معرفت، سال بیستم، شماره نهم، پیاپی 168، آذر 1390، صفحات 137-

    جهانی شدن و جهانی سازى اسلامى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیدمهدی سیدیان / *دکتری - فلسفه سیاسی اسلامی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره / seyyediyan@iki.ac.ir
    چکیده: 
    اصطلاح «جهانى‏شدن»، موضوع مباحث بسیارى در حوزه علوم سیاسى، اقتصاد، روابط بین‏الملل و جامعه‏شناسى است که اندیشمندان متعددى به طرح دیدگاه‏هاى خود پیرامون آن پرداخته‏اند. هدف این مقاله، بررسى تفاوت جهانى‏شدن و جهانى‏سازى، و نیز جهانى‏سازى اسلامى است. اساسا جهانى‏شدن فرایندى است که در طول تاریخ شکل گرفته و انسان‏ها از آغاز تاکنون در آن مشارکت داشته‏اند. جهانى‏سازى نیز به طرحى اشاره دارد که نظام سلطه براى سوءاستفاده از جهانى‏شدن، دست به اقدام مى‏زند. اسلام، هم آرمان و ایده‏اى جهانى دارد و هم براى تحقق آن، که آرمان همه بشریت نیز هست، طرح و برنامه اجرایى خود را دنبال مى‏کند؛ از این‏رو، مى‏توان از آن به «جهانى‏سازى اسلامى» تعبیر کرد. اگر جهانى‏شدن فرایندى است که ریشه در تاریخ زندگى اجتماعى انسان دارد، جهانى‏سازى جریانى است که هدف آن یکسان‏سازى جهان در جنبه‏هاى فرهنگى، اقتصادى و حتى سیاسى است. این نوشتار، با استفاده از روش تحلیل مفهومى و روش توصیفى، به واکاوى مفهوم جهانى‏شدن و جهانى‏سازى و نیز دیدگاه اسلام در این زمینه مى‏پردازد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیستم ـ شماره 168 ـ آذر 1390، 137ـ152

    سیدمهدى سیدیان*

    چکیده

    اصطلاح «جهانى‏شدن»، موضوع مباحث بسیارى در حوزه علوم سیاسى، اقتصاد، روابط بین‏الملل و جامعه‏شناسى است که اندیشمندان متعددى به طرح دیدگاه‏هاى خود پیرامون آن پرداخته‏اند. هدف این مقاله، بررسى تفاوت جهانى‏شدن و جهانى‏سازى، و نیز جهانى‏سازى اسلامى است. اساسا جهانى‏شدن فرایندى است که در طول تاریخ شکل گرفته و انسان‏ها از آغاز تاکنون در آن مشارکت داشته‏اند. جهانى‏سازى نیز به طرحى اشاره دارد که نظام سلطه براى سوءاستفاده از جهانى‏شدن، دست به اقدام مى‏زند. اسلام، هم آرمان و ایده‏اى جهانى دارد و هم براى تحقق آن، که آرمان همه بشریت نیز هست، طرح و برنامه اجرایى خود را دنبال مى‏کند؛ از این‏رو، مى‏توان از آن به «جهانى‏سازى اسلامى» تعبیر کرد. اگر جهانى‏شدن فرایندى است که ریشه در تاریخ زندگى اجتماعى انسان دارد، جهانى‏سازى جریانى است که هدف آن یکسان‏سازى جهان در جنبه‏هاى فرهنگى، اقتصادى و حتى سیاسى است. این نوشتار، با استفاده از روش تحلیل مفهومى و روش توصیفى، به واکاوى مفهوم جهانى‏شدن و جهانى‏سازى و نیز دیدگاه اسلام در این زمینه مى‏پردازد.

    کلیدواژه‏ها: جهانى‏ شدن، جهانى ‏سازى، ابعاد جهانى‏ شدن، جهانى‏ سازى اسلامى.

    مقدّمه

    مفهوم «جهانى‏شدن»، از جمله موضوعاتى است که به دلیل ارائه تعاریف و معانى گوناگون، بحث‏برانگیز شده است؛ بخصوص با ورود چنین مفاهیمى به دنیاى اسلام و کشورهاى اسلامى، بخش عمده‏اى از ادبیات مباحث علمى اندیشمندان مسلمان را نیز به خود مشغول مى‏سازد. اما یک امر بدیهى این است که پیش از پرداختن به مبانى و اصول جهانى‏شدن، بخصوص اصول و بنیان‏هاى فلسفى جهانى‏شدن، و پیش از پرداختن به مسائل، فرصت‏ها و چالش‏هاى جهانى‏شدن، مفهوم و چیستى جهانى‏شدن مورد واکاوى و پژوهش قرار گیرد. به عبارت دیگر، پیش از همه این مباحث باید ضمن اشاره به نزاع لفظى در این‏باره، معنا و مفهوم اصطلاح جهانى‏شدن را دقیقا معادل‏یابى کرد؛ چراکه بسیارى از مباحث دیگر مبتنى است بر اینکه منظور ما از جهانى‏شدن چیست؟ کدام جهانى‏شدن مدّنظر ماست؟ تفاوت آن با اصطلاحات بدیل و یا هم‏افق در چیست؟

    گرچه برخى از متفکران و اندیشمندان، جهانى‏شدن را امرى در حالِ «شدن» و در شرف شکل‏گیرى تلقّى مى‏کنند و از این‏رو، امید چندانى به ارائه تعریف جامع و روشنى از آن ندارند، اما بر این باوریم که جهانى‏شدن در حد همان معنایى که همه درک مى‏کنند و با تکیه بر آن به بحث مى‏پردازند، قابل تعریف و تبیین است. نکته لازم براى یادآورى این است که واژه «جهانى‏شدن» و «جهانى‏سازى» در موارد متعددى به جاى یکدیگر به کار مى‏روند و در این صورت، به یک معنا گرفته مى‏شوند، اما در این مقاله درصدد هستیم تا میان این دو اصطلاح تفاوت قایل شویم.

    برخى بر این باورند که جهانى‏شدن فى‏نفسه وجود ندارد، بلکه این اصطلاح مفهومى پوششى براى تبیین و تشریح بسیارى از وقایع جدیدى است که در زندگى فردى، ملى، بین‏المللى و جهانى انسان‏ها و به تبع آن، دولت‏ها و سایر واحدهاى سیاسى دخیل در سرنوشت بشر رخ داده است. آنچه سابقا به عنوان استعمار و مدرنیته شناخته مى‏شد، اکنون لباس جهانى‏شدن به تن کرده و خود را بر سایر ملت‏ها تحمیل مى‏کند. بنا بر این بیان، به نظر مى‏رسد جنبه هژمونیک در مباحث جهانى‏سازى منجر به چنین تلقّى منفى از آن شده است و این امر ناشى از سوءاستفاده برخى کشورهاى سلطه‏گر از فضاى به‏وجودآمده است. تعبیر دقیق‏تر براى این وضعیت، جهانى‏سازى است نه جهانى‏شدن.

    اساسا مبنا و ریشه بحث‏هاى جهانى‏شدن در پس لایه‏هاى عمیق‏ترى نسبت به مباحث جارى پیرامون آن در سطح واقعیت روزمره است؛ یعنى اگر حول محور جهانى‏شدن، مباحث گوناگونى در حال انجام است، بحث از نمودهایى از حقیقت جهانى‏شدن است که تحقق آن، آرزوى تمام افراد بشر است. گاهى در غبار و فضاى مه‏آلود حاکم بر مباحث جهانى‏سازى واقعى، از مباحث و حقایق جهانى‏شدن حقیقى غفلت مى‏شود. در مقابل، اگر برخى‏ها بى‏محابا به انکار و رد و محو جهانى‏شدن مى‏اندیشند و کسانى آرزوى تحقق آن را دارند، حاکى از عدم توجه گروه اول به عمق مباحث جهانى‏شدن است. مهم‏ترین نکته در فرایند جهانى‏شدن این است که حقیقتى در حال بروز و ظهور است که تقریبا تمام جهانیان و انسان‏هاى روى کره زمین، از این واقعیت اطلاع دارند و آگاهانه و با ذهنیت به استقبال آن مى‏روند. آنچه موجب ترس و وحشت از این واقعیت مى‏شود بروز و ظهور آن در قالب فرهنگ خاصى است که متناسب با فرهنگ‏هاى محلى دیگر نیست. از این‏رو ـ مثلاً ـ جهانى‏سازى غربى، تهدیدى بالفعل براى فرهنگ‏هاى دیگر محسوب مى‏شود.

    مبانى فلسفى و فلسفى ـ سیاسى جهانى شدن نیازمند تأمّل و دقت بیشترى است که در نوشتار دیگرى به آن خواهیم پرداخت، اما به طور اجمال مى‏توان گفت: مشترکات انسان در آفرینش، مکان و زمان زندگى و بسیارى از اصول انسانى و بشرى، آنها را به هم‏دلى ناخودآگاه و به تعبیر دقیق‏تر، آگاهانه وا مى‏دارد. به نظر مى‏رسد مهم‏ترین و جالب‏توجه‏ترین نکته در مورد جهانى‏شدن همین آگاهى ارادى است که منجر به پیشرفت و تکامل فرایند جهانى‏شدن مى‏گردد. پس جهانى‏شدن بسترى را فراهم مى‏سازد تا انسان‏ها و دولت‏ها به پیگیرى علایق مشترک و حل معضلات فراگیر و گسترده بشرى بپردازند.

    حال در صورتى که جهانى‏شدن را به عنوان یک طرح و پروژه در نظر بگیریم که از آن به «جهانى‏سازى» تعبیر مى‏شود، سؤال این است که جهانى‏سازان چه کسانى هستند؟ پاسخ اجمالى به این پرسش این است که طراحان بزرگ این جریان، نه تنها عموم اردوگاه غرب، بلکه به طور مشخص ایالات متحده آمریکاست. برترى نظامى، قدرت سیاسى و هژمونى رسانه‏اى، چنان ابهت پوشالینى براى ابرقدرت جهان ایجاد کرده که دستاورد پنج قرن عصر روشنگرى را بر سر دست گرفته و به ستیز با دیگر تمدن‏ها برخاسته است.

    در باب جهانى‏شدن آثار متعددى منتشر شده است و اندیشمندان بسیارى همچون پروفسور مولانا، دکتر داودى، دکتر محمدى آثار گوناگونى در این زمینه ارائه کرده‏اند. کتاب درآمدى بر اسلام و جهانى‏شدن، تألیف عبدالقیوم سجادى از این جمله آثار است. اما نکته مهم که على‏رغم بحث‏هاى فراوان، مورد غفلت واقع شد ه است، بحث مفهوم‏شناسى و اصطلاح‏شناسى جهانى‏شدن و جهانى‏سازى است و پرداختن به رابطه این دو واژه با اسلام، مسئله‏اى است که این مقاله به آن اهتمام بیشترى داشته است.

    این نوشتار بر آن است تا ابتدا به تبیین مفهوم جهانى‏شدن، مفهوم جهانى‏سازى و سپس ابعاد جهانى‏شدن بپردازد و در پایان نیز جهانى‏سازى اسلامى را مورد کاوش قرار دهد.

    الف. مفهوم «جهانى‏شدن»

    ما باید چنان تعریفى از مفهوم جهانى‏شدن ارائه دهیم که تفاوت معنایى آن با جهانى‏سازى، به عنوان جدى‏ترین رقیب مفهومى جهانى‏شدن مشخص باشد. لازم به یادآورى است که در پس هر معنایى، اندیشه و فلسفه‏اى نهفته است که بیانگر دیدگاه فرد درباره این واژه است. بنابراین، ابتدا به مفهوم جهانى‏شدن، از چشم‏اندازى لغوى پرداخته و سپس آن را از نقطه‏نظر اصطلاحى مورد تأمّل قرار مى‏دهیم.

    واژه «جهانى‏شدن» که در زبان انگلیسى با «Globalization»از آن تعبیر مى‏شود و دانشمندان عرب‏زبان، با واژه «عولمه» از آن یاد مى‏کنند، در زبان فارسى به صورت جهانى‏شدن و جهانى‏سازى رواج یافته است. جهانى‏شدن اصطلاح نوینى است که به خاطر بدیع بودن آن، در لغت‏نامه‏ها، فرهنگ‏نامه‏ها و دائره‏المعارف‏هاى معتبر جهان، کمتر به چشم مى‏خورد. در بسیارى از تعاریف ارائه‏شده در کتاب‏هاى لغت و اصطلاحات سیاسى و جامعه‏شناختى، بر عنصر تجارت و اقتصاد تأکید فراوانى شده است. این نکته بیانگر آن است که بستر اولیه طرح مباحث جهانى‏شدن، اقتصادى بوده و بعدها به دیگر حوزه‏هاى فرهنگى و سیاسى تسرى یافته است. به طور کلى، واژه جهانى‏شدن در ارتباط با کارتل‏هاى اقتصادى و تجارى معنا یافته است و به دلیل نیاز آنها به جهانى‏شدن، آن را مطرح کرده و ترویج داده‏اند. با اختراع تلویزیون و رسانه‏هاى تصویرى و شنیدارى، گسترش مفهومى بیشترى در واژه جهانى‏شدن ایجاد گردید و جهانى‏شدن فرهنگ هم بدان افزوده شد؛ چراکه از دریچه این نوع رسانه‏ها و از جمله اینترنت و ماهواره است که مردمان سرزمین‏هاى گوناگون از فرهنگ و آداب اجتماعى دیگر کشورها و مناطق آگاه مى‏شوند. امروزه وقتى مى‏خواهیم براى واژه جهانى‏شدن معنایى مشخص در نظر بگیریم، جهانى از معانى را در پیش روى خود داریم.

    برخى از متفکران مسلمان جهانى‏شدن را چنین تفسیر مى‏نمایند: «جهانى‏شدن رشته‏اى است که یک سر آن در عرصه اقتصاد است و سر دیگر آن به عرصه‏هاى سیاسى و فرهنگى امتداد پیدا کرده است.»1 برخى دیگر، از آن «به عنوان یک میراث تاریخى که ریشه در اعماق گذشته و تاریخ انسان دارد»2 یاد مى‏کنند. مى‏توان جهانى‏شدن را رهاشدن حوادث و امور از قید «زمان» و «مکان» دانست. به تعبیر دیگر، جهانى‏شدن فرایندى است که در آن، از اهمیت فاصله جغرافیایى در ایجاد و تداوم روابط اقتصادى، سیاسى و فرهنگى ـ اجتماعى، کاسته مى‏شود.

    از دیدگاهى بدبینانه نیز مى‏توان جهانى‏شدن را برنامه‏اى هوشمند دانست که براى بازسازى روابط سیاسى و اقتصادى بین‏المللى در مسیرى مشخص طراحى شده است، به گونه‏اى که منافع ویژه‏اى را دنبال مى‏کند، بخصوص منافع تجارى شرکت‏هاى چندملیتى کشورهاى صنعتى و توسعه‏یافته در قالب بازار آزاد، فرهنگ خاصى را ترویج مى‏کند که همان فرهنگ لیبرالى است و معتقد به آزادى فردى در همه مراحل توسعه انسانى است و به برترى نظام سیاسى ویژه‏اى (لیبرال دموکراسى) باور دارد. چنان‏که پیش‏تر اشاره شد، از این منظر باید از «جهانى‏شدن» با تعبیر «جهانى‏سازى» یاد کرد تا اختلاط مفهومى و واژگانى پیش نیاید.

    یوسف قرضاوى، از اندیشمندان مسلمان، بر این باور است که اولین جلوه جهانى‏سازى، جهانى‏سازى سیاسى است؛ بدین معنا که همه باید در برابر قدرت برتر و قطب یگانه عالم، خاضع باشند.3 حسن حنفى نیز معتقد است: جهانى‏سازى، دوران نیرنگ عمیق سرمایه‏دارى براى تمام انسان‏هاست که در سایه سلطه دولت‏هاى مرکز و به رهبرى آنها و تحت سیطره آنها و در سایه سلطه نظام جهانى، روابط نابرابر شکل گرفته است.

    به هر حال، آنچه ما از جهانى‏شدن اراده کرده‏ایم معنایى است که بر دو بعد اصلى آن، یعنى «روند» و «پروژه»، تکیه دارد؛ معنایى که در قالب اصطلاح «جهانى‏شدن» و «جهانى‏سازى» رواج یافته است. جهانى‏سازى متضمن معنایى است که بر پروژه بودن جهانى‏شدن تأکید دارد و جهانى‏شدن متضمن معنایى است که فرایند بودن آن را تداعى مى‏نماید.

    خلاصه اینکه جهانى‏شدن به معناى خروج افراد، دولت‏ها و ملت‏ها از حالت و وضعیت محدود، به سوى وضعیت عالم‏گیر و جهانى است. جهانى‏شدن، یعنى انتقال معانى مفاهیمى در حوزه‏هاى سیاست، فرهنگ و اقتصاد از سطح خُرد، ملى و منطقه‏اى به یک سطح فراملى و جهانى و نه حتى صرفا بین‏المللى. همین قدر مى‏توان گفت که امروزه با چند دهه پیش تفاوت‏هاى زیادى در همه ابعاد حیات اجتماعى و سیاسى و فرهنگى فرد، دولت و جامعه انسانى پدید آمده است. گاهى ادعا مى‏شود که در عصر جهانى‏شدن دیگر از ابهت و اقتدار پیشین دولت‏ها خبرى نیست و دولت‏ها در حال زوال و از دست دادن جایگاه خود هستند، اما باید اذعان کرد که هنوز هم دولت‏ها به عنوان بازیگران اصلى صحنه بین‏المللى و به تعبیر درست‏تر، «بین‏الدولى» هستند، هرچند رقیبان بسیارى جدى مانند شرکت‏هاى بزرگ را در پیش رو دارند.

    ب. پیشینه جهانى‏شدن

    زمان چندانى از کاربرد واژه جهانى‏شدن نمى‏گذرد؛ چون قدمت این واژه به سال‏هاى آخر دهه 50 و سال‏هاى نخست دهه 60 میلادى مى‏رسد. مجله اکونومیست در سال 1959 از عبارت «سهمیه جهانى» استفاده کرد. در 1961 فرهنگ وبستر نخستین فرهنگ معتبرى بود که تعاریفى درباره دو اصطلاح Globalization و Globalism ارائه داد. در 1965 مارشال مک‏لوهان، نام جنگ و صلح در دهکده جهانى را بر کتاب خود نهاد. برخى، اصطلاح دهکده جهانى را سرآغازى بر شکل‏گیرى اصطلاح جهانى‏شدن مى‏دانند. با این وصف، کاربرد واژه جهانى‏شدن یا مشتقات آن، تا دهه آخر قرن بیستم محدود باقى ماند. این رشد، گویاى پذیرش یا مورد توجه قرار گرفتن پدیده و اصطلاح جهانى‏شدن به وسیله نویسندگان و محققان در سال‏هاى پایانى قرن بیستم است. بنابراین، مى‏توان گفت: از ویژگى‏هاى سال‏هاى پایانى قرن بیستم، کاربرد فراگیر واژه جهانى‏شدن است.

    آنتونى گیدنز در کتاب راه سوم معتقد است: اصطلاح جهانى‏شدن تا حدود ده سال پیش در میان مباحث دانشگاهى جایى نداشت. با رواج تدریجى این واژه مباحث شورانگیزى در مورد آن به راه افتاد و بدین ترتیب، جهانى‏شدن در سه بعد سیاسى، اقتصادى و فرهنگى، در دهه 1990 به یکى از جذاب‏ترین مباحث دانشگاهى در غرب تبدیل شد.4 او بر این باور است که جهانى‏شدن از حدود سال‏هاى دهه 1960 رواج یافت. وى جهانى‏شدن را حاصل مدرنیته، و پسامدرنیسم را تجلى‏گاه جهانى‏شدن کامل مى‏داند. او معتقد است: جهانى‏شدن به اندازه تجدّد قدمت دارد؛ اگرچه در سال‏هاى اخیر تشدید شده است. در واقع، به اعتقاد گیدنز، جهانى‏شدن عبارت است از گسترش تجدّد. علاوه بر گیدنز، افرادى همچون اسکیلر، اولریش بک، جوزف ناى و کوهین نیز معتقدند که جهانى‏شدن از درون مدرنیته زاده شده است.

    جهانى‏شدن، پیامد یک انفجار فنى است که همزمان در رایانه‏اى کردن امور، مخابرات و حمل و نقل مشاهده مى‏شود. از این‏رو، تحول فناورى، زمینه‏ساز تحولات جهانى‏شدن بوده است و دامنه انقلاب اطلاعاتى که از ابتداى دهه 1980 آغاز شد و اینک همه جهان را فرا گرفته، بسیار گسترده است.

    بعد از انقلاب فرانسه، یعنى از ابتداى قرن نوزدهم، غرب توانست همه جهان را در اختیار خود بگیرد و به تعبیرى، به تصرف خود درآورد. از آن زمان این رؤیا پدید آمد که غرب، جهانى و همه‏جاگیر خواهد شد و بشر راهى جز غربى‏شدن ندارد. غرب اکنون در مرحله‏اى است که راه جهانى‏شدن را سخت و صعب مى‏بیند و جهانى‏شدن «سیاسى و اقتصادى» را به جاى جهانى‏شدن «فرهنگ غرب» مى‏گذارد و البته این صورت «جهانى‏شدن» با نیروى نظامى هم مى‏تواند تحقق یابد. در این مرحله، فرهنگ غرب نیز سیاسى شده و اشتباهى بین فرهنگ و سیاست به وجود آمده است. این نتیجه چهار ـ پنج قرن تفکر و تمدن غربى است و اکنون به جایى رسیده که مى‏خواهد از پانصد سال تاریخ خود نتیجه‏گیرى و بهره‏بردارى کند. در مقابل این پروژه تاریخى که اکنون جلوه سیاسى پیدا کرده است، صرف طرح‏هاى سیاسى کارساز نیست. سیاست‏مداران دست چندم آمریکایى و اروپایى نمى‏توانند مجرى طرح‏هاى بزرگ سیاسى و تاریخى باشند. اما دوران، دورانِ سیاست‏مداران ضعیف و کم‏درایت است. اینها با خرد اندک خود نمى‏توانند طرح‏هاى بزرگ، تدوین کنند.5

    پس رشد فزاینده قدرت غرب و برخوردارى آن از دستاوردهاى انقلاب اطلاعات و نیروى عظیم رسانه‏اى که در همه جاى دنیا نفوذ دارند از یک‏سو، و قدرت گرفتن اسلام و گسترش دیدگاه‏هاى جهان‏شمولى اسلامى (که به نظر غرب، کل تمدن غربى را با خطر مواجه ساخته است) از سوى دیگر، و نیز فروپاشى اتحاد شوروى به مثابه یک قدرت رقیب، همه و همه دست به دست هم داده‏اند تا فرصتى براى طرح نظریه جهانى‏سازى در این سطح گسترده فراهم آید.

    با تأمّل بیشتر و با نگاهى عمیق‏تر مى‏توان چنین برداشت کرد که جهانى‏شدن ریشه در تاریخ انسان و بشریت دارد و همواره با او همراه بوده است. همیشه در طول تاریخ کسانى بوده‏اند که ایده‏هاى جهانى داشته و درصدد جهانى‏کردن آنها برآمده‏اند. سرآمد همه آنها پیامبران هستند که برنامه و دستور جهانى داشته‏اند. ادیان نه براى قوم خاص یا منطقه خاصى، بلکه براى همه انسان‏هاى ساکن در سراسر کره زمین برنامه داشته‏اند. اساسا رسالت انبیا شامل همه انسان‏ها مى‏شده است. بخصوص اگر توجه خود را به ادیان بزرگى همچون اسلام معطوف کنیم، خواهیم دانست که ارائه راه‏حل‏هاى نهایى براى معضلات جهانى و مشکلات گوناگون انسان‏ها، سرلوحه کار خطیر آنها بوده است. اساسا از آن‏رو که اسلام با مظاهر تمدن مخالفتى نداشته و از آن براى پیشبرد اهداف خود بهره نیز برده است، روند جهانى‏شدن اسلامى با همراهى فناورى و ابزار ارتباطى جدید، تسهیل شده و شتاب بیشترى به خود گرفته است.

    ج. ابعاد جهانى‏شدن

    جهانى‏شدن داراى ابعاد گوناگونى است که مهم‏ترین آنها را مى‏توان در قالب جهانى‏شدن اقتصاد، سیاست، فرهنگ و فناورى دسته‏بندى کرد. شاید بتوان براى جهانى‏شدن ابعاد تازه‏ترى را هم تعریف کرد، اما آنچه وجه قالب جهانى‏شدن است این است که آنها را در همین چند عنوان کلى خلاصه کنیم و ابعاد جزئى‏تر را به آنها ارجاع دهیم.

    جهانى‏سازى یا به تعبیرى، غربى‏سازى و بنا بر تعبیر سومى، آمریکایى‏سازى جهان هم، طرحى است که در ابعاد گوناگون دنبال مى‏شود. مهم‏ترین ابعاد جهانى‏سازى را مى‏توان در قالب جهانى‏سازى اقتصاد آزاد، فراگیر کردن الگوى لیبرال دموکراسى در بعد سیاسى، تحمیل الگوهاى فرهنگى غرب در بعد فرهنگى و تحمیل هژمونى و هیمنه رسانه‏اى در بعد اطلاعات و فناورى رسانه‏اى نام برد. از این‏رو،راهبردجدیدآمریکاتحت‏عنوان«گسترش دموکراسى» شکل گرفته است؛ امرى که بر اقدامات فراملى مبتنى است. از سوى دیگر، آنان درصددند تا مبانى ارزشى نظام‏هاى دموکراتیک غربى را در ابعاد فراگیر جهانى مورد پیگیرى قرار دهند. در شرایط موجود دموکراسى‏گرایى به عنوان جلوه‏اى از نظام‏هژمونیک‏جهانى‏موردتوجه قرار مى‏گیرد.6

    مهم‏ترین دغدغه همگان در مواجهه با جهانى‏سازى، بعد فرهنگ و مسائل فرهنگى است، در حالى که آنچه فرهنگ را هم ابزار خود قرار داده است سیاست و تعیین خط‏مشى‏هاى سیاسى و حکومتى و تدبیر سیاسى جهان است. پس جا دارد از لایه سطحى و رویین جهانى‏سازى که در قالب جهانى‏سازى فرهنگى بروز مى‏یابد، عبور کنیم و توجه و تمرکز خود را به سوى سیاست و جهانى‏سازى سیاسى ببریم؛ چراکه آرمان‏هاى سیاسى جهانى‏سازان بیشتر از الگوهاى فرهنگى در مورد مصرف و... تأثیرگذار بوده است. نتیجه اینکه جهانى‏سازى غربى، تداوم حرکت نظام سرمایه‏دارى و کاپیتالیستى غرب است که پس از پایان جنگ سرد، از لاک دفاعى بیرون آمده، و رؤیاى تسلط بر عالم را در سر مى‏پروراند. به همین دلیل، مطرح شدن سیاست نظم نوین جهانى همزمان با فروپاشى بلوک شرق، شاهد دیگرى بر این مدعاست که هدف ابتدایى غرب و بخصوص ایالات متحده، جهانى‏سازى سیاسى است.

    1. اقتصاد

    برخى بر این باورند که جهانى‏سازى، رویکردى اقتصادى دارد و سیاست در خدمت آن است: «جهانى‏سازى، آن‏گونه که امروز رخ نموده است، و به صورت واژگانى رایج و متداول در نوشته‏ها ظهور و بروز دارد، در اصل، پدیده‏اى کاملاً اقتصادى است که سیاست را جهت رسیدن به هدف، به عنوان محمل و ابزارى کارآمد در اختیار گرفته است.»7 اما به نظر مى‏رسد بعد سیاسى جهانى‏شدن، خود را در پس لایه‏هاى گوناگون اقتصاد و تجارت بین‏الملل پنهان کرده است. شاهد این ادعا، سردمدارى سیاسیون عالم در گسترش و تعمیق جلوه‏هاى اجرایى جهانى‏شدن در سطح عالم و در میان کشورها و ملت‏ها از طریق نهادهاى بین‏المللى و سایر ابزارهاى در دسترس است.

    اصطلاح جهانى‏شدن اقتصاد که ناظر به همگرایى اقتصادى و رفاهى است، بیانگر همگون‏سازى قیمت‏ها، تولیدات، دستمزدها، دارایى‏ها و... در سراسر جهان مى‏باشد که دربرگیرنده گسترش تجارت بین‏الملل و سرمایه‏گذارى مستقیم خارجى است. از این‏رو، در جهانى ـ که از لحاظ اقتصادى جهانى شده است ـ اقتصادهاى ضعیف، تقویت مى‏گردد و افزایش رقابت و در نتیجه، بهینه شدن تولید، کاهش هزینه مبادلات، سرعت جابه‏جایى و تحرک و پویایى سرمایه، افزایش روند نوآورى در عرضه و افزایش کیفیت کالاها و خدمات که خود رفاه اجتماعى را به وجود خواهد آورد، در پى دارد. جوهره اصلى جهانى‏شدن اقتصاد که از نیمه دوم قرن بیستم به این طرف، شتاب زیادى گرفته است به گونه‏اى شده که برخى معتقدند: امکان توقف آن وجود ندارد و این روند برگشت‏ناپذیر باشد. اما باید دانست همه چیز در پیوستن و نپیوستن به سازمان تجارت جهانى خلاصه نمى‏شود. هرچند نظام اسلامى نمى‏تواند از روندهاى درست بین‏المللى برکنار بماند، اما تلاش بیش از حد براى پیوستن به مجامعى که سلطه استعمارى فرانوینى را به اعضا تحمیل مى‏نماید درست نیست، حتى اگر مزایایى هم براى اعضا به دنبال داشته باشد.

    جهانى‏شدن اقتصاد، تقسیم کار بهترى را براى کشورها به ارمغان مى‏آورد و از یک‏سو، کشورهاى در حال توسعه که نیروى کار فراوان دارند امکان مى‏یابند در تولید کالاهاى نیروبَر تخصص یابند و از سوى دیگر، کشورهاى توسعه‏یافته خواهند توانست تخصص خود را در تولید کالاهاى سرمایه‏بر بالا ببرند و کالاها با بهره‏ورى بیشترى تولید شود و بدین صورت، هر دو گروه کشورها از مزایاى تقسیم کار بین‏المللى بهره‏مند شوند. اما باید یادآور شد که بخش اعظم منافع به‏دست‏آمده از تقسیم کار، عملاً نصیب کشورهاى پیشرفته مى‏شود و نوع تقسیم کار، جنبه تحمیلى دارد و توجهى به استعدادهاى ذاتى و مصالح ملى کشورها و بخصوص ویژگى‏هاى فرهنگى هر کشور نیست.

    غرب در بعد اقتصادى جهانى‏سازى از ابزارهاى توانمندى بهره مى‏گیرد که صندوق بین‏المللى پول، سازمان تجارت جهانى و شرکت‏هاى غول‏پیکر فراملیتى تنها بخشى از این قدرت عظیم است. برخى از طرح‏ها و برنامه‏هاى جهانى‏سازى اقتصادى به این شرح است: لغو محدودیت‏هاى گمرکى (که منجر به رکود و ورشکستگى صنایع داخلى کشورهاى جهان سوم مى‏شود)، ترویج اقتصاد سرمایه‏دارى، گسترش انحصارات شرکت‏هاى بزرگ فرامنطقه‏اى (در زمینه تولید، خرید و فروش و توزیع کالا و خدمات)، دامپینگ،8 و پرداخت وام‏هاى با بهره بالا به کشورهاى در حال توسعه براى هزینه کردن در مواردى که آنها تجویز مى‏کنند.

    در بعد اقتصادىِ جهانى‏شدن، عواملى مانند آزادسازى تجارت و حذف مقرّرات دست و پا گیرِ گسترش و یکى شدن بازارهاى مالى و رشد فعالیت شرکت‏هاى چند ملیتى دقیقا به عنوان ابزارى کارآمد براى متحول ساختن مجموعه کشورها و شکل‏دهى به اقتصاد جهانى به کار گرفته شده است. سال‏ها سیاست‏گذارى و برنامه‏ریزى‏هاى متمرکز از سوى نظام‏هاى سرمایه‏دارى دولتى در آمریکا و اروپا انجام گرفته تا کار بدین جا رسیده است.

    بنابراین، به هریک از زیرمجموعه‏هاى جهانى‏سازى که بنگریم اغراض سلطه‏طلبانه و سودجویانه را آشکارا مى‏بینیم و در آنها اصول اخلاقى و ارزشى و معیارهاى انسانى، یا هیچ وجود ندارد و یا بسیار کم‏رنگ و همراه با ظاهرسازى و فریب افکار عمومى جهانیان است و بنا بر دیدگاه برخى‏ها، بخصوص اقتصاددانان، هرچند جهانى‏سازى به قلمروهاى فرهنگى، سیاسى، حقوقى، نظامى، فناورى و محیط زیست نیز گسترش داده شده، لیکن بیشتر بعد اقتصادى دارد و قطب‏هاى سرمایه‏دارى بر اساس فعالیت بى‏قید و شرط، بنیان نهاده شده است. سرمایه‏دارى جهانى به محیط‏زیست هم رحم نکرده و زیست‏بوم را که جایگاه مناسب زندگى همه انسان‏ها (و حتى خود طبقات سرمایه‏دار) است ویران ساخته است.

    نتیجه اینکه اگر جهانى‏شدن اقتصاد، تسهیل داد و ستد اقتصادى درست و انسانى را در پى داشته باشد امر مطلوبى است، اما اگر به تحمیل زیاده‏خواهى‏هاى عده‏اى قلدر اقتصادى منجر شود جهانى‏سازى اقتصادى رخ خواهد داد که گسترش آن، به بسط ظلم و شکاف اقتصادى مى‏انجامد.

    2. فرهنگ

    رویارویى جهانى فرهنگ‏ها هنگامى بروز مى‏کند که هر فرهنگى بخواهد از محدوده تنگ مرزها و منطقه خاص خود فراتر برود. این مهم تا زمانى که جنبه دستورى به خود نگرفته باشد همچنان کم‏تنش خواهد بود، اما زمانى که فرهنگ یک کشور یا یک منطقه، اقدام به تعریف و بازشناسى خود در سطح جهانى مى‏کند ناگزیر با محدویت‏ها و احتمالاً برخورد فرهنگ‏هاى دیگر روبه‏رو مى‏شود. فراتر بردن فرهنگ از مرزهاى محدود جغرافیایى خاص آن، موجب واکنش فرهنگ همجوار یا رقیب مى‏گردد؛ زیرا هر فرهنگى بر اساس اصول، شاخص‏ها، نمادها، شعارها، مناسک، آداب و رسومى تنظیم شده است که به یقین، دست‏کم در اصول و بنیادهاى خود با فرهنگ دیگر متفاوت خواهد بود.

    حال باید پرسید: منظور از ترکیب «جهانى‏شدن فرهنگ» چیست؟ مى‏توان گفت: آنچه را که به نام آمریکایى‏کردن فرهنگ مصرفى و تفریحى مى‏نامیم، در مفهوم جهانى‏شدن اقتصاد بازار و نیز در مفهوم جامعه مصرف‏کننده مستتر است. از این‏رو، این شکل از جهانى‏شدن فرهنگ محصول جهانى‏شدن اقتصاد و فناورى است. اما مردم ترجیح مى‏دهند به محله، شهر و کشور خود بیندیشند تا به جهان. از این برمى‏آید که جهانى‏شدن فرهنگ، مفهومى سطحى باقى خواهد ماند، هرچند هویت فرهنگى مردم ممکن است گاه سبب شود تا آنها در برابر جهانى‏شدن به شدت واکنش نشان دهند.9

    به هر حال، یکى از بحث‏برانگیزترین ابعاد جهانى‏شدن، بعد فرهنگى آن است؛ زیرا اگر کشورها بخواهند یا بتوانند در برابر اقتصاد جهانى کوتاه بیایند، هرگز نخواهند توانست در برابر فرهنگ هزار تکه جهانى به عنوان یک غریبه، کوتاه بیایند و آن را بپذیرند.

    اگر جهانى‏سازى به یک ایدئولوژى تبدیل شود که هدف از آن، حاکم کردن ارزش‏ها و معیارهاى خاصى باشد در این صورت، جهانى‏سازى فرهنگى بروز کرده است. با این وصف، جهانى‏شدن نه تنها یک پدیده طبیعى و معمولى نیست، بلکه دولت‏ها و قدرت‏هاى بزرگ جهان آن را شکل داده‏اند و از سوى دیگر، جهانى‏شدن، تنها داراى جنبه اقتصادى هم نیست. جهانى‏شدن یک پدیده کاملاً جدیدى است که روى رفتار مصرف انسان قرن بیست‏ویکم اثر مى‏گذارد و اساس آن بر مصرف، فرهنگ فراغت، لذت‏جویى و رسانه‏هاى ارتباطى غربى بنا شده است. شالوده این نظریه بدین‏گونه است که وقتى انسان‏ها به لحاظ مصرفى (على‏رغم تنوع آن) یکى شدند، تفاوت‏هاى فرهنگى با بالا رفتن مصرف، کم مى‏شود و در نتیجه، در آینده، فرهنگ‏ها شبیه هم خواهند شد. به عبارتى، یکسان‏سازى در مصرف، یکسان‏سازى در فرهنگ را ایجاد خواهد کرد. از آن‏رو که غرب دستى بالا در تولید و فرهنگ دارد، در نتیجه، فرهنگ‏هاى دیگر را در خود جذب نموده و فرهنگ فراملى را ایجاد خواهد کرد. در قالب جهانى‏سازى فرهنگى است که افکار عمومى جهانى به وسیله تبلیغات و سانسور، به کنترل سردمداران غول‏هاى رسانه‏اى و اطلاعاتى درمى‏آید. دنیاى جهانى‏شده به سبک غرب، به گونه‏اى است که تبلیغات حرف اول را مى‏زند و هر کس تبلیغات بیشتر و گسترده‏ترى در اختیار داشته باشد افکار عمومى را به نحو چشمگیرترى قانع خواهد کرد. در چنین دنیایى، بسیارى از واقعیت‏ها انکار و یا سانسور مى‏شود و واقعیات دستکارى‏شده، به عنوان واقعیات اصیل ترویج مى‏گردد. داده‏هاى دانش بشرى که باید در اختیار همه انسان‏ها قرار گیرد و در سطح جهانى براى رشد و تکامل جوامع به کار رود، در نظام انحصارات قدرت‏هاى اقتصادى و سیاسى قرار مى‏گیرد. غرب، بخصوص آمریکا، مسائلى را در صدر مسائل داراى اولویت جهانى قرار داده که على‏رغم ماهیت جهانى داشتن، نمى‏توان از آنها به عنوان مسائل درجه اول جهانى یاد کرد. در واقع، اینها مسائل غربى هستند که غرب آنها را جهانى وانمود مى‏کند. امورى همچون محیط زیست، تروریسم و... از جمله این موارد هستند.

    از این‏رو، کشورهاى کمتر توسعه‏یافته و به تعبیرى، کشورهاى عقب‏نگه‏داشته‏شده باید بیش از پیش مراقب باشند تا فریب برخى دلسوزى‏هاى بى‏جاى غرب در قالب حقوق بشر و دموکراسى را نخورند و مسائل ساختگى غرب را مسائل جهانى تلقّى ننمایند؛ مسائلى نظیر مطالبات فمینیست‏ها، مبارزه با تروریسم و حتى تخریب محیط زیست. برخى از این امور اگرچه بعضا ابعاد و آثار جهانى دارند، اما در قیاس با مسائل مبرم‏تر جوامع کمتر توسعه‏یافته، به هیچ وجه از اولویت اول برخوردار نیستند. امروزه عواملى باعث شده‏اند که غربى‏ها از مواردى دم بزنند که به لحاظ ماهوى، امورى غربى هستند تا جهانى و بشرى.

    روح حاکم و بن‏مایه اصلى جهانى‏سازى این است که یک ایده واحد، به ایده جهانى تبدیل شود و همه ملت‏ها و اقوام مختلف به دنبال تحقق آن حرکت کنند و در واقع، یک ایدئولوژى را بر کل مناسبات جهانى حاکم کنند. در حقیقت، آن چیزى که روح جهانى‏سازى را شکل مى‏دهد ایجاد یک جامعه جهانى بر محور ایدئولوژى مدرنیته است و در این مسیر، اولین گامى که برمى‏دارند، یعنى محورى‏ترین و اصلى‏ترین کار، توسعه انسانى است؛ بدین معنا که بافت انسانى جامعه جهانى را از نظر رفتار، اندیشه و اعتقادات و از نظر اخلاق و روحیات هماهنگ کنند، وگرنه اگر نتوانند ملت‏ها را از نظر اندیشه و عمل، یکسان و هماهنگ کنند جهانى‏سازى، خیالى بیش نخواهد بود.

    نتیجه اینکه جهانى‏شدن فرهنگ با جهانى‏سازى فرهنگ متفاوت است. اگر اخلاق و اصول انسانى و الهى که حرمت انسان را پاس مى‏دارد مبناى جهانى‏شدن فرهنگى باشد مى‏توان آن را مثبت تلقّى کرد، اما اگر فرهنگ خاصى مانند فرهنگ منحط غرب بخواهد اساس جهانى‏شدن فرهنگ قرار بگیرد در واقع، جهانى‏سازى فرهنگ غربى یا به تعبیرى، غربى‏سازى رخ خواهد داد که مورد نکوهش و طرد ملت‏هاست.

    3. سیاست

    جهانى‏شدن سیاست بدین معناست که طرح‏هایى براى اداره کل جهان به عنوان گستره قلمروى واحد تحت حاکمیت یک اقتدار سیاسى واحد در دست ارائه یا اجرا باشد. این بعد از جهانى‏شدن، اعتراضات گسترده‏ترى را در پى داشته است؛ چراکه موجب تضعیف حاکمیت دولت‏ها و مردم هوادار آنها شده است. امروزه ایالات متحده به دنبال جهانى‏کردن سیاست لیبرال دموکراسى غربى به عنوان یک ارزش برتر سیاسى در عرصه جهانى است. پس، جهانى‏شدن سیاست به معناى دنبال کردن یک سیاست و نظم سیاسى واحد در سراسر جهان است؛ جهانى که از پیمان وستفالیا به صورت دولت ـ کشور اداره مى‏شود و تاکنون على‏رغم تشکیل اتحادیه‏ها و پیمان‏هاى منطقه‏اى و جهانى (از تشکیل اتحادیه اروپا، اتحادیه آفریقا و اتحادیه‏ها و سازمان‏هاى آسیایى مانند آسه‏آن، اکو، اُپیک، سازمان کنفرانس اسلامى، شوراى همکارى خلیج فارس و... گرفته تا در سطحى گسترده‏تر، تشکیل جامعه ملل و به دنبال آن و به نحوى پایدارتر، سازمان ملل متحد)، همچنان دولت‏ها تصمیم‏گیرنده نهایى در عرصه بین‏الملل هستند.

    جهانى‏سازى سیاسى هم، وجه غالب جهانى‏سازى است که حتى سایر ابعاد جهانى‏شدن را تحت تأثیر و سیطره خود قرار مى‏دهد. اساسا جهانى‏سازى سیاسى، هدف و آرمان نهایى غرب در این عصر و زمانه است. همگان به این امر اذعان دارند که بسترساز پیشرفت و گسترش فرهنگ و ارزش‏هاى غرب، حاکمیت ارزش‏هاى سیاسى و در صورت امکان دست‏یابى به حکومت یکجانبه‏گراى جهانى است. البته رسیدن به چنین آرمانى نیازمند صرف سرمایه‏هاى فراوان مالى و انسانى و طرح و برنامه‏ریزى بلندمدت و از همه مهم‏تر، پیگیرى مداوم و بى‏وقفه است. از این‏رو، هیچ‏گاه با تغییر دولت‏ها در غرب، بخصوص در ایالات متحده، برنامه‏ها و طرح‏هاى کلان سیاسى و اقتصادى دچار تغییر بنیادین نمى‏شود.

    البته اهداف میان مدت جهانى‏سازان غرب را باید در طرح پر طمطراق لیبرال دموکراسى دانست که دقیقا مبتنى بر پایه‏ها، مبانى و اصول لیبرالیسم و فلسفه انسان‏محور و تجربه‏گراى غربى است. راضى شدن غرب به دموکراسى بین‏الملل که واحدهاى آن را دولت‏ها تشکیل مى‏دهند و پیش کشیدن بحث شهروندى بین‏المللى، از این‏روست که زمینه را براى سلطه نهایى سیاسى و فرهنگى خود مهیا نماید. پس کشورهاى در حال توسعه و به تعبیرى، کشورهاى غیر غربى، باید مراقب باشند تا فریب خدعه‏هاى دوران استعمار فرانو را نخورند و به اسم ایجاد دموکراسى و رعایت حقوق بشر و انطباق با ارزش‏هاى سیاسى و فرهنگى غرب که در قالب ارزش‏ها و اصول عام بشرى عرضه مى‏شود، دچار سلطه و هژمونى‏سیاسى غرب نشوند.

    نتیجه اینکه بیشترین تلاش غرب در قالب جهانى‏سازى سیاسى، مصروف جهانى‏سازى الگوى سیاسى غرب در قالب لیبرال دموکراسى مى‏گردد. اگر بتوانند ذائقه جهانى را تشنه دموکراسى پر طمطراق خود کنند توانسته‏اند سایر منویات خود در قالب فرهنگ و اقتصاد را نیز جهانى کنند. اما باید گفت که کشتارهاى میلیونى در جهان براى تحقق جنگ به اصطلاح عادلانه و براى تحقق دموکراسى باعث رسوایى این الگوى سیاسى شده است. اگر جهانى‏شدن سیاسى منجر به انتقال تجربیات مدیریتى کشورها در اداره هرچه بهتر جهان بشود، مى‏توان جهانى‏شدن سیاسى مثبت را ملاحظه کرد، اما جهانى‏سازى فعلى که به تحمیل دموکراسى، حتى به قیمت کشتن مردمان سایر سرزمین‏ها، انجامیده است تلاشى مفتضحانه و محکوم به شکست است. البته نباید از نظر دور داشت که تحقق حاکمیت اسلام به عنوان دینى که بهترین الگوى سیاسى را در قالب امت بزرگ اسلامى و احترام به پیروان سایر ادیان و نگاه جامع به تمامى ابناى بشر دارد، تنها الگویى است که هر انسان آزاده‏اى آن را آرزو مى‏کند.

    4. فناورى ارتباطات و اطلاعات

    اگرچه تا پیش از این، بعد تکنولوژیک و انفورماتیک جهانى‏شدن در بحث فرهنگ آورده مى‏شد، اما به دلیل اهمیت و گسترش فزاینده نقش فناورى اطلاعات و ابزارهاى آن در زندگى امروزین بشر، اینک آن را مستقل آورده و با تفصیل بیشترى به آن مى‏پردازند. به هر حال، باید اذعان کرد که حقیقتا زندگى امروز انسان با همراه شدن با فناورى اطلاعات بسیار آسان‏تر و دل‏پذیرتر شده است. در دنیاى جهانى‏شده، اگر نگوییم فناورى نقش اول را در موارد گوناگونى همچون: تجارت الکترونیکى، دانشگاه مجازى، دولت مجازى و... ایفا مى‏نماید، اما به هر حال، باید به کاربرد و مزایاى آن اذعان و اعتراف کرد. اگر روزى گفته مى‏شد: «انسان بى‏سواد، کور است»، اینک باید گفت: کسى که نتواند از فناورى در راه علم، کشوردارى و اقتصاد و تجارت و ارائه خدمات، بهره ببرد کور و ناتوان است. به هر حال، یکى از پایه‏هاى اساسى دنیاى جهانى‏شده، اطلاعات و فناورى مربوط به آن است.

    اما همین امتیاز مهم که بشر با تلاش خود به آن رسیده است مورد سوءاستفاده‏هاى سلطه‏طلبان جهانى واقع مى‏شود؛ زیرا آنها با استفاده از قدرت سخت و نرم، اقدام به جهانى‏سازى مى‏کنند. قدرت سخت، همان حملات نظامى و اشغال کشورها به بهانه حقوق بشر و سلاح‏هاى کشتار جمعى است. مجموع عناصر فرهنگى جهانى‏سازى را مى‏توان قدرت معنوى نامید که جهانى‏سازان، براى تحقق مقاصد خود، حداکثر استفاده را از آن مى‏کنند. اینترنت، ماهواره و صنعت سینماى جهان امروزه تحت سلطه و هژمونى غرب بخصوص ایالات متحده است. غرب با استفاده نادرست از این ابزارها به پیشبرد اهداف خود در جنبه خبرپراکنى و تزریق اطلاعات و آگاهى‏هاى موردنظر خود اقدام مى‏نماید. توجیه و استدلال‏پذیرى و همه‏فهم‏کردن ارزش‏هاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى با استفاده از تبلیغات گسترده در قالب خبر، فیلم و تصویر صورت مى‏گیرد. سیل اخبار اطلاعات و محصولات فرهنگى، کارى جز هدایت خواسته‏ها، نیازها، رفتار، ذهنیت، نظام‏هاى آموزشى و شیوه زندگى دریافت‏کنندگان انجام نمى‏دهد.

    رایج‏ترین فرضیه‏اى که در مباحث زیربنایى فرایند جهانى‏شدن مطرح مى‏شود این است که رسانه‏هاى جمعى بر فرض خنثا و بى‏طرف بودن ذاتى اطلاعات و اخبار بنا شده‏اند. این فرض را سازمان‏ها و کمپانى‏هاى ذى‏نفع در فرایند جهانى‏سازى، به شدت بزرگ‏نمایى و تبلیغ کرده‏اند و از این نکته غفلت شده است که ارزش‏هاى اجتماعى و فرهنگى در شکل دادن به اخبار و اطلاعات نقش بسیار مهمى ایفا مى‏کنند. انتخاب موضوعات روزمره‏اى که مقامات مسئول براى پوشش خبرى برمى‏گزینند به همان اندازه‏اى که انتخابى حرفه‏اى و اقتصادى است، انتخابى سیاسى نیز هست. رسانه‏هاى جمعى به شکل فزاینده‏اى بر این وعده تأکید مى‏کنند که جهانى‏شدن، دوستى، صمیمیت، هماهنگى و همکارى بین‏المللى را به همراه خواهد آورد، اما این رسانه‏ها عمدتا از تأثیرات جانبى این فرایند غافل بوده‏اند.10

    کامل‏ترین وسیله جهانى‏سازى که تاکنون به دست بشر ابداع شده، اینترنت است که نقش مهمى در جهانى‏سازى پیدا کرده است. این پروژه ابتدا در سال 1968 تحت عنوان «آرپانت» شکل گرفت و در سال 1969 توسط پنتاگون مورد حمایت واقع شد. از سال 1991 این پروژه از سطح آمریکا به سطح جهان، همگانى شد. ایالات متحده با عنوان مبدع اینترنت و گسترش‏دهنده آن سعى دارد تا با در اختیار گرفتن مهم‏ترین بانک‏هاى اطلاعاتى و منابع آن، و شناخت راه‏هاى جمع‏آورى و پراکندن اطلاعات، چتر اطلاعاتى خود را بر جهان بگستراند. اینترنت وسیله‏اى در دست ایالات متحده است که مى‏تواند با آن رقیبان یا هم‏پیمانان خود را با اطلاعات موردنظر سرگرم کند یا آنها را با اخبار و اطلاعات هدایت‏شده، تحت تأثیر قرار دهد.11

    در این بعد از جهانى‏شدن هم دو وجه مثبت و منفى لحاظ مى‏شود. اگر همانند عرصه اقتصاد و سیاست و فرهنگ، جهانى‏شدن منجر به بهره‏ورى زندگى انسان در استفاده از ابزار و فناورى گردد، جهانى‏شدن فناورانه مثبت رخ خواهد داد؛ مزایایى مانند دولت الکترونیک و استفاده گسترده از اینترنت در تحقیقات علمى از جمله موارد آن هستند، اما اگر جهانى‏سازى منجر به جریان یک‏سویه استفاده از فناورى در جهت تحمیل فرهنگ و سیاست غربى باشد ـ همانند آنچه در جریان فتنه سال 1388 در ایران رخ داد که رسانه‏ها بخصوص سایت‏هایى مانند توئیتر و فیس‏بوک در خدمت براندازان و فتنه‏گران درآمدند ـ در این صورت، وجه منفى جهانى‏سازى فناورى رخ مى‏دهد که در مقابل آن باید ایستاد و استفاده از آن را باید محدود کرد.

    د. جهانى‏سازى اسلامى

    اسلام و جهانى‏شدن به چه معنا داراى ارتباط و تعامل با یکدیگر هستند؟ اینکه جهانى‏شدن به پدیده‏اى در دهه‏هاى اخیر تبدیل شده است چه ارتباطى با اسلام به عنوان یک دین جهانى مى‏تواند پیدا کند؟ چقدر در میان مسلمانان و کشورهاى اسلامى و متفکران نسبت به این پدیده آگاهى و شناخت وجود دارد؟ موضع‏گیرى‏ها در قبال آن به چه صورت است؟ از سوى دیگر، اسلام در ارتباط با پدیده جهانى‏شدن چه موضعى دارد؟ آیا باید حکم اسلامى این پدیده، از منابع فقهى صادر شود تا تکلیف مسلمانان نسبت به آن معلوم باشد؟ آیا اساسا پدیده جهانى‏شدن یک موضوع و دست‏مایه‏اى براى فقه و دیگر معارف اسلامى است که باید با تکیه بر منابع آن، به پاسخ‏گویى و تعیین حکم آن پرداخت؟ یا اینکه اساسا اسلام در قبال جهانى‏شدن باید بر جنبه‏هاى فلسفى و اندیشه جهان‏گرایى خود تأکید کند؛ چراکه جهانى‏شدن با ادعاى جهانى به بشریت عرضه شده است؟ پشتوانه‏هاى غنى و سرشار فکرى، اندیشه‏اى، فلسفى و ارزش‏هاى دینى در زمینه جهانى‏شدن کدام است؟ وقتى ارتباط دین و جهانى‏شدن مورد مداقه قرار مى‏گیرد، باید بر چه جنبه‏ها و چه محورهایى تمرکز کرد تا به پاسخى شایسته براى جهانى‏شدن، دست یافت؟ اسلام و جهانى‏سازى چه ارتباطى با یکدیگر دارد؟ آیا مفهومى تحت عنوان «جهانى‏سازى اسلامى» مى‏تواند معنایى داشته باشد؟ پرسش‏هاى گوناگونى از لحاظ روش‏شناسى و محتوایى در مواجهه با جهانى‏شدن مطرح است که به اجمال به بررسى برخى از آنها مى‏پردازیم. جهانى‏شدن اسلامى به معناى آن وجه از جهانى‏شدن است که مورد تأیید دین مبین اسلام است و جهانى‏سازى اسلامى به معناى فعال شدن مسلمانان و کشورهاى اسلامى براى تحقق ایده اسلام جهانى است.

    1. ظرفیت جهانى‏شدن براى اسلام

    جهانى‏شدن مى‏تواند براى اسلام و دنیاى مسلمانان به عنوان یک ظرفیت تئوریک باشد که در چارچوب آن، مى‏توان به تحلیل و تبیین الگوى جهانى‏شدن اسلامى اقدام کرد. جهانى‏شدن چنان قابلیت و ظرفیت نظریه‏پردازانه‏اى را ارائه مى‏کند که مى‏توان به نهادها، اصول و مبانى اسلامى یک «دنیاى جهانى‏شده اسلامى» فکر کرد و براى تحقق آن دست به اقدام زد.

    اساسا برخى بر این باورند که جهانى‏شدن دو چهره تکنولوژیک و ایدئولوژیک دارد. اسلام و تعالیم دینى با رویه تکنولوژیک جهانى‏شدن بیشتر مى‏تواند تعامل و سازگارى داشته باشد، اما در بعد ایدئولوژیک، تعارض اسلام و جهانى‏شدن، بیشتر نمود مى‏یابد.12 بنابراین، آنچه از فناورى و فنون جدید که در تعارض با مبانى دینى و تناقض آشکار با لوازم و نمودهاى نظام ارزشى اسلام است مردود شمرده مى‏شود و آن بخش از فناورى که متعارض و منافى نظام اعتقادى و ارزشى اسلام نباشد، پذیرفتنى است.

    اگر بعد ایدئولوژیک و تکنولوژیک جهانى‏شدن را نتوانیم از هم جدا و منفک بدانیم در این صورت، پاسخ اسلامى نسبت به این مقوله با دشوارى‏هایى مواجه مى‏شود. فرصت‏ها و محذوراتى که در چارچوب جهانى‏شدن براى اسلام و فرهنگ دینى ایجاد مى‏گردد ضمن آنکه اندیشه دینى را با محذورات و تنگناهاى جدى روبه‏رو مى‏سازد، برخى فرصت‏هایى را نیز براى توسعه و گسترش نظام ارزشى و فرهنگى اسلام در اختیار مى‏گذارد. بنابراین، با توجه به ماهیت جهان‏شمولى تعالیم اسلام در فضاى جهانى‏شدن و عصر فناورى ارتباطات، اسلام مى‏تواند به خوبى پیام خود را به مخاطبان خویش برساند.13

    اما باید بدانیم که جهانى‏شدن تنها جنبه تکنولوژیک ندارد. اساسا محدود کردن جهانى‏شدن به ابزارهاى گسترده اطلاع‏رسانى و فناورى، نوعى تقلیل‏گرایى در مواجهه با پدیده نوظهور جهانى‏شدن است.

    2. پاسخى اسلامى به جهانى‏شدن

    امروزه بشریت به تفکرى نیاز دارد که راه آینده را با آن طى کند. از این‏رو، تجدید عهد دینى مى‏تواند یکى از این صورت‏هاى تفکر باشد. باید اذعان کرد که ممکن است جهان در الگوى مصرف و رفتار روزمره به یک دهکده شبیه شود، اما این وحدت، بنیاد و بنیان درستى ندارد و به همین دلیل، پایدار نیست. جهانى‏سازى، به مجموعه انگیزه‏ها، هدف‏ها، اندیشه‏ها و تلاش‏هاى کسانى بستگى دارد که در راه این برنامه مى‏کوشند و براى تحقق آن بسترسازى مى‏کنند و به زمینه‏سازى‏هاى فرهنگى، سیاسى، اقتصادى مى‏پردازند. از این نقطه نظر است که نگرش مثبت و منفى نسبت به جهانى‏سازى رخ مى‏نماید و ممکن است حرکت جهانى‏سازى، مفید، انسانى و رهایى‏بخش، و یا منفى، غیرانسانى و سلطه‏طلبانه باشد.

    شناخت و درک جامع و همه‏جانبه جهانى‏شدن و تعمیق ایمان دینى و باورهاى اسلامى در درون جوامع مسلمان، راه حل ارائه پاسخى اسلامى به جهانى‏شدن است؛ زیرا مهم‏ترین چالش جهانى‏شدن، ایجاد تزلزل در باورهاى دینى و اسلامى است که باید از سوى روشن‏فکران مورد توجه قرار گیرد و استحکام یابد. برخورد فعال و پویا با پدیده‏هاى علمى جهانى که به ایجاد موج دانشى در ادبیات رایج و محافل علمى منجر مى‏شود نه تنها امر مذمومى نیست، بلکه نیازمند تأمّل و تعامل اندیشه‏اى براى حل برخى ابهامات و چاره‏جویى براى مصادره کردن موضوع به نفع برخى سلطه‏خواهان است. برکنار ماندن از جریان علمى، بخصوص براى حوزویان که داعیه‏دار امور دینى و اسلامى هستند، به سهیم نشدن در جریان پر شتاب علمى جهانى منجر مى‏شود. لازم است کرسى‏هاى نظریه‏پردازى و حتى درس‏هاى خارج فقهى به این موضوع مهم بپردازند و از منظرى اسلامى به آن پاسخى شایسته بدهند.

    3. اسلام و مسئولیت‏هاى ایدئولوژیک

    برخى از محققان بر این باورند که اساسا دولت‏ها یا ایدئولوژیک هستند یا غیرایدئولوژیک. ملاک اصلى دولت‏هاى غیر ایدئولوژیک، منافعى است که بر اساس انتخاب خردگرایانه حاصل مى‏شود. از این‏رو، همواره چنین دولت‏هایى، نفع ملت خود را بر اساس حساب‏هاى سودگرایانه در نظر مى‏گیرند. دولت‏هاى ایدئولوژیک هرچند به منافع ملى خود هم نظر دارند، اما ملاک آنها «وظیفه»اى است که احساس مى‏کنند و بر اساس آن، «مسئولیت»هایى است که در خارج مرزهاى خود تعریف مى‏نمایند. البته گاهى مسئولیت‏هاى فراملى ممکن است به منافع ملى ضرر هم برساند. گرچه جهانى‏شدن از حیث نظرى با جهان‏شمولى اسلام همخوان است و زمینه‏هایى براى گسترش این دین الهى و جهان‏گستر آماده مى‏نماید، اما جهانى‏سازى غربى از جنبه عملى، تهدیدهاى عمده‏اى براى کشورهاى اسلامى از حیث تحدیدکنندگى براى مسئولیت‏هاى فراملى دارد؛ زیرا امروزه دولت‏هاى اسلامى با الزامات حقوق بشر با قرائت لیبرالى روبه‏رو هستند.14 البته این موضعى انفعالى درباره موضوعات دم‏به‏دم نو شونده دنیاى معاصر، مطلوب نیست. مواجهه با پدیده جهانى‏شدن ما را بر آن مى‏دارد که به ایفاى نقش تاریخى خود در گسترش تعالیم الهى با استفاده از ظرفیت ایجادشده بپردازیم، نه اینکه محاسبات مادى را در قالب متضرر شدن منافع ملى و... پیش بکشیم.

    4. مؤلفه‏هاى جهانى‏سازى اسلامى

    باید دانست که دین اسلام به لحاظ دارا بودن مفاهیم پویا و آموزه‏هاى انعطاف‏پذیر عقلانى، سهم بزرگى در ایجاد آرامش، معنویت، ارزش‏هاى ثابت اخلاقى در جهان نوین و بروز استعدادهاى نهفته انسان در راه وصول به کمال (قرب الهى) داراست. بخصوص تفکر شیعى به دلیل برخوردارى از عناصرى همچون امید به منجى (مهدویت)، عدالت‏محورى (از جمله شامل عدالت سیاسى و اجتماعى)، مطابقت دین با فطرت، اجتهاد و عقلانیت، دعوت و جهاد، قابلیت بالایى در این عرصه دارد. اسلام با تجدید حیات دوباره خود در ادوار اخیر، انرژى متراکم و ظرفیت فراوانى در بین پیروانش ایجاد کرده و انتظارات گسترده‏اى را در اطراف آن پدید آورده که مشابه آن را در کمتر آیینى از ادیان زنده دنیا مى‏توان دید.

    اگر هدف و انگیزه از «جهانى‏سازى»، سوق دادن انسان‏ها و جامعه‏ها به شرایط واحد و اقتصادى عادلانه و سطح معیشتى یگانه و دانش و بینش‏هایى فراگیر و همگانى و رفع تبعیض و نابرابرى در سطح همه جوامع انسانى باشد، در این صورت، جهانى‏سازى، آرمانى ارزشمند و مثبت است. چنان‏که پیامبران الهى با چنین انگیزه‏اى همه مرزها و حدود سیاسى، اقتصادى، نژادى، جغرافیایى و هر چه را مانع این حرکت بود از میان برداشتند و بشریت را با تمام توان در همه زمینه‏ها به سوى یگانگى و برابرى و برادرى سوق دادند.15

    5. انقلاب اسلامى و جهانى‏سازى اسلامى

    اصولاً مذهب توانسته است بر فراز تمدن‏ها و ایدئولوژى‏هاى مرسوم به ایفاى نقش بپردازد؛ چراکه بیش از یک سوم مردم جهان (شامل مناطق پهناور آفریقا و بسیارى از کشورهاى اسلامى) به آسانى تن به جهانى‏سازى غربى نمى‏دهند. به همین دلیل، جهان غرب و مبانى اندیشه اثبات‏گرا، که همه چیز را در چارچوب معادلات ثابت مورد تحلیل قرار مى‏داد، با ماهیت و کارکرد انقلاب اسلامى در عرصه سیاست بین‏الملل به خصومت و ستیز برخاستند. مذهب داعیه‏هاى جدیدى را در انتقاد به ناکارایى جهان مدرن و مدرنیسم تمدنى ابراز داشت.

    بى‏تردید، انقلاب اسلامى ایران که در دهه‏هاى پایانى قرن بیستم به وقوع پیوست، توانست امت اسلامى را در آستانه خیزش و رستاخیزى جهانى قرار دهد و در نتیجه، نظام‏هاى اجتماعى را که از آبشخور فلسفه مادى واحدى سرچشمه مى‏گرفت به سوى کانون زندگى‏ساز عقل و دین فرا خواند و بار دیگر زمینه اجراى اصول و احکام جهان‏شمول، عقلانى و عدالت‏گستر اسلام را به جهانیان نوید دهد. تنها اسلام است که قابلیت نقش‏آفرینى در عرصه‏هاى جهانى را دارد و از غناى کافى براى پر کردن خلأ هویتى و پوچى‏گرى برآمده از مدرنیته و مادى‏گرایى و انسان‏محورى برخوردار است.

    با ظهور انقلاب اسلامى در ایران به رهبرى امام خمینى قدس‏سره که توانست الگویى از رهایى از بند استعمار و تحقیر را به کشورهاى اسلامى و سایر آزادى‏خواهان جهان ارائه دهد و همچنین با توجه به بروز بیدارى اسلامى در کشورهاى اسلامى و حتى گسترش آن در قالب ادبیات ظلم‏ستیزى و حق‏خواهى به کشورهاى غیرمسلمان، مى‏توان به ضرس قاطع اذعان کرد که پروژه جهانى‏سازى غرب با شکست مواجه شده است، بخصوص با توجه به رکود اقتصادى و بحران‏هاى مالى شدیدى که اوج آن را در روزهاى پایانى سال 2011 شاهد هستیم.

    بنیان‏گذار جمهورى اسلامى ایران، امام خمینى قدس‏سره، از همان آغاز نهضت و بخصوص پس از پیروزى انقلاب اسلامى، بر آرمان‏هاى بلند انقلاب در عرصه جهانى تأکید کردند و اصول سیاست خارجى انقلاب خود را به همه اعلام نمودند که حمایت از مظلومان عالم و مستضعفان جهان گوشه‏اى از آنهاست. ایشان در باب اصول حاکمیت اسلام در تمام جهان تصریح مى‏نمایند:

    من به صراحت اعلام مى‏کنم که جمهورى اسلامى با تمام وجود براى احیاى هویت اسلامى مسلمانان در جهان سرمایه‏گذارى مى‏کند و دلیلى هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروى از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوى جاه‏طلبى و فزون‏خواهى صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد. ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگى به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماییم و این را باید از اصول سیاست خارجى خود بدانیم. ما اعلام مى‏کنیم که جمهورى اسلامى براى همیشه حامى و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است.16

    نتیجه‏گیرى

    هرچند دو واژه جهانى‏شدن و جهانى‏سازى گاهى به جاى یکدیگر به کار مى‏روند، اما از لحاظ معنا و مفهوم مى‏توان نتیجه گرفت: اصطلاح جهانى‏شدن به روندى اشاره دارد که ریشه در اعماق تاریخ بشریت دارد و ادیان توحیدى، بخصوص دین مبین اسلام، داعیه‏دار آن است؛ به این معنا که اسلام همه انسان‏ها را اعضاى یک پیکر واحد مى‏داند و تفاوت‏هاى نژادى و جغرافیایى تأثیرى در پیگیرى ایده جهانى آن ندارد. اما اصطلاح جهانى‏سازى به اراده‏اى براى مدیریت جهانى‏شدن و استفاده از امکانات و قابلیت‏هاى آن اشاره دارد که منجر به حاکمیت ارزش‏ها، اصول و مبانى انحرافى در امور بشرى و جهانى مى‏شود و طبیعتا واکنش سایر فرهنگ‏ها و تمدن‏ها، بخصوص ادیان و به ویژه دین مبین اسلام، را به دنبال دارد. جهانى‏شدن در چهار بعد اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و فناورى در حال بسط و گسترش است که اساس پیشرفت آن مبتنى بر بعد سیاسى است. اما اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، به دلیل غناى آموزه‏هاى آن و از آن‏رو که خاتم ادیان آسمانى است و بر پایه اصول فطرى، عام و جهان‏شمولى مبتنى است، به عنوان شایسته‏ترین نظام انسان‏ساز، داعیه‏دار جهانى‏سازى است که موج بیدارى اسلامى و به فعلیت رسیدن توانمندى‏هاى ذاتى دین مبین اسلام و مسلمانان در عرصه‏هاى گوناگون بین‏المللى و جهانى از نشانه‏هاى آن است.

    ··· منابع

    ـ حکیمى، محمد، جهانى‏سازى اسلامى، جهانى‏سازى غربى، سایت باشگاه اندیشه، www.bashgah.net

    ـ حمدى زقزوق، محمود، الاسلام فى عصر العولمه، قاهره، مکتبه‏الشروق، 1421ق.

    ـ حنفى، حسن و صادق جلال‏العظم، ما العولمه، بیروت، دارالفکر المعاصر، 1422ق.

    ـ خمینى، سیدروح‏اللّه، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1370.

    ـ داورى، رضا و محمدرضا ریخته‏گران و رامین خانبگى، جهانى‏شدن، خزیدن زیر سایه غرب؟ (میزگرد)، سایت باشگاه اندیشه، www.bashgah.net

    ـ سجادى، عبدالقیوم، درآمدى بر اسلام و جهانى‏شدن، قم، بوستان کتاب، 1383.

    ـ قرضاوى، یوسف، المسلمون و العولمه، قاهره، دارالتوزیع و النشر الاسلامیه، 1421ق.

    ـ کاظم، محمد، تحولات جهانى در اندیشه‏هاى امپراطورى جدید، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1383.

    ـ لوبرز، ار. اف. ام.، «جهانى‏شدن اقتصاد و جامعه»، ترجمه على خزاعى‏فر، اندیشه حوزه، سال هشتم، ش ششم، خرداد و تیر 1382، ص 100ـ117.

    ـ متقى، ابراهیم، «سیاست خارجى در عصر کثرت‏گرایى سیاسى و فرادولت‏گرایى»، نامه مفید، ش 18، تابستان 1378، ص 123ـ152.

    ـ مرقانى، طه (به اهتمام)، جهان‏شمولى اسلام و جهانى‏سازى، مجموعه مقالات شانزدهمین کنفرانس بین‏المللى وحدت اسلامى، تهران، معاونت تبلیغات و انتشارات مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى، 1382.

    ـ مولانا، سیدحمید، «جهانى‏شدن رسانه‏هاى جمعى فرصت‏ها و چالش‏هاى فراروى کشورهاى جنوب»، پژوهش و سنجش، ش 25، ص 55ـ65.

    ـ ولایتى، على‏اکبر، «جهانى‏شدن فرصت‏ها و پیامدها»، اندیشه حوزه، سال هشتم، ش ششم، خرداد و تیر 1382، ص 171ـ177.


    * کارشناس ارشد علوم سیاسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. دریافت: 12/4/90 ـ پذیرش: 29/8/90.

    smseyyedayan@yahoo.com


    1ـ محمود حمدى زقزوق، الاسلام فى عصر العولمه، ص 12.

    2ـ حسن حنفى و صادق جلال‏العظم، ما العولمه، ص 17.

    3ـ یوسف قرضاوى، المسلمون و العولمه، ص 21.

    4ـ على‏اکبر ولایتى، «جهانى‏شدن؛ فرصت‏ها و پیامدها»، اندیشه حوزه، سال هشتم، ش 6، ص 171.

    5ـ رضا داورى، محمد ریخته‏گران و رامین خانبگى، جهانى‏شدن، خزیدن زیر سایه غرب میزگرد، سایت باشگاه اندیشه.

    6ـ ابراهیم متقى، «سیاست خارجى در عصر کثرت‏گرایى سیاسى و فرادولت‏گرایى»، نامه مفید، ش 18، ص 123.

    7ـ رضا داورى و دیگران، همان.

    8ـ یکى از شیوه‏هایى که شرکت‏هاى بزرگ و کارتل‏ها، براى از بین بردن رقبا و جلوگیرى از رشد صنایع بومى و انحصارى کردن بازار مصرف در کشورهاى مختلف انجام مى‏دهند «دامپینگ» است؛ یعنى براساس توافق قبلى، کالاى مرغوب خود را با قیمتى بسیار نازل مى‏فروشند و از این راه، تولیدکننده محلى را که توانایى رقابت با این کالا را از دست مى‏دهد، از میدان به در مى‏کنند.

    9ـ ار. اف. ام. لوبرز، «جهانى‏شدن اقتصاد و جامعه»، ترجمه على خزاعى‏فر، اندیشه حوزه، سال هشتم، ش 6، ص 100.

    10ـ ر.ک: سیدحمید مولانا، «جهانى‏شدن رسانه‏هاى جمعى فرصت‏ها و چالش‏هاى فراروى کشورهاى جنوب»، پژوهش و سنجش، ش 25، ص 55ـ65.

    11ـ محمّد کاظم، تحولات جهانى در اندیشه‏هاى امپراطورى جدید، ص 14ـ15.

    12ـ عبدالقیوم سجادى، درآمدى بر اسلام و جهانى‏شدن، ص 72.

    13ـ همان، ص 185.

    14ـ به اهتمام طه مرقانى، جهان‏شمولى اسلام و جهانى‏سازى، ج 3، ص 446.

    15ـ محمد حکیمى، جهانى‏سازى اسلامى، جهانى‏سازى غربى، سایت باشگاه اندیشه، www.bashgah.net

    16ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 2، ص 238.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدیان، سیدمهدی.(1390) جهانی شدن و جهانی سازى اسلامى. ماهنامه معرفت، 20(9)، 137-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدمهدی سیدیان."جهانی شدن و جهانی سازى اسلامى". ماهنامه معرفت، 20، 9، 1390، 137-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدیان، سیدمهدی.(1390) 'جهانی شدن و جهانی سازى اسلامى'، ماهنامه معرفت، 20(9), pp. 137-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدیان، سیدمهدی. جهانی شدن و جهانی سازى اسلامى. معرفت، 20, 1390؛ 20(9): 137-