شورشیان سبز بین بغى و محاربه
Article data in English (انگلیسی)
عبدالجبارزرگوشنسب1-
چکیده
هرچند شورشیان سبز از جنبشىها، مزدوران و گرایشهاى متعدد تشکیل شدهاند، ولى مىتوان آنان را از لحاظ احکام فقهى و نوع تخلفات و جرایمى که مرتکب شدهاند به سه گروه تقسیم کرد که عبارتاند از: 1) یاغیان یا مجرمان سیاسى؛ 2) محاربان یا اشرار و اخلالگران درنظم اجتماعى؛ 3) جاسوسان.
هدف این تحقیق، تبیین احکام شرعى این سه گروه است که با عنوان جنبش سبز در حوادث اخیر در مقابله با نظام جمهورى اسلامى دست به اقداماتى زدند. به دست آوردن احکام هریک از سه گروه از متون اسلامى و بر اساس آراى فقهاى عامه و خاصه، اهمیت بسزایى دارد؛ چراکه جامعه کنونى بیش از پیش به آن مبتلاست.
کلیدواژهها: بغى، جرایم سیاسى، محاربه، شورشیان سبز، جاسوسى، فقه.
مقدّمه
این مقاله ضمن دستهبندى دقیق شورشیان سبز به سه گروه مخالفان و مجرمان سیاسى، محاربان یا اخلالگران در نظم اجتماعى و جاسوسان، در پى به دست آوردن احکام شرعى هریک از سه گروه مزبور از متون اسلامى است. سؤالهایى که در این زمینه مطرح مىشود عبارت است از: حکم فقهى هریک از سه گروه شورشیان سبز براساس تخلفات و جرایمى که مرتکب شدهاند چیست و با ویژگىهاى کدام گروه از گروههاى باغى (ناکثین، قاسطین و مارقین) انطباق دارند؟
جرایم سیاسى در فقه اسلامى تحت عنوان بغى، یعنى خروج بر امام مسلمین و بیرون رفتن از طاعت او بحث شده است. در اصطلاح فقهى «بغات» بر شورشیان و مخالفان سیاسى که بر امام عادل مسلمین خروج کردهاند و از فرمانش سرپیچى مىکنند اطلاق مىشود. مخالفان سیاسى گاهى در قالب تجمعات و تظاهرات علیه نظام اسلامى فعالیت مىکنند، گاهى به منظور تخریب اذهان مردم و گمراه ساختن آنها به تأویل و تحریف واقعیات اقدام نموده و شایعهپردازى مىکنند و گاهى مرتکب جنایاتى از قبیل جرح، شتم، فحاشى و هتک حرمت یا اتلاف اموال عمومى و تخریب اموال دولتى و مردم مىشوند، چنانکه در شورش سبز بعد از انتخابات دوره دهم ریاست جمهورى رخ داد.
معناى بغى و بغات
باغیان (مجرمان سیاسى) کسانى هستند که با نظام اسلامى مخالفت کرده و از اطاعت دستورات ولى امر، سرپیچى مىکنند. در شرح لمعه آمده است: «بغى عبارت است از خروج از طاعت امام عادل»1 و در النهایة آمده است: «هر کس بر امام عادل خروج کند و بیعتش را بشکند و با دستورات و احکام او مخالفت کند باغى است.»2 شیخ طوسى در الخلاف فرموده است: «باغى کسى است که بر امام عادل خروج مىکند و با او مىجنگد و از تسلیم حق به او امتناع مىورزد.»3 محقق کتاب التشریع الجنائى نیز در اینباره گفته است: «بغات چنانچه فقهاى امامیه معنا مىکنند، کسانى هستند که بر امام عادل خروج مىکنند و با او مىجنگند و از تسلیم حقش امتناع مىورزند.»4 از نظر نیشابورى نیز بغات «گروهى هستند که با امام مسلمین مخالفت کنند و براى خود توجیه و تأویل باطلى داشته باشند، و این بطلان، ظنى باشد نه قطعى.»5 به اعتقاد سمرقندى بغات «گروهى هستند که داراى قوت و قدرت هستند و در بعضى از احکام با تأویل و توجیه با مسلمانان مخالفت مىنمایند، مانند خوارج و دیگران.»6 در کتاب التشریع الجنائى هم آمده است: «بغات گروهى هستند که با تأویل و توجیه بر امام مورد قبول خود خروج مىکنند و از قدرت و شوکت برخوردارند.»7
در متون اسلامى، اعم از منابع شیعه و اهلسنت، سه گروه در دوران حکومت امیرمؤمنان علیهالسلام که بر حضرت خروج کردند بغات و گروه بغى نامیده شدهاند، آنان عبارتاند از: ناکثین جمل، قاسطین صفین و مارقین نهروان (خوارج).
عبدالقادر عوده در التشریع الجنائى مىگوید: جرایم سیاسى در اصطلاح فقها بغى نامیده مىشود و به مجرمان سیاسى، بغات یا گروه بغى گفته مىشود... بغات گروهى هستند که با توجیهى به ظاهر مورد قبول، علیه امام خروج و قیام مىکنند و داراى قدرت و نیرو هستند. به عبارت دیگر، بغات گروهى از مسلماناناند که با امام اعظم خود یا نایب او مخالفت مىکنند و مخالفت آنها یا به این دلیل است که از اجراى حقى که بر آنها واجب شده، مانند زکات، سرپیچى مىکنند یا از پذیرش یکى از احکام شریعت که علیه آنها صادرشده، امتناع مىورزند، خواه حقاللّه باشد، خواه حقالناس.8 خروج بر امام و سرپیچى از فرمان او گاهى با تجمعات، شایعهپردازى و تبلیغات علیه امام مسلمین و نظام است و گاهى با تمرّد نظامى، چنانکه خوارج قبل از اعلام جنگ علیه امیرالمؤمنین علیهالسلام تجمع کردند.
در منتهى الارادات در مورد بغات آمده است: «آنها کسانى هستند که با توجیه و تأویل مورد قبول خود بر امام خروج مىکنند و قوت و قدرت دارند، اگرچه در میان آنان کسى نباشد که از او اطاعت کنند، و هرگاه یکى از این شروط نباشد راهزن و قطاع طریق محسوب مىشوند.»9
محاربه
محاربه یا جرایم مخل به امنیت عمومى، عبارت است از: کشیدن اسلحه گرم یا سرد در شهر و راه رفت و آمد براى ترساندن مردم. محارب کسى است که در اماکن عمومى و راهها به روى مردم اسلحه بکشد و آنها را بترساند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرموده است: «هرکس شمشیر را بیرون بکشد خون او مهدور است.»10 در وسائلالشیعه آمده است: «هرکسبراىترساندنمردمسلاح بکشد، محارباست.»11
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «محارب کسى است که سلاح (سرد یا گرم) را بکشد و در راهها و محل مردم رعب و وحشت ایجاد کند.»12 در شرح لمعه آمده است: «محاربه عبارت است از کشیدن اسلحه در دریا یا در خشکى، در شب یا روز، به قصد ترساندن مردم در شهر و غیر شهر، خواه مرد باشد یا زن، قوى باشد یا ضعیف، از اهل شک و ریبه باشد یا نباشد، بنابر صحیحترین اقوال، خواه قصد ترساندن داشته باشد یا نداشته باشد، به دلیل عمومیت آیه "محاربه" که تمام موارد یادشده را دربر مىگیرد.»13 در جواهرالکلام آمده است: «هرکس سلاح (سرد یا گرم) خود را در جامعه و میان مردم از غلاف بیرون بیاورد و آخته کند و آن را به دست بگیرد و مردم را بترساند و از جامعه، سلب امنیت و آرامش کند محارب نامیده مىشود و حکم محاربه در مورد او اجرا مىگردد و این عمل خواه در صحرا انجام شود یا در دریا، یا در شهر ویا در جادهها همه آنها از مصادیق محاربه است.»14
محمّدجواد مغنیه در بحث راهزن گفته است: «فقها، راهزن را با عنوان محارب ذکر کردهاند و او را اینگونه تعریف کردهاند: کسى است که اسلحه را در دریا یا در خشکى، در شب یا در روز، در شهر یا در غیر شهر، براى ترساندن مردم بکشد. منظور از اسلحه هر چیزى است که مىشود مردم را با آن ترساند، اگرچه چوب و سنگ باشد.»15 امام خمینى قدسسره مىفرماید:
محارب کسى است که سلاح خود را آخته و آماده سازد و به ترساندن مردم و سلب امنیت و ایجاد فساد در جامعه اقدام نماید، خواه در صحرا باشد یا در دریا، و در شهرها باشد یا در جادهها، شب باشد یا روز، زن باشد یا مرد. چنین کسى در همه حالات محارب نامیده مىشود و احکام محاربه با خدا در مورد او اجرا مىگردد.16
شورش سبز
منظور از شورش سبز یا انقلاب مخملى و نرم در این تحقیق، آشوبگرانى است که پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهورى به خیابانها آمده و باعث اخلال در نظم عمومى و جامعه شده و شعارهاى سیاسى علیه نظام اسلامى داده، به مردم و اموال آنها و دولت و بسیج و نیروى انتظامى حمله کرده، بعضى از آنان مرتکب قتل و سوزاندن اموال مردم و دولت شده و برخى هم با هتک حرمت عاشورا و با سلاح سرد به عزاداران حسینى و نیروى انتظامى حمله کردند و با مجروح کردن تعدادى از آنان شعارهایى در راستاى تضعیف جمهورى اسلامى ایران دادند و یکى از سران فتنه در بیانیهاى آنان را خداجویان معرفى کرد.17 بنابراین، باید دید که آیا شورشیان سبز جزء بغات به حساب مىآیند یا عنوان محاربهبر آنان صدق مىکند؟ و اگر بغات به حساب بیایند شرایط کدام گروه از گروههاى بغى شاملشان مىشود؟ براى شناخت احکام آنان باید دید آیا شرایط جرایم سیاسى (بغى) بر اینها صدق مىکند یا نه؟ و شرایط کدام گروه از سه گروه بغى بر شورشیان سبز صدق مىکند و مطابقت دارد؟ به عبارت دیگر، توطئه مخملى اخیر از قبیل کدام گروه باغى است و با ویژگىهاى کدام گروه انطباق دارد؟ با توجه به اینکه توطئهگران مخملى از یک فرمانده دستور نگرفتهاند، بلکه گروههاى مختلفى با اهداف گوناگون بودند، هر کدام از این گروهها حکم خاص خود را دارد.
تشخیص جرایم سیاسى
در خصوص تشخیص جرایم سیاسى از جرایم عمومى، سه نظریه وجود دارد:
1. شرایط حاکم در زمان وقوع جرم
براساس این نظریه، ملاک تشخیص جرایم سیاسى از جرایم عمومى براساس شرایط حاکم بر جامعه با قطعنظر از هدف مجرم است. بر این اساس اگر جرم در زمان شورش و بحران یا جنگ داخلى واقع شود، جرم سیاسى به حساب مىآید و اگر در حالت عادى و معمولى واقع شود، جرم عادى و غیرسیاسى شمرده مىشود، اگرچه هدف مجرم از آن، تحقق غرض سیاسى باشد. عبدالقادر عوده در این زمینه گفته است:
شریعت اسلام از روز نخست، بین جرایم عادى و جرایم بغى، یعنى جرایم سیاسى تفاوت قائل شده است، و در این تفاوتگذارى، مصلحت جمع و امنیت جامعه را رعایت کرده و محافظت بر نظام و کیان آن را در نظر گرفته است، از اینرو، هر جرمى که در راستاى غرض سیاسى واقع شود، جرم سیاسى ندانسته، اگرچه بعضى از جرایم عادى را که در شرایط سیاسى معین رخ مىدهد، جرایم سیاسى دانسته است. جرم سیاسى از لحاظ طبیعتش با جرم عادى، تفاوت ندارد، هر دو در محل، نوع و ابزار متفقاند، ولى اختلافشان در انگیزهاى است که باعث مىشود. اصل در جرایم عادى این است که انگیزهاش عادى باشد، ولى این مانع نمىشود که انگیزههاى سیاسى باعث آن شود. مفهوم آن این است که جرم عادى گاهى با جرم سیاسى خلط مىشود، از اینرو، تشخیص جرم سیاسى از جرم عادى، اهمیت زیادى دارد. جرم سیاسى در شرایط عادى تحقق نمىیابد، هر جرمى که با هرغرض و انگیزهاى در شرایط عادى واقع شود، جرم عادى است.18
2. نظریه نفسانى یا ذهنى
در این نظریه، ملاک، هدف مجرم از ارتکاب جرم است؛ اگر به انگیزه مبارزه علیه نظام باشد جرم سیاسى است، اما اگر غرض مجرم، شخصى باشد جرم عمومى به حساب مىآید هرچند اقدامات مجرمانه متوجه نظام باشد.
3. نظریه عینى
طبق این نظریه، ملاک، وقوع خارجى جرم است؛ یعنى اگر اقدامات مجرمانه متوجه مؤسسات و تشکیلات نظام و حکومت باشد، جرم سیاسى به حساب مىآید با قطعنظر از اینکه هدف مجرم چه باشد.
خوشوقتى در کتاب مباحثى در حقوق جزاى عمومى درباره نظریه ذهنى و عینى مىنویسد:
بنابر نظریه ذهنى باید از اوضاع و احوال و قراین معلوم گردد که هدف و داعى از ارتکاب جرم چه بوده؟ چنانچه انگیزه صرفا مبارزه علیه حکومت باشد، جرم سیاسى است، ولى هرگاه اقدامات مجرمانه هرچند متوجه حکومت است براى اقناع شهوات و اغراض شخصى باشد نباید جرم را سیاسى به شمار آورد. و در نظریه عینى هرگاه به حیات و یا تشکیلات حکومتى ضربه و آسیب وارد آید، صرفنظر از انگیزه مجرم، جرم سیاسى تلقّى مىشود.19
وى در مورد جرم متصل سیاسى نیز مىنویسد:
جرم عمومى را که به نحوى با جرم سیاسى متصل باشد، جرم متصل سیاسى مىنامد مثلاً در جریان تظاهرات غیرقانونى علیه حکومت عدهاى به فروشگاه اسلحه حمله مىکنند، سلاحها را مىبرند و مرتکب قتل مىشوند.20
شرایط جرایم سیاسى
از سخنان فقها درباره بغى و بغات به دست مىآید براى جرم سیاسى چهار شرط معتبر است که عبارتاند از:
1. تأویل و توجیه
به این معنا که شورشیان براى خروج بر امام، تفسیر و تأویل و دلیلى هرچند باطل ادعا کنند، مانند ادعاى معاویه به اینکه على علیهالسلام قاتلان عثمان را مىشناسد و آنان را قصاص نمىکند در حالى که توان آن را دارد. بیشتر فقهاى اهلسنّت این شرط را معتبر دانستهاند. از فقهاى امامیه، ابن ادریس به این شرط تصریح کرده و گفته است:
باغیان (مخالفان سیاسى) راه خود را با توجیه و تأویل جدا نمودهاند و هرگاه داراى این شرط نباشند؛ یعنى تأویل و توجیه نداشته باشند، راهزن و قُطّاع طریق محسوب مىشوند و حکم آنان حکم افراد محارب است.21
2. قوت و قدرت
بغات و مخالفان سیاسى داراى قوت و قدرتى باشند که دست برداشتن آنان از مخالفت و لجاجت جز با مقابله با آنان ممکن نباشد. شیخ طوسى از فقهاى امامیه این شرط را معتبر دانسته و گفته است:
بغات داراى قوت و قدرتى باشند که دست برداشتن آنان از بغى و طغیان، و متفرق نمودنشان ممکن نباشد مگر با هزینه و خرج کردن اموال و مجهز نمودن لشکر و جنگ با آنان.22
بعضى از فقها مانند شهید اول و دوم این شرط را لازم نمىدانند و مىگویند: «هر کس بر امام معصوم علیهالسلام خروج کند باغى است، خواه یک نفر باشد، مانند ابنملجم ـ لعنت خدا بر او باد ـ یا بیشتر از یک نفر باشند، مانند اهل جمل و صفین.»23
3. درگیرى
از دیگر شرایط بغى این است که جنایت در زمان بحران و جنگ و درگیرى داخلى رخ دهد، به طورى که بین نظام اسلامى و توطئهگران داخلى درگیرى رخ دهد، در غیر این صورت اگر جنایت در شرایط عادى و معمولى رخ دهد، جزء جرایم سیاسى به حساب نمىآید. شیخ طوسى در المبسوط چنین آورده است:
اینکه از تحت سلطه امام بیرون بیایند و از او جدا گردند و به شهر یا صحرایى رو آورند. ولى اگر تحت سلطه امام قرار گیرند، اهل بغى نیستند. روایت شده است که امیرالمؤمنین علیهالسلام در حال خواندن خطبه بود که مردى از در مسجد در اعتراض به حکمیت فریاد زد: «لاحکم الا للّه» حضرت فرمود: این شعار، حرف حقى است که باطل را از آن مىخواهند. بعد فرمود: براى شما بر ما سه حق است: 1. شما را از ورود به مساجد منع نکنیم تا در آنجا اسم خدا را بیاورید. 2. تا زمانى که با ما هستید (طغیان ننمودهاید) از «فىء» محرومتان نکنیم. 3. آغازکننده جنگبا شما نخواهیم بود.24
4. هدف از جنایت
هدف از جنایت باید سیاسى باشد، مانند قصد عزل امام یا نایب جامعالشرایط او، یا اینکه هدفِ مجرم سقوط نظام و حاکمیت اسلامى باشد. اما اگر هدف از جنایت، اخلال به امنیت اجتماعى و ترساندن مردم باشد محاربه محسوب مىشود.
بررسى وضعیت شورشیان با توجه به نظریات تمییز جرایم سیاسى و شرایط بغى و بغات
با توجه به نظریههاى تشخیص جرایم سیاسى از جرایم عادى و محاربه و شرایط بغى و باغیان به دست مىآید که نظریه نفسانى و ذهنى بر گروهى از شورشیان سبز صدق مىکند، زیرا شعارهاى آنان علیه نظام و حکومت اسلامى است. نظریه عینى نیز بر آنان صدق مىکند، چون به مراکز پلیس و مؤسسات دولتى حمله کردهاند. بنابراین، جرایمى که مرتکب شدهاند جرایم سیاسى به حساب مىآید. علاوه بر این، با پشتیبانى آمریکا، اسرائیل، انگلستان و مزدورانشان در کشورهاى منطقه، شرایطى بحرانى در کشور، حداقل در پایتخت به وجود آوردند. بنابراین، شرایط این گروه از شورشیان سبز با شرایط بغات مطابقت دارد.
از جمله گروههاى آشوبگر اراذل و اوباش و بىبندوبارها مىباشند که با هدف ارضاى شهوات نفسانى و اغراض شخصى به مردم و اموال مردمى و دولتى حمله مىکردند. بىتردید، این گروه نیز محارب به شمار مىآیند. گروهى دیگر از شورشیان سبز، جاسوسان صهیونیست بینالمللى هستند که باید طبق احکام جاسوسى در شرایط بحرانى با آنان رفتار کرد.
از لحاظ شرایط جرم سیاسى، اینها ادعاى تقلّب در انتخابات کردند و بر همین اساس و توجیه باطل بر ولىامر مسلمین خروج کردند و شعارهایى علیه اصل ولایت فقیه و نظام اسلامى دادند.25 همچنین با توجه به شرط دوم(اینکه گروه شورشى داراى قوت و قدرت باشد و از مخالفت و لجاجت و طغیانگرى دست برندارد و متفرق کردنشان جز با صرف اموال و به کارگیرى نیروى انتظامى ممکن نباشد) شورشیان سبز جزء مجرمان سیاسى و باغیان محسوب مىشوند. البته آنها شرایط جرایم سیاسى دیگر را نیز دارند، مانند ایجاد درگیرى و اینکه آغازکننده درگیرى بودند و در پى اهدافى بودند.
بنابراین مىتوان شورشیان و توطئهگران سبز را به سه گروه اصلى تقسیم کرد و بر این اساس، احکام شرعى هریک از این سه گروه را از متون اسلامى به دست آورد و مشخص کرد که احکام کدام دسته از بغات (ناکثین جمل، قاسطین صفین و مارقین نهروان) شامل شورشیان سبز مىشود.
گروه اول. شورشیان سبز: جاسوسان
در مورد حکم جاسوس مسلمان بعضى قائل به حبس شدهاند، مانند ابویوسف، ابوحنیفه و اوزاعى.26 بعضى دیگر از اهلسنّت و شیعه قائل به تعزیر شدهاند، ولى نوع تعزیر را مشخص نکردهاند که آیا حبس است یا مجازاتى دیگر. شیخ طوسى، علّامه حلّى و ابن براج جزء این دستهاند.27 بعضى قائل به قتل جاسوس مسلمان شده و بعضى دیگر قتل جاسوس مسلمان را مشروط به تکرار تجسس، مطرح کردهاند.28 براى به دست آوردن حکم جاسوس مسلمان لازم است نظرات فقها و روایاتى که در این زمینه است ارائه و بررسى شود.
روایات
در دعائمالاسلام آمده است: «... عن ابىجعفر محمّدبن على علیهالسلام و الجاسوس و العین اذا ظفر بهما قتلا»؛29 از امام باقر علیهالسلام روایت شده است که جاسوس و خبرچین در صورتى که دستگیر شوند کشته مىشوند. در الارشاد آمده است: «هنگامى که خبر شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام و بیعت مردم با امام حسن علیهالسلام به معاویه رسید، مردى از حمیر را به کوفه و مردى از بنىالقین را به بصره فرستاد تا اینکه اطلاعات و اخبار را به وى گزارش نموده و علیه امام حسن علیهالسلام کارشکنى کند. امام حسن علیهالسلام از آن اطلاع پیدا کرد و دستور داد تا آن مرد حمیرى را از منزل یک قصاب در کوفه بیرون بیاورند و گردنش بزنند، آنگاه نامهاى به بصره نوشت تا آن مرد قینى را از میان بنىسلیم بیرون بیاورند و گردنش بزنند. سپس امام حسن علیهالسلام نامهاى به معاویه نوشت که تو براى دسیسهچینى و حیلهگرى و فریب، افرادى را به کار گرفتى و جاسوسانى فرستادى، گویا تو روبرو شدن را دوست دارى.»30
روایت اول مرسله است و احتمال مىرود حکم قتل جاسوس در روایت دوم تنها به خاطر تجسس نباشد بلکه به خاطر مکر و تباه کردن او باشد چنانچه آخر روایت فوق گویاى این مطلب است.
1. آراء و دیدگاههاى فقها در مورد مجازات جاسوس مسلمان
1. آراى علماى قائل به قتل جاسوس
در عیون الازهار آمده است: «... تنها امام مىتواند جاسوس را بکشد.»31 در الدرارى المضیئه آمده است: «دلیل قتل جاسوس، حدیث سلمة بن اکوع نزد بخارى و دیگران است.»32 ابنتیمیه در الاختبارات العلمیه گفته است: «جاسوسى که بیش از یکبار جاسوسى کند، کشته مىشود.»33
روایت سلمهبن اکوع در مورد جاسوس کافر است و به جاسوس مسلمان اشارهاى ندارد. در این روایت آمده است: «در یکى از سفرها جاسوسى از مشرکان نزد پیامبر صلىاللهعلیهوآله که در میان صحابه نشسته بود، آمد، سپس ناگهان ناپدید شد. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهفرمود او را بیابید و بکشید. سلمه مىگوید: من زودتراز دیگران به وى دست یافتم و او را کشتم.»34 این روایت، حکم جاسوس کافر را بیان کرده است که نمىتوان آن را به جاسوس مسلمان سرایت داد. اما آنچه ابنتیمیه در الاختبارات العلمیة بیان کرده، مقید به تکرار تجسس توسط جاسوس مسلمان است که با حکم به حبس جاسوس مسلمان در صورتى تکرار عمل جاسوسى نکند، منافات ندارد.
در المغازى آمده است: «در غزوه مریسیع هنگامى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله به روستاى بقعاء رسیدند در آنجا به جاسوسى از مشرکان برخورد کردند، به او گفتند: چه خبر؟ مردم کجا هستند؟ گفت: اطلاعى از آنان ندارم. عمر گفت: راست مىگویى یا گردنت را بزنم! گفت: من مردى از بنىالمصطلق هستم. پیش حارثبن ضرار که نیروهاى زیادى براى جنگ با شما گرد آورده بودم، مردم زیادى دور او جمع شدهاند، او مرا فرستاده تا برایش خبر ببرم که آیا شما از مدینه خارج شدهاید یا نه. عمر نزد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهرفت و جریان را بازگو کرد. پیامبر صلىاللهعلیهوآله آن مرد را به اسلام، دعوت کرد، ولى او خوددارى کرد. عمر گفت: اى رسول خدا! گردنش را بزنم؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآله او را به عمر تحویل داد تا گردنش را بزند.»35
این روایت نیز همانند روایت ابن اکوع است که مجازات جاسوس کافر را بیان مىکند و نمىتوان این حکم را به جاسوس مسلمان سرایت داد.
بنابراین، مستند متقنى براى کشتن جاسوس مسلمان وجود ندارد و آنچه در روایات و اظهارات علما آمده که جاسوس کشته مىشود مربوط به جاسوس حربى و جاسوسى است که بیش از یک بار جاسوسى کرده باشد.
2. آراء فقهاى امامیه قائل به تعزیر جاسوس
شیخ طوسى در المبسوط گفته است: «اگر مسلمانى براى کفار حربى جاسوسى کند، برایشان نامه بنویسد و اخبار مسلمانان به آنها منتقل کند، کشته نمىشود، زیرا حاطببن ابىبلتعه، با اینکه اخبار مسلمانان را در نامهاى به اطلاع اهل مکه رسانده بود، پیامبر صلىاللهعلیهوآله قتل او را جایز ندانست... امام مىتواند او را ببخشد یا تعزیرش کند، زیرا پیامبر صلىاللهعلیهوآله حاطب را بخشید.»36
در جواهرالفقه چنین آمده است: «اگر کسى براى کفار حربى جاسوسى کند و اخبار مسلمانان را به آنان برساند آیا قتلش جایز است؟ جواب: قتلش جایز نیست، زیرا حاطببن ابىبلتعه در مورد اخبار مسلمانان با اهل مکه مکاتبه نمود، و پیامبر صلىاللهعلیهوآله او را نکشت. البته امام مىتواند او را تعزیر کند و یا ببخشد.»37
در قواعدالاحکام آمده است: «اگر مسلمانى براى کفار حربى جاسوسى کند و اسرار مسلمانان را به آنان منتقل کند کشته نمىشود، بلکه اگر امام بخواهد او را تعزیر مىکند.»38
به نظر مىرسد بخشیدن جاسوس مسلمان صحیح نیست، زیرا کسانى که قائل به عفو جاسوس مسلمان شدهاند به روایت حاطببن ابىبلتعه استناد کردهاند که نمىتواند دلیلى بر حکم جاسوس باشد، زیرا پیامبر صلىاللهعلیهوآلهادعاى حاطب به اینکه قصد سوء براى مسلمانان و اسلام نداشته است و اینکه نامه او سودى به حالشان را ندارد، تصدیق نموده است. روایت چنین است: «حاطببن ابىبلتعه نامهاى به اهل مکه نوشت به اینکه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مىخواهد به شما حمله کند، برحذر باشید... نامه را به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله برگرداندند، پیامبر صلىاللهعلیهوآلهدنبال حاطب فرستاد و به او گفت: این نامه را مىشناسید؟ حاطب گفت: آرى. فرمود: چرا این کار را کردى؟ او گفت: اى رسول خدا از زمانى که مسلمان شدم از اسلام برنگشتم، و به تو خیانت نکردم، و از زمانى که از آنان جدا شدم هرگز دوستشان نداشتهام، ولى مهاجران کسانى در مکه دارند که نمىگذارند خویشاوندانشان را اذیت کنند، اما من در آنجا غریب بودم و خانوادهام میان آنان است، بر آنان بیم داشتم، از اینرو، خواستم از آنان کمک بگیرم، و مىدانستم که خداوند آنان را مجازات مىکند، و نامه من سودى به آنان نمىرساند، پیامبر صلىاللهعلیهوآله او را تصدیق کرد.»39
تعزیر که در سخنان فقها آمده است شامل زندان و مجازاتهاى دیگر مىشود، اما سزاوار است آن را بر زندان حمل کرد، زیرا تعزیر به غیر حبس، مانند شلاق، مانع از جاسوسى دوباره او نمىشود، پس ضرر او بعد از شلاق باقى است و اگر آزاد باشد، دفع ضرر او اگرچه براى مدتى باشد، بر حبسش متوقف است. بنابراین، حمل تعزیر بر حبس سزاور است.
فقهاى خاصه و عامه در مورد جاسوس حربى و جاسوس ذمى و معاهد قائل به کشتن جاسوس حربى و نقض پیمان و لغو اماننامه جاسوس ذمى و معاهد شدهاند. در این راستا به نمونههایى از فتاوى فقها اکتفا مىشود.
عینى نوشته است: «اوزاعى گفته است: اگر جاسوس کافر باشد پیمان و عهدنامهاش نقض و منحل مىشود. اصبغ گفته است: جاسوس حربى کشته مىشود و جاسوس مسلمان و ذمى کیفر مىشوند.»40
کاشف الغطاء گفته است: «اگر معلوم شود کسى با جاسوسى و خبرچینى براى کفار، به مسلمانان خیانتى کرده است یا در فتنهانگیزى و تفرقه میان مسلمانان کرده و آنان را تضعیف نموده است، پیماناو منحل مىشود.»41
3. آراء فقهاى قائل به حبس جاسوس مسلمان
ابویوسف مىگوید: «... اگر جاسوسان از کفار حربى یا از اهل ذمه باشند که جزیه مىپردازند، مانند یهود و نصارا و مجوس، گردنشان را بزنید، ولى اگر مسلمان باشند آنان را سخت مجازات کنید و حبس آنان را طولانى کنید تاتوبه کنند.»42
در عمدهالقارى آمده است: «از ابىحنیفه و اوزاعى نقل شده که سخت مجازات مىشود و براى مدتى طولانى زندانى مىشود.»43
بنا بر آنچه گذشت مجازات جاسوس مسلمان حبس است، ولى مدت حبس او در کلام فقها مشخص نشده است. احتمال مىرود منوط به توبه او یا رفع خطر دشمن و پایان بحران و شورش باشد. به هر حال، مدت آن به نظر ولى امر مسلمین وابسته است، زیرا مانند این موارد در منطقه فراغ فقهى است که شارع مقدس آن را به ولىفقیه واگذار کرده تا اینکه آن را طبق مقتضیات زمان و مکان، قانونگذارى کند.
گروه دوم. شورشیان سبز: محاربان
گروه دوم از شورشیان سبز محارباند. این گروه از روزهاى نخست بعد از انتخابات و زمانى که سران فتنه، قانونشکنى کردند و پیامهاى تحریککننده دادند، به مردم و اموال مردم و دولت و نیروى انتطامى حمله نمودند و تعدادى از مردم و نیروهاى انتظامى را مجروح کردند. این کار در معرض دید و شنیدن ورشکستگان انتخابات که رهبرى اصلى این گروهها را به عهده داشتند، رخ داد و در 16 آذر 1388 آن جرایم تکرار شد و عکس امام خمینى قدسسرهرا پاره کردند و رهبران سبز آن را توجیه کردند، سپس در روز عاشورا ماهیت واقعى این گروه و رهبران آن هویدا شد که حرمت عاشورا را شکستند و تعداد زیادى از مردم و نیروى انتظامى را با سلاح سرد زخمى کردند و با مردم عزادار درگیر شدند. آنها شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه دادند، در این میان، رهبران سبز خاموش ماندند که علامت رضایت بود. تا اینکه مردم حسینى و ولایتمدار در سراسر کشور، بخصوص در تهران حماسه حضور برپا کردند و شعارهایى علیه سران فتنه و منافق و ضد ولایتفقیه که سراسر کشور را فراگرفت، دادند. با این حال، یکى از سران سبز با بیانیهاى جنایات حرمتشکنان عاشورا را تأیید و آنان را به خداجویان توصیف کرد،44 در حالى که آنان اراذل و اوباش بودند.
آیه 33 سوره «مائده» مجازات این گروه را چنین مشخص کرده است: «إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ»؛ همانا کیفر آنان که با خدا و رسول او به جنگ برخیزند و به فساد کوشند در زمین جز این نباشد که آنها را به قتل رسانند یا به دار کشند و یا دست و پایشان به خلاف ببرند یا با نفى بلد و تبعید از سرزمین صالحان دور کنند. این ذلت و خوارى عذاب دنیوى آنهاست و اما در آخرت باز به عذابى بزرگ معذب خواهند بود.
علّامه طباطبائى در المیزان گفته است: «منظور از محاربه در آیه، برهم زدن امنیت مردم و آرامش جامعه است.»45 این آیه، مجازات اشرارى را بیان کرده است که براى مردم ایجاد مزاحمت مىکنند، آرامش و امنیت مردم را سلب مىکنند، از اینرو، شدیدترین مجازات براى این گروه از مجرمان منظور شده است. غالبا اینها گروه سیاسى نمىباشند، ولى تحت تأثیر موج سیاسى و تحریکآمیز فتنهگران سیاسى قرار مىگیرند و مرتکب چنین جرایمى مىشوند.
شیخ طوسى در النهایه مىگوید: «محارب کسى است که اسلحه (اعم از سلاح گرم و سرد، مانند چاقو و هر برندهاى) بکشد و از اهل ریبه باشد، در شهر یا خارج شهر باشد، در سرزمین اسلام یا غیر سرزمین اسلام، شب باشد یا روز؛ اگر این کارها را انجام دهد، محارب است و کیفر او در صورتى که کسى را بکشد و مالى را نبرد، در هر حال کشته مىشود و اولیاى مقتول حق ندارند او را ببخشند و اگر ببخشند، بر امام و حاکم شرع واجب است او را بکشد، زیرا محارب است. و اگر کسى را بکشد و مالى را ببرد، نخست باید مال را برگرداند، سپس دست و پایش (دست راست و پاى چپش) قطع شود بعد از آن کشته و به دار آویخته شود، و اگر مالى ببرد، ولى مرتکب قتل نباشد و کسى زخمى نکرده باشد، دست و پایش قطع شود، سپس تبعید مىشود، و اگر کسى را زخمى کرده باشد، ولى مالى نبرده باشد و مرتکب قتل نشده باشد، باید قصاص، سپس تبعید مىشود و اگر زخمى نکرده باشد و مالى نبرده باشد، باید تبعید گردد... .»46
بیشتر فقها کلمه «نفى» را در آیه به حبس تفسیر کردهاند؛ یعنى در شهرى که به آنجا تبعید مىگردد حبس و زندانى شود.
شیخ طوسى در المبسوط فرموده است: «... حکم محارب در صورتى که امام او را دستگیر کند، تعزیر است و آن اینکه از شهر خود تبعید شود و در آنجا زندانى گردد. بعضى گفتهاند در غیر آن شهر، زندانى و حبس مىشود. این براساس مذهب ماست.»47
در کنزالعرفان آمده است: «محاربه با خدا و رسول، محاربه با مسلمانان است. خداوند به منظور بزرگ نشان دادن محاربه، محاربه با مسلمانان را محاربه با خدا و پیامبر صلىاللهعلیهوآله قرار داده است. فقها گفتهاند: هرکس که اسلحه براى ترساندن مردم بکشد، در خشکى یا در دریا، شب یا روز، آن کس ضعیف یا قوى باشد، از اهل ریبه باشد یا نباشد، مرد باشد یا زن، محارب است.»48
در الکافى فى الفقه آمده است: «... اگر در محاربه کسى به قتل برسد و مالى برده نشود، کشته مىشوند... و اگر کسى را نکشند و مالى را نبرند، از زمین نفى مىشوند؛ یعنى حبس مىشوند...»49
بنابر نظر مشهور فقهاى شیعه، ولىامر مسلمین در انتخاب یکى از مجازاتهاى چهارگانه، مخیر است و سزاوار است که مجازات با جرمى که مرتکب مىشود، تناسب داشته باشد.
در وسائلالشیعه آمده است: «از جمیل دراج نقل شده است که از امام صادق علیهالسلام سؤال کرد مجازاتهاى مندرج در آیه محاربه چگونه اجرا مىشود؟ امام علیهالسلامفرمودند: اجراى حد محاربه در اختیار امام مسلمین است که اگر خواست حد قطع اجرا مىکند، یا او را به دار مىآویزد یا او را مىکشد.»50 سماعهبن مهران نیز از امام صادق علیهالسلاممخیر بودن امام مسلمین را در انتخاب یکى از مجازاتهاى چهارگانه روایت کرده است.51
امام خمینى قدسسره فرموده است: «قول قوى در حد محاربه، اختیار حاکم بین کشتن و آویختن به دار و قطع دست راست، سپس پاى چپ و نفى است، و بعید نیست که اولویت با آن باشد که قاضى جنایت ارتکابى توسط محارب را مدنظر بگیرد و مجازات متناسب با جنایت را موردنظر قرار دهد. پس اگر مرتکب قتل شده باشد، یکى از حدود، قتل یا به دار آویختن را اختیار کند، و اگر مالى برده باشد، حد قطع را انتخاب کند و اگر اسلحه کشیده و تنها مردم را ترسانده باشد، او را تبعید کند.»52
مقدس اردبیلى فرموده است: «تخییر به امام معصوم علیهالسلام اختصاص دارد، لذا تنها او مىتواند هریک از مجازاتها را اجرا کند، چون براى امام نمىتوان تکلیف تعیین کرد، ولى براى فقیه مىتوان تکلیف تعیین کرد که هرقدرجرمسبکترباشدمجازاتراهمسبکترتعیینکرد.»53
بنابراین، منظور از «نفى من الارض» حبس است، زیرا حبس به منزله خروج از دنیاست. چنانکه طبرسى آن را از ابوحنیفه و اصحابش نقل کرده که گفتهاند: منظور از نفى، حبس است و استدلال نمودهاند به اینکه شخص زندانى به منزله خارج شده از دنیاست، زیرا از تصرفات منع شده و بین او و خانوادهاش جدایى انداخته شده است، علاوه بر سختى و دشوارى که در زندان مىکشد.54
بنابراین،مجرم زندانى مىشود تا اینکه توبه کند یا تا مرگ در زندان باقى مىماند، چنانکه علاءالدین حلبى در اشارهالسبق بیان نموده است.55
گروه سوم. شورشیان سبز: بغات
این گروه با اهداف سیاسى علیه نظام اسلامى شورش کردند و از اطاعت از رهبرى و ولىامر مسلمین سرپیچى نمودند. سران شورشیان سبز به دروغ و ادعاهاى باطل و عارى از حقیقت و شایعهپراکنى، برخلاف واقع، اصرار دارند و بر سرپیچى و عدم پذیرش حق و حقیقت متوسل شدند. در این راستا بیانیههاى تحریکآمیز صادر کردند و باعث تشویق و تطمیع کشورهاى غربى و اسرائیل در دخالت در امور داخلى کشور شدند. اگر شرایط این گروه از شورشیان سبز را با سه گروه باغى در دوران حضرت على علیهالسلام مقایسه کنیم، شرایطشان با شرایط گروه قاسطین مطابقت دارد؛ زیرا از سه گروه باغى در دوران خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام؛ رهبران گروه ناکثین کشته شدند، به جز عایشه که اسیر شد، و گروهشان شکست خورد و خطرشان از بین رفت. گروه مارقین نیز در نبرد از بین رفتند، جز عده اندکى که گریختند. از بین سه گروه باغى در دوران آن حضرت تنها گروه قاسطین از بین نرفت و متفرق و منحل نشد. در تحفالعقول آمده است که امام هادى علیهالسلام در جواب سؤالات یحیىبن اکثم فرمود: «و اما اینکه گفتى على علیهالسلام اهل صفین، اعم از جنگکننده و فراریان آنان را کشت و به زخمىهایشان تاخت، ولى در جنگ جمل به تعقیب گریخته نرفت و زخمىهایشان را نکشت و به هرکس سلاح بر زمین مىگذاشت امان داد و هرکس به خانه خود پناهنده شد امانش داد، براى این بود که رهبر لشکر جمل کشته شده بود و پشتیبانى نداشتند که به سویش برگردند و دوباره جنگ را از سر گیرند و مردم به خانه خود برگشتند و دست از جنگ کشیده و مخالفت را کنار گذارده و قصد تفرقه نداشتند، و راضى بودند که شمشیر از آنها برداشته شود که در آن صورت، حکم آنان برداشتن شمشیر و خوددارى از آزارشان بود، زیرا براى ادامه جنگ کمک نگرفتند. ولى مردم صفین به طرف یک ستاد آماده و رهبرى مقتدر برمىگشتند که اسلحه و زره و نیزه و تیغ برایشان فراهم مىکرد و عطاى وافر به آنها مىداد و از آنها پذیرایى مىکرد، و به هرکس که پیاده بود مرکب سوارى مىداد و به هرکس برهنه بود جامه مىداد و آنها را به جنگ برمىگردانید، و امام چون حکم جنگ با اهل توحید را مىدانست با این دو دسته به یک شکل حکم نکرد؛ حضرت مسائل را براى آنان بازگو مىکرد اگر توبه نمىکردند آنان را بر شمشیر عرضه مىکرد.»56
در دعائمالاسلام آمده است: «... در جنگ جمل وقتى طلحه و زبیر کشته شدند و عایشه اسیر شد و گروه جمل شکست خورد، منادى حضرت على علیهالسلام ندا داد: هیچ زخم خوردهاى را از پا درنیاورید و گریختهاى را تعقیب نکنیدو هرکس سلاحش را بر زمین گذارد در امان است.»57
در مستدرکالوسائل روایتى طولانى در مورد خوارج نهروان وارد شده است. خوارج احتجاج کردند به اینکه حضرت على علیهالسلام در جنگ جمل به چیزى حکم کرده که در جنگ صفین، مخالف آن حکم نموده است. حضرت در پاسخ فرمود:
... اما اینکه در صفین گفتم: آنان را در حال فرار هم بکشید، و تصرف در سلاح و چارپایان و به اسارت گرفتن آنان را جایز دانستم، این حکم خداوند است، زیرا آنان مرکز تجمع فعال و پا برجا داشتند، و پشتیبان و رهبرى داشتند که زخمىها را التیام مىبخشید و... هرکه از بیعت ما خارج مىشد از دین خارج شده بود و مال و اهل و خون او حلال مىگردید.58
شیخ طوسى در کتاب الخلاف گفته است: «در صورتى که بغات پشت به جنگ کردند، اما نه براى پیوستن به گروهى دیگر یا سلاح خود را بر زمین انداختند یا از قیام دست کشیدند یا دوباره به اطاعت امام بازگشتند، اجماعى است که جنگ با آنان حرام است. و اگر براى پیوستن به گروهى از یاران خود پشت به جنگ کردند، جایز است که تعقیب و کشته شوند. ابوحنیفه و ابواسحاق مروزى نیز همین را مىگویند. و بقیه اصحاب شافعى مىگویند: جنگ با آنان و تعقیبشان جایز نیست. دلیل ما بر جواز تعقیب، این آیه شریفه است: «فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ»؛ با باغیان پیکار کنید، تا به فرمان خدا بازگردند.»59
در جایى دیگر مىگوید: «هنگامى که از بغات در جنگ کسى اسیر مىشود امام باید او را زندانى کند و حق کشتن او را ندارد. شافعى نیز همین را قائل است. ابوحنیفه گفته است: امام مىتواند او را بکشد.»60
شهید اول نیز گفته است: «اگر جنگجویى از اهل بغى، اسیر شود، حبس مىشود تا اینکه جنگ به پایان مىرسد.»61
در تذکرهالفقهاء آمده است: «اگر کسى از اهل بغى به دست اهل عدل اسیر شود، در صورتى که جوانى قوى از اهل جنگ باشد، به او پیشنهاد بیعت داده مىشود، اگر پذیرفت در حالى که جنگ برپاست از او پذیرفته مىشود و آزاد مىگردد، و اگر بیعت نکرد در زندان نگه داشته مىشود تا وقتى که جنگ تمام شود. اگر توبه کردند و سلاح خود را رها نمودند و از جنگ دست کشیدند یا بدون پیوستن به گروه بازگشتند، آزاد مىگردند، و اگر براى پیوستن به گروه پشتیبان عقبنشینى کردند آزاد نمىگردند.»62
در المغنى آمده است: «باغیان اگر جنگ را به گونهاى رها کردند؛ یعنى یا به اطاعت از امام مسلمین گردن نهادن یا سلاح را زمین گذاشتند یا به طرف گروه یا غیر گروه عقبنشینى کردند، یا اینکه از ادامه جنگ به واسطه زخمى شدن یا مرض یا اسارت ناتوان شدند، کشتن و تعقیب آنان حرام است.» شافعى هم همین را گفته است. ابوحنیفه نیز در صورتى که شکست خوردند، در حالى که تجمعى داشته باشند که بدان پناه ببرند، گفته است: «کشتن فرارى و اسیرشان و تعقیب و کشتن مجروحشان جایز است، و اگر گروه و تجمعى نداشتند کشته نمىشوند، ولى مجازات و کتک دردناکى مىخورند و حبس مىشوند تا از پندار خود دست بردارند و توبه کنند. این را در مورد خوارج ذکر کردهاند. از ابنعباس هم این طور روایت شده است. بعضى از یاران شافعى آن را اختیار کردهاند، زیرا اگر اینها را نکشد، دوباره تجمع مىکنند و به جنگ بازمىگردند.63
فراء گفته است: «وضعیت اسیران باغى ملاحظه مىشود؛ اگر از بازگشت اسیر به جنگ درامان باشیم، آزاد مىشود و هرکدام بیم آن باشد که به جنگ برگردد، حبس مىشود تا جنگ از بین برود؛ بعد از آن آزاد مىشود.»64
اینها نمونههایى از روایات و آراء فقها در مورد اهل بغى است. از آنچه گذشت به دست مىآید:
1. افرادى از اهل بغى که گروه پشتیبان دارند و براى پیوستن به گروه خود براى توطئه جدید فرار مىکنند، از پاى در آوردن مجروحشان و تعقیب گریختهشان و کشتن اسیرشان جایز است.
2. افرادى از اهل بغى که گروه پشتیبان ندارند و فرار مىکنند و سلاح خود را رها نموده یا اینکه از عناد و پیوستن به گروه براى توطئه، دست کشیدهاند، تعقیب نمىشوند و مجروحشان از پا درنمىآید و اسیرشان کشته نمىگردد.
3. اسیران از اهل بغى در صورتى که درگیرى و بحران ادامه داشته باشد و بیعت نکنند زندانى مىشوند.
4. اسیران از اهل بغى در صورتى که درگیرى و بحران پایان یابد با دو شرط، آزاد مىشوند: الف. توبه کنند. ب. بغات شکست بخورند و به گروهى دیگر نپیوندند.
5. در مقابل جرایمى، مانند اتلاف اموال و جرح و سب و فحش و کشتن، مجازات مىشوند همانند مجرمان غیرسیاسى.
نتیجهگیرى
با توجه به آنچه گفته شد، مىتوان نتایج زیر را از بررسى موضوع به دست آورد:
1. شورشیان سبز سه گروه را تشکیل مىدهند که عبارتاند از: باغیان (مجرمان سیاسى)، محاربان (اشرار و اخلالگران در امنیت عمومى و نظم اجتماعى) و جاسوسان. هریک از سه گروه احکام خاص خود را دارد.
2. محارب بعد از دستگیرى به یکى از چهار مجازات ذیل محکوم مىشود: الف. کشتن؛ ب. به دار آویختن؛ ج. بریدن دست و پا بر خلاف هم؛ د. تبعید که فقها آن را به حبس تفسیر نمودهاند. این مجازات در راستاى ایجاد امنیت و آسایش در جامعه صورت مىگیرد. ضمنا ولىامر مسلمین مخیر است که یکى از مجازات چهارگانه را انتخاب کند. سزاوار است که مجازات با جرم ارتکابى تناسب داشته باشد، چنانکه امام خمینى قدسسره و دیگران فرمودهاند که اگر محارب کسى را کشته و مالى را برداشته باشد، دست و پایش به طور مخالف بریده مىشود، و آنگاه کشته مىشود، و اگر تنها مالى را برداشته باشد، دست و پایش به طور مخالف قطع مىشود و آنگاه زندانى مىشود (بعضى از فقها و مفسّران، نفى را در آیه به زندان تفسیر کردهاند)، و اگر کسى را زخمى کرده باشد، ولى مالى برنداشته باشد، قصاص و سپس زندانى مىشود، و اگر تنها اسلحه گرم یا سرد کشیده باشد و مردم را ترسانده باشد، فقط زندانى مىشود.
3. حکم گروه بغى و محارب قبل از دستگیرى در صورتى که با نظام اسلامى بجنگند، یکسان است و آن کشتن و اعدام است.
4. بغى و جرم سیاسى براساس یک اندیشه و اعتقاد گرچه واهى و با انگیزههاى اعتقادى و سیاسى صورت مىگیرد، ولى محاربه از عنصر اعتقاد و اندیشه تهى است، بلکه از روى شرارت و زور و با انگیزه مادى و باجگیرى انجام مىگیرد. این دو عنوان (بغى و محاربه) هرچند از لحاظ حکم و موضوع از هم جدا هستند، ولى گاهى ممکن است یک فرد شرور و محارب، سیاسى نیز باشد (بین بغى و محاربه عموم و خصوص من وجه است).
5. اسیران از اهل بغى و مجرمان سیاسى در صورتى که بحران و درگیرى ادامه داشته باشد و بیعت نکنند، زندانى مىشوند.
6. اسیران از اهل بغى و مجرمان سیاسى در صورتى که بحران و درگیرى پایان یابد با دو شرط، آزاد مىشوند: الف. توبه کنند. ب. باغیان شکست بخورند و به گروهى دیگر نپیوندند.
7. باغیان و مجرمان سیاسى علاوه بر مجازات جرایم سیاسى، در مقابل جرایمى که مرتکب مىشوند، مانند اتلاف اموال مردم و دولت، جرح و سب، فحش و کشتن، همانند مجرمان غیرسیاسى مجازات مىشوند.
8. افرادى از باغیان و مجرمان سیاسى که گروه پشتیبان ندارند و فرار مىکنند و یا اینکه از عناد و پیوستن به گروه براى توطئه دست کشیدهاند، تعقیب نمىشوند، و مجروحشان از پا درنمىآید و اسیرشان کشته نمىشود.
9. افرادى از باغیان و مجرمان سیاسى که گروه پشتیبان دارند و براى پیوستن به گروه خود براى تجدید قوا و توطئه جدید فرار مىکنند، از پاى درآوردن مجروحشان و تعقیب گریختهشان جایز است.
10. مجازات جاسوس مسلمان حبس و زندان است و مدت زندانى او به ولىفقیه تفویض شده است. مجازات جاسوس کافر حربى و اهل کتاب، قتل است. مجازات جاسوس معاهد و مستأمن، لغو عهد و اماننامه اوست.
11. باغیان و مخالفان سیاسى در صورتى که تنها به مخالفت فکرى اکتفا کنند و براى نظام و مردم مزاحمت ایجاد نکنند و ضرر و زیانى به نظام اسلامى نرسانند، مجازاتى ندارند و حکومت اسلامى متعرض آنان نمىشود.
12. بغى و محاربه با هم تفاوت دارند؛ موضوع بغى، امنیت نظام و حکومت اسلامى است، و موضوع محاربه، امنیت مردم است. هدف باغى براندازى حکومت اسلامى است، در حالى که هدف محارب، ترساندن مردم و سلب امنیت عمومى است. مرتکب جرم در بغى باید مسلمان باشد، ولى در محاربه بین مسلمان و غیرمسلمان تفاوتى نیست.
-
··· منابع
ـ ابنتیمیه، تقىالدین، الاختبارات العلمیة، بیروت، مکتبهالرشد، 1987م.
ـ ابنقدامه، ابومحمّد عبداللّهبن احمد، المغنى، بیروت، عالمالکتب، بىتا.
ـ ابوصلاح حلبى، تقىبن نجم، الکافى فى الفقه، اصفهان، مکتبه امیرالمؤمنین علیهالسلام، 1403ق.
ـ ابویوسف، یعقوببن ابراهیم، الخراج، مصر، المطبعة السلفیة، 1352ق.
ـ اردبیلى، مولى احمد، زبدهالبیان فى احکامالقرآن، تهران، المکتبة المرتضویة لاحیاء الاثارالجعفریة، بىتا.
ـ تمیمى، نعمانبن محمّد، دعائمالاسلام، قم، آلالبیت علیهمالسلام، بىتا.
ـ جبعى عاملى، زینالدین، الروضهالبهیة فى شرح اللمعة الدمشقیة، تصحیح و تعلیق سیدمحمد کلانتر، قم، علمیه، 1396ق.
ـ حرّانى، ابنشعبه، تحفالعقول عن آلالرسول، قم، جامعه مدرسین، 1404ق.
ـ حرّ عاملى، وسائلالشیعة، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بىتا.
- حلبى، حسن، اشارهالسبق الى معرفهالحق، قم، مکتبة النجفى، بىتا.
ـ حلّى، ابن ادریس، السرائر، قم، جامعه مدرسین، 1410ق.
ـ حلّى، جعفربن حسن، شرائعالاسلام، نجف، مطبعة الاداب، 1389ق.
ـ حلّى، حسنبن یوسف، تذکرهالفقهاء، طهران، المکتبة الرضویة، بىتا.
ـ ـــــ ، قواعدالاحکام، قم، آلالبیت علیهمالسلام، بىتا.
ـ حویزى، عبدعلىبن جمعه، نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق.
ـ خمینى، سید روحاللّه، تحریرالوسیلة، قم، جامعه مدرسین، 1409ق.
ـ خوشوقتى، على، مباحثى در حقوق جزاى عمومى، تهران، اداره کل آموزش دادگسترى جمهورى اسلامى ایران، بىتا.
ـ سجستانى ابوداود، سنن ابىداود، مصر، البابى الحلبى، 1983م.
ـ سمرقندى، علاءالدین محمّدبن احمد، تحفة الفقهاء، بیروت، دارالکتب العلمیة، بىتا.
ـ سیورى، فاضل مقدادبن عبداللّه، کنزالعرفان، طهران، المکتبة الرضویة، 1343.
- شوکانى، محمّدبن على، الدرارى المضیئة، بیروت، دارالمعرفة، 1975م.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسهالاعلمى للمطبوعات، 1417ق.
ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبیان، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، 1406ق.
ـ طرابلسى، ابن البراج، جواهرالفقه، ایران، چاپ سنگى، بىتا.
ـ طوسى، محمّدبن حسن، الخلاف، طهران، تابان، 1409ق.
ـ ـــــ ، النهایة، قم، قدس محمدى، بىتا.
ـ طوسى، محمّدحسن، المبسوط، طهران، المکتبة الرضویة، 1413ق.
ـ عاملى، محمّدبن جمالالدین مکى، الدروس، قم، صادقى، 1365.
ـ عوده، عبدالقادر، التشریع الجنائى، تعلیق سیداسماعیل صدر، طهران، مؤسسة البعثة، 1402ق.
ـ عینى، بدرالدین، عمدة القارى، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، بىتا.
ـ فتوحى، محمّدبن احمد، منتهىالارادات، قاهرة، مکتبة دارالمعرفة، 1973م.
ـ فرّاء، ابى یعلى محمّدبن حسین، الاحکام السلطانیة، قم، مکتبهالاعلام الاسلامى، 1406ق.
ـ کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، اصفهان، مهدوى، بىتا.
ـ مرتضى، احمدبن یحیى، عیونالازهار، بیروت، دارالکتاب، بىتا.
ـ مرداوى، علاءالدین، الانصاف، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، بىتا.
ـ مغنیه، محمّدجواد، فقه الامام جعفرالصادق علیهالسلام، قم، قدس محمدى، بىتا.
ـ مفید، محمدبن نعمان، الارشاد، قم، بصیرتى، بىتا.
ـ نجفى، محمّدحسن، جواهرالکلام، طهران، دارالکتب الاسلامیة، 1400ق.
ـ نیسابورى، محمّدبن حسین، غرائبالقرآن، مصر، مکتبة مصطفى البابى الحلبى، 1381ق.
ـ واقدى، محمّدبن عمر، المغازى، بیروت، عالمالکتب، بىتا.
-
پى نوشت ها
1- عضو هیئت علمى دانشگاه آزاد اسلامى ـ واحد ایلام. دریافت: 19/12/88 ـ پذیرش: 17/5/89. abdelgabar3@yahoo.com
1ـ زینالدین جبعى عاملى، الروضة البهیة فى شرحاللمعة الدمشقیه، ج 9، ص 290.
2ـ محمّدبن حسن طوسى، النهایة، ص 296.
3ـ محمّدبن حسن طوسى، الخلاف، ج 2، ص 428.
4ـ عبدالقادر عوده، التشریع الجنائى، تعلیق سیداسماعیل صدر، ج 1، ص 145.
5ـ محمّدبن حسن نیسابورى، غرائب القرآن، ج 26، ص 157.
6ـ محمّدبن احمد سمرقندى، تحفة الفقهاء، ج 3، ص 157.
7ـ عبدالقادر عوده، همان، ج 1، ص 145.
8ـ همان، ص 137 و 144.
9ـ محمّدبن احمدبن النجار فتوحى، منتهىالارادات، ص 494.
10ـ میرزا حسین نورى طبرسى، مستدرکالوسائل، ج 18، ص 158.
11ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعة، ج 18، ص 535.
12ـ عبدعلى جمعه حویزى، نورالثقلین، ج 1، ص 518.
13ـ زینالدین جبعى عاملى، همان، ج 9، ص 290.
14ـ محمّدبن حسن نجفى، جواهرالکلام، ج 41، ص 546.
15ـ محمّدجواد مغنیه، فقه الامام جعفرالصادق علیهالسلام، ص 303.
16ـ امام خمینى، تحریرالوسیله، ج 2، 492.
171. Rajanews.com
18ـ عبدالقادر عوده، همان، ج 1، ص 156.
19ـ على خوشوقتى، مباحثى در حقوق جزاى عمومى، ص 23.
20ـ همان.
21ـ محمّدبن ادریس حلى، السرائر، ص 158.
22ـ محمّدبن حسن طوسى، المبسوط، ج 7، ص 267.
23ـ زینالدین جبعى عاملى، همان، ج 1، ص 170.
24ـ محمدبن حسن طوسى، المبسوط، ج 7، ص 267.
251. Rajanews.com
26ـ ابویوسف یعقوببن ابراهیم، خراج، ص 190.
27ـ قاضىبن براج طرابلسى، جواهرالفقه، ص 51.
28ـ علاءالدین مرداوى، الانصاف، ج 10، ص 249.
29ـ نعمانبن محمّد تمیمى، دعائمالاسلام، ج 1، ص 398.
30ـ محمّدبن محمّد مفید، الارشاد، ص 188.
31ـ احمدبن یحیى المرتضى، عیونالازهار، ص 521.
32ـ محمّدبن على شوکانى، الدرارى المضیئة، ج 2، ص 292.
33ـ تقىالدین ابنتیمیه، الاختبارات العلمیه، ج 4، ص 601.
34ـ سلیمان ابوداود سجستانى، سنن ابىداود، ج 3، ص 49.
35ـ محمّدبن عمر واقدى، المغازى، ج 1، ص 406.
36ـ محمّدبن حسن طوسى، المبسوط، ج 2، ص 15.
37ـ قاضىبن براج طرابلسى، همان، ص 420.
38ـ حسنبن یوسف حلّى، قواعدالاحکام، ج 1، ص 111.
39ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 9، ص 270.
40ـ بدرالدین محمودبن محمّد عینى، همان، ج 14، ص 256.
41ـ جعفر کاشفالغطاء، کشف الغطاء، ص 400.
42ـ یعقوببن ابراهیم ابویوسف، الخراج، ص 190.
43ـ بدرالدین محمودبن محمّد عینى، همان، ج 14، ص 256.
441. Rajanews.com
45ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 5، ص 327.
46ـ محمّدبن حسن طوسى، النهایة، ص 720؛ جعفربن حسن حلّى، شرایعالاسلام، ج 4، ص 180؛ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 41، ص 465.
47ـ محمّدبن حسن طوسى، المبسوط، ج 8، ص 47.
48ـ فاضل مقدادبن عبداللّه سیورى، کنزالعرفان، ج 2، ص 352.
49ـ تقىبن نجم ابوصلاح حلبى، الکافى فى الفقه، ص 252.
50ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 18، ص 533.
51ـ همان.
52ـ امام خمینى، همان، ج 2، ص 493.
53ـ مولى احمد اردبیلى، زبدهالبیان فى احکام القرآن، ص 665.
54ـ فضلبن حسن طبرسى، همان، ج 3، ص 188.
55ـ حسن حلبى، اشارهالسبق، ص 132.
56ـ ابنشعبه حرّانى، تحفالعقول، ص 480.
57ـ نعمانبن محمّد تمیمى، همان، ج 1، ص 394.
58ـ میرزا حسین نورى طبرسى، همان، ج 2، ص 235.
59ـ محمّدبن حسن طوسى، الخلاف، ج 3، ص 166.
60ـ همان.
61ـ محمّدبن جمالالدین مکى عاملى، الدروس، ص 164.
62ـ حسنبن یوسف حلّى، تذکرهالفقهاء، ج 1، ص 456.
63ـ ابومحمّد عبداللّه بن احمد قدامه، المغنى، ج 8، ص 114.
64ـ ابى یعلى محمّدبن حسین الفراء، الاحکام السلطانیه، ص 62.