معرفت، سال نوزدهم، شماره ششم، پیاپی 153، شهریور 1389، صفحات 97-

    غایت حکومت در کتاب و سنت

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیده عالیه آذرطوس / *کارشناس ارشد - علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (ع) / azartoos123@yahoo.com
    چکیده: 
    دیدگاه اسلام درباره غایت و رسالت حکومت، از موضوع‏هاى مهمى است که دغدغه بسیارى از متفکران مى‏باشد. اینکه آیا دین افزون بر رهیافت‏هاى فردى، به ابعاد اجتماعى یا سیاسى نظر دارد یا خیر، تلقّى واحدى وجود ندارد. عده‏اى معتقدند آموزه‏هاى دینى به وظایف و تکالیف فردى منحصر است و قداست آن ایجاب مى‏کند وارد عرصه سیاست و اجتماع نشود؛ اما گروه دیگر که عمیق‏تر مى‏اندیشند، بر این باورند که انحصار دین به امور فردى و نادیده انگاشتن آموزه‏هاى اجتماعى و سیاسى آن، به دلیل نشناختن دین است؛ زیرا بسیارى از آموزه‏هاى دینى مربوط به امور اجتماعى و سیاسى است. با این جامع‏نگرى تعالیم دینى، مى‏توان موضوع را از دو جنبه مادى و معنوى بررسى کرد. بنابراین، هدف این نوشتار تبیین منطقى نظریه جامعیت دینى در برابر دیدگاهى است که بر فردى بودن تعالیم اسلام تأکید دارد و نتوانسته است دلیل محکم براى آن ارائه دهد. لازم به ذکر است که هدف و یافته‏هاى اصلى پژوهش، بر مبنانى عقلى و نقلى مبتنى است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سیده ‏عالیه آذرطوس1-

    چکیده

    دیدگاه اسلام درباره غایت و رسالت حکومت، از موضوع‏هاى مهمى است که دغدغه بسیارى از متفکران مى‏باشد. اینکه آیا دین افزون بر رهیافت‏هاى فردى، به ابعاد اجتماعى یا سیاسى نظر دارد یا خیر، تلقّى واحدى وجود ندارد. عده‏اى معتقدند آموزه‏هاى دینى به وظایف و تکالیف فردى منحصر است و قداست آن ایجاب مى‏کند وارد عرصه سیاست و اجتماع نشود؛ اما گروه دیگر که عمیق‏تر مى‏اندیشند، بر این باورند که انحصار دین به امور فردى و نادیده انگاشتن آموزه‏هاى اجتماعى و سیاسى آن، به دلیل نشناختن دین است؛ زیرا بسیارى از آموزه‏هاى دینى مربوط به امور اجتماعى و سیاسى است. با این جامع‏نگرى تعالیم دینى، مى‏توان موضوع را از دو جنبه مادى و معنوى بررسى کرد.

    بنابراین، هدف این نوشتار تبیین منطقى نظریه جامعیت دینى در برابر دیدگاهى است که بر فردى بودن تعالیم اسلام تأکید دارد و نتوانسته است دلیل محکم براى آن ارائه دهد. لازم به ذکر است که هدف و یافته‏هاى اصلى پژوهش، بر مبنانى عقلى و نقلى مبتنى است.

    کلیدواژه‏ها: غایت و رسالت، حکومت، کتاب، سنت، اهداف معنوى، اهداف مادى.

    مقدّمه

    بى‏تردید انسان موجودى اجتماعى است. بیشتر متفکران به این نکته اذعان دارند که انسان غارنشین و انزواگرا ـ چون در تعامل با دیگران نیست ـ قادر به بروز استعدادها و قابلیت‏هاى خویش که همان فضائل انسانى‏اند نمى‏باشد و به کمال حقیقى خود نائل نمى‏شود. پس حقیقت انسانیت در مدنیت تجلى پیدا مى‏کند؛ نه در غارنشینى، توحش و بربریت. حال این پرسش مطرح است که آیا جامعه انسانى که در آن افراد با سلیقه‏ها و عقاید مختلف زندگى مى‏کنند، نیازمند یک برنامه و سامانه مرکزى مى‏باشد یا خیر؟ به سخن دیگر، آیا باید قدرتى در رأس جامعه وجود داشته باشد تا نیازها و سلیقه‏هاى گوناگون را انسجام بخشد یا خیر؟ بداهت عقلى به چنین مطلبى حکم مى‏کند و در آن کمترین تردید روا نمى‏دارد؛ زیرا تشتت در عقاید و آرا، موجب اختلاف در رفتار و عملکردها مى‏شود و از طرفى، طبع استخدام‏گراى انسان باعث تضییع حقوق گروهى خواهد شد. از این‏رو، وجود یک نظام هماهنگ‏کننده در رأس هرم یک جامعه، امرى اجتناب‏ناپذیر است. درباره پیشینه تحقیق باید گفت که موضوع پژوهش به صورت پراکنده در برخى آثار نویسندگان بیان شده است، اما با عنوان مزبور به طور جامع مطرح نشده است و همین امر انگیزه نوشتن نگارنده را برانگیخت تا آن را از دیدگاه کتاب و سنت بررسى کند.

    با توجه به آنچه بیان شد، طرح این مسئله ضرورت پیدا مى‏کند که با توجه به اینکه یکى از شئون نبوت و امامت حکومت مى‏باشد، آیا دین مقدس اسلام برنامه‏اى را در این‏باره ارائه کرده است یا خیر؟ افزون بر تأکید بر اصل حکومت، آیا به غایات آن نیز توجه داشته، یا اینکه اهداف حکومت همانند شکل حکومت به عهده حاکمان دینى نهاده شده است؟ با اندکى تأمّل در کتاب و سنت

    مى‏توان به این مطلب پى برد که آیات و روایات نه تنها نسبت به اصل حکومت بى‏توجه نیستند، بلکه به بسیارى از فروع نیز توجه کرده‏اند. بنابراین، بین شریعت و سیاست پیوندى عمیق وجود دارد و از ناحیه شرع، برنامه‏اى منظم براى حاکمان ترسیم شده است. اینکه در آیات و روایات چه راه‏کارهایى براى تبیین غایت حکومت‏ها ارائه شده است و چه مباحثى را جزو رسالت و غایت حاکمان و حکومت‏ها مى‏داند، موضوعى است که این پژوهش در پى پاسخ‏گویى به آن مى‏باشد.

    آنچه از مفاد آیات و روایات به دست مى‏آید این است که هدف و رسالت حکومت دینى به امور دنیا یا آخرت محدود نمى‏شود، بلکه اعم از آن دو است. در منابع و متون مقدس دینى، حکومت الهى صرفا براى تأمین معاش دنیوى و برخى امور مادى که برقرارى رفاه و امنیت یا تدارک امور اجتماعى باشد تأسیس نشده، بلکه با لحاظ این امور، چون دنیاى انسان به آخرتش وابسته است و براى غایت اخروى خلق، و اهداف متعالى‏ترى براى آن در نظر گرفته شده است، شعاع رسالت آن افزون بر توجه به دنیا، سعادت عقبى را نیز دربر مى‏گیرد. بنابراین، غایت و رسالت حکومت را از نگاه متون دینى مى‏توان به دو جنبه دنیوى و اخروى (مادى و معنوى) دسته‏بندى کرد که به طور اجمال بدان‏ها پرداخته مى‏شود.

    1. غایت معنوى

    مراد از غایت معنوى حکومت اسلامى آن است که حکومت، براى تحقق امور حقیقى مردم تلاش مى‏کند. بدین معنا که حاکم باید تمام همت خویش را در جهت تعالى انسان (جامعه) و امور معنوى آنها به کار گیرد و حقیقت انسانى را پایدار سازد. جامع‏نگرى و تعمیم گستره اسلام که قوانین آن از جانب خداوند مى‏باشد، ایجاب مى‏کند به تمام ابعاد وجودى انسان توجه کرده، تمام تمهیدات را براى رشد و تعالى او فراهم سازد. بنابراین، کمترین نقص در احکام و تعالیم آن روا نیست. براى بیان این حقیقت که در قلمرو امور سیاسى، اسلام به تمام ابعاد حکومتى توجه کرده است، به بخشى‏از آنها اشاره مى‏کنیم:

    الف. روح توحید و نفى شرک و بت‏پرستى

    پرستش، عبودیت، طاعت و عبادت از خداوند که روح توحید و خداپرستى است و اجتناب و دورى از فرمان طاغوت که روح شرک و بت‏پرستى مى‏باشد که قرآن کریم آنها را جزو اوصاف اصلى حاکمان و اهداف آنان در حکومت دانسته است. به همین دلیل، به بیشتر پیامبران این امر متذکر شده است.

    درباره هود پیامبر، خطاب به قومش چنین آورده است: «قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ» (اعراف: 65)؛ گفت اى قوم من! خدا را بپرستید که براى شما معبودى جز او نیست، پس آیا پرهیزگارى نمى‏کنید. درباره پیامبران خدا صالح1 و شعیب2 نیز همین تعبیر را بیان فرموده است. به طور کلى و عام، خداوند درباره هدف بعثت همه انبیا چنین مى‏فرماید: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (نحل: 36)؛ در حقیقت در میان هر امتى فرستاده‏اى برانگیختم (تا بگوید) خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید.

    همه این آیات به روشنى دلالت دارند بر اینکه یکى از اهداف اصلى حکومت‏هاى الهى، نفى هرگونه شرک و بت‏پرستى و احیاى روح توحیدى است؛ شاید مهم‏ترین و بزرگ‏ترین رسالت حکومت دینى در همین امر نهفته باشد؛ زیرا کمال و سعادت فرد و جامعه به ایمان و یگانه‏پرستى بستگى دارد؛ بدین معنا که اگر گرایش و اعتقاد به توحید و یکتاپرستى احیا شود، جامعه به سمت سعادت پیش خواهد رفت و اگر این پدیده در جامعه‏اى نباشد، هرگز آن اجتماع انسانى طعم لذت، سعادت و کمالات معنوى را نخواهد چشید. امام خمینى قدس‏سرهکه مصداق بارز یک حاکم واقعى دینى در جهان معاصر به شمار مى‏آید، در این‏باره معتقد است: «عمده بعثت رسل و انزال کتب براى مقصد شریف معرفت‏اللّه (توحید) بوده که تمام سعادات دنیاویه و اخراویه در سایه آن حاصل آید، اما افسوس که انسان تا زمانى که در این عالم است، طریق سعادت خود را تشخیص نمى‏دهد و هرچه اولیا و انبیا و علما نصیحت و دعوت مى‏کنند، انسان از خواب بیدار نمى‏شود.»3

    ایشان معتقد است کمال انسانى در اعتقاد به توحید، و سقوط او در شرک و شک نهفته است. انسانى که در قلبش شک و شرک باشد، از مرتبه انسانى ساقط است و هرگاه باطنش از شرک خالى شود، به مقامات عالى دست خواهد یافت. این عقیده امام خمینى قدس‏سره مبتنى بر روایاتى است که از پیشوایان دین رسیده است.

    چنان‏که امام صادق علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرماید: «کل قلب فیه شکٌ او شرکٌ فهو ساقطٌ، و إنَّما ارادوا بالزهد فى الدنیا لِتَفرَعَ قلوبهم للاخره.»4 پس بدون شک، شرک‏زدایى و محو بت‏پرستى و اهتمام براى احیاى روح توحیدى از غایات مهم حکومت‏هاى دینى است.

    ب. هدایتگرى انسان در تقرب الى‏اللّه

    یکى دیگر از اهداف معنوى نظام سیاسى اسلام، بسترسازى جامعه براى جهت‏دهى مردم به قرب الهى است. انسان از آن جهت که اشرف کائنات بوده و مصداق واقعى اناللّه و انا الیه راجعون مى‏باشد، از جانب خدا آمده و به سمت او در حال تکامل است، باید این واقعیت عینى را در جامعه براى خود مهیا ببیند. قرآن کریم هدف نزول خود را که همان هدف والاى رسالت است، چنین ترسیم مى‏کند: «الَر کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ.»(ابراهیم: 1) در این سوره، به پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاین اسناد داده شده است؛ زیرا انسان کامل خلیفه خداست و کار خداوند متعال را انجام مى‏دهد. گویا اینکه مهم‏ترین رسالت پیامبر در زمان حاکمیتش همین امر بوده است تا به انسان‏هاى مؤمن این امر را یادآورى کند که با تکامل خود و تقرب الهى مى‏توانند به قدرت برسند. از این‏رو، خداوند به او مى‏فرماید: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ.» (حج: 41) تعبیر «مکّناهم فى الارض» به معناى قدرت بخشیدن به مؤمنان در روى زمین است. بنابراین، به تشکیل دولت و هدف و رسالت دولت و نظام سیاسى در نزد مؤمنان اشاره دارد.5

    از مفاد آیه مزبور و روایات متعددى که در این‏باره وارد شده است، چنین برمى‏آید که هدف خلقت انسان جز قرب به خداوند متعال نیست و این قرب، به جز از طریق عبادت و عمل به آموزه‏هاى دینى حاصل نمى‏شود. بنابراین، بر حکومت دینى واجب است که مقدمات آن را در جامعه فراهم سازد؛ زیرا غایت این حکومت برخلاف سایر حکومت‏ها براى نیل به همین هدف است.

    در روایتى آمده است که خداوند خطاب به پیامبرش چنین فرمود: «بنده‏ام به چیزى محبوب‏تر نزد من از آنچه بر او واجب کرده‏ام به من تقرب نجسته است و او بسا با نافله و اعمال مستحبى به من تقرب مى‏جوید تا آنجا که او را دوست مى‏دارم و چون دوستش داشتم گوش شنوا و چشم بینا و زبان گویا و دست گیرنده او خواهم شد.»6

    این حدیث قدسى بر این نکته تصریح دارد که وقتى حکومت اسلامى استقرار یافت و مؤمنان تمکن یافتند و قدرت جامعه را در دست گرفتند، باید همه چیز در جهت خدمت به دین اسلام قرار گیرد؛ زیرا کمال و تعالى انسان، هدف غایى و نهایى اوست که این در تعاون و همکارى انسان‏ها در اجتماع دست‏یافتنى است و تحقق چنین امر مهمى از طریق حاکمیت انجام مى‏گیرد. البته این بدان معنا نیست که مؤمنان در جامعه اختیار و اراده‏اى از خود نداشته باشند، و لیکن زمانى که فضاى جامعه به گونه‏اى باشد که مردم بتوانند حق را از باطل بازشناسند، با اراده خویش مسیر حقانیت را در پیش گرفته، و چون کمال‏طلبى از فطریات انسانى است، آنان حق را انتخاب، و به سمت آن مسیر زندگى را اختیار مى‏کنند؛ این همان چیزى است که در مقدّمه قانون اساسى بدان اشاره شده است که «هدف از حکومت، رشد دادن انسان در حکومت به سوى نظام الهى است تا زمینه بروز و شکوفایى استعدادها به منظور تجلى ابعاد خداگونگى انسان فراهم آید.»7

    منشأ چنین اصلى در کلام الهى نهفته است که فرمود: «أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ» (شورى: 53)؛ آگاه باش که همه کارها به خدا بازمى‏گردد.

    ج. اصلاح امور جامعه

    یکى از اهداف مهم حکومت اسلامى، انجام اصلاح در همه ابعاد اجتماعى است. بر حاکم دینى لازم است که پس از استقرار حکومت، در اصلاح ساختار بکوشد و هرگونه نواقص و معایب را در نهادها و سازمان‏هاى تحت نظارت خویش برطرف سازد. خداوند یکى از اهداف مهم انبیاى الهى را در همین امر دانسته است و از زبان هود پیامبر چنین نقل مى‏کند که: «إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللّهِ...» (هود: 88)؛ تا آنجا که بتوانم جز اصلاح نمى‏خواهم و توفیق من منحصرا با خداست... .

    از آیه مزبور چنین برمى‏آید که تا فرد خود را از درون اصلاح، و قواى نفسانى خویش را تعدیل نکند و با حق و حقیقت ارتباط نداشته باشد و توفیق‏هایى از جانب پروردگار که مربى حقیقى انسان‏هاست براى او حاصل نشود، اصلاح دیگران از جانب چنین شخصى ممکن نخواهد بود. پس حاکم براى تحقق چنین هدف مهمى، باید نخست وجود خویش را از فساد و تباهى دور سازد و خود را اصلاح کند.

    اصلاح در مقابل افساد است که عده‏اى از افراد جامعه براى رسیدن به اهداف پلید خود، سعى بر آن دارند تا با به فساد کشاندن جامعه، به اهداف حیوانى و دنیوى خود برسند. معمولاً این افراد چون نمى‏خواهند فسادشان در جامعه آشکار شود، شعار اصلاحات را سرلوحه عمل مفسده‏انگیز خود قرار مى‏دهند و اگر حاکمیت هرگونه برخوردى با آنها انجام دهد، آنان خود را مصلح قلمداد کرده و با این شعار بر افساد خود پوششى مى‏نهند: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ»(بقره: 11)؛ و چون به ایشان گفته شود در زمین فساد نکنید، گویند جز این نیست که فقط ما اصلاح‏گرانیم.

    از آنجایى که جامعه در هیچ مقطع زمانى از این قشر خالى نیست، بر حکومت دینى لازم است در تمام ابعاد اجتماعى، این عنصر مهم را سرلوحه کار خود قرار دهد. چنان‏که حضرت على علیه‏السلام که نماد واقعى حاکم دینى است، مى‏فرماید: «و نُظهَر الاصلاح فى بلادک فیأمَنَ المظلومون من عبادک...»؛8 و در سرزمین‏هاى تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستم دیده‏ات در امن و امان زندگى کنند. همچنین امام حسین علیه‏السلام هدف اصلى قیام خود را اصلاح دین جد خود دانسته است: «انما خرجتُ لطلب الاصلاح فى امة جدى.»9

    زندگى جاودانه و حیات طیبه به اعمال صالح افراد جامعه بستگى دارد. اگر حکومت قادر نباشد به هر شکلى فساد را از بین ببرد و آن را به سمت اصلاح سوق دهد، هرگز حیات پاک نصیب جامعه نخواهد شد. به همین دلیل، دعوت به دین و انجام فرائض دینى، یکى از شرایط مهم زندگى مترقى در جامعه است؛ خداوند در قرآن کریم ابتدا افراد را به عمل صالح دعوت کرده است تا با این وصف، با تحقق اعمال صالح و رفتار انسانى در جامعه، یک جمع انسانى محقق شود: «مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً... .» (نحل: 97) از مفاد آیات و روایات در این زمینه چنین برمى‏آید که اصلاح امور جامعه، به اصلاح افراد آن بستگى دارد؛ یعنى تا زمانى که افراد، خود را از نظر فردى اصلاح نکنند، هرگز اجتماع (حکومت) انسانى به سمت اصلاحات، که مقدمه پیشرفت آن مى‏باشد، حرکت نخواهد کرد.

    د. تزکیه و تعلیم

    سالم‏سازى محیط جامعه براى رشد و شکوفایى فطریات انسانى و زمینه‏سازى براى تحقق معنویات و جنبه روحانى آدمى نیز از اهداف بسیار مهم حکومت اسلامى به شمار مى‏آید. به همین دلیل، شارع مقدس اسلام در تعالیم الهى آن را در موارد متعددى متذکر شده است؛ مانند: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ...»(جمعه: 2)؛ او کسى است که در میان جمعیت درس‏نخوانده، رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى‏خواند و آنها را تزکیه مى‏کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مى‏آموزد.

    خداوند متعال در این آیه، یکى از اهداف بعثت پیامبر اسلام را تعلیم آیات الهى، حکمت و تزکیه نفس بیان کرده است؛ زیرا حقیقت انسان به روح و امور معنوى وى وابسته است. بنابراین، وظیفه حکومت، تعالى و شکوفایى اصل انسانى است. جهالت بزرگ‏ترین آفت در مسیر کمال و سعادت است. به همین دلیل، جهل‏زدایى و تدارک زمینه‏هاى علمى براى برداشتن این آفت، از مهم‏ترین رسالت‏هاى بعثت و حکومت دینى به شمار مى‏آید. تعلیم و تدین و علم و دین در اسلام به هم پیوند خورده‏اند. بهترین دلیل بر این مدعا آن است که اسلام در هر سرزمینى که وارد شده است، علم و حکمت را گسترش داده، مردم را به فرهنگ متعالى دعوت کرده است. امام خمینى قدس‏سره در این‏باره مى‏فرماید: «اسلام خود از پایه‏گذاران تمدن بزرگ در جهان بوده است.»10 «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ»(آل‏عمران: 164)؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد هنگامى که در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد. تدارک زمینه‏هاى فرهنگى لازم براى تزکیه و تعلیم فردى به منزله مقدّمه براى تعالیم و رشد اجتماعى که عامل اساسى پیشرفت یک نظام متعالى است، جزئى از اهداف حکومت دینى مى‏باشد. آیه مزبور بر این نکته دلالت دارد که ضلالت و گمراهى موجب عقب‏ماندگى، و تعلیم و تزکیه درونى موجب شکوفایى ملت‏ها خواهد بود. به همین دلیل، تزکیه و تعلیم از اهم غایات حکومت به شمار مى‏آید.

    ه.) اجراى حدود الهى

    فراهم کردن زمینه تحقق حدود الهى، یکى از اهداف مهم حکومت دینى است؛ زیرا اگر در جامعه تعالیم و دستورهاى الهى اجرا نشود، فطریات انسانى به انحراف کشیده مى‏شود و رشد و شکوفایى حقیقت آدمى در پرده‏اى از تیرگى‏ها و تاریکى‏ها قرار مى‏گیرد. چراغ هدایت خاموش، و انسان‏ها در تاریکى به سر خواهند برد. جامعه روح نور و روشنایى را از دست داده و اهداف مهم خویش را گُم خواهد کرد. به همین دلیل، در سه دین الهى (یهودیت، مسیحیت و اسلام) به این نکته مهم پرداخته شده است. خداوند در تورات، انجیل و قرآن، به سه پیامبر بزرگ الهى این نکته را یادآور شده است که اصول انسانى را به مردم متذکر شوند و براى رشد و تعالى جامعه بدان اهتمام ورزند: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ...» (اعراف: 157) همان‏ها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «أمى» پیروى مى‏کنند؛ پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزد خودشان است مى‏یابند، آنها را به معروف دستور مى‏دهد، و از منکر بازمى‏دارد، اشیا پاکیزه را براى آنها حلال مى‏شمرد و ناپاکى‏ها را تحریم مى‏کند.

    از مفاد این آیه استفاده مى‏شود که اجراى حدود الهى، رسالت همه انبیا بوده است و اختصاص به پیامبرى خاص نداشت و این همه تأکید نشانه اهمیت موضوع است که اگر حکومت دینى حدود الهى را در جامعه اجرا کند، زمینه سعادت براى مردم فراهم خواهد شد؛ در غیر این صورت، جامعه به انحراف کشیده شده و سقوط مى‏کند؛ زیرا نادیده گرفتن حدود الهى و هرگونه تعدى و تجاوز به تعالیم خدا و رسول و طغیان در برابر آن، نه تنها آثار شوم دنیوى دربردارد، بلکه موجب عذاب اخروى و خلود در جهنم مى‏شود: «وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَارا خَالِدا فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ.» (نساء: 14)

    همچنین قرآن کریم اقتدار حاکمان دینى را در همین زمینه برجسته کرده که وظیفه و رسالت ایشان در این است که حدود الهى و تعالیم آسمانى تحقق یابد: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ.» (حج: 41)

    حضرت على علیه‏السلام در این‏باره در وصیت خود به فرزندانش مى‏فرماید: «لاتترکوا الامر بالمعروف و النهى عن المنکر فیوَلّى علیکم اشرارکم»؛11 امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید که بدترین کسانتان بر شما سرورى یابند. تحریص و تشویق جامعه به کارهاى خیر و دور کردن مردم از بدى‏ها در اسلام، از اهم واجبات است و حکومت دینى باید به امورى بپردازد که زمینه تعالى افراد را فراهم آورد که این امر، میسر نخواهد شد، مگر با اجرا و احیاى حدود، احکام و تعالیم الهى. امام علیه‏السلام مهم‏ترین پیمانى را که میان خداوند و انبیا بسته شد را به همین نکته معطوف مى‏دارد: «و اصطفى سبحانه من ولده انبیاء اخذ على الوحى میثاقهم، و على تبلیغ الرسالة امانتهم لما بدَّل اکثرُ خلقه عهدالله فجَهِلوا حقهُ، واتخذوا الا ندادمعهُ، و اجتبالتهم الشیاطینُ عن معرفته، و اقتَطَعَتهُم عن عبادته، فبعثَ فیهم رسلْهُ، و واتر الیهم انبیاءهُ، لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذکَّروهم منسى نعمتهِ و یحتجُّوا علیهم بالتبلیغ، و یثیروالهم و دفائنَ العقول ویروهم آیات المقدورة.»12

    همچنین امام سجاد علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرماید: «امام و حاکم اسلامى پناهگاه پناهندگان و ملجأ مؤمنان و دستگیره متمسکان و فروغ جهانیان است. خدایا! پس شکرگزارى نعمتى را که به ولى خود ارزانى داشته‏اى به او الهام کن و کتاب و حدود و احکام خود و سنت‏هاى رسولت را برپاى دار و نشانه‏هاى دینت را به وسیله او زنده کن و زنگ انحراف را از راه خودت به وسیله او بزداى.»13

    امام رضا علیه‏السلام فرموده است: «امامت زمام دین است و نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزت مؤمنان. امامت ریشه روینده اسلام و شاخه بالارونده آن است. با امام، ... اجراى حدود و احکام و پاسدارى از مرزها و اطراف کشور امکان‏پذپر مى‏شود.»14

    و. انذار و تبشیر

    انسان براى آخرت خلق شده و دنیا پلى براى رسیدن به آن است و سرمایه اصلى وى به قیامت و حیات جاودانه او مربوط مى‏شود و خلقتش وابسته به آن است نه به دنیاى مجازى و مادى. به همین دلیل، یکى دیگر از رسالت‏هاى مهم حکومت دینى، انذار و تبشیر است؛ یعنى حاکمان دینى موظف‏اند این نکته را در جامعه ترویج کنند که شما براى دنیاى دیگرى خلق شده‏اید و سرمایه وجودى‏تان بهشت است نه دوزخ. بنابراین، انگیزه خود را الهى سازید و در مسیر آموزه‏هاى دین گام بردارید.

    بى‏تردید حاکمان دینى ابتدا باید خود به این امر عامل باشند و سپس مردم را در همین جهت هدایت کنند. قرآن کریم در این‏باره مى‏فرماید: «وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ» (انعام: 48)؛ ما پیامبران را جز بشارت‏دهنده و بیم‏دهنده نمى‏فرستیم. آنها که ایمان بیاورند و (خویشتن را) اصلاح کنند نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مى‏شوند. چنان‏که در روایتى از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهآمده است: «صنفان من امتى اذا صلحا صلحت امتى، و اذا فسد افسدت امتى... الفقهاء و الامراء»؛15 دو طایفه از این امت اگر صالح گشتند، همه امتم صالح مى‏گردد و اگر فاسد شدند، همه امتم فاسد مى‏شوند. دانشمندان دینى و فرمانروایان.

    حضرت على علیه‏السلام که از حاکمان راستین حکومت دینى است، با گلایه از افراد جامعه، مردم را چنین انذار کرده و مى‏ترساند که شما با بدترین وضع زندگى مى‏کردید؛ از این حالت زندگى بیرون آمده و خود را از حضیض ذلت به اوج عزت برسانید؛ عزت و سربلندى شما در اطاعت از خدا و پیروى از تعالیم اسلام است؛ زیرا گذشتگان شما در بى‏دینى و شرک به سر مى‏بردند، در دنائت و پستى ادامه حیات مى‏دادند. خداوند پیامبرش را فرستاد تا اینکه شما را از پست‏ترین وضعیت نجات داده و به برترین حالت برساند. بنابراین، بهترین حیات انسانى در پرتو دین محقق خواهد شد و پست‏ترین آن در بى‏دینى: «ان اللّه بعث محمّد (ص) نذیرا للعالمین و أمینا على التنزیل و انتم معشر العرب! على شرّ دین و فى شرّ دار... تسفکون دماءکم و تقطعون ارحامکم، الاصنام فیکم منصوبه والما ثام بکم معصوبة.»16

    با توجه به کلام امام على علیه‏السلام، پرستش بت‏ها، انقطاع رحم‏ها، پذیرش بدترین آیین‏ها و ریختن خون دیگر انسان‏ها، موجب غوطه‏ور شدن در معاصى الهى و گناهان است که آن حضرت در زمان حاکمیت خود با خطبه‏هایش، مردم جامعه را از این اعمال مى‏ترساند و در برابر، آنها را به تقوا و خداترسى در مقابل ظلم و ستم که نتیجه آن بهشت برین است، بشارت مى‏داد: «فان الجهاد بابُ من ابواب الجنه، فَتَحَهُ اللّه لخاصة اولیائه و هو لباس التقوى و دِرْعُ اللّه الحصینََة و جنتُهُ الوثیقةُ.»17

    همچنین امام جامعه‏اى را به نعمت‏هاى الهى بشارت داده و در وصف آن نعمت‏ها و برخوردارى افراد از آن و فلاح و رستگارى انسان در آخرت، چنین مى‏فرماید: «سبحانک خالقا و معبودا بحسن بلائک عند خلقکَ خلقْتَ دارا و جعلت فیها مَأدُبَةً مَشْرَبا و مطعما و... .»18

    ز. دعوت به حق

    حق به معناى ثابت و پایدار و مطابق با واقعیت است که در مقابل باطل قرار دارد. دین حق به مجموعه قوانینى گفته مى‏شود که منطبق با فطرت بشر باشد.19 حق‏گروى و گرایش به حقیقت در وجود انسان نهادینه شده است. مفطور بودن انسان به فطرت الهى ایجاب مى‏کند که براى احیاى آن تلاش کند و براى شکوفایى و تعالى آن بکوشد؛ زیرا کمال انسان مرهون رشد فطریات اوست. از آنجایى که کمال انسانى در فضاى جامعه به دست مى‏آید، بر حکومت دینى تکلیف شده است که این امر را جزو اهداف خود قرار دهد و بدان اهتمام ورزد: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.» (توبه: 33)؛ «الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُن مِن الْمُمْتَرِینَ» (آل‏عمران: 60)؛ اینها حقیقتى از جانب پروردگار توست، بنابراین، از تردیدکنندگان مباش. پس دعوت مردم به سوى حق و دور ساختن ایشان از باطل، از جمله وظایف حکومت دینى است. شاید بهترین مصداق انذار و تبشیر و چراغ هدایت بودن رسول خداوند همین باشد که شعاع حق را براى مردم ترسیم و روشن سازد تا جامعه بتواند حق را از باطل تشخیص دهد و مسیر گمراهى را طى نکند. جامعه ضلالت‏پیشه و گمراه روح سعادت را درک نخواهد کرد و به جاى حرکت در مسیر تکامل و ارتقا، طریق انحطاط و انحراف را خواهد پیمود. تجربه عملى در طول تاریخ بشرى ثابت کرده است هرگاه جامعه‏اى به سمت حق و حقیقت گام بردارد و در این مسیر حرکت کند، تمدن‏ساز خواهد بود؛ اما اگر از حق منحرف شود و از آن فاصله بگیرد، فرهنگ و تمدن آن به ضعف و سستى رو مى‏نهد و نابود مى‏شود. بنابراین، نباید از این نکته غافل بود که صعود و سقوط تمدن‏ها و فرهنگ‏ها با روح حق‏طلبى و باطل‏گروى پیوند خورده است و حکومت‏ها در این زمینه نقشى اساسى ایفا مى‏کنند: «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ» (لقمان: 33)؛ به یقین وعده الهى حق است. پس مبادا زندگانى دنیا شما را بفریبد و مبادا شیطان فریبکار شما را به کَرَم خدا مغرور سازد. پس ملاک حقانیت یک حکومت، در دعوت به سوى حق و وعده‏هاى الهى مى‏باشد که در آموزه‏هاى دینى نهفته است. بدیهى است که دعوت به حق از اهداف حکومت به شمار مى‏آید؛ زیرا براى بیشتر مردم جامعه، شناسایى حق از باطل، نور از ظلمت مقدور نیست و فراهم ساختن زمینه‏هاى آن بر عهده حکومت است که زمام امور رعیت به دست اوست.

    ح. یادآورى نعمت‏هاى الهى

    یادآورى نعمت‏ها و برکات الهى نیز یکى از اهداف مهم حکومت دینى است؛ زیرا مردم باید بدانند که به طور دائم از موهبت‏هاى الهى استفاده مى‏کنند و اگر نعمت‏هاى خداوند نبود، جامعه از نظر اقتصاد و معیشت در تنگناى زیادى قرار مى‏گرفت. با اینکه انسان از توان و قدرت جسمانى خود در امور معاش استفاده مى‏کند و تمام رنج‏ها و زحمات را بر خود هموار ساخته و زندگى‏اش را در امور دنیوى تأمین مى‏کند، اما نباید از این نکته غافل شود که سلامت جسم و قدرت

    جسمانى از نعمت‏هاى بزرگ الهى است که خداوند به او عطا کرده است. همین امر را خداوند در قرآن کریم با صراحت تبیین کرده است تا انسان را از غرور و خودخواهى بیرون آورد و او را متوجه نعمت‏هاى خویش سازد.

    بزرگ‏ترین برکت و نعمت حق بر او همین است که خداوند به وى توان جسمى و سلامت روانى داده است تا بتواند با دسترنج خویش معاش خود را تأمین کند. چنان‏که از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روایت شده است که دو نعمت مجهول‏اند و بیشتر انسان‏ها از آن غافل‏اند: «نعمتان مکفورتان؛ الامن و العافیه.»20

    در آیات و روایات، تذکر به این مطلب در مناسبت‏هاى مختلف مورد توجه قرار گرفته است؛ مانند: «یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ... .»(بقره: 40)

    خداوند در اجتناب و دورى از حق و غفلت از نعمتش، انسان را مورد خطاب قرار داده و به همین دلیل بسیارى از آنها را ناسپاس و ظالم دانسته است: «وَآتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ.» (ابراهیم: 34)

    در همین زمینه امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «النعیمُ فى الدنیا الامن و صحةُ الجسم و تمام النعمة فى الاخرهِ دِخولُِ الجنه و ما تمَّتِ النعمةُ على عبد قطُِّ مالم یدْخِلِ الجنة»؛21 نعمت دنیا، امنیت و تندرستى است و نعمت کامل در آخرت، وارد شدن به بهشت است و بنده‏اى که به بهشت نرود، هرگز نعمت بر او کامل نشده است.

    با این وصف، مى‏توان گفت یادآورى این نکته براى همه افراد جامعه، به ویژه از جانب حاکمان دینى بر مردم و فراهم ساختن روح چنین فرهنگى در فضاى حاکم بر جامعه، یکى دیگر از اهداف و رسالت‏هاى مهم حکومت دینى به شمار مى‏آید.

    ط. تعالى فرهنگ

    فرهنگ عبارت است از آداب، سنن، علم و ادب متداول در میان یک ملت و قوم که در مقام عمل بدان پایبند مى‏باشند و از آن حیث که به برخوردها و رفتار ظاهرى افراد مربوط مى‏شود مى‏تواند امرى مادى و دنیوى نیز به شمار آید و یکى دیگر از اهداف مهم حکومت اسلامى است. بدین معنا که قدرت حاکمه در جامعه اسلامى این رسالت را بر عهده دارد که در رشد و شکوفایى فرهنگى جامعه دینى بکوشد تا فضاى جامعه را از حیث فرهنگى متعالى ساخته و هرگونه رفتار غیردینى و سنت‏هاى غیرانسانى را در جامعه محو سازد.

    مقوله فرهنگ در اسلام مبناى تمام ابعاد اجتماعى است؛ یعنى فرهنگ، مبناى سیاست، اقتصاد، بهداشت و درمان و دیگر نهادها در جامعه مى‏باشد. در حقیقت، فرهنگ یک جامعه، نماد و آیینه یک ملت است. بنابراین، کمترین بى‏توجهى از طرف حاکم اسلامى در این امر پذیرفته نیست و از نگاه اسلام، اگر حاکمیت دینى در پیشبرد فرهنگ جامعه توفیقى به دست نیاورد و یا همت خویش را به این امر معطوف نسازد و یا آن را تحت‏الشعاع اهداف سیاسى خویش قرار دهد، بى‏تردید اگر در سایر امور جامعه موفقیتى به دست آورد، ناتمام خواهد ماند. پیشرفت صنعت و تکنولوژى اگر با فرهنگ انسانى پیوند نخورد و علم و اخلاق با هم آمیخته نشود، بحران انسانیت جامعه را تهدید مى‏کند و همه این پیشرفت‏ها که باید در خدمت انسان به کار گرفته شوند، بلاى جان آنان خواهد شد؛ چنان‏که امروزه در جوامع صنعتى شاهد آن مى‏باشیم. تعالى جامعه در تمام ابعاد زندگى، بدون توجه به فرهنگ انسانى شبیه کالبد انسانى بدون روح است که ظاهرى آراسته دارد. در تعالیم آسمانى اسلام، این موضوع چنان اهمیتى دارد که یکى از ارکان مهم دین به شمار مى‏آید. شارع مقدس اسلام، قلمرو دین را در سه بخش عقاید، احکام و اخلاق قرار داده است که در حقیقت، اخلاق مقوله فرهنگى است و مهم‏ترین رکن دین به شمار مى‏آید. در آیات و روایات به مناسبت‏هاى مختلف به این نکته اشاره شده است که بسیارى از آنها، افزون بر جنبه فردى، به ابعاد اجتماعى و حکومتى آن نظر دارند. درباره تعلیم و تزکیه، خداوند به پیامبرش امر مى‏کند مردم را متذکر شود و استعدادهاى انسانى را در آنها شکوفا، و قابلیت‏هاى آنان را ظاهر سازد. گنجینه‏هاى درونى آنان را تجلى بخشد: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ... .» (جمعه: 2)؛ «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ» (بقره: 129)؛ پروردگارا! در میان آنان، فرستاده‏اى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزه‏شان کند؛ زیرا تو خود، شکست‏ناپذیر حکیمى.

    همه آیاتى که در این زمینه وارد شده است، به نوعى به تعالى فرهنگى اشاره دارند و این، خود بهترین ارزش‏گذارى به آرمان‏هاى بلند حکومت دینى است. روایات مأثوره از معصومان علیهم‏السلام در پرتو تفسیر آیات قرآن کریم مبیّن همین نکته است. حضرت على علیه‏السلام در حدیثى بسیار زیبا چنین مى‏فرماید: «مردم فرزندان فرهنگ خویش مى‏باشند و ارزش انسانى به علم و کمال معنوى او وابسته است. پس همواره باید از علم و دانش سخن بگویید تا قدر و منزلت شما شناخته گردد.»22

    از رسول گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روایت است که خطاب به سلمان فارسى فرمود: «اى سلمان! در آخرالزمان امورى از شرق و غرب مى‏رسد که امتم را متحیر مى‏سازد. پس واى بر ضعفاى فرهنگى امت من که در آن روز (به خاطر ضعف فرهنگى) به ‏کودکان ‏رحم‏ نمى‏کنند وبزرگان ‏رامحترم‏نمى‏شمارند و عفو و گذشت از میان مى‏رود، سخنان آنان ناسزا، اندامشان ‏چون ‏آدمیان، ودل‏ها یشان‏ قلوب‏ شیاطین ‏است.»23

    این خطاب معاتبه‏آمیز پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از طرفى نشان‏دهنده اهمیت موضوع، و از طرف دیگر نمایانگر رسالت مهم رهبران دینى در اهتمام به امور فرهنگى است. پس نباید در این امر تردید کرد که یکى از اهداف مهم حکومت اسلامى ارتقاى فرهنگى جامعه دینى است.

    2. رسالت مادى یا دنیوى

    مراد از اهداف مادى، تأمین نیازهاى دنیوى مردم و تدارک آن بخش از نیازهایى است که هر جامعه به طور طبیعى بدان نیازمند است و همه حکومت‏ها ادعاى تأمین آنها را دارند. بى‏تردید جامعیت در حکومت به این است که به همه نیازهاى دنیوى و اخروى انسان توجه کند. اگر منابع دینى ما با دقت بررسى شود، درمى‏یابیم که این امر مورد غفلت قرار گرفته است؛ در حالى که دین مقدس اسلام مملو از تعالیمى است که همه افراد جامعه را هم به دنیا و هم به آخرت توجه داده است. بنابراین، تعالیم دین محدود به دنیا، و رسالت حکومت دینى محصور به آن نیست. از این‏رو، پس از بیان اهداف معنوى حکومت اسلامى، در ادامه به بررسى برخى از اهداف مادى آن مى‏پردازیم:

    الف. تأمین معیشت

    انسان براى حیات اخروى و جاودانه خلق شده، اما دنیا و حیات مادى بستر آن حیات جاودانه است. بنابراین، نمى‏توان دنیاى مادى آدمى را نادیده گرفت؛ زیرا دنیا محلى براى ساختن آخرت است. چنان‏که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمى‏فرماید: «الدنیا مزرعة الاخره.»24 درباره نوع نگاه افراد به دنیا، اندیشمندان مکاتب و مذاهب مختلف، دیدگاه‏هاى متعددى مطرح ساخته‏اند که برخى از آنها رویکرد افراطى و برخى اندیشه‏هاى تفریطى داشته‏اند، اما اسلام راه معتدلى را طرح کرده است و متفکران مسلمان بر مبناى آن، بهترین حیات و زندگى را در مسیر تکامل تبیین کرده‏اند. در این دیدگاه، دنیاگریزى و دنیاگروى هر دو مردود است؛ زیرا اسلام دلبستگى به دنیا (دنیاگروى) را که موجب فراموشى آخرت و آخرت‏گرایى را که باعث نسیان از نعمت‏هاى دنیوى مى‏شود، مذمت کرده است. به همین دلیل، در آیات و روایات، دنیا و امور مادى هم نکوهش شده و هم مورد توجه و ستایش قرار گرفته است. نکوهش آن به دلیل وجود دیدگاه افراطى «دنیاگروى» بوده و ستایش آن به دلیل استفاده مطلوب و بهره‏بردارى مفید از دنیاست. پس نمى‏توان گفت که رسالت حکومت صرفا در امر معنوى خلاصه مى‏شود، بلکه امور دنیوى و معیشتى نیز مورد توجه شارع مقدس اسلام مى‏باشد و این خطاب صریح قرآن به انسان است که مى‏فرماید: «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا.» (قصص: 77) همچنین در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: «وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ.»(اعراف: 10) خداوند تمام مقدمات حیات دنیوى را براى انسان فراهم ساخته است تا او قدردان و شکرگزار الهى باشد، اما انسان در حیات فردى و اجتماعى خویش کمتر بدان توجه دارد. استقرار حاکمیت دینى ایجاب مى‏کند که زمینه را براى ارتقاى معیشت مادى مردم فراهم، و افراد را بدان متذکر سازد.

    داشتن شغلى آبرومند و درآمد اقتصادى براى تک‏تک افراد جامعه شرط لازم یک زندگى موفق است و افراد با تلاش و کوشش خود، نوعى سربلندى براى خود احساس مى‏کنند، اما حکومت اسلامى وظیفه دارد که زمینه‏ها و مقدمات این امر را در جامعه اسلامى فراهم سازد. اگر زمینه‏سازى امور معنوى، یکى از رسالت‏هاى مهم حکومت دینى به شمار مى‏آید، نباید چنین تصور شود که فقط همین امر مورد توجه شارع مقدس اسلام است و هدف حاکمیت دینى محدود و محصور به امور معنوى است و هیچ‏گونه توجهى به جنبه مادى ندارد. این امر تصور نادرست و تلقّى ناصوابى از دین است که ما رسالت آن را فقط در امور معنوى خلاصه کنیم. خداوند از مسلمانان خواسته است با به دست گرفتن قدرت، بر طبیعت تصرف کنند و در سطح عالى معیشت قرار بگیرند. بنابراین، نباید زبان دین را زبان موعظه و نصحیت، و زبان علم را زبان تصرف در طبیعت دانست، به همین دلیل، در سخنان گوهربار پیشوایان دین، تأمین مخارج زندگى خانوادگى در ردیف جهاد در راه خداوند قرار گرفته است. امام صادق علیه‏السلام در همین زمینه مى‏فرماید: «الکادُ على عیاله کالمجاهد فى سبیل‏اللّه»؛25 کسى که براى تأمین مخارج خانواده‏اش تلاش مى‏کند مانند کسى است که در راه خداوند جهاد مى‏نماید. بلکه بالاتر از پاداش مجاهدان نیز به افرادى که در راه تأمین معاش تلاش مى‏کنند، اجر داده مى‏شود، به گونه‏اى که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: «العبادة سبعون جزءا افضلها طلبُ الحلال»؛26 عبادت داراى هفتاد جز مى‏باشد که برترین آن کسب حلال است.

    همچنین امام باقر علیه‏السلام مى‏فرماید: «کسى که براى بى‏نیازى از مردم و رفاه خانواده و کمک به همسایگانش در طلب روزى حلال باشد، در روز قیامت خداوند را در حالى ملاقات ‏مى‏کند که‏ چهره‏اش‏ مانند ماه ‏شب‏ چهارده ‏مى‏درخشد.»27

    همه آنچه بیان شد، این نکته را در ذهن تداعى مى‏کند که تأمین و ارتقاى معیشت جامعه با دو نوع مدیریت خرد و کلان حاصل مى‏شود، بخشى از آن مرهون تلاش و زحمات شخصى افراد، و بخشى دیگر مربوط به مدیریت کلان اجتماعى است که مقدمات آن به واسطه دولت و حکومت مهیا مى‏شود. اگر اسلام فرد را به تأمین معاش دنیا مکلف کرده و فقر فردى را نکوهیده است، در کنار آن فقر اجتماعى را نیز مردود دانسته و یکى از رسالت‏هاى مهم حکومت دینى را از بین بردن فقر در جامعه دانسته است تا افراد جامعه بتوانند بدون دغدغه مادى به حیات طیبه خود ادامه دهند. بى‏تردید رسالت حکومت در این زمینه، کمتر از رسالت فردى افراد نمى‏باشد.

    ب. اجراى عدالت و اقامه قسط

    یکى از اهداف مهم حکومت دینى عدالت‏محورى است؛ زیرا بدون آن و عدم دسترسى مردم به حقوق خود، امور دیگر محقق نخواهد شد. شاید بتوان گفت مهم‏ترین مقدّمه براى سایر اهداف دنیوى حکومت دینى در همین امر نهفته باشد؛ زیرا منشأ همه انحراف‏هاى اجتماعى به عدم اقامه عدل و به عبارتى، در ظلم و ستم افراد نسبت به یکدیگر است و اقامه قسط و عدل سرچشمه توالى و ترقى جامعه به شمار مى‏آید: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ...» (نحل: 90)؛ همانا خداوند به عدل و احسان... فرمان مى‏دهد. «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ...» (نساء: 58).

    پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: «پروردگارم به من امر به اجراى قسط و عدالت نموده است و اخلاص در دین را مرهون همین امر دانسته است و این بهترین دلیل بر اهمیت موضوع است: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُواْ... مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ.» (اعراف: 29)

    عدالت امر پروردگار است و رو به ارتقا دارد و اقامه آن در جامعه از ناحیه قدرت حاکمه قرب به تعالیم خدا دارد. عاملان به آن، محبان خدا و مقربان درگاهند. خداوند نسبت به محبان که همان عدالت پیشگانند، دستور اکید به اجراى عدالت داده است: «فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ.» (حجرات: 9)

    حضرت على علیه‏السلام پایدارى و قوام جامعه را مرهون اجراى عدل مى‏داند: «العدل اساس به قوامُ العالَم»؛28 عدالت شالوده‏اى است که هستى بر آن استوار است. آن حضرت که خود مصداق حاکم عادل بود، در جایى دیگر مى‏فرماید: «العدل جُنَّةُ الدول»؛29 عدالت سپر دولت‏هاست. «بالعدل تَصْلُحُ الرعیه»؛30 به واسطه عدالت مردم اصلاح مى‏شوند.

    گفتنى است که در مباحث اجتماعى اسلام، بر هیچ اصلى به اندازه اجراى عدالت تأکید نشده است. شاید حکومت‏ها بتوانند با کفر خود بر حاکمیت خویش تداوم بخشند، اما اگر ظالم باشند، دوامى نخواهند داشت. اسلام تنها دینى است که به این اصل بیشترین توجه را داشته است، به گونه‏اى که حتى در شرایط بحرانى به مسلمانان اجازه ظلم و تعدى به دیگران و حتى کفار را هم نداده است؛ حقوق همه انسان‏ها در اسلام محترم است و هیچ مسلمانى حق تضییع آن را ندارد. در این زمینه حاکمیت حضرت على علیه‏السلام بهترین نمونه عملى براى حاکمان اسلامى است. داستان عقیل برادر آن حضرت در گرفتن بیت‏المال، بهترین نمونه عینى و عملى است.

    ج. ظلم‏ستیزى

    ایستادگى و مقاومت در برابر ظلم و ستم و مبارزه با قدرتمندان و مستکبران، از اهداف دیگر حکومت دینى است. به همین دلیل، قرآن داشتن قدرت نظامى و تلاش در تقویت آن را به مسلمانان متذکر شده و حفظ جامعه اسلامى را مشروط به این امر دانسته است: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ...» (انفال: 60)؛ و تا مى‏توانید در برابر آنها نیرو و اسب‏هاى آماده، بسیج کنید. تا با آن، دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید.

    جامعیت و تعمیم دادن رسالت و هدف حکومت دینى ایجاب مى‏کند هم عوامل رشد و شکوفایى جامعه فراهم، و هم موانع آن برچیده شود. اجراى عدالت و تلاش براى دفع هرگونه ظلم و تعدى که جزو موانع رشد جامعه است، دو واقعیتى هستند که اجراى آن بر عهده حکومت دینى است. پس در جامعه‏اى که عده‏اى بخواهند با خودخواهى و غرور و تکبر به دیگران ظلم و ستم روا بدارند و حقوق دیگران را نادیده بگیرند، نخست بر قدرت حاکمه لازم است که با آن مبارزه کند و در صورت لزوم، با بسیج عمومى به پیکار با آنان برخیزد تا دامنه آن جامعه را فرانگیرد. بنابراین، رویش ظلم و تعدى، با روش حاکمان الهى هماهنگ نیست و روح حکومت دینى با تعدى‏گرى منافات دارد. خداوند در قرآن کریم خطاب به حضرت موسى دستور مى‏دهد که جلوى تجاوز و تعدى فرعون را بگیرد و در مقابل طغیان‏گرى او بایستد: «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى.» (طه: 24)

    پذیرش ظلم و دین‏باورى تناقضى است که هیچ عقلى آن را نمى‏پذیرد. به همین دلیل، جهاد و مبارزه با ظلم در جامعه دینى بر مسلمانان فرض و لازم شمرده شده است: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ.» (حج: 39)

    هرگونه سکوت در برابر ظلم گناه به شمار مى‏آید و مؤمن کسى است که در برابر ظلم دیگران فریاد ظلم‏ستیزى سر دهد: «لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَکَانَ اللّهُ سَمِیعا عَلِیما» (نساء: 148)؛ خداوند علنى کردن سخن درباره بدى (دیگران) را دوست ندارد، مگر کسى که بر او ستم رفته باشد و خداوند شنواى داناست.

    لازم به ذکر است که اسلام همان‏گونه که پذیرش ظلم افراد به دیگران را امرى مذموم و قبیح مى‏شمارد، هرگونه ستم و ظلمى از جانب مسلمانان به دیگران را نیز زشت دانسته است: «... لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ» (بقره: 279)؛ نه ستم مى‏کنید و نه ستم مى‏بینید. پس ظلم از جانب هر کسى که انجام گیرد، امرى زشت و مذموم است و خداوند ظالمان را دوست ندارد: «وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ.»(آل‏عمران: 57)

    پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: «اتقوا الظلمَ فانه ظلماتُ یوم القیامة»؛31 از ظلم کردن بپرهیزید که آن، ظلمت‏هاى روز قیامت است. از حضرت على علیه‏السلام روایت است که فرمود: «الظلم یُزِلُّ القدم و یَسلُبُ النعم و یُهلک الامم.»32

    بنابراین، اهمیت ظلم‏ستیزى در اسلام براى این است که ظلم و ستم آثار شوم و زیان‏بارى دارد؛ از جمله گسستن رشته‏هاى محبت، فراهم کردن زمینه محرومیت از نعمت‏ها، آفت و آسیب بزرگ براى دین‏دارى و ایمان‏گروى، عامل اصلى قهر و غضب الهى، انحراف از فطرت الهى و قرار دادن آدمى در مسیر شیطان و هواهاى نفسانى.

    د. برقرارى امنیت

    این واژه که از ریشه «اـ م ـ ن» گرفته شده است، به معناى در امان بودن، ایمنى، آسودگى، و از بین رفتن هراس و نگرانى است.33 از نگاه قرآن، امنیت معناى عام و کلى دارد؛ یعنى قلمرو مفهومى آن به زندگى شخصى (فردى) و اجتماعى در این دنیا محدود نمى‏شود، بلکه آخرت را نیز دربر مى‏گیرد؛ زیرا انسان موجودى صرفا دنیوى نیست تا حیات وى منحصر به عالم ماده باشد، بلکه حیات مادى، مقدمه‏اى براى زندگى اخروى است. به همین دلیل، خداوند متعال آن را با واژه‏هایى چون «سلم»، «سکینه» و «صلح» به کار برده است. همچنین آن را نعمتى براى مؤمنان مى‏داند و آثار آن را در زندگى افراد صالح منحصر کرده است. در حقیقت، آموزه‏هاى الهى و قرآنى به ما چنین مى‏آموزد که موهبت امنیت از جانب خداوند در دنیا و آخرت نصیب بندگان مؤمن، صالح و بافضیلت مى‏باشد. قرآن کریم به این نکته تصریح کرده است که: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ... وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا...» (نور: 55)؛ خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند وعده مى‏دهد... و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل مى‏کند. از مفاد آیه برمى‏آید که یکى از مهم‏ترین وظایف حکومت، ایجاد سلم و امنیت است. اگر حکومت نتواند به این غایت مهم خویش دست یابد و قادر به تحقق آن نباشد، در دینى بودن آن باید تردید کرد. خداوند فرمود: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ.» (انعام: 82)

    تفسیر علّامه طباطبائى در ذیل آیه مزبور این است، امنیت و هدایت مختص کسانى است که چراغ ایمان را در پس پرده ظلم قرار نداده باشند.34 پس آنان که بهره‏اى از ایمان به حق و حظى از ایقان به رب را در دل ذخیره کرده باشند و در نور آن تداوم حیات دهند، زمانى که به قدرت رسند آثار ایمانى را باید در زندگى اجتماعى متجلى سازند که یکى از آنها همین است. با این نگاه، برخى از مفسّران چنین گفته‏اند که این آیه معناى عامى دارد و امنیت در آن مى‏تواند اعم از امنیت از مجازات خداوند و امنیت از حوادث این روزگار (اجتماعى) باشد. وى معتقد است امنیت و آرامش در جوامع انسانى بر دو اصل مبتنى است: ایمان به خدا و عدالت اجتماعى. اگر ایمان به خدا متزلزل شود و عدالت اجتماعى جاى خود را به ظلم بسپارد، امنیت در چنین جامعه‏اى از بین خواهد رفت. علت اینکه این همه تلاش براى برچیدن ناامنى در دنیا مى‏شود، اما موفقیتى به دست نمى‏آید، به دلیل نبود ایمان است. در روایتى از امام صادق علیه‏السلام آمده است که منظور آیه این است که آنان که به دستور پیامبر در زمینه ولایت و رهبرى امت اسلامى به او ایمان آوردند و آن را به ولایت دیگران مخلوط نسازند، امنیت براى آنهاست؛35 «إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَـَذَا بَلَدا آمِنا...» (بقره: 126)؛ و (به یاد آورید) هنگامى که حضرت ابراهیم بیان کرد: پروردگارا! این سرزمین را شهر امنى قرار بده. این آیه بیانگر نیاز فطرى بشر و اهمیت واژه امنیت براى انسان است که باید به آن توجه ویژه شود. از این‏رو، آن حضرت از خداوند متعال چنین درخواستى کرد و خداوند نیز آنجا را مانند خانه امنى براى مردم قرار داد.

    «وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنا.» (بقره: 125) و نیز فرموده است: «هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ...» (فتح: 4) او همان خدایى است که سکینت و آرامش را بر دل‏هاى مؤمنان نازل کرد. بنابراین، احساس امنیت و آرامش از ویژگى‏هاى مؤمن است. پیشوایان معصوم ما نیز نسبت به امنیت فردى و اجتماعى توجه خاصى داشته‏اند که این امر نشان‏دهنده بعد سیاسى و اجتماعى اسلام است. در همین زمینه، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمى‏فرماید: «هر کس به خدا امیدوار است، به سعادت راه یافته و کسى که پرواى الهى دارد به امنیت مى‏رسد و سرنوشت فرد مغرورى که به غیر خدا امید داشته و از غیر خدا خوف و خشیت دارد هلاکت است.»36

    در برخى از روایات، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اهل‏بیت خود را عامل امنیت معرفى کرده است، مانند: «اهل بیتى امان لاهل الارض»؛37 «اهل بیتى امام لامتى من الضلالة فى ادیانهم.»38 در حدیثى از فاطمه زهرا علیهاالسلام آمده است: «خدا ایمان را براى پاک کردن مردمان از شرک واجب کرد و فرمانبردارى را براى نظام ملت، و امامت را براى جلوگیرى از پراکندگى.»39

    امام صادق علیه‏السلام در وصف امام و حاکم دینى مى‏فرماید: «خداى عزوجل به وسیله او از ریختن خون‏ها جلوگیرى مى‏کند و اختلافات را از میان مى‏برد و پریشانى را اصلاح مى‏کند و پراکندگى را به هماهنگى مبدل مى‏سازد، برهنه را به وسیله او مى‏پوشاند و گرسنه را سیر مى‏کند و آن که بیمناک است، در سایه حکومت او به ایمنى مى‏رسد.»40

    بنابراین، منشأ امنیت، تقواى الهى است؛ یعنى تا انسان از خداى خویش هراسان نباشد و او را در حیات فردى و اجتماعى شاهد رفتار خود نبیند، محال است در محیط امن زندگى کند. اینکه اهل‏بیت موجب امنیت زمین معرفى شده‏اند، بدین دلیل است که آنان در این اعتقاد به باور رسیده و به مقام عصمت دست یافته‏اند. در جامعه اسلامى، هرگاه حاکمان به مقام والاى انسانیت دست یابند و قدرت الهى در زندگى آنان تجلى یابد، آنان مى‏توانند به چنین کارى دست یابند و امنیت را در تمام ابعادش در نظر بگیرند و با توجه به رسالت خود، آن را براى تمامى افراد جامعه برقرار سازند. بنابراین، امنیت لازمه حیات اجتماعى است و شاید بتوان گفت که بدون آن، انسان قادر به ادامه حیات خویش نخواهد بود؛ زیرا انسان موجودى صاحب اراده است و مى‏تواند به راحتى، امنیت دیگران را سلب کند. از این‏رو، این امر همواره مورد توجه خداوند و پیشوایان دین بوده است. بنابراین، بى‏تردید یکى از اهداف مهم حکومت دینى، تمهید مقدمات براى ایجاد امنیت و آرامش در جامعه دینى مى‏باشد.

    ه. آزادى

    یکى دیگر از اهداف حکومت دینى تأمین حیات آزادانه و تدارک جامعه انسانى براى وصول به اهداف دنیوى و مادى بر مبناى اراده و آزادى است. براساس آموزه‏هاى اسلام، انسان آزاد آفریده شده و صاحب اراده و اختیار است و هیچ کس بر دیگرى حق ولایت و مالکیت ندارد؛ مگر خداوند که خالق اوست: «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ.» (بقره: 107) همچنین در آیاتى دیگر مى‏فرماید: «وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (آل‏عمران: 189)؛ «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ...» (مائده: 40)؛ مگر نمى‏دانید که فرمانروایى آسمان‏ها و زمین از آن خداست؟

    بنابراین، هرگونه سلطه و سیطره از جانب انسان بر انسان در اسلام منتفى است و هر نوع مرزبندى در حیطه اختیارات انسانى و تعیین قلمرو آزادى با قدرت الهى است؛ زیرا ولایت انسان جز از جانب خداوند پذیرفته نیست و این ولایت بالذات براى خداوند است نه دیگران؛ اگر لازم باشد حیطه آزادى انسان با ولایت دیگران محدود شود، باید با ولایت تبعى و به اذن خداوند انجام گیرد که آنان نیز مقرب‏ترین افراد نزد پروردگار، یعنى پیامبران و اولیاى دین و پیروان آنان مى‏باشند که حق حاکمیت در جامعه دینى براى آنان فرض و لازم شده است.

    روشن است که انسان براى ظهور و تجلى استعدادها و قابلیت‏هاى ذاتى خویش باید در میان مردم و جامعه‏اى زندگى کند و ادامه حیات دهد که بستر آن براى او مهیا، و آزادى کامل داشته باشد؛ اما موضوع مورد بحث این است که آزادى انسان به چه معناست؟ امروزه همه حکومت‏ها موضوع آزادى را در سرلوحه کار خود قرار داده‏اند و استمرار قدرت خویش را مرهون همین شعار مى‏دانند. بزرگ‏ترین و پررنگ‏ترین شعار لیبرال دموکراسى در دنیاى امروز، شعار آزادى است. باید قدرى درباره این واژه تأمّل کرد که مراد از آزادى چیست؟ آنچه مسلم است اینکه آزادى در فرهنگ‏هاى مختلف معانى متفاوتى دارد؛ زیرا مفهوم آن با توجه به انسان‏شناسى تعریف مى‏شود و هر نگاهى نسب به ساختار انسان، آزادى را تبیین مى‏کند. نگاه به انسان، اگر در شاکله ظاهرى او خلاصه شود، آزادى براى او یک معنا دارد که همان رهایى از قید و بندها و آزادى حیوانى است؛ اما اگر نگاه عمیق‏ترى به انسان‏شناسى شود، قطعا آزادى او مفهوم دیگرى خواهد داشت.

    بنابراین، با توجه به نوع نگاه به انسان، مفهوم آزادى مشخص خواهد شد، اگر انسان ترکیبى از روح و جسم باشد

    آزادى معنوى مقدم بر آزادى ظاهرى است؛ یعنى اگر انسان استقلال درون پیدا نکند و از هواى نفس خویش رهایى نیابد، اسیر خواهد بود و هواى نفس هر جا که بخواهد او را مى‏کشاند. در این نگرش، آزادى مفهوم عام دارد که دو جنبه باطنى و ظاهرى را دربر مى‏گیرد.

    براساس دیدگاهى که انسان را صرفا همان شاکله ظاهرى مى‏داند و براى او جنبه روحانى قائل نیست، آزادى به معناى رهایى و انجام هرگونه فعالیت فردى است که آزادى معنوى بر مبناى این اندیشه هیچ معنایى نخواهد داشت. پس مقوله آزادى از یک نگاه مى‏تواند اعم باشد؛ اما از نگاه دیگر که مبناى اندیشه مادى‏گرایان است، معناى محدودترى دارد که آن مفهوم ظاهرى‏اش است.

    آزادى به معناى اسلامى، یعنى رفع هرگونه مانعى براى رسیدن به کمال انسانى است41 و به این معنا، یکى از اهداف مهم حکومت دینى به شمار مى‏آید که در متون دینى بسیار بدان تأکید شده است. قرآن کریم آزادى واقعى را در پرتو تعالیم انبیاى الهى مى‏داند و معتقد است رهایى از زنجیرهاى بردگى و بندگى و وصول به فلاح، رستگارى و کمال و آزادى واقعى، در پیروى از تعالیم و دستورهاى پیامبران و اولیاى الهى است:

    «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ... وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ... أُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (اعراف: 157)؛ کسانى که از پیامبر درس نخوانده پیروى مى‏کنند... و از دوش آنان قید و بندهایى را که برایشان بوده است برمى‏دارد... آنان همان رستگارانند.

    رسالت حکومت اسلامى ایجاب مى‏کند که بستر آزادى را در تمام ابعاد زندگى افراد در جامعه مهیا سازد؛ حتى آزادى انتخاب دین و عقیده خاص: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ»؛ هیچ اجبارى در دین نیست. البته این زمانى است که حق و باطل و کجى از راستى تفکیک شوند؛ چون اسلام انسان را ترکیبى از جسم و روح مى‏داند و به کمال و سعادت او مى‏اندیشد و هر آنچه را که تمهیدات این اصل را براى وى فراهم سازد از وظایف و تکالیف قدرت حاکمه محسوب مى‏شود. پس با توجه به اهداف و غایات بلند انسانى وظایف براى حکومت دینى تعریف مى‏شوند. اگر در اسلام حدودى براى آزادى انسان تعیین شده است و تعرض نکردن به مصالح عموم در عملکردهاى اجتماعى شخص جزو حیطه و قلمرو آزادى به شمار آمده است و نیز آزادى به مفهوم ساختارشکنى مرزهاى انسانى و رهایى از شخصیت حقیقى انسان امرى مذموم شمرده است، نباید چنین تصور شود که اسلام با آزادى مخالف است و یا بین آموزه‏هاى اسلام و مبانى دینى و آزادى انسان تعارضى وجود دارد. این یک تصور نادرست است که برخى مغرضانه یا جاهلانه آن را در طول تاریخ در جوامع اسلامى تبلیغ کرده‏اند. احکام مترقى اسلام که داعیه جهانى دارد، بهترین نوع آزادى را در بستر جامعه براى افراد فراهم ساخته است. امام صادق علیه‏السلامآزادى انسان در جامعه را از والاترین ارزش‏هاى انسانى مى‏داند: «پنج خصلت است که اگر در وجود کسى نبود، چندان ارزش و بهایى نخواهد داشت. وفا، تدبیر در معیشت، حیا، اخلاق پسندیده، پنجمین آن که جامع همه آنهاست آزادى است؛ زیرا اگر روح آدمى آزاد بود جز آنچه شایسته و بایسته است از او سر نزند.»42 امام علیه‏السلام در جاى دیگر آزادى را بلندترین هدف مى‏داند: کسى که شب را به صبح آورد و غیر از آزادى خود، غصه و اندوهى در دل داشته باشد، بداند که عالى‏ترین هدف انسانى را کوچک و خوار شمرده و به جاى توجه به خداوند، علاقه و میل خویش را به طرف سود ناچیزى معطوف داشته است.»43

    نتیجه اینکه، آزادى به معناى، واقعى از سنت‏هاى الهى در جامعه دینى و ابزارى براى رشد و تعالى است. بهره‏بردارى از آن در سایه پذیرش آموزه‏هاى دینى است و حکومت اسلامى موظف به تدارک آن در پرتو حیات اجتماعى است. آزادى مورد تأکید اسلام، عالى‏ترین و کامل‏ترین معنایى را دارد که در فرهنگ بشرى از آن یاد شده است.

    رابطه اهداف معنوى و مادى

    با توجه به مطالب مطرح‏شده، چنین برمى‏آید که رسالت حکومت دینى، اعم از تأمین مسائل دنیوى و اخروى است و هرگز به یکى از این دو هدف محدود نمى‏شود. نمى‏توان قلمرو حکومت دینى را با توجه به تعالیم مقدس و احکام متعالى آن، که از جانب خداوند نازل شده است، محدود کرد. بسیار سطحى‏نگرى و تنگ‏نظرى است اگر بخواهیم قانون الهى را براى تأمین برخى از نیازهاى مادى انسانى درنظر بگیریم؛ زیرا این پندار نادرست با جامعیت اسلام ناسازگار است. کمال دین در اتمام تعالیم آن نهفته است. ختم نبوت و جاودانه بودن رسالت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله این ادعا را اثبات مى‏کند که اسلام تنها دین جامعى است که آموزه‏هایش را بر مبناى برآورده ساختن نیازهاى مادى و معنوى (روحى و جسمى) قرار داده و بر همین اساس جامعه را به هر دو امر دعوت کرده است. برنامه‏هاى اسلام نوعى پیوند میان روح و جسم است و هرگز امور معنوى را از مادى تفکیک نکرده است. بیان رساى قرآن کریم چنین است: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ.» (اعراف: 96) پس میان دعوت به تقوا و خداترسى با برکات آسمانى و زمینى پیوند وجود دارد. براساس آیه مزبور، رشد اقتصادى با خوف الهى درهم آمیخته است، اگر مردم با خدا باشند، برکات از آسمان و زمین بر آنها نازل مى‏شود و هرگاه از خداوند دور شوند، برکات و نعمت‏هاى الهى از آنان سلب مى‏شود و از نظر مادى در مضیقه و سختى قرار مى‏گیرند: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکا.»(طه: 124)

    پیوند امور دنیوى و اخروى، به دلیل آمیختگى و ترکیب شاکله انسانى از جسم و روح است و غایت حکومت اسلامى، به انسان‏شناسى در فرهنگ اسلامى و اعتقادات دینى مربوط مى‏شود. همه اهداف مذکور که به اجمال توضیح داده شد، به چند قاعده کلى و اصل ثابت دینى بازمى‏گردد، نخست اینکه انسان موجودى تک‏ساحتى نیست، بلکه دو ساحت وجودى به نام تن و روح دارد: «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ» (حجر: 29)؛ پس وقتى که آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او سجده کنید. دیگر اینکه، اصالت وجودى او در نفس و روح او نهفته است، نه تن و جسم او. اصل سوم اینکه، انسان برترین موجود و شریف‏ترین پدیده در نظام هستى است که خداوند خلعت کرامت را بر قامت او پوشانده: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ...» (اسراء: 70) و همه مخلوقات را مسخر او قرار داده است: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً... .» (لقمان: 20) اصل چهارم اینکه خداوند انسان را براى مقام خلافت و جانشینى خود در زمین خلق کرد و در مقام او فرمود: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً... .» (بقره: 30) اصل پنجم که شاید مهم‏ترین آنها باشد، این است که مقام خلافت در عرصه اجتماع براى او به دست مى‏آید.

    بنابراین، با توجه به این اصول پنج‏گانه در اسلام، معلوم مى‏شود که انسان براى مقام خلافت الهى که همان وصول به سعادت حقیقى است خلق شده و هیچ غایت دیگرى در ازل براى خلقت او لحاظ نشده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات: 56)؛ و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند.

    عبادت، تربیت، تأمین معیشت، اجراى عدالت، برقرارى امنیت، احیاى روح وحدانیت و همه اهداف دنیوى و اخروى دیگر در حکومت اسلامى، براى سعادت انسان در نظر گرفته شده که همه آنها در قرب الهى و روح عبادت نهفته است. بنابراین، غایت و رسالت اصلى حکومت، سعادت و قرب الهى افراد است و امور دیگر به منزله غایت فرعى و واسط و ابزارى براى تأمین و رسیدن به این غایت نهایى مطرح مى‏باشند.

    نتیجه‏گیرى

    با توجه به جامعیت آموزه‏هاى دینى در گستره هستى‏شناسى، معرفت‏شناسى و انسان‏شناختى، اهداف عامى براى حکومت دینى لحاظ شده است که آن، سعادت بشرى و قرب الهى است، به گونه‏اى که هیچ حکومتى با آن قابل مقایسه نیست و از هر جهت «اسلام پیشرفته‏ترین حکومت را داراست؛ زیرا قانون آن الهى است.»44

    اسلام با توجه به تعریف‏هاى ویژه‏اى که از نظام هستى و ماهیت انسان دارد، غایت حکومت را در رشد و تعالى او با مشترکاتش تبیین کرده است و چون انسان را ترکیبى از جسم و روح مى‏داند، به هر دو جنبه او پرداخته و در رسالت حکومت از این امر غافل نبوده است. غایت حکومت در کتاب و سنت، از نگاه دوراندیشان و متفکران در دو بعد مادى و معنوى قابل تأمّل است. از جنبه معنوى به رشد روحانى انسان، و از حیث مادى، به جنبه جسمانى او توجه دارد.

    توجه به روح توحیدى و نفى هرگونه شرک و بت‏پرستى در عرصه اجتماعى، هدایت کردن انسان‏ها به سمت خواسته‏هاى فطرى و قرب الى‏اللّه در فضاى اجتماع، اصلاح جامعه و از بین بردن فساد، ایجاد زمینه‏هاى مناسب فکرى و فرهنگى براى تزکیه درون و تعلیم عمومى براى ارتقاى رشد حقیقت انسانى، اجراى حدود الهى و نظم و انضباط عمومى، محدود کردن فضاى اجتماعى براى اشرار و بسط و تبشیر آن براى ابرار، توجه دادن مردم به موهبت‏ها و برکات الهى و دعوت جامعه به سمت حق و حقیقت و حیات طیبه و جاودانه و دور ساختن آن از باطل و زندگى پست و ملحدانه، از اهداف حکومت در بعد معنوى است. مقوله‏هایى همچون فراهم کردن تمهیدات لازم براى تأمین معیشت مردم، برقرارى و ایجاد امنیت و مبارزه با ظلم و ستم و ناامنى، اقامه قسط در عرصه‏هاى اجتماعى و ارائه آزادى مشروع آنان نیز از اهداف مهم و اساسى دنیوى حکومت دینى به شمار مى‏آیند.

     


    • ··· منابع

      ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، چ هفتم، قم، مشرقین، 1379.

      - صحیفه سجادیه، قم، جامعه مدرسین، 1368.

      ـ تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمّد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه و نگارش محمّدعلى انصارى، بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا.

      ـ حرّانى، ابن‏شعبه، تحف العقول، ترجمه على‏اکبر غفارى، قم، انتشارات اسلامى، 1404ق.

      ـ حسینى دشتى، سیدمصطفى، معارف معاریف، تهران، آرایه، 1385.

      ـ دهخدا، على‏اکبر، لغت‏نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1377.

      ـ رحمتى شهرضا، محمد، گنجینه معارف، قم، صبح پیروزى، 1388.

      ـ صدوق، محمّدبن على، الخصال، ترجمه و تصحیح احمد فهرى، تهران، علمیه اسلامیه، بى‏تا.

      ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، تفسیر المیزان، قم، مطبوعات دارالعلم، 1361.

      ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، اصول کافى، ترجمه على‏اکبر غفارى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388 ق.

      ـ ـــــ ، فروع کافى، تصحیح على‏اکبر غفارى، بیروت، دارالتعارف، 1401ق.

      ـ لک‏زایى، نجف، چالش سیاست دینى و نظم سلطانى، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1386.

      ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1403ق.

      ـ مطهّرى، مرتضى، انسان کامل، تهران، صدرا، 1384.

      ـ مکارم شیرازى، ناصر، پیام قرآن، قم، مدرسه‏الامام على‏بن ابیطالب علیه‏السلام، 1375.

      ـ ـــــ ، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368.

      ـ منصور، جهانگیر، قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، تهران، دوران، 1382.

      ـ موسوى خمینى، سید روح‏اللّه، چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1384.

      ـ ـــــ ، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1382.

      ـ ـــــ ، کلمات قصار، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1374.

      ـ نصرتى، على‏اکبر، نظام سیاسى اسلام، قم، هاجر، 1383.


    • پى نوشت ها

      1- کارشناس ارشد علوم سیاسى. دانشگاه باقرالعلوم علیه‏السلام. دریافت: 25/2/89 ـ پذیرش: 11/6/89. azartoos123@yahoo.com

      1ـ اعراف: 73.

      2ـ اعراف: 85.

      3ـ امام خمینى، چهل حدیث، ص 660، حدیث 40.

      4ـ امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 299.

      5ـ نجف لک‏زایى، چالش سیاست دینى و نظم سلطانى، ص 87ـ88، به نقل از: ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 10، ص 35.

      6ـ على‏اصغر نصرتى، نظام سیاسى اسلام، به نقل از: محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 352.

      7ـ جهانگیر منصور، قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، ص 15.

      8ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خ 131.

      9ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 329.

      10ـ امام خمینى، کلمات قصار، ص 30.

      11ـ نهج‏البلاغه، ن 47.

      12ـ همان، خ 1.

      13ـ صحیفه سجادیه، دعاى چهل و هفتم.

      14ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ص 200.

      15ـ محمدبن على صدوق، الخصال، ص 41، ح 12.

      16ـ نهج‏البلاغه، خ 26.

      17ـ همان، خ 27، فراز اول.

      18ـ همان، خ 109، فراز دوازدهم.

      19ـ سیدمصطفى حسینى دشتى، معارف معاریف، ص 991.

      20ـ محمدبن على صدوق، همان، ص 39، ح 5.

      21ـ محمد رحمتى شهررضا، گنجینه معارف، ج 2، ص 797ـ798.

      22ـ سیدمصطفى حسینى دشتى، همان، ج 4، ص 578.

      23ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 1، ص 204.

      24ـ همان، ج 67، ص 225.

      25ـ محمّدبن یعقوب کلینى، فروغ کافى، ج 5، ص 88، ح 1.

      26ـ همان، ص 78، ح 6.

      27ـ همان، ح 5.

      28ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 75، ص 83.

      29ـ عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ص 340.

      30ـ همان.

      31ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 2، ص 332.

      32ـ عبدالواحدبن محمّد تمیمى آمدى، همان، ص 456.

      33ـ على‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه، ص 211.

      34ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ج 13، ذیل آیه مزبور از ص 310ـ317.

      35ـ ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 5، ص 320ـ321.

      36ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 7، ص 222، ب 8، روایت 133.

      37ـ همان، ج 23، ص 37.

      38ـ همان، ص 246.

      39ـ همان، ج 6، ص 107.

      40ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 314.

      41ـ ر.ک: مرتضى مطهّرى، انسان کامل، ص 308ـ309.

      42ـ سیدمصطفى حسینى دشتى، همان، ج 1، ص 51.

      43ـ ابن‏شعبه حرّانى، تحف‏العقول، ص 302.

      44ـ امام خمینى، کلمات قصار، ص 117ـ118.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آذرطوس، سیده عالیه.(1389) غایت حکومت در کتاب و سنت. ماهنامه معرفت، 19(6)، 97-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیده عالیه آذرطوس."غایت حکومت در کتاب و سنت". ماهنامه معرفت، 19، 6، 1389، 97-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آذرطوس، سیده عالیه.(1389) 'غایت حکومت در کتاب و سنت'، ماهنامه معرفت، 19(6), pp. 97-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آذرطوس، سیده عالیه. غایت حکومت در کتاب و سنت. معرفت، 19, 1389؛ 19(6): 97-