معرفت، سال نوزدهم، شماره یازدهم، پیاپی 158، بهمن 1389، صفحات 27-

    وحى و تفاوت آن با تجربه دینى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    احمدرضا بسیج / *دانشجوی دکتری - تفسیر قرآن و متون اسلامی / basij_581@yahoo.com
    چکیده: 
    به عقیده برخى دین‏پژوهان و متکلّمان غربى وحى مجموعه‏اى از حقایق درباره خداوند نیست، بلکه کتب مقدّس محصول کوشش‏هاى انسان براى شناخت معنا و اهمیت حوادث وحیانى هستند که ضمن عصرى بودن در قالب تجربه بشرى بروز مى‏یابند. از این‏رو، وحى و تجربه دینى در بُعد پدیدارشناسى تجربه دینى یکسان انگاشته شده است.      هدف این مقاله ضمن روشن ساختن معناى وحى و تجربه دینى و ارائه برخى نظریات مطرح در هر مورد به تبیین تفاوت وحى با تجربه دینى مى‏پردازد. روش پژوهش، مرورى و کتابخانه‏اى است که پس از بیان برخى نظریات در باب موضوع، به نقد و بررسى آنها پرداخته است.      براساس یافته‏هاى این پژوهش، که با ارائه 20 تفاوت عمده میان وحى و تجربه دینى به دست آمد، معلوم شد که منشأ وحى، براى گیرنده وحى (پیامبران) روشن است و به همین علّت، پیامبران هرگز در گرفتن پیام آسمانى دچار حیرت و اشتباه نمى‏شوند. وحى قرآن، در طول و عرض کامل و تمام است و تاکنون هیچ تجربه‏اى دینى یا شهودى عرفانى نتوانسته است به پاى آن برسد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال نوزدهم ـ شماره 158 ـ بهمن 1389، 27ـ40

     احمدرضا بسیج*

    چکیده

    به عقیده برخى دین‏پژوهان و متکلّمان غربى وحى مجموعه‏اى از حقایق درباره خداوند نیست، بلکه کتب مقدّس محصول کوشش‏هاى انسان براى شناخت معنا و اهمیت حوادث وحیانى هستند که ضمن عصرى بودن در قالب تجربه بشرى بروز مى‏یابند. از این‏رو، وحى و تجربه دینى در بُعد پدیدارشناسى تجربه دینى یکسان انگاشته شده است.

         هدف این مقاله ضمن روشن ساختن معناى وحى و تجربه دینى و ارائه برخى نظریات مطرح در هر مورد به تبیین تفاوت وحى با تجربه دینى مى‏پردازد. روش پژوهش، مرورى و کتابخانه‏اى است که پس از بیان برخى نظریات در باب موضوع، به نقد و بررسى آنها پرداخته است.

         براساس یافته‏هاى این پژوهش، که با ارائه 20 تفاوت عمده میان وحى و تجربه دینى به دست آمد، معلوم شد که منشأ وحى، براى گیرنده وحى (پیامبران) روشن است و به همین علّت، پیامبران هرگز در گرفتن پیام آسمانى دچار حیرت و اشتباه نمى‏شوند. وحى قرآن، در طول و عرض کامل و تمام است و تاکنون هیچ تجربه‏اى دینى یا شهودى عرفانى نتوانسته است به پاى آن برسد.

    کلیدواژه‏ها: وحى، تجربه دینى، معناى گزاره‏اى وحى، معناى غیرگزاره‏اى وحى.

     

     

    مقدّمه

    قرآن مقدّس‏ترین حقیقت دینى در نزد مسلمانان است. این کتاب که هیچ شکّى در آن نیست، هدایتگر عالمیان بوده و شفابخش تمامى دردها و آلام بشریت در هر عصرى است. کتابى که از هرگونه شک مبراست: «تَنزِیلُ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ.» (سجده: 2)

         با این حال، در جهان غرب و به طور عمده دنیاى مسیحى، به دلیل عیب و نقص و تحریف و ضعف کتب عهد عتیق و جدید و نارسایى آموزه‏هاى مذکور، نظریات گوناگونى پیرامون واقع‏نمایى، معرفت‏زایى، فهم‏پذیرى و از همه مهم‏تر وحیانى بودن یا نبودن آموزه‏هاى کتب مقدس بیان گردیده، که صرف‏نظر از درستى یا نادرستى آن عقاید و آراء در مورد عهدین، بى‏شک تعمیم آن نظرات به قرآن کریم جفا در حق بشریت و خطایى بزرگ بوده که آثارى مخرّب در پى خواهد داشت.

         یکسان‏انگارى وحى بى‏ریب الهى با تجربه غیرمعصومانه بشرى، یکى از آموزه‏ها و نگرش‏هاى جدید برخى دین‏پژوهان است. هرچند خودِ غربى‏ها کمتر درصدد تعمیم آن به قرآن برآمده‏اند، ولى به این دلیل که اولاً، حرف آنان عام بوده و ناگزیر شامل قرآن نیز مى‏شود و ثانیا، اینکه برخى پیروان شرقى آنان بدون توجه به لوازم این نظریات و بعضا عامدانه همان مطالب را بر قرآن نیز جارى ساخته‏اند، پاسخ‏گویى و نقد و بررسى آراء مربوطه ضرورت دارد. ما در این گفتار کوشیده‏ایم ضمن بیان معناى وحى و تجربه دینى، تفاوت آنها را بررسیم.

         تجربه دینى چیست؟ چه تفاوت و شباهتى با وحى دارند؟ برخى از متکلّمان و فلاسفه دین از بحث تجربه دینى براى توجیه معتقدات دینى استفاده کرده‏اند. از این‏رو، سؤال مطرح مى‏شود که آیا تجربه دینى مى‏تواند باورهاى دینى را توجیه کند؟ و کدام دسته از باورها را؟ و آیا تجربه دینى مى‏تواند منبعى معرفتى مانند وحى باشد؟

    نظر اسلام پیرامون وحى و حقیقت آن

    وحى در اصل به معناى اشاره سریع است. طبرسى فرموده: «ایحاء» القاى معنى است به طور مخفى، و نیز به معنى الهام و اشاره است. و اگر وحى و ایحاء را تفهیم خفى و کلام خفى معنى کنیم جامع تمام معانى خواهد بود.1

         آیت‏اللّه معرفت در تعریف وحى مى‏گوید: وحى پدیده‏اى روحانى است که در بعضى مردم پدید مى‏آید که با آن به ویژگى‏هاى روحى ممتاز مى‏گردند که آنان را سزاوار اتصال با ملأ اعلى مى‏گرداند و این مکاشفه در باطن نفس است و یا با شنیدن که گیرنده وحى احساسى ناگهانى را درمى‏یابد که از خارج وجودش بر او نازل مى‏گردد و برخاسته از ضمیر خود او نیست.2

        آیت‏اللّه جوادى آملى معتقد است: هرچند معناى جامع وحى، یکى است و به طور مشترک معنوى مطرح است، لیکن تفاوت عمیق میان این مصادیق به قدرى است که زمینه احتمال اشتراک لفظى را فراهم مى‏کند. اما وحى انبیا ویژگى خود را دارد که هرگز نباید با سایر مصادیق حتى با تجربه دینى عارفان برجسته، اشتباه شود. همچنین باید دانست که وحى اگر به حکم انشایى تعلّق بگیرد و دستور جدید به همراه داشته باشد، از سنخ تشریع است و مخصوص پیامبران مى‏باشد. اما اگر به فعل و عزم و اراده و انگیزه و مانند آن تعلّق بگیرد و از سنخ حکم انشایى نباشد، اختصاصى به پیامبر ندارد.3

        واژه وحى در قرآن به همان معناى جامع خود در چهار مورد به کار رفته است: 1. اشاره پنهانى؛ 2. هدایت غریزى؛ 3. الهام (سروش غیبى) که شامل وسوسه‏هاى شیطان نیز مى‏شود؛ 4. وحى رسالى؛ وحى بدین معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتاد بار از آن یاد شده است.4

        مطابق آموزه‏هاى‏قرآن‏وحى‏رسالى‏خودبر سه‏گونه است:

         1. وحى مستقیم؛ یعنى القاى مستقیم و بى‏واسطه مطلبى بر قلب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله؛

         2. خلق صوت؛ یعنى رسیدن وحى به گوش پیامبر، به گونه‏اى که کسى جز او نشنود؛

         3. القاى وحى به وسیله فرشته وحى.

    هر سه نوع وحى رسالى در آیاتى از قرآن مذکور است.5

        علّامه طباطبائى در مورد کیفیتِ گرفتن وحى توسط پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله معتقد است: پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قرآن را از فرشته وحى با نفس خود یعنى با تمام وجود خود تلقّى مى‏کرد نه از راه گوش [ظاهرى و حسى.6] این گرفتن ـ چنان‏که بیان شد ـ بر سه نوع است که یک نوع آن بدون واسطه و دو نوع دیگر با واسطه مى‏باشد.

         علّامه طباطبائى در جایى دیگر مى‏گوید: علاوه بر اینکه معانى قرآن از جانب خداوند مى‏باشد، الفاظ آن هم از ناحیه اوست. و نیز مراد از قلب، حقیقتى است از انسان که ادراک و شعور را به آن نسبت مى‏دهند و اینکه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هنگامى که به او وحى مى‏شد، هم مى‏دید و هم مى‏شنید، اما بدون اینکه دو حس بینایى و شنوایى‏اش به کار بیفتد، همچنان‏که در روایت آمده که حالتى شبیه به بیهوشى به آن جناب دست مى‏داد.

         پس پیامبر، همان‏گونه که ما شخصى را مى‏بینیم و صدایش را مى‏شنویم، فرشته وحى را مى‏دید و صدایش را مى‏شنید، اما بدون اینکه دو حاسه بینایى و شنوایى مادى خود را همچون ما به کار گیرد.7

        بدین ترتیب، وحى را در معناى اخص آن، که مربوط به پیامبران مى‏شود و قطعا از تجربه دینى و تجربه عرفانى متمایز مى‏باشد، مى‏توان چنین تعریف نمود: ابلاغ و القاى مطلبى از جانب خداوند به طرق سه‏گانه مذکور بر قلب پیامبر و رسول برگزیده خویش.

         این پیام و القا بر آخرین پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، که بدون هیچ تحریفى به ما رسیده است، یکى از نام‏هایش «قرآن» است. عدم تحریف قرآن مورد اتفاق تمامى اندیشمندان مسلمان از زمان نزول قرآن تا امروز است که کتاب‏ها و رسائل زیادى پیرامون آن به رشته تحریر درآورده و پاسخ‏هاى قاطعى به شبهات مطرح‏شده در این زمینه بیان نموده‏اند.8 بر این مطلب، هم شواهد تاریخى وجود دارد و هم دلایل روایى و عقلى.

    توقیفى بودن لفظ و محتواى وحى قرآنى

    مطلب قابل توجه دیگرى که در برخى گفتارهاى قدیم و جدید مطرح گردیده، این است که آیا هم محتواى قرآن و هم الفاظ آن وحى است یا اینکه فقط محتوا وحى بوده و لفظ از آن پیامبر مى‏باشد؟

         در این مورد، چهار حالت را مى‏توان تصوّر نمود:

         1. هم لفظ و هم محتوا از پیامبر است و وحى چیزى جز همان تجربه نبوى نیست؛

         2. هم لفظ و هم محتوا از جانب خداوند بوده و پیامبر هیچ نقشى در آن ندارد؛

         3. لفظ از جانب خداوند است و محتوا از جانب پیامبر؛

         4. محتوا از جانب خداوند است و لفظ از جانب پیامبر.

         از این چهار حالت، حالت سوم را به دلیل دور از عقل بودن کسى تاکنون بیان نکرده است، لیکن سه نظر دیگر کم و بیش قائلان و طرف‏دارانى دارد. البته مى‏توان نظریات دیگرى را نیز تصوّر کرد که ـ مثلاً ـ کسى بگوید: معنا از سوى خداوند باشد و لفظ از سوى جبرئیل، یا صورت‏هاى دیگرى از شرکت خدا و جبرئیل در وحى یا پیامبر و جبرئیل در وحى که یا اساسا کسى بر این باور نبوده یا شمار معتقدان چنین عقایدى بسیار اندک است، به گونه‏اى که قابل اعتنا و توجه نیستند. بنابراین، سه حالت دیگر ذکرشده را بررسى مى‏کنیم.

         طرف‏داران نظر چهارم، چنین نظر دارند که معانى قرآن کریم از سوى خداوند و الفاظ آیات از سوى رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاست؛ به این معنا که پیامبر به شیوه‏هایى که ذکر آن رفت معانى را دریافته و به سلیقه خود با توجه به ادبیات زمان و مکان خود در قالب الفاظ ریخته و بیان نموده است.

         طرف‏داران نظر اول همان‏هایى هستند که وحى را تا حدّ تجربه دینى فروکاسته‏اند. از جمله آقاى سروش که مى‏گوید: «پیامبرى نوعى تجربه و کشف بود. چنین بود که تجربه پیامبرانه مرتب تکرار مى‏شد، نه اینکه فقط یک بار وحى بر پیامبر آمده باشد یا فقط یک نوبت به معراج رفته باشد و باقى عمر بر سر آن گنج بنشیند و از آن خرج کند، بلکه باران رحمت وحى مستمرا بر او مى‏بارید و او را طراوت و شکوفایى بیشتر مى‏بخشید. لذا پیامبر تدریجا هم عالم‏تر مى‏شد، هم متیقن‏تر، هم ثابت‏قدم‏تر، هم شکفته‏تر، هم مجرب‏تر و در یک کلام پیامبرتر.»9

        ضعف این نظرگاه و نیز نظر چهارم با تبیین نظر دوم روشن خواهد شد.

         قایلان به نظر دوم عقیده دارند که هم الفاظ و هم معانى آیات قرآن کریم از سوى خداوند متعال بر پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده و آن حضرت بدون هیچ دخالتى عین همان چیزى را که دریافته، ابلاغ و اعلان نموده است. ایشان براى نظر خویش دلایلى دارند:

         الف. در قرآن آیاتى وجود دارد که این نظر را تأیید مى‏کند مبنى بر اینکه هم الفاظ آیات و هم محتوا و معنى آنها از سوى خداوند است؛ از آن جمله:«إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنا عَرَبِیّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (یوسف: 2)؛ ما قرآن را به زبان عربى نازل کردیم تا شما در مورد آن اندیشه کنید. این آیه به صراحت بیان مى‏کند که لفظ آیات نیز از جانب خداست.

         نیز در جایى مى‏فرماید: آنچه را از خدا بر تو وحى شد تلاوت کن که کلمات قرآن را هیچ کس نمى‏تواند تغییر دهد و هرگز جز درگاه او پناهى نخواهى یافت.10 معلوم است که «تلاوتْ» در مورد لفظ و مطلبى است که از دیگرى باشد و در مورد الفاظ خود گوینده تلاوت کاربرد ندارد.

         همچنین در آیات 4 سوره «مزمّل» و 16 تا 19 سوره «قیامت» اولاً، به صراحت ترتیب لفظ پیش از بیان معنى از جانب خداوند عنوان شده است؛ چه اینکه عجله نکردن در قرائت مربوط به لفظ است. ثانیا، معلوم است که قرائت نیز مانند تلاوت در مورد سخن غیر، معنى مى‏دهد و کسى سخن خود را دفعه اول قرائت نمى‏کند، بلکه هر کس به سخن خود تکلّم مى‏نماید. مگر اینکه کسى پیش از این از خود سخنى ساخته و پرداخته باشد و در درون مضبوط باشد یا در بیرون مکتوب، تا آن را قرائت نماید. و این مطلب توسط آیه شریفه نفى شده است که مى‏فرماید: ما خودمان قرآن را برتو مى‏خوانیم، سپس تو آن را قرائت کن.

         دلیل دیگر اینکه اگر لفظ قرآن از جانب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله باشد، وصف معصومانه بودن خود را از دست مى‏دهد و در نتیجه، با اوصاف حکمت و هدایتگرى خداوند متعال منافات پیدا مى‏کند. همچنین هرگونه دخالتى در قرآن، چه در متن و چه در لفظ، تحریف است که آن را از اعتبار مى‏اندازد.

         علاوه بر این، دیگر نمى‏توان میان وحى الهى با گفتار نبوى تمییزى قایل شد. حال آنکه تمام عالمان ادیب و ادیبان عالم بر این سخن متفق و معترفند که میان آیات قرآن و احادیث نبوى تفاوت معنادارى وجود دارد؛ چراکه از جنبه زیبایى‏شناختى و فصاحت و بلاغت، سخن‏سنجان نکته‏دان هیچ کلامى را با قرآن نمى‏توانند مقایسه کنند.

         در هر حال، عدم توجه به معناى وحى و تفکیک آن از تجربه دینى بشر و نیز بى‏دقتى در تعابیر قرآن و مدّعیات پیامبران موجب گردیده است تا نظریاتى خلاف واقع بیان شود. تفقّه تاریخى و معنایى و ادبى و روایى و نیز تعقّل در اهداف رسالت و توجه به صفات هدایتگرى و لطف و حکمت حق‏تعالى راهى باقى نمى‏گذارد جز اینکه بپذیریم:

         1. وحى الهى بر پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، امرى جداى از تجربه دینى و حتى تجربه عرفانى است، هرچند پیامبر نیز در موارد غیر از وحى، تجربه عارفانه داشته است.

         2. محتوا و لفظ قرآن هر دو از جانب خداوند بوده و پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هیچ تغییرى در محتوا و لفظ نداده است.

    نظر مسیحیان پیرامون وحى

    از نظر مسیحیان، کامل‏ترین وحى نه در کتاب، بلکه در انسان منعکس شده است. مسیحیان باور دارند که مسیح در زندگى و شخص خود، خدا را منکشف مى‏سازد و اراده او در مورد بشر را بیان مى‏کند. بر اساس این اعتقاد، کتاب مقدّس به چیزى فراتر از خود دعوت مى‏کند و بر ماست که پیوسته ایمان خود را به مسیح و پیامى که خدا در وى قرار داده است زنده و تقویت کنیم. کسانى هم که عهد جدید را نوشته‏اند، درصدد بودند تجربه خویش را از عیسى به دیگران برسانند.11

        اندیشمندان مسیحى در دو سده اخیر، عالى‏ترین گونه وحى را تجلّى خداوند در وجود حضرت عیسى علیه‏السلام دانسته و وحى و انکشاف گزاره‏اى را از انکشاف و وحى غیرگزاره‏اى تمییز داده‏اند. آنها بر این باورند که خداوند خود را به گونه‏ها و شیوه‏هاى مختلف براى آدمیان منکشف مى‏سازد که یکى از آنها انکشاف در قالب پیام لفظى است. مثلاً، در کتاب مقدّس عبرانیان آمده است: خدا که در زمان سلف به اقسام متعدد و راه‏هاى مختلف به وساطت انبیا با پدران ما تکلّم نموده، در این ایام آخر به ما به وساطت پسر خود متکلّم شد.12

        برخى از نویسندگان مسیحى، انکشاف خداوند را در دو دسته عمومى و خصوصى جاى مى‏دهند. دسته اول شامل انکشاف خدا در طبیعت، تاریخ و وجدان انسان مى‏شود و دسته دوم شامل معجزات و پیش‏گیرى‏هاى پیامبران، هرچند آنان باید همه جهانیان را در این گنج باارزش سهیم سازند. از دیگر موارد انکشاف خاص تجلّى خداوند در تجربیات شخصى کتاب مقدّس و وجود حضرت عیسى مسیح علیه‏السلام است. انکشاف اراده یا پیام خداوند براى انسان «وحى گزاره‏اى» نامیده مى‏شود. البته این مسئله به معناى وحیانى دانستن الفاظ نیست، بلکه به این معناست که نویسندگان کتاب مقدّس از الهام‏هاى الهى برخوردارند؛ چنان‏که گویى روح‏القدس پیام الهى را در جان آنان مى‏دمد.13

        به نظر بسیارى از روشن‏فکران اروپا در سده هجدهم، همه بنیان‏گذاران مکاتب دینى و به ویژه پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فریب‏کار بوده‏اند که ارتباط با منبع وحى را وسیله‏اى براى رسیدن به مقاصد و منافع خویش قرار داده‏اند، هرچند هدفشان (نجات جامعه از گرداب مشکلات و فسادهاى اخلاقى) امرى پسندیده و مقدّس بوده است.

         برخى دیگر، با تأکید بر صداقت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله گفته‏اند: صداقت او دلیل بر حقانیت پندارهایش نیست. از نظر آنان، در روح پیامبران اندیشه‏هایى پدید مى‏آید که به گمان آنها وحى الهى است. بر این اساس، آنچه را که پیامبر راهنمایى‏هاى الهى مى‏پندارد، چیزى جز تجلّى حالات و خصوصیات روانى او نیست.

         ویلیام مونتگمرى وات نیز وحى را تخیّل خلّاق پیامبر مى‏نامد.14 او مى‏گوید: گفتن اینکه محمّد[ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله] در عقاید خود یک‏دل و راستگو بوده، دلیل آن نیست که معتقدات وى همه درست بوده است؛ ممکن است کسى در موضوعى یک‏دل باشد، ولى اشتباه کند. براى نویسندگان مغرب‏زمین نشان دادن اینکه محمّد[ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله]ممکن است اشتباهاتى کرده باشد، چندان دشوار نیست.15

        مسیحیان معتقدند که خداوند کتاب‏هاى مقدّس را به وسیله مؤلفانى بشرى نوشته است و بر اساس این اعتقاد، مى‏گویند: کتاب‏هاى مقدس یک مؤلف الهى و یک مؤلف بشرى دارند.

         از نظر مسیحیان، خدا مؤلف نهایى کتاب مقدّس است؛ جز اینکه این عمل را از طریق مؤلّفان بشرى که کارگزاران وى بوده‏اند، به انجام رسانده است. مؤلّفانِ بشرى کتاب مقدّس هریک در عصرى خاص مى‏زیسته و به رنگ زمان خود درآمده بوده‏اند.16

        مسیحیان هرگز نمى‏گویند عیسى کتابى به نام انجیل آورد. آوردن وحى توسط عیسى به گونه‏اى که مسلمانان در مورد قرآن و پیامبر اسلام معتقدند در مسیحیت جایى ندارد. مسیحیان عیسى را تجسّم وحى الهى مى‏دانند و به عقیده آنان، وى نه حامل پیام، بلکه عین پیام بوده است. بدین سبب، ما مسیحیان خواستار انجیلى نیستیم که عیسى آن را نوشته یا به شاگردانش املا کرده باشد.17

        ایان باربور نیز در تبیین نظر برخى معتقدان به تجربه دینى مى‏گوید: خداوند وحى فرستاده است، ولى نه به املاى یک کتاب معصوم، بلکه با حضور خویش در حیات مسیح و سایر پیامبران و بنى‏اسرائیل. در این صورت، کتاب مقدّس «وحى مستقیم» نیست، بلکه «گواهى انسان بر بازتاب وحى» در آینه احوال و تجارب بشرى است.18

    نظر مسلمانان پیرامون وحى

    در مقابل این عقیده، مسلمانان عقیده‏اى عقلى و نقلى نسبت به قرآن کریم دارند. ایشان معتقدند: برترین نعمت خداوند یعنى قرآن کریم «احسن‏الحدیث» بوده و جز حق و حقیقت نیست: «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ.» (آل‏عمران:3)

         قرآن بهترین سخن و زیباترین کلامى است که خداى سبحان نازل فرموده؛ چه از نظر الفاظ و عبارات و فصاحت و بلاغت و چه از نظر محتواى غنى و انسان‏سازش.

         مرحله نازله قرآن کریم که به صورت الفاظ عربى است و جامعه انسانى در خدمت آن قرار دارد، رقیق‏شده ام‏الکتاب است که مرحله عالیه قرآن مى‏باشد. خداوند آن حقیقت متعالى ام‏الکتاب و کتاب مکنون را تنزیل داده و رقیق نموده و در قالب مفاهیم و الفاظ بر پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل فرموده است تا براى عموم مردم قابل درک‏وتعقّل‏باشد.19

        تنزّل قرآن به نحو تجلّى است؛ یعنى در عین حال که معارف آن به دست مردم رسیده، مرحله اعلایش در مقام لدن، نزد خداى علىّ حکیم و مرحله عالیه‏اش، در دست فرشتگان «کرام برره» است. بنابراین، قرآن کریم یک حقیقت ذومراتب است. این مراتب هم ارتباط جلوه‏اى با یکدیگر دارند و هر مرتبه‏اى جلوه مرتبه فوقانى و رقیق‏شده آن است و از نظر وجودى، وابستگى تمام به مرتبه فوقانى خود دارد و از این حیث، تصوّر مراتب منفک و جدا از هم براى قرآن، تصوّر درستى نیست.20

        تصویر روشن و بیان حقیقت قرآن در کلام مفسّر و معلِّم و بلکه تجسّم علمى و عملى قرآن یعنى على علیه‏السلام به زیبایى و شیوایى در مواضعى از نهج‏البلاغه از جمله در خطبه 198 آمده است. مطالعه این گفتارها به درستى و خوبى تمایز و تفاوت قرآن را به عنوان کلام وحیانى معصومانه خداوند با کتب دیگر آسمانى نشان مى‏دهد.

         از دید یک مسلمان و بلکه آموزه‏هاى قرآن و احادیث، قرآن کریم چیزى جز وحى الهى نیست. وحى خداوند معصومانه به نبى اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسیده و آن‏گاه در قالب کتاب معصومانه به بشر ارائه شده است. قرآن هم محتوا و هم الفاظش بیانگر وحى الهى است و به زبان و بیانى فصیح و بلیغ و روشن و روان در اختیار بشر قرار دارد تا با تمسّک به آن بشر بتواند قوس صعود کمالى خود را از دنیا تا اخرى، از ظاهر تا باطن یا از ذرّه تا ذروه و از انسان بودن تا خداگونه شدن و جاودانگى و لذّت و حیات ازلى بپیماید. از این‏رو، هیچ شبهه و خطا و نقص و نقضى در آن راه ندارد و بلکه عارى از هرگونه شبهه‏اى است.21

        آموزه‏هاى قرآن به گونه‏اى است که در نهایت اراده الهى بر آن است تا جهانگیر شده و براى همیشه باقى بماند.22 قرآن کتابى است در نهایت استوارى و روشنى. ظهر و بطن آن روشنگر و هدایت‏کننده است: «الَرَ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَقُرْآنٍ مُبِینٍ.»(حجر: 1) لفظ و محتواى آن هر دو از جانب خداى سبحان است23 و پیامبر در بیان و ابلاغ و ترجمان قرآن، هیچ چیزى از خود، نه بر آن مى‏افزاید و نه از آن مى‏کاهد.24 پیامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید، آنچه مى‏گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده است، نمى‏باشد؛ چراکه اگر بخواهد آیات را کم یا زیاد کند مجازات مى‏شود.25 قرآن کتابى است که مى‏خواهد بشریت را از ظلمت‏هاى جهالت، بطالت، خسارت، ضلالت و شرک و تیه و تباهى به وادى نور و روشنایى حقیقت و هدایت و سعادت دنیایى و آخرتى ببرد.26

        بنابراین، از دید قرآن و معتقدان به آن، قرآن مجید جز وحى الهى نیست و خداوند نه در شخص پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، بلکه در قرآن تجلّى نموده است. چنان‏که على علیه‏السلام به عنوان برترین شاگرد مکتب قرآن و مفسِّر و مؤوِّل آن مى‏فرماید: خداوند براى بندگانش در کتابش تجلّى کرد بدون آنکه او را ببینند و قدرت خود را به همه نمایاند و از قهر خود ترساند.27 البته خداوند سبحان تجلّى عامّى هم دارد که در مورد همه مخلوقات جریان داشته و اختصاصى به پیامبران ندارد؛ چنان‏که على علیه‏السلامفرمود.28

        به هر حال، وحى از جانب خداست و انسان گیرنده وحى تأثیرى بجز پذیرش و دریافت آن ندارد.29

    معناى گزاره‏اى وحى

    وحى گزاره‏اى یعنى جنبه باطنى و درونى وحى که بر قلب پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله القا شده است. وحى گفتارى جنبه مشهود و بیانى وحى است که در قالب الفاظ به‏بشر عرضه مى‏شود.

         مسیحیان تا قرن هجدهم میلادى، جز معناى گزاره‏اى برداشت دیگرى از وحى نداشتند، اما در دو سده اخیر، برداشت غیرگزاره‏اى از وحى رواج روزافزونى یافته است.

         پژوهش‏هاى نوین در کتاب مقدّس موجب شد عدّه‏اى از مسیحیان تفسیر تازه‏اى از وحى ارائه دهند و به جاى پذیرش یک کتاب عارى از خطا، بر حضور خداوند در زندگى مسیح و دیگر پیامبران تأکید ورزند. کارل بارت، متکلّم قرن بیستم پروتستان، در این‏باره مى‏گوید: وحى اصلى همانا شخص مسیح است؛ کلمه اللّه در هیأت انسانى. کتاب مقدّس یک مکتوب صرفا بشرى است که بر این واقعه وحیانى شهادت مى‏دهد. فعل خداوند در وجود مسیح و از طریق اوست، نه در املاى یک کتاب معصوم. هم از این‏روى، هر آنچه را که انتقاد تاریخى و تحلیل مستند درباره محدودیت‏هاى بشرى نویسندگان کتاب مقدّس مى‏گوید، مى‏توان به سمع قبول شنید.

         مهم‏ترین دلیل مسیحیان بر انکشاف خداوند در مسیح، بخش‏هایى از کتاب مقدّس، به ویژه نوشته‏هاى پولس و یوحنا است. در آیات آغازین انجیل یوحنا در این‏باره چنین آمده است: در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود... و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد، پر از فیض و راستى و جلال او را دیدیم؛ جلالى شایسته پسر یگانه پدر.30

        در میان اندیشمندان مسلمان، برخى عقیده دارند: وحى اسلامى دو لایه دارد: لایه مشهود و لایه باطنى.

         لایه مشهود و برتر وحى اسلامى ویژگى زبانى دارد و سخن خود خداست. پیامبر تجربه خود را در قالب زبان عربى براى دیگران بیان نکرده و یا حقایقى را که بر قلبشان نازل شده‏اند به صورت زبان عربى و قرآن درنیاورده‏اند، بلکه قرآن خود کلمات خداست؛ خدا به زبان عربى با پیامبر سخن گفته است. ما با این لایه مشهود سر و کار داریم و مبناى تفکّرات اسلامى ماست.

         لایه باطنى و درونى وحى، وحى غیرگفتارى است. در مواردى هم حقایقى به قلب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله القا مى‏شد. همه وحیى که بر پیامبر نازل مى‏شد، صورت زبانى نداشت. پیامبر به عالم غیب آگاهى پیدا مى‏کردند و از حقایقى خبر مى‏یافتند. این آگاهى‏ها به صورت وحى گزاره‏اى بودند و چه بسا دیگران از آنها اطلاع نمى‏یافتند.

         لایه مشهود و برتر وحى اسلامى «وحى گفتارى» و لایه باطنى آن «وحى گزاره‏اى» است.31 وحى تدریجى، وحى گفتارى و وحى دفعى، غیرگفتارى و گزاره‏اى بوده‏است.32

        هرچند این نکته جدیدى نیست؛ چراکه از نگاه مسلمانان، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در تمامى زندگى خود معصوم است، چه هنگام تلقّى وحى و چه در مواقع دیگر. بنابراین، از دید اهل نظر، همه زندگى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مأخوذ از وحى است. وحى گفتارى به او همان قرآن است و وحى گزاره‏اى، تجربه معصومانه نبوى؛ چراکه پیامبر نفس کلى بوده و اتصال نفس او با جبروت و لاهوت جز انکشاف حق و راستى نمى‏تواند باشد.

    تجربه دینى

    على‏رغم اینکه شاید هیچ عبارتى در اندیشه‏هاى کلامى جدید ابهام‏آمیزتر از تجربه دینى نباشد و به همین دلیل، هر کسى مى‏تواند تعریفى از تجربه دینى داشته باشد که لزوما با تعریف دیگران یکى نباشد، ولى بر اساس آنچه بیان شد مى‏توان دریافت که تجربه دینى ترجمان غربى از وحى است که البته از دیدگاه و منظر اسلامى خطا و نادرست مى‏باشد.

         با همین رویکرد غربى‏شده وحى است که آقاى سروش صراحتا مى‏گوید: چون وحى تجربه دینى است و تجربه دینى درباره دیگر انسان‏ها نیز روى مى‏دهد، پس تجارب دینى دیگران نیز به فربهى و غناى دین مى‏افزاید و با گذشت زمان، دین بسط و گسترش مى‏یابد. از این‏رو، تجربه‏هاى دینى عارفان، مکمل و بسط‏دهنده تجربه دینى پیامبر است و در نتیجه، دین خدا رفته رفته پخته‏تر مى‏گردد. این بسط و گسترش نه در معرفت دینى، بلکه در خود دین و شریعت صورت مى‏گیرد.33

        تجربه دینى، برابر نهاد فارسى واژه انگلیسى «Religious experience» است. در یک معناى گسترده، هرگونه احساس، حال، مشاهده و دریافت شخصى که آدمى را به گونه‏اى با جهان ناپیدا و ماوراء طبیعت و نیروهاى غیبى حاکم بر انسان و دیگر موجودات عالم ماده مرتبط سازد و توجه آدمى را بدان‏ها معطوف دارد، تجربه دینى خوانده مى‏شود. در این معناى عام، تجربه دینى شامل تجربه‏هاى بصیرت‏آمیز که مؤمنان از سر مى‏گذرانند نیز مى‏شود.

         اما تجربه دینى به معناى اخص آن، تجربه‏اى است که در آن به نظر مى‏رسد خداوند خویش را به گونه‏اى بر انسان آشکار یا متجلّى ساخته است؛ تجربه‏اى که شخص متعلّق آن را خداوند مى‏انگارد یا تجلّى خداوند در یک فعل یا موجودى که به نحوى با خداوند مرتبط است. به دیگر سخن، تجربه دینى به معناى خاص آن عبارت است از گونه‏اى ظهور یا تجلّى خداوند بر شخص تجربه‏گر. به بیانى روشن‏تر، تجربه دینى، تجربه‏اى است که شخص در آن حضور مستقیم خدا را احساس کند.

         تجربه‏هاى دینى ابعاد متنوع و متفاوتى دارد. بعد پدیدارشناختى را که موردنظر شلایر ماخر و اتو است، در این مقاله مورد بررسى قرار داده‏ایم. بُعد روان‏شناختى هم مورد توجه ویلیام جیمز است و آلستون و سوئین برن به بعد معرفت‏شناختى نظر دارند. تجربه دینى براساس رویه پدیدارشناختى به عنوان گوهر دین و همسان‏انگارى با وحى و منشأ دین و مبنایى براى پلورالیسم دینى مطرح است. نیز توجیه معرفتى باور دینى توسط تجربه دینى عمده‏ترین مسئله معرفت‏شناسى تجربه دینى است. معرفت‏شناختى تجربه دینى و پدیدارشناختى آن هرچند داراى تمایز هستند، لیکن به معناى عدم ارتباط آن دو نیست؛ زیرا این هر دو از نتایج یکدیگر بهره مى‏برند و با هم در تعامل‏اند.34

        مفهوم وحى در ادیان از مفاهیم اساسى و بنیادین است، اما معناى یکسانى از آن در همه ادیان وجود ندارد. معمولاً مسیحیان دو گونه وحى الهى را از هم تفکیک کرده‏اند:

         1. تجلّى خدا؛ بدین معنا که خدا به صورت خاصى در حضرت عیسى براى بشر تجلّى و تجسّم یافته است.

         2. القاى حقایق از جانب خدا؛ یعنى خدا حقایقى را به صورت گزاره‏هایى القا مى‏کند.

         در این میان، مسیحیت بیشتر بر پایه وحى به معناى نخست استوار شده است. جان هیک مى‏گوید: یهوه، اللّه و خداى آسمانى مسیحیان که هرکدام شخصیت‏هاى الوهى و تاریخى‏اند، در حقیقت محصول مشترک ظهور کلى الهى و دخالت قوه مصوّره آدمى در شرایط خاص تاریخى هستند.35

        نیز مى‏گوید: به عقیده مصلحان دینى قرن شانزدهم، وحى مجموعه‏اى از حقایق درباره خدا نیست، بلکه خداوند از راه تأثیر گذاشتن در تاریخ، به قلمرو «تجربه بشرى» وارد مى‏گردد. از این دیدگاه، احکام، کلامى مبتنى بر وحى نیستند، بلکه کوشش‏هاى انسان براى شناخت معنا و اهمیت حوادث وحیانى به شمار مى‏روند.36

        شلایر ماخر گوهر دین را نوعى احساس و تجربه مى‏داند و استیس گوهر ادیان را تجارب عرفانى برمى‏شمارد. از منظر پست‏مدرنیست‏ها، هر تجربه‏اى بر تفاسیر و نظریات قبلى مبتنى است. ضمن آنکه اگر هر تجربه‏اى بر تفسیر مبتنى است، هیچ نقطه شروع خنثایى وجود ندارد که بناى معرفت را بر آن استوار سازیم. تفاسیر و نظریات ما از خطا مصون نمى‏باشند. از این‏رو، معارفى هم که بر آنها مبتنى شده‏اند، قابل اطمینان نیستند. از سوى دیگر، هیچ زبانى هم نمى‏تواند همه واقعیت را وصف کند؛ زیرا زبان‏ها چشم‏اندازها و منظرهاى خاص بشرى‏اند که انسان‏ها نمى‏توانند این چشم‏اندازها را پشت سر گذارده و فارغ از آنها به واقعیت بنگرند.37

        تجربه دینى هرگونه تجربه‏اى است که هر انسانى در ارتباط با خدا مى‏تواند داشته باشد.38

        ویلیام پى آلستون، تجربه دینى را نوعى تجربه حسى مى‏داند که نسبت به باورهاى ناظر به خداوند عمدتا همان نقش معرفتى تجربه حسى نسبت به باورهاى ناظر به جهان فیزیکى را ایفا مى‏کند. دوم، گزارش‏هاى فراوانى است که از صاحبان تجربه دینى نقل شده است.39

        سرانجام اینکه مسیحیان معتقدند: اعتناى خداوند این نبوده است که یک کتاب معصوم املا کند یا تعالیم تخطى‏ناپذیر و خطاناپذیرى القا کند، بلکه به منصه ظهور آوردن وقایعى در حیات افراد و جوامع بوده است. خود کتاب مقدّس سراپا یک مکتوب بشرى است که حکایتگر این وقایع وحیانى است.40

    حقیقت وحى و تفاوت آن با تجربه دینى

         1. یقینى بودن وحى

    وحى از سنخ علم حضورى است و کامل‏ترین مراتب آن است که انسان با جان و دل آن را مى‏بیند. وحى، عبارت است از: مشاهده حقیقتى که آن حقیقت، مقوّم هستى انسان است و انسان با علم حضورى ناب، مقوّم هستى خود را که خدا و کلام خداست مى‏یابد، چنان‏که خود را مى‏یابد. وحى، یافتن است و پیامبر وقتى وحى را مى‏یابد، یقین دارد که یافته او وحى است. از این‏رو، وحى از سنخ تجربه دینى نیست تا اولاً، نیاز به مشاهده مکرر داشته باشد و ثانیا، در ابتدا همراه با شک باشد.41

         2. خطاناپذیر بودن وحى

    پیامبر وقتى وحى را دریافت مى‏کند، چون واقع را آن‏گونه که هست مى‏یابد، هرگز در تلقّى آن خطا نمى‏کند. خطا در جایى است که باطل در آنجا راه دارد، چنان‏که شک در جایى متصور است که جز حق، چیز دیگرى را نیز در آن موطن راه داشته باشد. لیکن در موطن وحى یابى، باطل راه ندارد. از این‏رو، نه خطا متصوّر است و نه شک.

         از ویژگى‏هاى وحى نبوى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله این است که در سه مقطع دریافت، حفظ و نگه‏دارى، املا و ابلاغ کلام خدا از هر خطا و اشتباهى مصون است. بنابراین، وحى، آگاهى‏اى است که از راه شهود حقیقت براى پیامبران حاصل مى‏شود و پیامبر از همه جهات از سهو، نسیان و عصیان معصوم است.42

        از سوى دیگر، باید دانست که جهان به دو نشئه غیب و شهادت تقسیم مى‏شود. نشئه غیب، فراطبیعى، حق و صدق و خالص و کامل و تام است ولى نشئه شهادت، مشوب از حق و باطل و صدق و کذب و سَرَه و ناسره و کامل و ناقص و تام و معیب است. در نشئه حقّ سره، مجالى براى باطل نیست و پیامبران به آن بارگاه تشریف بار مى‏یابند و دیگران هرچند به آن بارگاه منیع نزدیک شوند از کارگاه خیالى و وهم و آغشتگى و آمیختگى مصون نیستند.43

         3. عدم وابستگى وحى به شرایط معنوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

    اگر تجربه دینى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله همان وحى باشد، پس یا باید غیر از اوقاتى که بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وحى مى‏شده است، پیامبر تجربه دیگرى نداشته باشد یا باید تمام تجربیات پیامبر، در قالب وحى بیان شوند، و این هر دو نابجاست؛ چه اینکه «تجربه دینى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مخصوص زمان دریافت وحى نبود، بلکه وى به دلیل علوّ مقام الهى و معنوى و قلب پاک و نورانى خود، هنگام عبادات و مناجات دچار حالات معنوى و تجارب دینى مى‏شد و به دلیل عظمت روحى همواره به خدا توجه داشت و در حال احساس تجربه دینى بود، در حالى که همیشه در این حالات وحى الهى دریافت نمى‏کرد. فقط در لحظات محدود و شرایط خاصى وحى الهى بر او نازل مى‏شد. بنابراین، نزول وحى الهى وابسته به حالات معنوى و تجربه دینى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نبود، بلکه وابسته به شرایط و نیاز مسلمین به دریافت راهنمایى ویژه از طرف خدا بود. اگر وحى همان تجربه دینى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تلقّى شود، دلیل نام‏گذارى وحى به بخش خاصى از تجارب دینى وى نخواهد بود.»44

         4. مرجعیت وحى براى دیگران

    وحى معصومانه ـ چنان‏که در بند دوم بیان شد ـ براى دیگران حجت و مرجع و مصدر اندیشه و عمل است. حال آنکه تجربه دینى خیلى که اعجاز کند براى خود تجربه‏گر حجت است نه دیگران. آنچه را پیامبران الهى مدعى آن بودند این است که آنها پیام خداوند را براى همه مردم مى‏دانستند و به همین دلیل، درصدد تبلیغ آن برمى‏آمدند، حال آنکه هیچ کس دیگرى به تبلیغ تجربه دینى خود نمى‏پردازد.

         قرآن کریم به عنوان وحى معصوم، خود را چنین معرفى مى‏کند: هدایت براى انسان‏ها،45 ذکر براى بشریت،46 هشدار براى جهانیان،47 شفا و رحمت،48 هدایت و شفا براى مؤمنان49 و تبیین‏کننده معارف، علوم و حقایقى که انسان بدون استناد و استفاضه از قرآن نمى‏تواند به آنها برسد.50

        این نکته‏اى است که تاکنون کسى آن را انکار ننموده و به دلیل کارکرد تاریخى و نتایج ملموس که در بستر تاریخ علم بعد از نزول قرآن حاصل شده است قابلیت انکار بعد از این را هم ندارد.

         5. جامع بودن وحى

    تجربه دینى عموما محدود به یک جنبه و ساحت است و آن هم وجود حقیقتى معنوى در جهان ـ چنان‏که پیش از این بیان شد ـ حال آنکه وحى همانند تجربه دینى معصومان و بلکه بالاتر از آن، مقام جمع‏الجمعى داشته و واجد تمامى مراتب و مدارج معرفت در همه ساحات و زمینه‏ها از قبیل، شهودى، فلسفى، علمى، سیاسى، عبادى، اخلاقى، اجتماعى، فقهى، حقوقى، تاریخى، ادبى، هنرى و غیره است.

         البته ما اصرار و تأکید داریم که این سخن اولاً، در مورد قرآن کریم صدق مى‏کند که دلایل بسیار بر عدم تحریف آن وجود دارد نه در مورد کتب پیشین که هم دلایل نقلى و عقلى بر تحریف آن وجود دارد و هم شواهد تاریخى گواهى بر آن مى‏دهد و ثانیا، در مورد تجربه دینى نبى اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمّه اطهار علیهم‏السلام دست‏کم آن بخشى که در صحت و سلامت آن، هم پذیرش عقلى هست و هم شواهد نقلى به کار مى‏رود. در واقع، تجربه دینى در عرض سایر معرفت‏هاست؛ ولى وحى اعم از همه آنها مى‏باشد.

         6. غیربشرى بودن لفظ و معنى در وحى

    تجربه دینى متعارف، تعبیرى انسانى دارد، اما در وحى الهى لفظ و معنا از سوى خداست.51

         7. روشن بودن منشأ وحى

    منشأ وحى، براى گیرنده وحى که پیامبرانند روشن است و به همین علت، پیامبران هرگز در گرفتن پیام آسمانى دچار حیرت و اشتباه نمى‏شوند؛ چون آگاهانه و با آغوشى باز به استقبال آن شتافته‏اند.52 در حالى که تجربه دینى و دریافت‏هاى عرفانى مى‏توانند از الهامات غیبى راستین باشند یا از القائات شیطانى، وسوسه‏هاى نفسانى، امیال و احساسات.

         8. عدم پذیرش ادعاى وحى از هر کسى

    ما مى‏توانیم ادعاى تجربه دینى داشتن یا کشف و شهود عرفانى را به آسانى از هر مدّعى بپذیریم، ولى ادعاى وحى را حتى با وجود اصرار زیاد مدّعى نمى‏توانیم به سادگى بپذیریم؛ چراکه وحى پدیده‏اى غیرعادى است که پذیرش آن نیازمند مقدمات و شرایطى مخصوص به خود است.

         9. دینى بودن وحى

    در حصول تجربه دینى، ضرورتى براى اعتقاد به خداى واحد وجود ندارد، بلکه براى معتقدان به ادیان منکر وجود خدا هم ممکن است حاصل شود. در حالى که وحى نه تنها به منکران خدا نازل نمى‏شود، بلکه در میان معتقدان نیز فقط بر پیامبران فرو فرستاده مى‏شود.53

         10. نداشتن اختلاف و تناقض

    در گزاره‏هاى وحیانى حتى با توجه به فاصله زمانى میان آنها نقض و خلاف و تباینى یافت نمى‏شود، ولى در تجربیات دینى و حتى کشف و شهودهاى عرفانى، تضاد و تناقض و تعارض وجود دارد.

         11. اوصاف اختصاصى وحى

    آنچه در قالب وحى بیان مى‏گردد واجد اوصافى مى‏شود که فهم دقیق آن اوصاف، بسیارى از حقایق را روشن مى‏سازد، اوصافى از قبیل حکیم، مجید، کریم، ذکر و... .

         در حالى که هیچ تجربه دینى یا عرفانى چنین ویژگى‏ها و اوصافى را برنمى‏تابد، مگر آنچه توسط معصومان علیهم‏السلام صورت گیرد که البته در درجه پایین‏ترى از حکمت و مجد و کرامت وحى رسالى قرار مى‏گیرند.

         12. هدایتگرى وحى در جنبه عملى

    گزاره‏هاى وحیانى هر کدام به تنهایى ـ چه رسد در مجموع ـ راهگشا و چاره‏نمایى مسائل، مشکلات، مصائب و راهنمایى براى زندگى بشر هستند، حال آنکه تجربیات دینى از چنین ویژگى محرومند. در واقع، وحى وظیفه انسان را با خود، خدا و جهان تبیین مى‏کند، ولى تجربه دینى چنین قدرت و معجزى ندارد.

         13. جهان‏شناسى وحى در جنبه نظرى

    گزاره‏هاى وحیانى، نمایى کلى و جزئى از هستى، هدف خلقت، مبدأ، معبر و معاد و دیگر مسائل در بعد نظر ارائه مى‏نمایند که بدون آنها هرگز بشر نمى‏توانست آنچه را در عالم غیب است و در باطن هر ظاهرى بشناسد. اما اگر تمامى تجربیات بشرى را از ابتداى خلقت آدمى روى زمین تا امروز روى هم قرار دهیم، قطره‏اى از این همه معارف وحیانى را هم نمایش نمى‏دهند چه رسد به اینکه جهان‏بینى، انسان‏شناسى، خداشناسى و دیگر معارف را بخواهند معرفى نمایند.

         14. تفاوت وحى با سایر کلمات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

    وقتى روایات برجاى مانده از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را با قرآن مقایسه مى‏کنیم تفاوت محسوسى در سبک و نحوه بیان و آهنگ کلمات و ترکیب جملات مشاهده مى‏نماییم.54 همچنین است تفاوت با احادیث ائمّه اطهار علیهم‏السلام.

         15. ارائه اخبار گذشتگان و آیندگان

    در کشف و شهودهاى عرفانى و دیگر تجربیات دینى، اخبار تفصیلى احوال گذشتگان و سرنوشت اقوام و ملل مختلف نمى‏آید، اما در وحى مى‏آید. بخش‏هایى از قرآن کریم به ذکر احوال اقوام گذشته، از گذشته‏هاى دور تا زمان نزول قرآن، اختصاص یافته است.55

         16. جهت‏نیافتگى وحى از فرهنگ زمانه

    معمولاً مجموعه تعالیم و فرمان‏هایى که انبیا به عنوان وحى در اختیار بشر قرار داده‏اند، با فرهنگ زمانه انبیا در تقابل است. انبیا معمولاً با سنت‏هاى رایج و اندیشه‏هاى حاکم بر جامعه خودشان، که معمولاً خرافى و پوچ و دست و پاگیر و منحط بودند، به مبارزه برمى‏خاستند و سنت‏ها و اندیشه‏هاى تازه‏اى را بر جاى آنها مى‏نشاندند. این تحوّل از معارفى ناشى مى‏شده که به نام وحى از سوى خداوند دریافت مى‏داشتند.

         اما تجربه‏هاى دینى بر مبناى ساختارگرایى، از فرهنگ زمانه تغذیه مى‏کنند. اگر عارف پیش از حصول تجربه، افکار و اندیشه‏هاى یک مسلمان را داشته باشد، تجربه‏هاى او در چارچوب اندیشه‏هاى اسلامى شکل مى‏گیرد. حتى چارچوب‏هاى اعتقادى و ارزشى مذهبى و فرقه‏اى نیز در شکل‏گیرى تجربه عرفانى مؤثر است.56

         17. روشن و تفصیلى بودن وحى

    وحى الهى، به ویژه قرآن کریم، با زبانى روشن و روشنگر ابلاغ شده است. قرآن مقاصد خود را به روشنى و با تفصیل جرئیات بیان کرده است، در حالى که تجربه‏هاى دینى و عرفانى معمولاً زودگذر و بیان‏ناپذیرند. نمونه‏اى ضعیف از تجربه‏هاى آن سویى رؤیاى صادقانه است.57

         18. ارائه تصویر روشن از مرگ و معاد

    برخى گزاره‏هاى وحیانى، چنان تصویر روشن و جامع و مفصّلى را از مرگ و معاد ارائه مى‏کنند که هیچ تجربه بشرى اعم از عرفانى و غیرعرفانى قابل مقایسه با آن نیست.

         19. وحى همراه با تحدّى است

    قرآن کریم که مجموعه وحى بر رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است، جهانیان را اعم از جن و انس به آوردن سوره یا سوره‏هایى نظیر قرآن به معارضه طلبیده است: اى رسول ما، بگو: اگر انس و جن با هم اجتماع و اتّحاد کنند که همانند این قرآن را بیاورند،نظیرآن‏رانخواهندآورد،هرچندپشت‏به‏پشت‏هم‏دهند.58

        قرآن به علاوه، موضوع تحدّى را نیز روشن نموده است؛ در جایى مى‏فرماید همانند قرآن بیاورید59 و در جاى دیگر به آوردن ده سوره نظیر قرآن تحدّى مى‏نماید.60 و گاه به یک سوره واحد تحدّى مى‏کند.61

        در حالى که تجربه دینى معتقدان به شرایع و غیر آن هرگز نه ادعایى در این باب دارند و نه ادعایى اگر داشته باشند، منطقى و جدى به حساب مى‏آید.

         20. کامل و تمام بودن وحى

    وحى قرآن هم در طول کامل است و هم در عرض تمام؛ به این معنا که تاکنون هیچ تجربه‏اى دینى یا شهودى عرفانى، نتوانسته است مطلبى را عمیق‏تر، کامل‏تر یا رساتر از قرآن بیان کند و یا چیزى را دریابد که قرآن در مورد آن به تفصیل یا به اجمال، به اشاره یا به کنایه، سکوت نموده باشد.

    نتیجه‏گیرى

    از آنچه گفته شد به دست مى‏آید که:

         1. وحى به دلیل عقلى و شواهد نقلى غیر از تجربه دینى است. آرى، مى‏توان تجربیات دینى را نوعى وحى به معناى عام وحى برشمرد. لیکن خصایص و ویژگى‏هایى که در وحى رسالى معصومانه قرآن وجود دارد آن را به طور مشخص از تجربه دینى غیرمعصومانه مؤمنان یا هر کس دیگرى جدا مى‏سازد.

         2. منشأ وحى، براى گیرنده وحى که پیامبرانند روشن است و پیامبران هرگز در گرفتن پیام آسمانى دچار حیرت و اشتباه نمى‏شوند.

         3. از سوى دیگر، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از دو نوع وحى برخوردار است: وحى گفتارى که همان قرآن معصوم نازل‏شده از سوى خداوند در معنا و لفظ باشد و وحى گزاره‏اى غیرگفتارى که مى‏توان آن را تجربه دینى نامید. پیامبراکرم در گرفتن و أخذ این‏نوع از وحى‏نیز معصوم است.

         4. وحى قرآن هم در طول کامل است و هم در عرض تمام، و هیچ تجربه‏اى دینى یا شهودى عرفانى، نتوانسته و نمى‏تواند به پاى آن برسد.

     

     


    • منابع
      • ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مؤسسه فرهنگى تحقیقاتىامیرالمؤمنین، 1379.
      • ـ آلستون ویلیام پى، «تجربه دینى»، ترجمه حسین فقیه، حوزه و دانشگاه، سال دهم، ش 39، بهار 1383، ص 25ـ44.
      • ـ باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، چ سوم، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1379.
      • ـ جوادى آملى، عبداللّه، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 1 قرآن در قرآن، چ دوم، قم، اسراء، 1378.
      • ـ ـــــ ، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 3 (وحى و نبوت در قرآن)، قم، اسراء، 1381.
      • ـ ـــــ ، دین‏شناسى، قم، اسراء، 1381.
      • ـ ساجدى، ابوالفضل، زبان دین و قرآن، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1385.
      • ـ سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوى، تهران، صراط، 1382.
      • ـ صادقى، هادى، درآمدى بر کلام جدید، چ دوم، قم، کتاب طه و نشر معارف، 1383.
      • ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمّدباقر موسوى همدانى، چ دوم، قم، بنیاد علمى و فکرى علّامه طباطبایى، 1366.
      • ـ ـــــ ، قرآن در اسلام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1350.
      • ـ عباسى، ولى‏اللّه، «وحى و تجربه دینى»، حوزه و دانشگاه، سال دهم، ش 38، بهار 1383، ص 79ـ102.
      • ـ قائمى‏نیا، علیرضا، «تجربه دینى، مدرنیته و پست‏مدرنیسم»، هفت آسمان، سال اول، ش 3و4، زمستان 1378، ص 65ـ82.
      • ـ ـــــ ، وحى و افعال گفتارى، قم، زلال کوثر، 1381.
      • ـ قدردان قراملکى، محمّدحسن، کندوکاوى در سویه‏هاى یلورالیسم، تهران، کانون اندیشه جوان، 1378.
      • ـ قرشى، سید على‏اکبر، قاموس قرآن، چ پانزدهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1386.
      • ـ لگنهاوزن، محمد، «تجربه دینى (اقتراح)»، نقدونظر، ش 23ـ24، تابستان و پاییز 1379، ص 15ـ20.
      • ـ معرفت، محمدهادى، التمهید فى علوم‏القرآن، قم، مؤسسه‏النشر الاسلامى، 1414ق.
      • ـ ـــــ ، تاریخ قرآن، چ هشتم، تهران، سمت، 1385.
      • ـ ـــــ ، صیانه‏القرآن من التحریف، قم، جامعه مدرسین، 1418ق.
      • ـ مونتگمرى وات، ویلیام، محمّد پیامبر و سیاستمدار، ترجمه دارالترجمه ایران، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1344.
      • ـ میشل، توماس، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، چ دوم، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381.
      • ـ هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، الهدى، 1372.
      • ـ یوسفیان، حسن، «وحى و انکشاف الهى»، نقدونظر، ش 47ـ48، زمستان 1386، ص 30ـ40.
      •  



    • پى نوشت ها
      * دانشجوى دکتراى رشته قرآن و منابع اسلامى، دانشگاه پیام نور قم. دریافت: 11/4/89 ـ پذیرش: 15/9/89.                             basij_581@yahoo.com
      1ـ سید على‏اکبر قرشى، قاموس قرآن، ج 7، ص 189.
      2ـ محمّدهادى معرفت، التمهید فى علوم‏القرآن، ج 1، ص 26.
      3ـ ر.ک: عبداللّه جوادى آملى، وحى و نبوت، ص 56ـ66.
      4ـ ر.ک: محمّدهادى معرفت، تاریخ قرآن، ص 8ـ10.
      5ـ شورى: 51ـ52.
      6ـ سید محمّدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 91.
      7ـ همو، المیزان، ترجمه سید محمّدباقر موسوى همدانى، ج 15، ص 483.
      8ـ ر.ک: محمّدهادى معرفت، صیانه‏القرآن من التحریف.
      9ـ عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوى، ص 9ـ11.
      10ـ کهف: 27.
      11ـ میشل توماس، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، ص 28.
      12ـ عهد جدید، عبرانیان، ج 1، ص 2.
      13ـ ر.ک: حسن یوسفیان، «وحى و انکشاف الهى»، نقدونظر، ش 47ـ48، ص 132.
      14ـ همان، ص 133.
      15ـ ویلیام مونتگمرى وات، محمّد پیامبر و سیاستمدار، ترجمه دارالترجمه ایران، ص 20.
      16ـ توماس میشل، همان، ص 26.
      17ـ همان، ص 49.
      18ـ ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص 131.
      19ـ عبداللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 1 قرآن در قرآن، ص 44.
      20ـ همان، ص 46.
      21ـ سجده 2.
      22ـ صف: 8.
      23ـ شورى: 7.
      24ـ نجم: 3و4.
      25ـ حاقه: 43ـ46.
      26ـ ابراهیم: 1.
      27ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، خ 147.
      28ـ همان، خ 108.
      29ـ هود: 49.
      30ـ حسن یوسفیان، همان، ص 141ـ142.
      31ـ علیرضا قائمى‏نیا، وحى و افعال گفتارى، ص 168.
      32ـ همان، 184.
      33ـ عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوى، ص 2ـ28.
      34ـ ر.ک: ولى‏اللّه عباسى، «وحى و تجربه دینى»، حوزه و دانشگاه، ش 38، ص 79ـ102.
      35ـ محمّدحسن قدردان قراملکى، کندوکاوى در سویه‏هاى پلورالیسم، ص 66، به نقل از: کیان، ش 36، ص 8.
      36ـ جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، ص 133.
      37ـ ر.ک: علیرضا قائمى‏نیا، «تجربه دینى، مدرنیته و پست‏مدرنیسم»، هفت آسمان، ش 3و4، ص 123.
      38ـ ر.ک: محمّد لگنهاوزن، «تجربه دینى اقتراح»، نقدونظر، ش 23ـ24.
      39ـ ویلیام پى آلستون، «تجربه دینى»، ترجمه حسین فقیه، حوزه و دانشگاه، سال دهم، ش 39، ص 138.
      40ـ ایان باربور، همان، ص 269.
      41ـ عبداللّه جوادى آملى، دین‏شناسى، ص 41.
      42ـ همان، ص 243.
      43ـ عبداللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 3 وحى و نبوت در قرآن، ص 92.
      44ـ ابوالفضل ساجدى، زبان دین و قرآن، ص 269ـ270.
      45ـ بقره: 185؛ انعام: 19؛ زمر: 27 و 41.
      46ـ انعام: 90؛ مدثر: 31؛ نحل: 44؛ قلم: 52.
      47ـ فرقان: 1؛ سباء: 28.
      48ـ اسراء: 82.
      49ـ فصلت: 44.
      50ـ بقره: 151.
      51ـ قیامت: 16ـ18؛ ابوالفضل ساجدى، همان، ص 271.
      52ـ محمّدهادى معرفت، تاریخ قرآن، ص 11.
      53ـ ابوالفضل ساجدى، همان، ص 271.
      54ـ هادى صادقى، درآمدى بر کلام جدید، ص 248.
      55ـ همان، ص 249.
      56ـ همان، ص 245.
      57ـ همان، ص 246.
      58ـ اسراء: 88.
      59ـ طور: 34.
      60ـ هود: 13.
      61ـ یونس: 38.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بسیج، احمدرضا.(1389) وحى و تفاوت آن با تجربه دینى. ماهنامه معرفت، 19(11)، 27-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احمدرضا بسیج."وحى و تفاوت آن با تجربه دینى". ماهنامه معرفت، 19، 11، 1389، 27-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بسیج، احمدرضا.(1389) 'وحى و تفاوت آن با تجربه دینى'، ماهنامه معرفت، 19(11), pp. 27-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بسیج، احمدرضا. وحى و تفاوت آن با تجربه دینى. معرفت، 19, 1389؛ 19(11): 27-