معرفت، سال نوزدهم، شماره پنجم، پیاپی 152، مرداد 1389، صفحات 47-

    عموم لفظ یا خصوص سبب؟

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سهیلا پیروزفر / *دانشیار - گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه فردوسی مشهد / Spirouzfar@um.ac.ir
    چکیده: 
    بسیارى از دانشمندان معتقدند روایات اسباب نزول موجب تخصیص آیه شریفه به همان مورد و سرایت نکردن مفهومى آن به سایر موارد نمى‏شود. قاعده «العبرة بعموم اللفظ لابخصوص السبب»، در بسیارى از کتاب‏هاى تفسیرى، اصولى و علوم قرآنى به مناسبت بحث از اسباب نزول طرح شده است. این قاعده در استنباط احکام از قرآن کریم بسیار کارآمد است و در تفاسیر، هنگام بحث از مصادیق مختلف آیات مطرح مى‏شود. البته این اصل مخالفانى دارد و برخى نیز قائل به تفصیل شده‏اند؛ به این معنا که در مواردى وجود قراین محکمى موجب مى‏شود که از لفظ عام آیه دست برداشت و به خصوصیت سبب توجه کرد. این مقاله با رویکرد تحلیلى و اسنادى به موضوع موردنظر مى‏پردازد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سهیلا پیروزفر-1

    چکیده

    بسیارى از دانشمندان معتقدند روایات اسباب نزول موجب تخصیص آیه شریفه به همان مورد و سرایت نکردن مفهومى آن به سایر موارد نمى‏شود. قاعده «العبرة بعموم اللفظ لابخصوص السبب»، در بسیارى از کتاب‏هاى تفسیرى، اصولى و علوم قرآنى به مناسبت بحث از اسباب نزول طرح شده است. این قاعده در استنباط احکام از قرآن کریم بسیار کارآمد است و در تفاسیر، هنگام بحث از مصادیق مختلف آیات مطرح مى‏شود. البته این اصل مخالفانى دارد و برخى نیز قائل به تفصیل شده‏اند؛ به این معنا که در مواردى وجود قراین محکمى موجب مى‏شود که از لفظ عام آیه دست برداشت و به خصوصیت سبب توجه کرد. این مقاله با رویکرد تحلیلى و اسنادى به موضوع موردنظر مى‏پردازد.

    کلیدواژه‏ها: قرآن، اسباب نزول، عموم لفظ، خصوص سبب.

    مقدّمه

    قرآن کریم به شکل جزء جزء و تدریجى طى بیست و سه سال بر نبى اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى عموم مردم در همه اعصار و براى هدایت به صراط مستقیم نازل شده است. بعضى از آیات به سببى خاص و پس از حادثه، رویداد یا سؤالى که در آن زمان پیش آمده نازل گشته و بسیارى دیگر از آیات ابتدائا و بدون سبب خاص نازل شده‏اند. در آن دسته از آیات که درباره اشخاص، حوادث و رخدادهایى معین، در زمان و مکانى خاص نازل شده‏اند، محققان معتقدند دسترسى به معناى واقعى و چه بسا در مواردى فهم ظاهرى آیات نیازمند آشنایى با فضا و اسباب نزول است.

         اسباب نزول به معناى شناخت‏موقعیت‏زمانى، مکانى فردى و اجتماعى و دیگر زمینه‏هایى است که نزول آیه‏اى یا بخشى از آیات را سبب شده است، و روایاتى را که در شأن نزول آیات گرد آمده است نیز شامل مى‏شود.

         بسیارى بر این باورند که اسباب نزول باعث تخصیص آیه شریفه به همان مورد و عدم کاربرد مفهومى آن در دیگر موارد نمى‏شود، بلکه سبب نزول، تنها به یافتن مفهوم و معناى آیات کمک مى‏کند و زمینه را براى تطبیق آن بر دیگر موارد و برداشت‏هاى تفسیرى هموار مى‏سازد. دانشمندان به تفصیل درباره فواید اسباب نزول در فهم آیات بحث کرده‏اند.1 به نظر مى‏رسد تحلیل چگونگىِ فرایند فهم آیات به کمک اسباب نزول، این فواید را در مواردى ‏قابل ‏مناقشه ‏بداند که ‏تفصیل ‏آن ‏مجال ‏دیگرى‏ مى‏طلبد.

         اما اعتقاد به تأثیر اسباب نزول در تفسیر آیات به معناى مسدود ساختن راه اندیشه در زمینه آن آیات و روى‏آورى به سطحى‏نگرى و محدوداندیشى درباره پیام آن نیست، بلکه علاوه بر بهره بردن از همه ابزارهاى علمى و عقلى موجود در زمینه تفسیر، به اسباب نزول به مثابه

    ابزارى کارآمد و مؤثر در فهم آیات و تطبیق آن با موارد مشابه توجه مى‏شود.

    بیان مسئله

    بسیارى از قرآن‏پژوهان و مفسّران معتقدند روایات اسباب نزول، که آیه یا آیاتى را ناظر به فردى یا موضوعى دانسته است، باعث تخصیص آیه به مورد نمى‏شود. این بحث از مسائل مهم علم اسباب نزول به شمار مى‏آید و در کتب اصولى نیز به گستردگى از آن بحث مى‏شود2 و آن را تحت قاعده «العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص السبب» طرح کرده‏اند.

         اما در برخى موارد، آیه‏اى با لفظ عام نازل شده است و دقت در روایات اسباب نزول نشان مى‏دهد مورد نزول خاص است و قرینه دیگرى نیز وجود ندارد تا از مورد خاص دست برداشت و به عموم حکم کرد.

         این مقاله به تحلیل دیدگاه‏هاى مختلف درباره آیاتى پرداخته است که با لفظ عام نازل شده و سبب نزولى براى آن روایت شده که ناظر به شخص یا حادثه‏اى خاص است. در این صورت این سؤال مطرح شده که آیا عمومیت لفظ معتبر است یا خصوصیت سبب؟ در این‏باره دیدگاه‏هایى مطرح شده است: یکى آنکه ملاحظه مورد و سبب نزول باعث نمى‏شود از عمومیت الفاظ دست برداشت و مفاد آیات شامل عموم افراد با ویژگى‏هاى مشابه آن مى‏شود و در این معنا به قرینه نیازى وجود ندارد. در این میان گروهى معتقدند گرچه عمومیت لفظ معتبر است، در این صورت باید به قراین دیگر نیز توجه شود و اگر دلیلى براى دست برداشتن از عمومیت لفظ وجود داشته باشد، اسباب نزول باعث تخصیص عموم آیه بر مورد خواهد شد؛ نظر دوم اینکه سبب نزول معتبر است و از لفظ عام دست برداشته مى‏شود، مگر آنکه قرینه یا دلیلى براى سرایت حکم به عموم وجود داشته باشد.

    عموم لفظ یا خصوص سبب؟

    قاعده «العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص السبب» گو اینکه بیشترین نقش را در مباحث فقهى ایفا کرده است و از این‏رو، بیشترین کارآمدى را در آیات احکام داشته، اما نقش‏آفرینى آن در مباحث تفسیرى به گونه گسترده نیز قابل توجه است. نتیجه این بحث مفسّر را در برداشت‏هاى مختلف فقهى و غیر آن یارى مى‏رساند.

         براى آیاتى که روایات سبب نزول دارند، چهار احتمال متصور است:

         1. لفظ عام و سبب نزول عام

    «لفظ عام» لفظى است که افراد و مصادیق بسیارى را دربر مى‏گیرد و «سبب عام» رویداد یا واقعه‏اى است که در ارتباط با شخصى خاص نباشد؛ مثل «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتا بَلْ أَحْیَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (آل‏عمران: 169) این آیه درباره کسانى است که در راه خدا کشته مى‏شوند. لفظ «الَّذِینَ...» عام و نزول آیه هم عام است. مطابق روایت سبب نزول، معلوم است که سبب نزول درباره فردى خاص و واقعه‏اى مرتبط با او نیست، بلکه عام است و همه مسلمانان را دربر مى‏گیرد.

         در موارد مشابه این آیه دانشمندان معقدند که عموم لفظ مورد توجه قرار مى‏گیرد و حکم به سایر افراد مشابه سرایت داده مى‏شود.3

         2. لفظ خاص و سبب خاص

    براى مثال در آیه «وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ...» (توبه: 118) واژه «عَلَى الثَّلاثَةِ» خاص و سبب نزول نیز، یعنى که خوددارى سه نفر از شرکت در جنگ تبوک، خاص است. همچنین در سوره «تبت» «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ...» لفظ خاص و سبب نزول ماجراى دشمنى ابولهب با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است.

         در این‏گونه آیات نیز تمام پژوهشگران معتقدند حکم آیه به فرد یا افرادى اختصاص دارد که سبب نزول به او یا آنان اشاره دارد. اما پیام آیه قابل سرایت است و مفهومى فراتر از مناسبات سیاقى و نزولى دارد.

         بعضى از دانشمندان اهل‏سنّت آیه «وَسَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّى» (لیل: 17ـ18) را نمونه این مورد آورده‏اند. سیوطى با صراحت مدعى اجماع میان دانشمندان شده و نوشته است: «این آیات درباره ابوبکر نازل شده است.» فخررازى از رهگذر همین آیه و با استناد به آیه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَاللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (حجرات: 13) استدلال کرده است که ابوبکر را باید پس از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برترین مردم دنیا دانست!4

        سیوطى عمومیت معناى آیه را زیر سؤال مى‏برد و از اختصاص فضیلت مورد اشاره آیه به ابوبکر یاد مى‏کند و مى‏نویسد: «فرض مسئله در صورتى است که تعابیر و الفاظ داراى عموم و شمول باشد، اما آیه‏اى که درباره امر یا شخص معینى نازل شده و تعبیر آن عام نباشد، به طور قطع به همان شخص اختصاص دارد.» وى مى‏افزاید: «این اشتباه است که کسى تصور کند آیه مزبور در مورد هر کسى که مانند ابوبکر عمل نماید و همانند او با نیتى پاک اموال خود را در راه خدا انفاق کند، عمومیت دارد؛ زیرا در آیه از الفاظ عموم استفاده نشده است.»5

        بر سخنان سیوطى و فخر رازى نقدهایى وارد شده است. محمد عبده الفاظ «الأشقى» و «الأتقى» را عام دانسته و گفته است: «شامل همه کسانى است که داراى این صفت باشند.»6 استاد سید محمّدباقر حجتى در کتاب اسباب النزول، به شکلى کامل نقدها را جمع‏آورى کرده است.7 وى ابتدا اجماعى را که سیوطى ادعا کرده است، سست دانسته و سپس روایاتى را که آیه را درباره کسى دیگر مى‏دانند، آورده است. استاد همچنین راوى روایتى را که آیه را درباره ابوبکر دانسته تضعیف و سپس از علّامه طباطبائى نقل کرده است که «منظور از "الأتقى" عبارت از کسى است که از دیگران ـ یعنى کسانى که خود را در برابر مخاطر حفظ مى‏کنند ـ بیشتر پروا کند و درصدد صیانت از خویش برآید، چون بعضى از مردم از تباهىِ جان‏ها از قبیل مرگ و کشتن پرهیز مى‏کنند، عده‏اى نیز از فساد اموال مى‏پرهیزند، گروهى هم از فقر و ندارى پروا دارند، لذا از بذل مال دریغ مى‏کنند. بدین‏سان پاره‏اى از مردم در برابر خدا از حس تقوا برخوردارند و به همین جهت مال خویش را در راه خدا مى‏نهند: آنکه بیش از همه از تقوا نصیب و بهره دارد کسى است که در برابر خدا پرهیزکار است... پس آیه از لحاظ مدلول عام است و به هیچ‏کس محدود نیست و توصیف "الأتقى" به "الذى یوتى ماله..." است که وصفى عام و داراى شمول نسبت به تمام افرادى است که مال خویش را در راه خدا مى‏دهند... .»8 بنابراین، آیه مذکور از مواردى نیست که بتوان از لفظ عام آن دست کشید.

         3. لفظ خاص و سبب عام

    به اعتقاد پژوهشگران این مورد فقط یک حالت فرضى است و احتمال وجود آن در قرآن به دلیل اینکه با بلاغت و فصاحت و اعجاز بیانى قرآن منافات دارد، منتفى است. زرقانى درباره این احتمال گفته است: «انمّا کانت عقلیة و فرضیة غیرُواقعیة... .»9 عمادالدین الرشید درباره این فرض مى‏گوید: «این فرض در قرآن ناممکن نیست... به مَثَل هنگامى که آیات مربوط به زنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شد، سایر زنان گفتند اگر خیرى براى ما داشت از ما نیز در آیه یاد مى‏شد؛ لذا آیه «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَ...» (احزاب: 35) نازل شد. در این مورد سبب عام است ـ یعنى زنان ـ ولى لفظ خاص، یعنى زنانى مسلمان و مؤمن با همه صفاتى که در آیه آمده است.»10 اما چنان‏که از آیه پیداست الفاظ «المسلمین والمسلمات و...» عام‏اند.

         4. لفظ عام و سبب خاص

    برخى ازآیات قرآنى با الفاظى عام نازل شده و ناظر به حادثه یا افراد خاص‏اند، مثل نزول آیه لعان (نور: 6ـ9) درباره هلال‏بن امیه یا آیه ظهار (مجادله:1ـ4) درباره سلمه‏بن صخر.11 سیوطى در این‏باره نوشته است: «اتفاق بر این است که حکم عموم آیه به همه افراد مشابه قابل سرایت است. اما کسى که عموم لفظ را معتبر نمى‏داند، این آیه و مشابه آن را با دلیل و قرینه‏اى دیگر به دیگران تعمیم مى‏دهد.»12 زمخشرى در سوره «همزه» مى‏نویسد: «گرچه سبب خاص است، وعده عذاب در این سوره شامل همه کسانى مى‏شود که چنین رفتار مى‏کنند.»13

        بسیارى از محققان از قضایایى به ظاهر عام یاد کرده‏اند که به نحو قضیه خارجى و غیرقابل تعمیم‏اند.14 بدین معنا که در بعضى از آیات به دلیل قراین محکمى که وجود دارد، باید از لفظ عام دست کشید و به معناى خاصى که اراده شده توجه کرد و به اصطلاح، قضیه‏اى که در آیه وجود دارد، قضیه خارجى دانست و لفظ عام به مورد خاصى اشاره‏دارد؛مانندآنچه درآیه‏تطهیر(احزاب:33)، آیه مباهله (آل‏عمران: 61) و آیه ولایت (مائده: 55) مى‏بینیم. در این آیات روایات شأن نزول منحصر در شخصیت حقوقىِ اهل تطهیر، مباهله و ولایت است که قابل تعمیم بر دیگر افراد نیست. براى نمونه در آیه ولایت: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»(مائده: 55) بسیارى از مفسّران و متکلّمان با توجه به قراین محکم و معتبر نتیجه گرفته‏اند که این آیه به صورت قضیه خارجى به واقعه معینى که در خارج تحقق یافته، اشاره دارد و به شخص خاصى منحصر است که قابل تعمیم بر دیگر افراد نیست و هر کسى که در حال رکوع صدقه مى‏دهد موضوع آیه نیست. لذا در هیچ‏یک از فتاواى فقها اعم از شیعه و سنّى حتى از استحباب تقدیم‏انگشتر در حال رکوع چیزى دیده نمى‏شود.

         بدون توجه به سبب نزول، مورد و مصداق آیه مذکور مبهم و نامعلوم است و از طریق سبب نزول مى‏توان به مصداق آیه و نیز قضیه خارجى بودن آن پى برد. دانشمندان شیعه در اثبات ولایت امام على علیه‏السلام، به سبب نزول این آیه که آن را بسیارى از صحابه نقل کرده‏اند، تمسک جسته‏اند.15

        بنابراین صورت مسئله آن است که اگر آیه‏اى با لفظ عام، سبب نزولى خاص داشته باشد و قرینه دیگرى نباشد، در اینجا آیا عمومیت لفظ معتبر است یا خصوصیت سبب؟ در این‏باره دو دیدگاه عمده‏وجود دارد:

    1. دیدگاه مشهور

    بسیارى از محققان بر این باورند که با وجود ملاحظه مورد نزول، مفهوم آیات قرآن، منحصر در موارد خاص مذکور در سبب نزول نیست، بلکه عمومیت لفظ را معیار قرار مى‏دهند.16 چنان‏که پیش از این بیان شد، سیوطى آیاتى مانند ظهار (مجادله: 1ـ4) و لعان (نور: 6ـ9) را نمونه آورده است که به رغم نزول درباره شخصى خاص (اوس‏بن صامت یا سلمه‏بن صخر و خوله‏بنت ثعلبه، و آیات لعان درباره هلال‏بن امیه و همسرش) عمومیت مفاد آیات نزد فقها مسلّم دانسته شده است. نیز مانند آیه «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا...»(مائده: 38) که حکم بر هر سارقى جارى است، با اینکه آیه سرقت را درباره دزدیده شدن زره نعمان یا رداى صفوان دانسته‏اند.17

        سیوطى مى‏نویسد: «نجده حنفى درباره این آیه از ابن‏عباس پرسیده است: أخاصٌ أم عامٌ؟ و ابن‏عباس گفته است: بل عامٌ.»18

        مواجهه صحابه و مفسّران با آیات و احتجاج به عمومیت آن، در وقایع و موارد گوناگون و تبادر به ذهن، دلیل اعتبار عموم لفظ نزد آنهاست. براى مثال، طبرى روایتى نقل مى‏کند که در جریان مذاکره سعید مقبرى و محمّدبن کعب قرظى، سعید از برخى کتب الهى وصف گروهى از بندگان را یاد مى‏کند که زبانى شیرین‏تر از عسل و دلى تلخ‏تر از صبر (گیاهى تلخ) دارند و به نفاق و دورویى، دین به دنیا مى‏فروشند. آن‏گاه محمّدبن کعب گفته است: این مطلب در قرآن آمده است: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ...» (بقره: 204). سعید مى‏گوید: مگر نمى‏دانى آیه درباره چه کسى نازل شده؟ در پاسخ وى محمّدبن کعب مى‏گوید: این آیه درباره مورد خاصى نازل مى‏شود، اما سپس عمومیت و شمول مى‏یابد.»19

        شبیه این خبر در روایتى از امام جعفر صادق علیه‏السلام گزارش شده است: کلینى از استادش على‏بن ابراهیم از محمّدبن عیسى از یونس‏بن عبدالرحمن از عبداللّه‏بن بکیر از ضریس نقل مى‏کند که امام صادق علیه‏السلام در تفسیر آیه 11 سوره حج: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُاللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ...»با وجود سبب نزول خاص، به عمومیت معناى آیه حکم کرده و فرموده است: «إن الآیه تنزل فى الرجل ثم تکون فى اتباعه... .»

         بخارى نقل کرده است که یکى از صحابه درباره حج پرسید: «آیا فقط مخصوص ماست؟» و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «تا أبد.»20

        زمخشرى در تفسیر سوره «همزه» نوشته است: ممکن است سبب خاص باشد، اما تهدید عام است تا هر کس مشابه آن بدى را انجام دهد مشمول کیفر آن شود؛ مانند «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ» که درباره امیه‏بن خلف نازل شده، ولى سخن در مقام اشاره است و شامل هر کسى است که داراى این صفات ناپسند است.21 بسیارى دیگر از عالمان اصول و پژوهشگران علوم قرآنى نیز معتقدند ملاک عموم لفظ ‏است، یعنى ‏حکم ‏آیه ‏در سبب ‏و غیر سبب ‏جارى‏ است.22

        یکى از نویسندگان از عبدالرحمن سلمى نقل کرده است: «این قاعده‏اى مهم است و در آن براى بندگان خیر و برکت فراوانى نهفته است. اسباب نزول‏ها در حکم نمونه و مثالى براى توضیح الفاظ‏اند و معانى صرف الفاظ محسوب نمى‏شوند.»23 بر این اساس، اسباب نزول در حکم قراین کمک‏کننده براى فهم بهتر آیات‏اند که از رهگذر آن پیام اساسى آیات به دست مى‏آید.

         وهبه زحیلى نوشته است: «عموم محققان و دانشمندان اسلامى درباره اسباب نزول، به اعتبار عموم لفظ معتقدند و خصوصیت سبب را مانعى براى شمول مفاهیم قرآن بر تمامى افراد انسان نمى‏بینند.»24 بنابراین، به دلیل خارجى مانند قیاس یا اجتهاد در انتقال به عموم لفظ نیازى نیست.

         فخر رازى ضمن حکم به عمومیت لفظ نوشته است  که به‏دلیل‏الفاظ‏عام‏هیچ‏دلیلى‏باعث‏تخصیص‏نمى‏شود.25

        به کار بردن کلمات عام موصولى مانند «الذین»، «من» و... دلالت آیات را از دایره خاص به حیطه عام مى‏کشاند. لذا به طور قطع آیات ویژه کسانى نیستند که ادعا شده درباره آنان نازل شده‏اند. این احکام عام‏اند. عبدالقاهر جرجانى معتقد است که «استفاده از کلمات موصولى و جمله صله، که پس از موصول مى‏آید، دلیل بر تعمیم است.»26 زرکشى نیز نوشته است: حکم از این افراد مى‏گذرد و شامل غیر آنان نیز مى‏شود.27 شعبان محمّداسماعیل نوشته است: «اعتبار عمومیت لفظ نظر جمهور عالمان شافعى، حنفى، مالکى و حنبلى نیز، آمدى، فخر رازى و بیضاوى پذیرفته شده است.»28

        اصولاً یکى از ادلّه جاودانگى قرآن همین است؛ چراکه جاودانگى قرآن با تعلّق خطاب‏ها و بیانات قرآنى به خصوص اسباب نزول و نادیده انگاشتن عموم لفظ به سرانجام نمى‏رسد. معتقدان اعتبار عمومیت لفظ بر این باورند که اعتباربخشى به خصوص سبب، باعث تعطیلى بسیارى از احکام شرعى بدون دلیل موجه مى‏شود،29 در حالى که خداوند متعال مى‏فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرا وَنَذِیرا.» (سبأ: 28)

    2. رویکرد مخالف

    در این میان دیدگاه مخالفى هم هست که بر پایه آن، خصوص سبب ملاک است نه عموم لفظ. سیوطى قائلان به این نظر را نام نبرده است، آمدى و ابن‏حاجب این رأى را به شافعى نسبت داده‏اند، ولى شعبان اسماعیل این نسبت را رد کرده و از شافعى در الأم نقل آورده که او به بى‏تأثیر بودن سبب، معتقد بوده است: «لا یصنع السبب شیئا إنما تصنعه الألفاظ.»30

        مخالفان افراد معدودى چون ابوثور ابراهیم‏بن خالد، دقاق و ابن سماک القفال، محمّدبن على‏بن اسماعیل الشاشى و مزنى اسماعیل‏بن یحیى صاحب الشاشى مصرى هستند. این نظر به مالک‏بن انس و احمدبن حنبل نیز نسبت داده شده است.31 اینان معتقدند حکم آیه به مورد و سبب نزول اختصاص دارد و درباره غیر سبب حکم جارى نمى‏شود، مگر با قیاس یا دلیل دیگر.32

        ابوالفتوح رازى معتقد است اگر آیه با وجود سبب نزول بر عموم حمل شود به دلیل نیاز دارد: «اگر درست شود که آیات در حقّ بعضى آمده، منع نکند که حکم متعدّى باشد به دیگران و لیکن به دلیل.»33 ابن‏تیمیه گفته است: «حکم عام به دلیل لفظ عام معتبر نیست، بلکه دلیل دیگر لازم است مانند قیاس یا نصى دیگر... مانند حدیث معروف «حکمى على‏الواحد حکمى على الجماعه.»34

        این گروه مخالف شبهاتى در اعتبار عموم لفظ آورده‏اند. از جمله اینکه اگر سبب خصوصیتى نداشت، اهتمام راویان در نقل و تدوین روایات اسباب نزول بى‏معنا بود یا اینکه نص بودن لفظ عام درباره سبب دلیل است بر اینکه نباید باعث شمول آن به غیر شود که البته به دلیل‏هاى آنان پاسخ داده شده است.35

        برخى این اختلاف را تنها یک بحث لفظى دانسته‏اند؛ چون نتیجه هر دو یکى است. گروه اول الفاظ عام را معتبر دانسته و گروه دوم سبب را، ولى عمومیت یافتن حکم را به دلیل قیاس یا نصى دیگر مى‏پذیرند. بنابراین هر دو گروه در تطبیق آیات به عموم مردم و درمان معضلات و مشکلات اجتماعى از طریق وحى هم‏عقیده‏اند.36

        ابن‏تیمیه مى‏نویسد:

    کسانى که به خصوصیت سبب اعتقاد دارند، منظورشان این نیست که آیه مخصوص آن سبب است. هیچ مسلمان و عاقلى نمى‏تواند چنین باورى داشته باشد. مردم درباره لفظ عامى که با سبب خاص نازل شده مى‏پرسند که آیا فقط به همان سبب خاص محدود مى‏شود؟ اما هیچ‏یک از دانشمندان شک ندارند که الفاظ عام قرآن و سنت همان شخص معینى است که درباره‏اش نازل شده و در نهایت به موارد مشابه عمومیت مى‏یابد، البته نه به دلیل لفظ عام بلکه با دلیلى دیگر... .»37

    وى همچنین نوشته است: «قصر عمومات القرآن على اسباب نزولها باطل فإن عامة الآیات نزلت بأسباب إقتضت ذلک و قدعلم‏أن‏شیئامنهالم‏یقصر على سببه.»38

        گفتنى است برخى از دانشمندان به رغم تصریح به قاعده عموم لفظ و تأیید آن، عملاً در بیان مصادیق قاعده استثنا قائل شده‏اند. مثلاً به نظر مى‏رسد ابن‏عباس ذیل آیه 188 آل‏عمران «لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ...» شبهه مروان را با توجه به خصوصیت سبب پاسخ داده و عموم لفظ را نادیده گرفته است. سیوطى به این موضوع اشاره کرده است: «عموم لفظ بر ابن‏عباس مخفى نبوده، ولى وى توضیح داده که از لفظ عام آیه، افراد خاصى که گروهى از اهل کتاب بودند، مد نظر بوده است.»39

        چنان‏که پیش از این بیان شد مراد ابن‏عباس با تعمیم آیه در چارچوب مورد نزول به موارد مشابه پس از الغاء خصوصیت سازگار است. در واقع او درصدد تخصیص مفهوم آیه به اهل کتاب نبوده، بلکه مى‏خواسته از طریق سبب نزول راه را براى فهم و تعمیم درست مفاد آیه بگشاید و از تعمیم نارواى آن جلوگیرى کند.

         نمونه دیگرى که سیوطى اشاره کرده و تخصیص به سبب را بر اساس روایات وارده درباره آن پذیرفته، اختصاص مفهوم «ظلم» به «شرک» در این آیه است: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ»(انعام: 82). در این آیه شرط آسایش و امنیت و هدایت الهى، ایمان و نیالودن آن به هیچ ستمى شمرده شده و در فرهنگ قرآن از هرگونه تعدّى و تجاوز نسبت به حدود و احکام الهى به «ظلم» یاد شده است: «وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ» (طلاق: 1). شرک به خداوند نیز ظلم عظیم شمرده است: «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» (لقمان: 13). پس امنیت و هدایت واقعى تنها با ایمان و نیالودن آن به گناه حاصل مى‏شود. با وجود این در روایت مشهورى که در منابع اهل‏سنّت است، مفهوم «ظلم» بخصوصِ شرک تفسیر شده و نگرانىِ اصحاب رفع شده است.40

        از موارد دیگر که به اعتقاد برخى، از قاعده عموم لفظ پیروى نمى‏کند، آیه «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ...» (آل‏عمران: 173) است. نصر حامد ابوزید در مقام تأکید بر رابطه و پیوند میان متن قرآنى و واقعیت خارجى با استناد به مواردى همچون آیه مذکور، قاعده عموم لفظ را مورد مناقشه قرار داده و مواردى را که لفظ عام است، ولى معنایى خاص دارد، از این قاعده استثنا کرده است.41

        برخى هم این آیه را در شمار مواردى دانسته‏اند که از قبیل قضایاى خارجى و غیرقابل تعمیم‏اند و ناظر به منافقان مدینه و مشرکان قریش و کاروان ابوسفیان در عصر نبوى است.42

        ظاهر آیه نشان مى‏دهد که «الناس» به معناى عموم مردم نیست و از اسباب نزولى که براى آن ذکر کرده‏اند، به دست مى‏آید، مراد از آن نعیم‏بن مسعود یا کاروانى از عبد قیس است که به توصیه ابوسفیان به مدینه آمدند و مسلمانان را از اجتماع ابوسفیان و لشکریانش بیم دادند.43

        مؤلفان روش‏شناسى تفسیر قرآن مى‏نویسند: «بنابراین، با توجه به این نکته که مفاد این آیه کریمه قضیه خارجیه است، نمى‏توان به دلیل اینکه مورد مخصص نیست، آن را به سایر موارد تعمیم داد.»44

        آیت‏اللّه معرفت نمونه‏هاى دیگرى از قضایاى به ظاهر عام یاد کرده و همگى را از جمله قضایاى خارجى دانسته است.45

        اما با دقت در تعبیر آیه، به نظر مى‏رسد امکان نگاهى کلى از نوع قضایاى حقیقیه، به آیه متصور است. چه، عنوان کلى و نامشخص «النّاس» مى‏تواند نشان آن باشد که پیام آیه در گرو شناخت نام و نشان آنان در بستر نزول نیست؛ مهم آن است که مؤمنان مجاهد همراه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به رغم تهدیدها و وسوسه‏ها با توکل به خدا و ایمان راسخ مورد ستایش و مدح الهى قرار گرفته‏اند. به این معنا آیه را نمى‏توان از قلمرو عموم لفظ، خارج دانست.

         در برخى از آیات قرائنى هست که روشن مى‏کند از لفظ عام آیه، معنایى خاص اراده شده و به اصطلاح قضیه‏اى خارجى است. در چنین مواردى نمى‏توان آیه را به غیر آن مورد خاص تعمیم داد. به نظر فضل حسن عباس در نگریستن به آیات 23و25، سوره نور و مقایسه آن با آیات 4و5 این سوره از این موارد است: مطابق آیات 4و5 این سوره، توبه شخص تهمت‏زننده پذیرفتنى است، ولى در آیات 23و25، چنین نیست؛ زیرا در آیه مزبور، تأثیر و دخالت سبب نزول باعث شده که لفظ عام، استثناى موجود در آیات 4و5 این آیه را برنتابد، چون در آیه 23 این سوره از پذیرش توبه سخنى نیست، بلکه از لعنت ابدى در دنیا و آخرت و عذابى سخت سخن به میان آمده است. سبب نزول نشان مى‏دهد آیه درباره أم‏المؤمنین46 در قضیه افک47 است. بنابراین، لفظ عام موجود در آیه درباره سبب خاصى نازل شده و لذا قبول توبه‏اى که در آیه اول آمده شامل آیه دوم نمى‏شود، فضل حسن عبّاس از بى‏توجهى مفسّران به این دو آیه انتقاد کرده است.48 حکم آیات 3و4 این سوره بر آنان که تهمت مى‏زنند جارى مى‏شود و در مورد همسران پیامبر، گناهى بزرگ‏تر و نابخشودنى و با توجه به دلایل و شواهدى که از آیات به دست مى‏آید تعمیم پیام آیه، تنها در چارچوب همان خصوصیات سبب ممکن است.

         بنابراین گرچه مخصص و مقید نبودن سبب یا شأن نزول مورد پذیرش اکثر قریب به اتفاق مفسّران علوم قرآنى است، در برخى آیات قرائنى هست که روشن مى‏سازد از لفظ عام آیه معناى خاص اراده شده و به اصطلاح قضیه‏اى که در زمان نزول آیه بوده، قضیه‏اى خارجى است.49 در چنین مواردى نمى‏توان آیه را به غیر آن مورد خاص تعمیم داد. براى نمونه آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (مائده: 55) گرچه لفظ آن عام است، به صورت قضیه خارجى به واقعه معینى که در خارج تحقق یافته اشاره شده است50 و قابل تعمیم بر سایر افراد نیست. بنابراین در مواردى مانند این آیه که در مقام مدح و شناسایى ولى و جانشین پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است و مطابق روایات اسباب نزول به معرفى على علیه‏السلام به عنوان ولى و انفاق او در حال رکوع ناظر است، نمى‏توان حکم را عام شمرد؛ به همین دلیل در هیچ‏یک از کتاب‏هاى احکام حتى از استحباب صدقه دادن در حال رکوع چیزى ذکر نشده است.

         نویسندگان روش‏شناسى تفسیر قرآن نوشته‏اند: «در نتیجه موردى براى اجراى قاعده "مورد نزول مخصص نیست" باقى نمى‏ماند و نمى‏توان به استناد آن قاعده، آیه کریمه را به غیر آن حضرت تعمیم داد.»51 با این حال بعضى خواسته‏اند معناى آیه را تعمیم دهند؛ زمخشرى نوشته است:

    سبب نزول آیه یک شخص است، ولى آیه با لفظ جمع آمده تا مردم در انجام نیکى‏ها ترغیب شوند و توجه داده شوند که در نیکى و احسان و رسیدگى به فقیران تأخیر نکنند. حتى اگر در نماز بودند.52

    بیضاوى مى‏نویسد: «بنابر روایت صحیح، آیه درباره على علیه‏السلام نازل شده است و با اینکه حمل لفظ جمع بر مفرد خلاف ظاهر است، چه بسا آیه به لفظ جمع آمده تا مردم را به مانند آن عمل (احسان و تصدق به فقیر) بر انگیزد و تشویق کند.»53

    به نظر مى‏رسد، ناتوانى در تعمیم این آیه و امثال آن ـ از جمله آیه نجوا ـ54 باعث شده ابن‏تیمیه با تأکید زیاد بنویسد هیچ عاقل و مسلمانى نمى‏تواند قائل به حصر عمومات الفاظ باشد و بر آن پافشارى کند و بگوید قصر عمومات قرآن باطل است. نمونه‏هایى که آورده شد، نشان مى‏دهد بر عکس، هر عاقل و مسلمانى به دور از تعصب به آنها بنگرد، ناچار است آیه را از نوع قضایاى خارجى بداند و به عموم الفاظ به گونه دیگرى نظر کند.

    نتیجه‏گیرى

    در بررسى روایات اسباب نزول و تطبیق بر آیات، اعتبار عموم لفظ مطرح مى‏شود و سبب نزول باعث تخصیص آیات بر مورد نیست و دلیل‏هاى مخالفان پاسخ داده مى‏شود، اما در مواردى آیه یا آیاتى که با لفظ عام نازل شده، قراین و روایات دیگر، دلیلى خواهند بود بر دست بر داشتن از عمومیت الفاظ و تطبیق آیه بر موارد خاص.


    • منابع
      ـ ابن‏تیمیه، احمدبن عبدالحلیم، المقدمه فى اصول‏التفسیر، تحقیق فؤاد زمرلى، بیروت، داربن حزم، 1414ق.
      ـ ابن‏جوزى، جمال‏الدین عبدالرحمن محمد، زادالمسیر فى علم‏التفسیر، بیروت، المکتب الاسلامى، 1987م.
      ـ ابوزید، نصرحامد، معناى متن، ترجمه مرتضى کریمى‏نیا، تهران، طرح نو، 1380.
      ـ ابوشهبه، محمّد محمّد، المدخل لدراسه القرآن‏الکریم، قاهره مکتبه السنه، 1412ق.
      ـ بابایى، على‏اکبر و دیگران، روش‏شناسى تفسیر قرآن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1379.
      ـ بخارى، محمّدبن اسماعیل، الجامع الصحیح، بیروت، داراحیاء، 1406ق.
      ـ بیضاوى، عبداللّه‏بن عمر، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1410ق.
      ـ پیروزفر، سهیلا، «روایت اسباب نزول و برخى شبهه‏ها درباره جاودانگى قرآن»، مطالعات اسلامى، ش 82، شهریور 1388، ص 9ـ46.
      ـ حجتى، سید محمّدباقر، اسباب النزول، چ چهارم، تهران، دفتر نشر اسلامى، 1374.
      ـ رازى، ابوالفتوح، روح‏الجنان و روض‏الجنان، مقدّمه ابوالحسن شعرانى، قم، کتاب‏فروشى اسلامیه، 1352ق.
      ـ رازى، فخرالدین، التفسیر الکبیر، بیروت، دارالکتب‏العلمیه، 1421ق.
      ـ رشیدرضا، محمد، تفسیر القران‏الکریم (المنار)، بیروت، دارالمعرفه، بى‏تا.
      ـ رشید، عمادالدین، اسباب‏النزول و اثرها فى بیان‏النصوص، دمشق، دارالشهاب، 1420ق.
      ـ رومى، عبدالرحمن‏بن سلیمان، بحوث فى اصول التفسیر و مناهجه، ریاض، مکتبه التوبه، 1413ق.
      ـ زحیلى، وهبه، المنیر فى العقیده و الشریعه، (التفسیر المنیر)، بیروت، دمشق، بى‏تا.
      ـ زرقانى، محمّدعبدالعظیم، مناهل‏العرفان فى علوم‏القرآن، بیروت، دارالفکر، 1988م.
      ـ زرکشى، بدرالدین، البرهان فى علوم‏القرآن، تحقیق یوسف مرعشلى و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، 1410ق.
      ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الکشّاف عن حقائق غوامض‏التنزیل، قم، منشورات البلاغه، 1415ق.
      ـ سیوطى، جلال‏الدین، الإتقان فى علوم‏القرآن، قم، منشورات الرضى، 1363.
      ـ ـــــ ، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر، 1993م.
      ـ ـــــ ، لباب النقول فى اسباب‏النزول، ط. الثالثة، بیروت، داراحیاء العلوم، 1400ق.
      ـ شعبان، محمّداسماعیل، دراسات حول‏القرآن والسنه، مصر مکتبه النهضه المصریه، 1407ق.
      ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین، 1417ق.
      ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، جوامع‏الجامع فى تفسیر القرآن‏المجید، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.
      ـ ـــــ ، مجمع‏البیان فى تفسیرالقرآن، قم، منشورات مکتبة آیه‏اللّه مرعشى نجفى، 1403ق.
      ـ طبرى، محمّدبن جریر، جامع‏البیان فى تأویل آى‏القرآن، چ سوم، بیروت، دارالکتب العلمیه، بى‏تا.
      ـ طوسى، محمّدبن حسن، التبیان فى تفسیرالقرآن، تحقیق، احمد حبیب قصیر عاملى، بیروت، داراحیاء التراث العربیه، بى‏تا.
      ـ عباس، فضل حسن، الإتقان‏البرهان فى علوم‏القرآن، بیروت، دارالفرقان، بى‏تا.
      ـ غزالى، ابوحامد، المستصفى من علم التفسیر، بیروت، دارالفکر، 1412ق.
      ـ کثیر دمشقى، اسماعیل‏بن، تفسیر القرآن‏العظیم، تحقیق یوسف مرعشلى، چ دوم، بیروت، دارالمعرفه، 1407ق.
      ـ مظفّر، محمّدرضا، اصول الفقه، تهران، نشر دانش اسلامى، 1405ق.
      ـ معرفت، محمّدهادى، التمهید فى علوم‏القرآن، چ دوم، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1415ق.
      ـ ـــــ ، تفسیر و مفسّران، قم، التمهید، 1377.
      ـ نسفى، نجم‏الدین عمر، تفسیر نسفى، چ دوم، تهران، سازمان اوقاف، 1362.
      ـ نمر، عبدالمنعم، علوم القرآن‏الکریم، چ سوم، بیروت، دارالکتب اللبنانى، 1405ق.
      ـ واحدى نیشابورى، على، اسباب النزول، تحقیق عصام‏بن عبدالحسین الحمیدان، بیروت، مؤسسة الریان، 1411ق.
      ـ یوسفى غروى، محمّدهادى، موسوعة التاریخ الاسلامى، قم، مجمع الفکرالاسلامى، 1423ق.
      • پى نوشت ها
        -1 استادیار دانشکده الهیات دانشگاه فردوسى مشهد. دریافت: 11/12/88 ـ پذیرش: 2/2/89.
        1ـ ر.ک: بدرالدین زرکشى، البرهان فى علوم‏القرآن؛ جلال‏الدین سیوطى، الاتقان فى علوم‏القرآن؛ عمادالدین الرشید، اسباب‏النزول و أثرها فى بیان‏النصوص.
        2ـ تقى‏الدین احمدبن تیمیه، مجموع الفتاوى، ج 3، ص 339 و ج 15 ص 364؛ همو، مقدّمه فى اصول‏التفسیر، ص 38ـ47؛ فخرالدین رازى، المحصول من علم اصول‏الفقه، ص 444؛ ابوحامد غزالى، المستصفى من علم‏الاصول، ج 2، ص 60؛ ابن قدامه المقدسى، روضه‏الناضر و جنه‏المناظر، ص 205ـ206 نقل از: مقدّمه تفسیرالحبرى، با تحقیق محمّدرضا حسینى جلالى، ج 1، ص 109ـ112؛ وهبة الزحیلى، اصول الفقه‏الاسلامى، ص 273ـ274؛ محمّدرضا مظفّر، اصول الفقه، ص 135؛ براى آراى دانشمندان علم اصول در این‏باره بنگرید به: شعبان محمّداسماعیل، دراسات حول‏القرآن والسنه، ص 414ـ418. دانشمندان علوم قرآنى نیز به مناسبت بحث از اسباب نزول و عام و خاص به این بحث کمابیش پرداخته‏اند، از جمله: بدرالدین زرکشى، البرهان، النوع الاول، نوع اول فصل خصوص‏السبب و عموم‏اللفظ، ج 1، ص 126؛ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 117؛ جلال‏الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 110؛ عمادالدین الرشید، اسباب النزول، ص 393؛ محمّدهادى معرفت، التمهید فى علوم‏القرآن، ج 1، ص 262.
        3ـ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 117؛ جلال‏الدین سیوطى، الإتقان، ج 1، ص 110؛ عمادالدین الرشید، اسباب النزول، ص 393.
        4ـ جلال‏الدین سیوطى، الإتقان، ج 1، ص 112؛ فخر رازى، التفسیر الکبیر، ذیل این آیه؛ ابن‏کثیر نیز ادعاى یادشده را اجماعى دانسته است. براى نقد ادعاى مذکور و دیدن آراء مفسّران در این‏باره ر.ک: سید محمّدباقر حجتى، اسباب‏النزول، ص 152ـ157.
        5ـ سید محمّدباقر حجتى، همان، ص 113.
        6ـ ر.ک: عبداللّه محمود شحاته، تفسیر عمّ جزء، نقل از: منهج الإمام محمد عبده فى تفسیر القرآن‏الکریم.
        7ـ ر.ک: سید محمّدباقر حجتى، همان، ص 152ـ157.
        8ـ همان.
        9ـ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 117، نیز بنگرید به: محمّد محمّد ابوشبهه، المدخل لدراسة القرآن‏الکریم، ص 155.
        10ـ عمادالدین الرشید، اسباب النزول، ص 393. البته برخى روایات از اوس‏بن صامت نام برده‏اند. بنگرید به: على‏بن واحدى نیشابورى، اسباب النزول، ص 428ـ429، عبدالرحمن العک، تسهیل الوصول، نقل از: مسند احمد، و ابوداود، ص 343. ابن‏تیمیه درباره نزول آیه از ثابت‏بن قیس یاد کرده است، بنگرید به: مقدّمة فى اصول‏التفسیر، ص 44و47.
        11ـ جلال‏الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 110.
        12ـ همان. سیوطى نامى از این افراد را نمى‏آورد.
        13ـ محمودبن عمر زمخشرى، الکشّاف عن حقائق غوامض‏التنزیل، ج 5، ص 759.
        14ـ محمّدهادى معرفت، التمهید، ج 1، ص 261 و 268؛ همو، التفسیر والمفسرون، ج 1، ص 105ـ107.
        15ـ جمع کثیرى از مفسّران و دانشمندان علوم قرآنى، اعم از شیعه و سنى، تقدیم انگشتر در حال رکوع نماز توسط امیرالمؤمنین علیه‏السلامرا سبب نزول این آیه دانسته‏اند. آقاى سید محمّدباقر حجتى برخى از آنان را فهرست کرده است. بنگرید به: سید محمّدباقر حجتى، همان، ص 29ـ30.
        16ـ از جمله: بدرالدین زرکشى، البرهان، نوع اول، فصل خصوص‏السبب و عموم‏اللفظ، ج 1، ص 126؛ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهل‏العرفان، ج 1، ص 117؛ جلال‏الدین سیوطى، الإتقان، ج 1، ص 110؛ عمادالدین الرشید، اسباب النزول، ص 393؛ محمّدهادى معرفت، التمهید، ج1، ص 262.
        17ـ ر.ک: على واحدى نیشابورى، اسباب نزول‏القرآن؛ جلال‏الدین سیوطى، لباب‏النقول؛ جمال‏الدین عبدالرحمن محمّد جوزى، زادالمسیر، ج 2، ص 348.
        18ـ جلال‏الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 111.
        19ـ همان، ج 1، ص 110: محمّدبن جریر طبرى، تفسیر طبرى، تحقیق محمّد شاکر، ج 4، ص 31.
        20ـ محمّدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، کتاب التمنى، رقم 3، ج 13، ص 218؛ محمّدبن مسلم، صحیح مسلم، کتاب الحج ، باب 17، ج 2، ص 881.
        21ـ محمودبن عمر زمخشرى، الکشّاف، ج 4، ص 283.
        22ـ محمّدبن جریر طبرى، جامع‏البیان عن تأویل آى‏القرآن، ج 7، ص 637 و ج 4، ص 10 و ج 3، ص 19 و ج 5 ص 371؛ فخرالدین رازى، التفسیرالکبیر، ج 30، ص 243 و ج 26، ص 107 و ج 15، ص 151؛ محمّدبن حسن طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، ج 3، ص 93؛ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ج 2، ص 369 و ص 320؛ اسماعیل‏بن کثیر دمشقى، تفسیر القرآن‏العظیم، ج 2، ص 300 و 301 و 320 و ج 1، ص 516ـ519؛ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 2، ص 42 و ج 4، ص 217 و ج 9، ص 57ـ58؛ سید قطب، فى ظلال‏القرآن، ج 1، ص 297 و ج 3، ص 727 و ج 8، ص 202؛ محمّدرضا رشیدرضا، المنار، ج 1، ص 148ـ149 و ج 2، ص 51 و 86 و ج 11، ص 23؛ محمد سالم محیسن، فى رحاب‏القرآن؛ سلیمان معرفى السفر، فى علوم‏القرآن، ص 64؛ محمود محمّدالحنطور، منهج صدیق خان فى تفسیره فتح‏البیان، فهدبن عبدالرحمن‏بن سلیمان رومى، بحوث فى اصول‏التفسیر، ص 137؛ عبدالرحمن سعدى، القواعد الحسان لتفسیرالقرآن، ص 7 و بسیارى دیگر از دانشمندان.
        23ـ عبدالرحمن‏بن سعدى، القواعد الحسان فى تفسیرالقرآن، ص 7. نیز بنگرید به: فهدبن عبدالرحمن بن سلیمان رومى، بحوث فى اصول‏التفسیر و مناهجه، ص 137.
        24ـ وهبة الزحیلى، اصول الفقه‏الاسلامى، ص 273ـ274.
        25ـ ر.ک: فخر رازى، التفسیرالکبیر، ج 15، ص 204ـ205.
        26ـ عبدالقاهر جرجانى، دلائل‏الاعجاز، ج 1، ص 20.
        27ـ بدرالدین زرکشى، البرهان، ج 1، ص 126.
        28ـ شعبان محمّداسماعیل، دراسات حول‏القرآن و السنه، ص 414ـ417.
        29ـ در این‏باره، ر.ک: سهیلا پیروزفر، «روایت اسباب نزول و برخى شبهه‏ها درباره جاودانگى قرآن»، مطالعات اسلامى، ش 82، ص 9ـ46.
        30ـ همان.
        31ـ همان، ص 407.
        32ـ ابوحامد غزالى، المستصفى من علم‏الاصول، ج 2، ص 61؛ شعبان محمّداسماعیل، دراسات حول‏القرآن و السنه، ص 415ـ417؛ عمادالدین الرشید، اسباب‏النزول، ص 402ـ406.
        33ـ ابوالفتوح رازى، روح‏الجنان و روض‏الجنان، ج 2، ص 394.
        34ـ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 119؛ محمد ابوشبهه، المدخل، ص 156.
        35ـ ادلّه آنان و پاسخ به آن را بنگرید به: شعبان محمّداسماعیل، دراسات حول‏القرآن و السنه، ص 414ـ416.
        36ـ عبدالمنعم النمر، علوم القرآن‏الکریم، ص 101.
        37ـ ابن‏تیمیه، مقدمه فى اصول‏التفسیر، ص 47ـ49.
        38ـ همو، مجموع‏الفتاوى، ج 15، ص 364.
        39ـ جلال‏الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 130.
        40ـ فضل‏بن حسن طبرسى، جوامع‏الجامع، ج 5، ص 250ـ255.
        41ـ نصرحامد ابوزید، مفهوم النص، ص 107.
        42ـ محمّدهادى معرفت، تفسیر و مفسّران، ص 105و107.
        43ـ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهل‏العرفان، ج 1، ص 106؛ محمّدهادى معرفت، التمهید، ج 1، ص 245؛ سید محمّدباقر حجتى، همان، 167ـ176.
        44ـ على‏اکبر بابایى و دیگران، روش‏شناسى تفسیر قرآن، ص 164.
        45ـ سوره برائت: 90، 97، 98 و 101؛ فتح: 11؛ مائده: 82.
        46ـ منظور عایشه یا ماریه قبطیه است. در این‏باره روایات متفاوت است. بنگرید به: محمّدهادى یوسفى غروى، موسوعة التاریخ الاسلامى، ج 3، ص 354.
        47ـ افک به معناى دروغ بزرگى است، که مسئله‏اى را از صورت اصلى خود دگرگون سازد. در اینجا منظور تهمت نارواست.
        48ـ فضل حسن عباس، اتقان البرهان فى علوم‏القرآن، ج 1، ص 280.
        49ـ على‏اکبر بابایى و دیگران، همان، ص 165.
        50ـ آقاى حجتى جمعى از مفسّران را که سبب نزول را ماجراى على علیه‏السلام دانسته‏اند، نام برده است. ر.ک: سید محمّدباقر حجتى، همان، ص 29ـ30.
        51ـ على‏اکبر بابایى و دیگران، همان، ص 165.
        52ـ محمودبن عمر زمخشرى، الکشّاف، ج 1، ص 649.
        53ـ عبداللّه‏بن عمر بیضاوى، تفسیر بیضاوى، نیز بنگرید به: محمّدبن احمد قرطبى، الجامع للاحکام القرآن، ج 4، ص 219؛ عمربن محمد نسفى، تفسیر نسفى، ج 1، ص 474.
        54ـ مجادله: 12.، روایات سبب نزول این آیه را بنگرید در: على واحدى نیشابورى، اسباب النزول، ص 432؛ محمّدبن حسن طوسى، التبیان، ج 9، ص 551؛ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ج 9، ص 379؛ جلال‏الدین سیوطى، لباب النقول، ص 369؛ محمّدهادى یوسفى غروى، همان، ج 3، ص 375ـ376؛ فخر رازى، التفسیرالکبیر، ج 29، ص 271؛ جلال‏الدین سیوطى، الدرالمنثور، ج 6، ص 185.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پیروزفر، سهیلا.(1389) عموم لفظ یا خصوص سبب؟. ماهنامه معرفت، 19(5)، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سهیلا پیروزفر."عموم لفظ یا خصوص سبب؟". ماهنامه معرفت، 19، 5، 1389، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پیروزفر، سهیلا.(1389) 'عموم لفظ یا خصوص سبب؟'، ماهنامه معرفت، 19(5), pp. 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پیروزفر، سهیلا. عموم لفظ یا خصوص سبب؟. معرفت، 19, 1389؛ 19(5): 47-