نگاهى به کتاب «مقدّمه اى بر فلسفه اسلامى معاصر»
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم ـ شماره 166 ـ مهر 1390، 153ـ158
مصطفى اسلامى*
مشخصات کتاب
کتاب مقدّمه اى بر فلسفه اسلامى معاصر از جناب آقاى دکتر محمد فنائى اشکورى1 که در سال 1389 توسط انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره در 448 صفحه منتشر گردیده است.
معرفى کتاب
کتاب مقدّمهاى بر فلسفه اسلامى معاصر دربردارنده مقدّمه، دوازده فصل و خاتمهاى است که به طور خلاصه گزارشى از آن را ارائه مىکنیم. غرض مؤلف محترم در این کتاب، معرفى فلسفه اسلامى معاصر و شناساندن برجستهترین چهرههاى آن است. وى نخست نگاهى اجمالى به زندگى و آثار ایشان مىاندازد، آنگاه به مهمترین ویژگىهاى تفکر فلسفى هر فیلسوف و اهمیت و نقش او اشاره مىکند. سپس به طرح و تحلیل برخى از نظریات آن فیلسوف مبادرت مىکند و سرانجام در مواردى وارد نقد و ارزیابى مىشود.
مؤلف در مقدّمه کتاب به نکاتى پیرامون اصل فلسفه، پیدایش فلسفه اسلامى و گسترش آن تا به امروز و وضعیت کنونى فلسفه در جهان اسلام اشاره مىکند. غرض اصلى مؤلف در این نوشتار، صرف گزارش از دیدگاه فیلسوفان نیست، بلکه هدفش ارائه تصویرى از فلسفه اسلامى معاصر و ایجاد زمینه براى رشد اندیشه فلسفى است. از دیدگاه مؤلف پرداختن به فلسفه اسلامى معاصر آثار و فواید چندى دارد، از جمله اینکه این بحث نشان مىدهد که تفکر فلسفى در جهان اسلام استمرار دارد و نه تنها دوران فلسفه اسلامى به پایان نرسیده است، بلکه این سنت با شور و نشاط بیشترى، در پى گشودن افقهاى جدیدى در اندیشه فلسفى به پیش مىرود. به علاوه طرح چنین بحثى افق دید فلسفهآموزان و فلسفهپژوهان را گسترده مىسازد و آنان را از محصور ماندن در چارچوبهاى محدود و غفلت از تنوع اندیشه فلسفى بازمىدارد. با این پژوهش، حجاب معاصرت کنار مىرود و از مهجور ماندن اندیشهها در میان انبوه بىشمار آثار و اندیشههاى عصر جدید، پیشگیرى مىشود. و در نهایت، آخرین یافتههاى فیلسوفان مسلمان و مسائل فلسفى جارى در اختیار اندیشمندان نسل نو قرار مىگیرد تا با پیگیرى آن مباحث توسط این نسل، کاروان اندیشه با سرعت بیشترى به حرکتش ادامه دهد.
فیلسوفانى که در این کتاب معرفى شدهاند عبارتاند از: امام خمینى قدسسره، علّامه سید محمدحسین طباطبائى، استاد شهید مرتضى مطهّرى، استاد مهدى حائرى یزدى، شهید سید محمّدباقر صدر، آیتاللّه محمدتقى جعفرى، استاد سید جلالالدین آشتیانى، آیتاللّه حسن حسنزاده آملى، آیتاللّه عبداللّه جوادى آملى، آیتاللّه محمدتقى مصباح و سیداحمد فردید و دکتر سیدحسین نصر.
فصل اول. امام خمینى قدسسره
نگارنده پس از پرداختن به زندگىنامه، و اشاره به آثار امام قدسسره، به جامعیت و تبحر ایشان در علوم مختلف اسلامى اذعان مىکنند و یادآور مىشوند که رساله طلب و اراده امام قدسسره نمونه خوبى براى بیان نحوه تفکر فلسفى امام و شیوه رویارویى او با اندیشههاى مختلف است.
امام قدسسره در رساله طلب و اراده، پس از ذکر مقدّماتى بحث صفات الهى را طرح و اقوال اشاعره و معتزله را در این باب ارزیابى و نقد مىکنند. آنگاه استدلالهاى اشاعره را در غیریت طلب و اراده رد کرده، وارد بحث از اراده الهى و اراده انسانى و نظریه جبر و تفویض مىشوند.
مفوضه معتقدند که علّیت و فاعلیت خداوند متعال فقط در اصل ایجاد موجودات مىباشد و پس از ایجاد، خداوند امور انسانى را به خود انسان و عقل او تفویض نموده است. حضرت امام پاسخ مىدهند که موجود امکانى در صورتى مىتواند علتى مستقل براى معلولى باشد که بتواند همه راههاى عدم را براى معلول خود ببندد. اما از آنجا که ممکن در وجودش استقلال ندارد و براى معدوم نبودن نیازمند به واجب است، نمىتواند همه راههاى عدم را بر معلول خود ببندد. سپس امام قدسسره نظریه امر بینالامرین را تبیین مىکنند به این بیان که موجودات امکانى مؤثرند، لیکن نه به نحو استقلال و فقط ذات بارىتعالى است که فاعلیت و علّیت مستقل دارد و در ادامه به شبهاتى که درباره اختیار وارد شده پاسخ مىدهند.
فصل دوم. علّامه طباطبائى
در فصل دوم، مؤلف محترم پس از سیرى بر زندگى و آثار علّامه سید محمدحسین طباطبائى و ابعاد شخصیتى و علمى ایشان به تأثیرگزارى عمیق علّامه در حوزههاى مختلف تفکر اسلامى اشاره مىکند. در رویکرد فلسفى علّامه، او را فیلسوفى اصیل مىداند که تقلید در سیره فلسفى او جایى ندارد و اگر در مواردى مؤید و همرأى دیگر فیلسوفان مىشود، براى آن است که او خود با شیوهاى مستقل و با طى مسیر منطقى، به همان نتیجه رسیده است.
نویسنده حفظ خلوص تفکر فلسفى و نوآورىهاى علّامه در علوم و معارف اسلامى، به ویژه در عرصه تفسیر قرآن و ابتکارات فراوان فلسفى، از جمله در مباحث علم و ادراک و ادراکات اعتبارى را از امتیازات علّامه ذکر مىکند. مؤلف در ادامه به مهمترین دیدگاههاى فلسفى علّامه در دو حوزه هستىشناسى و علمشناسى به نحو مختصر اشاره مىکند.
فصل سوم. استاد شهید مطهّرى
مؤلف در فصل سوم به تأثیرگذارى شهید مطهّرى در فلسفه و نقطه عطف بودن ایشان در تاریخ تفکر اسلامى اشاره دارد. یکى از مهمترین مباحث فلسفى که شهید مطهّرى به آن اهتمام داشته و حلکننده بسیارى از مشکلات فلسفى است بحث معقولات ثانیه است. معقولات ثانیه از جهت عدم مسبوقیت به حس و خیال و از جهت مقیّد نشدن به مقوله خاصى با معقولات اولى تفاوت دارند و تقسیم مىشوند به معقولات ثانیه منطقى؛ یعنى مفاهیمى که احکام مفاهیم ذهنىاند و معقولات ثانیه فلسفى؛ یعنى مفاهیمى که احکام موجودات خارجىاند. مفاهیم فلسفى احکام عام وجودند و در خارج به نحو وجود رابط تحقق دارند. مؤلف محترم پس از تشریح این بحث در کلام شهید مطهّرى، به نقد برخى از نکات مىپردازد. سپس به مواجهه شهید مطهّرى با فلسفههاى غربى، به ویژه فلسفههاى کانت و هگل اشاره مىکنند.
فصل چهارم. استاد حائرى یزدى
در فصل چهارم، مؤلف پس از گذرى بر زندگى علمى و ذکر آثار مهدى حائرى یزدى به جایگاه وى در فلسفه اسلامى و فلسفه غرب اشاره مىکنند، ویژگى که وى را قادر مىکند به نحو فنى به مقایسه این دو نظام فلسفى بپردازد، از جمله بررسى برخى از مسائلى که در فلسفه کانت مطرح است. مؤلف سپس یکى از مباحثى که حائرى در آثارش به شرح آن پرداخته؛ یعنى مسئله وجود ذهنى را مورد تجزیه و تحلیل قرار مىدهد. حائرى در این بحث مدعى مىشود که بحث مطابقت در فلسفه غرب با مشکل مواجه است و حال آنکه در فلسفه اسلامى با طرح مبحث وجود ذهنى این مشکل حل شده است. آنگاه مؤلف با طرح پرسشهایى برخى از نکات در وجود ذهنى را مورد نقّادى قرار مىدهد.
فصل پنجم. استاد آشتیانى
در فصل پنجم علاوه بر آشنایى با زندگى و آثار سید جلالالدین آشتیانى، با مشرب عرفانى و فلسفى وى و نظرش درباره عقل و شرع و اینکه این دو مکمل یکدیگر و دو بال یک پرندهاند، آشنا مىشویم. از آخرین آثار آشتیانى نقد کتاب تهافتالفلاسفه غزالى است که در آن علاوه بر ردّ برخى اشکالات غزالى به دفاع از فلسفه در مقابل اخباریان و تفکیکیان پرداخته است. از نظر آشتیانى منشأ بسیارىاز مخالفتهابافلسفه،عدمدرک درست فلسفه است.
فصل ششم. شهید سید محمّدباقر صدر
فصل ششم درباره آیتاللّه شهید سید محمدباقر صدر است که از نظر مؤلف از پیشروان تفکر اسلامى معاصر است که در فهم دین و دنیاى جدید یگانه است. پس از معرفى جایگاه علمى شهید صدر مؤلف نظریه ابتکارى شهید صدر در مسئله استقراء را طرح و تحلیل مىکند. شهید صدر با انتقاد از قاعده «الإتفاق لایکون دائمیا و لا اکثریا» که ارسطوییان با استفاده از آن استقرا را به قیاس برمىگردانند و بدین طریق حجّیت آن را اثبات مىکنند، نظریه خود با عنوان مکتب توالد ذاتى را مطرح مىکند. وى با تقسیم یقین به منطقى، موضوعى و ذاتى، و طرح مبتکرانه مبحث حساب احتمالات، بر آن مىشود که علاوه بر توالد موضوعى براى معرفت راه دیگرى نیز وجود دارد که به آن توالد ذاتى مىگویند. در پایان این فصل مولف از لوازم و پیامدهاى معرفت شناختى و دینشناختى این نظریه بحث مىکند.
فصل هفتم. آیتاللّه محمدتقى جعفرى
در فصل هفتم نگارنده زندگى، سلوک علمى و دیدگاههاى فلسفى آیتاللّه محمدتقى جعفرى را به بحث مىگذارند، و دیدگاه کلى ایشان در فلسفه و تقسیمات زمانى، مکتبى و اقلیمى فلسفه را مورد بررسى و نقد قرار مىدهند. استاد جعفرى در اینجا دو نوع حرکت فکرى را معرفى مىکنند که توسط آن، مىتوان نظامهاى فلسفى را پویا کرد و اصول موضوعى راکد را که مانع پویایى نظامهاى فکرى است، از میان برداشت و به تضادهاى مخرب فلسفهها پایان داد. در پایان مؤلف دو نمونه از مباحث ابتکارى استاد جعفرى در زمینه فلسفه حیات وحیات معقول را به اختصارطرح مىکند.
فصل هشتم. آیتاللّه حسنزاده آملى
فصل هشتم به آیتاللّه حسن حسنزاده آملى اختصاص دارد. مؤلف از ایشان به عنوان جامع معقول و منقول یاد مىکند و به علاقه ایشان به عرفان و فلسفه و بخصوص حکمت متعالیه و نمود آن در بسیارى از آثارشان اشاره دارند. مؤلف از میان مباحث مطرحشده توسط استاد حسنزاده آملى بحث معرفت نفس و هستى و چیستى آن را انتخاب و تلخیص و تحلیل مىکند. مؤلف ضمن تقدیر از کوششهاى علمى استاد حسنزاده آملى در استخراج و شرح اجتهادى مباحث معرفت نفس، لزوم نگاه جدید به مسئله نفس با استفاده از دستاوردهاى علمى و فلسفى جدید را خاطرنشان مىشوند.
فصل نهم. آیتاللّه جوادى آملى
فصل نهم درباره شخصیت و اندیشههاى آیتاللّه عبداللّه جوادى آملى است. مؤلف سه موضوع از اندیشههاى آیتاللّه جوادى آملى را طرح مىکند. نخست، ویژگىهاى حکمت متعالیه از نظر ایشان؛ دوم، مبحث مهم وحدت وجود؛ و سوم، رابطه عقلووحى یا علم و دین. در بحث نخست چهارده ویژگى حکمت متعالیه را از زبان آیتاللّه جوادى آملى بیان مىکنند. در بحث دوم اساسىترین موضوع عرفان نظرى و حکمت متعالیه؛ یعنى بحث وحدت و کثرت وجود را بررسى مىکنند.
از نظر آیتاللّه جوادى آملى برهان صدیقین به تقریر علّامه طباطبائى، که بر هیچ مقدّمه نظرى استوار نیست، وجود مطلق لابشرط عرفانى را اثبات مىکند و مىتواند به منزله نخستین مسئله فلسفى طرح شود. مؤلف نکاتى را در اینباره بیان مىکند، از جمله اینکه استدلال مزبور تنها به طور ضرورى و ازلى وجود واقعیتى را اثبات مىکند، اما وجود کثرات و وجودهاى مقید و مشروط را نفى نمىکند، بلکه نفى وجود آنها به بیان دیگرى نیازمند است. همچنین از نظر علّامه طباطبائى، این اصل واقعیت همان موضوع فلسفه است. حال اگر موضوع عرفان نیز همین است، پس نباید بین موضوع فلسفه و عرفان فرقى باشد. در حالى که از نظر آیتاللّه جوادى آملى موضوع فلسفه، غیر از موضوع عرفان است.
سپس استدلال آیتاللّه جوادى آملى را براى اثبات وجود مطلق بیان مىکنند، که مبتنى بر بدیهى و اولىالصدق بودن قضیه استحاله اجتماع نقیضین است؛ قضیهاى که همه قضایا به آن وابستهاند و در همه احوال و به نحو ضرورتِ ازلى صادق است. بنابراین سفسطه که انکار هرگونه واقعیت، از جمله همین قضیه است، باطل است. حال که سفسطه به طور مطلق مردود است، پس واقعیت مطلق، ثابت است. این واقعیت امر محدود یا ذهنى نیست، بلکه واقعیت مطلق عینى است.
مؤلف در بحث سوم، کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دینى آیتاللّه جوادى آملى را معرفى، گزارش و تحلیل مىکنند و نظریه ایشان درباره اسلامىسازى علوم را بررسى مىکنند. از نظر مؤلف چون این موضوع بسیار مهم و حیاتى است و از مباحث روز است، جا دارد مورد توجه اهل نظر واقع شود. مؤلف پس از ارائه دیدگاه آیتاللّه جوادى آملى، پرسشها و تأمّلاتى را درباره این نظریه طرح مىکند. برخلاف کسانى که نقد یک نظریه را به معناى ردّ آن تلقّى مىکنند، از نظر مؤلف بررسى و تجزیه و تحلیل یک نظریه و نقد آن در بسیارى از موارد از جمله در این مورد به معناى اهمیت دادن به یک نظریه و احترام به آن و ترویج آن و کوششى براى تکمیل آن است. در مقابل، مسکوت گذاشتن یک نظریه به مثابه بىتوجهى و بىاهمیت دانستن آن است.
فصل دهم. آیتاللّه مصباح
فصل دهم کتاب درباره جایگاه فلسفى و نقش آیتاللّه محمدتقى مصباح در این زمینه است. مؤلف، آیتاللّه مصباح را در شاخههاى مختلف فلسفه، همچون مابعدالطبیعه، معرفتشناسى، فلسفه سیاست، فلسفه اخلاق و فلسفه دین، صاحب دیدگاههاى ویژهاى مىداند. از ویژگىهاى فلسفهورزى آیتاللّه مصباح، تحلیل دقیق مفاهیم و واژهها و کوشش در تبیین روشن محل نزاع، تلاش در حفظ خلوص اندیشه و زبان فلسفى و نیامیختن آن با دیگر معارف، نگاه تطبیقى بین فلسفه غرب و اسلامى را اشاره مىکنند. آیتاللّه مصباح نوآورىهاى بسیارى در مباحث مختلف فلسفى دارند و به باور برخى از صاحبنظران در فلسفه اسلامى، ایشان نظام فلسفى ویژهاى را پىریزى کردهاند.
دو بحث فلسفى که مؤلف از آیتاللّه مصباح مىآورند، بحث خداشناسى و دیگر بحث فلسفه اخلاق است. در بحث خداشناسى استاد تقریرى نو از این بحث ارائه مىدهند. نخست به این پرسش اشاره مىشود که آیا واجبالوجود همان خداست؟ سپس به براهین اثبات واجب مىرسند که پس از تبیین چند برهان، برهان ملّاصدرا را اکمل براهین مىدانند که متوقف بر ابطال دور و تسلسل نیست، و تمامى صفات را نیز اثبات مىکند. در پایان این قسمت به مبحث توحید با شیوهاى نو مىپردازند. مؤلف در بحث از فلسفه اخلاق، آیتاللّه مصباح را به عنوان فیلسوفى نظریهپرداز در این زمینه معرفى مىکند که بررسى مکاتب اخلاقى و تبیین مکتب اخلاقى اسلام را به صورتى نو و ابتکارى ارائه کردهاند.
فصل یازدهم. سیداحمد فردید
در فصل یازدهم از سیداحمد فردید و اندیشههاى او سخن به میان مىآید. از نظر مؤلف فردید فیلسوفى متفاوت با دیگر متفکران است. مؤلف منابع فکرى فردید را چهار چیز مىداند: 1. عرفان اسلامى، به ویژه نظریات محیىالدین عربى؛ 2. فلسفه مارتین هایدگر؛ 3. مبادى اسمشناسى یا علمالأسماء؛ 4. قرآن کریم. شاید بتوان گفت که حکمت انسى فردید، بازخوانى تصوف ابنعربى با فلسفه هایدگر و اسمشناسى فردیدى است. فردید میان وجود و موجود فرق مىگذارد و علم راستین را تنها علم حضورى مىداند و براى منطق صورى که بر مدار علم حصولى است، جایگاهى قائل نیست. مؤلف نکات انتقادى متعددى را در این زمینه ذکر و پرسشهایى را طرح مىکند. از جمله اینکه آیا اساسا این جدایى بین وجود و موجود درست است؟ آرى، از نظر لفظ و مفهوم بین اینها تفاوت هست. اما آیا در خارج و واقع هم وجود و موجود متفاوتند؟ بحث دیگر فردید حکمت تاریخ است. او تاریخ را به ادوار پنجگانه پریروز (امت واحده توحیدى)، دیروز (ظهور استکبار)، امروز (دوره غلبه نیستانگارى و طاغوت)، فردا (دوره انتظار آمادهگر) و پس فردا (شکلگیرى دوباره امت واحده توحیدى و ظهور امام زمان) تقسیمبندى مىکند. در این زمینه نیز مؤلف نکاتى انتقادى را بیان مىکند.
فصل دوازدهم. دکتر سیدحسین نصر
مؤلف در آخرین فصل کتاب از سیدحسن نصر سخن مىگوید. از نظر وى، نصر در شناساندن فلسفه اسلامى، به ویژه فیلسوفان متأخر همچون سهروردى و ملّاصدرا به غربیان بسیار مؤثر بوده است. نصر از نمایندگان برجسته سنتگرایى است. دو مفهوم «سنت» و «حکمت خالده» در این سنت از اساسىترین مفاهیم هستند. نگارنده پس از بیان عناوینى همچون نصر و حکمت خالده، وحدت ادیان، هنر قدسى از نگاه نصر و نقد تجدد، به بیان تأمّلاتى درباره برخى از دیدگاههاى نصر مىپردازد. از نظر مؤلف، نصر از سویى دلبستگى شدید به حکمت و عرفان اسلامى و شیعى دارد و از سوى دیگر، سخت مجذوب سنتگرایى جدید و پیشروان آن همچون گنون و شوان است. شاید بسیارى از مشکلات در تفکر نصر ناشى از دشوارى جمع بین این دو گرایش است.
خاتمه و توصیه
در خاتمه این کتاب، مؤلف محترم به وضع عمومى فلسفه در ایران معاصر و برخى تحولات نو، که در فلسفهپژوهى معاصر اسلامى روى داده است، مىپردازند و مباحثى را ذیل عناوین زیر مىآورند: کثرت فیلسوفان و تنوع سلایق و علایق فلسفى؛ معرفى فلسفه اسلامى به دیگر ملل؛ توجه به تاریخ فلسفه؛ مطالعه فلسفه غرب؛ فلسفه تطبیقى یا مقایسهاى؛ توجه به دیگر شاخههاى فلسفه؛ تحول در آموزش فلسفه؛ عمومىشدن فلسفه؛ فارسىنگارى؛ فلسفه در خدمت دین؛ گرایش عرفانى فیلسوفان؛ غلبه بر مخالفان فلسفه؛ محوریت حوزه فلسفى قم؛ تداوم سیطره فلسفه صدرایى؛ آینده فلسفه و فلسفه آینده.
ویژگىها و نوآورىهاى کتاب
1. نگارش یک دوره فشرده تاریخ فلسفه اسلامى معاصر و معرفى استادان برجسته آن، کارى که تاکنون صورت نگرفته بود. فواید و نتایج این کار علمى در پیشبرد فلسفه اسلامى در مقدّمه کتاب بیان شده است.
2. نثر روان و قابل فهم با حفظ استحکام و دقت؛
3. انتخاب مناسب شخصیتها و مواضع آنها، بخصوص توجه به ارائه افکار استادان زنده فلسفه؛
4. انتخاب مناسب مباحثى که تمرکز فیلسوف بر آن بیشتر بوده است؛
5. طرح موضوعات متنوع و غیرتکرارى و آموزنده براى دانشپژوه فلسفه و نشان دادن غناى فلسفه اسلامى معاصر؛
6. آشنا نمودن دانشپژوهان فلسفه با فضاى فلسفى معاصر و مباحث نو در فلسفه؛
7. ارائه پیشنهادهاى راهگشا براى آموزش و گسترش تفکر عقلانى؛
8. معرفى جامعى از ویژگىهاى فلسفه اسلامى معاصر در خاتمه کتاب؛
9. بررسى تحلیلى و انتقادى بعضى از آراء جدید در فلسفه اسلامى، از جمله نقد آرائى در بحث معقولات، نظریه وجود ذهنى، وحدت وجود، اسلامىسازى علوم، نسبت علم و فلسفه، نظریه سنتگرایانه نصر، و نظام فلسفى فردید؛
10. نشان دادن ایران به عنوان محور تفکر فلسفى در جهان اسلام و حوزه علمیه به عنوان قطب فلسفه اسلامى.
همچنانکه مؤلف یادآورى مىکند، این کتاب همه اندیشههاى فلیسوفان اسلامى معاصر را عرضه نمىکند، اما با ارائه نمونههایى و تحلیل آنها فضاى کلى تفکر فلسفى در فلسفه اسلامى را نشان مىدهد و براى نخستین بار سنت زنده و جارى فلسفى در ایران را که قطب فلسفى عالم اسلام است عرضه مىکند که این خود شرط لازم براى نوآورى و نظریهپردازى در عرصههاى مختلف فلسفى است. مطالعه این کتاب را به همه علاقهمندان به فلسفه، به ویژه طلّاب و دانشجویان این رشته توصیه مىکنم.
* دانشجوى کارشناسى ارشد فلسفه، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره.
1 عضو هیئت علمى گروه فلسفه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره.