاوت چهره نباشد.
در میان اعضاى خانواده، مشابهتهاى مهمى در آهنگ صداى آنان قابل درک است که جداکننده آنان از بیگانگان و بیانگر ارتباط و قرابتشان با یکدیگر است، به حدى که گاهى افراد بیگانه، با شنیدن صداى یکى از اعضاى خانوادهاى خاص به صورت غیرمستقیم ـ مثلاً از طریق گوشى تلفن ـ ضمن آگاهى از انتساب صدا به یکى از آن اعضا، در تشخیص دقیق صاحب صدا به مشکل برمىخورد؛ هرچند بر اساس اصل وجود اختلاف میان آهنگ صداى افراد، تفاوتهاى قابل تشخیصى دستکم براى اعضاىخودخانوادهمیانآواىحنجرهآنان وجود دارد.
در مرحله بالاتر یعنى در میان اقوام و خویشان نسبى نیز تا حدى این تشابه هست؛ گرچه با توجه به نکتهاى که در ابتداى بحث از نغمهها گفته شد، ممکن است تشخیص آن به آسانىِ درک تفاوت قیافهها نباشد.
در قلمرو وسیعتر یعنى در میان افراد همشهرى یا هماستانى نیز فارغ از تشابه در لهجه و گویش محلى آنان، به نظر مىرسد مشابهت جالب توجهى در موسیقى صداى آنان وجود دارد، به گونهاى که اگر به زبانى غیر از زبان محلى خود نیز سخن بگویند این تشابه درک مىشود. چنانکه در حوزه قومیتهایى مانند کردى، ترکى، لرى و... نیز چنین تشابهى هست که ضمن دلالت بر ارتباط خاص میان آنان، مرز جدایى آنان از سایر گروههاست؛ ضمن اینکه اختلاف فردى در تن صدا نیز به قوت خود باقى است.
شبیه موضوع چهره، دو موضوع جنسیت و سن آدمیان نیز در این بحث، اثرگذار است؛ زیرا در دو جنس مرد و زن (بدون توجه به قلمروهاى پیشگفته) تشابه و تفاوت صدا به گونهاى است که در معمول افراد، به راحتى مىتوان با شنیدن صداى شخص به جنسیت وى پى برد و حتى بدون رؤیت وى، تنها با استماع سخن صاحب صدا مرد یا زن بودن وى را تشخیص داد. همینگونه، در موضوع سن نیز، بىآنکه قلمروهاى مزبور لحاظ شود، مشابهت و تفاوت میان انسانها مشهود است. بدین صورت که افراد هر گروه سنى، آواى صدایى مشابه دارند و با استماع صداى هر فردى، حتى بدون دیدن او، سن تقریبى وى قابل تشخیص است.
این مجموعههاى عظیم و متنوع از مشابهتها و تفاوتها در تارهاى صوتى آدمیان شبیه موضوع چهرهها، بیانگر قدرتى خارقالعاده در خلقت آنهاست؛ زیرا در این موضوع نیز تنظیم و اندازهگیرى طیفهاى وسیعى از موسیقى صدا، با رعایت مشابهتها و اختلافات، کمیتى نجومى از تنوع پدید مىآورد که با محاسبات بشرى و عادى قابل محاسبه و تنظیم نیست. براى تقریب به ذهن مىتوان به نُتهاى موسیقى مثال زد که فرضا میلیاردها نغمه متفاوت با دستههایى متعدد از آواهاى مشابه تولید شود، به گونهاى که ضمن وجود مشابهت میان افراد و مجموعهها، آن افراد و گروهها، با یکدیگر تفاوتهاى محسوسى نیز داشته باشند. توجه به این حجم بهتآور از تشابه و اختلاف، عظمت خلقت را در تنظیم آواهاى انسانها آشکار مىسازد.
در این بحث نیز بر این نکته تأکید مىشود که این پدیده شگفت خلقت، در این حجم گسترده و متنوع، از میان مخلوقات بىشمار خداوند، تنها در بین مجموعههاى انسانى وجود دارد و در مقایسه با دیگر آفریدگان، چنین حجمى از تشابه و تفاوت صوتى وجود ندارد یا دستکم براى ما محسوس نیست.
البته با قطعنظر از اشاره آیه به معناى تفاوت نغمههاى انسانى، اصل تنوع و تعدد بسیار گسترده در زبانهاى مردم دنیا که به اختلاف لغات و کاربرد کلمات مربوط مىشود نیز شگفتىزاست. گرچه در شمارش زبانهاى مختلف آمار یکسانى ارائه نشده است، بر حسب برخى از آمارها، شمار زبانهاى موجود در جهان قابل توجه است: در قاره آسیا: 1562 زبان، در قاره آفریقا: 1600 زبان، در جزایر اقیانوس آرام: 1034، در آفریقاى شمالى و جنوبى: 812؛ در اروپا 55 و در خاورمیانه 40 زبان شمرده شده است که مجموع اینها بالغ بر 5103 زبان متنوع مىشود.51
فواید اشتراک و اختلاف در چهرهها و نغمهها
موضوع پیچیده تفاوت در عین همگونى در صورت و صداى آدمیان، ضمن ارائه قدرت خارقالعاده آفریننده هستى، براى ایجاد سهولت در زندگى انسانها نیز نقشآفرین است و فوایدى به همراه دارد، به گونهاى که در فرض فقدان این اشتراک و اختلاف، معیشت انسانى با مشکلمواجه مىگشت. اینک به دو فایده، اشاره مىشود:
الف. اشتراک، زمینهساز شناخت، ارتباط، محبت و یارىرسانى
وجود مشابهتهاى چهرهاى و آوایى میان افراد انسانى، موجب ایجاد حسى متقابل در جهت درک قرابت و یگانگى میان آنان و زمینهساز اطلاع آنان از این نزدیکى مىگردد و در نتیجه رابطه و دوستى میان آنان را مستحکم مىکند؛ زیرا اساس پیوند و مهمترین عامل ایجاد رابطه میان مجموعههاى انسانى، بستگى به میزان درک آنان از اشتراکات با یکدیگر دارد و در نتیجه هرقدر این اشتراکات ملموستر و محسوستر باشد، در ایجاد ارتباط میان افراد معمولى و عادى بشر مؤثرتر خواهد بود و نهایتا چنین ارتباطاتى موجب تشدید محبت و کمکرسانى انسانها به یکدیگر مىشود.
ب. اختلاف، عامل شناسایى و جداسازى
وجود تمایز میان افراد و دستههاى انسانى از نعمتهاى خداوند است که ارزش آن، با توجه به فرض فقدان آن روشن مىشود؛ زیرا اگر تفاوتهاى موجود میان انسانها نبود، زندگى عادى بر اثر مشابهت آنان، در محدودههاى گوناگون خانواده، شهر و حتى کشور با مشکلات جدى مواجه مىگشت ـ مثلاً در میان خانواده در صورت تشابه کامل فرزندان با یکدیگر، هرج و مرج عجیبى در ارتباط میان والدین و فرزندان پدید مىآمد؛ چنانکه در سطح اقوام و همشهرىها و هموطنان نیز با وجود تشابه همهجانبه در بین آنان، ارتباط، شناسایى و ابراز محبت میان آنان مختل مىگشت.
قرآن کریم در آیهاى مستقل، به موضوع اختلافات میان انسانها ـ که موجب شناسایى مىگردد ـ پرداخته است: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (حجرات: 13)؛ اى مردم، ما شما را از یک مرد و زن بیافریدیم، و شما را شاخهها و تیرهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید. هر آینه گرامىترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. همانا خدا دانا و آگاه است.
مفسّران براى دو واژه شعوب و قبائل، معانى متعددى برشمردهاند که پرداختن به آنها ضرورتى ندارد.52 اما آنچه در ارتباط با موضوع این پژوهش، مهم مىنماید، حلقه واسطه میان وجود شعوب و قبائل در انسانها و حصول شناخت و بازشناسى یکدیگر، و به تعبیر دیگر راه تشخیص وابستگى هریک از افراد انسانى به شعب یا قبیلهاى خاص است. مقصود از این حلقه واسطه یا راه تشخیص، علایم و نشانههاى محسوس وابستگى است که زمینهساز شناخت مىگردد. در میان آن علایم ـ چنانکه پیشتر نیز گذشت ـ دو مشخصه قیافه و آهنگ صدا که مربوط به دو حس بینایى و شنوایىاند، از اهمیت و فراگیرى خاصى در جهت معرفى و جداسازى افراد از دیگران برخوردارند که حواس دیگر یعنى چشایى و بویایى و لامسه چنین کارکردى ندارند. نتیجه اینکه اگر شعوب و قبائل شدن انسانها در آیه مذکور، زمینهساز شناخت یکدیگر معرفى شده است، این شناسایى وابسته به مشخصههاى شناسایى یعنى چگونگى قیافه و آواى صداى انسانهاست. البته تأثیر عناوین و اسامى افراد و قبائل و گروهها در مسیر شناختن آنها انکارناپذیر است، ولى هرگز این عامل شناسایى به پایه اهمیت و دقت دو موضوع چهره و صدا نمىرسد. ضمن اینکه به فرض اختلال در شناسایى از طریق چهره و صدا، هرگز نام و عنوان افراد نشان هویت آنها نخواهد بود و به تعبیر دیگر نام افراد و گروهها، تنها با کمک قیافه و نغمه آنان، مىتواند وضعیت انتساب آنان به هر دسته و گروه را تعیین کند؛ از اینرو، الصاق عکس و بیان مشخصات فردى چهره، در کارتهاى شناسایى ضرورى شده است.
نتیجهگیرى
1. اختلاف در الوان انسانى، اشاره شده در آیه بیست و دوم از سوره روم، با توجه به معناى لغوى واژه لون و کاربردهاى دیگر این لغت در قرآن، شامل تفاوتهاى چهرهاى میان انسانها است.
2. تفاوت میان قیافههاى انسانى، با ملاحظه دستههاى مختلف آنها در عین مشاهده مشابهت میان هریک از افراد و دستهها، شگفتىزا و بیانگر قدرت بىپایان خداوند در صورتگرى آنهاست.
3. اختلاف در السنه نیز که در آیه مزبور به آن اشاره شده، مىتواند شامل تفاوتهاى آوایى در حنجره انسانها باشد که باز با عنایت به اختلافات و اشتراکات در موسیقى صداى افراد و گروههاى انسانى، طیف وسیعى از مشابهتها و تفاوتها شکل مىگیرد که نشان از شگفتى خلقت دارد.
4. فایده اشتراک در قیافه و صداى انسانها ایجاد حس متقابل نزدیکى و دوستى و نتیجه اختلاف در این دو موضوع، تمایز انسانها وشناختآنهاازیکدیگر است.
-
منابع
- ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مشرقین، 1377.
- ـ آلوسى، محمود، روحالمعانى فى تفسیر القرآنالعظیم، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1415ق.
- ـ ابنحنبل، احمدبن، مسند، قاهره، مؤسسة قرطبة، بىتا.
- ـ ابن درید، محمّد، ترتیب جمهرهاللغه، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1386.
- ـ ابنعجیبه، البحرالمدید فى تفسیرالقرآن، قاهره، بىنا، 1419ق.
- ـ ابنعطیه، عبدالحق، المحررالوجیز فى تفسیر الکتابالعزیز، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422ق.
- ـ ابن فارس، احمد، معجم مقاییساللغه، لبنان، الدارالاسلامیه، 1410ق.
- ـ ابن منظور، لسانالعرب، بیروت، داراحیاء التراثالعربى، 1408ق.
- ـ انس، مالکبن، موطأ، دمشق، دارالقلم، 1413ق.
- ـ بخارى، محمّدبن اسماعیل، صحیح بخارى، بیروت، دارالجیل، بىتا.
- ـ بروسوى، ابنعطیه، روحالبیان، بیروت، دارالفکر، بىتا.
- ـ بلاغى، محمّدجواد، آلاءالرحمن فى تفسیرالقرآن، قم، بنیاد بعثت، 1420ق.
- ـ بیضاوى، عبداللّه، أنوارالتنزیل و أسرارالتأویل، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1418ق.
- ـ بیهقى، احمدبن حسین، سنن البیهقىالکبرى، مکة مکرمه، دارالباز، 1414ق.
- ـ تفلیسى، حبیش، وجوه قرآن، چ سوم، تهران، دانشگاه تهران، 1378.
- ـ جوهرى، اسماعیلبن حمّاد، الصحاح، چ چهارم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407ق.
- ـ حرّانى، حسنبن شعبه، تحفالعقول عن آلالرسول، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1376ق.
- ـ حرّ عاملى، محمّدبن حسن، وسائلالشیعه، قم، مؤسسة آلالبیت، 1409ق.
- ـ حیرى نیسابورى، ابوعبدالرحمن اسماعیلبن احمد، وجوه القرآن، مشهد، آستان قدس رضوى، 1422ق.
- ـ دامغانى، حسینبن محمّد، الوجوه و النظائر، قاهره، بىنا، 1421ق.
- ـ رازى، فخرالدین، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1420ق.
- ـ راغب اصفهانى، حسینبن محمّد، المفردات فى غریبالقرآن، تهران، دفتر نشر کتاب، 1404ق.
- ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الکشّاف عن حقائق غوامضالتنزیل، بیروت، دارالکتاب العربى، 1407 ق.
- ـ صدوق، محمّدبن على، عللالشرائع، قم، مکتبه داورى، بىتا.
- ـ ـــــ ، معانىالاخبار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1385ق.
- ـ ـــــ ، من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1413ق.
- ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1417ق.
- ـ طبرانى، سلیمانبن احمد، المعجم الکبیر، چ دوم، موصل، مکتبة العلوم والحکم، 1404ق.
- ـ طبرسى، فضلبن حسن، جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران، 1377.
- ـ ـــــ ، مجمعالبیان فى تفسیرالقرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372.
- ـ طوسى، جعفربن محمّد، امالى، قم، ذوىالقربى، 1429ق.
- ـ طوسى، محمّدبن حسن، التبیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بىتا.
- ـ فراهیدى، خلیلبن احمد، کتاب العین، بىجا،دارالهجره، 1409ق.
- ـ فیض کاشانى، محسن، تفسیر صافى، تهران، الصدر، 1415ق.
- ـ فیومى، احمدبن محمّد، مصباحالمنیر، قم، دارالهجره، 1414ق.
- ـ قمى مشهدى، محمّدبن محمّدرضا، تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1368.
- ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، کافى، تهران، دارالکتبالاسلامیه، 1365.
- ـ متقى هندى، حسامالدین، کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1401ق.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1370.
- ـ معایرجى، حسن، «ترجمه قرآن به زبانهاى آفریقایى و منابع فهم قرآن براى آفریقائیان»، ترجمه یعقوب جعفرى، ترجمان وحى، ش 11، بهار و تابستان 1381، 105ـ119.
- ـ مغنیه، محمّدجواد، تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1424ق.
- ـ نورىزاد، صمد، آنسوى آیهها، قم، آیت عشق، 1383.
-
پى نوشت ها
- -1 دانشجوى دکترى علوم قرآنى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 2/11/88 ـ پذیرش: 12/2/89.
- 1ـ ر.ک: فرجاللّه فرجاللهى، مکتب اسلام، سال 42، ش 9.
- 2ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان فى تفسیرالقرآن، ج 6، ص 543.
- 3ـ کذلک در این آیه اشاره به اختلاف میان میوهها و کوههاست که در آیه پیش از آن، بیان شده است، ولى در این مقاله به جهت تفاوت میان قلمرو اشیایى که در مورد آنها تعبیر الوان به کار رفته، موضوع اختلاف در مردمان و جانوران و دامها به جهت گستره وسیعترى که دارند، بر اختلاف میان میوهها و کوهها مقدّم شده است.
- 4ـ محمّدبن درید، ترتیب جمهرة اللغه، ج 3، ص 306.
- 5ـ احمدبن فارس، معجم مقاییساللغة، ج 5، ص 223.
- 6ـ اسماعیلبن حمّاد جوهرى، الصحاح، ج 6، ص 2197.
- 7ـ ابنمنظور، لسانالعرب، ج 13، ص 393.
- 8ـ ر.ک: احمّدبن محمّد فیومى، مصباحالمنیر، ص 561.
- 9ـ عبارت راغب اصفهانى چنین است: و قوله: وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ روم:22 فإشارة إلى أنواع الألوان و اختلاف الصّور التى یختصّ کلّ واحد بهیئة غیر هیئة صاحبه، و سحناء غیر سحنائه مع کثرة عددهم، و ذلک تنبیه على سعة قدرته. راغب اصفهانى، المفردات فى غریبالقرآن، ص 752 از این عبارت با توجه به تأکید وى بر تنوع میان أشکال چهرهها و هیئت متنوع انسانها به رغم کثرت شمار آنها، چنین برمىآید که راغب، الوان در آیه را به تفاوت رنگ میان انسانها که قلمرو محدودى دارد محدود نمىداند.
- 10ـ همان.
- 11ـ ر.ک: محمّدبن على صدوق، معانىالاخبار، ص 180؛ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 8، ص 308 و ج 11، ص 176 و ج 26، ص 321 و ج 27، ص 11.
- 12ـ محمّدبن على صدوق، عللالشرائع، ج 1، ص 108؛ حسنبن شعبه حرّانى، تحفالعقول، ص 354.
- 13ـ محمّدبن على صدوق، من لایحضره الفقیه، باب النوادر، ج 3، ص 551.
- 14ـ ر.ک: محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 5، ص 183؛ جعفربن محمّد طوسى، امالى، ص 537؛ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 24، ص 362.
- 15ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتى، نامه 45.
- 16ـ مالکبن انس، موطأ، ج 2، ص 628.
- 17ـ احمدبن حسین بیهقى، سنن البیهقىالکبرى، ج 1، ص 159؛ علاءالدین متقى هندى، کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج 1، ص 561؛ سلیمانبن احمد طبرانى، المعجمالکبیر، ج 8، ص 107.
- 18ـ احمدبن حنبل، مسند، ج 2، ص 489.
- 19ـ محمّدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، ج 4، ص 1813.
- 20ـ محمّدبن حسن طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، ج 9، ص 20؛ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 8، ص 772.
- 21ـ محمودبن عمر زمخشرى، الکشّاف عن حقائق غوامضالتنزیل، ج 4، ص 122؛ عبداللّه بیضاوى، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج 5، ص 40.
- 22ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 12، ص 215.
- 23ـ ر.ک: محمّدبن محمّدرضا مشهدى قمى، کنزالدقائق و بحرالغرائب، ج 7، ص 187؛ عبدالحق ابنعطیه، المحررالوجیز فى تفسیر الکتابالعزیز، ج 3، ص 383؛ عبداللّه بیضاوى، همان، ج 3، ص 222.
- 24ـ محمّدبن حسن طوسى، همان، ج 8، ص 426؛ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 8، ص 634؛ محمودبن عمر زمخشرى، همان، ج 3، ص 609؛ عبداللّه بیضاوى، همان، ج 4، ص 258؛ محمّدبن محمدرضا مشهدى قمى، همان، ج 10، ص 558.
- 25ـ محمودبن عمر زمخشرى، همان، ج 3، ص 473؛ عبداللّه بیضاوى، همان، ج 4، ص 204.
- 26ـ فخر رازى، مفاتیحالغیب، ج 25، ص 92.
- 27ـ محمود آلوسى، روحالمعانى، ج 11، ص 32؛ بروسوى نیز سخنى شبیه آلوسى دارد. ر.ک: ابنعطیه بروسوى، تفسیر روحالبیان، ج 7، ص 20.
- 28ـ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 16، ص 167؛ برخى مفسّران دیگر که شبیه این نظر را ابراز کردهاند عبارتند از: محمّدبن محمدر----;ضا مشهدى قمى، همان، ج 10، ص 184؛ عبدالحق ابنعطیه، همان، ج 4، ص 333؛ ابن عجیبه، البحرالمدید فى تفسیر القرآنالمجید، ج 4، ص 334؛ محمّدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج 6، ص 137.
- 29ـ فرید وجدى، دائرهالمعارف، ج 1، ص 496، ماده «اله».
- 30ـ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 20، ص 225.
- 31ـ محمّدجواد بلاغى، آلاءالرحمن فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 253.
- 32ـ اصول روانشناسى، ج 1، ص 190، به نقل از: صمد نورىزاد، آنسوى آیهها، ص 68.
- 33ـ همان.
- 34ـ مؤمنون: 14.
- 35ـ ر.ک: خلیلبن احمد فراهیدى، کتابالعین، ج 7، ص 256؛ محمّدبن درید، همان، ج 3، ص 279؛ احمدبن محمّد فیومى، همان، ج 1و2، ص 553؛ ابن منظور، همان، ج 13، ص 385.
- 36ـ احمدبن فارس، همان، ص 885.
- 37ـ احمدبن محمّد فیومى، همان، ج 1و2، ص 553؛ ابن منظور، همان، ج 13، ص 385.
- 38ـ ر.ک: عبدالرحمن اسماعیلبن احمد حیرى نیسابورى، وجوهالقرآن، ص 511.
- 39ـ ر.ک: حسینبن محمّد دامغانى، الوجوه و النظائر، ج 2، ص 200ـ201.
- 40ـ ر.ک: حبیش تفلیسى، وجوه قرآن، ص 255.
- 41ـ خلیلبن احمد فراهیدى، همان، ج 7، ص 256؛ احمدبن فارس، همان، ص 885؛ محمّدبن درید، همان، ج 3، ص 279.
- 42ـ محمّدبن درید، همان، ج 3، ص 279؛ احمدبن محمّد فیومى، همان، ج 1و2، ص 553؛ ابن منظور، همان، ج 13، ص 385.
- 43ـ احمدبن محمّد فیومى، همان، ج 1و2، ص 553؛ ابن منظور، همان، ج 13، ص 385.
- 44ـ محمّدبن حسن طوسى، همان، ج 8، ص 241.
- 45ـ همان، ج 8، ص 241.
- 46ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 8، ص 470؛ نیز ر.ک: همو، تفسیر جوامعالجامع، ج 3، ص 262.
- 47ـ محمّدبن محمّدرضا قمى مشهدى، همان، ج 10، ص 185؛ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 8، ص 470؛ محسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 4، ص 129.
- 48ـ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 16، ص 167.
- 49ـ محمودبن عمر زمخشرى، همان، ج 3، ص 473.
- 50ـ فخر رازى، هماان، ج 25، ص 92. مفسّرانى دیگر از اهلسنّت نیز شبیه این نظر را ابراز کردهاند: ر.ک: محمّدبن جریر طبرى، جامعالبیان عن تأویل آىالقرآن، ج 21، ص 22؛ محمود آلوسى، همان، ج 11، ص 32؛ ابنعطیه بروسوى، همان، ج 7، ص 20؛ عبداللّه بیضاوى، همان، ج 4، ص 204.
- 51ـ ر.ک: حسن معایرجى، «ترجمه قرآن به زبانهاى آفریقایى»، ترجمه یعقوب جعفرى، ترجمان وحى، ش 11، ص 106.
- 52ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 9، ص 206؛ محمودبن عمر زمخشرى، الکشّاف، ج 4، ص 374؛ فخر رازى، همان، ج 28، ص 113؛ محمود آلوسى، همان، ج 13، ص 313.