معرفت، سال نوزدهم، شماره هشتم، پیاپی 155، آبان 1389، صفحات 105-

    صدق از دیدگاه پراگماتیسم با تکیه بر نظریات ویلیام جیمز

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیدمحمدهادی موسوی رکنی / *دانشجوی کارشناسی ارشد - فلسفه هنر دانشگاه ادیان و مذاهب / mousavirokni@yahoo.com
    چکیده: 
    در اواخر قرن نوزدهم، براى پایان بخشیدن به نزاع طولانى میان تجربه‏گرایان و عقل‏گرایان، تفکرى با بهره‏ورى از هر دو مشرب و با تکیه بر حضور و ظهور عملى فلسفه در زندگى و تأثیر متقابل و مستقیم آن بر زندگى این‏جهانى پا به عرصه وجود گذاشت که «پراگماتیسم» نامیده مى‏شود. در میان بزرگان این نحله فکرى، ویلیام جیمز حقّ بزرگى بر گردن پراگماتیسم دارد. جیمز بر آن بود تا با هدایت صدق و معرفت به سوى سودمندى عملى، آشتى را به ساحت تجربه و تجرید آورد که به راستى، در این زمینه، بسیار موفّق بود. وى کوشید با ملاک «سودمندى عملى» براى صدق و کذب گزاره‏ها، معرفت را به حوزه عمل و تجربه آورد. البته، او در این راه به عدم قطعیت همیشگى همه حقایق تن داد. این مقاله با رویکرد نظرى در پى تبیین چندوچون این مسئله است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    صدق از دیدگاه پراگماتیسم
    با تکیه بر نظریات ویلیام جیمز

    سید محمّدهادى موسوى‏رکنى1

    حسین زارعى‏سمنگان2

    چکیده

    در اواخر قرن نوزدهم، براى پایان بخشیدن به نزاع طولانى میان تجربه‏گرایان و عقل‏گرایان، تفکرى با بهره‏ورى از هر دو مشرب و با تکیه بر حضور و ظهور عملى فلسفه در زندگى و تأثیر متقابل و مستقیم آن بر زندگى این‏جهانى پا به عرصه وجود گذاشت که «پراگماتیسم» نامیده مى‏شود. در میان بزرگان این نحله فکرى، ویلیام جیمز حقّ بزرگى بر گردن پراگماتیسم دارد. جیمز بر آن بود تا با هدایت صدق و معرفت به سوى سودمندى عملى، آشتى را به ساحت تجربه و تجرید آورد که به راستى، در این زمینه، بسیار موفّق بود. وى کوشید با ملاک «سودمندى عملى» براى صدق و کذب گزاره‏ها، معرفت را به حوزه عمل و تجربه آورد. البته، او در این راه به عدم قطعیت همیشگى همه حقایق تن داد. این مقاله با رویکرد نظرى در پى تبیین چندوچون این مسئله است.

    کلیدواژه‏ها: صدق و کذب، پراگماتیسم، سودمندى، حقیقت، ویلیام جیمز.

     

    مقدّمه

    یافتن حقیقت از آرزوهاى دیرینه بشر بوده است. اینکه اصولاً حقیقتى وجود دارد، شاید به قول دکارت یکى از ایده‏هاى فطرى هر انسانى بوده باشد؛ ولى شرایط زمان و مکان و طبع جست‏وجوگر در تلقّى انسان از حقیقت، در راه یافتن آن، تأثیر مستقیمى داشته است.

         در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، زمانى که بشر در زمینه علوم جدید به پیشرفت‏هاى شگرفى دست یافته بود، فیلسوفان بر سر دو گونه کاملاً متضاد از حقیقت با یکدیگر در ستیز بودند: عقل‏گرایى و تجربه‏گرایى.

         عقل‏گرایان حقیقت را امرى مطلق و بسیار متعالى با ویژگى «تغییرناپذیرى» جلوه مى‏دادند؛ در حالى که تجربه‏گرایان بر حقایق محسوس و دست‏یافتنى تأکید مى‏کردند؛ هر گروه نیز دیگرى را به نادانى متّهم مى‏نمود. در این میان، مردم فقط نظاره‏گر بودند، بدون اینکه بتوانند از هیچ‏یک به طور کامل دفاع کنند؛ چراکه ایشان با قلبى تجریدى امّا معارفى تجربى سروکار داشتند، لذا همیشه سردرگم این صحراى بى‏نشانه بودند و نمى‏توانستند به هیچ‏کدام از نشانه‏هاى موجود تمسّک جویند، زیرا هرکدام را داراى بخش‏هاى کاملاً مخالف با شهودهاى شخصى‏شان مى‏یافتند.

         به همین علّت، برخى از فلاسفه آمریکایى کوشیدند با ترکیب عقل و تجربه و نیز فکر و عمل، به راهکارى دست یابند که همگان را از این سرگشتگى ناخوشایند نجات دهند. اینجا بود که پراگماتیسم یا همان اصالت عمل سودمند ظاهر شد.

         در این مقاله، تلاش خواهیم کرد تا نظریه صدق را از دیدگاه پراگماتیسم، البته با تکیه بر نظریات ویلیام جیمز، بررسى نماییم.

    ظهور پراگماتیسم

    اواخر قرن نوزدهم، اروپا و آمریکا صحنه نبرد میان دو نحله بزرگ فلسفى یعنى تجربه‏گرایان و عقل‏گرایان بود؛ دو گرایش فکرى که شاید هیچ‏کدام نتوانستند خواسته‏هاى بشر آن روز را به طور کامل پاسخگو باشند، زیرا همگان را در برزخ اعتقاد به «مطلق فهم‏گریز» و «مطلق بى‏خدایى» گرفتار کرده بودند، در حالى که فیلسوفان و نظریه‏پردازانشان حاضر به دست کشیدن از عقاید خود و یا حتى جرح و تعدیل آنها نبودند.

         در این میان بود که چارلز پیرس،1 با طرح جمع بینآن دو گرایش، توانست این خلأ فکرى را پر کند. پس از وى که طرّاح نظریه پراگماتیسم بود، ویلیام جیمز به خوبى توانست شاخ و برگ این نهال نورس را به بار بنشاند.

         جیمز متفکران پیش از پراگماتیسم را به دو گروه عمده سخت‏اندیشان 2 (تجربه ‏گرایان) و نرم‏اندیشان 3(عقل‏ گرایان) تقسیم، و براى هرکدام خصوصیاتى به شرح ذیل بیان مى‏کند:4

    تجربه‏گرایان

    عقل‏گرایان

    حس‏گرا

    تعقّل‏گرا

    ماتریالیست

    ایده‏آلیست

    بدبین

    خوش‏بین

    غیرمذهبى

    مذهبى

    تقدیرگرا

    اختیارگرا

    چندگانه‏گرا

    یگانه‏گرا

    شکّاک

    جزمى

         امّا آنچه در نظر جیمز اهمیت دارد این است که فرد مثلاً تجربه‏گرا چگونه مى‏تواند مذهبى باشد؟ یعنى چگونه طبع تجربى خود را با تمایل شدیدش به مذهب در یک قاموس فکرى با مسالمت کنار یکدیگر نگاه مى‏دارد؟

         به نظر جیمز، دورى عقل‏گرایان از تجربه و محسوسات و کناره‏گیرى تجربه‏گرایان از امور متعالى و مذهب، سبب شده بود تا غیر از خود فلاسفه و بزرگان هر مشرب، هیچ‏کس به این دو گرایش فکرى حتى نظرى هم نیفکند؛ در حالى که به عبارت خود جیمز: «آنچه شما طالبید فلسفه‏اى است که نه تنها قدرت تجرید فکرى‏تان را به کار اندازد، بلکه پیوند مثبتى نیز با جهان واقعى زندگى‏هاى متناهى انسانى برقرار نماید.»5

        اکنون چه راهى براى جمع بین این دوگونه تفکر با تمام دورى‏شان نسبت به یکدیگر وجود دارد؟ چگونه مى‏توان طبع تجریدى داشت و در عین حال، با حواسّ خود، معرفت کسب کرد؟ چگونه مى‏توان با پاهایى که روى زمین محکم شده‏اند در میان همین تکثّر تجربى، به دنبال وحدت مجرّد بود؟

    در اینجاست که راه‏حلّ خاصّ من جیمز پدیدار مى‏شود. من آن چیزى را که نام عجیب «پراگماتیسم» به خود گرفته است، به مثابه فلسفه‏اى پیشنهاد مى‏کنم که مى‏تواند هر دو گونه تقاضا را برآورد. این فلسفه مى‏تواند همانند فلسفه‏هاى عقل‏گرا مذهبى بماند؛ امّا در عین حال، همانند فلسفه‏هاى تجربه‏گرا، غنى‏ترین تماس را با واقعیت‏ها حفظ کند.6

    پس پراگماتیسم در میان غوغاى تجربه‏گرایى و عقل‏گرایى و براى صلح و ثبات قدم به عرصه وجود مى‏گذارد؛ در حالى که هیچ‏کدام از دو نحله فوق نمى‏توانستند تمام خواسته‏هاى فکرى و تجربى بشر را ارضا نمایند.

    معناى پراگماتیسم

    اصطلاح «پراگماتیسم» برگرفته از واژه یونانى «پراگما» به معناى عمل7 است. این اصطلاح را نخستین بار چارلز پیرس در سال 1878 وارد فلسفه کرد.8 امّا پراگماتیسم دقیقا به دنبال چیست؟

         پراگماتیسم در پى آن است تا درگیرى‏هاى متافیزیکى را حلّ و فصل کند؛ درگیرى‏هایى که شاید هیچ‏گاه پایانى براى آنها نباشد. پراگماتیسم این کار را با طرح پرسشى کلیدى انجام مى‏دهد: به فرض که عقیده یا تصوّرى صحیح باشد، صحیح بودن چه تأثیرى در زندگى عملى انسان دارد؟ مثلاً در نزاع میان کثرت و وحدت جهان یا در جدال پایان‏ناپذیر میان جبر و اختیار، اعتقاد به هرکدام از طرفین چه ثمر محسوس و تجربى‏اى براى من خواهد داشت؟ آیا باور به یک تصوّر تفاوت عملى در زندگى من به وجود خواهد آورد؟ به طور کلّى، حقیقت چیست و چگونه حاصل مى‏شود؟

         جیمز معتقد است که: هرگاه ما نتوانیم در میان نزاع‏ها و حالات مختلف یک تصوّر، تفاوتى عملى بیابیم، در این صورت هر دو طرف عملاً داراى معناى واحدى هستند؛ و از این‏رو، هرگاه نزاع جدّى باشد، ما باید قادر باشیم تا بر اثر محق بودن یکى از دو طرفْ تفاوت عملى را به دست دهیم.9

        پس، درک ما از هر شى‏ء تماما وابسته به تحقّق عملى آن شى‏ء است. در این حالت است که شما به سادگى مى‏توانید به بیهودگى بسیارى از نزاع‏هاى فلسفى پى ببرید، که اگر در غالب پراگماتیسم درنمى‏آمدند، شاید هیچ‏گاه به پاسخ قاطع و قانع‏کننده‏اى نمى‏رسیدند.

         همان‏طور که بیان شد، پراگماتیسم از هر دو مشرب بهره برده است: دور انداختن مطلق‏ها و امور پیشینى و چنگ انداختن به تجربه، ولى در قالبى عقلى؛ یعنى «بهره‏ورى از نظریه‏ها به عنوان ابزارها.»10

    پراگماتیسم به عنوان یکى از نظریه‏هاى صدق

    پس از آنکه نظریه‏ها تبدیل به ابزارهایى براى دست‏یابى به حقیقت شدند، اکنون این سؤال مطرح است که: ملاک صدق نظریه ابزارشده چیست؟ و ملاک حقیقت کدام است؟ جیمز مى‏گوید:

    تصوّرات فقط تا آنجا صحیح‏اند که به ما کمک کنند تا روابط رضایت‏بخشى با دیگر اجزاى تجربه خود برقرار کنیم ... هر تصوّرى که با موفقیت، ما را از یک جزء تجربى‏مان به جزء دیگر آن منتقل کند، به همان اندازه صحیح است، تا همان‏جا صحیح است، و به «مثابه یک ابزار» صحیح است.11

    شاید این کلام جیمز اندکى ابهام داشته باشد؛ بنابراین، از بخش دیگرى از کلام وى نیز بهره مى‏جوییم: «حقیقى، نام هر آن چیزى است که ثابت کند اعتقاد به آن سودمند است؛ آن‏هم سودمند به دلایل معیّن و معلوم.»12

        در کلام اخیر جیمز، به وضوح، ملاک حقیقت و صدق بیان شده است: «سودمندى».

         البته، این سودمندى با توجه به رویکرد عمل‏گرایانه پراگماتیسم قطعا سودمندى عملى خواهد بود. از این‏رو، صدق در تفکر پراگماتیسم را مى‏توان چنین بیان کرد که: «گزاره P صادق است اگر و تنها اگر گزاره P در عمل به گونه‏اى سودمند باشد.»

         یا به عبارت خود جیمز:

    برخى تصوّرات نه تنها تفکر درباره آنها مطبوع است، یا از این نظر مطبوع‏اند که از سایر تصوّرات مورد علاقه ما پشتیبانى مى‏کنند، بلکه از این نظر مطبوع‏اند که از این جهت هم که در مبارزه عملى زندگى به ما یارى مى‏رسانند، دلپسندند. اگر در این جهان زندگى واقعا بهترى وجود داشته باشد، باید بدان روى کنیم و اگر تصوّرى وجود داشته باشد که اعتقاد بدان ما را در رسیدن به آن زندگى کمک کند، در این صورت براى ما واقعا «بهتر است» که به آن اعتقاد ورزیم، مگر اینکه اعتقاد به آن حقیقتا با دیگر منافع حیاتى بزرگتر تصادم پیدا کند.13

    پس مى‏توان این‏گونه برداشت کرد که پراگماتیسم هیچ تفکیکى میان حقیقت و سودمندى نمى‏پذیرد، لذا تمام نظریه‏ها را بررسى مى‏کند تا بهترین را انتخاب نماید؛ یعنى پراگماتیسم خواستار وحدت منطق با حتى شخصى‏ترین تجارب بشرى است تا از آن بیشترین سودمندى را به دست آورد. از این‏رو، براى سنجش حقیقت، تنها کافى است آن را با اجزاى زندگى‏مان بسنجیم؛ آن را که سودمندى بیشترى دارد، در رتبه بالاترى از باور قرار دهیم و آن را که متضمّن عدم سودمندى است، کاذب بدانیم.

         از اینجاست که معناى کلام جیمز که مى‏گوید: «در اختیار داشتن حقیقت به هیچ وجه غایتى فى‏نفسه نیست، بلکه فقط وسیله‏اى است مقدّماتى به سوى سایر رضایت‏هاى حیاتى»14 روشن مى‏شود؛ یعنى حقیقت صرفا ابزارى براى کسب رضایت و سود است. پس، حقیقتْ پایان راه نیست، بلکه در واقع ابتداى راه سعادت است؛ درست برخلاف نظر کسانى که دست‏یابى به حقیقت را مساوى با سعادت قلمداد مى‏کنند، یعنى خود حقیقت را پایان راه مى‏دانند.

         اکنون سؤالى پیش‏رو قرار مى‏گیرد و آن اینکه: دقیقا منظور از سودمندى چیست؟ وقتى سودمندى عملى یک تصوّر، ملاک صدق آن است، این سودمندى عملى چگونه در مورد گزاره‏ها و تصوّرات محقّق مى‏شود؟ و پس از آن، آثار و تبعات چنین نگاهى به مقوله صدق چیست؟

         رضایت‏بخشى، از نظر جیمز، متضمّن دو عنصر ذهنى و عینى است: «تصوّرات ما باید با واقعیت‏ها وفق یابند؛ خواه این واقعیت‏ها عینى باشند، خواه مجرّد و ذهنى.»15 این «توافق» به معناى هدایت به سوى سودمندى است: «توافق اساسا به صورت موضوعى از مقوله هدایت درمى‏آید؛ هدایتى که سودمند است، زیرا به جاهایى منتهى مى‏شود که دربردارنده موضوعات حائز اهمیت هستند.»16

        پس هر ایده وقتى از لحاظ ذهنى رضایت‏بخش است که حسّى مطبوع و درونى را برانگیزد و هنگامى به لحاظ عینى سودمند است که با واقعیات عینى بیشترین نزدیکى را داشته باشد. در این دو حالت است که تصوّرات یا همین ایده‏ها براى ما رضایت‏بخش و سودمند بوده و البته به همان میزان سودمندى نیز از صدق برخوردارند.

         مثلاً اعتقاد به وجود «مطلق» یا همان خدا شاید هیچ ثمره و سودمندى عینى براى من به همراه نداشته باشد، بلکه صرفا آرامش درونى را براى من به ارمغان بیاورد؛ لذا این تصوّر به همین میزان که کارکرد دارد، یعنى صرفا تا همین مقدار آرامش‏بخشى‏اش، حقیقت دارد و نه بیش از آن. یا مثلاً اعتقاد به تأثیر مستقیم انسولین در کنترل قند خون سبب مى‏شود که مبتلایان به دیابت خود را ملتزم به تزریق انسولین کنند تا از طریق سودمندى عینى آن، به زندگى سالم و عمر طولانى‏ترى دست یابند.

    نقد نظریه حقیقت جیمز

    یکى از لوازم چنین نگاهى آن است که ما معتقد باشیم که: صدق و کذب امور، با تغییر حالت یا سودمندى‏شان، دستخوش تحوّل مى‏گردد؛ امرى که تا امروز صادق بوده است، فردا کاذب مى‏شود و مسئله‏اى که تا لحظه‏اى پیش کاذب بوده است، اکنون صدقش آشکار مى‏گردد.

         جیمز معتقد است: امرى که اکنون رضایت‏بخشى خود را از دست مى‏دهد، کاذب گردد و آنچه هم اکنون کسب سودمندى مى‏کند، صادق گردد. به همین دلیل، او حقیقت را امرى در حال تغییر و صیرورت مى‏داند، نه ایستا و تغییرناپذیر. لذا ما هیچ‏گاه به اوج یا کمال حقیقت دست نمى‏یابیم، چراکه حقیقت امرى یکدست خواهد بود که هر بخش از آن را با پیشرفتى به دست مى‏آوریم؛ از این‏رو نمى‏توان براى آن قلّه یا درّه‏اى ترسیم کرد، چون هیچ‏گاه به قطع نخواهد رسید و همیشه در امید حقیقتى بهتر خواهد بود.17

        و به عبارت خود جیمز: «با تکامل بیشتر علوم، این عقیده پا گرفته است که اغلب و شاید همه قوانین ما تقریبى است ... . پژوهشگران به این مفهوم عادت کرده‏اند که هیچ نظریه‏اى رونوشت کامل واقعیات نیست، بلکه هریک از جهتى مى‏توانند مفید باشند.»18

        البته، این نکته را باید در نظر گرفت که بین «آنچه یافته‏ایم» و «آنچه واقعا هست» تفاوتى روشن وجود دارد، امرى که شاید جیمز به درستى آن را بیان نکرده و در مغالطه‏اى آشکار گرفتار آمده است؛ یعنى نمى‏توان نظریه‏اى را درست انگاشت و در همان لحظه آن را اشتباه و خطا پنداشت: مثلاً در یک آن، نمى‏توان باور داشت که سزار هم قیصر روم بوده و هم نبوده است؛ بلکه تنها مى‏توان باور داشت که سزار شاید قیصر روم بوده و شاید هم نبوده است. باور ما به اینکه سزار قیصر روم است یا اینکه قیصر روم نیست، تأثیرى در واقعیت حقیقى سزار نخواهد داشت؛ لذا تنها مى‏توان با این تعبیر دست از جزم‏گرایى کشید. یعنى باور به اینکه آنچه ما اکنون مى‏پنداریم صحیح است، در همین لحظه واقعا صحیح نیست، ما را دچار تناقض مى‏نماید؛ ولى باور به اینکه آنچه اکنون مى‏پنداریم صحیح یا خطاست، در آینده برعکس آن حقیقى پنداشته شود و باور ما تأثیرى در خود حقیقت واقعى ندارد، دچار تناقض نیست.

         با این بیان، مى‏توان گفت: آنچه جیمز در نظر دارد به عنوان «حقیقت مطلق» از میان بردارد، در واقع، درافکندن خویش در دام یک تناقض است؛ زیرا همان‏طور که بیان شد، «دریافت ما از تجربه و عمل‏گرایى به عنوان حقیقت» با «آنچه واقعا حقیقت است» تفاوت دارد، زیرا واضح است که تجربیات و سودمندى اعمال و عقاید ما با تغییر زمان، فرهنگ و علوم دستخوش تحوّل مى‏گردد و حقیقتى جدید در برابرمان مى‏ایستد. از این‏رو، نباید باور داشت که این خود حقیقت است که در حال صیرورت و تغییر و تحوّل است؛ بلکه دریافت و باور ما از آنچه حقیقى پنداشته‏ایم در حال تغییر و حرکت است.

         شاید بتوان از سخنان جیمز با این بیان که وى در برابر جزم‏گرایان جبهه گرفته و «دریافت‏هاى مطلقا صحیح در تمام زمان‏ها و مکان‏ها» را خدشه‏دار نموده است، دفاع کرد؛ ولى سخنان او چنین برداشتى را مجاز نمى‏شمرند و این برداشت صرفا متعلّق به اذهان خوش‏بین درباره اوست.

    نتیجه‏گیرى

    1. ملاک صدق در تفکر پراگماتیسم صرفا سودمندى عملى است؛ پس: گزاره  Pصادق است، اگر و تنها اگر گزاره P در عمل به گونه‏اى سودمند باشد.

         2. هیچ حقیقت مطلق و تغییرناپذیرى وجود ندارد، بلکه صدق حقایق کاملاً وابسته به سودمندى عملى آنهاست. لذا با افزایش و کاهش سودمندى، صدق نیز افزایش و کاهش یافته و با قطع یا ظهور سودمندى، گزاره‏اى صادق یا کاذب خواهد شد.

         3. خلط بین «آنچه پنداشته‏ایم حقیقى است» و «آنچه واقعا حقیقت است» در کلام جیمز، او را در این مغالطه افکنده است که باور به صیرورت و تغییرپذیرى حقیقت را در آراى خود اخذ نماید، در حالى که بین «آنچه واقعا حقیقت است» و «آنچه اکنون حقیقى است» تفاوتى آشکار و واضح است.


    • ··· منابع
      • ـ پاپکین، ریچارد و آوروم استرول، کلیات فلسفه، ترجمه سیدجلال‏الدین مجتبوى، تهران، حکمت، 1374.
      • ـ جیمز، ویلیام، پراگماتیسم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان. تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى. 1370.

    • ··· پی نوشت
      • 1 دانشجوى کارشناسى فلسفه، دانشگاه مفید. mousavirokni@yahoo.com
      • 2 دانشجوى کارشناسى فلسفه، دانشگاه مفید. دریافت: 12/3/89 ـ پذیرش: 29/6/89.
      • 1Charles Peirce, 1839-1914.

      • 2Tough-minded.

      • 3.Tender-minded

      • 4ـ ویلیام جیمز، پراگماتیسم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، ص 21.
      • 5ـ همان، ص 26.
      • 6ـ همان، ص 34.
      • 7Action.
      • 8ـ همان، ص 45.
      • 9ـ همان، ص 40.
      • 10ـ همان، ص 45.
      • 11ـ همان، ص 48.
      • 12ـ همان، ص 59.
      • 13ـ همان.
      • 14ـ همان، ص 133.
      • 15ـ همان، ص 138.
      • 16ـ همان، ص 140.
      • 17ـ ریچارد پاپکین و آوروم استرول، کلیات فلسفه، ترجمه سیدجلال‏الدین مجتبوى، ص 389.
      • 18ـ ویلیام جیمز، همان، ص 47.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    موسوی رکنی، سیدمحمدهادی.(1389) صدق از دیدگاه پراگماتیسم با تکیه بر نظریات ویلیام جیمز. ماهنامه معرفت، 19(8)، 105-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدمحمدهادی موسوی رکنی."صدق از دیدگاه پراگماتیسم با تکیه بر نظریات ویلیام جیمز". ماهنامه معرفت، 19، 8، 1389، 105-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    موسوی رکنی، سیدمحمدهادی.(1389) 'صدق از دیدگاه پراگماتیسم با تکیه بر نظریات ویلیام جیمز'، ماهنامه معرفت، 19(8), pp. 105-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    موسوی رکنی، سیدمحمدهادی. صدق از دیدگاه پراگماتیسم با تکیه بر نظریات ویلیام جیمز. معرفت، 19, 1389؛ 19(8): 105-