عموم لفظ یا خصوص سبب؟
Article data in English (انگلیسی)
سهیلا پیروزفر-1
چکیده
بسیارى از دانشمندان معتقدند روایات اسباب نزول موجب تخصیص آیه شریفه به همان مورد و سرایت نکردن مفهومى آن به سایر موارد نمىشود. قاعده «العبرة بعموم اللفظ لابخصوص السبب»، در بسیارى از کتابهاى تفسیرى، اصولى و علوم قرآنى به مناسبت بحث از اسباب نزول طرح شده است. این قاعده در استنباط احکام از قرآن کریم بسیار کارآمد است و در تفاسیر، هنگام بحث از مصادیق مختلف آیات مطرح مىشود. البته این اصل مخالفانى دارد و برخى نیز قائل به تفصیل شدهاند؛ به این معنا که در مواردى وجود قراین محکمى موجب مىشود که از لفظ عام آیه دست برداشت و به خصوصیت سبب توجه کرد. این مقاله با رویکرد تحلیلى و اسنادى به موضوع موردنظر مىپردازد.
کلیدواژهها: قرآن، اسباب نزول، عموم لفظ، خصوص سبب.
مقدّمه
قرآن کریم به شکل جزء جزء و تدریجى طى بیست و سه سال بر نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله براى عموم مردم در همه اعصار و براى هدایت به صراط مستقیم نازل شده است. بعضى از آیات به سببى خاص و پس از حادثه، رویداد یا سؤالى که در آن زمان پیش آمده نازل گشته و بسیارى دیگر از آیات ابتدائا و بدون سبب خاص نازل شدهاند. در آن دسته از آیات که درباره اشخاص، حوادث و رخدادهایى معین، در زمان و مکانى خاص نازل شدهاند، محققان معتقدند دسترسى به معناى واقعى و چه بسا در مواردى فهم ظاهرى آیات نیازمند آشنایى با فضا و اسباب نزول است.
اسباب نزول به معناى شناختموقعیتزمانى، مکانى فردى و اجتماعى و دیگر زمینههایى است که نزول آیهاى یا بخشى از آیات را سبب شده است، و روایاتى را که در شأن نزول آیات گرد آمده است نیز شامل مىشود.
بسیارى بر این باورند که اسباب نزول باعث تخصیص آیه شریفه به همان مورد و عدم کاربرد مفهومى آن در دیگر موارد نمىشود، بلکه سبب نزول، تنها به یافتن مفهوم و معناى آیات کمک مىکند و زمینه را براى تطبیق آن بر دیگر موارد و برداشتهاى تفسیرى هموار مىسازد. دانشمندان به تفصیل درباره فواید اسباب نزول در فهم آیات بحث کردهاند.1 به نظر مىرسد تحلیل چگونگىِ فرایند فهم آیات به کمک اسباب نزول، این فواید را در مواردى قابل مناقشه بداند که تفصیل آن مجال دیگرى مىطلبد.
اما اعتقاد به تأثیر اسباب نزول در تفسیر آیات به معناى مسدود ساختن راه اندیشه در زمینه آن آیات و روىآورى به سطحىنگرى و محدوداندیشى درباره پیام آن نیست، بلکه علاوه بر بهره بردن از همه ابزارهاى علمى و عقلى موجود در زمینه تفسیر، به اسباب نزول به مثابه
ابزارى کارآمد و مؤثر در فهم آیات و تطبیق آن با موارد مشابه توجه مىشود.
بیان مسئله
بسیارى از قرآنپژوهان و مفسّران معتقدند روایات اسباب نزول، که آیه یا آیاتى را ناظر به فردى یا موضوعى دانسته است، باعث تخصیص آیه به مورد نمىشود. این بحث از مسائل مهم علم اسباب نزول به شمار مىآید و در کتب اصولى نیز به گستردگى از آن بحث مىشود2 و آن را تحت قاعده «العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص السبب» طرح کردهاند.
اما در برخى موارد، آیهاى با لفظ عام نازل شده است و دقت در روایات اسباب نزول نشان مىدهد مورد نزول خاص است و قرینه دیگرى نیز وجود ندارد تا از مورد خاص دست برداشت و به عموم حکم کرد.
این مقاله به تحلیل دیدگاههاى مختلف درباره آیاتى پرداخته است که با لفظ عام نازل شده و سبب نزولى براى آن روایت شده که ناظر به شخص یا حادثهاى خاص است. در این صورت این سؤال مطرح شده که آیا عمومیت لفظ معتبر است یا خصوصیت سبب؟ در اینباره دیدگاههایى مطرح شده است: یکى آنکه ملاحظه مورد و سبب نزول باعث نمىشود از عمومیت الفاظ دست برداشت و مفاد آیات شامل عموم افراد با ویژگىهاى مشابه آن مىشود و در این معنا به قرینه نیازى وجود ندارد. در این میان گروهى معتقدند گرچه عمومیت لفظ معتبر است، در این صورت باید به قراین دیگر نیز توجه شود و اگر دلیلى براى دست برداشتن از عمومیت لفظ وجود داشته باشد، اسباب نزول باعث تخصیص عموم آیه بر مورد خواهد شد؛ نظر دوم اینکه سبب نزول معتبر است و از لفظ عام دست برداشته مىشود، مگر آنکه قرینه یا دلیلى براى سرایت حکم به عموم وجود داشته باشد.
عموم لفظ یا خصوص سبب؟
قاعده «العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص السبب» گو اینکه بیشترین نقش را در مباحث فقهى ایفا کرده است و از اینرو، بیشترین کارآمدى را در آیات احکام داشته، اما نقشآفرینى آن در مباحث تفسیرى به گونه گسترده نیز قابل توجه است. نتیجه این بحث مفسّر را در برداشتهاى مختلف فقهى و غیر آن یارى مىرساند.
براى آیاتى که روایات سبب نزول دارند، چهار احتمال متصور است:
1. لفظ عام و سبب نزول عام
«لفظ عام» لفظى است که افراد و مصادیق بسیارى را دربر مىگیرد و «سبب عام» رویداد یا واقعهاى است که در ارتباط با شخصى خاص نباشد؛ مثل «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتا بَلْ أَحْیَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (آلعمران: 169) این آیه درباره کسانى است که در راه خدا کشته مىشوند. لفظ «الَّذِینَ...» عام و نزول آیه هم عام است. مطابق روایت سبب نزول، معلوم است که سبب نزول درباره فردى خاص و واقعهاى مرتبط با او نیست، بلکه عام است و همه مسلمانان را دربر مىگیرد.
در موارد مشابه این آیه دانشمندان معقدند که عموم لفظ مورد توجه قرار مىگیرد و حکم به سایر افراد مشابه سرایت داده مىشود.3
2. لفظ خاص و سبب خاص
براى مثال در آیه «وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ...» (توبه: 118) واژه «عَلَى الثَّلاثَةِ» خاص و سبب نزول نیز، یعنى که خوددارى سه نفر از شرکت در جنگ تبوک، خاص است. همچنین در سوره «تبت» «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ...» لفظ خاص و سبب نزول ماجراى دشمنى ابولهب با پیامبر صلىاللهعلیهوآله است.
در اینگونه آیات نیز تمام پژوهشگران معتقدند حکم آیه به فرد یا افرادى اختصاص دارد که سبب نزول به او یا آنان اشاره دارد. اما پیام آیه قابل سرایت است و مفهومى فراتر از مناسبات سیاقى و نزولى دارد.
بعضى از دانشمندان اهلسنّت آیه «وَسَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّى» (لیل: 17ـ18) را نمونه این مورد آوردهاند. سیوطى با صراحت مدعى اجماع میان دانشمندان شده و نوشته است: «این آیات درباره ابوبکر نازل شده است.» فخررازى از رهگذر همین آیه و با استناد به آیه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَاللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (حجرات: 13) استدلال کرده است که ابوبکر را باید پس از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله برترین مردم دنیا دانست!4
سیوطى عمومیت معناى آیه را زیر سؤال مىبرد و از اختصاص فضیلت مورد اشاره آیه به ابوبکر یاد مىکند و مىنویسد: «فرض مسئله در صورتى است که تعابیر و الفاظ داراى عموم و شمول باشد، اما آیهاى که درباره امر یا شخص معینى نازل شده و تعبیر آن عام نباشد، به طور قطع به همان شخص اختصاص دارد.» وى مىافزاید: «این اشتباه است که کسى تصور کند آیه مزبور در مورد هر کسى که مانند ابوبکر عمل نماید و همانند او با نیتى پاک اموال خود را در راه خدا انفاق کند، عمومیت دارد؛ زیرا در آیه از الفاظ عموم استفاده نشده است.»5
بر سخنان سیوطى و فخر رازى نقدهایى وارد شده است. محمد عبده الفاظ «الأشقى» و «الأتقى» را عام دانسته و گفته است: «شامل همه کسانى است که داراى این صفت باشند.»6 استاد سید محمّدباقر حجتى در کتاب اسباب النزول، به شکلى کامل نقدها را جمعآورى کرده است.7 وى ابتدا اجماعى را که سیوطى ادعا کرده است، سست دانسته و سپس روایاتى را که آیه را درباره کسى دیگر مىدانند، آورده است. استاد همچنین راوى روایتى را که آیه را درباره ابوبکر دانسته تضعیف و سپس از علّامه طباطبائى نقل کرده است که «منظور از "الأتقى" عبارت از کسى است که از دیگران ـ یعنى کسانى که خود را در برابر مخاطر حفظ مىکنند ـ بیشتر پروا کند و درصدد صیانت از خویش برآید، چون بعضى از مردم از تباهىِ جانها از قبیل مرگ و کشتن پرهیز مىکنند، عدهاى نیز از فساد اموال مىپرهیزند، گروهى هم از فقر و ندارى پروا دارند، لذا از بذل مال دریغ مىکنند. بدینسان پارهاى از مردم در برابر خدا از حس تقوا برخوردارند و به همین جهت مال خویش را در راه خدا مىنهند: آنکه بیش از همه از تقوا نصیب و بهره دارد کسى است که در برابر خدا پرهیزکار است... پس آیه از لحاظ مدلول عام است و به هیچکس محدود نیست و توصیف "الأتقى" به "الذى یوتى ماله..." است که وصفى عام و داراى شمول نسبت به تمام افرادى است که مال خویش را در راه خدا مىدهند... .»8 بنابراین، آیه مذکور از مواردى نیست که بتوان از لفظ عام آن دست کشید.
3. لفظ خاص و سبب عام
به اعتقاد پژوهشگران این مورد فقط یک حالت فرضى است و احتمال وجود آن در قرآن به دلیل اینکه با بلاغت و فصاحت و اعجاز بیانى قرآن منافات دارد، منتفى است. زرقانى درباره این احتمال گفته است: «انمّا کانت عقلیة و فرضیة غیرُواقعیة... .»9 عمادالدین الرشید درباره این فرض مىگوید: «این فرض در قرآن ناممکن نیست... به مَثَل هنگامى که آیات مربوط به زنان پیامبر صلىاللهعلیهوآله نازل شد، سایر زنان گفتند اگر خیرى براى ما داشت از ما نیز در آیه یاد مىشد؛ لذا آیه «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَ...» (احزاب: 35) نازل شد. در این مورد سبب عام است ـ یعنى زنان ـ ولى لفظ خاص، یعنى زنانى مسلمان و مؤمن با همه صفاتى که در آیه آمده است.»10 اما چنانکه از آیه پیداست الفاظ «المسلمین والمسلمات و...» عاماند.
4. لفظ عام و سبب خاص
برخى ازآیات قرآنى با الفاظى عام نازل شده و ناظر به حادثه یا افراد خاصاند، مثل نزول آیه لعان (نور: 6ـ9) درباره هلالبن امیه یا آیه ظهار (مجادله:1ـ4) درباره سلمهبن صخر.11 سیوطى در اینباره نوشته است: «اتفاق بر این است که حکم عموم آیه به همه افراد مشابه قابل سرایت است. اما کسى که عموم لفظ را معتبر نمىداند، این آیه و مشابه آن را با دلیل و قرینهاى دیگر به دیگران تعمیم مىدهد.»12 زمخشرى در سوره «همزه» مىنویسد: «گرچه سبب خاص است، وعده عذاب در این سوره شامل همه کسانى مىشود که چنین رفتار مىکنند.»13
بسیارى از محققان از قضایایى به ظاهر عام یاد کردهاند که به نحو قضیه خارجى و غیرقابل تعمیماند.14 بدین معنا که در بعضى از آیات به دلیل قراین محکمى که وجود دارد، باید از لفظ عام دست کشید و به معناى خاصى که اراده شده توجه کرد و به اصطلاح، قضیهاى که در آیه وجود دارد، قضیه خارجى دانست و لفظ عام به مورد خاصى اشارهدارد؛مانندآنچه درآیهتطهیر(احزاب:33)، آیه مباهله (آلعمران: 61) و آیه ولایت (مائده: 55) مىبینیم. در این آیات روایات شأن نزول منحصر در شخصیت حقوقىِ اهل تطهیر، مباهله و ولایت است که قابل تعمیم بر دیگر افراد نیست. براى نمونه در آیه ولایت: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»(مائده: 55) بسیارى از مفسّران و متکلّمان با توجه به قراین محکم و معتبر نتیجه گرفتهاند که این آیه به صورت قضیه خارجى به واقعه معینى که در خارج تحقق یافته، اشاره دارد و به شخص خاصى منحصر است که قابل تعمیم بر دیگر افراد نیست و هر کسى که در حال رکوع صدقه مىدهد موضوع آیه نیست. لذا در هیچیک از فتاواى فقها اعم از شیعه و سنّى حتى از استحباب تقدیمانگشتر در حال رکوع چیزى دیده نمىشود.
بدون توجه به سبب نزول، مورد و مصداق آیه مذکور مبهم و نامعلوم است و از طریق سبب نزول مىتوان به مصداق آیه و نیز قضیه خارجى بودن آن پى برد. دانشمندان شیعه در اثبات ولایت امام على علیهالسلام، به سبب نزول این آیه که آن را بسیارى از صحابه نقل کردهاند، تمسک جستهاند.15
بنابراین صورت مسئله آن است که اگر آیهاى با لفظ عام، سبب نزولى خاص داشته باشد و قرینه دیگرى نباشد، در اینجا آیا عمومیت لفظ معتبر است یا خصوصیت سبب؟ در اینباره دو دیدگاه عمدهوجود دارد:
1. دیدگاه مشهور
بسیارى از محققان بر این باورند که با وجود ملاحظه مورد نزول، مفهوم آیات قرآن، منحصر در موارد خاص مذکور در سبب نزول نیست، بلکه عمومیت لفظ را معیار قرار مىدهند.16 چنانکه پیش از این بیان شد، سیوطى آیاتى مانند ظهار (مجادله: 1ـ4) و لعان (نور: 6ـ9) را نمونه آورده است که به رغم نزول درباره شخصى خاص (اوسبن صامت یا سلمهبن صخر و خولهبنت ثعلبه، و آیات لعان درباره هلالبن امیه و همسرش) عمومیت مفاد آیات نزد فقها مسلّم دانسته شده است. نیز مانند آیه «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا...»(مائده: 38) که حکم بر هر سارقى جارى است، با اینکه آیه سرقت را درباره دزدیده شدن زره نعمان یا رداى صفوان دانستهاند.17
سیوطى مىنویسد: «نجده حنفى درباره این آیه از ابنعباس پرسیده است: أخاصٌ أم عامٌ؟ و ابنعباس گفته است: بل عامٌ.»18
مواجهه صحابه و مفسّران با آیات و احتجاج به عمومیت آن، در وقایع و موارد گوناگون و تبادر به ذهن، دلیل اعتبار عموم لفظ نزد آنهاست. براى مثال، طبرى روایتى نقل مىکند که در جریان مذاکره سعید مقبرى و محمّدبن کعب قرظى، سعید از برخى کتب الهى وصف گروهى از بندگان را یاد مىکند که زبانى شیرینتر از عسل و دلى تلختر از صبر (گیاهى تلخ) دارند و به نفاق و دورویى، دین به دنیا مىفروشند. آنگاه محمّدبن کعب گفته است: این مطلب در قرآن آمده است: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ...» (بقره: 204). سعید مىگوید: مگر نمىدانى آیه درباره چه کسى نازل شده؟ در پاسخ وى محمّدبن کعب مىگوید: این آیه درباره مورد خاصى نازل مىشود، اما سپس عمومیت و شمول مىیابد.»19
شبیه این خبر در روایتى از امام جعفر صادق علیهالسلام گزارش شده است: کلینى از استادش علىبن ابراهیم از محمّدبن عیسى از یونسبن عبدالرحمن از عبداللّهبن بکیر از ضریس نقل مىکند که امام صادق علیهالسلام در تفسیر آیه 11 سوره حج: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُاللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ...»با وجود سبب نزول خاص، به عمومیت معناى آیه حکم کرده و فرموده است: «إن الآیه تنزل فى الرجل ثم تکون فى اتباعه... .»
بخارى نقل کرده است که یکى از صحابه درباره حج پرسید: «آیا فقط مخصوص ماست؟» و پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: «تا أبد.»20
زمخشرى در تفسیر سوره «همزه» نوشته است: ممکن است سبب خاص باشد، اما تهدید عام است تا هر کس مشابه آن بدى را انجام دهد مشمول کیفر آن شود؛ مانند «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ» که درباره امیهبن خلف نازل شده، ولى سخن در مقام اشاره است و شامل هر کسى است که داراى این صفات ناپسند است.21 بسیارى دیگر از عالمان اصول و پژوهشگران علوم قرآنى نیز معتقدند ملاک عموم لفظ است، یعنى حکم آیه در سبب و غیر سبب جارى است.22
یکى از نویسندگان از عبدالرحمن سلمى نقل کرده است: «این قاعدهاى مهم است و در آن براى بندگان خیر و برکت فراوانى نهفته است. اسباب نزولها در حکم نمونه و مثالى براى توضیح الفاظاند و معانى صرف الفاظ محسوب نمىشوند.»23 بر این اساس، اسباب نزول در حکم قراین کمککننده براى فهم بهتر آیاتاند که از رهگذر آن پیام اساسى آیات به دست مىآید.
وهبه زحیلى نوشته است: «عموم محققان و دانشمندان اسلامى درباره اسباب نزول، به اعتبار عموم لفظ معتقدند و خصوصیت سبب را مانعى براى شمول مفاهیم قرآن بر تمامى افراد انسان نمىبینند.»24 بنابراین، به دلیل خارجى مانند قیاس یا اجتهاد در انتقال به عموم لفظ نیازى نیست.
فخر رازى ضمن حکم به عمومیت لفظ نوشته است که بهدلیلالفاظعامهیچدلیلىباعثتخصیصنمىشود.25
به کار بردن کلمات عام موصولى مانند «الذین»، «من» و... دلالت آیات را از دایره خاص به حیطه عام مىکشاند. لذا به طور قطع آیات ویژه کسانى نیستند که ادعا شده درباره آنان نازل شدهاند. این احکام عاماند. عبدالقاهر جرجانى معتقد است که «استفاده از کلمات موصولى و جمله صله، که پس از موصول مىآید، دلیل بر تعمیم است.»26 زرکشى نیز نوشته است: حکم از این افراد مىگذرد و شامل غیر آنان نیز مىشود.27 شعبان محمّداسماعیل نوشته است: «اعتبار عمومیت لفظ نظر جمهور عالمان شافعى، حنفى، مالکى و حنبلى نیز، آمدى، فخر رازى و بیضاوى پذیرفته شده است.»28
اصولاً یکى از ادلّه جاودانگى قرآن همین است؛ چراکه جاودانگى قرآن با تعلّق خطابها و بیانات قرآنى به خصوص اسباب نزول و نادیده انگاشتن عموم لفظ به سرانجام نمىرسد. معتقدان اعتبار عمومیت لفظ بر این باورند که اعتباربخشى به خصوص سبب، باعث تعطیلى بسیارى از احکام شرعى بدون دلیل موجه مىشود،29 در حالى که خداوند متعال مىفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرا وَنَذِیرا.» (سبأ: 28)
2. رویکرد مخالف
در این میان دیدگاه مخالفى هم هست که بر پایه آن، خصوص سبب ملاک است نه عموم لفظ. سیوطى قائلان به این نظر را نام نبرده است، آمدى و ابنحاجب این رأى را به شافعى نسبت دادهاند، ولى شعبان اسماعیل این نسبت را رد کرده و از شافعى در الأم نقل آورده که او به بىتأثیر بودن سبب، معتقد بوده است: «لا یصنع السبب شیئا إنما تصنعه الألفاظ.»30
مخالفان افراد معدودى چون ابوثور ابراهیمبن خالد، دقاق و ابن سماک القفال، محمّدبن علىبن اسماعیل الشاشى و مزنى اسماعیلبن یحیى صاحب الشاشى مصرى هستند. این نظر به مالکبن انس و احمدبن حنبل نیز نسبت داده شده است.31 اینان معتقدند حکم آیه به مورد و سبب نزول اختصاص دارد و درباره غیر سبب حکم جارى نمىشود، مگر با قیاس یا دلیل دیگر.32
ابوالفتوح رازى معتقد است اگر آیه با وجود سبب نزول بر عموم حمل شود به دلیل نیاز دارد: «اگر درست شود که آیات در حقّ بعضى آمده، منع نکند که حکم متعدّى باشد به دیگران و لیکن به دلیل.»33 ابنتیمیه گفته است: «حکم عام به دلیل لفظ عام معتبر نیست، بلکه دلیل دیگر لازم است مانند قیاس یا نصى دیگر... مانند حدیث معروف «حکمى علىالواحد حکمى على الجماعه.»34
این گروه مخالف شبهاتى در اعتبار عموم لفظ آوردهاند. از جمله اینکه اگر سبب خصوصیتى نداشت، اهتمام راویان در نقل و تدوین روایات اسباب نزول بىمعنا بود یا اینکه نص بودن لفظ عام درباره سبب دلیل است بر اینکه نباید باعث شمول آن به غیر شود که البته به دلیلهاى آنان پاسخ داده شده است.35
برخى این اختلاف را تنها یک بحث لفظى دانستهاند؛ چون نتیجه هر دو یکى است. گروه اول الفاظ عام را معتبر دانسته و گروه دوم سبب را، ولى عمومیت یافتن حکم را به دلیل قیاس یا نصى دیگر مىپذیرند. بنابراین هر دو گروه در تطبیق آیات به عموم مردم و درمان معضلات و مشکلات اجتماعى از طریق وحى همعقیدهاند.36
ابنتیمیه مىنویسد:
کسانى که به خصوصیت سبب اعتقاد دارند، منظورشان این نیست که آیه مخصوص آن سبب است. هیچ مسلمان و عاقلى نمىتواند چنین باورى داشته باشد. مردم درباره لفظ عامى که با سبب خاص نازل شده مىپرسند که آیا فقط به همان سبب خاص محدود مىشود؟ اما هیچیک از دانشمندان شک ندارند که الفاظ عام قرآن و سنت همان شخص معینى است که دربارهاش نازل شده و در نهایت به موارد مشابه عمومیت مىیابد، البته نه به دلیل لفظ عام بلکه با دلیلى دیگر... .»37
وى همچنین نوشته است: «قصر عمومات القرآن على اسباب نزولها باطل فإن عامة الآیات نزلت بأسباب إقتضت ذلک و قدعلمأنشیئامنهالمیقصر على سببه.»38
گفتنى است برخى از دانشمندان به رغم تصریح به قاعده عموم لفظ و تأیید آن، عملاً در بیان مصادیق قاعده استثنا قائل شدهاند. مثلاً به نظر مىرسد ابنعباس ذیل آیه 188 آلعمران «لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ...» شبهه مروان را با توجه به خصوصیت سبب پاسخ داده و عموم لفظ را نادیده گرفته است. سیوطى به این موضوع اشاره کرده است: «عموم لفظ بر ابنعباس مخفى نبوده، ولى وى توضیح داده که از لفظ عام آیه، افراد خاصى که گروهى از اهل کتاب بودند، مد نظر بوده است.»39
چنانکه پیش از این بیان شد مراد ابنعباس با تعمیم آیه در چارچوب مورد نزول به موارد مشابه پس از الغاء خصوصیت سازگار است. در واقع او درصدد تخصیص مفهوم آیه به اهل کتاب نبوده، بلکه مىخواسته از طریق سبب نزول راه را براى فهم و تعمیم درست مفاد آیه بگشاید و از تعمیم نارواى آن جلوگیرى کند.
نمونه دیگرى که سیوطى اشاره کرده و تخصیص به سبب را بر اساس روایات وارده درباره آن پذیرفته، اختصاص مفهوم «ظلم» به «شرک» در این آیه است: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ»(انعام: 82). در این آیه شرط آسایش و امنیت و هدایت الهى، ایمان و نیالودن آن به هیچ ستمى شمرده شده و در فرهنگ قرآن از هرگونه تعدّى و تجاوز نسبت به حدود و احکام الهى به «ظلم» یاد شده است: «وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ» (طلاق: 1). شرک به خداوند نیز ظلم عظیم شمرده است: «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» (لقمان: 13). پس امنیت و هدایت واقعى تنها با ایمان و نیالودن آن به گناه حاصل مىشود. با وجود این در روایت مشهورى که در منابع اهلسنّت است، مفهوم «ظلم» بخصوصِ شرک تفسیر شده و نگرانىِ اصحاب رفع شده است.40
از موارد دیگر که به اعتقاد برخى، از قاعده عموم لفظ پیروى نمىکند، آیه «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ...» (آلعمران: 173) است. نصر حامد ابوزید در مقام تأکید بر رابطه و پیوند میان متن قرآنى و واقعیت خارجى با استناد به مواردى همچون آیه مذکور، قاعده عموم لفظ را مورد مناقشه قرار داده و مواردى را که لفظ عام است، ولى معنایى خاص دارد، از این قاعده استثنا کرده است.41
برخى هم این آیه را در شمار مواردى دانستهاند که از قبیل قضایاى خارجى و غیرقابل تعمیماند و ناظر به منافقان مدینه و مشرکان قریش و کاروان ابوسفیان در عصر نبوى است.42
ظاهر آیه نشان مىدهد که «الناس» به معناى عموم مردم نیست و از اسباب نزولى که براى آن ذکر کردهاند، به دست مىآید، مراد از آن نعیمبن مسعود یا کاروانى از عبد قیس است که به توصیه ابوسفیان به مدینه آمدند و مسلمانان را از اجتماع ابوسفیان و لشکریانش بیم دادند.43
مؤلفان روششناسى تفسیر قرآن مىنویسند: «بنابراین، با توجه به این نکته که مفاد این آیه کریمه قضیه خارجیه است، نمىتوان به دلیل اینکه مورد مخصص نیست، آن را به سایر موارد تعمیم داد.»44
آیتاللّه معرفت نمونههاى دیگرى از قضایاى به ظاهر عام یاد کرده و همگى را از جمله قضایاى خارجى دانسته است.45
اما با دقت در تعبیر آیه، به نظر مىرسد امکان نگاهى کلى از نوع قضایاى حقیقیه، به آیه متصور است. چه، عنوان کلى و نامشخص «النّاس» مىتواند نشان آن باشد که پیام آیه در گرو شناخت نام و نشان آنان در بستر نزول نیست؛ مهم آن است که مؤمنان مجاهد همراه پیامبر صلىاللهعلیهوآله به رغم تهدیدها و وسوسهها با توکل به خدا و ایمان راسخ مورد ستایش و مدح الهى قرار گرفتهاند. به این معنا آیه را نمىتوان از قلمرو عموم لفظ، خارج دانست.
در برخى از آیات قرائنى هست که روشن مىکند از لفظ عام آیه، معنایى خاص اراده شده و به اصطلاح قضیهاى خارجى است. در چنین مواردى نمىتوان آیه را به غیر آن مورد خاص تعمیم داد. به نظر فضل حسن عباس در نگریستن به آیات 23و25، سوره نور و مقایسه آن با آیات 4و5 این سوره از این موارد است: مطابق آیات 4و5 این سوره، توبه شخص تهمتزننده پذیرفتنى است، ولى در آیات 23و25، چنین نیست؛ زیرا در آیه مزبور، تأثیر و دخالت سبب نزول باعث شده که لفظ عام، استثناى موجود در آیات 4و5 این آیه را برنتابد، چون در آیه 23 این سوره از پذیرش توبه سخنى نیست، بلکه از لعنت ابدى در دنیا و آخرت و عذابى سخت سخن به میان آمده است. سبب نزول نشان مىدهد آیه درباره أمالمؤمنین46 در قضیه افک47 است. بنابراین، لفظ عام موجود در آیه درباره سبب خاصى نازل شده و لذا قبول توبهاى که در آیه اول آمده شامل آیه دوم نمىشود، فضل حسن عبّاس از بىتوجهى مفسّران به این دو آیه انتقاد کرده است.48 حکم آیات 3و4 این سوره بر آنان که تهمت مىزنند جارى مىشود و در مورد همسران پیامبر، گناهى بزرگتر و نابخشودنى و با توجه به دلایل و شواهدى که از آیات به دست مىآید تعمیم پیام آیه، تنها در چارچوب همان خصوصیات سبب ممکن است.
بنابراین گرچه مخصص و مقید نبودن سبب یا شأن نزول مورد پذیرش اکثر قریب به اتفاق مفسّران علوم قرآنى است، در برخى آیات قرائنى هست که روشن مىسازد از لفظ عام آیه معناى خاص اراده شده و به اصطلاح قضیهاى که در زمان نزول آیه بوده، قضیهاى خارجى است.49 در چنین مواردى نمىتوان آیه را به غیر آن مورد خاص تعمیم داد. براى نمونه آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (مائده: 55) گرچه لفظ آن عام است، به صورت قضیه خارجى به واقعه معینى که در خارج تحقق یافته اشاره شده است50 و قابل تعمیم بر سایر افراد نیست. بنابراین در مواردى مانند این آیه که در مقام مدح و شناسایى ولى و جانشین پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله است و مطابق روایات اسباب نزول به معرفى على علیهالسلام به عنوان ولى و انفاق او در حال رکوع ناظر است، نمىتوان حکم را عام شمرد؛ به همین دلیل در هیچیک از کتابهاى احکام حتى از استحباب صدقه دادن در حال رکوع چیزى ذکر نشده است.
نویسندگان روششناسى تفسیر قرآن نوشتهاند: «در نتیجه موردى براى اجراى قاعده "مورد نزول مخصص نیست" باقى نمىماند و نمىتوان به استناد آن قاعده، آیه کریمه را به غیر آن حضرت تعمیم داد.»51 با این حال بعضى خواستهاند معناى آیه را تعمیم دهند؛ زمخشرى نوشته است:
سبب نزول آیه یک شخص است، ولى آیه با لفظ جمع آمده تا مردم در انجام نیکىها ترغیب شوند و توجه داده شوند که در نیکى و احسان و رسیدگى به فقیران تأخیر نکنند. حتى اگر در نماز بودند.52
بیضاوى مىنویسد: «بنابر روایت صحیح، آیه درباره على علیهالسلام نازل شده است و با اینکه حمل لفظ جمع بر مفرد خلاف ظاهر است، چه بسا آیه به لفظ جمع آمده تا مردم را به مانند آن عمل (احسان و تصدق به فقیر) بر انگیزد و تشویق کند.»53
به نظر مىرسد، ناتوانى در تعمیم این آیه و امثال آن ـ از جمله آیه نجوا ـ54 باعث شده ابنتیمیه با تأکید زیاد بنویسد هیچ عاقل و مسلمانى نمىتواند قائل به حصر عمومات الفاظ باشد و بر آن پافشارى کند و بگوید قصر عمومات قرآن باطل است. نمونههایى که آورده شد، نشان مىدهد بر عکس، هر عاقل و مسلمانى به دور از تعصب به آنها بنگرد، ناچار است آیه را از نوع قضایاى خارجى بداند و به عموم الفاظ به گونه دیگرى نظر کند.
نتیجهگیرى
در بررسى روایات اسباب نزول و تطبیق بر آیات، اعتبار عموم لفظ مطرح مىشود و سبب نزول باعث تخصیص آیات بر مورد نیست و دلیلهاى مخالفان پاسخ داده مىشود، اما در مواردى آیه یا آیاتى که با لفظ عام نازل شده، قراین و روایات دیگر، دلیلى خواهند بود بر دست بر داشتن از عمومیت الفاظ و تطبیق آیه بر موارد خاص.
-
- منابع
- ـ ابنتیمیه، احمدبن عبدالحلیم، المقدمه فى اصولالتفسیر، تحقیق فؤاد زمرلى، بیروت، داربن حزم، 1414ق.
- ـ ابنجوزى، جمالالدین عبدالرحمن محمد، زادالمسیر فى علمالتفسیر، بیروت، المکتب الاسلامى، 1987م.
- ـ ابوزید، نصرحامد، معناى متن، ترجمه مرتضى کریمىنیا، تهران، طرح نو، 1380.
- ـ ابوشهبه، محمّد محمّد، المدخل لدراسه القرآنالکریم، قاهره مکتبه السنه، 1412ق.
- ـ بابایى، علىاکبر و دیگران، روششناسى تفسیر قرآن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1379.
- ـ بخارى، محمّدبن اسماعیل، الجامع الصحیح، بیروت، داراحیاء، 1406ق.
- ـ بیضاوى، عبداللّهبن عمر، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1410ق.
- ـ پیروزفر، سهیلا، «روایت اسباب نزول و برخى شبههها درباره جاودانگى قرآن»، مطالعات اسلامى، ش 82، شهریور 1388، ص 9ـ46.
- ـ حجتى، سید محمّدباقر، اسباب النزول، چ چهارم، تهران، دفتر نشر اسلامى، 1374.
- ـ رازى، ابوالفتوح، روحالجنان و روضالجنان، مقدّمه ابوالحسن شعرانى، قم، کتابفروشى اسلامیه، 1352ق.
- ـ رازى، فخرالدین، التفسیر الکبیر، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1421ق.
- ـ رشیدرضا، محمد، تفسیر القرانالکریم (المنار)، بیروت، دارالمعرفه، بىتا.
- ـ رشید، عمادالدین، اسبابالنزول و اثرها فى بیانالنصوص، دمشق، دارالشهاب، 1420ق.
- ـ رومى، عبدالرحمنبن سلیمان، بحوث فى اصول التفسیر و مناهجه، ریاض، مکتبه التوبه، 1413ق.
- ـ زحیلى، وهبه، المنیر فى العقیده و الشریعه، (التفسیر المنیر)، بیروت، دمشق، بىتا.
- ـ زرقانى، محمّدعبدالعظیم، مناهلالعرفان فى علومالقرآن، بیروت، دارالفکر، 1988م.
- ـ زرکشى، بدرالدین، البرهان فى علومالقرآن، تحقیق یوسف مرعشلى و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، 1410ق.
- ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الکشّاف عن حقائق غوامضالتنزیل، قم، منشورات البلاغه، 1415ق.
- ـ سیوطى، جلالالدین، الإتقان فى علومالقرآن، قم، منشورات الرضى، 1363.
- ـ ـــــ ، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر، 1993م.
- ـ ـــــ ، لباب النقول فى اسبابالنزول، ط. الثالثة، بیروت، داراحیاء العلوم، 1400ق.
- ـ شعبان، محمّداسماعیل، دراسات حولالقرآن والسنه، مصر مکتبه النهضه المصریه، 1407ق.
- ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین، 1417ق.
- ـ طبرسى، فضلبن حسن، جوامعالجامع فى تفسیر القرآنالمجید، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.
- ـ ـــــ ، مجمعالبیان فى تفسیرالقرآن، قم، منشورات مکتبة آیهاللّه مرعشى نجفى، 1403ق.
- ـ طبرى، محمّدبن جریر، جامعالبیان فى تأویل آىالقرآن، چ سوم، بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا.
- ـ طوسى، محمّدبن حسن، التبیان فى تفسیرالقرآن، تحقیق، احمد حبیب قصیر عاملى، بیروت، داراحیاء التراث العربیه، بىتا.
- ـ عباس، فضل حسن، الإتقانالبرهان فى علومالقرآن، بیروت، دارالفرقان، بىتا.
- ـ غزالى، ابوحامد، المستصفى من علم التفسیر، بیروت، دارالفکر، 1412ق.
- ـ کثیر دمشقى، اسماعیلبن، تفسیر القرآنالعظیم، تحقیق یوسف مرعشلى، چ دوم، بیروت، دارالمعرفه، 1407ق.
- ـ مظفّر، محمّدرضا، اصول الفقه، تهران، نشر دانش اسلامى، 1405ق.
- ـ معرفت، محمّدهادى، التمهید فى علومالقرآن، چ دوم، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1415ق.
- ـ ـــــ ، تفسیر و مفسّران، قم، التمهید، 1377.
- ـ نسفى، نجمالدین عمر، تفسیر نسفى، چ دوم، تهران، سازمان اوقاف، 1362.
- ـ نمر، عبدالمنعم، علوم القرآنالکریم، چ سوم، بیروت، دارالکتب اللبنانى، 1405ق.
- ـ واحدى نیشابورى، على، اسباب النزول، تحقیق عصامبن عبدالحسین الحمیدان، بیروت، مؤسسة الریان، 1411ق.
-
ـ یوسفى غروى، محمّدهادى، موسوعة التاریخ الاسلامى، قم، مجمع الفکرالاسلامى، 1423ق.
-
- پى نوشت ها
- -1 استادیار دانشکده الهیات دانشگاه فردوسى مشهد. دریافت: 11/12/88 ـ پذیرش: 2/2/89.
- 1ـ ر.ک: بدرالدین زرکشى، البرهان فى علومالقرآن؛ جلالالدین سیوطى، الاتقان فى علومالقرآن؛ عمادالدین الرشید، اسبابالنزول و أثرها فى بیانالنصوص.
- 2ـ تقىالدین احمدبن تیمیه، مجموع الفتاوى، ج 3، ص 339 و ج 15 ص 364؛ همو، مقدّمه فى اصولالتفسیر، ص 38ـ47؛ فخرالدین رازى، المحصول من علم اصولالفقه، ص 444؛ ابوحامد غزالى، المستصفى من علمالاصول، ج 2، ص 60؛ ابن قدامه المقدسى، روضهالناضر و جنهالمناظر، ص 205ـ206 نقل از: مقدّمه تفسیرالحبرى، با تحقیق محمّدرضا حسینى جلالى، ج 1، ص 109ـ112؛ وهبة الزحیلى، اصول الفقهالاسلامى، ص 273ـ274؛ محمّدرضا مظفّر، اصول الفقه، ص 135؛ براى آراى دانشمندان علم اصول در اینباره بنگرید به: شعبان محمّداسماعیل، دراسات حولالقرآن والسنه، ص 414ـ418. دانشمندان علوم قرآنى نیز به مناسبت بحث از اسباب نزول و عام و خاص به این بحث کمابیش پرداختهاند، از جمله: بدرالدین زرکشى، البرهان، النوع الاول، نوع اول فصل خصوصالسبب و عموماللفظ، ج 1، ص 126؛ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 117؛ جلالالدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 110؛ عمادالدین الرشید، اسباب النزول، ص 393؛ محمّدهادى معرفت، التمهید فى علومالقرآن، ج 1، ص 262.
- 3ـ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 117؛ جلالالدین سیوطى، الإتقان، ج 1، ص 110؛ عمادالدین الرشید، اسباب النزول، ص 393.
- 4ـ جلالالدین سیوطى، الإتقان، ج 1، ص 112؛ فخر رازى، التفسیر الکبیر، ذیل این آیه؛ ابنکثیر نیز ادعاى یادشده را اجماعى دانسته است. براى نقد ادعاى مذکور و دیدن آراء مفسّران در اینباره ر.ک: سید محمّدباقر حجتى، اسبابالنزول، ص 152ـ157.
- 5ـ سید محمّدباقر حجتى، همان، ص 113.
- 6ـ ر.ک: عبداللّه محمود شحاته، تفسیر عمّ جزء، نقل از: منهج الإمام محمد عبده فى تفسیر القرآنالکریم.
- 7ـ ر.ک: سید محمّدباقر حجتى، همان، ص 152ـ157.
- 8ـ همان.
- 9ـ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 117، نیز بنگرید به: محمّد محمّد ابوشبهه، المدخل لدراسة القرآنالکریم، ص 155.
- 10ـ عمادالدین الرشید، اسباب النزول، ص 393. البته برخى روایات از اوسبن صامت نام بردهاند. بنگرید به: علىبن واحدى نیشابورى، اسباب النزول، ص 428ـ429، عبدالرحمن العک، تسهیل الوصول، نقل از: مسند احمد، و ابوداود، ص 343. ابنتیمیه درباره نزول آیه از ثابتبن قیس یاد کرده است، بنگرید به: مقدّمة فى اصولالتفسیر، ص 44و47.
- 11ـ جلالالدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 110.
- 12ـ همان. سیوطى نامى از این افراد را نمىآورد.
- 13ـ محمودبن عمر زمخشرى، الکشّاف عن حقائق غوامضالتنزیل، ج 5، ص 759.
- 14ـ محمّدهادى معرفت، التمهید، ج 1، ص 261 و 268؛ همو، التفسیر والمفسرون، ج 1، ص 105ـ107.
- 15ـ جمع کثیرى از مفسّران و دانشمندان علوم قرآنى، اعم از شیعه و سنى، تقدیم انگشتر در حال رکوع نماز توسط امیرالمؤمنین علیهالسلامرا سبب نزول این آیه دانستهاند. آقاى سید محمّدباقر حجتى برخى از آنان را فهرست کرده است. بنگرید به: سید محمّدباقر حجتى، همان، ص 29ـ30.
- 16ـ از جمله: بدرالدین زرکشى، البرهان، نوع اول، فصل خصوصالسبب و عموماللفظ، ج 1، ص 126؛ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهلالعرفان، ج 1، ص 117؛ جلالالدین سیوطى، الإتقان، ج 1، ص 110؛ عمادالدین الرشید، اسباب النزول، ص 393؛ محمّدهادى معرفت، التمهید، ج1، ص 262.
- 17ـ ر.ک: على واحدى نیشابورى، اسباب نزولالقرآن؛ جلالالدین سیوطى، لبابالنقول؛ جمالالدین عبدالرحمن محمّد جوزى، زادالمسیر، ج 2، ص 348.
- 18ـ جلالالدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 111.
- 19ـ همان، ج 1، ص 110: محمّدبن جریر طبرى، تفسیر طبرى، تحقیق محمّد شاکر، ج 4، ص 31.
- 20ـ محمّدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، کتاب التمنى، رقم 3، ج 13، ص 218؛ محمّدبن مسلم، صحیح مسلم، کتاب الحج ، باب 17، ج 2، ص 881.
- 21ـ محمودبن عمر زمخشرى، الکشّاف، ج 4، ص 283.
- 22ـ محمّدبن جریر طبرى، جامعالبیان عن تأویل آىالقرآن، ج 7، ص 637 و ج 4، ص 10 و ج 3، ص 19 و ج 5 ص 371؛ فخرالدین رازى، التفسیرالکبیر، ج 30، ص 243 و ج 26، ص 107 و ج 15، ص 151؛ محمّدبن حسن طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، ج 3، ص 93؛ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 2، ص 369 و ص 320؛ اسماعیلبن کثیر دمشقى، تفسیر القرآنالعظیم، ج 2، ص 300 و 301 و 320 و ج 1، ص 516ـ519؛ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 2، ص 42 و ج 4، ص 217 و ج 9، ص 57ـ58؛ سید قطب، فى ظلالالقرآن، ج 1، ص 297 و ج 3، ص 727 و ج 8، ص 202؛ محمّدرضا رشیدرضا، المنار، ج 1، ص 148ـ149 و ج 2، ص 51 و 86 و ج 11، ص 23؛ محمد سالم محیسن، فى رحابالقرآن؛ سلیمان معرفى السفر، فى علومالقرآن، ص 64؛ محمود محمّدالحنطور، منهج صدیق خان فى تفسیره فتحالبیان، فهدبن عبدالرحمنبن سلیمان رومى، بحوث فى اصولالتفسیر، ص 137؛ عبدالرحمن سعدى، القواعد الحسان لتفسیرالقرآن، ص 7 و بسیارى دیگر از دانشمندان.
- 23ـ عبدالرحمنبن سعدى، القواعد الحسان فى تفسیرالقرآن، ص 7. نیز بنگرید به: فهدبن عبدالرحمن بن سلیمان رومى، بحوث فى اصولالتفسیر و مناهجه، ص 137.
- 24ـ وهبة الزحیلى، اصول الفقهالاسلامى، ص 273ـ274.
- 25ـ ر.ک: فخر رازى، التفسیرالکبیر، ج 15، ص 204ـ205.
- 26ـ عبدالقاهر جرجانى، دلائلالاعجاز، ج 1، ص 20.
- 27ـ بدرالدین زرکشى، البرهان، ج 1، ص 126.
- 28ـ شعبان محمّداسماعیل، دراسات حولالقرآن و السنه، ص 414ـ417.
- 29ـ در اینباره، ر.ک: سهیلا پیروزفر، «روایت اسباب نزول و برخى شبههها درباره جاودانگى قرآن»، مطالعات اسلامى، ش 82، ص 9ـ46.
- 30ـ همان.
- 31ـ همان، ص 407.
- 32ـ ابوحامد غزالى، المستصفى من علمالاصول، ج 2، ص 61؛ شعبان محمّداسماعیل، دراسات حولالقرآن و السنه، ص 415ـ417؛ عمادالدین الرشید، اسبابالنزول، ص 402ـ406.
- 33ـ ابوالفتوح رازى، روحالجنان و روضالجنان، ج 2، ص 394.
- 34ـ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 119؛ محمد ابوشبهه، المدخل، ص 156.
- 35ـ ادلّه آنان و پاسخ به آن را بنگرید به: شعبان محمّداسماعیل، دراسات حولالقرآن و السنه، ص 414ـ416.
- 36ـ عبدالمنعم النمر، علوم القرآنالکریم، ص 101.
- 37ـ ابنتیمیه، مقدمه فى اصولالتفسیر، ص 47ـ49.
- 38ـ همو، مجموعالفتاوى، ج 15، ص 364.
- 39ـ جلالالدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 130.
- 40ـ فضلبن حسن طبرسى، جوامعالجامع، ج 5، ص 250ـ255.
- 41ـ نصرحامد ابوزید، مفهوم النص، ص 107.
- 42ـ محمّدهادى معرفت، تفسیر و مفسّران، ص 105و107.
- 43ـ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهلالعرفان، ج 1، ص 106؛ محمّدهادى معرفت، التمهید، ج 1، ص 245؛ سید محمّدباقر حجتى، همان، 167ـ176.
- 44ـ علىاکبر بابایى و دیگران، روششناسى تفسیر قرآن، ص 164.
- 45ـ سوره برائت: 90، 97، 98 و 101؛ فتح: 11؛ مائده: 82.
- 46ـ منظور عایشه یا ماریه قبطیه است. در اینباره روایات متفاوت است. بنگرید به: محمّدهادى یوسفى غروى، موسوعة التاریخ الاسلامى، ج 3، ص 354.
- 47ـ افک به معناى دروغ بزرگى است، که مسئلهاى را از صورت اصلى خود دگرگون سازد. در اینجا منظور تهمت نارواست.
- 48ـ فضل حسن عباس، اتقان البرهان فى علومالقرآن، ج 1، ص 280.
- 49ـ علىاکبر بابایى و دیگران، همان، ص 165.
- 50ـ آقاى حجتى جمعى از مفسّران را که سبب نزول را ماجراى على علیهالسلام دانستهاند، نام برده است. ر.ک: سید محمّدباقر حجتى، همان، ص 29ـ30.
- 51ـ علىاکبر بابایى و دیگران، همان، ص 165.
- 52ـ محمودبن عمر زمخشرى، الکشّاف، ج 1، ص 649.
- 53ـ عبداللّهبن عمر بیضاوى، تفسیر بیضاوى، نیز بنگرید به: محمّدبن احمد قرطبى، الجامع للاحکام القرآن، ج 4، ص 219؛ عمربن محمد نسفى، تفسیر نسفى، ج 1، ص 474.
- 54ـ مجادله: 12.، روایات سبب نزول این آیه را بنگرید در: على واحدى نیشابورى، اسباب النزول، ص 432؛ محمّدبن حسن طوسى، التبیان، ج 9، ص 551؛ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 9، ص 379؛ جلالالدین سیوطى، لباب النقول، ص 369؛ محمّدهادى یوسفى غروى، همان، ج 3، ص 375ـ376؛ فخر رازى، التفسیرالکبیر، ج 29، ص 271؛ جلالالدین سیوطى، الدرالمنثور، ج 6، ص 185.
-