پایبندى به معاهدات بین المللى در روابط خارجى دولت اسلامى
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم ـ شماره 169 ـ دى 1390، 77ـ90
حسین ارجینى*
چکیده
پایبندى به معاهدات بینالمللى، از مسائل مهم در روابط بینالملل است و با بررسى آن از نگاه اسلام، علاوه بر تبیین میزان پایبندى دولت اسلامى به معاهدات، مىتواند به عنوان چارچوبى براى دستگاه دیپلماسى کشور مورد توجه قرار گیرد. روش بررسى دیدگاه اسلام، مراجعه به آیات و روایات به شیوه استدلال فقهى است؛ از اینرو، مهمترین رهاورد این پژوهش علاوه بر جواز عقد قرارداد از سوى دولت اسلامى با سایر دولتها، لزوم پایبندى به معاهدات به عنوان یکى از اصول روابط خارجى دولت اسلامى است و طرح مواردى از عدم پایبندى به صورت استثنا مىباشد.
یکى از موارد استثنا، «نقض عهد» از سوى طرف معاهده است که امرى طبیعى در حقوق بینالملل مىباشد. مورد دیگر، «خوف خیانت» از سوى طرف قرارداد مىباشد که علاوه بر وجود قرائن خیانت، باید لغو آن به طرف مقابل اطلاع داده شود. از دیگر موارد استثنا، ایجاد تزاحم بین پایبندى به معاهدات بینالمللى با مصالح و آرمانهاى دولت اسلامى است که در صورت تحقق، براساس قاعده «اهمّ و مهم» که به تشخیص ولىّامر مسلمین است، باید عمل شود.
کلیدواژهها: معاهدات بینالمللى، مشروعیت، نقض عهد، خوف خیانت، مصالح و آرمانها، روابط خارجى، دولت اسلامى.
مقدّمه
پایبندى به معاهدات بینالمللى بهترین راه حفظ حقوق و منافع ملتها در زندگى بینالمللى است، و براى برقرارى صلح و همزیستى هیچ عاملى به اندازه پذیرش معاهدات و پایبندى به آنها مؤثر نیست. عهد و پیمان مهمترین سرمایه زندگى بینالمللى و تأکیدى بر حفظ همبستگى و اعتماد متقابل است و تا زمانى که مطامع و سودجویى دولتها در چارچوب معاهدات محدود نشود، جامعه بشرى همواره شاهد جنگ و خونریزى خواهد بود.
دولت اسلامى نیز با توجه به آرمانهاى جهانى اسلام و همگانى بودن آن «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرا وَنَذِیرا»(سبأ: 28) و نیز گسترش ارتباطات در ابعاد مختلف سیاسى، اقتصادى و فرهنگى، نمىتواند خود را در یک محدوده جغرافیایى خاص محصور نماید، بلکه باید براساس آموزههاى دینى، نیازها و ضرورتهاى زندگى عصر کنونى با دولتها ارتباط داشته باشد. از اینرو، پایبندى به معاهدات براى دولت اسلامى به منظور رسیدن به اهداف و آرمانهاى آن، و نیز تبیین دقیق میزان پایبندى دولت اسلامى به معاهدات بینالمللى، به ویژه با توجه به تبلیغات منفى که از سوى برخى دولتهاى استعمارى در عدم پایبندى دولتهاى اسلامى، بخصوص جمهورى اسلامى ایران، به معاهدات بینالمللى وجود دارد، بسیار ضرورى است.
بررسى میزان پایبندى دولت اسلامى به معاهدات بینالمللى در برخى کتابها، مانند فقه سیاسى نوشته عباسعلى عمیدزنجانى و فقه سیاسى اسلام، تألیف ابوالفضل شکورى، آمده است؛ اما بررسى آن به شکل گسترده و نیز با توجه به متون روایى و تفسیرى کمتر صورت گرفته و علاوه بر آن، نگاه به پایبندى به معاهدات بینالمللى در چارچوب یک دولت اسلامى و به عنوان یک اصل از اصول سیاست خارجى به دقت صورت نگرفته تا جایگاه موارد استثنا مشخص شود. از اینرو، در این پژوهش، علاوه بر اینکه پایبندى به معاهدات بینالمللى به عنوان یکى از اصول روابط خارجى دولت اسلامى مورد بررسى قرار گرفته است، سعى شده تا مهمترین چالش در عرصه روابط خارجى، یعنى موارد عدم پایبندى به معاهدات، مورد بررسى دقیق قرار گیرد.
پایبندى به معاهدات به عنوان یک ضرورت در زندگى بینالمللى مطرح است، اما آیا بر اساس منابع دینى، دولت اسلامى الزامى بر پایبندى به معاهدات بینالمللى دارد؟ علاوه بر این پرسش اصلى، شاید پرسشهاى فرعى دیگرى نیز طرح شود؛ از جمله: مفهوم معاهده و قرارداد در حقوق بینالملل و حقوق اسلامى چیست؟ آیا اصل قراردادهاى بینالمللى با سایر دولتها از مشروعیت برخوردار است؟ در صورت پذیرش الزام دولت اسلامى به پایبندى به معاهدات، آیا موارد استثنایى از آن وجود ندارد؟ در صورت تزاحم لزوم پایبندى به معاهدات بینالمللى با مصالح دولت اسلامى و آرمانهاى جهانى اسلام، این مشکل چگونه قابل حل است؟
از اینرو، این پژوهش پس از بررسى مفهوم معاهده و قرارداد در حقوق بینالملل و حقوق اسلامى، به طور اجمال به مشروعیت معاهداتبینالمللى در حقوق اسلامى اشاره مىنماید و پس از آن، به تبیین لزوم پایبندى به معاهدات بینالمللى در متون دینى مىپردازد. در پایان نیز موارداستثناازلزومپایبندىوتزاحماصلپایبندىبه معاهدات با مصالح و آرمانهاى دولت اسلامى را مورد بررسى قرار مىدهد.
مفهوم معاهدات بینالمللى
در حقوق و روابط بینالملل، کشورها و سازمانهاى بینالمللى براى ایجاد روابط سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و نظامى از واژههاى مختلفى استفاده مىکنند. علاوه بر معاهده و قرارداد، واژههایى مانند: پیمان، موافقتنامه، میثاق، پروتکل، منشور، کنوانسیون و... براى بیان تعهدات بینالمللى به کار مىرود. در این مجال، بررسى این واژهها و تفاوت آنها با یکدیگر ضرورتى ندارد،1 اما دو واژه «معاهده» و «قرارداد» از آنرو که واژههاى عامى بوده و در حقوق و روابط بینالملل کاربرد بیشترى دارند، مورد بررسى قرار مىگیرند.
در کتابهاى حقوقى، «قرارداد» را چنین تعریف کردهاند: «توافق دو یا چند تابع حقوق بینالملل در موضوع یا موضوعات خاص که آثار حقوقى بر آن مترتب باشد.»2 در ماده 2، بند 1 کنوانسیون 1969 وین نیز در تعریف «معاهده» چنین آمده است: «معاهده، عبارت از یک توافق بین دولتهاست که به صورت کتبى منعقد شده و مشمول حقوق بینالملل باشد، صرفنظر از عنوان خاص آن و اعم از اینکه در سند واحد یا دو سند مرتبط به هم منعکس شده باشد.»3
کنوانسیون وین (1969) عناوین و واژه خاصى را ملاک تشخیص معاهده نمىداند، بلکه معاهدات را اصولاً توافقى بینالمللى مىداند که بین دولتها به صورت کتبى منعقد شده و مشمول حقوق بینالملل نیز مىباشد. این توافق مىتواند در اسناد مختلف با عناوین مختلف تنظیم شود.4
در حقوق اسلام نیز براى قرارداد تعریفهایى ارائه شده؛ از جمله: «قرارداد بینالمللى در حقوق اسلام به توافق میان دولت اسلامى با سایر دول و سازمانهاى بینالمللى در موضوع یا موضوعات خاص اطلاق مىشود که شرع مقدس اعتبار و آثار حقوقى بر آن مترتب کرده است.»5 و «معاهدات»، پیمانهایى است که براى ایجاد روابط بین دولت اسلامى و سایر دولتها منعقد مىشود.6
همچنین در حقوق اسلام تفاوتهایى بین مفهوم عقد، قرارداد و عهد بیان شده، به گونهاى که «عهد» مفهومى عام تلقّى شده است.7 اما همانگونه که در واژههاى مورد استفاده در حقوق و روابط بینالملل مطرح شد، هریک از این واژهها در منابع حقوقى و سیاسى تعریف خاصى دارند، ولى همه تحت عنوان «معاهدات بینالمللى» قرار مىگیرند. در این مقاله که درصدد بررسى لزوم وفادارى به معاهدات بینالمللى است، توجه به ماهیت این معاهدات و تفاوت آنها ضرورتى ندارد؛ از اینرو، واژههاى «معاهده» و «قرارداد» در مفهومى عام و مترادف استفاده مىشود.
مشروعیت قراردادهاى بینالمللى و انواع آن
قراردادهاى بینالمللى در حقوق اسلام به طور کلى پذیرفته شده است و جواز آن، به روشنى از قراردادهاى بسیارى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله با دولتهاى مختلف امضا کردند،8 استفاده مىشود. از اینرو، مسلمانان مىتوانند بر اساس مصالح عالیه اسلامى با کشورهاى غیرمسلمان، قرارداد صلح و عدم تعرض منعقد نمایند و یا در موضوع خاصى پیمان ببندند.9
البته در اسلام براى قراردادها شرطهایى معین شده که این تحقیق درصدد بررسى ماهیت عقود و شروطى که در فقه اسلامى براى عقود مطرح شده، نیست، بلکه به بررسى این مطلب مىپردازد که آیا پایبندى دولت اسلامى به معاهداتش با سایر دولتها لازم است یا اینکه پایبندى به معاهدات بینالمللى یک اصل مصلحتى است و دولت اسلامى حتى اگر قراردادى را، پس از انعقاد صحیح آن، به ضرر دولت اسلامى تشخیص داد، مىتواند فسخ کند؟
در فقه، تقسیمبندى متمایزى در زمینه قراردادهاى بینالمللى به چشم نمىخورد، ولى وجود قواعد عمومى قراردادها و اصل اعتبار و لزوم عقود و پیمانهاى خاص با غیرمسلمانان و دارالکفر، مانند عقد ذمّه، استیمان و هدنه در عصر پیامبر صلىاللهعلیهوآله، نشاندهنده آن است که نوعى تقسیمبندى بین فقها در زمینه این قراردادها پذیرفته شده است. بنابراین، مىتوان قراردادهاى بینالمللى را به «قراردادهاى بینالمللى معین» و «قراردادهاى بینالمللى نامعین» تقسیمبندى کرد. قراردادهاى بینالمللى معین، قراردادهایى هستند که در فقه داراى عنوان مشخص بوده و شرایط و آثار خاصى دارند که از جمله آن مىتوان به عقد ذمّه، استیمان و هدنه اشاره کرد. قراردادهاى بینالمللى نامعین نیز قراردادهایى هستند که در فقه عنوان خاصى ندارند و مشمول قواعد عمومى قراردادها مىشوند.10
پایبندى به قراردادهاى بینالمللى در منابع دینى
پذیرش معاهدات اساس هر نوع زندگى اجتماعى است و هرگاه گرایش انسان به زندگى اجتماعى، کششى فطرى باشد، پذیرش معاهدات و پایبندى به آنها نیز اصلى فطرى و اجتنابناپذیر خواهد بود. علاوه بر فطرت، عقل انسان نیز لزوم پایبندى به معاهدات را تأیید مىکند؛ چراکه نقض عهد، پایمال شدن حقوق و فساد و تباهى را در پى دارد و هر عقلى آن را محکوم مىکند.
اصل وفاى به عهد به عنوان یک اصل فطرى و عقلى در اسلام اهمیت و جایگاه ویژهاى دارد و منابع دینى با تأکید بسیار بر پایبندى به عهد و پیمان، از آن به «عهداللّه» تعبیر کردهاند. در این بخش، به خوشهچینى از آیات الهى و روایات معصومان علیهمالسلام مىپردازیم:
الف. پایبندى به قراردادهاى بینالمللى از منظر قرآن
واژه «عهد» و مشتقات آن و نیز واژه «میثاق» در آیاتبسیارى آمده است.11 این واژه مفهوم وسیعى دارد، و شامل عهد انسان با خدا، با همکیشان و حتى پیمان مسلمانان با کفار مىشود. نیز در آیات قرآن بر پایبندى بر معاهدات به صورت مطلق تأکید شده و از نقض آنها به شدت نکوهش شده است.
قرآن کریم، با الزامى دانستن وفاى به پیمانها و قراردادها، طرفین قرارداد را در برابر خدا مسئول دانسته و پیمان را «عهد اللّه» نامیده است: «وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ» (نحل: 91)12 نیز اعلام مىدارد که در قیامت از عهد الهى سؤال خواهد شد: «وَکَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولاً» (احزاب: 15)13 و در مقابل، شکستن پیمان را نقض عهد الهى تلقّى مىکند: «الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ» (بقره: 27).14
در قرآن، لزوم وفاى به عهد فراتر از جنبه حقوقى، نشانه ایمان معرفى شده و خیانت در عهد علامت نقص یا فقدان ایمان تلقّى شده است.15 بررسى آیاتى نظیر آیه 4 و 7 سوره «برائت» به این نکته اشاره دارد که احترام به پیمان و وفاى به آن، همبستگى کامل با تقوا و روح پرهیزگارى دارد و تفکیف آن دو موجب انهدام روح تقوا مىشود.16
قرآن کریم مبادى و خطوط کلى را در زمینه نظام حقوقى بینالمللى، براى تنظیم روابط دولت اسلامى با کشورهاى دیگر برشمرده است، که در این بخش براى نمونه به بررسى چند دسته از آیات مىپردازیم:
1. وفادارى به پیمانها: در قرآن کریم به مؤمنان خطاب مىشود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (مائده: 1)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، به پیمانهایتان پایبند باشید. علّامه طباطبائى در تفسیر این آیه مىفرماید: «عقود» جمع عقد است و با اضافه شدن «ال» به آن، عمومیت را مىرساند و همچنین عقد در عرف به هر عقدى اطلاق مىشود؛ از اینرو، دیدگاه برخى از مفسّران که عقد را به معناى خاصى حمل کردند، صحیح نیست. ایشان در ادامه آوردهاند: «یدل على الامر بالوفاء بالعقود و هو بظاهره عام یشمل کل ما یصدق علیه العقد عرفا.»17
در آیات قرآن پیرامون جزئیات لزوم وفاى به عهد سخن بسیارى نگفتهاند؛ زیرا انسانها با عقل فطرى آن را درک مىکنند، و بشر در زندگى فردى و اجتماعى خویش از عهد و پایبندى به آن بىنیاز نیست، و تمام مزایا و حقوقى که بشر در اجتماع از آن بهرهمند است همه بر اساس عهدى است که در جامعه مىپذیرد،18 و بدون عهد و پیمان هیچگونه همکارى صورت نمىگیرد و «اطمینان» که بزرگترین سرمایه زندگى اجتماعى است، از بین خواهد رفت.
لزوم پایبندى به عهد و پیمان مخصوص معاهدات داخل یک جامعه نیست، بلکه معاهدات بینالمللى را نیز شامل مىشود. علّامه طباطبائى درباره پایبندى به معاهدات مىنویسد: «ان الاسلام یرى حرمة العهد و وجوب الوفاء به على الاطلاق سواء انتفع به العاهد أو تضرر بعد ما اوثق المیثاق فإن رعایة جانب العدل الاجتماعى الزم و أوجب من رعایة اى نفع خاص أو شخصى الا ان ینقض احد المتعاهدین عهده فللمتعاهد الآخر نقضه بمثل ما نقضه و الاعتداء علیه بمثل ما اعتدى علیه فإن فى ذلک خروجا عن رقیة الاستخدام و الاستعلاء المذمومة التى ما نهض الدین إلا لاماطتها.»19
از نظر علّامه طباطبائى، اسلام احترام به پیمان و وجوب وفاى به آن را بعد از اینکه پیمان بسته مىشود، مطلق مىداند و تفاوتى نمىکند که کسى که پیمان بسته نفع ببرد یا ضرر کند؛ چون رعایت جانب عدالت اجتماعى لازم و واجبتر از هر نفع شخصى است، مگر آنکه یکى از طرفین معاهده، پیمان خود را نقض کند که در آن صورت، طرف دیگر نیز حق دارد آن را نقض ومقابله به مثل کند، که نقض در این صورت در حقیقت، خروج از بردگى استخدام و برترىجویى است که دین براى از بین بردن آن قیام کرده است.
ایشان در ادامه تفسیر این آیه آورده که لزوم پایبندى مطلق به معاهدات از تعالیم عالیه دین اسلام براى بشر و هدایت انسانها به سوى فطرت خویش است و عامل مهمى است تا عدالت اجتماعى که حفظ نظام اجتماع به آن بستگى دارد، تحقق یابد و استعمار و استثمار از جامعه رخت بندد.20
این آیه از جمله آیاتى است که در مباحث حقوق اسلامى و در ابواب مختلف فقه به آن استدلال شده است و قاعده مهم فقهى «اصالة اللزوم فى العقود» از آن استفاده مىگردد. مفهوم آیه به اندازهاى وسیع است که عهد انسان با خدا و عهد انسانها با یکدیگر و حتى پیمانهاى مسلمانان با غیرمسلمانان را نیز شامل مىشود. البته لزوم وفاى به عهد تا زمانى است که نقضى صورت نگیرد، اما در صورت نقض وفادارى به پیمان لزومى ندارد.21
خداوند در آیه دیگرى ضمن تأکید بر وفاى به پیمانها، آن را مورد پرسش الهى قلمداد مىکند: «وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولاً»(اسراء: 34) به پیمانها وفادار باشید، که از آنها سؤال خواهد شد.
در این آیه نیز «عهد» معناى وسیعى دارد و عهدهاى خصوصى بین افراد و عهد میان ملتها و حکومتها را هم شامل مىشود. البته پایبندى به پیمانهاى اجتماعى مهمتر است؛ چون عدالت اجتماعى در صورت پایبندى به معاهدات، فراگیرتر مىشود و در صورت عدم پایبندى نیز مشکلات اجتماعى بسیارى دامنگیر جامعه خواهد شد.22
بسیارى از روابط سیاسى، اقتصادى و اجتماعى بر محور عهدها و پیمانها دور مىزند، که تزلزل در آنها سرمایه اعتماد را از بین مىبرد و باعث فرو ریختن نظام اجتماعى و هرج و مرج وحشتناکى در جامعه مىشود؛ از اینرو، در آیات قرآن تأکید فراوانى بر پایبندى به معاهدات شده است.23
2. پایبندى نسبت به وفاداران به پیمان: قرآن نسبت به کسانى که به پیمانهایشان با مسلمانان پایبند بودند مىفرماید: «إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئا وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَاللّهَ یُحِبُالْمُتَّقِینَ.»(توبه:4)
این آیه استثنایى از عموم برائت از مشرکان است و استثناشدگان مشرکانى هستند که با پیامبر صلىاللهعلیهوآله پیمان بسته بودند و هیچگاه درصدد نقض آن نبودند. پایبندى به پیمانى که با این گروه از مشرکان بسته شده لازم است.24
علّامه طباطبائى در تفسیر این آیه آوردهاند: «و قوله: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»فى مقام التعلیل لوجوب الوفاء بالعهد ما لم ینقضه المعاهد المشرک، و ذلک یجعل احترام العهد و حفظ المیثاق احد مصادیق التقوى المطلق الذى لایزال یأمر به القرآن و قد صرح به فى نظائر هذا المورد کقوله تعالى: «وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى.»25
بخش پایانى آیه در مقام تعلیل براى وجوب وفاى به عهد با مشرکانى است که به عهد خویش پایبند بودند. در این آیه، احترام به عهد و حفظ پیمان، یکى از مصادیق تقواى مطلقى است که در آیاتبسیارىبه آن امر شده است.
3. وفادارى به پیمان تا زمان پایبندى طرف مقابل: قرآن وفادارى به پیمان را منوط به وفادارى طرف مقابل مىکند: «کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ.» (توبه: 7)
خداوند در اوایل سوره «توبه» به برائت از مشرکان امر مىکند و در این آیه نیز مىفرماید: چگونه براى مشرکانپیمانى نزد خدا و رسول او خواهد بود، در حالى که همواره آماده شکستن پیمانشان هستند؟ اما به مسلمانان توصیه مىکند: تا زمانى که مشرکان به عهد خویش پایبند بودند شما نیز به آن پیمان وفادار باشید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران و آنها را که از هرگونه پیمانشکنى اجتناب نمایند، دوست دارد.26
پایبندى به پیمان، هرچند طرف مقابل از کفار باشد، از لوازم تقواست، و این یک ملاک عام در مورد وفادارى به معاهدات است. علّامه طباطبائى در المیزان آوردهاند: «ان الاستقامة لمن استقام و السلم لمن یسالم من لوازم التقوى الدینى، لذلک علل قوله ذلک بقوله «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ.»27 ایشان تقوا را علت براى پایبندى به معاهدات آورده، و چنین حکمى که یک کنترل درونى و دینى براى پایبندى به معاهدات بینالمللى باشد، از ویژگىهاى دین مبین اسلام است.
4. وفادارى نسبت به معاهدات پذیرفتهشده بینالمللى: دولت اسلامى باید نسبت به معاهداتى که پذیرفته متعهد باشد: «وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِن وَلاَیَتِهِم مِن شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.» (انفال: 72) مسلمانانى که مهاجرت نکردند، هیچ ولایتى بر مؤمنان مهاجر ندارند، مگر اینکه طلب یارى کنند که در این صورت، باید به آنها کمک کرد، البته مشروط به اینکه بین آن قوم و مؤمنان پیمانى برقرار نشده باشد.28
در تفسیر نمونه در تفسیر این آیه آمده: «آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند و به جامعه نوین شما نپیوستند هیچگونه ولایت و تعهد و مسئولیتى در برابر آنها ندارید تا اقدام به هجرت کنند: «وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِن وَلاَیَتِهِم مِن شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُواْ.»و در جمله بعد، تنها یک نوع حمایت و مسئولیت را استثنا کرده و آن را درباره این گروه اثبات مىکند و مىگوید: هر گاه این گروه (مؤمنان غیرمهاجر) از شما به خاطر حفظ دین و آیینشان یارى بطلبند (یعنى تحت فشار شدید دشمنان قرار گیرند)، بر شما لازم است که به یارى آنها بشتابید: «وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ.»مگر زمانى که مخالفان آنها جمعیتى باشند که میان شما و آنان پیمان ترک مخاصمه بسته شده: «إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ» و به تعبیر دیگر، لزوم دفاع از آنان در صورتى است که در برابر دشمنان مشترک قرار گیرند، اما اگر در برابر کفارى که با شما پیمان بستهاند واقع شوند احترام به پیمان از دفاع از این گروه بىحال لازمتر است.»29
بنابراین، در صورت وجود پیمان، مؤمنان باید وفادارى به آن پیمان را بر کمک به برادران دینى خود مقدم دارند، و مفسّران و اندیشمندان اهلسنت نیز همین مطلب را از این آیه استفاده کردند.30
بزرگترین پیام این آیه، وفادارى دولت اسلامى به معاهدات بینالمللى است. البته دولت اسلامى باید از انعقاد پیمانهایى که مانع حمایت از اقلیتهاى مسلمان در کشورهاى مختلف مىشود، خوددارى کند. و افزون بر این، در روابط بینالملل جداى از مسائل حقوقى، دولت اسلامى مىتواند با دیپلماسى فعال بسیارى از مشکلات مسلمانان را حل کند.
از آیات قرآن به روشنى، لزوم پایبندى به معاهدات دولت اسلامى با سایر دولتها، حتى دولتهاى غیرمسلمان، استفاده مىشود و این مطلب علاوه بر مفسّران و علماى شیعه، از سوى مفسّران و اندیشمندان اهلسنت نیز مورد تأکیدواقع شده است.31
ب. پایبندى به قراردادهاى بینالمللى از منظر سنت
در روایات نیز بر لزوم وفاى به عهد تأکیدات بسیارى شدهاست.32 از منظر روایات، پایبندى به عهد از ایمان سرچشمه مىگیرد،33 و از صفات متقین و نشانه تقواى الهى است.34
از نشانههاى دیندارى، وفاى به عهد است.35 کسى که به تعهدات خود پایبند نباشد در حقیقت، دیندارى او مورد تردید است36 و در وفاى به عهد بین نیکوکار و بدکار تفاوتى نیست و در این زمینه هیچ عذرى از کسى پذیرفته نیست.37
در سیره سیاسى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نمونههاى بسیارى از معاهدات با قبایل و دولتها دیده مىشود؛38 پیمانهایى که با بنىقینقاع و بنىقریظه و دیگر قبایل یهود و همچنین با قریش در صلح حدیبیه، منعقد شد. این پیمانها هیچگاه از سوى مسلمانان نقض نشد.39
در سال ششم هجرى، صلح حدیبیه بین پیامبر صلىاللهعلیهوآلهو سهیلبن عمر به نمایندگى از قریش منعقد شد، و یکى از شروط آن این بود که اگر کسى در مکه اسلام آورد و به پیامبر صلىاللهعلیهوآله ملحق شد، او را به قریش برگردانند. در همین زمان، ابوجندل پسر سهیل که اسلام آورده بود خود را به گروه مسلمانان رساند. سهیل به رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله گفت: ما در این زمینه پیمان بستیم. آن حضرت نیز پذیرفت. ابوجندل در حالى که پدرش او را به زور مىبرد، فریاد مىزد و مىگفت: اى مسلمانان، آیا مرا به مشرکان برمىگردانید، در حالى که دین من در خطر است؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: «یا ابا جندل، اصبر و احتسب فان اللّه جاعل لک و لمن معک من المستضعفین فرجا و مخرجا. انا عقدنا بیننا و بین القوم صلحا و اعطیناهم على ذلک و اعطونا عهد اللّه و انا لا نغدر بهم.»40 این کلام نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله تصریح دارد که حتى اگر طرف قرارداد کفار باشند، نقض پیمان جایز نیست و ایشان از آن پیمان به «عهد الهى» تعبیر مىآورد و مىفرماید: ما برخلاف عهد عمل نمىکنیم.
پس از بازگشت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله بعد از صلح حدیبیه به مدینه، ابوبصیر نیز خود را به مدینه رساند. قریش کسى را در پى او فرستاد. پیامبر صلىاللهعلیهوآله خطاب به ابوبصیر فرمودند: ابابصیر! از پیمانى که بین ما مشرکان هست آگاهى؛ در دین ما نقض عهد صحیح نیست و خداوند براى شما و مستضعفان راه نجاتى فراهم مىکند.41
سیره پیامبر صلىاللهعلیهوآله بر پایبندى بر معاهدات بینالمللى بوده و حتى براى اینکه در مفاد پیمانها تصرفى صورت نگیرد دستور فرمودند تا پیمانها به صورت کتبى نوشته شود.42 بسیارى از این قراردادهاى کتبى، توسط محققان گردآورى شده است.43
امیرالمؤمنین علیهالسلام در فرازهایى از عهدنامه مالک اشتر که برخى از اصول و قواعد روابط خارجى دولت اسلامى بیان شده است، فرمودهاند:
اگر با دشمن خویش پیمان بستى یا امانى دادى، به آن وفادار باش و خودت را سپرى در برابر پیمان و عهدى که بستى قرار ده؛ زیرا مردم با وجود اختلاف آراء و عقاید، در هیچ واجبى از واجبات الهى به اندازه وفاى به عهد و پیمان اتفاق نظر ندارند. حتى مشرکان هم وفاى به عهد را در میان خود لازم مىشمردند؛ زیرا عواقب ناگوار غدر و پیمانشکنى را دریافته بودند. پس در آنچه بر عهده گرفتهاى، خیانت مکن و پیمانت را مشکن و خصمت را به پیمان مفریب؛ زیرا تنها نادانان شقى در برابر خداى تعالى، دلیرى کنند. خداوند پیمان خود را به سبب رحمت و محبتى که بر بندگان خود دارد، مایه امنیت قرار داده و آن را همچون حریمى ساخته که در سایه آن مردم آسوده و باآرامشى تمام زندگى کنند و به جوار آن پناه آورند. پس جایى براى خیانتوفریب و حیلهگرى در آن نیست.44
حضرت امیر علیهالسلام در ادامه این نامه مىفرماید:
هیچگاه قراردادى که در آن تحریف راه داشته باشد منعقد نساز و پس از آنکه پیمانت را محکم بستى و اطمینان دادى، به گفتارهاى چندپهلو استناد نکن و مبادا که سختى اجراى پیمانى که بر گردن گرفتهاى و باید عهد خدا را در آن رعایت کنى، تو را به شکستن و فسخ آن وادارد، بىآنکه در آن حقى داشته باشى؛ زیرا پایدارى تو در برابر کار دشوارى که امید به گشایش آن و عاقبت خوبش دارى، از غدرى که از سرانجام آن بیمناک هستى، بهتر است، و نیز از اینکه خداوند تو را بازخواست کند و راه طلب بخشایش در دنیا و آخرت بر تو بسته شود، بهتر است.45
با توجه به آیات و روایات و نیز سیره عملى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهو ائمّه اطهار علیهمالسلام، معاهدات مشروع بینالمللى اعتبار دارند و پایبندى به آنها لازم است. هرچند برخى تصور کردهاند که وجوب وفاى به عهد مربوط به زمانى است که مسلمانان در حال ضعف باشند، اما آیات نشان مىدهد که وفاى به عهد یک حکم ثابت و محکم در اسلام است و رد عهد هم ـ در واقع ـ مقابله به مثل است.46
این اصل مسلم اسلامى با طرز فکر جهانى و ایده وحدت جهان که هدف نهایى قانون اسلام است، تضادى ندارد، بلکه خود وسیلهاى براى گسترش دعوت اسلامى است؛ زیرا اسلام خواهان آن است که عقیده اسلامى از راه صلح و مسالمت و در شرایطى که اصل همزیستى حکمفرماست انتشار یابد. اسلام با توجه به تفرقههاى ایدئولوژیکى، خاکى و نژادى براى تحقق صلح و امنیت، مسلمانان را موظف مىکند تا با معاهدات آن را برقرار کنند و همزمان با اجراى معاهدات، مسئولیت گسترش عقیده اسلامى را بر سراسر جهان انجام دهند.47
موارد عدم پایبندى به قراردادهاى بینالمللى
پایبندى به معاهدات بینالمللى از اصول سیاست خارجى دولت اسلامى محسوب مىشود، اما در مواردى به دولت اسلامى اجازه مىدهد تا در قبال برخى پیمانها، تعهدى نداشته باشد و آن پیمان را نادیده انگارد:
1. نقض عهد
اسلام پایبندى دولت اسلامى را به معاهدات بینالمللى که منعقد کرده، ضرورى مىداند و نقض آنها را به شدت نکوهش مىکند، اما اگر طرفهاى قرارداد به آن پیمانها پایبند نبودند، دولت اسلامى نیز حق مسلم خود مىداند تا تعهدى نسبت به آن پیمانها نداشته باشد، و این در عرف روابط بینالملل امرى پذیرفته شده است.
آیات آغازین سوره «توبه»، پایبندى دولت اسلامى به عهد با گروههایى که به عهد خویش پایبند بودند، لازم شمرده است، اما در آیه 12 این سوره مىفرماید: «وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ»؛ اگر کفار پیمانهاى خود را پس از عهد خویش بشکنند و آیین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چراکه آنها عهدى ندارند، شاید (با شدت عمل) دست بردارند.
ارزش پیمان و لزوم وفاى به آن تا وقتى است که از سوى طرف پیمان نقضى صورت نگیرد، اما در صورت نقض، دیگر الزامى براى پایبندى به آن پیمان نیست و قرآن نیز تأکید مىکند اگر کفار پیمانشکنى کردند با آنها پیکار کنید و این پیکار را متوجه سران کفر مىکند؛ چراکه توده مردم تابع پیشوایان خود هستند.48
2. خوف خیانت
اعتماد متقابل پایه بسیارى از همکارىها و پیمانهاىبینالمللى است، اگر کشورى در صحنه بینالمللى قراردادهاى خویش را به بهانههاى مختلف نقض کند، اعتماد سایر کشورها را از دست مىدهد و منزوى مىشود. دولت اسلامى نیز براى توسعه فرهنگى، سیاسى و اقتصادى باید سعى کند تا روابط متقابل خود را با دیگر کشورها تقویت نماید.
لزوم پایبندى دولت اسلامى به معاهدات خویش، همانگونه که آیات و روایات تأکید داشتند، در صورتى است که نشانههاى قابل اعتمادى بر خیانت در پیمانى ـ به ویژه پیمانهاى نظامى و صلح ـ از سوى طرف مقابل آشکار نشود، اما در صورت وجود چنین نشانههایى، به طرف پیمان اعلام مىدارد که از این پیمان خارج شود: «وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَى سَوَاء إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الخَائِنِینَ» (انفال: 58)؛ هرگاه (با ظهور نشانههایى) از خیانت گروهى بیم داشته باشى (که عهد خود را شکسته، حمله غافلگیرانه کنند) به طور عادلانه به آنها اعلام کن که پیمانشان لغو شده است؛ زیرا خداوند خائنان را دوست ندارد.
قرآن کریم حتى در صورت خیانت سایر دولتها، به دولت اسلامى اجازه خیانت نمىدهد و مىفرماید: در صورت آشکار شدن نشانههاى خیانت از گروهى، به آنها اعلام کند که پیمان لغو شده و سپس آن را نقض کند؛ چراکه خداوند خیانتکاران را دوست ندارد.
حضرت امیر علیهالسلام نیز به مالک اشتر سفارش مىفرماید: «پس در آنچه بر عهده گرفتهاى، خیانت مکن و پیمانت را مشکن و خصمت را به پیمان مفریب؛ زیرا تنها نادانان شقى در برابر خداى تعالى، دلیرى کنند... و پس از بستن و استوار کردن پیمان براى بر هم زدنش به عبارتهاى دوپهلو که در آنها ابهامى باشد، تکیه منماى. و مبادا که سختى اجراى پیمانى که بر گردن گرفتهاى و باید عهد خدا را در آن رعایت کنى، تو را به شکستن و فسخ آن وادارد، بى آنکه در آن حقى داشته باشى.»49
3. تضاد با مصالح دولت اسلامى
دولت اسلامى براى تأمین منافع خود در عرصه بینالملل قراردادهایى منعقد مىکند، اما آیا پس از توافق و امضاى قراردادى، چنانچه برخلاف منافع و مصالح باشد، مىتواند آن را نقض کند؟
منابع دینى که وفاى به عهد را ضرورى مىدانند، حتى موردى را که قراردادى به ضرر دولت اسلامى باشد، شامل مىشود و علّامه طباطبائى در این زمینه مىنویسد: «ان الاسلام یرى حرمة العهد و وجوب الوفاء به على الاطلاق سواء انتفع به العاهد أو تضرر بعد ما اوثق المیثاق فإن رعایة جانب العدل الاجتماعى الزم و أوجب من رعایة اى نفع خاص أو شخصى»؛50 لزوم پایبندى به معاهدات اگرچه به ضرر باشد لازم است؛ چراکه رعایت عدالت اجتماعى از هر نفع شخصى دیگرى لازمتر است.
پایبندى دولت اسلامى حتى نسبت به معاهداتى که پس از انعقاد صحیح آن به ضررش باشد، لازم است. وظیفه رهبران و نخبگان جامعه اسلامى است تا پیش از امضاى معاهدات بینالمللى، آن را مورد بررسى کارشناسى قرار دهند تا ضررى متوجه جامعه اسلامى نشود، اما اگر در موردى ضررى متوجه جامعه اسلامى شد، همانگونه که از طرف قرارداد انتظار داریم به هر بهانه و عذرى از زیر بار معاهدات شانه خالى نکند، دولت اسلامى نیز باید تا پایان مدت قرارداد به این مکروه تن دهد.51 البته به شرط اینکه اصل قرارداد به شکلى درست و عادلانه منعقد شده باشد و همانند قراردادهاى استعمارى نباشد.
بر اساس اصل «نفى سبیل» هر پیمان و قراردادى کهموجب سلطه کفار بر مسلمانان شود، اعتبار حقوقى ندارد، و از سوى دیگر، با توجه به اصل «وفاى به عهد»، پایبندى به پیمانهاى بینالمللى، اگرچه به ضرر مسلمانان باشد، ضرورى است. حال با توجه به این مسئله، کدامیک از این دو اصل مقدم داشته مىشود؟
از سوى اندیشمندان دو دیدگاه در این زمینه مطرح شده است. طبق دیدگاه اول، به محض اینکه کشف شود این قرارداد به ضرر جامعه اسلامى است، قاعده «نفى سبیل» خود به خود آن را لغو و باطل مىسازد، هرچند که قرارداد بستهشده بر طبق قاعده فقهى دیگر که وجوب وفاى به عهد (اوفوا بالعهود) نام دارد، فسخ آن جایز نباشد، اما به دلیل کشف ضرر قاعده «نفى سبیل» وارد میدان مىشود و قاعده اوفوا بالعهود را خنثا و بىتأثیر مىکند و حاکمیت خود را اعمال مىنماید و این بر اساس عنوان ثانویهاى است که قرارداد پیدا مىکند.52
اما بر اساس دیدگاه دیگرى، چه بسا در مواردى به سبب وجود مصلحتى مهمتر براى اسلام و مسلمانان، اصل نفى سبیل نادیده گرفته شود؛ مانند آنچه که در صدر اسلام در صلح حدیبیه مقرر شد و به موجب آن، پیامبر صلىاللهعلیهوآله مسلمانان رهاشده از زندان مشرکان مکه را به آنها بازگرداند و فرمود: با این قوم پیمان بستهایم، شایسته نیست عهدشکنى کنیم. در هنگام امر بین مصلحت ناشى از اصل وفاى به عهد و اصل نفى سبیل، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله اولى را ترجیح داد.53
به نظر مىرسد به طور کلى نمىتوان یکى از دو اصل را بر دیگرى مقدم داشت، بلکه در هر مورد باید بر اساس مصلحت دولت اسلامى و مسلمانان و قاعده اهمّ و مهم اقدام کرد. اگر تهدید عزت و استقلال به حدى باشد که اصل نظام اسلامى را مورد تهدید قرار دهد در این صورت، پایبندى به تعهدات بینالمللى لزومى ندارد و در عرف بینالملل نیز امرى پذیرفته شده است که اگر قراردادى استقلال و حاکمیت کشورى را تهدید کند، آن کشور مىتواند از آن پیمان خارج شود.
بنابراین، اگر قراردادى با اینکه بر خلاف مصالح اسلام و مسلمانان است، منعقد شود، اعتبارى ندارد. امام خمینى قدسسره درباره چنین پیمانهایى فرمودهاند: «اگر یکى از دول اسلامى قراردادى برخلاف مصلحت اسلام و مسلمین منعقد نمود، بر دیگران است که در فسخ آن پیمان بکوشند و از ابزارهایى مانند قطع روابط سیاسى یا تجارى استفاده کنند. به هر حال، اینگونه عقود در شرع اسلام محرم و باطل مىباشند.»54
البته دولت اسلامى بر اساس این اصل نمىتواند هر قراردادى را که به نوعى به ضررش باشد، فسخ کند؛ زیرا پایبندى به تعهداتى که قبول کرده، اگرچه به ضررش باشد، ضرورى است. علاوه بر این، دولت اسلامى در جامعهاى بینالمللى زندگى مىکند و اگر پایبندى خود را به پیمانها نشان ندهد، کارآمدى و اعتبار بینالمللى خود را از دست خواهد داد؛ از اینرو، پیش از انعقاد تعهدات، کارشناسى دقیق مىتواند از بروز بسیارى از مشکلات جلوگیرى کند.
4. مغایرت با اهداف جهانى اسلام
از دیدگاه برخى، لزوم پایبندى به معاهدات بینالمللى یک استثنا دارد و آن در صورتى است که پایبندى به پیمانى موجب زیر پا گذاشتن آرمانهاى جهانى اسلام شود. آیتاللّه عمیدزنجانى درباره چنین پیمانهایى مىنویسد: «بنابراین، هر قراردادى که سد راه پیشرفت ایدئولوژى اسلام باشد و یا پس از آنکه به طور مشروع منعقد گردید در چنین شرایطى قرار گرفت، ناگزیر ارزش حقوقى خود را از دست داده و از نظر منطق جهانى اسلام کان لم یکن شناخته خواهد شد.»55
دلیلى که ایشان براى دیدگاه خود طرح مىکند، این است که اسلام آزادى فکر و عقیده و آزادى دعوت اسلامى را به عنوان یک حق مشروع براى خود محفوظ مىداند و هیچ عامل، حتى قراردادهاى بینالمللى را در سلب چنین حق طبیعى مجاز نمىداند و آن را منافى با آزادى فکر و مذهب تلقّى مىنماید.56
انعقاد قراردادى که از ابتدا با اهداف جهانى اسلام مغایرت داشته باشد، باطل است و دیدگاه مطرحشده از این جهت صحیح است. اما در مواردى که پس از گذشت زمان چنین مغایرتى با اهداف جهانى اسلام پدید آید، در اینکه آیا مىتوان چنین پیمانى را فسخ کرد باید تأمّل شود! زیرا از جهتى چنین آرمانهایى از اصول روابط خارجى دولت اسلامى است و نمىتوان به سادگى از کنار آن گذشت و از طرف دیگر، فسخ آن چه بسا به کارآمدى نظام و اهداف درازمدت دولت اسلامى لطمه بزند. این مطلب دقت و آیندهنگرى هرچه بیشتر کارشناسان امور بینالملل را مىطلبد تا در انعقاد پیمانها به اهداف و اصول سیاست خارجى دولت اسلامى و پیامدهاى پیمانها، توجه لازم را مبذول دارند و یا در متن پیمانها برخى از اصول اساسى را قید کنند.
پایبندى به معاهدات بینالمللى، اهداف درازمدت دولت اسلامى را تأمین مىکند، اما اگر این پایبندى، هویت دولت اسلامى را به خطر اندازد در اینصورت، باید طبق «قاعده اهمّ و مهم» عمل کرد و اصل و هویت دولت اسلامى را حفظ نمود. هرچند همیشه راهحلهاى سیاسى و حقوقى بسیارى پیش از رسیدن به این مرحله نهایى در صحنه مبادلات بینالمللى وجود دارد.
نتیجهگیرى
دولت اسلامى، با توجه به ضرورت زندگى اجتماعى و نیز ادلّه دینى، مىتواند با سایر دولتها معاهداتى را منعقد کند. بنابراین، عقد قرارداد از سوى دولت اسلامى با سایر دولتها جایز است. البته در عقد این قراردادها باید شرایط خاصى که در دین مدنظر است مورد توجه قرار گیرد. اما پایبندى به معاهدات از اصول سیاست خارجى دولت اسلامى است، که بر اساس آیات و روایات لزوم پایبندى به آن مسلم است، و اگر مواردى هم مطرح مىشود به صورت استثنا و با توجه به شرایط خاصى است.
یکى از موارد استثنا که در متون دینى به آن اشاره شده است، نقض عهد از سوى طرف معاهد است، که در این صورت، علاوه بر متون دینى، از نظر حقوق بینالملل نیز پایبندى به آن ضرورتى ندارد. در متون دینى استثناى دیگرى مطرح شده است و آن اینکه خوف خیانت از سوى طرف قرارداد باشد. البته اینجا صرف احتمال مطرح نیست، بلکه قرائنى بر خیانت باید باشد، که در این صورت نیز براساس متون دینى، نباید لغو قرارداد به صورت مخفى انجام پذیرد، بلکه باید به طرف مقابل اعلام شود که به خاطر خیانت دیگر تعهدى به پایبندى به معاهده وجود ندارد.
از موارد دیگرى که باز استثنایى بر لزوم پایبندى به معاهدات است، تضاد معاهده با مصالح دولت اسلامى است. البته این تضاد به این معنا نیست که اگر در قراردادى، معلوم شد ما ضرر مىکنیم یا سود کمترى نصیبمان مىشود، تجدیدنظر کنیم، بلکه این استثنا مربوط به جایى است که قراردادى برخلاف مصالح دولت اسلامى بسته شده باشد و ـ مثلاً ـ منجر به سیطره کفار بر مسلمانان شود. مورد دیگرى که از موارد استثنا عنوان شده، در صورتى است که پایبندى به معاهدهاى با اهداف جهانى اسلام در تزاحم قرار گیرد. در این صورت، آیا مىتوان از آن اهداف به خاطر پایبندى به معاهدات دستبرداشت؟ هرچند دیدگاههاى متفاوتى در این زمینه بیان شده و یک قاعده کلى وجود ندارد، اما در اینگونه موارد باید براساس قاعده اهمّ مهم، که تشخیص آن به عهده ولىّامر مسلمین است، عمل شود.
نکتهاى که باید در روابط خارجى دولت اسلامى مورد دقت قرار گیرد، این است که با دقت، آیندهنگرى، کارشناسى معاهدات، و نیز توجه به اصول سیاست خارجى دولت اسلامى، مىتوان از بسیارى از این استثنائات که تحقق آنها وجهه بینالمللى دولت اسلامى را خدشهدار مىکند، جلوگیرى کرد.
... منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، مشهور، 1379.
ـ ابنالعربى، محمدبن عبداللّه، احکامالقرآن، ط. الثالثة، بیروت، دارالجیل، 1387ق.
ـ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، بیروت، دار احیاء التراثالعربى، 1355ق.
ـ احمدى میانجى، على، مکاتیبالرسول صلىاللهعلیهوآله، تهران، دارالحدیث، 1419ق.
ـ حرّانى، حسنبن شعبه، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، 1404ق.
ـ حقیقت، سیدصادق، مسئولیتهاى فراملى در سیاست خارجى دولت اسلامى، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک، 1376.
ـ حمیداللّه، محمد، مجموعة الوثائق السیاسیة للعهد النبوى و الخلافة الراشدة، ط. السابعة، بیروت، دار النفائس، 1407ق.
ـ زحیلى، وهبة، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى، ط. الرابعة، دمشق، دارالفکر، 1412ق.
ـ سعید، عقیل، «قراردادهاى بینالمللى در اسلام»، ترجمه مهدى بهزادیان، معرفت، ش 43، تیر 1380، ص 98ـ109.
ـ سلیمى، عبدالحکیم، نقش اسلام در توسعه حقوق بینالملل، قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى، 1382.
ـ سید قطب، فى ظلال القرآن، ط. السابعة، بیروت، دارالشروق، بىتا.
ـ شکورى، ابوالفضل، فقه سیاسى اسلام قم، ستاد بزرگداشت پنجاهمین سالگرد شهادت مدرس، 1367.
ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1417ق.
ـ عظیمى شوشترى، عباسعلى، حقوق قراردادهاى بینالمللى در اسلام، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1378.
ـ عمیدزنجانى، عباسعلى، فقه سیاسى، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1367.
ـ عمیدزنجانى، عباسعلى، فقه سیاسى، حقوق تعهدات بینالمللى و دیپلماسى در اسلام، تهران، سمت، 1379.
ـ فهداواى، خالد سلیمان، الفقه السیاسى للوثائق النبویة، عمان، دار عمار للنشر، 1419ق.
ـ قرشى دمشقى، اسماعیلبن کثیر، تفسیر القرآنالعظیم، بیروت، دارالمعرفه، 1412ق.
ـ قرطبى، محمدبن احمد، الجامع لاحکامالقرآن، بیروت، مؤسسة التاریخالعربى، 1405ق.
ـ کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
ـ محمدى رىشهرى، محمد، میزانالحکمة، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1362.
ـ مدنى، سید جلالالدین، حقوق بینالملل عمومى و اصول روابط دول، تهران، پایدار، 1377.
ـ مطهّرى، مرتضى، مقدمهاى بر جهانبینى اسلامى، قم، انتشارات اسلامى، 1362.
ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1366.
ـ موسوى خمینى، سیدروحاللّه، تحریرالوسیله، قم، اسماعیلیان، بىتا.
ـ موسىزاده، رضا، حقوق معاهدات بینالمللى، تهران، دادگستر، 1377.
ـ نادیة، محمودمصطفى، المشروع للعلاقات الدولیة فى الاسلام، قاهره، المعهد العالمى للفکر الاسلامى، 1417ق.
* دانشپژوه دکترى مدرسى انقلاب اسلامى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 12/5/90 ـ پذیرش: 19/9/90.
1ـ براى دقت در این واژهها و تفاوت آنها، ر.ک: رضا موسىزاده، حقوق معاهدات بینالمللى، ص 41ـ51.
2ـ عباسعلى عظیمى شوشترى، حقوق قراردادهاى بینالمللى در اسلام، ص 111.
3ـ رضا موسىزاده، همان، ص 37.
4ـ سید جلالالدین مدنى، حقوق بینالملل عمومى و اصول روابط دول، ج 2، ص 229.
5ـ عباسعلى عظیمى شوشترى، همان، ص 112.
6ـ عقیل سعید، «قراردادهاى بینالمللى در اسلام»، ترجمه مهدى بهزادیان، معرفت، ش 43، ص 99.
7ـ عباسعلى عظیمى شوشترى، همان، ص 109.
8ـ ر.ک: على احمدى میانجى، مکاتیبالرسول صلىاللهعلیهوآله؛ محمد حمیداللّه، مجموعة الوثائق السیاسیة للعهد النبوى و الخلافة الراشده؛ خالد سلیمان الفهداواى، الفقه السیاسى للوثائق النبویة.
9ـ مرتضى مطهّرى، مقدمهاى بر جهانبینى اسلامى، ص 231.
10ـ عباسعلى عمیدزنجانى، فقه سیاسى؛ حقوق تعهدات بینالمللى و دیپلماسى در اسلام، ص 7ـ8؛ سیدصادق حقیقت، مسئولیتهاى فراملى در سیاست خارجى دولت اسلامى، ص 116ـ117.
11ـ بقره: 27، 100 و 177؛ آلعمران: 76 و 77؛ نساء: 90؛ مائده: 1 و 13؛ انفال: 56، 58 و 72؛ اعراف: 102؛ توبه: 4، 7 و 12؛ رعد: 20 و 25؛ نحل: 91 و 92؛ اسراء: 34؛ مؤمنون: 8؛ احزاب: 15؛ معارج: 32.
12ـ و نیز ر.ک: بقره: 27؛ رعد: 25؛ احزاب: 15.
13ـ و نیز ر.ک: اسراء: 34.
14ـ و نیز ر.ک: رعد: 25؛ احزاب: 20.
15ـ بقره: 100و177؛ انفال: 56؛ رعد: 20؛ مؤمنون: 8؛ معارج: 32.
16ـ عباسعلى عمیدزنجانى، فقه سیاسى، ج 3، ص 502.
17ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 5، ص 161؛ ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 4، ص 244.
18ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 5، ص 162.
19ـ همان، ص 163.
20ـ همان.
21ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، همان، ج 4، ص 244ـ245.
22ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 5، ص 162.
23ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، همان، ج 12، ص 110ـ111.
24ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 9، ص 154.
25ـ همان؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، همان، ج 7، ص 287.
26ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، همان، ج 7، ص 287.
27ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 9، ص 161.
28ـ همان، ج 9، ص 145.
29ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، همان، ج 7، ص 256ـ257.
30ـ سید قطب، فى ضلال القرآن، ج 3، ص 1558ـ1559؛ محمدبن احمد انصارى قرطبى، الجامع لاحکامالقرآن، ج 8، ص 56ـ57؛ محمدبن عبداللّهبن العربى، احکامالقرآن، ج 1، ص 469ـ470؛ اسماعیلبن کثیر دمشقى، تفسیر القرآنالعظیم، ج 4، ص 40، به نقل از: نادیه محمودمصطفى، المشروع للعلاقاتالدولیة فى الاسلام، ج 1، ص 193؛ وهبهالزحیلى، آثار الحرب فى الفقهالاسلامى، ص 141ـ142.
31ـ نادیه محمودمصطفى، همان، ج 1، ص 186ـ188.
32ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 72، ص 91ـ97؛ محمد محمدى رىشهرى، میزانالحکمة، ج 7، ص 48ـ51.
33ـ حسنبن شعبة حرّانى، تحفالعقول، ص 48.
34ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 64، ص 290.
35ـ همان، ص 289.
36ـ همان، ج 72، ص 198.
37ـ محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 5، ص 132.
38ـ ر.ک: على احمدى میانجى، همان؛ محمد حمیداللّه، همان.
39ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 9، ص 194.
40ـ عبدالملک ابنهشام، السیرهالنبویة، ج 3، ص 332ـ333.
41ـ همان، ص 337.
42ـ على احمدى میانجى، همان، ج 2، ص 20.
43ـ على احمدى میانجى، همان؛ محمد حمیداللّه، همان.
44ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، نامه 53.
45ـ همان.
46ـ نادیه محمودمصطفى، همان، ج 1، ص 188.
47ـ عباسعلى عمیدزنجانى، فقه سیاسى، ج 3، ص 512.
48ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، همان، ج 7، ص 308.
49ـ نهجالبلاغه، ن 53.
50ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 5، ص 163.
51ـ سیدصادق حقیقت، همان، ص 136.
52ـ ابوالفضل شکورى، فقه سیاسى اسلام، ج 2، ص 387.
53ـ عبدالحکیم سلیمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بینالملل، ص 254.
54ـ سیدروحاللّه موسوى خمینى، تحریرالوسیله، ج 1، ص 486.
55ـ عباسعلى عمیدزنجانى، فقه سیاسى، ج 3، ص 515.
56ـ همان.