معرفت، سال نوزدهم، شماره یازدهم، پیاپی 158، بهمن 1389، صفحات 99-

    جستارى کوتاه در بت‏پرستىِ جزیره‏ العرب پیش از اسلام

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیداکبر حسینی قلعه بهمن / *دانشیار - گروه ادیان مؤسسه / akbar.hosseini37@yahoo.com
    چکیده: 
    پیش از مبعوث شدن حضرت محمّد مصطفى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، اغلب مردم سرزمین حجاز پرستش بت‏ها را مرام خویش قرار داده بودند. این نوشتار با رویکردى تحلیلى و بررسى اسنادى، تلاش دارد تا ضمن اشاره‏اى اجمالى به بت‏پرستى حاکم در جزیره‏العرب، نوع نگرش آنها به حقیقت غایى را در پرستش این بت‏ها به تصویر بکشد. از یافته‏هاى این پژوهش به دست مى‏آید که در بت‏پرستى، شرک عرضى بر آنها حاکم بوده است. همچنین وجه شرک در آنها به دو حیثیت «شرک در ربوبیت تکوینى» و «شرک در الوهیت» باز مى‏گردد. به عبارت دیر، به اعتقاد مشرکان، بتان و ارواح ماوراء آنها از یک‏سو، در تدبیر بخشى از عالم نقش داشتند و از سوى دیگر، این امور شایسته پرستش تلقّى شده‏اند. 
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال نوزدهم ـ شماره 158 ـ بهمن 1389، 99ـ112

    سیداکبر حسینى قلعه ‏بهمن*

    چکیده

    پیش از مبعوث شدن حضرت محمّد مصطفى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، اغلب مردم سرزمین حجاز پرستش بت‏ها را مرام خویش قرار داده بودند. این نوشتار با رویکردى تحلیلى و بررسى اسنادى، تلاش دارد تا ضمن اشاره‏اى اجمالى به بت‏پرستى حاکم در جزیره‏العرب، نوع نگرش آنها به حقیقت غایى را در پرستش این بت‏ها به تصویر بکشد. از یافته‏هاى این پژوهش به دست مى‏آید که در بت‏پرستى، شرک عرضى بر آنها حاکم بوده است. همچنین وجه شرک در آنها به دو حیثیت «شرک در ربوبیت تکوینى» و «شرک در الوهیت» باز مى‏گردد. به عبارت دیر، به اعتقاد مشرکان، بتان و ارواح ماوراء آنها از یک‏سو، در تدبیر بخشى از عالم نقش داشتند و از سوى دیگر، این امور شایسته پرستش تلقّى شده‏اند. 

    کلیدواژه‏ها: شرک، شرک‏عرضى، توحید در الوهیت، توحید در ربوبیت تکوینى، صنم، وثن، نصب. 

     

    مقدّمه

    از جمله امورى که با ظهور اسلام خط بطلان بر آن کشیده شد، پرستش بتان و آلهه‏هاى مختلف در سرزمین حجاز بود. انسان فطرتى خداشناس، خداجو و خداپرست دارد. این سه عنصر چنانچه با هم فعال شوند آدمى را به راه درست و خداشناسى و خداپرستى صحیح رهنمون مى‏گردند. آدمى بر این اساس، شناختى اجمالى از حق دارد و براساس آن، در پى یافتن آن مى‏رود و در نهایت، با یافتن خالق خود و هستى‏بخش خویش، در پیشگاه او به عبادت و خضوع و خشوع مى‏پردازد. حال اگر این سه عامل فطرى در کنار هم قرار نگیرند و ـ مثلاً ـ خداشناسى فطرى به درستى فعال نگردد و انسان از مواهب و تلاش‏هاى عقل هم بهره کافى نبرد، در راه شناخت خدا و در پى آن، عبادت حق‏تعالى دچار انحراف شده و امورى را به عنوان خدا مى‏پرستد که از چنین جایگاهى برخوردار نمى‏باشند. عرب جاهلى و مردم حجاز پیش از اسلام دچار این مشکل بودند و اسلام، آنها را از این خطاى مهلک نجات داد. آنان بت‏هایى را معبود خود قرار مى‏دادند که حتى توان دور کردن حشره‏اى را از خودشان نداشتند؛ اما با آمدن اسلام پرستش بت‏ها کنار رفت و مردم به پرستش خداى یگانه دعوت شدند، همان‏گونه که مولى على علیه‏السلاممى‏فرماید: «فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَیَّنَهُ وَ أَحْکَمَهُ لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ...»؛1 پس خداوند، محمد را ـ که درود خدا بر او و بر خاندانش باد ـ به‏حق برانگیخت تا بندگانش را از سیاهى بندگى بت‏ها به روشناى بندگى خویش، و از اطاعت شیطان به اطاعت خود درآورد؛ با قرآنى که روشنگر و استوارش قرار داد تا بندگانش، از پس دورانى

    جهالت، پروردگار خویش را بازشناسند، و در پى موضع‏گیرى‏هاى جهل‏آلود، به وجودش معترف شوند، و از پس انکارها، اثباتش کنند.

         نیز در جاى دیگر مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نَذِیرا لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِینا عَلَى التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِینٍ وَ فِى شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَةٌ»؛2 همانا خداوند، محمّد ـ که درود خدا بر او و بر خاندانش باد ـ را به عنوان هشداردهنده به جهانیان و امین وحى و قرآن مبعوث کرد، در حالى که شما، اى توده‏هاى عرب، تکیه بر بدترین دین‏هاى جهان داشتید و در بدترین دیار مى‏زیستید، در میان سنگلاخ‏هاى مارآکند، مى‏غلتیدید، نوشابه‏تان، آب‏هاى گندیده بود و خوراکتان نان‏هاى خشکیده، خون یکدیگر را مى‏ریختید و پیوند خویشاوندى را مى‏گسستید، بت‏ها در میانتان برپا، و زندگى‏تان آلوده به هرگونه خطا بود.

         این نوشتار مى‏کوشد به بحث درباره مهم‏ترین جلوه شرک (بت‏پرستى) بپردازد و تا حد مقدور، در ضمن بررسى نوع شرکى که در آن سرزمین حاکم بود، تعدادى از معروف‏ترین بت‏هاى آنها را موردنظر قرار دهد، هرچند بحث کامل شرک در جزیره‏العرب، در این مجال نمى‏گنجد و فرصتى مناسب‏تر مى‏طلبد. بنابراین، اصلى‏ترین هدف و پرسشى که این نوشتار مدنظر قرار داده است، این است که: نوع شرک حاکم بر جزیره‏العرب چیست و چه کارکردى از بت‏هاى عرب جاهلى انتظار مى‏رفت؟

         لازم به ذکر است، پژوهش در این زمینه، پیشینه‏اى بس دیرین دارد، از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه امیرالمؤمنین علیه‏السلام گرفته تا کتب تدوین شده در اعصار جدید، اما شایسته است به یکى از اصلى‏ترین این پژوهش‏ها اشاره کنیم که کتاب الاصنام اثر هشام‏بن محمّدبن السائب کلبى است که از قرون اول اسلام تاکنون مرجع اصلى سایر پژوهش‏ها قرار گرفته است.

    مباحث مقدماتى راجع به بت‏هاى عرب

    پیش از آغاز بحث در اطراف اصنام عرب، لازم است ضمن بررسى آغاز بت‏پرستى در حجاز، به معناى لغوى و اصطلاحى چند واژه که بر این بت‏ها اطلاق مى‏شدند اشاره نماییم تا بتوانیم مظاهر بت‏پرستى را به درستى شناسایى کرده، جایگاه هریک از آنها را در نوشتار خود مشخص سازیم.

         آغاز بت‏پرستى در حجاز

    سخن گفتن از زمان آغاز پرستش بت در سرزمین حجاز دشوار است. در سرزمین مکه در زمان حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل خداپرستى رواج داشت، اما چه شد که در دوران پیش از اسلام بت‏پرستى حاکم گشته بود؟

         در این باب، دست‏کم دو دیدگاه قابل توجه است:

         دیدگاه اول، منشأى داخلى براى بت‏پرستى معرفى مى‏کند. بعد از بناى کعبه، مردمى که براى مسافرت و یا مهاجرت دایم از این شهر دور مى‏شدند، براى یادبود بناى کعبه و شهر مکه، از سنگ‏هاى کعبه و یا سنگ‏هاى اطراف آن تبرکا قطعاتى را برمى‏داشتند و با خود مى‏بردند و آن را به یاد کعبه مقدس مى‏شمردند. اندک اندک خود این سنگ‏ها مستقلاً مورد عبادت قرار گرفت و به صورت اصنام و اوثان و انصاب تقدیس گردیدند.3

        این دیدگاه تا اندازه‏اى مورد پذیرش مى‏تواند باشد؛ به این دلیل که در طول یک جریان تدریجى مردم از توحید و خداپرستى به دامان شرک و بت‏پرستى رفتند و در حقیقت، به جاى خداى کعبه، سنگ و چوب آن را پرستیدند. این مردم شاید این‏گونه فکر مى‏کردند که چون کعبه بزرگ‏ترین بیت‏اللّه است، حتما احجار آن نیز همین خاصیت را واجدند و مى‏توانند به عنوان اجزاى آن خانه و یا سنگ‏هاى نزدیک آن خانه موردنظر واقع شوند.

         دیدگاه دوم، بت‏پرستى را امرى وارداتى دانسته، عَمروبن لُحَّى را تاجر این مهم برمى‏شمارد. عَمروبن لُحَّى کسى است که با آوردن بت «هبل» از یونان به سرزمین مکه در نیمه اول قرن چهارم میلادى، اولین گام را در بنا نهادن بت‏پرستى برداشت.4 وى با انتقال فرهنگ بت‏پرستى به سرزمین حجاز، بنیانگذار این پدیده در سرزمین حجاز دانسته شده است.

         البته دیدگاه اول که نوعى تدریج در پدید آمدن بت‏پرستى را نشان مى‏دهد بهتر قابل پذیرش است و حتى مى‏توان کار عمروبن لُحَىّ را در این راستا معنا کرد. علاوه بر این، درباره اینکه عمروبن لحى بت هبل را آورده تردید وجود دارد، همان‏گونه که ابن‏کلبى در کتاب الاصنام مى‏نویسد: «و کان اوَّلَ من نَصَبَه خُزَیمَةُ بن مدرکة بن الیاس بن مُضَر و کان یقال له هبل خزیمة»؛5 و اولین کسى که این بت را نصب کرد، خُزَیمَهُ‏بن مدرکه‏بن الیاس‏بن مُضَر بود و از این‏رو، به این بت «هبل خزیمه» گفته مى‏شد. خود این مسئله نشان از مردد بودن این دیدگاه مى‏باشد. اگر هم عمروبن لحى بت هبل را به حجاز آورده باشد، عبادت بت‏ها را که نیاورده است. به عبارت دیگر، او مبتکر بت‏پرستى نیست، بلکه صرفا بتى را آورده و مردم را به پرستش آن دعوت نموده است.6

         وثن، صنم و نصب

    صاحب لسان‏العرب راجع به «وثن» مى‏گوید: وثن در لغت به چیزى اطلاق مى‏شود که در مکان خودش ثابت و ساکن باشد (المُقیمُ الرّاکِدُ الثّابِت) و از لیث نقل مى‏کند که واتن و واثن دو لغت اشاره‏کننده بر شى‏ء و چیز ثابت و راکد در محل خویش هستند.7

        وى درباره معناى اصطلاحى وثن مى‏گوید: «الوَثَنَةُ بِالثّاءِ، الکَفَرةُ» و «الوثن» را به معناى بت گرفته است. او در ادامه به بیان تفاوت وثن و صنم مى‏پردازد و از قول ابن‏اثیر مى‏آورد: «فرق بین وثن و صنم در آنجاست که وثن عبارت از چیزى است که هیکلى دارد که از سنگ‏هاى تزیینى و باارزش ساخته شده است و یا اینکه از چوب و سنگ مثل انسان تراشیده و پرداخته شده و در جایى نصب و مورد عبادت قرار گرفته باشد. اما صنم بتى است که تنها صورت دارد، ولى جثه و هیکل خاص و بدن مشخصى ندارد.»8

        ایشان به نقل از ازهرى آورده است: عرب اوثان را به هر تمثالى که از چوب، سنگ، نقره، طلا، مس و امثال آنها ساخته‏شده و براى عبادت‏نصب‏شده‏باشداطلاق مى‏کند.9

        اما راجع به «صنم»، صاحب لسان‏العرب مى‏نویسد: صنم معرب شمن است که در معنا همان معناى وثن را دارد. وى از ابن‏سیده نقل مى‏کند: صنم چوب تراشیده‏شده یا نقره و مس ریخته‏شده‏اى است با شکل خاص و در برابر حق‏تعالى به عنوان اله اخذ شده است. همچنین جمع صنم، اصنام مى‏باشد.10

        با توجه به این موضوع، صنم بتى است واجد صورت؛ چراکه در غیر این صورت، وثن خواهد بود. ابن‏عرفه گفته: آلهه‏هایى که صورت نداشتند وثن نامیده مى‏شده‏اند و اگر صورت داشتند، بر آن صنم اطلاق مى‏شد. نیز گفته شده است که وثن بتى است داراى هیکل که از چوب یا سنگ یا نقره ساخته و پرداخته شده و مورد عبادت قرار گرفته است ولى صنم بتى است که فقط صورت دارد و هیکل و جثه ندارد.11

        اما «نَصَب»، عبارت از هر چیزى غیر از خداست که مورد عبادت قرار گرفته است. ابن کلبى درباره انصاب مى‏گوید: اَنْصاب عبارت بودند از سنگ‏هاى نصب‏شده که هر کس قدرت خرید و یا ساخت صنمى و نیز بنا کردن خانه مقدس نداشت، نصبى براى خود دست و پا مى‏کرد؛ یعنى یک سنگ زیبا در مقابل حرم یا جاى دیگر مى‏گذاشت، پس در اطراف آن اقدام به طواف مى‏نمود (که طواف به دور آن را دوائر مى‏گفتند)؛ همان‏گونه که در اطراف خانه‏هاى مقدس طواف مى‏کردند.

         از دیگر کاربردهاى انصاب این بود که وقتى مسافرى به یک منزل مى‏رسید، چهار سنگ زیبا را پیدا مى‏کرد و از میان آن چهار سنگ، زیباترین را انتخاب مى‏نمود و آن را ربّ خودش مى‏گرفت و آن را مى‏پرستید و از آن طلب خیر مى‏کرد.

         لازم به ذکر است عرب نزد این سنگ‏ها (انصاب) حتى اقدام به ذبح اضحیه مى‏نمود و به وسیله این قربانى به این انصاب بیشتر نزدیک مى‏شد.12

        طبرى در تفسیر خود از ابن جریح نقل مى‏کند که انصاب با اصنام تفاوت دارند؛ زیرا اصنام داراى نقش و صورتند و ساخته و پرداخته شده بودند، اما انصاب، سنگ‏هایى بودند که به صورت طبیعى و بدون تغییر، آنها را در جایى نصب کرده بودند. تعداد آنها 360 عدد بود که گفته مى‏شد سیصد عدد آن براى خزاعه بود. اعراب وقتى حیوانى را قربانى مى‏کردند، خونش را بر بت مى‏ریختند و گوشت آن را قطعه قطعه نموده و بر آن سنگ‏ها مى‏گذاشتند.13 در قرآن کریم، سوره مبارکه «مائده»، به این نوع از قربانى اشاره و گفته شده است که خوردن این گوشت قربانى حرام است.14

        پس با توجه به توضیحات ارائه شده، انصاب سنگ‏هایى بودند که شاید به شکل خاصى صیقل داده نشده بودند و به شکل الهه‏اى خاص درنیامده بودند، اما همین انصاب رابطه شدیدى با الهه‏ها داشتند و از طریق همین سنگ‏ها و انصاب بود که به‏آن‏الهه‏هاهدیه‏داده مى‏شد.

         انصاب در جزیره‏العرب به وفور یافت مى‏شدند و شاید منظور از سیصد و شصت بتى که در روز فتح مکه در خانه کعبه بود، 360 نصب باشد؛ زیرا اولاً، خانه کعبه و حرم ظرفیت قرار گرفتن 360 بت در اندازه‏هاى مختلف را نداشت، ثانیا، نامى از این 360 بت در تاریخ ذکر نشده و تنها ما به نام بت‏هایى همچون هبل، منات و نائله برخورد مى‏کنیم. پس شاید بتوان گفت: در روز فتح مکه، در واقع، سیصد و شصت نصب و یا سیصد و شصت نصب و بت  در خانه کعبه قرار داشت، نه سیصد و شصت بت به تنهایى.

         خانه‏هاى مقدس

    وقتى مردم در مکه مکرمه شروع به زندگى کردند و در اطراف حرم خانه‏هایشان را بنا نمودند، به علت رواج شرک و بت‏پرستى در میان آنها، براى بت‏ها و الهه‏هاى خود نیز خانه‏هایى را بر پا کردند که بعضى از آنها داراى دیوار و سور و سقف بود و بعضى تنها به شکل یک تک اتاق بود و بعضى از آنها فقط دیوار داشت بدون سقف، و براى بعضى از آنها هم هنوز خانه‏اى ساخته نشده بود و فقط حد و حدودى را براى آن فرض کرده و در نظر گرفته بودند15 و مردم بت‏هاى خود را در آن خانه‏هاى مقدس و بتکده‏ها قرار مى‏دادند. این خانه‏ها نزد آن اعراب بسیار باارزش بود، تا آنجا که اشخاص نام آن خانه‏ها را بر خود مى‏گذاشتند و از آن خانه‏ها نام مى‏گرفتند؛ مثل: عبدالدار و عبدالبیت. در اخبار وارده از چند خانه مقدس نام برده شده است؛ از جمله: بیتُ‏العُّزى، بیتُ‏اللات، کعبهُ‏السنداد، السعیده، و ذى‏الکعبات.16 مشهورترین خانه مقدس نزد عرب جاهلى، کعبه که همان بیت‏اللّه‏الحرام است، بود که در قرآن کریم با نام‏هاى مختلفى همچون بیت‏الحرام،17 المسجدالحرام،18 بیت‏العتیق19 و یا البیت20 آمده است. در همین‏جا به این نکته اشاره مى‏کنیم که درباره بناکننده کعبه اختلاف در اقوال وجود دارد؛ برخى آن را ساخته حضرت ابراهیم علیه‏السلام مى‏دانند و عده‏اى هم بناى آن را به پیش از وى کشانده و ایشان را مرمت‏کننده بیت معرفى کرده‏اند، ولى به هر حال، از مشهورترین بیوت مقدس عرب پیش از اسلام، همین کعبه است.

         عرب جاهلى بر اساس حجم و شکل بت‏خانه‏ها و خانه‏هاى مقدس و یا نوع آن خانه‏ها، اسامى مختلفى براى آنها در نظر مى‏گرفت. از جمله آن نام‏ها، مى‏توان به اسامى ذیل اشاره کرد:

         «البیت»، که نام اکثر معابد و بت‏خانه‏ها بود و دلالت بر بنایى داشت که بت‏ها در آن قرار گرفته بودند.

         «المسجد»، که دلالت بر مکان سجود مى‏کند که یا سرپوشیده و سربسته بود و یا رو باز و بدون سقف. احتمالاً مساجد جاهلى قبله هم داشته‏اند.

         «الصَّرحْ»، که ساختمان مرتفع یا قصرى بود که بت‏ها در آنجا عبادت مى‏شدند. شاید بتوان صرح را معادل هیکل در نزد یهودیان دانست که به معبد اطلاق مى‏کنند.

         اشخاص و مناصب مربوط با بت‏ها

    راجع به بت‏ها و آیین بت‏پرستى، مناصب گوناگونى وجود داشت که در ذیل، به چند منصب از آنها اشاره مى‏گردد:

    سادن: او که خادم بت‏ها و خادم اصنام بود، مسئولیت بت‏ها و خانه‏هاى مقدس را بر عهده داشت و باز کردن و بستن درِ خانه‏هاى مقدس از وظایف سادن به شمار مى‏رفت. زیردست سادن، حاجب یا پرده‏دار بود که اداره امور را زیر نظر سادن بر عهده داشت.21

    عاتر: شخصى بود که قربانى کردن حیوانات براى بت‏ها توسط او انجام مى‏گرفت و اختیارات مربوط به تقسیم گوشت‏ها با او و سادن بود (و از این‏رو، باید افرادى خوش‏خوراک مى‏شدند.)

    کاهن: کاهنان، همان مردان دینى آیین بت‏پرستى بودند که اعراب معمولاً از آنها در امور مهم راهنمایى مى‏خواستند؛ مثلاً، اعلان جنگ‏ها و یا فسخ قراردادها، کشتن زنى که اتهام بر او وارد شده بود، کشتن قاتل، اجازه عدم وفا به نذرى که اداى آن محال است و یا حکم دشمنى بین دو شخص یا تعبیر خواب‏ها و... از امورى بود که توسط مشورت با کاهن انجام مى‏شد.22 البته روشن است که به طور طبیعى، اغلب توصیه‏هاى کاهن نافذ واقع مى‏گردید و به ندرت با نظر او مخالفت مى‏شد. کلام وى هنگام تکلم داراى سجع و قافیه بود، گرچه ممکن بود شعر تلقّى نگردند.

    زاجر: یکى دیگر از امور مربوط با آیین بت‏پرستى، گرچه مستقیما به بت‏ها برنمى‏گردد، منصبى به نام «زاجر» بود که شخص داراى این منصب براى فال زدن از پرندگان استفاده مى‏کرد؛ یعنى وقتى مردم در چیزى و کارى مشکل داشتند، به سراغ او رفته و او نیز با به پرواز درآوردن پرنده مى‏گفت که آن کار را انجام بدهند یا ندهند؛ یعنى از پرواز پرنده به طرف‏چپ‏یاراست،مى‏گفت‏انجام‏آن‏کارخوب‏است‏یابد.23

    عرّاف: منجّمى که از راه ستاره‏شناسى خبر از آینده و گذشته مى‏داد.

         انواع شرک

    شرک در میان اقوام و ملل مختلف، اشکال و صورت‏هاى گوناگونى به خود گرفته است. در این مجال، بجاست اشاره‏اى گذرا به این موضوع داشته باشیم تا در پرتو این نگاه، نوع شرکى را که عرب پیش از بعثت بدان اعتقاد داشت، تشخیص دهیم.

    شرک نوبتى:24 در این دیدگاه، اشخاص در موقعیت‏هاىگوناگون خدایان متفاوتى را مورد پرستش خود قرار مى‏دهند و در هر برهه‏اى از زمان رو به جانب یک معبود مى‏آورند.25 پرستش خدایان متعدد و به صورت نوبتىرا مى‏توان در نزد سومریان مشاهده کرد. تعداد این خدایان در نظر آنها به بیش از چهار هزار بالغ مى‏شد که برخى از آنها بدین قرارند: آنو (خداى آسمان)، انلیل (خداى جنگ)، سین (خداى ماه)، بابار (خداى خورشید)، ائا (خداى آب) و عشتر (خداى مادر و زاد و ولد).26 این نگرش در میان اقوام مختلفى که به نوعى از توحید انحراف یافته بودند، به شدت مشهود است.

    شرک عرضى:27 در این رویکرد، شخص در آنِ واحد به

    وجود چند خدا در کنار هم اعتقاد دارد، اما از میان آنها، صرفا یکى را به عنوان خداى برگزیده خود در نظر مى‏گیرد و عبادت خود را به آن خدا اختصاص مى‏دهد و سرسپردگى‏اش را متوجه آن خدا مى‏گرداند. افراد با این نگرش، وجود خدایان متعددى را مفروض مى‏دارند، ولى با این حال، در هنگام عبادت فردى و یا جمعى، براى خود یک خداى برگزیده در نظر مى‏گیرند و دیگر خدایان را خدایان فرعى قلمداد مى‏نمایند. آیین هندو به یک معنا این نوع شرک را دربر دارد؛ یعنى اگر وحدت وجود را نادیده بگیریم و نظر خود را از برهمن، که در اعتقاد آنها جان جهان است، برداریم و به خدایان پایین‏تر که شخص‏وار هستند معطوف داریم، درمى‏یابیم که عده‏اى از آنها به ـ مثلاً ـ ویشنو معتقدند و در کنار او شیوه و برهما را خدایان فرعى تلقّى مى‏نمایند و دسته‏اى به برهما دلبستگى تام دارند و آن دو دیگر را درجه دوم محسوب مى‏دارند و دسته سومى شیوه (خداى مرگ و نابودى) را برتر دانسته و آن دو دیگر را مطیع وى برمى‏شمارند و بدین سبب، در سرزمین هند براى هرکدام از این خدایان معابد خاصى ساخته‏اند و در آن معابد به عبادت آن خداى مشخص مى‏پردازند.28

    یک خداى معتبر از میان چند خداى موجود (یگانه‏پرستى):29 در این رویکرد، شخص در مرحلهنخست به وجود خدایان متعددى اعتقاد دارد، ولى از میان آن خدایان فقط یک خداى معتبر و قابل اطاعت براى خود برمى‏گزیند و سایر خدایان را بى‏اعتبار دانسته و عبادت آنها را ناکافى برمى‏شمارد. به گمان برخى از یهودپژوهان، مثل جولیوس ول هاوزن، بنى‏اسرائیل در آغاز این‏گونه عقیده‏اى را با خود داشتند و در کنار «یهوه» خدایان دیگرى را نیز مفروض مى‏داشتند، ولى با این حال، تنها عبادت یهوه را کافى تلقّى مى‏نمودند. این محققان برآنند که پس از اسارت بابلى، یهودیت کم‏کم تبدیل به یک دین یکتاپرست شد و توحید را براى خود برگزید.30 البتهاین نکته مغفول نماند که در دیدگاه ما، یهودیت تحریف‏نشده یک دین الهى و توحیدى است که از آغاز هم پرچم مبارزه با شرک را برافراشته و در برابر ادعاى الوهیت فرعون و فرعونیان قد علم کرده است و این برداشت برخى از محققان از ناآگاهى آنان و یا حتى گاهى اوقات از تکیه آنها بر متون تحریف‏شده عهد عتیق نشئت مى‏گیرد.

    دوگانه‏پرستى:31 دوگانه‏پرستى یا آیین‏هاى مبتنى برثنویت، عمدتا براى عالم دو خالق خیر و شر در نظر مى‏گیرند و نیکى‏هاى عالم را به خداى خیر و شرور آن را به خداى شر منتسب مى‏دارند. بارزترین نمونه این رویکرد را در آیین گنوسى که پیش از مسیحیت در یونان و نقاط دیگر رایج بود و حتى پولس قدیس اندکى به آن آیین گرایش داشت مى‏توان مشاهده کرد. البته گنوسى‏گرى بعدها در قرن دوم میلادى احیا شد و براى عالم دو خالق خیر و شر را مدّنظر قرار داد. در این نگرش، یهوه مذکور در عهد عتیق، به عنوان خالق عالمِ ماده، سراسر پستى و خالق شرور به شمار مى‏رفت و خداى متعال بس منزّه‏تر از آن محسوب مى‏گشت که این عالم سراسر پلیدى را خلق نماید. به هر ترتیب، در این رویکرد دو خالق وجود دارد: خداى خیر مطلق و خداى خالق عالم ماده یا همان یهوه عهد عتیق. این رویکرد در میان مسیحیان منکوب شد و اعتقادنامه رسولان در پاسخ به این رویکرد و رویکرد مرقیون تدوین گردید.32 شاید با اندکى مسامحه آیین زردشتى‏گرى هم در برهه‏اى از زمان، از جمله آیین‏هاى ثنوى به شمار آید.

         اکنون بعد از بررسى اجمالى چند اصطلاح و واژه مهم، به اصل موضوع یعنى بت‏هاى جاهلى و نوع نگرش عرب پیش از بعثت به حقیقت غایى مى‏پردازیم. البته در بررسى بت‏هاى عرب، در آغاز به اوثان و اصنام و انصابى روى مى‏آوریم که صریحا نام آنها در قرآن کریم ذکر شده است و در ادامه، به بت‏هاى مشهورى که در قرآن کریم نام برده نشده‏اند نظرى مى‏افکنیم و در نهایت، به بت‏هاى غیرمشهور عرب خواهیم پرداخت.

    بت‏هاى عرب جاهلى نام‏برده شده در قرآن کریم

    در سوره مبارکه «نجم» آمده است: «أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَى تِلْکَ إِذا قِسْمَةٌ ضِیزَى» (نجم: 19ـ22)؛ به من خبر دهید از لات و عزى و منات آن سومین دیگر آیا [به خیالتان ]براى شما پسر است و براى او دختر؟ در این صورت این تقسیم نادرستى است.

         آیات مزبور، اشاره به سه بت مشهور عرب به نام لات، عزى و مناة دارد.

         نیز در سوره مبارکه «نوح آمده است: «وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّا وَلَا سُوَاعا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرا وَقَدْ أَضَلُّوا کَثِیرا وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلَالاً»(نوح: 23ـ24)؛ و گفتند زنهار خدایان خود را رها مکنید و نه ود را واگذارید و نه سواع و نه یغوث و نه یعوق و نه نسر را، و بسیارى را گمراه کرده‏اند [بار خدایا ]جز بر گمراهى ستمکاران میفزاى.

         این آیات نیز اشاره به پنج بت دیگر عرب دارد. در ادامه بحث، هشت بت مزبوررادرحدمجال‏این‏نوشتار برمى‏رسیم.

         لات

    «لات» در عرب مؤنث کلمه اللّه33 و به معناى الهه است، که ابن‏کلبى آن را این‏گونه توصیف مى‏کند: «قطعه سنگى مربع شکل بود که در سرزمین طائف خانه‏اى اختصاصى و حرمى مشخص آن را احاطه کرده بود.»34

        این بت، ظاهرا به صورت‏هاى مختلفى نزد انسان‏ها و اقوام مختلف مطرح بوده است، به گونه‏اى که الهه‏اى بابلى به نام لات شهرت داشت. همچنین لات به عنوان خداى تابستان نزد اهل مکه به شمار مى‏رفت.35 تمثال این بت نیز در تدمر مورد پرستش قرار مى‏گرفت و مردم آنجا به نام او را بر خود و فرزندان خود مى‏گذاردند؛ مثل: عمرواللات، زیداللات و تیمَ‏اللات.36 لات نزد تمام عرب ارزشمند بود و لکن ثقیف براى آن در طائف بیتى را بنا کرد که در اطراف آن حج بجا مى‏آوردند و این بیت برایشان از خانه کعبه باارزش‏تر بود،37 و براى آن هدیه مى‏آوردند و آن را زیارت مى‏کردند.38 لات براى خودش تلبیه خاصى داشت که هر کس براى آن مناسک انجام مى‏داد آن را مى‏خواند: «لبیک اللهم لبیک، کفى بیننا بینه، لیس بمهجور و لا بلیة، لکنه من تربة زکیة، اربابه من صالح البریة.»39

        به اعتقاد برخى، بر اساس شهادت و گواهى هیرودت مورخ، پرستش لات، ادامه پرستش سیاره زهره نزد عرب است. آنان مدعى هستند که سیاره زهره را با نام «ألیتا»40 پرستش مى‏کردند، سپس این نام به«ألیلات»41 اصلاح گردید و در آخر هم این واژه به لات

    تبدیل شد.42

        پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در زمان اسلام آوردن ثقیف، مغیره‏بن شعبة را براى تخریب لات فرستاد و وى بعد از انهدام لات، آن را به آتش کشید.43

        شدادبن عارض جُشمى در هنگام انهدام و به آتش کشیده شدن لات طى ابیاتى ثقیف را از بازگشت به پرستش آن نهى کرد و گفت:

    لا تَنصُرُ اللاتَ إنّ اللّهَ مُهلِکُها و کیف نصْرُکُمُ مَن لیسَ یَنتَصِرُ؟44     در مباحث اساطیرى، لات رمز و نماد کشاورزى و زراعت دانسته شده است. لات نوعى معناى شیردهى و رضاعه در آن نهفته است و بر این اساس، مى‏توان معنایى از حاصل‏خیزى و مادر بودن از آن به دست آورد. طوایف أنباط و تدمر به مادر بزرگ «اللات» مى‏گفتند.45

         العُزّى

    «عُزّى» مؤنث أعزّ به معناى عزیز است و بدین‏روى، عزّى یعنى: عزیزه. عزّى بتى بود خارج از شهر مکه که اهل مکه آن را عبادت مى‏کردند و عزیزترین بت براى قریش محسوب مى‏شد و براى آن قربانى مى‏نمودند. قریش تمثال عزّى را در جنگ‏ها به همراه خود مى‏بردند و با آن معامله الهه جنگ مى‏کردند و بدین سبب است که در غزوه احد آنان شعار مى‏داند: «ألاّ لنا العزّى و لا عزّى لکم»؛46 براى ما عزّى هست و براى شما عزى وجود ندارد. و نام آن را بر خود و فرزندان خود مى‏نهادند.47

        این بت در سرزمینى به نام حُراض قرار گرفته بود.48 و درباره منشأ آن چند نظر وجود دارد. ابن اسحاق مى‏گوید: بر طبق قول ارزقى، عمروبن لحى آن را آورده و ابن کلبى مى‏گوید: ظالم‏بن السعد آن را بت قرار داده و یا در جاى دیگر آورده شده که عمروبن ربیعه و حارث‏بن کعب، اولین کسانى بودند که مردم را به پرستش این بت دعوت نموده‏اند.

         قریش، غطفان، غنیّ، باهِلِه و به نقل طبرى از ابى‏زید، ثقیف این بت را عبادت مى‏کردند.49 و به نظر ابن‏کلبى، عزى از لات و مناة جدیدتر است و قریش این بت را مخصوص خود مى‏دانست؛ زیرا نزدیک‏ترین طایفه به محل استقرار این بت، قریش بود.50 بر این اساس، اهل قریش وقتى از حج فارغ مى‏شدند و طواف کعبه را انجام مى‏دادند، از حالت احرام خارج نمى‏شدند، مگر اینکه به سراغ عُزّى مى‏رفتند و بر آن هم طواف مى‏نمودند و آنجا مُحّل شده و روزى را نزد او مى‏گذراندند. در کنار عُزّى محلى وجود داشت که قریش در آنجا به ذبح عتائر خود مى‏پرداخت و خون آن قربانى‏ها آنجا جمع مى‏شد که نام آنجا را غبغب گذارده بودند.51

        عزى هم براى خودش لبیک مخصوص داشت؛ به این عبارت: «لبیک، اللهم‏لبیک،لبیک‏وسعدیک‏ومااحبّناالیک.»

         سدانت عزى با بنو شیبان ابن‏جابر مُرَّة سلیمى بود و آخرین سادن آن «دُبَیَّهُ‏بن حَرَمِیّ السُّلَمِىُّ» نامیده مى‏شد52 که خالدبن ولید بعد از کشتن سادن آن، عُزّى را هم خراب کرد.53

        آنچه از مطالب بالا به دست مى‏آید این است که عزّى هرچند در میان تمام قبایل عرب معتبر و قابل احترام است، اما پرستش اختصاصى قریش راباخوددارد و به نظر مى‏رسد این الهه براى جنگ‏ها و نبردها مورد استفاده قرار مى‏گرفت.

         منات

    «منات» قدیمى‏ترین بت عرب جاهلى است. طوایف أزَد و غَسّان آن را تعظیم مى‏کردند و بر آن حج بجا مى‏آوردند و به نماد و نشانه این صنم، در هذیل صخره و سنگ سیاهى در نظر گرفته بودند.54 بر این اساس بعید نیست که این بت و اله چندین نماد داشته باشد.55 اما به هر تقدیر، اوس و خزرج بیش از همه و شدیدتر از همه این بت را مورد پرستش قرار مى‏دادند.56 این بت در ساحل دریاى سرخ در ناحیة مُشَلَّل در سرزمین قُدَیْد بین مکه و مدینه نصب شده بود. اعراب به ویژه قبایل اوس و خزرج وقتى در کنار این بت منزل مى‏کردند، براى آن قربانى انجام مى‏دادند.57

        اسم منات در لغت عرب از «المَنَا» گرفته شده؛ به معناى قدر و تقدیر. منات هم‏معناست با مِنَتا58 (در زبان آرامى)و مانوت59 (در زبان عبرى) و مانى (در زبان عربى) ومِنى60 (الهه تقدیر و مرگ در سرزمین کنعان)هم‏معناست.61 با این تفسیر، کارکرد منات نزد اعراب تقدیرگرى و تعیین اندازه و حدود امور است. البته اعراب این بت را در جنگ‏هاى خودشان حمل مى‏کردند و آن را نمادى از قوت و قدرت در نظر مى‏گرفتند و از آن در جنگ یارى مى‏طلبیدند.62 به هر حال، منات نام بتى است که در قرآن هم نامش آمده است،63 و عرب به آن قسم هم خورده است.64 همچنین نام این بت را بر فرزندانشان مى‏گذاشتند. مثلاً، از قبیله تمیم، نام‏هایى همچون سعد مناة و زید مناة رواج داشت. البته این نام چندان نزد قبایل قریش، اوس و خزرج شیوع پیدا نکرده بود.

         ابن‏کلبى این بت را مخصوص قبایلى دانسته که بین دو شهر مکه و مدینه قرار داشتند که اوس و خزرج بیش از همه به آن بت ارزش مى‏دادند و حتى حلق رأس خودشان را موکول به زیارت این بت مى‏نمودند65 و در هنگام انجام مناسک براى این بت، تلبیه‏اى به این عبارت خوانده مى‏شد: «لبیک، اللّهم لبیک، لولا أنَّ بکرا دونَکَ یُبْرِکُ النّاس و یَهْجُرونَک، ما زالَ حجُّ شَمْجٍ یأتونَک، إنّا على عُدْوانِهِم مُنْ دونَک.»

         براى مناة خانه‏اى ساخته شد که سدانت آن از براى أزد بود. اما در باب انهدام این بت، دو نقل وجود دارد. ابن‏کلبى معتقد است: در سال هشتم هجرى در زمان فتح مکه پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حضرت على علیه‏السلام را براى تخریب آن مأمور نمود و آن حضرت بعد از منهدم کردن این بت، دو شمشیرى را که حارث‏بن ابى‏شَمِر به این بت هدیه داده بود نزد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آورد و ایشان نیز این شمشیرها را به حضرت على علیه‏السلام اهدا نمود.66 اما قول دوم نیز به این معناست که پس از به قدرت رسیدن اسلام، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله سعیدبن عبید اشهل را مأمور انهدام آن کرد.67

        این سه بت مذکور (لات و عزّى و منات) باارزش‏ترین الهه‏هاى عرب بودند و حتى نام آنها را در اثناى طواف به دور کعبه مى‏بردند و مى‏گفتند: «اللات و العزّى و مناة الثالثة الاخرى، فإنهنّ الغرانیقُ العُلى و إنّ شفاعتهنّ لتُرتَجى.»68

        عرب این بت‏ها را دخترهاى خدا محسوب مى‏کرد که نزد خدا شفاعت مى‏کردند. در هنگام مبعوث شدن پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آیات کریمه ذیل نازل شد: «أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَى تِلْکَ إِذا قِسْمَةٌ ضِیزَى.»(نجم: 19ـ22)

         این بتها، به نظر اعراب آلهه‏هاى قمر هستند و منات در این میان ماه تاریک است.69 به اعتقاد عرب، اولاً، این اصنام شایسته پرستش هستند و در ثانى، از این بتان و نیروهایى که در وراى آنها وجود دارد کارى در این عالم ساخته است و در حقیقت، در تدبیر عالم کار ساز هستند.

    بت‏هاى پنج‏گانه

    بر طبق آیات کریمه سوره مبارکه «نوح»، پنج بت دیگر وجود دارد که مورد پرستش اعراب بوده‏اند. اما درباره چگونگى آغاز پرستش این بت‏ها ابن‏کلبى در الأصنام آورده است: وَدّ، سُواع، یَغوث، نَسْر و یَعوق، گروهى از مردمان صالح بودند و در طى یک ماه پى درپى و به دنبال هم از دنیا رفتند. در این هنگام، مردى از بنى‏قابیل پنج بت به شکل آنها تراشید و آنها را در کوهى نصب کرد، به گونه‏اى که مردم مى‏آمدند و در اطراف آنها سعى مى‏کردند و آنها را گرامى مى‏داشتند. پس از مدتى، کم‏کم، این بزرگداشت، تبدیل به عبادت شد و آنها را به عنوان شفیع نزد خدا به حساب آوردند و هرچه گذشت، عبادت آنها شدیدتر شد و کفرشان هم غلیظ‏تر گردید. خداوند براى آگاه ساختن از کفرشان ادریس نبى را فرستاد، ولى او را تکذیب کردند و خداوند ادریس را به پیش خود برد. این کفر و شرک آن‏قدر ادامه داشت که نوح علیه‏السلام بر آنها فرستاده شد و به دنبالش طوفان نوح واقع گردید. در هنگام طوفان نوح این بت‏ها توسط آب از بالاى کوه، که آنها در آنجا نصب شده بودند، کنده شده و در زمین جده قرار گرفتند و بعدها توسط طوفان‏هاى شنى که مى‏آمد، روى آنها پوشیده گردید و مخفى شدند. عمروبن لُحى این بت‏ها را از زیر خاک خارج کرد و مردم عرب را به پرستش آنها دعوت نمود. ماجرا از این قرار بود که عمروبن لُحىّ کاهن، خدمتکارى از اجنّه به نام «ابى‏تهامه» داشت که توسط آن خدمتکار، از محل دفن آن پنج بت و محل دفن آنها در جده آشنا شد. او پس از بیرون کشیدن این بت‏ها، مردم را به پرستش و عبادت آنها دعوت کرد.70 در ذیل، به بررسى اجمالى این بت‏ها مى‏پردازیم.

         ود

    این بت در زمان ظهور اسلام، در مکانى در دُومَهُ‏الجَنْدَل قرار داشت. «ودّ» به شکل مردى بلند هیکل بود که دو حُلّه بر او گذارده شده بود و شمشیرى بر کمرش بسته شده و کمانى نیز بر دوش داشت. در دستانش پرچمى بود و نیز جعبه‏اى هم همراه داشت.71 به نام این بت نیز افرادى نامیده شده‏اند؛ از جمله: «عبد ودّ» که معروف مى‏باشد. سدانت ودّ تا زمان آمدن اسلام، در اختیار خاندان عامر أجدار بود.72 پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بعد از جنگ تبوک خالدبن ولید را براى انهدام ودّ فرستاد که دو قبیله «بنو عبد ودّ» و «بنو عامر أجدار» مقاومت کردند. کار به جنگ‏کشید و خالد مقاومت آنها را در هم شکست و ودّ را منهدم نمود.73

        با توجه به مطالبى که گذشت، مى‏توانیم این تلقّى را داشته باشیم که ودّ به نوعى با نبرد و جنگ سروکار داشته و به نوعى خداى جنگ محسوب مى‏شده است. در هنگام عبادت این بت‏ها، تلبیه‏اى خاص با این عبارت گفته مى‏شد: «لبیک اللهم لبیک، لبیک معذره».

         سواع

    این بت مورد پرستش بنوکنانه، هذیل، مزنیه و عمروبن قیس‏بن عیلان قرار گرفته بود. از میان این گروه‏ها، هذیل بیش از همه به آن ارج و ارزش مى‏نهاد و به همین دلیل، ذبایح خود را نزد آن قربانى مى‏کردند. تلبیه سواع عبارت بود از: «لبیک اللّهُمّ لبیک، لبیک أتُبْنا الیک أنّ سواع طَلبنا الیک.» سدانت آن با بنى لحیان بود و در صدر اسلام غوى‏بن ظالم عهده‏دار آن گشته بود و عمروبن عاص مأمور تخریب آن شد.74

         یغوث

    نام «یغوث» بسیار نزدیک است به الهه عبرانى یعنى «یعوش» و از این‏رو، عده‏اى این دو بت را یکى گرفته‏اند؛ ولى به هر حال، از «غوث» به معناى فریادرسى اخذ شده است. این بت در صدر اسلام، در یمن واقع شده بود و طایفه‏هاى مَذْحِج و اهل جرش آن را عبادت مى‏کردند. سادن آن در صدر اسلام از طایفة هَمْدان بود و تلبیه‏اش عبارت بود از: «لبیک اللهم لبیک، لبیک احببنا بها لدیک، فنحن عبادک، قد صرنا الیک.»75

         یعوق

    ریشه این نام به اعاقه و منع بازمى‏گردد و شاید مراد از آن منع از شرور باشد؛ پس این بت براى حفظ اشخاص از شرور عبادت مى‏شده است. «یعوق» بت اختصاصى هَمْدان و خولان هم بود که البته کسى از آنها به نام این بت نامیده نشده است.

         این بت هم تلبیه مخصوص داشته که عبارت بود از: «لبیک اللهم لبیک، بغِّض الینا الشّر و حبِّ الینا الخیر ...» این بت به صورت اسبى بود که در صنعا به فاصله دو شب از مکه بر پا شده بود و البته چون نزدیک حِمْیَر بود و حمیر هم دین یهود را پذیرفته بود، کسى به نامش نامیده نشده است.76 اکنون آنچه که از تلبیه این بت به دست مى‏آید این است که در تدبیر عالم و خیرات و شرور عالم دخالت مستقیم دارد؛ یعنى از او طلب خیر و دفع شرّ مى‏کرده‏اند.

         نسر

    این بت در سرزمین سباء قرار داشت و حِمیَر و موالى این طایفه آن را مى‏پرستیدند و تا زمانى که این طایفه یهودى شدند، عبادت این بت کار آنها بود. کسى بعد به نام این بت نامیده نشده است.77

        تا به اینجا بت‏هاى جاهلى‏اى که نامشان در قرآن کریم آمده مورد بررسى قرار گرفت و در این بررسى، نگاهى اجمالى به نقش آنها و نیز طوایفى که آنها را مى‏پرستید انداخته شد. اما بت‏هاى دیگرى هم وجود داشتند که نامشان در قرآن کریم نیامده است. در ادامه، نگاهى کوتاه به آنها خواهیم داشت.

    بت‏هاى مشهور عرب ذکرنشده در قرآن

    در قسمت قبل، بت‏هایى را که در قرآن کریم نام آنها به صراحت آمده بود مورد بررسى قرار دادیم، اکنون در این بخش برآنیم که چند بت مشهور عرب را که در قرآن کریم ذکرى از آنها به میان نیامده است متذکر شویم.

         هُبَل

    «هبل» بزرگ‏ترین بتى بود که عرب در داخل کعبه و اطراف آن قرار داده بود. جنس آن از عقیق سرخ و به شکل انسانى تراشیده شده بود. البته چون قریش آن را درحالى که دست راستش شکسته بود پیدا کرده بود، دست راست آن را با طلا مرمت و بازسازى کرد. اولین فردى که این بت را در درون کعبه نصب کرد خُزیمَه‏بن مُدرکه‏بن ألیأْس‏بن مُضَر بود و به همین دلیل، به هبل عنوان «هبل خُزیمَة» داده شده بود.78

        هبل نام همان بتى است که ابوسفیان‏بن حرب در جنگ احد به افرادش دستور داد بگویند: «أُعْلُ هُبَل! أُعْلُ هُبَل!» (پایدار باد هبل) و پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در پاسخ وى، به یارانش فرمودند که بگویند: «اللّه أعلى و أجلّ!» (خداوند و اللّه بالاتر و با عظمت‏تر است) و بدین ترتیب، کار تبلیغاتى آنها را با شکست مواجه ساخت.79

        اما این هبل کاربردهایى هم داشت؛ از جمله اینکه در امر قرعه‏کشى از آن استفاده مى‏شد. به عبارت دیگر، به نوعى آگاهى از امور عالم براى آن در نظر گرفته مى‏شد و از او راهنمایى در تشخیص خیر و شر خواسته مى‏شد. همچنین عرب هنگامى که در موردى اختلاف‏نظر پیدا مى‏کرد با گرفتن قرعه از هبل این مشکل را حل مى‏کرد.

         صاحب کتاب محاضرات فى تاریخ‏العرب قبل‏الاسلام آورده است: نزد هبل هفت قدح وجود داشت که در آنها قرعه‏هاى مختلف براى موارد گوناگون وجود داشته است.80 اگر عرب قصد مى‏کرد پسرى را ختنه کند یا ازدواجى را بر پا نماید یا مرده‏اى را دفن کند، از هبل کمک مى‏گرفت و چون هبل زبان نداشت، به وسیله قرعه انداختن، نظر او را مى‏گرفتند. و یا هرگاه در نسب کسى شک مى‏کرد، با هدیه دادن صد درهم و یا یک قربانى به سراغ هبل مى‏رفت و قرعه‏اى را از او مى‏گرفت و خطاب به او مى‏گفت: «یا الهنا هذا، فلان قد أردنا به کذا و کذا، فأخْرُجِ الحقَّ فیه»؛ سپس صاحب قداح به شخص محتاج قرعه مى‏گفت قرعه بردارد. هرگاه آن قرعه «منکم» درمى‏آمد یک معنا داشت و اگر «من غیرکم» درمى‏آمد حلیف بودن را مى‏رساند و اگر ملحق درمى‏آمد، مشخص مى‏شد که شخص مشکوک‏النسب، نسبتى با آنها ندارد.

         اکنون با توجه به مطالبى که ارائه گردید، مى‏توانیم به این نتیجه برسیم که نزد عرب جاهلى و به گمان و خیال آنان، هبل نوعى علم و آگاهى فراانسانى دارد که این علم او را درخور توجه و ستایش نموده است.

         اساف و نائله

    این دو بت از مشهورترین بت‏هاى عرب هستند که با مراجعه به هر کتابى نام آنها یافت مى‏شود و ذکرشان همه جا هست. گفته مى‏شود: این دو، مرد و زنى از قبیله جُرْهُم بودند به نام اساف‏بن عمرو و نائلة بنت سهل. اساف در سرزمین یمن عاشق نائل مى‏شود. آنان به قصد حج عازم مکه مى‏شوند و وقتى داخل کعبه شدند، بنا بر قولى، از فضاى خلوت داخل خانه کعبه بهره ناشایست بردند. در همان حال، این دو مسخ شدند و به صورت مجسمه‏هایى درآمدند و مردم آنها را به صورت دو بت پیدا کردند.81 مردم در آغاز یکى از آنها را در صفا و دیگرى را در مروه براى عبرت گرفتن دیگران نصب کردند و هرگاه مى‏خواستند بین صفا و مروه را سعى کنند، آنها را مسح مى‏کردند. کم‏کم این مسح کردن تبدیل به عبادت شد و این دو مجسمه که براى عبرت نصب شده بودند، به عنوان بت مورد پرستش قرار گرفتند. مدتى بعد هم، این دو را به طرف کعبه حرکت دادند و یکى از آنها را روى کعبه و دیگرى را در کنار زمزم قرار دادند و گفته مى‏شود که هر دوى آنها را از آغاز نزد زمزم قرار دادند. خلاصه اینکه این دو بت، از بت‏هایى هستند که درباره آنها افسانه‏هاى فراوانى نقل شده است که چندان نمى‏شود بر آنها اعتماد کرد.

         این دو بت مورد عبادت خزاعه و قریش و نیز کسانى قرار گرفته بودند که از مناطق دیگر براى حج به مکه مى‏آمدند. تلبیه مخصوص این دو بت عبارت بود از: «لبیک اللهم لبیک لا شریک لک، لا شریک هو لک، تَمْلُکُه وَ ما مَلَک.» همان‏گونه که پیش‏تر اشاره شد، این دو بت به همراه هبل تنها بت‏هاى موجود در خانه کعبه و اطرافش بودند که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهآنها را در یوم‏الفتح انداخت و به آتش کشید.82

        در این نوشتار، مهم‏ترین بت‏هاى عرب جاهلى را برشمردیم، اما در کنار این بت‏ها، بت‏هاى دیگرى هم وجود داشتند که از اهمیت کمترى برخوردار بودند که ما تنها به ذکر اسامى آنها اکتفا مى‏کنیم: ذو ثرى، ذوالخلصه، الفلس، مناف، ذوالکفین، عم انس و یا عمیانس، عائم، سعد، سعر، معطم‏الطیر، اصنام منى، الأقیصر، فهم، جهار، محارب، السعیدة، المحرق، ذریح، مرحب، المنطبق، صنمار، ذوالرجل، و حلال.

    نتیجه‏گیرى

    از مطالبى که گفته شد علاوه بر آشنایى اجمالى با بت‏پرستى عرب جاهلى، و در کنار آشنایى با مفاهیمى از آن دوران تاریک، مى‏توان به این نکات نیز رسید:

         1. اعراب جاهلى علاوه بر ذات بارى‏تعالى موجودات دیگرى را نیز شایسته پرستش مى‏دانستند و به پرستش آنها اقدام مى‏کردند و بدین‏روى، توحید در الوهیت در میان آنها خدشه‏دار شده بود.

         2. عرب جاهلى و عرب پیش از اسلام، براى این بت‏ها و ارواحى که در وراى این بت‏ها لحاظ مى‏کرد، نیرویى قایل بود که با آن نیرو به گونه‏اى مستقل در تدبیر بخشى از وقایع عالم نقش داشتند. به دیگر سخن، توحید در ربوبیت تکوینى آنها مورد خدشه واقع شده بود و بدین دلیل، مشرک محسوب مى‏گشتند.

         3. نوع شرکى که این عده داشتند، تا اندازه‏اى شرک عرضى بود و هر قوم و طایفه‏اى براى خود بتى را معتبر مى‏دانست، هرچند اعتبار سایر بت‏ها را منکر نمى‏شد.

         4. البته گاهى هم شرک نوبتى وجود داشت؛ در جایى که براى بتى خاص کارکردى خاص لحاظ مى‏کردند و بدین جهت، در موقع لزوم آن بت را مورد پرستش قرار مى‏دادند.

     

     

     


    • منابع
      • ـ نهج‏البلاغه، تهران، ذرّه، 1373.
      • ـ سمیع، د. دغیم، ادیان و معتقدات العرب قبل‏الاسلام، بیروت، دارالفکر اللبنانى، 1995م.
      • ـ فیومى، محمّدابراهیم، فى الفکر الدینى الجاهلى، قاهره، دارالمعارف، 1982م.
      • ـ کلبى، هشام‏بن محمّدبن السائب، کتاب الاصنام، قاهره، مطبعة دارالکتب المصریة، 2000م.
      • ـ ابن‏منظور، محمّدبن مکرم، لسان‏العرب، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بى‏تا.
      • ـ ابن‏هشام، عبدالملک، السیره‏النبویّة، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، بى‏تا.
      • ـ الحاج حسن، د. حسین، حضاره‏العرب فى عصرالجاهلیة، بیروت، موسسة الجامعیة، للدرسات و النشر و التوزیع، 1989م.
      • ـ مسعودى، على‏بن حسین، مروج‏الذهب و معادن‏الجوهر، قم، منشورات شریف رضى، 1380.
      • ـ معلوف، لوئیس، المنجد فى اللغة، قم، ناشر اسلام، 1380.
      • ـ ناس، جان بى.، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على‏اصغر حکمت، تهران، علمى و فرهنگى، 1375.
      • ـ مسعود، د. میخائیل، الأساطیر و المعتقدات العربیة قبل‏الاسلام، بیروت، دارالعلم للملائین، 1994م.
      • ـ آلوسى، سیدمحمود، بلوغ‏الارب فى معرفه احوال‏العرب، بیروت، دارالکتب العلمیة، بى‏تا.
      • ـ العلى، د. صالح احمد، محاضرات فى تاریخ العرب قبل‏الاسلام، بغداد، مکتبة المثنى، 1960م.
      • ـ الحوت، محمود سلیم، فى طریق المیثولوجیا عندالعرب، ط. الثالثه، بیروت، دارالنهار للنشر، 1983م.
      • ـ حموى، یاقوت، معجم‏البلدان، بیروت، دار صادر، بى‏تا.
      • ـ طبرى، محمّدبن جریر، تاریخ طبرى، بیروت، روائع التراث العربى، بى‏تا.
      • ـ داود، الأب جرجس داود، ادیان‏العرب قبل‏الاسلام، بیروت، مؤسسة الجامعیة للدراسات و النشر و التوزیع، 1988م.
      • - Bowker, John, "Katheno Theism", The Oxford Dictionary of World Religions, Oxford University Press, Oxford, New York, 1999.
      • - Geden, S., "God (hindu)", in Encyclopedia of Religion and Ethics, ed. by James Hastings, London, NewYork, 2003.
      • - Sperling, David, "God in Hebrew Scriptures", in The Encyclopedia of Religion, ed. by Mircea Eliade, Macmillan Publishing Company, New York, 1987.

      پى نوشت ها
      * استادیار مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. دریافت: 11/8/89 ـ پذیرش: 15/10/89.
      1ـ نهج‏البلاغه، خ 147.
      2ـ همان، خ 26.
      3ـ ر.ک: د. سمیع دغیم، ادیان و معتقدات العرب قبل‏الاسلام، ص 87.
      4ـ محمّدابراهیم فیومى، فى الفکرالدینى الجاهلى، ص 223ـ225.
      5ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، کتاب الاصنام، ص 28.
      6ـ محمّدبن ابراهیم فیومى، همان، ص 225.
      7ـ ر.ک: محمّدبن مکرم ابن‏منظور، لسان‏العرب، ج 13، ص 442ـ443، ماده «وثن».
      8ـ همان، ماده «وثن».
      9ـ ر.ک: همان.
      10ـ همان، ج 12، ص 349، ماده «صنم».
      11ـ همان.
      12ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 33.
      13ـ محمّدبن جریر طبرى، تفسیر طبرى، ج 6، ص 48ـ49.
      14ـ مائده: 3.
      15ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 99.
      16ـ عبدالملک ابن‏هشام، السیره‏النبویة، ج 1، ص 27ـ30.
      17ـ مائده: 2.
      18ـ حج: 25.
      19ـ حج: 29.
      20ـ بقره: 125.
      21ـ د. حسین الحاج حسن، حضاره‏العرب فى عصرالجاهلیة، ص 165ـ166.
      22ـ على‏بن حسین مسعودى، مروج‏الذهب و معادن‏الجوهر، ج 1، ص 175ـ176.
      23ـ لوئیس معلوف، المنجد فى‏اللغة، ص 249.
      24 Kathenotheism.
      25 John Bowker, "Katheno Theism", The Oxford dictionary of World Religions, p. 422.
      26ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: جان بى. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على‏اصغر حکمت، ص 60.
      27 Heno Theism.
      28 See: A. S. Geden, "God (hindu)", in Encyclopedia of Religion and Ethics, ed. by James Hastings.
      29 Monolatory.
      30 David Sperling, "God in Hebrew Scriptures", in The Encyclopedia of Religion.
      31 Dualism.
      32ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: جان بى. ناس، همان، ص 628ـ631.
      33ـ د. میخائیل مسعود، الاساطیر و المعتقدات العربیة قبل‏الاسلام، ص 114.
      34ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 16ـ17.
      35ـ د. میخائیل مسعود، همان، ص 114.
      36ـ همان، ص 113.
      37ـ همان.
      38ـ سیدمحمود آلوسى، بلوغ‏الارب، ج 2، ص 210.
      39ـ د. صالح احمد العلى، محاضرات فى تاریخ‏العرب قبل‏الاسلام، ج 1، ص 184ـ185.
      40 Alitta.
      41 Alilat.
      42ـ ر.ک: محمود سلیم الحوت، فى طریق المیثولوجیا عندالعرب، ص 69.
      43ـ د. میخائیل مسعود، همان، ص 115؛ یاقوت حموى، معجم‏البلدان، ج 5، ص 5.
      44ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 17.
      45ـ سیدمحمود آلوسى، همان، ج 2، ص 210.
      46ـ د. میخائیل مسعود، همان، ص 116ـ117.
      47ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 18.
      48ـ همان.
      49ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 2، ص 128.
      50ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 27.
      51ـ د. میخائیل مسعود، همان، ص 118.
      52ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 22.
      53ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 2، ص 128.
      54ـ د. میخائیل مسعود، همان، ص 111، به نقل از: یاقوت حموى، همان، ج 5، ص 204.
      55ـ محمود سلیم الحوت، همان، ص 66.
      56ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 14.
      57ـ همان.
      58 Menata.
      59 Manot.
      60 Meni.
      61ـ محمود سلیم الحوت، همان، ص 65.
      62ـ د. میخائیل مسعود، همان، ص 112.
      63ـ نجم: 20.
      64ـ الاب جرجس داود داود، ادیان‏العرب قبل‏الاسلام، ص 299.
      65ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 13ـ14.
      66ـ همان، ص 15.
      67ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 2، ص 29ـ31؛ عبدالملک ابن‏هشام، همان، ج 1، ص 29ـ30.
      68ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 19.
      69ـ د. میخائیل مسعود، همان، ص 112.
      70ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 15ـ54.
      71ـ عبدالملک ابن‏هشام، همان، ج 1، ص 28.
      72ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 55.
      73ـ همان.
      74ـ عبدالملک ابن‏هشام، همان، ج 1، ص 28.
      75ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 10 و 55.
      76ـ د. صالح احمد العلى، همان، ص 188ـ190.
      77ـ د. میخائیل مسعود، همان، ص 188ـ190.
      78ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، ص 28.
      79ـ همان.
      80ـ ر.ک: د. صالح احمد العلى، همان، ص 177ـ179.
      81ـ هشام‏بن محمّدبن سائب کلبى، همان، 9.
      82ـ همان، ص 31.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسینی قلعه بهمن، سیداکبر.(1389) جستارى کوتاه در بت‏پرستىِ جزیره‏ العرب پیش از اسلام. ماهنامه معرفت، 19(11)، 99-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیداکبر حسینی قلعه بهمن."جستارى کوتاه در بت‏پرستىِ جزیره‏ العرب پیش از اسلام". ماهنامه معرفت، 19، 11، 1389، 99-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسینی قلعه بهمن، سیداکبر.(1389) 'جستارى کوتاه در بت‏پرستىِ جزیره‏ العرب پیش از اسلام'، ماهنامه معرفت، 19(11), pp. 99-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسینی قلعه بهمن، سیداکبر. جستارى کوتاه در بت‏پرستىِ جزیره‏ العرب پیش از اسلام. معرفت، 19, 1389؛ 19(11): 99-