معرفت، سال نوزدهم، شماره هشتم، پیاپی 155، آبان 1389، صفحات 5-

    در جستجوى رحمت بى‌‏انتهاى خداوند

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه / marifat@qabas.net
    چکیده: 
    خوف و رجاء در آموزه‏ هاى دینى همواره مقارن و در کنار یکدیگر آمده است. خوف و ترس از عذاب الهى به عنوان یک سازوکار تنبیهى و رجا و امید به رحمت لایزال الهى به عنوان یک سازوکار تشویقى، همواره سوق‏دهنده انسان به سوى رحمت و مغفرت الهى بوده است.      در آموزه‏هاى دینى و از جمله در ادعیه و به ویژه در مناجات «خمس عشر» براى نیل به رحمت بى‏پایان الهى، بر توبه و انابه تأکید فراوان شده است. اولیاى الهى على‏ رغم منزلت بالا و جایگاه رفیعى که نزد خداى متعال دارند، همواره از فرجام و عاقبت خویش اظهار نگرانى مى‏کردند. مطیع و فرمان بردار الهى و در همه حالات ادب گفت‏وگو را با معبود خویش مراعات مى‏ کردند. این مقال شرحى است بر مناجات خمس عشر توسط استاد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    استاد محمّدتقى مصباح

    چکیده

    خوف و رجاء در آموزه‏ هاى دینى همواره مقارن و در کنار یکدیگر آمده است. خوف و ترس از عذاب الهى به عنوان یک سازوکار تنبیهى و رجا و امید به رحمت لایزال الهى به عنوان یک سازوکار تشویقى، همواره سوق‏دهنده انسان به سوى رحمت و مغفرت الهى بوده است.

         در آموزه‏هاى دینى و از جمله در ادعیه و به ویژه در مناجات «خمس عشر» براى نیل به رحمت بى‏پایان الهى، بر توبه و انابه تأکید فراوان شده است. اولیاى الهى على‏ رغم منزلت بالا و جایگاه رفیعى که نزد خداى متعال دارند، همواره از فرجام و عاقبت خویش اظهار نگرانى مى‏کردند. مطیع و فرمان بردار الهى و در همه حالات ادب گفت‏وگو را با معبود خویش مراعات مى‏ کردند. این مقال شرحى است بر مناجات خمس عشر توسط استاد.

    کلیدواژه‏ ها: رحمت، مغفرت، فرجام خوش، توبه، خوف و رجاء.

    توجه به رحمت و مغفرت الهى؛ تسکین‏بخش دل مؤمن

    توجه به گناهان، خوف و ترس از عذاب الهى را در انسان برمى‏انگیزاند، اما از آن‏رو که امکان جبران رفتار ناپسند و زشت فراهم است، انسان مى‏تواند با توکل بر خداوند و توفیق او و با امید به رحمت بى‏کران الهى، به تدارک رفتار ناپسند و ناشایست خود بپردازد. وى مى‏تواند از حرکت و گام نهادن در مسیر شیطان باز ایستد و دام‏هاى وسوسه‏هاى شیطانى را بگسلد و در مسیر تعالى و کمال قرار گیرد و راه هدایت الهى را بپیماید. به همین دلیل در دعاها و مناجات‏هاى پیشوایان معصوم ما در کنار اظهار خوف و پشیمانى، امید به رحمت و بخشش بى‏ نهایت الهى به صورت برجسته مطرح گردیده است.

         در این زمینه، امام سجاد علیه‏السلام در طلیعه «مناجات خائفین» به گونه‏اى سخن مى‏گویند که حسّ ترحّم مخاطب و شنونده برانگیخته مى‏شود، اما از آن‏رو که در خداوند تغییر حالات متصور نیست، این‏گونه سخن گفتن باعث دریافت فزون‏تر رحمت الهى مى‏گردد.

         حضرت در فراز اول مناجات خائفین مى‏فرمایند: «خدایا، آیا باور کنم که مرا پس از آنکه به تو ایمان آورده‏ام عذاب مى‏کنى؟ یا مرا پس از آنکه تو را دوست داشته‏ام، از خویش دور مى‏سازى؟ یا با آنکه به رحمت و بخشایشت امید دارم، محرومم مى‏سازى؟ یا با آنکه به عفو تو پناه آورده‏ام، مرا تسلیم عذاب و عقاب مى‏کنى؟ حاشا از ذات بزرگوار و کریم تو که ناامیدم گردانى».

         این فراز حاکى از آن است که ترس از عذاب الهى شدیدا گوینده را متأثر و نگران ساخته و وى درصدد متعادل ساختن ترس خود از عذاب الهى است. چه اینکه اگر ترس کاملاً بر دل انسان غالب شود و به افراط گراید، باعث یأس از رحمت خدا مى‏شود، پس بایسته است که چون حالات دیگر، انسان حالت ترس را در خود متعادل و کنترل سازد و در کنار ترس از خدا و عذاب او، به رحمت و مغفرت الهى نیز نظر داشته باشد که در این صورت ترس از خدا همراه با امید به رحمت او، باعث تحرک، پویایى، تصحیح رفتار و گام نهادن در مسیر تعالى و خودسازى مى‏گردد. این شیوه مناجات با خدا و اظهار ترس از عذاب الهى در کنار چشمداشت به رحمت و مغفرت الهى در سایر دعاها و مناجات‏ها نیز مشاهده مى‏شود. براى نمونه، امام سجاد علیه‏السلام در دعاى ابوحمزه ثمالى، بهره‏مندى از مهر و رحمت الهى در مقام مناجات با او را مایه تسکین دل از خوف خدا مى‏داند و مى‏فرماید: «یا مولاى بذکرک عاش قلبى و بمناجاتک برّدت ألم الخوف عنّى»؛1 مولاى من، با یاد تو دلم‏حیات و طراوت‏یافته و با مناجات تو درد ترس از عذاب و فراق تو را تسکین و کاهش مى‏دهم.

         وقتى ترس در وجود انسان شعله‏ور مى‏گردد، انسان فطرتا مى‏کوشد که آن را تسکین بخشد و در نتیجه، سراغ کسى مى‏رود که آن ترس را در درون او ایجاد کرده و مى‏کوشد که با سخنان خود او را بر سر مهر آورد. فرض کنید فرزندى نسبت به پدر خود و یا دوستى نسبت به دوست خود خیانت و یا کوتاهى کرده باشد. وى در مقام عذرخواهى، ضمن اعتراف به کوتاهى و تقصیر خود مى‏کوشد با ذکر خوبى‏هایى که در حق پدر و یا دوستش روا داشته، دل او را به دست آورد و از کدورت و ناراحتى او نسبت به خویش بکاهد. همچنین بنده گنهکار که عذاب و کیفر الهى را فراروى خود مى‏بیند، با زبان استرحام و با ذکر کارهاى ارزشمند و خداپسندانه خود مى‏کوشد توجه خداوند را به خویش جلب کند و زمینه بهره‏مندى خود از رحمت و مهر الهى را فراهم آورد. بى‏تردید باارزش‏ترین و گران‏قدرترین ویژگى و رفتار انسان ایمان به خداست که در آیات و روایات فراوان از آن ستایش شده و مؤمن برخوردار از آن را از چنان عظمت و منزلتى برخوردار مى‏سازد که امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند: «المُؤمِنُ أعظَمَ حُرمَة مِنَ الکَعبَةِ»؛2 حرمت و ارزش مؤمن فراتر از کعبه است.

        آن‏گاه امام علیه‏السلام با توجه به ارزشى که سرمایه ایمان در پیشگاه خداوند دارد، در مقام مناجات با معبود خود متذکر ایمان خویش که شریف‏ترین و عزیزترین خصلت و رفتار مؤمن در پیشگاه خداوند به شمار مى‏آید مى‏گردد و مى‏فرماید چگونه کسى راکه‏به‏توایمان‏آورده‏عذاب مى‏کنى؟

         محبت یکى از ثمرات ایمان و معرفت به خداوند است و کسى که به ساحت ربوبى معرفت داشت و سراسر وجود خود را تحت مالکیت او یافت و بر این باور بود که همه نعمت‏هاى مادى و معنوى مواهب الهى است، سعى مى‏کند با همه وجود به معبود و مالک هستى عشق ورزد و در نتیجه به خواست محبوب و معشوق خود عمل کند، تا از این طریق محبت و توجه معبود را به خود جلب کند. چه اینکه دورى و بُعد از ساحت قرب معبود، بلاى عظیمى است که عارفان و محبان حق را به وحشت افکنده. بلایى که براى کسى که لذت قرب به حق و محبت او را چشیده از عذاب الهى و حتى حرمان از بهشت شدیدتر است. از این‏رو، حضرت با توجه به آنکه از تلخى و شکنجه بُعد از محبوب خبر دارد مى‏فرماید که خدایا، چگونه کسى را که به تو محبت دارد از خود دور مى‏کنى. خدایا، چگونه مرا که به رحمت و گذشت تو امید بسته‏ام، محرومم مى‏کنى. از مکارم اخلاق این است که وقتى کسى به دیگرى امیدوار گشته، هرچند او لیاقت و استحقاق یارى و مساعدت نداشته باشد، ناامیدش نگرداند. حال چگونه ممکن است خداوند که منبع کرم و بزرگوارى است کسانى را که به رحمت و مغفرت او چشم دوخته‏اند و امید آن دارند که از آنها درگذرد، ناامید سازد، هرچند آنان لیاقت بهره‏مندى از رحمت الهى را نداشته باشند.

         هرکس با خطر مواجه مى‏گردد و حیوان درنده و یا دشمن او را تهدید مى‏کند، به دنبال پناهگاهى مى‏گردد که او را از خطر برهاند و در پناه آن آرامش و آسایش یابد. شکى نیست که بدترین دشمن انسان که آخرت و عاقبت انسان را خراب مى‏سازد گناهان و شیطان مى‏باشد و براى رهایى از شر این دشمن خطرناک انسان باید به خداوند و دریاى عفو او پناه آورد. خداوندى که کریم و بزرگوار است و حتى اگر دشمنش به او پناه آورد و با توبه و احساس پشیمانى از او بخواهد از او درگذرد و از شر شیطان و گناهان و جهنم نجاتش دهد، به او پناه مى‏دهد و مشمول عفو خود مى‏سازد، چگونه ممکن است به دوست خود پناه ندهد و او را از شر خطاها، گناهان و شیطانى که با وسوسه‏هاى خود او را از حق باز مى‏دارد حفظ نکند؟

    نگرانى اولیاى خدا از فرجام و عاقبت خویش

    در ادامه مناجات، حضرت حالت و احساس کسى را مى‏نمایاند که در کمال درماندگى و شرمندگى در درگاه خداوند قرار گرفته و نمى‏داند که عاقبت او به خیر و سعادت مى‏انجامد و یا به شقاوت، بدبختى و حرمان از رحمت الهى مبتلا مى‏گردد، نظیر مجرمى که براى محاکمه فراخوانده شده و نمى‏داند که آیا حکم اعدام او را صادر خواهند کرد و یا حکم آزادى‏اش را. حضرت مى‏فرماید: «لیت شعرى، أللشقاء ولدتنى أُمّى أم للعناء ربتنى فلیتها لم تلدنى ولم تربّنى ولیتنى علمت أمن أهل السعادة جعلتنى و بقربک و جوارک خصّصتنى فتقرّ بذلک عینى وتطمئنّ له نفسى»؛ اى کاش مى‏دانستم که مادرم مرا براى بدبختى زایید یا براى ذلت و رنج تربیتم کرد؟ پس در این صورت اى کاش او مرا نمى‏زایید و پرورشم نمى‏داد و اى کاش مى‏دانستم که مرا از اهل سعادت مقرر داشته‏اى و براى مقام قرب و جوار رحمتت مخصوص گردانیده‏اى تا چشمم روشن و قلبم آرام و مطمئن مى‏گردد.

         «شقاء» به معناى بدبختى و حرمان از چیزى است که سبب کمال و لذت است و «عناء» به معناى ذلت و خضوع مى‏باشد. جمله «لیت شعرى» در مقام حیرت و سرگردانى از پیش‏آمدى نامعلوم به کار مى‏رود و حاکى از آن است که بنده خود را در خوف و رجا مى‏بیند و در عین حال نگران عاقبت و فرجامى است که اطلاعى از آن ندارد. حضرت در بیان خود، بیش از هرچیز از عاقبت و فرجام خویش اظهار نگرانى مى‏کند. این از آن‏روست که بر دل متقین و عاشقان خدا، بیش از هرچیز ترس از بدعاقبتى و شقاوت سایه افکنده و این ترس دل آنان را پریشان و مضطرب مى‏گرداند و همیشه در این اندیشه‏اند که آیا در علم ازلى حق در زمره سعادت‏پیشگانند یا در زمره شقاوتمندان. گرچه در ظاهر همه انسان‏ها طالب سعادتند و سعادت‏طلبى امرى بدیهى است. اما از یک‏سو مکاتب فکرى برداشت‏هاى مختلفى درباره سعادت و ضد آن، یعنى شقاوت دارند و بر این اساس، هرکس به تناسب بینش و جهان‏بینى خاص خود به دنبال سعادت و گریزان از شقاوت است. از سوى دیگر، بر فرض تشخیص درست سعادت و شقاوت، چون انسان موجودى مختار است، گاهى بر اثر حسن انتخاب راه هدایت را مى‏پوید و به سعادت مى‏رسد و گاهى بر اثر سوء انتخاب، راه ضلالت و گمراهى را پیش مى‏گیرد. از این‏رو، کسانى که اهل بصیرتند همواره از شقاوت و بدبختى خایف و ترسانند و با دعا و تضرع از خداوند مى‏خواهند که آنان را از شقاوت دور دارد و براى دست‏یابى به سعادت ابدى راهنمایى و دلالت فرماید. مؤمن طالب سعادت پیوسته خود را بین خوف و رجا مى‏بیند و به نوعى این دو صفت زمینه و بستر نیل به سعادت را براى او هموار مى‏سازند. مرحوم ملکى تبریزى درباره ارتباط خوف و رجا با سعادت مى‏نویسد: «و کدامین سعادت نزد مؤمن مثل لقاى پروردگار و انس با اوست و این جز با تحصیل محبت او حاصل نشود و تحصیل محبت او جز پس از معرفت نصیب انسان نگردد و معرفت جز به دوام فکر به دست نیاید و دوام فکر غالبا جز با ذکر و یاد خدا حاصل نمى‏شود. ذکر و فکر جز به دور ساختن خویش از مشاغل دنیایى و قطع الفت و دوستى شهوات و خواسته‏هاى نفسانى فراهم نشود و این جز به کندن محبت دنیا و خواسته‏هاى دنیایى از دل به دست نمى‏آید و برکندن ریشه‏هاى محبت دنیا و شهوات آن جز به صبر در مقابل آنها حاصل نمى‏شود و صبر هم جز با خوف و رجا تحقق نمى‏پذیرد.»3

    ادب گفت‏وگوى اولیاى خدا با معبود خویش

    نکته لطیفى که بیانگر رعایت ادب دعا از سوى حضرت مى‏باشد این است که شقاوتمندى به خود بنده نسبت داده شده، با اینکه مى‏توان شقاوتمندى بنده را به خداوند نیز نسبت داد و این فرجام را ناشى از اراده و مشیت خدا دانست، چه اینکه سعادتمندى انسان نیز به خداوند انتساب دارد و ناشى از اراده و مشیت اوست. اما حضرت با رعایت کمال ادب در پیشگاه معبود خود نمى‏فرماید که خدایا، نمى‏دانم تو مرا خلق کردى تا سعادتمندم گردانى یا فرجام شقاوت را برایم رقم زنى. در برخى از آیات قرآن، ضلالت و گمراهى و شقاوتمندى بندگان چون سعادت آنان به خداوند نسبت داده شده است؛ نظیر آیه:«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرا مِنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (اعراف: 179)؛ و هر آینه بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ بیافریدیم، زیرا دل‏هایى دارند که به آن حق را درنمى‏یابند و چشم‏هایى دارند که بدان حق را نمى‏بینند و گوش‏هایى دارند که به آن حق را نمى‏شنوند. اینان بسان چهارپایانند، بلکه گمراه‏ترند؛ آنان همان غافلانند.

         همین ادب را حضرت ابراهیم علیه‏السلام نیز در سخن خود رعایت کرده و با اینکه هم بیمارى و هم شفاء از آنِ خداست، اما آن حضرت بیمارى را به خود نسبت داده و شفاء را به خداوند و مى‏فرماید: «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ» (شعراء: 80)؛ و چون بیمار شوم شفایم بخشد.

    بندگان مطیع و فرمانبردار خدا و امید به رحمت بى‏انتهاى معبود

    «إلهى، هل تسود وجوها خرّت ساجدة لعظمتک أو تخرس ألسنة نطقت بالثناء على مجدک و جلالتک أو تطبع على قلوب انطوت على محبتّک أو تصمّ اسماعا تلذّذت بسماع ذکرک فى ارادتک أو تغل اکفا رفعتها الآمال الیک رجاء رأفتک أو تعاقب أبدانا عملت بطاعتک حتى نحلت فى مجاهدتک أو تعذّب أرجلاً سعت فى عبادتک. الهى، لاتغلق على موحدیک أبواب رحمتک ولا تحجب مشتاقیک عن النظر الى جمیل رؤیتک»؛ خدایا، آیا چهره‏هایى را که در آستان عظمتت به سجده برخاک نهاده شده سیاه مى‏گردانى؟ یا زبان‏هایى را که به ثناى بزرگى و جلالت گویا بوده است لال مى‏سازى؟ یا بر دل‏هایى که با عشق و محبت تو درهم پیچیده است مهر تیرگى مى‏نهى؟ یا گوش‏هایى را که با شنیدن یاد تو در ارادت به تو لذت برده‏اند کر مى‏سازى؟ یا آن دست‏هایى را که با آرزو و امیدوارى و به امید مهر و رأفت تو به درگاهت بلند شده است، به زنجیر مى‏کشى؟ یا بدن‏هایى را که به طاعت تو پرداختند و با تلاش و کوشش در عبادتت لاغر شدند عقاب مى‏کنى؟ یا پاهایى را که در راه بندگى تو سعى کرده‏اند عذاب مى‏کنى؟ خدایا، درهاى رحمتت را بر یکتاپرستان خود مبند و مشتاقان خود را از نظر به دیدار زیبایت محجوب نفرماى.

         جملات این فراز که در قالب استفهام انکارى است و از درد درون سرچشمه مى‏گیرد، حاکى از امیدوارى به رأفت و رحمت الهى است؛ امیدى که همواره در دل مؤمن فروزان است و نقص و خردى عمل آن را کم‏فروغ نمى‏سازد. امیرمؤمنان علیه‏السلام در «مناجات شعبانیه» مى‏فرماید: «إلهى، إن کان صغر فى جنب‏طاعتک‏عملى‏فقدکبرفى‏جنب‏رجائک أملى»؛4 اگر عمل و کردارم پیش اطاعت و فرمانبردارى از تو کوچک و ناچیز است، آرزویم پیش امیدبه‏توبزرگ است.

         حضرت در این فراز از مناجات، بر این نکته تأکید دارند که با همه اعضا و جوارح خود در جهت بندگى خداوند مى‏کوشند و به نافرمانى از اوامر الهى برنخاسته‏اند. این از آن‏روست که بنده مؤمن اعضا و جوارح خود را نعمت‏هاى الهى مى‏داند و بر این باور است که مواهب و نعمت‏هاى الهى را باید براى کارهاى مباح و پسندیده به کار گرفت و نباید آنها را در نافرمانى از خدا و انجام کارهاى ناپسند به کار بست. چنان‏که انسان دست خویش را به آتش نزدیک نمى‏کند چون مى‏داند که مى‏سوزد، مؤمن دست خود را به گناه نمى‏آلاید، چون مى‏داند که گناه آتشى است که روح انسان را مى‏سوزاند و نابود مى‏گرداند. شکرگزارى ادب بندگى است و شکرگزارى از نعمت اعضا و جوارح این است که آنها در مسیر اطاعت و عبادت خدا به کار گرفته شوند و بى‏تردید اولیاى خدا در این مسیر سرآمد مؤمنان و سالکان بودند و نمونه برجسته آنان سیدالساجدین علیه‏السلام است که همواره بدن خود را براى عبادت و سجده فراوان در پیشگاه خداوند به رنج و سختى مى‏افکند و مى‏فرمود: «خدایا، اگر در پیشگاه تو چنان بگریم که پلک‏هاى چشمانم بیفتد و چنان با صداى بلند بنالم تا صدایم قطع گردد، و آنقدر در مقابلت بایستم تا پاهایم ورم کند، و آنقدر برایت رکوع کنم تا استخوان پشتم از جا کنده شود، و آنقدر برایت سجده کنم که چشمانم از حدقه درآید و تمام عمرم را جز خاک چیزى نخورم و جز آب خاکستر چیزى نیاشامم و در طول این مدت آنقدر تو را ذکر گویم تا زبانم از گفتن باز ایستد و از حیا و شرمسارى از تو به آسمان نگاه نکنم، سزاوار محو و بخشایش گناهى از گناهانم نمى‏گردم!»5

        حضرت همچنین از گشوده بودن درهاى رحمت خدا به روى موحدان و جویندگان رحمت واسعه الهى سخن مى‏گویند و بدین طریق امید به رحمت و مهر الهى را در دل بندگان خدا زنده مى‏دارند. چه اینکه این باور باعث نشاط و سرزندگى انسان و تحرک او مى‏گردد و امکان جبران کوتاهى‏ها و تلاش براى رسیدن به تعالى و کمال را براى او فراهم مى‏آورد. وقتى انسانِ جویاى سعادت و کمال، بر این باور بود که همواره درهاى رحمت الهى که تسهیل‏کننده کمال و سعادت انسانند به روى او گشوده است، مى‏کوشد با کنار نهادن موانع و عوامل بازدارنده و توبه از گناهان که سد راه کمال و سعادت هستند، مسیر دست‏یابى به سعادت و کمال را هموار سازد.

         اصمعى نقل مى‏کند که شبى به طواف بر گرد خانه خدا مى‏پرداختم که جوانى نیکوچهره و باریک‏اندام (امام زین‏العابدین علیه‏السلام) را دیدم که به پرده کعبه چنگ زده و مى‏گوید: «(اى آقا و مولاى من)، دیدگان به خواب رفتند و ستارگان برآمدند، ولى تو دادگستر زنده و پایدار هستى، سلاطین و ملوک درهاى کاخ‏هاى خود را بستند و نگهبانان را به حراست و نگهبانى از آن گماردند، ولى باب تو براى درخواست‏کنندگان گشوده است. من به در خانه تو آمده‏ام و به رحمت تو چشم دارم، اى مهربان‏ترین مهربانان.»6

        امام زین‏العابدین علیه‏السلام همچنین در فراز مزبور از خداوند مشاهده جمالش را درخواست مى‏کند و در بیان خود واژه «مشتاقیک» را به کار مى‏برند. یعنى کسانى که اشتیاق وصال به معشوق را دارند و این شوق آنان را در فراق حق‏تعالى بى‏قرار ساخته و به اظهار سوز و گداز درون واداشته است. شکى نیست که منظور از «رؤیت» و مشاهده خداوند، مشاهده حسى نیست و خداوند جسمانى و مادى نیست تا بشود با چشم سر او را مشاهده کرد. از این‏رو، در شرح آیات «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» (قیامت: 22ـ23)؛ آن روز چهره‏هایى تازه و خرم است و به پروردگار خود مى‏نگرند، انس‏بن مالک از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روایت مى‏کند که فرمود: «ینظرون إلى ربّهم بلا کیفیة ولا حدّ محدود ولا صفة معلومة»؛7 آنها به پروردگارشان مى‏نگرند بدون آنکه پروردگارشان کیفیت و حد و حدود و صفت مشخصى داشته باشد.

         پس منظور مشاهده پروردگار با چشم دل، و شهود و معرفت حضورى به صفات جلال و جمال اوست و این معرفت و شهود وقتى حاصل مى‏شود که حجاب‏هاى مادى و تعلقات دنیوى و حتى حجاب خود نفس برطرف گردد و صفاى کامل و نورانیت و روحانیت خالص براى روح حاصل گردد. در ارتباط با این رؤیت معنوى از امام صادق علیه‏السلام روایت شده که عالمى خدمت امیرمؤمنان علیه‏السلام رسید و گفت: «اى امیرمؤمنان، آیا پروردگارت را هنگام عبادت دیده‏اى؟ فرمود: واى بر تو، من خدایى را که ندیده‏ام نمى‏پرستم. عرض کرد: چگونه او را دیده‏اى؟ فرمود: واى بر تو، دیدگان به هنگام نظر افکندن او را درک نکنند، ولى دل‏ها با حقایق ایمان او را دیده‏اند.»8

        حضرت در پایان این مناجات مى‏فرمایند: «خدایا، چگونه کسى را که به توحید خود عزیز و آبرومند ساختى به پستى دورى از خود خوار مى‏گردانى؟ و چگونه دلى را که در کمند عشق و محبت خود بربستى در آتش قهرت مى‏سوزانى؟ خدایا، مرا از غضب دردناک و عظمت خشم و سخطت پناه ده، اى پر محبت و رأفت، اى احسان‏کننده به بندگان، اى بخشنده، اى مهربان، اى جبران‏کننده کمبودها، اى قهرکننده، اى آمرزنده گناهان، اى پرده‏پوش عیب‏ها به پاس رحمت بى‏انتهایت مرا از عذاب آتش نجات‏بخش و از رسوایى و ننگ محفوظ بدار در روزى که نیکان از بدان جدا مى‏شوند و حالت‏ها دگرگون مى‏گردند و ترس‏ها آشکار مى‏گردند و نیکوکاران به قرب تو نایل مى‏گردند و بدکاران از آن دور مى‏شوند و هرکس به آنچه به دست آورده است مى‏رسد و به هیچ‏کسى ستمى نخواهد شد.»


    • ··· پی نوشت
      • 1ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح‏الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.
      • 2ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 68، ب 15، ص 16، ح 20.
      • 3ـ میرزاجواد ملکى تبریزى، اسرارالصلوة، ص 199.
      • 4ـ شیخ عباس قمى، همان، مناجات شعبانیه.
      • 5ـ صحیفه سجادیه، دعاى شانزدهم.
      • 6ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 46، ب 5، ص 80، ح 75.
      • 7ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 20، ص 117.
      • 8ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 98، ح 6.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1389) در جستجوى رحمت بى‌‏انتهاى خداوند. فصلنامه معرفت، 19(8)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."در جستجوى رحمت بى‌‏انتهاى خداوند". فصلنامه معرفت، 19، 8، 1389، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1389) 'در جستجوى رحمت بى‌‏انتهاى خداوند'، فصلنامه معرفت، 19(8), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. در جستجوى رحمت بى‌‏انتهاى خداوند. معرفت، 19, 1389؛ 19(8): 5-