معرفت، سال بیستم، شماره دهم، پیاپی 169، دی 1390، صفحات 5-

    جستارى در ظاهر و باطن رفتار انسان و نعمت‏ هاى الهى*

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه
    چکیده: 
    انسان مخلوق خداى متعالى است که نعمت‏هاى بیکرانى به او اعطا کرده است، نعمت‏هاى مادى و نعمت‏هاى معنوى. شکرگزارى مخلوق در برابر خالق منان، کمترین وظیفه بندگان شایسته خداست. غالبا نعمت‏هاى مادى براى ما جلوه‏گرى مى‏نماید. اگر بنده شاکرى باشیم، از این نعمت‏ها خداى متعال شاکریم. در حالى که نعمت‏هاى معنوى به مراتب مهم‏تر و ارزشمندتر از نعمت‏هاى گذراى مادى است. هرچند ما معمولاً در برابر شکر نعمت‏هاى الهى غافل و یا ناتوانیم، اما اعتراف به ناتوانى از شکر نعمت‏هاى الهى، از جمله سیره حضرات معصومان: است که ما نیز باید از این سیره پیروى کنیم.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیستم ـ شماره 169 ـ دى 1390، 5ـ11

    آیت‏ اللّه علّامه محمدتقى مصباح

    چکیده

    انسان مخلوق خداى متعالى است که نعمت‏هاى بیکرانى به او اعطا کرده است، نعمت‏هاى مادى و نعمت‏هاى معنوى. شکرگزارى مخلوق در برابر خالق منان، کمترین وظیفه بندگان شایسته خداست. غالبا نعمت‏هاى مادى براى ما جلوه‏گرى مى‏نماید. اگر بنده شاکرى باشیم، از این نعمت‏ها خداى متعال شاکریم. در حالى که نعمت‏هاى معنوى به مراتب مهم‏تر و ارزشمندتر از نعمت‏هاى گذراى مادى است. هرچند ما معمولاً در برابر شکر نعمت‏هاى الهى غافل و یا ناتوانیم، اما اعتراف به ناتوانى از شکر نعمت‏هاى الهى، از جمله سیره حضرات معصومان: است که ما نیز باید از این سیره پیروى کنیم.

    کلیدواژه‏ها: نعمت، نعمت‏هاى مادى، نعمت‏هاى معنوى.

    جلوه ملکوتى ایمان و الطاف الهى

    توجه ما بیشتر به نعمت‏هاى مادى و دنیوى است. کمتر به نعمت‏هاى معنوى توجه داریم، از این‏رو، وقتى درصدد شکرگزارى از نعمت‏هاى خداوند برمى‏آییم، به نعمت‏هاى مادى و دنیوى نظیر مسکن، خوردنى‏ها و موقعیت اجتماعى و مقام که در اختیارمان قرار گرفته، نظر مى‏افکنیم و به پاس برخوردارى از آنها شکر خداوند را به جا مى‏آوریم. اما از نعمت‏هاى معنوى نظیر نعمت ولایت اهل‏بیت علیهم‏السلام که بسیار والاتر و ارزشمندتر از نعمت‏هاى مادى هستند، غافلیم. اما حضرت بدون اینکه به نعمت‏هاى مادى تصریحى داشته باشند ـ گرچه اطلاق سخن ایشان درباره نعمت‏ها، به نعمت‏هاى مادى نیز ناظر مى‏باشد ـ به نعمت‏هاى معنوى تصریح دارند و برخى از آنها را نام مى‏برند و مى‏فرمایند: «جَلَّلَتْنى نِعَمَک مِنْ اَنْوارِ الْأیمانِ حُلَلاً، وَضَرَبتَ عَلَىَّ لَطآئِفَ بِرّک مِنَ الْعِزِّ کلَلاً، وَقَلَّدَتْنى مِنَنَک قَلائِدَ لا تُحَلُّ، وَطَوَّقَتْنى اَطْواقا لا تُفَلُّ»؛ نعمت انوار ایمان مرا با جامه‏ها و زیورهاى مجلل آراسته است و لطایف جود و کرمت تاج عزت بر سرم نهاده و احسان‏هایت رشته علاقه و طوق‏هاى شرافتى بر گردنم افکنده، که دیگر گشوده نمى‏گردد.

    حضرت در سخن ادبى خود، که با تشبیهات لطیف و زیبایى همراه گشته، انوار ایمان را به جامه و زیورهایى تشبیه مى‏کنند که موجب آراستگى انسان گردیده‏اند. همچنان احسان‏هاى خداوند را به مثابه تاجى معرفى مى‏کنند که بر سر انسان نهاده شده است. در زبان فارسى وقتى کسى دیگرى را مورد تکریم و احترام قرار مى‏دهد و از او تجلیل مى‏کند، به وى مى‏گویند: «چه گلى بر سر او نهادى» این ضرب‏المثل و تعبیر از آن‏روست که براى آرایش و تزیین برخى از اشیا از گل استفاده مى‏کنند. به عنوان نمونه، وقتى کادویى براى کسى تهیه مى‏کنند، روى آن گل قرار مى‏دهند، یا در زمان سابق براى تزیین شتر که به عنوان مرکب از آن استفاده مى‏شد، برآمدگى جلوى هودج که روى شتر قرار مى‏گرفت و نیز بر سر و روى شتر منگوله نصب مى‏کردند تا موجب زیبایى و شکوه آن مرکب گردد. شاید در بدو امر به نظر رسد که این تعابیر صرفا جنبه استعاره‏اى و کنایى دارند و آراسته شدن به جامه‏هایى از انوار ایمان و یا افکنده شدن طوق‏ها و رشته‏هایى از احسان بر گردن، صرفا تعابیرى کنایى و استعاره‏اى هستند، چنان‏که نظیر این تعابیر در آیات و روایات نیز وارد شده و براى آنها تأویل‏هایى بیان کرده‏اند. اما بر اساس آنچه از آیات و روایات استفاده مى‏شود که به وسیله تجربیات برخى از بزرگان و اولیاى خدا تأیید شده است، آن تعابیر از ملکوت و حقایق و صورت‏هاى باطنى رفتار و گرایش‏هایى چون ایمان به خدا خبر مى‏دهند. چیزهایى که ما در این عالم مشاهده و درک مى‏کنیم، علاوه بر صورت‏هاى ظاهرى که به وسیله آنها براى ما قابل مشاهده‏اند، داراى صورت‏هاى باطنى نیز هستند که درک آنها از عقل بشر خارج است. از این‏رو، برخى از رفتارها که در ظاهر زیبا هستند، صورت باطنى آنها زشت و نازیباست. کسانى که چشم باطن دارند، زشتى باطن آن رفتار را مشاهده مى‏کنند. در مقابل، برخى رفتارها در ظاهر زیبا به نظر نمى‏رسند، اما در باطن زیبا هستند و زیبایى باطنى آنها براى کسانى که چشم باطن دارند، قابل مشاهده است.

    هویت باطنى رفتار زشت

    برحسب آنچه از آیات و روایات استفاده مى‏شود، گذشته از انوار حسى و ظاهرى، انوار باطنى نیز وجود دارند و رفتار علاوه بر هویت ظاهرى، داراى هویت باطنى نیز هست. آنچه درباره توصیف برخى از رفتارها در روایات و آیات آمده فراتر از تشبیه و کنایه است و حاکى از صورت باطنى آنها است. از این منظر، کسانى که مال یتیم را مى‏خورند و نیز کسانى که براى حفظ منافع مادى خود حقایق دین را کتمان مى‏کنند و از این راه به سود و منفعت مى‏رسند، در حقیقت آتش مى‏خورند و این آتش در برزخ و قیامت تجسم و عینیت مى‏یابد. در این دنیا، گرچه از چشم افراد ظاهربین پنهان است، اما افرادى که خداوند چشم باطن به آنها عنایت کرده، در این دنیا نیز آن آتش و لهیب سوزان آن را مشاهده مى‏کنند. خداوند مى‏فرماید: «همانا کسانى که آنچه را خدا از کتاب فروفرستاده پنهان مى‏کنند و آن را به بهایى اندک مى‏فروشند، اینان در شکم‏هاى خویش جز آتش نمى‏خورند و خداوند روز رستاخیز با آنان سخن نمى‏گوید و پاکشان نمى‏سازد و آنان را عذابى است دردناک.» (بقره: 174)

    در آیه دیگر مى‏فرماید: «همانا کسانى که مال‏هاى یتیمان را به ستم مى‏خورند جز این نیست که در شکم‏هاى خود آتش مى‏خورند و به زودى به آتش افروخته جهنم درآیند.» (نساء: 10)

    قرآن در تبیین حقیقت و باطن غیبت نیز مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از بسیارى از گمان‏ها [گمان‏هاى بد ]بپرهیزید؛ زیرا برخى از گمان‏ها گناه است، و [در احوال و عیب‏هاى پنهان مردم ]کاوش مکنید و برخى از شما غیبت برخى را نکند، آیا یکى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ بى‏گمان آن را ناخوش و ناپسند مى‏دارید؛ و از خدا پروا کنید که خدا توبه‏پذیر و مهربان است.» (حجرات: 12)

    از منظر قرآن حقیقت غیبت و بدگویى پشت سر دیگران، خوردن گوشت مرده برادر است. اهل کشف، شهود و اهل باطن در برخى از مکاشفات خود این واقعیت را مشاهده کرده‏اند.

    جلوه ملکوتى نماز و قرائت قرآن

    همچنین روایات بسیارى حکایت از آن دارند که رفتار ما در شب اول قبر و سپس در عالم برزخ و نیز در عالم قیامت با صورت‏هایى زیبا و یا با صورت‏هایى زشت و وحشتناک ظاهر مى‏گردند. از جمله رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره نماز مى‏فرمایند: «نماز به صورت انسانى نورانى نزد مرده در قبر مى‏آید و با او در قبر مأنوس و هم‏نشین مى‏گردد و ترس‏ها و وحشت‏هاى عالم برزخ را از او دور مى‏سازد.»1

    به حسب ظاهر، نماز عبارت از اذکار، حرکات و رفتارهایى است که به عنوان عبادت انجام مى‏پذیرد. اما بر اساس روایت مزبور، در عالم برزخ که اعمال انسان تجسم مى‏یابد و هویت ملکوتى و باطنى خود را بروز مى‏دهد، آن نماز به صورت دوستى نورانى و دلسوز در عالم قبر حاضر مى‏شود و پیوسته در کنار کسى که در دوران حیات خود به بندگى و عبادت خداوند پرداخته باقى مى‏ماند. از او جدا نمى‏شود، و با او انس مى‏گیرد و آرامش و آسایش هم‏نشین خود را فراهم مى‏کند و بیم و ترس را از او زایل مى‏گرداند. اینکه چگونه اعمال انسان در سراى آخرت تجسم مى‏یابد و نمازى که مرکب از اذکار و رفتارهاست به صورت شخصى نورانى مجسم مى‏گردد، با نظام حاکم بر جهان آخرتْ قابل توجیه است. نظامى که با نظام دنیا متفاوت است و قوانین حاکم بر آن با قوانین حاکم بر این جهان متفاوت مى‏باشد. از این‏رو، درک چنین امرى براى ما ممکن نمى‏باشد. تلاش برخى براى همانندسازى آن با نظامات و قوانین تکوینى این دنیا ناصواب است. نظیر آنکه برخى تجسم اعمال را از قبیل تبدیل انرژى به ماده و تبدیل ماده به انرژى به حساب آورده‏اند. مسلما چنین نیست و تبدیل ماده به انرژى و بالعکس مربوط به این جهان است. رابطه این عالم با عالم ملکوت و رابطه عالم دنیا و عالم برزخْ نظام دیگرى دارد و تحت قانون تبدیل انرژى به ماده نمى‏گنجد. مگر حرکات و سکنات در نماز چقدر انرژى دارد که تبدیل به انسانى زیبا گردد. به حسب ظاهر، حرکات شخص نمازگزار با حرکات یک ورزش‏کار چه تفاوتى دارد و چرا حرکات آن ورزشکار تبدیل به انسان یا چیز دیگرى نمى‏گردد؟ پس نمى‏توان از آنچه در روایات درباره صورت ملکوتى رفتار انسان آمده تفسیر مادى داشت.

    در برخى روایات آمده است خانه‏هایى که در آنها قرآن تلاوت مى‏شود، به مانند ستارگان براى فرشتگان و سماواتیان مى‏درخشند و نورافشانى مى‏کنند: رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: خانه‏هاى خود را با تلاوت قرآن روشن کنید و آنها را گورستان قرار ندهید، چنان‏که یهود و نصارا چنان کردند، در کلیساها و عبادتگاه‏هاى خود نماز گزاردند و خانه‏هاى خود را معطل نهادند (و در آنها عبادتى انجام ندادند)؛ زیرا هرگاه در خانه بسیار قرآن تلاوت شود، خیر و برکتش زیاد مى‏شود و براى اهل آن فراخى و وسعت فراهم مى‏آید. آن خانه براى اهل آسمان درخشندگى دارد، چنان‏که ستارگان آسمان براى اهل زمین مى‏درخشند.»2

    امیرالمؤمنین على علیه‏السلام نیز در این‏باره فرمودند: «خانه‏اى که در آن قرآن خوانده شود و خداوند در آن یاد شود، برکتش بسیار گردد و فرشتگان در آن حاضر گردند و شیاطین از آن دور شوند و براى آسمان مى‏درخشد، چنان‏که ستارگان براى اهل زمین مى‏درخشند.»3

    وقتى انسان در شب به آسمان صاف و خالى از ابر مى‏نگرد، جلوه‏گرى ستارگان چشم او را مى‏نوازد و از تماشاى آسمانى که با ستارگان زیبا گشته است، لذت مى‏برد. از نگاه کردن به آن منظره فرحناک سیر نمى‏گردد. بخصوص به هنگام سحر که زیبایى و جلوه‏گرى ستارگانبیشتر مى‏گردد، انسان شدیدا تحت تأثیر آن زیبایى قرار مى‏گیرد. زیبایى آسمان پرستاره براى همه قابل درک است و در ادبیات و اشعار اقوام، فرهنگ‏ها و ملت‏هاى گوناگون به خوبى تجلى یافته است. حتى کسانى که اعتقادى به خدا و دین الهى ندارند، گفته‏اند که در عالم چیزى زیباتر از آسمان پرستاره وجود ندارد. از کانت که در زمره فلاسفه و اندیشمندان بزرگ غربى به شمار مى‏آید، نقل شده که گفته است دو چیز در این عالم مرا شدیدا تحت تأثیر زیبایى خود قرار داده است: یکى آسمان پرستاره، و دیگرى وجدان انسان. قرآن درباره زینت یافتن و زیبا گشتن آسمان به وسیله ستارگان مى‏فرماید: «ما آسمان این دنیا را به زیور اختران آراستیم.» (صافات: 6)

    همان‏گونه که ستارگان به آسمان زیبایى مى‏بخشند و براى زمینیان مى‏درخشند و آنان را سرشار از لذت و سرور مى‏کنند، خانه‏هایى که در آنها قرآن تلاوت مى‏گردد، براى ملکوتیان و فرشتگان نورافشانى مى‏کنند و آنان از مشاهده این کانون‏هاى قرآنى و نورانى لذت مى‏برند. بى‏شک درس تفسیر حضرت آیت‏اللّه جوادى آملى (حفظه‏اللّه) از کانون‏هاى نورانى و فیض‏گستر است که براى ملکوتیان درخشش و نورافشانى دارد و از آن لذت مى‏برند. امیدواریم که خداوند بر توفیقات ایشان بیفزاید و به دیگران نیز توفیق دهد که به آموزش و فهم قرآن اهتمام بورزند.

    مسئله نورافشانى قرآن و خانه‏هایى که قرآن در آنها تلاوت مى‏شود، فراتر از تشبیه و تمثیل است. واقعیت و حقیقتى است که براى اهل مکاشفه و دوستان خاص خدا به وضوح قابل درک و مشاهده است. مرحوم کربلایى کاظم ساروقى کسى است که بر اثر اهتمام جدى به احکام الهى و انجام تکالیف شرعى و از جمله بر اثر اهمیت دادن به مسئله خمس و زکات، مورد عنایت خاص خداوند و حضرت ولى‏عصر (عج) قرار گرفت. با وجود آنکه روستایى ساده و بى‏سواد بود، به یک‏باره حافظ قرآن گردید و نورانیت آیات قرآن را به وضوح درک مى‏کرد. درباره کرامات و شرح حال آن بنده خالص خدا، کتاب‏هایى نوشته شده و برخى از بزرگان مطالبى درباره ایشان نقل کرده‏اند. از جمله مرحوم آیت‏اللّه حاج‏آقا مرتضى حائرى نقل کردند که کتاب جواهرالکلام را که کتابى فقهى است در برابر مرحوم کربلایى کاظم گشودند. او چون سواد نداشت نمى‏توانست مطالب کتاب را بخواند، اما به خوبى آیات قرآن که در لابه‏لاى سطور برخى از صفحات کتاب نوشته شده بود و از نظر قلم و رنگ تفاوتى با سایر نوشته‏ها نداشت، تشخیص مى‏داد و دست مى‏نهاد روى آیه قرآن و مى‏گفت: این آیه قرآن است. وقتى از او سؤال کردم که از کجا متوجه شدى که آن جمله آیه قرآن است؟ در پاسخ گفته بود آن جمله نورانى است و من از نورانیت آن متوجه گردیدم که آیه قرآن است! آیت‏اللّه خزعلى نقل کردند که روزى کربلایى کاظم در حجره مهمان طلبه‏ها بود. یکى از طلبه‏ها به قصد قرآن یک واو روى کاغذ نوشت و واو دیگرى بدون قصد قرآن نوشت و از آن مرحوم پرسید کدام‏یک از آن دو از قرآن است؟ کربلایى کاظم دست گذاشت روى واوى که به قصد قرآن نوشته شده بود و گفت این حرف نورانى و از قرآن است و حرف دیگر نورانى نیست. این کرامت‏ها حاکى از آن هستند که در عالمْ اسرار و حقایقى وجود دارد که درک و فهم ما به آنها نمى‏رسد. اما با توجه به آنکه آیات و روایات و مشاهدات بزرگان بر حقانیت آنها دلالت دارد، ما نباید آنها را دروغ بپنداریم.

    نگاهى دوباره به تجسم اعمال

    روشن گردید که تعبیرات ادبى در این مناجات و سایرروایات مبنى بر اینکه انوار ایمان بسان جامه‏ها و زیورهایى مؤمن را آراسته مى‏سازد و جود و کرم و احسان الهى تاج عزت و رشته شرافت بر سر و گردنش مى‏نهد، حکایت از حقیقتى معنوى دارد که ایمان به انسان مى‏بخشد. البته این هویت معنوى و الهى به وسیله افراد ظاهربین قابل درک نیست. چه‏بسا قیافه کافرى که تمیز و مرتب است در نظر ما زیباتر و خوشایندتر از قیافه مؤمن به نظر رسد، اما در نظر اهل باطن قیافه کافر، زشت و بدمنظر است، هرچند در ظاهر زیبا باشد و قیافه مؤمن زیبا و نورانى است، هرچند در ظاهر آراسته نباشد. این نعمت‏هاى معنوى بسیار فراتر از نعمت‏هاى ظاهرى است و نعمت‏هاى مادى و ظاهرى در مقایسه با آنها چیزى به حساب نمى‏آید. از این‏رو، حضرت روى آنها تأکید مى‏کنند و آنها را زیباترین زینت‏هاى انسان معرفى مى‏کنند. این زینت‏ها و زیورهاى معنوى که بازنمود اعمال صالح انسان است، در قیامت که تجلى‏گاه اعمال است، انسان بهشتى و ره‏یافته به رضوان حق را آراسته مى‏سازند و بر گردن و دست‏هاى او آویخته مى‏شوند و به او زیبایى و جلوه بهشتى مى‏بخشند: «عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَاِسْتَبْرَقٌ وَ حَلُّوا اُساوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابا طَهُورا» (انسان: 21)؛ [بهشتیان ]جامه‏هایى سبز از دیباى نازک و ستبر در بردارند و با دستواره‏هاى سیمین زیور شده‏اند و پروردگارشان به آنان شرابى پاکیزه بنوشاند.

    تعبیر «حلّو أساور من فضّة» از آن‏روست که در فرهنگ عرب، بهترین زیورها را به طلا و نقره نسبت مى‏دهند و بر اساس آن فرهنگ و ذهنیت، قرآن مى‏فرماید که بهشتیان با دستواره‏هایى از نقره زینت یافته‏اند و این تمثیل و تشبیه با هدف ایجاد فهم و درک ناقصى از برخى از نعمت‏هاى بهشتى است و الا زینت‏هاى بهشتى قابل مقایسه با طلا و نقره و سایر زینت‏هاى دنیایى نیستند؛ چون درک حقیقت آنها براى ما میسور نیست، خداوند بر آن شده که در حد فهم و درک ما زینت‏هاى بهشتى را به ما معرفى کند. آن نعمت‏ها و زیورها تجسم و بازنمود رفتار و اعمال ما هستند و دقیقا آنچه در آخرت در اختیار ما قرار مى‏گیرد متناسب با رفتار ما در دنیاست. از این‏رو، اعمال صالح ما در آخرت هویت حقیقى خویش را باز مى‏یابند و به صورت جامه‏ها و زیورآلات و سایر نعمت‏هاى بهشتى در اختیار ما قرار مى‏گیرند. در مقابل، اعمال ناشایست ما در قالب عذاب‏هاى الهى ظاهر مى‏گردند. قرآن درباره متجاوزان به حقوق و اموال مردم و کسانى که از راه حرام براى خویش ثروت و زر و سیم فراهم مى‏آورند مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، هر آینه بسیارى از علماى یهود و راهبان مال‏هاى مردم را به ناشایست مى‏خورند و [آنان را] از راه خدا باز مى‏دارند؛ و کسانى که زر و سیم مى‏اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمى‏کنند، پس آنان را به عذابى دردناک مژده ده. روزى که آن [زر و سیم] را در آتش دوزخ بگدازند و با آن پیشانى‏ها و پهلوها و پشت‏هاى آنها را داغ نهند و [گویند: ]این است آنچه براى خویشتن مى‏اندوختید، پس [کیفر] آنچه را مى‏اندوختید بچشید.» (توبه: 34ـ35)

    خداوند مى‏فرماید: کسانى که به دنبال زراندوزى و انباشت ثروت هستند و حقوق شرعى مالشان را نمى‏پردازند و اعتنایى به فقرایى که از تأمین حداقل امکانات زندگى نیز بى‏بهره‏اند ندارند، چنان‏که به پیشانى اسب داغ و نشان مى‏نهند، خداوند ثروت انباشته آنها را مى‏گدازد و با آنها به بدن ایشان داغ مى‏نهد و این‏گونه آنها را عذاب مى‏کند و رسوا مى‏سازد.

    اعتراف به ناتوانى از شکر خدا

    حضرت مى‏فرماید: «فَآلاؤُک جَمَّةٌ ضَعُفَ لِسانى عَنْاِحْصآئِها، وَنَعْمآؤُک کثیرَةٌ قَصُرَ فَهْمى عَنْ اِدْراکها، فَضْلاً عَنِ اسْتِقْصآئِها، فَکیفَ لى بِتَحْصیلِ الشُّکرِ، وَشُکرى اِیاک یفْتَقِرُ اِلى شُکرٍ؟! فَکلَّما قُلْتُ لَک الْحَمْدُ وَجَبَ عَلَىَّ لِذلِک اَنْ اَقُولَ لَک الْحَمْدُ»؛ بخشش‏هاى تو چنان زیاد است که زبانم از شمارش آنها ناتوان است و نعمت‏هاى تو فراوان است که فهم از ادراک آنها قاصر است تا چه رسد که همه آنها را بتوان به نهایت سنجه کرد. پس من چگونه مى‏توانم شکر آن نعمت‏ها را به جاى آورم و حال آنکه بر شکر من از تو شکرى لازم است و هرگاه که من بگویم که حمد تو را سزد باید که به‏پاس آن حمد تو را حمد و ستایشى دیگر گویم.

    گاهى چیزهایى به قدرى زیاد و فراوان است که انسان نمى‏تواند آنها را بشمارد، اما ذهن انسان مى‏تواند آنها را تصور کند. حضرت مى‏فرماید: نعمت‏هاى خداوند به حدى زیاد است که هم شمارش آنها امکان‏پذیر نیست، و هم نمى‏توان آنها را در قالب محدود ذهن تصور و فهم کرد. پس با توجه به اینکه امکان شمارش و بازشناسى همه نعمت‏ها فراهم نیست و هم تصور و فهم ما از آنها ممکن نمى‏باشد و ما از بسیارى از نعمت‏ها بى‏اطلاع هستیم، امکان به جا آوردن حق شکر آنها نیز میسور نمى‏باشد. علاوه بر این، هر شکرى نعمت و توفیقى است که خداوند به ما عنایت کرده است و باید به پاس آن خداوند را شکر کرد. مضمون این سخن در بسیارى از روایات آمده، از جمله در روایتى امام صادق علیه‏السلام فرمودند: «موفقیت در انجام شکر و سپاس خود نعمت تازه‏اى است که شکر آن لازم است و این موفقیت باارزش‏تر و پرقیمت‏تر از آن نعمتى است که موفق به شکر آن شده‏اى. پس براى هر شکرى، شکرى برتر از آن بایدت تا بى‏نهایت که انسان شکرگزار غرق در نعمت حق است و از رسیدن به غایت و نهایت شکرْ قاصر و عاجز مى‏باشد.»4

    خداوند باید به ما توفیق دهد و امکان سخن گفتن را براى ما فراهم آورد تا در برابر برخوردارى از نعمت او حمد او را بگوییم و اگر این توفیق فراهم نیامد و زبان ما بسته ماند، نمى‏توانیم حمد او را بگوییم. پس گفتن «الحمدللّه» نیز نعمت خداست که باید به پاس عنایت آن خدا را شکر گزارد و ستایش کرد و بر هر ستایشى، ستایشى دیگر باید و چون بى‏نهایت ستایش و حمد از انسان ساخته نیست، انسان نمى‏تواند ستایش و شکر واقعى یک نعمت خداوند را به جاى آورد، تا چه رسد که درصدد شکرگزارى از نعمت‏هاى بى‏شمارى که در اختیار او قرار گرفته برآید. با این‏حال انسان باید در حد توان به شکرگزارى نعمت‏هاى خدا برآید که در این صورت، مشمول عنایات فزون‏تر خداوند قرار مى‏گیرد. اگر به جاى شکر نعمت، به کفران و ناسپاسى نعمت‏هاى الهى بپردازد، خداوند او را به کیفر و عذابى سخت گرفتار مى‏سازد.

    قرآن مى‏فرماید: «و هنگامى که پروردگارتان به شما آگاهى داد که اگر سپاس گزارید همانا شما را [نعمت] بیفزایم و اگر ناسپاسى کنید، هر آینه عذاب من سخت است.» (ابراهیم: 7)

    «اِلهى فَکما غَذَّیتَنا بِلُطْفِک، وَرَبَّیتَنا بِصُنْعِک، فَتَمِّمْ عَلَینا سَوابِغَ النِّعَمِ، وَادْفَعْ عَنَّا مَکارِهَ النِّقَمِ، وَآتِنا مِنْ حُظُوظِ الدَّارَینِ اَرْفَعَها وَاَجَلَّها عاجِلاً وَآجِلاً، وَلَک الْحَمْدُ عَلى حُسْنِ بَلائِک وَسُبُوغِ نَعْمآئِک، حَمْدا یوافِقُ رِضاک، وَیمْتَرِى الْعَظیمَ مِنْ بِرِّک وَنَداک، یا عَظیمُ یا کریمُ، بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ»؛ خدایا، چنان‏که ما را در پرتو لطف خود غذا دادى و در مهد حکمت و صنعت خود پرورش دادى، نعمت‏هاى بى‏شمارت را بر ما به اتمام رسان و ناگوارى‏هاى انتقامت را از ما برگردان و به ما در دو سرا بالاترین و برترین بهره‏ها را کرامت فرما. ستایش تنها تو را سزد در برابر آزمایش نیکویت و وفورنعمت‏هایت، آن‏گونه ستایشى که مورد رضایت توست و احسان و بخشش تو را بر ما سرازیر مى‏سازد. اى خداى بزرگ. اى خداى کریم و بخششگر، به حق رحمتت اى مهربان‏ترین مهربانان.


    * این متن حاصل قلمى‏شده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مى‏باشد.


    1ـ علیرضا صابرى یزدى، الحکم الزاهرة، ص 140ـ141، ح 724.

    2ـ محمدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 2، ص 610، ح 1.

    3ـ همان، ح 3.

    4ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ب 61، ص 52، ح 77.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1390) جستارى در ظاهر و باطن رفتار انسان و نعمت‏ هاى الهى*. ماهنامه معرفت، 20(10)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."جستارى در ظاهر و باطن رفتار انسان و نعمت‏ هاى الهى*". ماهنامه معرفت، 20، 10، 1390، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1390) 'جستارى در ظاهر و باطن رفتار انسان و نعمت‏ هاى الهى*'، ماهنامه معرفت، 20(10), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. جستارى در ظاهر و باطن رفتار انسان و نعمت‏ هاى الهى*. معرفت، 20, 1390؛ 20(10): 5-