حزب از منظر اندیشه سیاسى اسلامى رویکرد کلامى، فقهى و فلسفى
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیست و یکم ـ شماره 172 ـ فروردین 1391، 47ـ68
حزب از منظر اندیشه سیاسى اسلامى رویکرد کلامى، فقهى و فلسفى
محمد ذوالفقارى*
چکیده
در برداشتى عام از معناى لغوى واژه «حزب» مىتوان حزب را یک پدیده کهن دانست که اختصاص به هیچ تمدنى نداشته، بلکه از آنجا که تأسیس اجتماع و هر جامعهاى (از جمله جامعه اسلامى) به نوعى وجود داشته است. اما همزمان با لیبرال دموکراسى غربى، حزب در ادبیات سیاسى مفهوم نوینى پیدا کرد. بعد از شکلگیرى احزاب نوین در جوامع اسلامى، چیستى، چرایى، چگونگى و مشروعیت حزب در اندیشه سیاسى اسلامى همواره مورد مناقشه متفکران سیاسى اسلامى بوده است.
در این مقاله تلاش شده تا با واکاوى مفهوم لغوى و اصطلاحى حزب در ادبیات سیاسى کهن، اسلامى و غربى، و بررسى مبانى آنها، و ارائه یک مفهوم نوین و جهانشمول از حزب، در نهایت جایگاه حزب از منظر کلامى، فقهى و فلسفى اسلامى تبیین گردد.
نگارنده، با توجه به فراهم بودن مقتضیات شرعى و عقلى براى وجود احزاب در درون مبانى اسلامى، وجود حزب و آزادى عمل آنها را در درون جامعه اسلامى مثبت ارزیابى کرده است. هدف و روش این پژوهش، بررسى فرضیه مطرحشده با بهرهگیرى از منابع اسلامى و با روش توصیفى ـ تحلیلى مىباشد.
کلیدواژهها: حزب، حزباللّه، حزبالشیطان، رقابت سیاسى، قدرت سیاسى، اندیشه سیاسى اسلامى.
مقدّمه
با گسترش نظام لیبرال دموکراسى در کشورهاى مختلف، و نقشآفرینى عمیق «حزب» به عنوان یکى از مؤلفههاى اساسى آن در تحولات سیاسى، مفهوم حزب در ادبیات سیاسى معاصر رواج گستردهاى یافت. پیشینه حزب در ایران به زمان نهضت مشروطه برمىگردد که همزمان با آن احزاب در ایران شکل گرفتند. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، این بحث که «حزب در اندیشه سیاسى اسلامى چه جایگاهى دارد و با توجه به استقرار نظام ولایت فقیه، احزاب در جمهورى اسلامى ایران چه موقعیتى خواهند داشت؟» مورد توجه اندیشمندان اسلامى قرار گرفت. بعضى با توجه به جدید بودن حزب، آن را صرفا محصول لیبرال دموکراسى غرب و مغایر با آموزهها و مبانى فقهى و دینى دانسته، به رد آن پرداختند. برخى در مقابل، آن را به عنوان محصول موفق تجربه لیبرال دموکراسى غرب دانسته و بدون توجه به مؤلفهها و مبانى حزب، آن را پذیرفتند. گروهى نیز با بررسى مبانى فقهى و دینى حزب، قایل به بازسازى آن شدند. اغلب کتب و مقالات منتشرشده در این موضوع صرفا به توصیف حزب غربى پرداختهاند و کمتر به جایگاه حزب در اسلام از منظر رویکردهاى مختلف توجه کردهاند. از جمله این آثار مىتوان به کتابهاى حزب سیاسى و عملکرد آن در جوامع امروز103 و پیدایى و پایایى احزاب سیاسى در غرب104 اشاره کرد. در برخى آثار، رویکرد اسلامى مدنظر بوده است؛ از جمله: مبانى تحزب در اندیشه سیاسى اسلام،105 مبانى فقهى و کلامى حزب در مذهب شیعه،106 و مقالههاى «تحزب و مبانى آن در فقه سیاسى شیعه»107 و «جایگاه حزب در اسلام».108 اما در این آثار نیز برداشت محدودى از حزب ارائه شده و تعریفى جامع که مبین حزب در همه فرهنگها از جمله فرهنگ اسلامى و غربى باشد، ارائه نشده و نیز رویکردهاى مختلف مدنظر قرار نگرفته است. در این نوشتار، نخست با تبیین مفهوم لغوى حزب، برداشتى عام، تاریخى و جهانشمول از حزب ارائه شده که قابل انطباق بر همه تعاریف خواهد بود. سپس با توصیف مفهوم اصطلاحى، خاستگاه و مبانى حزب در غرب، به ارزیابى اجمالى آن مىپردازد تا در نهایت، بتوان جایگاه واقعى حزب بر اساس مبانى اندیشه سیاسى اسلامى تبیین گردد. از اینرو، سؤال اصلى این پژوهش این است: جایگاه حزب در اندیشه سیاسى اسلامى چگونه قابل تبیین است و اندیشمندان مسلمان چه رویکردهایى نسبت به این مقوله داشتهاند.
نگارنده با استناد به منابع اسلامى و تبیین و تحلیل رهیافتهاى مختلف، وجود حزب و آزادى عمل آنها را در درون جامعه اسلامى، مثبت ارزیابى نموده است.
مفاهیم و کلیات
مىتوان دو برداشت از مفهوم حزب ارائه کرد:
الف. برداشتى عام و کهن که مبتنى بر مفهوم لغوى حزب است.
ب. برداشتى خاص که مبتنى بر مفهوم اصطلاحى حزب در فرهنگ اسلامى و غربى مىباشد.
مفهوم لغوى حزب
در فرهنگ و ادبیات اسلامى نیز واژه «حزب» در قالب آیات و روایات استعمال شده است. لغت حزب از زبان عربى عاریت گرفته شده است. در فرهنگ و لغت عربى و فارسى «حزب» به معناى «جماعتى از مردم، سلاح، پیروان و هممسلکان شخص، بهره و قسمت، و یک قسمت از شصت قسمت قرآن» آمده است.109 حزب به معناى «تجمع مردم در یک محل خاص، تجمع مردم براى حمایت از کسى، تجمع مردم براى مقابله با فرد یا گروهى، و گروه گروه شدن مردم» است.110 راغب اصفهانى مىنویسد: «الحزب: جماعة فیها غلظ»؛111 گروهى از مردم که با شور حماسه از آرمانهاى مشترک خود دفاع مىنمایند. صاحب کتاب التحقیق آورده است: «حزب یعنى تجمع بر مبناى اندیشه و هدف واحد. اما شدت و غلظت (تعصب)از لوازمطرفدارى از حزب مىباشد.»112
بنا بر نظر فخر رازى، «حزب در لغت، یاران یک فرد هستند که با او همعقیدهاند و گروهى هستند که براى امور حزبى و گروهى خود اجتماع مىکنند.»113
واژه «party» در انگلیسى برگرفته شده از مصدر «partir» به معناى «رفتن و قسمت کردن» است. در قرون وسطا معناى نظامى داشت و به دستهاى که براى رفتن به صحنه نبرد از دیگران مجزا و اعزام مىشدند اطلاق مىگردید. در قرن نوزدهم براى مدتها واژه «party» با «گرایش و طرز فکر» مترادف بود؛ گرایشى که اندیشههاى یک طبقه یا گروه اجتماعى شخص را به نمایش مىگذارد. مثلاً، «حزب کارگر» به معناى سازمان کارگرى تلقّى نمىشد، بلکه گرایشى بود براى دفاع از منافع کارگران.114 همزمان با مدرنیته، حزب به عنوان فرزند دموکراسى، و نظامهاى حزبى به عنوان آخرین مرحله از فرایند توسعه و نوسازى سیاسى در اروپا، وارد مرحله جدید و داراى بار معنایى خاصى شد و منشأ تحولات چشمگیرى در غرب گردید. از دهه 1860 بود که احزاب جدید در قالب سازمانها و تشکلهاى پایدار و سراسرى ظهور کردند و موجى از ادبیات نو درباره آنها پدید آمد.115
مفهوم حزب (ماهیت عام و جهانشمول)
اگر مفهوم حزب را با نگاهى تاریخى و به معناى عام و وسیع آن در نظر بگیریم، باید گفت: «حزب» پدیدهاى همزاد تشکیل اولین اجتماعات کوچک قبیلگى است. از اینرو، قدمت و خاستگاه آن ریشهاى به عمق تاریخ دارد. برخى از فیلسوفان سیاسى با یک نگاه تاریخى، سابقه تشکیل اولین جامعه را در نهاد خانواده مىدانند. بعد از ازدواج، زوج از نوعى آمریت، قدرت و مدیریت، که جنبه تکلیفى ـ طبیعى دارد، بر همسر و فرزندان و خادمان، برخوردار مىشود. سپس به تدریج از مجموع دو یا چند خانواده، ابتدا قبیله و سپس دهکده، شهر و کشورها شکل گرفتند. قدرت پدرى نیز در یک روند تکاملى، در قالب رئیس قبیله، کدخدا و حاکم ظهور مىیابد. همزمان با تشکیل اولین جامعه و اولین نوع قدرت، ممکن است قدرتهاى نقاد، رقیب، و مخالف نیز شکل بگیرند.
از اینرو، منشأ پیدایش احزاب را مىتوان ناشى از شکافها، اختلافها و تضادهاى اجتماعى دانست که ابتدا در سطح جوامع قبیلگى و کوچک رخ مىداد که در آن، افرادى از داخل همان قبیله یا یک قبیله دیگر براى کسب قدرت و مقابله با گروه و طبقه حاکم بر قبیله، اقدام به ایجاد گروههایى مبارز و رقیب مىکردند. بنابراین، مىتوان بر اساس معناى لغوى و اصطلاح عام حزب، وجود امکانى و وقوعى حزب را از بدو تأسیس اولین جوامع کهن تا به امروز پذیرفت.
با پذیرش این مفهوم (و با توجه به شاخص قرآن براى دستهبندى احزاب)، مىتوان پیشینه احزاب را در اول خلقت و در قالب دو حزب جستوجو کرد: «حزباللّه» با عضویت حضرت آدم، حواء و هابیل و «حزبالشیطان» با عضویت ابلیس و جنودش از جمله قابیل. چون بنا بر ملاکهایى که براى حزباللّه و حزبالشیطان در ادبیات قرآنى و روایى آمده ـ که بحث آن به تفصیل خواهد آمد ـ عموم انسانها در این تقسیم حزبى قرار دارند و خاص مسلمانان نیست.
براى حزب در این معنا مىتوان چند عنصر اصلى را نام برد:
1. اشتراک (اهداف مشترک): اعضاى یک حزب داراى عقاید، آرمانها، مبانى، رفتارها و انسجام و اهداف مشترکى بودهاند.
2. انسجام (ساختوارگى): اشتراکات در بین اعضاى یک حزب، به طور طبیعى و ارادى منجر به ایجاد انسجام و تشکل گروهى بر حول اشتراکات مىشد.
3. افتراق: یعنى گروه حزبى اگرچه داخل در اجتماع بزرگ مىباشند، اما به خاطر عقاید، رفتارها، اهداف و سازمان متمایزى که دارند، به نوعى جدا از دیگر گروهها و احزاب رقیب بودهاند.
4. رقابت (کارویژهها): یعنى یکى از اهداف اساسى حزب، رسیدن به اهداف تعیینشده از طریق کسب، نفوذ و کنترل قدرت به شکلهاى مختلف، از جمله رقابت و مقابله منسجم و روشمند با گروهها و احزاب حاکم و غیرحاکم براى جذب افکار و آراء مردم بوده است. این مفهوم از حزب، هم با تعاریفى که اهل زبان و نیز سیاستشناسان از حزب ارائه کردهاند سازگار است و هم با کاربرى حزب در متون اسلامى همخوانى دارد. حزب سیاسى به این اعتبار، اختصاص به هیچ تمدنى ندارد، بلکه حزب به این معنا عام و جهانشمول است که قدمتى کهن به عمق تاریخ شکلگیرى جوامع کوچک تا به امروز دارد. از اینرو، مىتوان گفت که حزب به مفهوم عام، در همه جوامع، از جمله جوامع اسلامى و غربى، به نوعى وجود داشته است.
مفهوم اصطلاحى حزب
حزب در اصطلاح قرآنى
واژه حزب در قرآن و روایات به سه صورتِ جمع، تثنیه و مفرد استعمال شده است. حزب به صورت مفرد مجموعا 8 بار در قرآن به کار رفته است.116
علّامه طباطبائى ذیل آیه «کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» (روم: 32) مىفرماید: «در این جمله خداوند، مشرکین را به خصوصىترین صفاتى که در دین دارند معرفى نموده، و آن این است که: در دین متفرقند، و دسته دسته و حزب حزب هستند، و هر حزب به دین خود خوشحال است، و علت آن همان است که... مشرکین اساس دین خود را بر هوا و هوس نهادهاند.»117 «خداوند رسولان خود را یکى پس از دیگرى به سوى بشر فرستاد و همه آنها امتى واحد و داراى ربى واحدند. ایشان را به سوى تقوا دعوت کردند، و لیکن بشر به امر ایشان عمل نکرد. در نتیجه، امر آنان بین ایشان پاره پاره شد و آن را به صورت کتابهایى درآورده، هر جمعیتى کتابى را به خود اختصاص دادند، و هر حزبى به آنچه داشتند دلخوش گشتند.»118
فخر رازى در تفسیر «حزباللّه» اقوال مختلفى ذکر مىکند: «ابوالعالیه آن را "شیعه اللّه» مىداند و اخفش مىگوید: حزباللّه کسانى هستند که متدین به دین خداوند هستند و از خدا اطاعت مىکنند و خداوند آنها را یارى مىدهد.»119 واحدى در اسباب النزول مىنویسد: «حزباللّه یعنى شیعه و مطیع خدا و رسول خدا و ولىّ خدا که آنها بر جمیع انسانها غالب و برتر خواهند بود.»120
براساس شاخصهاى مذکور در آیات 22 سوره «مجادله» و 56 سوره «مائده» اوصاف حزباللّه عبارت است از:
1. گروهى بودن «قَوْما»؛
2. ایمان قلبى و واقعى به مبدأ و معاد «قَوْما یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ... کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ»؛
3. دوستى نکردن با دشمنان خدا و رسول خدا (یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»؛
4. دورى کردن از دوستىها و تعصبات عشیرهاى و قومى «وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ»؛
5. بهرهمندى از تأیید الهى «وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ»؛
6. بهرهمندى از زندگانى جاودان بهشتى «وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ...»؛
7. رضایت متقابل عبد و معبود «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»؛
8. رسیدن به فلاح و رستگارى «هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛
9. پذیرش ولایت خدا، رسول خدا، امامان معصوم و ولایت فقیه «وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ»؛
10. غلبه نهایى بر احزاب شیطانى (هُمُ الْغَالِبُونَ.»
«حزبالشیطان» که در آیات 19 سوره «مجادله» و 6 «فاطر» ذکر شده است، داراى اوصاف نقطه مقابل حزباللّه مىباشد.
واژه حزب به صورت تثنیه تنها در آیه 12 «کهف» به کار رفته است که مراد از «دو حزب» دو طایفه از اصحاب کهف است که (پس از بیدارى، در مورد مقدار زمان خوابشان) با هم اختلاف کردند.121 از اینرو، محل بحث ما نیست. واژه «احزاب» به صورت جمع 11 بار در قرآن ذکر شده است.122 در تحلیل آیات یادشده مىتوان گفت: آیاتى که در آن واژه حزب به صورت جمع به کار رفته است، ناظر به کفر، انکار حق، و ایستادگى در مقابل دین اسلام مىباشد. در عین آنکه هر حزبى داراى اشتراک پیونددهنده افراد خود بوده و از حزب دیگر متمایز مىباشد، اما منفعت بزرگى همچون معارضه با اسلام، موجب وحدت نسبى آنها شد. برخى از آیات یادشده بر تجمعهاى عرب یهودى اشاره دارد که در جنگ خندق در مقابل پیامبر صلىاللهعلیهوآله ایستادند و در جهت مقابله با آموزههاى دین اسلام تلاش کردند.123
حزب در اصطلاح روایى
حدیث 1: قَالَ رَسُولُاللَّه صلىاللهعلیهوآله: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یرْکَبَ سَفِینَةَ النَّجَاةِ وَ... فَلْیوَالِ عَلِیا بَعْدِى وَلْیعَادِ عَدُوَّهُ وَلْیأْتَمَّ بِالْهُدَاةِ مِنْ وُلْدِهِ... حِزْبُهُمْ حِزْبِى وَ حِزْبِى حِزْبُاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ حِزْبُ أَعْدَائِهِمْ حِزْبُ الشَّیطَانِ»؛124 هر کس دوست دارد که به کشتى نجات سوار شود... پس باید بعد از من على را دوست بدارد و دشمنان او را دشمن بدارد و بعضى از هادیان از فرزندان او را به امامت بپذیرد... حزب آنها حزب من و حزب من، حزباللّه ـ عزوجل ـ و حزب دشمنان آنها حزبالشیطان خواهد بود.
حدیث 2: قَالَ رَسُولُاللَّه صلىاللهعلیهوآله: «لَمَّا عُرِجَ بِى إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ یا مُحَمَّدُ... فَإِنِّى قَد رَضِیتُ بِکَ عَبْدا وَ حَبِیبا وَ رَسُولاً وَ نَبِیا وَ بِأَخِیکَ عَلِى خَلِیفَةً وَ بَابا فَهُوَ حُجَّتِى عَلَى عِبَادِى وَ إِمَامٌ لِخَلْقِى بِهِ یعْرَفُ أَوْلِیائِى مِنْ أَعْدَائِى وَ بِهِ یمَیزُ حِزْبُالشَّیطَانِ مِنْ حِزْبِى»؛125 زمانى که من به آسمان هفتم عروج داده شدم، خداوند به من خطاب کرد که یا محمد... همانا من راضى شدم به اینکه تو بنده و دوست و رسول و نبى من باشى و برادر تو على جانشین و باب تو باشد. پس على حجت من بر بندگانم و امام مخلوقاتم خواهد بود؛ به واسطه او دوستانم از دشمنانم شناخته مىشوند و به واسطه او حزبالشیطان از حزب من مشخص مىشود.
حدیث 3: (عن) عَلِى علیهالسلام: «... عَلَیکُمْ بِالتَّمَسُّکِ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ عُرْوَتِهِ وَ کُونُوا مِنْ حِزْبِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ و...»؛126 (اى مردم) به ریسمان خداوند چنگ زنید و از حزب خدا و رسول او باشید. «و لا تَکُونُوا فِى حِزْبِالشَّیطَانِ فَتَضِلُّوا...»؛127 از حزب شیطان نباشید که گمراه خواهید شد.
حدیث 4: «کلّ حزب منهم أخذ بغصن... أى لتفرّقهم عن أئمّة الحقّ صاروا شعبا شتّى»؛128 هر حزبى از آنها شاخهاى (از حقیقت) را اخذ کرده است... یعنى به خاطر جدایى از امامان حق، آنها به فرقههاى مختلف تقسیم شدند.
با تأمّلى گذرا در این نمونه از آیات و روایات، روشن مىشود که واژه «حزب» در ادبیات اسلامى نیز به همان اصطلاح عامى که پیشتر بیان شد، مورد کاربرد بوده است.
حزب در اصطلاح نوین غربى
گفته مىشود: نخستین بار ادموند برک درباره احزاب سخن گفته است. این امر پس از آن بود که با تحولات ناشى از رنسانس، حاکمیت از آن مردم دانسته مىشد.129
در اصطلاح دوورژه، حزب عبارت است از: «مجموعهاى از گروههاى پراکنده در اطراف کشور که از طریق سازمانهاى هماهنگکننده به هم پیوستهاند.»130 او در بیانى دیگر مىافزاید: حزب سیاسى گردهمایى مردمانى است که از دکترین یکسان پیروى مىکنند.131
دیوید رابرتسون مىگوید: حزب گروهى سازمانیافته از کسانى است که دیدگاهى مشترک دارند و درصدد دستیابى به قدرت سیاسى هستند.132
جیل کریست، حزب سیاسى را گروه سازمانیافته شهروندانى معرفى مىکند که داراى نظریات سیاسى مشترک بوده و به مثابه یک واحد سیاسى، با عمل خود مىکوشند بر حکومت تسلط یابند. هدف اصلى احزاب این است که عقاید و سیاستهاى خود را در سطح سیاسى رواج دهند.133
در فرهنگ علوم سیاسى آمده است: حزب عبارت است از گروهى از مردم که آرمانهاى مشترک و منافع خاصشان آنها را از گروه بزرگتر که جامعه ملى است متمایز مىسازد و با داشتن تشکیلات و برنامه منظم و یارى مردم تلاش مىکنند قدرت دولتى را به دست گیرند و یا در قدرت دولتى شریک گردند.134
در «قانون فعالیت احزاب ایران» نیز آمده است: حزب نهاد و سازمانى منظم در درون یک نظام سیاسى است که از اشخاص حقیقى که داراى یک هدف و آرمان خاصى هستند تشکیل شده و داراى اساسنامه و مرامنامه خاصى است و در سایه رعایت و پیروى از اصول قانون اساسى در پى فتح قدرت عمومى است.135
ارزیابى تعاریف از منظر اسلامى
با نفوذ و گسترش فرهنگ لیبرال دموکراسى و بالتبع مفهوم حزب غربى در کشورهاى اسلامى، سؤالاتى در محافل علمى مطرح شد؛ از جمله: آیا حزب به مفهوم غربى داراى ارزشى جهانشمول و صرفا در قالب همان اصول و مبانى مدرنیته غربى قابل تصور است و لازمه توسعه ملتها، بخصوص جامعه اسلامى، پذیرش بىچون و چراى آن مىباشد؟ اساسا حزب در اندیشه سیاسى اسلام از چه جایگاهى برخوردار است؟
اندیشمندان غربى تلاش کردهاند تا حزب را مختص تمدن مدرن غرب و داراى خاستگاهى غربى معرفى کنند. آنها با مبتنى کردن حزب بر مبانى منشعب از فرهنگ لیبرال دموکراسى، از جمله سکولاریسم، اومانیسم، پلورالیسم و...، تصور حزب را فارغ از مبانى غربى آن امرى مردود و غیرقابل پذیرش مىشمارند.
برخى از اندیشمندان سیاسى مسلمان نیز با پذیرش ادعاى غربىها، حزب را زاییده فرهنگ مدرنیسم غربى دانسته، وجود حزب در جامعه اسلامى را بکلى مردود مىشمارند. اما با تأمّل در آنچه راجع به خاستگاه و قدمت کهن و تاریخى حزب مطرح شد، بطلان این دیدگاه بر مخاطب روشن مىشود. توضیح آنکه نمىتوان حزب سیاسى را داراى خاستگاهى غربى دانست؛ چراکه حزب به مفهوم عام آن، در هر جامعهاى مىتواند وجود داشته باشد. از اینرو، حزب را باید به گونهاى تعریف کرد که شامل حزب به مفهوم عام و جهانشمول آن نیز باشد.
پس در تعریف «حزب» مىگوییم: «حزب به گروهى منسجم از انسانها اطلاق مىشود که داراى تشکل سیاسى و سازمانیافته، و اصول، مبانى و آرمانهاى مشترک هستند و درصدد دستیابى به اهداف تعیینشده از طریق کسب قدرت یا کنترل حکومت مىباشند که در نتیجه آن، سیاستهاى مطلوب خود را در قالب تصمیمسازىها و سطوح سیاسى جامعه اعمال و تعقیب مىنمایند.»
حزب به این معناى عام، در فرهنگ و ادبیات اسلامى وجود داشته و مفاهیم و مصادیق قرآنى و روایى نیز دارد ـ که بیان آن گذشت ـ بلکه قدمت حزب در اسلام، بسیار بیشتر از حزب در غرب مىباشد.
در زمان حکومت اسلامى پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىتوان از دستهبندىهاى موجود تعبیر به «حزب» کرد؛ مانند: «حزب انصار»، «حزب مهاجرین»، «حزب قریش»، «حزب یهود»، و قبایل دیگرى که مطرح بودند. از اینرو، جنگى که برآمده از ائتلاف قریش با یهود و دیگر قبایل دشمن بر ضد اسلام شکل گرفت، به «جنگ احزاب» شهرت یافت. در زمان امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز مىتوان از احزابى همچون «ناکثین»، «قاسطین» و «مارقین» نام برد.
البته فارغ از مفهوم عام و عناصر مشترک همه احزاب، هر حزبى در هر جامعهاى بر اساس اختلاف فرهنگها داراى آرمانها، مبانى، اهداف و نگرشهاى متفاوتى خواهد بود. حزب اسلامى به معناى واقعى (حزباللّه) نیز متناسب با فرهنگ اسلامى، ویژگىها و آرمانها، مبانى و نگرش خاصى نسبت به قدرت دارد که این نقطه مىتواند محور اختلافات اساسى و جوهرى بین حزب به مفهوم اسلامى آن با حزب به مفهوم نوین غربى آن باشد.
خاستگاه شکلگیرى احزاب
در مجموع، مىتوان نسبت به خاستگاه حزب در غرب، از چندین رویکرد عام و نسبتا مشهور یاد کرد:
1. رویکرد نهادى (ساختارگرایان): موریس دوورژه حزب را مولود پارلمانتاریسم برمىشمرد: «احزاب سیاسى همزمان با آیینهاى انتخاباتى و پارلمانى به وجود آمدهاند و توسعه آنها توأمان صورت گرفته است.»136 در نزد ساختارگرایان، سازمان حزبى، در درجه اول اهمیت قرار دارد و مهمترین بعد حزب را تشکیل مىدهد و مبناى تعریف، دستهبندى و تبیین حزب مىباشد.
2. رویکرد کارکردگرایان: آنها نقش و کارویژههاى احزاب را مهمترین متغیر (در خاستگاه) توضیح و فصل پدیدهها مىدانند. فرانک جى سروف در کتاب نظام حزبى آمریکا وظایف احزاب را در فعالیتهاى انتخاباتى محدود مىنماید.137
3. رویکرد جامعهشناختى و تاریخى: جامعهشناسان، همچون مارکس، ریشه احزاب را در شکافها و تضادهاى اجتماعى و طبقاتى جستوجو مىکنند. آنها گسست را نخستین مرحله براى شکلگیرى حزب مىدانند.138
4. رویکرد بحران: این رویکرد، از توالى پنج نوع بحران (هویت، مشارکت، مشروعیت، توزیع منابع و دخالت دولت) و نحوه مواجهه با آن، به عنوان خاستگاه احزاب سخن مىگوید.
5. رویکرد نوسازى: این رویکرد، شکلگیرى احزاب سیاسى را با توسعه و نوسازى مرتبط دانسته و معتقد است که احزاب سیاسى تنها زمانى زمینه تحقق پیدا مىکنند که اقداماتى در جهت نوسازى به عمل آورند.139 روند دنیوىگرایى و حذف نهادهاى کلیسایى موجب خلأهایى گشت که حزب در جهتپرکردنآنخلأهامطرح گردید.140
دان کیوپیت، دینشناس معاصر انگلیسى، بر این باور است که در جهان پیش از رنسانس، روابط افراد بر پایه کلیسا و آیین مسیحیت تعریف مىشد، اما با رنسانس و فروپاشى ساختار کلیسایى، ضرورت بازتعریف روابط اجتماعى بر پایه فرهنگ مدرنیته امرى گریزناپذیر بود. در این زمینه، حزب، به عنوان سازوکارى در جهت برقرارى ارتباط میان افراد معرفى گردید.141
تحلیل و بررسى: اولاً، هریک از رویکردهاى مزبور تنها بر یک جنبه از خاستگاه احزاب توجه کرده و آن را برجسته نمودهاند و از دیگر جنبههاى آن غافل شدهاند. به نظر مىرسد مىتوان با تلفیقى از این رویکردها و انگارهها، به خاستگاه جامع و عامى براى تمامى احزاب دست یافت. هر تشکل اجتماعى داراى سه عنصرِ ساختار، کارویژه و اهداف است که همگى مىتوانند در خاستگاه آن پدیده مؤثر باشند.
ثانیا، بیان شد که خاستگاه حزب به مفهوم عام را باید با یک نگاه تاریخى از بدو تشکیل اولین جوامع جستوجو کرد. به نظر مىرسد منشأ و خاستگاه احزاب وجود نزاعها، تضادها و گسستها بین مجموعه افراد یک جامعه به خاطر دیدگاههاى مختلف بوده است. این شاخص را مىتوان به عنوان خاستگاه احزاب در جامعه اسلامى نیز عنوان کرد. بعد از بعثت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهو شکلگیرى «حزباللّه» (مهاجرین و انصار)، گروههایى مانند قریش، یهود، پادشاهان ایران و روم که منافع خود را در خطر مىدیدند و نظام سیاسى اسلام و حزباللّه را عامل رکود و یا تباهى قدرت فاسد خود قلمداد مىکردند، اقدام به مقابله با حزباللّه نمودند. قرآن و روایات از آنها به عنوان «حزبالشیطان» یاد مىکند.
مبانى حزب به مفهوم غربى
با توجه به اینکه حزب به مفهوم غربى آن در بستر لیبرالیسم و فرهنگ غربى ایجاد شد و رشد و توسعه پیدا کرده، اصول و مبانى ویژه خود را دارد که در ذیل، به آنها اشاره مىشود:
1. سکولاریسم: نفى حاکمیت و محوریت دین در عرصه سیاسى و اجتماعى و قانونگذارى؛
2. اومانیسم: انسانمحورى به جاى خدامحورى؛
3. آزادى و فردگرایى؛
4. پلورالیسم و تکثرگرایىدینىوسیاسىوفرهنگى و...؛
5. نسبىگرایى مطلق و شکاکیت در حوزه ارزشها و اخلاق؛
6. عقلانیت ابزارى و رفتار سودانگارانه.
شاخصهاى حزب
برخى نویسندگان، محورهاى ذیل را از شاخصهاى حزب برشمردهاند: رقابت بر سر قدرت و کنترل حکومت، سازماندهى تودهها در قالب یک تشکل سیاسى و سازمان مرکزى و واحدهاى محلى، اهداف و آرمانهاى سیاسى و تلاش براى جلب حمایت عمومى.142 البته حزب به مفهوم نوین غربى دغدغه نیل به قدرت و حفظ و گسترش آن را به عنوان هدف غایى و اصیل پیگیرى مىکند که به لحاظ تئوریک ریشه در فلسفه سیاسى معاصر غرب دارد و مىتوان اندیشههاى ماکیاولى، هابز و نیچه را در تبارشناسى آن برشمرد. مکتب اصالت قدرت نیز که در روابط بینالملل مورد توجه است، در این چارچوب قرار مىگیرد.
تحلیل و بررسى: مبتنى بودن حزب در غرب بر مبانى مذکور به این معنا نخواهد بود که پذیرش آن بدون مبانى غربى در جامعه اسلامى غیرممکن باشد. اگرچه غالب مبانى فرهنگ غرب با مبانى اسلامى در تضاد مىباشند و در جاى خود از سوى اندیشمندان اسلامى به چالش کشیده شده است، اما این امر مانع اشتراک مفهومى حزب در فرهنگ اسلامى و غربى نخواهد بود. همچنین شاخصهاى رقابت، سازماندهى و کارویژهها براى تحقق آرمانها را ـ فارغ از مبانى غربى آن ـ مىتوان از شاخصهاى حزب به مفهوم عام آن دانست، بجز شاخص اصالت قدرت که در اندیشه سیاسى اسلامى مردود است؛ چراکه قدرت ابزارى در جهت رسیدن به کمال و سعادت نهایى است نه هدف غایى.
پدیدههاى نوین و دو نگرش کلى فقهى و اجتهادى
در این بخش از نوشتار، پیش از اینکه به بحث جایگاه احزاب در اندیشه سیاسى اسلامى بپردازیم، به یک سؤال کلى پاسخ مىدهیم و آن این است که مواضع دینى را مقابل پدیدههاى جدید همانند احزاب سیاسى، چگونه و با استفاده از چه نگرش و رویکردى مىتوان استخراج و استنباط کرد؟ در پاسخ مىتوان گفت: دو رهیافت اساسى اجتهادى و فقهى در برابر پژوهشگران دینى قرار دارد:
1. پژوهشگر با طرح موضوعات و استخراج سؤالهاى اصلى و فرعى، سراغ منابع دینى و فقهى مىرود و با استفاده از چهار منبع اصلى فقه شیعه، دیدگاه دین را در قبال موضوعات به دست مىآورد. عدهاى با اتخاذ این رویکرد، معتقد به نظریه «اصالهالنص» و یا «اصالهالحظر» هستند. نصگرایان به لزوم نص خاص در موضوعات و مسائل موردنظر معتقدند و در صورت نبود نص خاص، به ممنوعیت موضوعات و مسائل جدید اعتقاد دارند.143 این رهیافت در بیشتر موارد (مربوط به مسائل مستحدثه) با مشکلات جدى مواجه است. در این روش، پژوهشگر اسلامى در تنگنا قرار مىگیرد؛ زیرا در این رهیافت که مىتوان آن را به اصالهالنص شناسایى کرد، تحقیق در متون دینى و متون فقهى متمرکز مىگردد و موضوعات جدید از دایره مباحث فقهى و کلامى خارج مىشود و دستیابىبه نصوص هم ممکن نخواهد بود.144
بنابراین، اندیشه نصگرایى با انسداد فکرى و بنبست پاسخگویى مواجه است و چون در پاسخ به مسائل جدید و عصرى به بنبست کامل مىرسد، به رشد سریع دینگریزى و انزواى دین و شریعت از صحنه اجتماع کمک کند؛ زیرا به طور مسلم و یقینى براى پدیدههاى جدید نص خاص نداریم و در زمان معصومان پدیدههاى جدید وجود نداشتهاند.145 در نتیجه با این رویکرد، به سامان رساندن پژوهش در موضوع مبانى فقهى احزاب کارى دشوار است.
2. در مقابل اندیشه اصالهالنص، دیدگاه عدمالحظر و المنع یا به عبارت دیگر، اصالهالاباحه قرار دارد. این رویکرد در مواجهه با پدیدههاى جدید، عدمالحظر را مورد توجه قرار مىدهد و آن را کافى در جواز مىداند. در این رویکرد، اگر پژوهشگر به نص خاصى دست نیافت به سراغ نصوص عام و قواعد کلى مىرود و در نهایت، به پاسخ منفى یا مثبت مىرسد. با این نگرش، مىتوان مبانى حزب را استخراج کرد و موضع دین را مشخص نمود.
از سوى دیگر، دو دیدگاه کلى فقهى در زمینه مطالعه حزب در فقه شیعه مطرح است:
الف. دیدگاه قائل به انسداد که معتقدند: هر نوع تلاش براى تبیین فقهى حزب با انسداد مواجه است.
ب. دیدگاه قائل به انفتاح که معتقدند: با توجه به کامل بودن دین اسلام، و ظرفیت عظیم فقه و اجتهاد، مىتوان نسبت دین با مقولههاى جدید را با رجوع به منابع دینى یا از طریق اصالهالنص یا دیدگاه عدمالحظر و المنع به دست آورد و به نتیجه جواز یا عدم جواز در این زمینه دست یافت که البته تقریرها و تبیینهاى متفاوتى از سوى قائلان، در موضوع حزب ارائه شده است.
رویکردها و رهیافتها در مطالعه حزب در اندیشه سیاسى اسلامى
الف. دیدگاه قائل به انسداد (رویکرد همگام با سکولاریسم و نفى حزب در اسلام)
این دیدگاه به دلیل واگذارى امور متغیر به حوزه سیاست و عدم توجه به ساحتهاى متغیر دین، بستر مناسبى براى همراهى و همگامى با سکولاریسم است.
این طیف از صاحبنظران، مدعى گسست میان سنّت و مدرنیته مىباشند. آنان بر این عقیدهاند که مقولههایى همچون حزب و دیگر مفاهیم مشابه، ناشى از مدرنیته بوده و با سنّت و ادیان بیگانهاند. در این زمینه، مدعىاند: دین در برابر مفاهیم جدید ساکت بوده و یا به فرض اگر بخواهد در اینباره اظهار نظر کند، نگاه و متدلوژى سنّتى فقها ناکارآمد است و باید با رویکردى نوین به دین، به تبیین آنها همت گماشت.146
در عصر پیامبر صلىاللهعلیهوآله در جامعه حجاز نه نظام سیاسى دموکراتیک بر مبناى حق حاکمت ملت و آزادى و مساوات تمام انسانها در حقوق سیاسى و اجتماعى وجود داشته است و نه نظام چندحزبى؛ بنابراین، نمىتوان انتظار داشت که در کتاب و سنت مبنایى براى تحزب ـ به معناى گفته شده ـ وجود داشته باشد... دموکراسى بر تجدد دایمى مشروعیت رهبر سیاسى از طرف ملت در زمینههاى اجتماعى و سیاسى کاملاً آزاد... و حزبهاى سیاسى در جامعه استوار است.147
تحلیل و بررسى:
الف. نگرش مزبور نظام دینى را با نظام دموکراتیک مغایر و احیانا متضاد مىداند، در حالى که این پرسش مطرح است که منظور از نظام دموکراتیک چیست؟ اگر منظور نظامى است که مشروعیت خود را تنها از مردم مىگیرد، استدلال نویسنده تمام است. اما ما معتقدیم که دموکراسى صرفا یک ظرف است و مکاتب، مظروف آن مىباشند و ظرف همواره با مظروف خود شناخته مىشود. دموکراسى بر 3 اصلِ تساوى در برابر قانون، آزادىهاى نسبى مردم و مشارکت سیاسى مردم در امور سیاسى مبتنى مىباشد. بنابراین، قرائت از دموکراسى، استدلال ناتمام خواهد بود؛ زیرا از منظر اندیشه سیاسى اسلامى، این سه اصل که محتواى دموکراسى را شکل مىدهند، مورد پذیرش است و ما از آن به «مردمسالارى دینى» تعبیر مىکنیم.
ب. نویسنده از سویى دیگر، بین حزب و نظام دموکراتیک ملازمه برقرار مىکند، در حالى که ملازمه بین آن دو به لحاظ نظرى مورد تردید جدى است. پیشتر اثبات شد که حزب به مفهوم عام آن جهانشمول بوده و اختصاص به هیچ تمدنى ندارد. از اینرو، هیچ ملازمهاى بین نظام لیبرال دموکراسى و حزب وجود ندارد. «آنچه مورد اجماع نسبى است ممانعت نظام استبدادى از آزادى احزاب است»؛148 چنانکه برخى اندیشوران سیاسى آن را مهمترین مانع تحزب قلمداد نمودهاند.149 از اینرو، در نظام سیاسى اسلام، که به دور از هرگونه استبداد، اساس نظام خود را بر مردمى بودن قرار داده، حزب امکان تحقق دارد.
ج. در نگرش فوق، اسلام بر منوال مسیحیت و صرفا در رابطه انسان و خداوند خلاصه مىشود و از اینرو، اسلام فاقد نظامات سیاسى، اقتصادى و اجتماعى تلقّى و معرفى گردیده است. آنان با مبانى معرفتشناختى غرب نگاهى شىءانگارانه به دین و مقولههاى اسلامى داشته و بر پایه مدرنیته به توجیه و تأویل آن مىپردازند. نویسندگانى نظیر شبسترى، عبدالکریم سروش، محمد ارکون و حامد ابوزید بر پایه مبانى معرفتشناختى خود، رویکردى تاریخى به اسلام دارند. بر این اساس، آنها فقه جواهرى و اجتهادى را که پاسخگوى مسائل در گذار تاریخى است پذیرا نیستند... از اسلام، رویکردى سکولار عرضه شده و طبعا اسلام فاقد نظامات و ناکارآمد در اداره جامعه تلقّى شده است. در حالى که همه پیشفرضهاى نگرش فوق بر پایه مبانى اندیشه اسلامى قابل نقد و ارزیابى است.150
ب. دیدگاه قایل به انفتاح (مطالعه حزب در اندیشه سیاسى اسلامى با رویکرد کلامى، فقهى و فلسفى)
1. رویکرد کلامى: شیعیان در عرصه کلام، به کوششى پردامنه در آشتى بین دو اصل «امامت» و «عدل» در اصول مذهب، پرداخته، و به تعبیر امروز، نسبتى خاص بین «آزادى» و «ولایت» برقرار نمودند. کلام سیاسى شیعه دو ویژگى اساسى دارد: نخست آنکه با پیوند دین و سیاست، زندگى سیاسى را بر مبناى دین استوار مىکند و آنگاه به تفسیر عقلى نصوص دینى، به منظور استخراج و استنباط احکام سیاسى مىپردازد؛ ثانیا، با تأسیس دو اصل اساسى در سیاست، یعنى امامت و عدل، راه میانهاى را در تمایز با دو گرایش افراطى معتزله و جبرگرایى سیاسى تمهید مىکند.151 «کلام سیاسى شیعه تعریف خاصى از آزادى سیاسى و طبعا مرزهاى فعالیت احزاب سیاسى ارائه، مىدهد. اگر آزادى، عقلگرایى و مسئولیت فرد در زندگى سیاسى را مهمترین مبانى شکلگیرى احزاب سیاسى تلقّى کنیم، کلام و فقه شیعه... بیشترین مراتب را با مبانى فوق نشان مىدهند.»152
الف. اصل «عدل»، «عدم ولایت» و «آزادى»: برخى عدل را اصلى سیاسى قلمداد مىکنند: «عدل در بنیاد خود، اصلى سیاسى است که براى نقد حکومتهاى جائر و متغلب که سلطه خود را ناشى از جبر الهى تفسیر مىکردند، تأسیس شده است.»153 «بنا بر نظریه عدل، خداوند حکیم، انسان را در زندگى سیاسى خود آزاد گذاشته و قدرت اراده و خلق افعال سیاسى به او داده، و بر اساس ملاکهایى که عمدتا ناشى از حسن و قبح عقلى افعال است، انسان را مسئول اعمال و کردار سیاسى خود نموده است. اصل عدل، برخلاف جبرگرایى سیاسى، انسان را از مسئولیت تصمیمات سیاسى تبرئه نمىکند، بلکه با گذر از صافى امر به معروف و نهى از منکر، آحاد مؤمنان را مسئول تمام پیامدهاى زندگى سیاسى خویش مىداند.»154
«همچنین فقه سیاسى شیعه در عین حال که ولایت محور است، اما با توجه به مبناى عقلى که اساس روششناسى آن را تشکیل مىدهد، به اصل اولى آزادى و عدم تکلیف و بنابراین، عدم ولایت استوار است. نویسنده در جمعبندى خود از این سه اصل مىنویسد: با توجه به اصل (عدل و آزادى و) عدم ولایت، نیز مىتوان آزادى و ضرورت احزاب را در جامعه نتیجه گرفت.»155
تحلیل و بررسى:
1. برخلاف نظر ایشان، عدل امرى اعتقادى و کلامى است و پایبندى به آن نتایج سیاسى در پى دارد.
2. خلط مهمى که نویسنده در مواضع مختلف دچار شده، مغالطه تکوین و تشریع است؛ بدان معنا که از آزادى و اختیار تکوینى، آزادى در مقام تشریع را استنتاج مىکند، در حالى که بر اساس مبانى اعتقادى، آزادى تکوینى لزوما آزادى تشریعى را در پى ندارد. انسان آزاد آفریده شده، اما در مقام عمل و تشریع ملتزم به بایدها و نبایدهایى است که شریعت فراروى وى قرار داده است که عقل سهم اندکى در فهم آنها بر پایه حسن و قبح عقلى دارد.
3. اصل عدم ولایت هیچ ارتباطى به موضوع بحث ندارد. نویسنده براى سازگارى حزب با اندیشه اسلامى، نگاهى گزینشى دارد. وى در تبیین مقوله حزب، به اصول و مسائلى عطف توجه مىکند که قادربهتأییدفرضیه گردد.156
5. ایشان بدون پرداختن دقیق به مفهومشناسى و مبانى معرفتشناختى حزب ـ که در هر تحقیقى گریزى از آن نخواهد بود ـ و با نظر به نوظهور بودن آن در غرب، آن را به عنوان پدیدهاى نوظهور در عرصه فرهنگ و جامعه شیعى قلمداد مىکند، در حالى که با توجه به آنچه در بحث مفهوم عام و اصطلاح قرآنى حزب گذشت، چنین تصورى مردود است.
ب. اصل امامت: «اصل امامت صرفا به منظور تأمین آزادى ملحوظ در اصل عدالت و براى پرهیز از افراط و تفریط در اعمالآزادىسیاسىتوسطمؤمنانمقرّر شده است.
ـ نویسنده درباره امامت و جایگاه مردم معتقد است: البته نصب امام معصوم علیهالسلام به معناى تحمیل حکومت او بر مردم نبوده و بلکه صرفا حجتى است که در صورت تمایل و مراجعه مردم در دسترس آنان باشد و آنان عذرى براى تقصیر احتمالى خود نداشته باشند.
ـ در عصر غیبت نیز مردم در صورت تمایل به انتخاب و یا مراجعه به شایستگان موردنظر امام معصوم (یعنى فقها)، موجب تحقق حکومت مشروع در دوره غیبت مىشوند، اما فقیهان هرگز نمىتوانند مردم را به اجبار و غلبه ملزم به اطاعت از خود نمایند. در چنین شرایطى، تنها وسیله ممکن براى استمرار نظام مشروع در دوره غیبت نه زور، بلکه ابزارهاى اقناعى و یا به تعبیر فارابى، جدل سیاسى است که حزب مهمترین این ابزارهاست. حزب مىتواند مطمئنترین ابزار سیاسى براى توجیه سیاستها، تصحیح تصمیمات و تضمین مدیریتها در نظام اسلامى باشد.»157
تحلیل و بررسى:
1. متکلّمان شیعى معتقدند که اصل امامت در راستاى هدایت انسان و رشد و تعالى وى مقرّر شده و مهمترین کارویژههاى امامت، تبیین احکام، رهبرى سیاسى و قضاوت و داورى مىباشد.
2. در دیدگاه فوق، میان آزادى و توانایى تکوینى و تشریعى خلط شده است... اطاعت از امام جزء اختیارات تکوینى مردم است که مىتوانند اطاعت کنند و یا مخالفت نمایند. اما از نظر تشریعى، اطاعت از امام امرى لازم و ضرورى است و دیگر جایى براى اختیار آدمى نیست. در عصر غیبت نیز، از منظر فقها و از جمله امام خمینى، مراجعه مردم به فقها براى برپایى و تداوم حکومت اسلامى واجب است.158
ج. اصل عقل (عقلانیت): مذهب شیعه، هم در کلام و هم در فقه، مذهبى عقلگرا و آزادمنش است. با تکیه بر حسن و قبح عقلى افعال سیاسى که مصلحت و مفسده آنها با ملاک مطابقت با آراى عقلاى جامعه سنجیده مىشود، به تصحیح آراى اجتهادى رهبران پرداخته و آنان را به تبعیت از رأى جمیع عقلاى جامعه ملزم مىکند. حزب سیاسى سازوکار چنین فرایندى را فراهم مىکند. فقه سیاسى شیعه در عین حال که ولایت محور است، اما با توجه به مبناى عقلى که اساس روششناسى آن را تشکیل مىدهد، به اصل اولى آزادى و عدم تکلیف و بنابراین، عدم ولایت استوار است. عقل یکى از منابع استنباط احکام به شمار مىرود.159
تحلیل و بررسى:
الف. عقل قدرت درک همه مصالح و مفاسد را ندارد و براى تبیین مسائل باید از سایر منابع مدد جست.
ب. نویسنده نه از عقل (که از مبانى حزب به شمار مىرود) تعریفى ارائه مىکند و نه از آزادمنشى فقه و کلام شیعى. در فرهنگ اسلامى نیز بر پایه حوزههاى گوناگون بحث نظیر کلام، فلسفه، فقه و روایات تعریفهاى گوناگونى عرضه گردیده است. به نظر مىرسد براى دورى از هرگونه خلط مباحث، تعریف واژگان امرى ضرورى باشد.160
2. رویکرد فلسفى (نگرش مثبت به مشارکت سیاسى، رقابت سیاسى، انتخابات، تکثرگرایى): عبدالقیوم سجادى با غیرمفروض انگاشتن مفروضات و بسترهاى سیاسى حزب به مفهوم غربى آن، چهار مؤلفه را از مؤلفههاى اصلى و اساسى حزب دانسته و سپس به تبیین نسبت اسلام و فقه اسلامى شیعه با هریک از این مؤلفهها و شاخصسازى مىپردازد.
او مىگوید: تعاریف مختلفى براى حزب ارائه شده است که از مجموع این تعاریف مىتوان چهار عنصر اصلى زیر را به عنوان مؤلفههاى مقوم احزاب سیاسى مطرح کرد: 1. تکثرگرایى و پلورالیسم سیاسى یا پذیرش فعالیتهاى حزبى؛ 2. رقابت سیاسى یا تلاش براى دستیابى به مناصب دولتى و کرسىها؛ 3. مشارکت سیاسى یا تلاش براى اعمال نفوذ در تصمیمگیرىها و سیاستگذارىهاى دولتى؛ 4. انتخابات و حق رأى یا تلاش براى دستیابى به رأى بیشتر.
به نظر وى، کثرتگرایى محدود اعتقادى و اجتهاد تخطئهپذیر، از مبانىاى هستند که امکان پیدایش سطحى از تکثرگرایى سیاسى و احزاب را در جامعه اسلامى فراهم مىکنند؛ بنابراین، اصل خطا در اجتهاد، استنباط سیاسى افراد و دستاندرکاران مسائل سیاسى را نیز در معرض خطاپذیرى، نقد و انتقاد قرار مىدهد و همین امر، به پذیرش درجهاى از تکثرگرایى سیاسى در فرهنگ سیاسى اسلام (حداقل اندیشه شیعه) اشاره دارد. تعدد و تکثر مطلق وجود ندارد و همانگونه که تکثر مطلق در قلمرو دینشناسى و اخلاق به نفى حقیقت مىانجامد، تکثرگرایى مطلق در حوزه سیاست نیز به نفى هرگونه مدیریت سیاسى که مستلزم حداقلى از اجماع و توافق است، مىانجامد. از اینرو، میزان و حدود تکثرکرایى بسته به فرهنگ هر جامعه متفاوت خواهد بود.161
در نهایت، وى با اثبات نگرش مثبت اسلام به 4 مؤلفه حزب، براساس اصول فقهى و سیاسى پذیرفتهشده در اسلام، مانند اصل خطاى در اجتهاد، امر به معروف و نهى از منکر، شورا، رضایت و بیعت، النصیحة لامامالمسلمین و آزادى انتقاد، اصل نظارت، تعاون و...، وجود احزاب در جامعه اسلامى را مشروع و مثبت ارزیابى مىکند.
3. رویکرد فقهى:
الف. تبیین تحزب در گفتمان درون دینى و بىتوجهى به مفهوم معاصر آن: برخى با تمرکز بر وجود واژههاى «حزب، فئه، فرقه» و امثال آن در منابع اسلامى، وجود این واژگان را دلیلى بر وجود چنین مفاهیم و گروههایى در جامعه اسلامى دانسته، به تبیین حزب بر اساس اصول و آیات قرآنى پرداختهاند. در این دیدگاه، امکان صدق مفهوم «حزباللّه» بر همه احزاب سالم انسانى و ملى که آرمانهاى اصلاحگرایانه و خیرخواهانه دارند مثبت ارزیابى شده است.
احمدحسین یعقوب در تبیین حزب در اسلام، نخست آیاتى را که دربردارنده واژه حزب هست یادآورى مىکند. وى پس از تبیین مفهومى آیات یادشده، به تمایز «حزباللّه» و «حزبالشیطان» اشاره مىکند. نویسنده بدون اشاره به اصطلاح «حزب» در جهان معاصر، با بررسى معنا و مفهوم حزب در ادبیات دینى و قرآنى و اشاره به این مطلب که در اسلام حزب وجود دارد، شاخصهاى حزب را بر اساس آیات قرآن بیان مىکند.162
برخى نیز معتقدند: براى تبیین حزب مىتوان به دلایل و شاخصههایى در قرآن اشاره کرد؛ شاخصههایى نظیر:
1. وفاى به عهد: «أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (مائده: 1)؛
2. همیارى و تعاون در جهت تحقق ارزشهاى الهى: «وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى.» (مائده: 2)
براى فعالیت احزاب سیاسى نیز مىتوان شرایطى را برشمرد؛ از جمله:
1. اطاعت از رهبران حزبى در چارچوب اسلام: «لا طاعة لمخلوق فى معصیة الخالق»؛163
2. پایبندى به باورها، احکام و آموزههاى دین اسلام: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ» (آلعمران: 19)؛
3. انسجام و هماهنگى احزاب اسلامى در درون جامعه و مقابله با جریانهاى انحرافى؛
4. تلاش در حوزه کارآمدى جامعه و حکومت اسلامى و اعتقاد به حاکمیت و مشروعیت الهى؛
5. نظارت مستمر احزاب بر تحقق احکام اسلامى در جامعه و پرهیز از مناقشههاى تضعیفکننده نظام؛
6. جبههبندى در مقابل جریانهاى الحادى و غیراسلامى.164
نویسنده در تعریف حزب مىنویسد: «حزب در اندیشه اسلامى به گروهى از انسانها اطلاق مىشود که داراى انسجام و تشکّل بوده و در راستاى تأمین مصالح مادى و معنوى تلاش مىکنند.»165
تحلیل و بررسى:
1. حزب درون دینى را باید به گونهاى تعریف کرد که هم بر حزباللّه صدق کند و هم بر حزبالشیطان. در حالى که تعریف ایشان فقط حزباللّه را شامل مىشد و حتى از حیث درون دینى و اندیشه اسلامى نیز تعریف کاملى نیست؛ چون حزبالشیطان در این تعریف نمىگنجد.
2. تمایز اسلام و غرب در مبانى معرفتى و ارزشى و نگاه ابزارگرایانه اسلام به قدرت و حکومت، برخلاف رویکردهاى غربى، مانع اشتراک مفهومى این واژه در فرهنگ اسلامى و غربى نخواهد شد و تقسیم قرآنى حزب برخلاف نظر ایشان، صرفا با ملاک اعتقادى صورت نگرفته است.
3. به طور کلى، در بررسى مفهوم نوین حزب با رویکرد فقهى، نمىتوان با استدلال صرف به ظاهر آیات قرآنى، رد یا اثبات نظریهاى را نتیجه گرفت. در تبیین مفاهیم جدید، خلط بین مفهوم قدیم و جدید یک واژه پذیرفتنى نیست: زیرا با عدم تفکیک صحیح، ممکن است به اشتباه موضوعى تأیید یا رد گردد.
چنین رویکردى در تجویز حزب، ناشى از عوامل گوناگون و از جمله سادهاندیشى و بىتوجهى به مفهوم امروزین آن در ادبیات سیاسى است. طبعا آنها درصدد بررسى آیات قرآنى بدون توجه به حزب معاصر مىباشند. از اینرو، تبیین دقیق مفهوم و جایگاه حزب در اسلام، منوط به تعریفى روشن از حزب و شاخصههایى است که عالمان علوم اجتماعى در عصر کنونى ذکر کردهاند.
ب. اصل اجتهاد و خطاپذیرى در آن: اصل خطاپذیرى در اجتهاد، یکى از اصول بنیادین فقه شیعى است که تمامى فقهاى شیعه بر آن اتفاقنظر دارند. اصل خطاپذیرى، هرگونه جزمنگرى در احکام شرعى را با انسداد روبهرو نموده، به انفتاح باب اجتهاد مىانجامد. این امر، کلیه اجتهادات فقهى را در معرض نقد و انتقاد عالمانه قرار مىدهد و موجبشکوفایىبیشتر اجتهادهاى فقهى مىشود.
اگر عنصر اجتهاد در فقه اسلامى و انفتاح باب اجتهاد به مفهوم احترام به آراء و دیدگاههاى افراد در فهم و استنباط مسائل شرعى و فروع شریعت مورد پذیرش قرار گیرد، پذیرش تعدد آراء در زمینه امور عرفى و مسائل حکومتى، به دلیل ماهیت عرفى آنها، از زمینههاى مناسبترى برخوردار خواهد شد. بنابراین، اصل خطا در اجتهاد، استنباط سیاسى افراد و دستاندرکاران مسائل سیاسى را نیز در معرض خطاپذیرى، نقد و انتقاد قرار مىدهد و همین امر، به پذیرش درجهاى از تکثرگرایى سیاسى در فرهنگ سیاسى اسلام (حداقل اندیشه شیعه) اشاره دارد. فقه اسلامى در تعیین موضوعات عرفى و مسائل زندگى، پیرو است، نه پیشرو.166
حال که تکثرگرایى و تعدد در مذاهب فقهى در عین وحدت شریعت اسلامى پذیرفته مىشود و بر اساس آن، اجتهادهاى متعدد در فروع صورت مىگیرد، در امور عرفى، بخصوص مسائل سیاسى نیز که بر معیار مصالح و مفاسد استوار مىباشد و اجتهادهاى فقهى مجالى وسیع دارد، همچنان که مذاهب فقهى و استنباطهاى فقهى، متعدد است، ناگزیر باید تعدد و تکثر در احزاب سیاسى مورد پذیرش قرار گیرد.167
از سوى دیگر، اندیشه خطاپذیرى فقیه موجب مىشود به اجتهادات فقهى او در قبال مسائل اجتماعى، از جمله تصمیمات سیاسى، با دیده شک و تردید نگریسته شود و همین امر باعث مىشود تا فقه سیاسى شیعه، برخلاف اهل سنت، هرگز به اطاعت مطلق از حاکم مشروع تمایل نشان ندهد، بلکه با تکیه بر حسن و قبح عقلى افعال سیاسى که مصلحت و مفسده نوعى آنها با ملاک مطابقت با آراى عقلاى جامعه شناخته مىشود، به تصحیح آراى اجتهادى رهبران پرداخته و آنان را به تبعیت از رأى جمیع عقلاى جامعه ملزم نماید. حزب سیاسى سازوکار چنین فرایندى را فراهم مىکند.168
تحلیل و بررسى:
1. بعضى با توجه به احتمال خطاى مجتهد و حاکم اسلامى، به اشتباه حزب و مرجعیت حزبى را جایگزین «مرجعیت دینى» مىکنند و به این ترتیب، خواسته یا ناخواسته به ترجیح حاکمیت حزب و دموکراسى و طرد حاکمیت دینى تن مىدهند.169
2. بىتردید، خواست و اراده مردم نقشى جدى در نظام سیاسى خواهد داشت. اما مطلق کردن این خواست نادرست است این مطلب که فقیه در مقام فتوا دادن، باید ابتدا به موضوع بنگرد، سپس حکم آن را از منابع استخراج کند، درست است و به همین معنا مىتوان گفت که فقه پیرو است، نه پیشرو. اما نباید از این سخن بلافاصله نتیجه گرفت که حوزه موضوعات کلاً به دست عرف سپرده شده است.
3. این استدلال نیز که «چون مذاهب فقهى و استنباطهاى فقهى متعدد است، ناگزیر تعدد و تکثر در احزاب سیاسى مورد پذیرش قرار مىگیرد» مغالطهآمیز است، و حداکثر یک قیاس نادرست مىنماید. تکثر در استنباطهاى فقهى نمىتواند مبناى پذیرش تکثر در احزاب سیاسى باشد و باید براى آن مبناى دیگرى یافت.170
ج. وجوب احزاب از باب مقدمه واجب:
1) مقدمه اجراى اصل ولایت فقیه: وجود احزاب سیاسى مىتواند چونان مقدمهاى براى تحقق بسیارى از واجبات اسلامى لازم و ضرور باشد. در نظریه ولایت فقیه، دو ویژگى اساسى نهفته است که خواه در نظریه نصب یا انتخاب، میدان وسیعى را براى فعالیتهاى عرفى و عقلایى، و به منظور تمهید مقدمات استقرار فقیه حاکم تدارک مىنماید. نخست اینکه، در این نظریه، فقیه حاکم هرگز تعین شخصى ندارد، بلکه بر وصف عنوانى «فقیه» یا «فقیه جامعالشرایط» اکتفا شده است. دوم اینکه، فقیهان مورد اشاره در این نظریه، عملاً تعدد و تکثر دارند و بالقوه در تصدى منصب ولایت، رقابت خواهد بود. احزاب سیاسى، به عنوان مقدمه واجب، در شناسایى و معرفى مواضع نظرى و سیاسى فقیهان موضوع این نظریه از یکسو، و نیز بسیج مردم براى شرکت در انتخابات و تعیین و تشخیص مستقیم یا غیرمستقیم فقیه حاکم از سوى دیگر، کارکردهاى مهمى را مىتوانند به عهده بگیرند.171
2) مقدمه اصل امر به معروف و نهى از منکر: امر به معروف و نهى از منکر در جامعه اسلامى واجب است، و احزاب مقدمهاى براى آن مىباشند. مقدمه واجب هم واجب است. نتیجه این صغرا و کبرا، وجود تشکیل احزاب در جامعه اسلامى است.172
تحلیل و بررسى:
الف. تمسک به مقدمه واجب در تبیین ضرورت حزب صحیح نیست؛ چون احزاب به مثابه مقدمه براى حفظ نظام اسلامى و شناسایى حاکم اسلامى در نظر گرفته شدهاند، در حالى که تنها مقدمه براى نیل به ذىالمقدمه نمىباشند. در علم اصول در صورتى که تحقق ذىالمقدمه منوط به تحقق تنها یک مقدمه باشد آن مقدمه واجب است.
ب. تقدم احزاب براى واجب مذکور محل بحث و تردید است. اگر بتوان حفظ نظام اسلامى و یا شناسایى حاکم اسلامى را با ابزار و مقدمات دیگرى عینیت بخشید، دیگر نیازى به احزاب از باب مقدّمه واجب نمىباشد.173
ج. این استدلال محل تأمّل جدى است. ولىّفقیه در نظریه نصب، منصوب از جانب شارع است و تشخیص ولىّفقیه نیز مربوط به کارشناسان خبره است و ورود احزاب سیاسى در این روند، آن را دچار آفتهاى انتخاباتى مىکند که اصلاً به مصلحت نیست؛ چراکه مستلزم نوعى رقابت و نزاعهاى حزبى و سیاسى است که با جنبه الهى آن سازگارى ندارد.174
د. تبیین حزب براساس اصل بیعت: در اینباره اختلافنظر وجود دارد. برخى بیعت و انتخابات را یکى دانسته و از این طریق، مبانى فقهى انتخابات را ـ که یکى از مؤلفههاى حزب مىباشد ـ مسلم تلقّى مىکنند.175
اما برخى فقها بین آن دو فرق قایل شدهاند. در بیعت حق فسخ وجود ندارد، اما در انتخابات، انتخابکنندگان مىتوانند به طور دستهجمعى انتخابشونده را از مقام خود عزل کنند.176
ه. تبیین حزب براساس اصل امور حسبه: در این رویکرد، نهاد حسبه موضوعیت ندارد و کارکردهاى آن اصل دانسته شده است و در نهایت، هر تشکل و ادارهاى که بتواند وظایف این نهاد را انجام دهد تحت عنوان کلى «خیرات» جاى مىگیرد و نه تنها محدودیت و محذوریت شرعى ندارد، بلکه مورد تشویق اسلام قرار گرفته است. احزاب سیاسى نیز به دلیل کارکردهاى مثبتى که دارند، یکى از موارد خیرات هستند و هیچ منعى براى راهاندازى آنها وجود ندارد.
و. تبیین حزب با توجه به کارکردهاى مثبت احزاب: موارد زیر مىتوانند از جمله کارکردهاى مثبتحزب به شمار آیند:
1. سازماندهى نیروهاى متخصص و کارآمد در عرصههاى گوناگون؛
2. نزدیک کردن افکار مشابه؛
3. آموزش سیاسى و بالا بردن سطح آگاهىها؛
4. جلوگیرى از استبداد سیاسى؛
5. نقد حکومت و نظارت بر آن؛
6. انتقاد سالم و پیشنهاد مناسب به دولت در جهت اصلاح برنامههاى آن؛
7. فراهم آوردن زمینه مشارکت سیاسى؛
8. رقابت سالم؛
9. حاضر کردن مردمدر صحنهوحساسنمودن آنها؛177
10. ترویج معروفها و جلوگیرى از منکرهاى سیاسى، اخلاقى و فرهنگى؛
11. ایجاد وحدت و همدلى در بین مردم به منظور تقویت وحدت ملى؛
12. جهت دادن به تمایلات انسانها در بستر اجتماع براى رسیدن به سعادت.
برخى با مفروض انگاشتن مقتضیات نظرى حزب سیاسى و بسترهاى سیاسى و فرهنگى آن، با توجه به کارکردهاى مثبتحزب،مبانىفقهىآنرا استخراج نمودهاند.
ز. تبیین حزب براساس اصل عدمالمانع (کارکردهاى منفى حزب): این عوارض منفى به نظر بعضى از نویسندگان اسلامى، ذاتى تحزب هستند و برخى دیگر نیز عکس آن را معتقدند: محمد عبدالقادر ابوفارس، برخى عوارض منفى تحزب در دولت اسلامى را چنین ذکر مىکند:
1. از جمله مهمترین عوارض منفى تکثرگرایى و احزاب سیاسى، ایجاد تفرقه و تنازع و احیا و گسترش اختلافات مکنون در جامعه اسلامى است که باعث تضعیف قواى امت و سستى بنیاد دولت اسلامى در برابر دشمنان مى شود: «وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ.» (انفال: 46)
در شرایط التهاب انتخاباتى، احزاب سیاسى که در جستوجوى رأى مردم هستند، فکر اجتهادى رقیب را به شدت مورد هجوم قرار مىدهند. خصومتها و پردهدرىها افزون شده و مخاصمات از سطح زبان، به درگیرىهاى اجتماعى کشیده مىشود.178
2. گفته مىشود که احزاب سیاسى، آرامش و اعتقاد انسانها را تهدید مىکنند و با ایجاد فضاى تردید و عدم اطمینان در جامعه، باعث ایجاد تشویش روانى و اضطراب در افکار و اذهان مىشوند و بدین ترتیب، موجب اختلال در فرهنگ دینى، اخلاقى، حقوقى و سیاسى خواهند بود.
3. فعالان حزبى و حامیان تودهاى آنان، قهرا مرتکب بعضى از محظورات و محرمات شرعى شده و طبعا احزاب سیاسى در طریق مقدمات ارتکاب حرام قرار مىگیرند. مسائلى نظیر غیبت، نمّامى، دروغ و شهادت دروغ، تعریف بیجا و اغراقآلود همدلان و بدگویى از مخالفان، افترا و تجسس حرام را سبب شده و به طور کلى، باعث چهرهسازىهاى مثبت و منفى در سایه تبلیغات احساسى مىشوند و موجب رشد تدلیس و ریا در عقاید و رفتار سیاسى مىگردند.179
4. تعصب حزبى یکى از آفاتى است که موجب خدشه در آزاداندیشى و عقلانیت افراد مىشود. فعالان حزبى که با توجه به الزامات حزب و جناح خود عمل مىکنند، در واقع، بسیارى از قوانین احکام شریعت را بنا بر مصالح حزب و گروه خاص خویش توجیه و تفسیر مىنمایند و همواره خود و گروه خود را در مقابل رقیب تزکیه مىکنند: «فَلَا تُزَکُّوا أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى.»(نجم: 32)
به طور کلى، نظامهاى حزبى همواره از کارویژه اصلى خود، به عنوان ابزار کشف مصالح نوعى و مشارکت سیاسى، تغییر ماهیت داده و شریعت و انسانها را در خدمت منافع حزبى و جناحى قرار مىدهند و طبعا حیات معقول انسانها را تحدید مىکنند.180
اکثر اندیشهورانى که درباره حزب به بحث پرداختهاند با رویکرد اقتضایى بوده است؛ یعنى آنها مقتضى وجود حزب را بررسى، اثبات و پذیرفتهاند، اما از باب عدمالمانع درباره کارکردهاى منفى حزب و نسبت دین با آنها نظرى و راهحلى ارائه ندادهاند. تردیدى نیست که کارکردهاى مثبت احزاب سیاسى با منع و حظر شرعى مواجه نخواهد بود، بلکه مىتواند مصداق عناوین مطلوب شرع باشد، اما آنچه چالشبرانگیز است کارکردهاى منفى احزاب سیاسى است. در این سطح، راهکارى که براى برونرفت از این چالش پیشنهاد مىشود نگاه به سیره عملى معصومان علیهمالسلام در ارتباط با گروههایى است که برخى از کارویژههاى احزاب سیاسى را داشتهاند. براى مثال، در زمان امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز گروههاى مخالفى مانند خوارج و ناکثین حضور داشتند که برخورد امیرالمؤمنین علیهالسلام با آنها مىتواند از باب عدمالمانع مورد مداقه قرار گیرد. «امیرالمؤمنین علیهالسلام با خوارج در منتهاى درجه دموکراسى رفتار کرد، در حالى که او خلیفه بود و آنها رعیتش و هرگونه اعمال سیاستى برایش مقدور بود، اما زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتى سهمیه آنان را از بیتالمال قطع نکرد. به آنها نیز همچون سایر افراد مىنگریست... آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبهرو مىشدند و صحبت مىکردند.»181 «آنها در ابتدا آرام بودند... اما کمکم روششان را عوض کردند و تصمیم گرفتند دست به انقلاب بزنند. حرکت کردند و دست به طغیان زدند. امنیت راهها را سلب کردند، غارتگرى و آشوب را پیشه کردند. مىخواستند با این وضعیت دولت را تضعیف کنند و حکومت امام على علیهالسلام را از پاى درآورند. اینجا دیگر جاى آزادى نبود؛ زیرا اظهار عقیده نیست، بلکه اخلال به امنیت اجتماعى و قیام مسلحانه علیه حکومت شرعى است.»182 پس آزادى احزاب سیاسى تا سطحى قابل قبول است که نظم و امنیت عمومى جامعه، جان و مال مردم، حکومت شرعى، استقلال کشور و اساس اسلام در خطر نباشد. «در حکومت اسلامى احزاب آزادند. هر حزبى اگر عقیده غیراسلامى هم دارد آزاد است، اما اجازه توطئهگرى و فریبکارى نمىدهیم.»183
تحلیل و بررسى: اشکال نگاه کارکردگرایانه به حزب در این است که «حزب سیاسى نیز همانند هر ابزار اعتبارى و عقلایى دیگر، امرى ذووجهین است و همزمان پیامدهاى مثبت و منفى خاصى در ساخت عمومى و سیاسى جامعه برجاى مىگذارد.»184 از اینرو، با رویکرد و نگاه صرف به کارکردهاى مثبت و یا منفى حزب نمىتوان مبناى فقهى آن را استخراج و تدوین کرد، بلکه باید با نگاهى جامع به مبانى و کارکردهاى حزب، اعم از مثبت و منفى، آن رابررسى کرد.
نتیجهگیرى
از آنچه گفته شد، مىتوان نتایج ذیل را استخراج کرد:
1. با بررسى مفهوم حزب با رویکرد تاریخى و به معناى عام و جهانشمول آن، این نتیجه حاصل مىشود که «حزب» پدیدهاى همزاد تشکیل اولین اجتماعات کهن و کوچک قبیلگى است. منشأ پیدایش احزاب را مىتوان ناشى از گسستها، اختلافها و تضادهاى اجتماعى دانست که در سطح جوامع رخ مىداد که در آن، افرادى براى کسب قدرت و مقابله با گروه حاکم بر اجتماع، اقدام به ایجاد گروههایى رقیب مىکردند.
2. این مفهوم از حزب ضمن آنکه با تعاریفى که اهل زبان و نیز سیاستشناسان از حزب ارائه کردهاند سازگار است، با کاربرى حزب در متون اسلامى نیز همخوانى دارد. حزب سیاسى به این اعتبار، اختصاص به هیچ تمدنى ندارد، بلکه حزب به این معنا عام و جهانشمول است که قدمتى کهن به عمق تاریخ شکلگیرى جوامع کوچک تا به امروز را دارد. از اینرو، مىتوان گفت که حزب به مفهوم عام، در همه جوامع از جمله جوامع اسلامى و غربى به نوعى وجود داشته است. بنابراین، حزب را باید به گونهاى تعریف کرد که هم بر حزباللّه صدق کند و هم بر حزبالشیطان و همچنین منطبق با مفهوم امروزین آن در ادبیات علوم سیاسى و اجتماعى در همه جوامع باشد.
3. تعریف مطلوب ما از «حزب» چنین است: «حزب به گروهى منسجم از انسانها اطلاق مىشود که داراى تشکل سیاسى و سازمانیافته، و اصول، مبانى و آرمانهاى مشترک هستند و درصدد دستیابى به اهداف تعیینشده از طریق کسب قدرت یا کنترل حکومت مىباشند که در نتیجه آن، سیاستهاى مطلوب خود را در قالب تصمیمسازىها و سطوح سیاسى جامعه اعمال و تعقیب مىنمایند.»
4. با توجه به استعمالات حزب در منابع دینى، از جمله ذکر دو اصطلاح «حزباللّه» و «حزبالشیطان» و شاخصهها و مؤلفههاى آن در قرآن، روشن شد که بین حزب به مفهوم اسلامى و غربى، در حوزه مفهومى تفاوتى وجود ندارد و تقسیم قرآنى حزب صرفا با ملاک اعتقادى صورت نگرفته است، بلکه شاخصهها و مؤلفههاى حزب از جمله سازماندهى در قالب یک تشکل سیاسى و سازمانى (ساختار)، اهداف و آرمانهاى سیاسى مشترک (اهداف) و تلاش براى جلب حمایت عمومى و رقابت و تلاش براى کسب قدرت و کنترل حکومت (رقابت و کارویژه)185 و تمایز براساس برخى مابهالتفاوتها در اصطلاح دینى حزب نیز وجود دارد.
5. واضح است که بین حزب در اسلام با آنچه در غرب وجود دارد در مبانى معرفتى و ارزشى تفاوتهایى بنیادى وجود دارد. قدرت در اسلام و حزب اسلامى ارزش و هدف غایى و نهایى نیست، بلکه هدف میانى و ابزارى براى تحقق هدف اصلى از حکومت، که همان رسیدن به سعادت دنیوى و اخروى مىباشد، به شمار مىرود. اما این نکته مانع اشتراک مفهومى این واژه در فرهنگ اسلامى و غربى نخواهد شد.
6. با پذیرش مفهوم عام مذکور از حزب و با توجه به شاخص قرآنى براى دستهبندى احزاب، مىتوان پیشینه احزاب را در اول خلقت و در قالب دو حزب «حزباللّه» (با عضویت حضرت آدم و حواء و هابیل) و «حزبالشیطان» (با عضویت ابلیس و جنودش از جمله قابیل) جستوجو کرد.
7. در زمان حکومت اسلامى پیامبر صلىاللهعلیهوآله نیز مىتوان از دستهبندىهاى موجود تعبیر به حزب کرد؛ مانند: «حزب انصار»، «حزب مهاجرین»، «حزب قریش»، «حزب یهود»، و قبایل دیگرى که مطرح بودند. از اینرو، جنگى که برآمده از ائتلاف قریش با یهود و دیگر قبایل دشمن برضد اسلام شکل گرفت، به «جنگ احزاب» شهرت یافت. در زمان امیرالمؤمنین علیهالسلام، نیز مىتوان از احزابى همچون «ناکثین»، «قاسطین»، و «مارقین» نام برد.
8. با توجه به اینکه امت اسلامى مىتوانند با رعایت شاخصههایى که در آیه 22 سوره «مجادله» ذکر شد، همگى تحت عنوان حزباللّه قرار گیرند (مانند جامعه امام زمان بعد از اصلاحات مهدوى) یا افراد جامعهاى همگى تحت عنوان حزبالشیطان قرار گیرند (مانند صهیونیستها)، از اینرو، تعدد احزاب در جامعه جزء ویژگىهاى لاینفک حزب شمرده نمىشود.
9. مىتوان تصور کرد که در جامعه اسلامى احزابى مخالف حکومت اسلامى و یا حتى احزابى که معتقد به ارزشهاى اسلامى نیستند شکل گرفته باشند. طبیعى است چارچوب فعالیت این احزاب، قانون اساسى حاکم در جامعه، که الهام گرفته از اسلام است، مىباشد، یعنى برایند فعالیت آنان از سویى نباید به تضعیف نظام اسلامى منجر شود و از سوى دیگر، باید مستقیم و غیرمستقیم جهتگیرى فعالیتشان در راستاى کمک به تأمین معاش و معاد باشد.186
10. میزان خوب یا بد بودن حزب، شاخصههاى درون دینى و درون فرهنگى است و اسم ملاک نیست. «اینطور نیست که حزب خوب یا بد باشد یا هر حزبى خوب باشد؛ میزان ایده حزب است و اگر ایده چیز دیگرى باشد این حزب شیطان است، هر اسمى هم داشته باشد. بنابراین، ما باید کوشش کنیم حزبمان را حزباللّه قرار دهیم.»187
منابع
ـ آصفى، محمدمهدى، ولایهالامر، تهران، مجمع العالمى للتقریب بین المذاهب الاسلامى، 1426ق.
ـ آقابخشى، على و دیگران، فرهنگ علوم سیاسى، تهران، چاپار، 1383.
ـ ابوفارس، محمد عبدالقادر، التعددیه فى ظل الدولة الاسلامیه، لبنان، الریان، 1994م.
ـ الجر، خلیل، فرهنگ لاروس، ترجمه احمد طبیبیان، تهران، امیرکبیر، 1375.
ـ الوین. ى، سو، تغییر اجتماعى و توسعه، ترجمه محمود حبیبى مظاهرى، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردى، 1378.
ـ امام خمینى، صحیفه نور، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، بىتا.
ـ پیشهورى، احمد، درسنامه جامعهشناسى سیاسى، تهران، دانشکده حقوق و علوم سیاسى.
ـ جعفرى، محمدتقى، «پلورالیسم و کثرتگرایى دینى»، نقد و نظر، ش 3و4، تابستان و پاییز 1375.
ـ خلیلى، محمدعلى، فرهنگ عربى به فارسى، تهران، کتابفروشى اعلمى، بىتا.
ـ داوود فیرحى، مبانى فقهى و کلامى حزب در مذهب شیعه، تهران، همشهرى، 1378.
ـ دوورژه، موریس، اصول علم سیاست، ترجمه ابوالفضل قاضى، تهران، فرانکلین، 1349.
ـ ـــــ ، جامعهشناسى سیاسى، ترجمه ابوالفضل قاضى، تهران، دانشگاه تهران، 1367.
ـ ـــــ ، احزاب سیاسى، ترجمه رضا علوى، تهران، امیرکبیر، 1375.
ـ رابرتسون، دیوید، فرهنگ سیاسى معاصر، ترجمه عزیز کیاوند، تهران، البرز، 1375.
ـ رازى، فخر، مفاتیحالغیب، بیروت، دار احیاء التراثالعربى، 1420ق.
ـ راغب اصفهانى، حسینبن محمد، المفردات فى غریبالقرآن، بىجا، نشر الکتاب، 1404ق.
ـ زیباکلام، صادق، استبداد مانع تاریخى تحزب در ایران، مجموعه مقالات تحزب و توسعه سیاسى، تهران، همشهرى، 1378.
ـ سجادى، عبدالقیوم، مبانى تحزب در اندیشه سیاسى اسلام، قم، بوستان کتاب، 1382.
ـ ـــــ ، «نگرش دینى بر مؤلفههاى مقوم حزب»، بازتاب اندیشه، ش 21، آذر 1380، ص 43ـ49.
ـ صداقت، قاسمعلى، «تحزب و مبانى آن در فقه سیاسى شیعه»، معرفت، ش 125، اردیبهشت 1387، ص 73ـ88.
ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان، قم، جامعه مدرسین، 1417ق.
ـ عالم، عبدالرحمن، بنیادهاى علم سیاست، تهران، نى، 1373.
ـ عبدالکریم عتوم، محمد، النظریه السیاسیه المعاصر للشیعه، عمان، دارالبشیر، 1998م.
ـ غزنوى، جواد، «راههاى گشایش توسعه دینى»، گفتمان نو، ش 5، بهار 1384.
ـ فیرحى داوود، «مبانى حزب و آزادى در اسلام»، علوم سیاسى، ش 3، زمستان 77، ص 133ـ149.
ـ کیوپیت، دان، دریاى ایمان، ترجمه حسن کامشاد، تهران، طرح نو، 1377.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
ـ مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآنالکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.
ـ مطهّرى، مرتضى، پیرامون انقلاب اسلامى، قم، اسلامى، 1361.
ـ ـــــ ، جاذبه و دافعه على علیهالسلام، چ نوزدهم، قم، صدرا، 1374.
ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1380.
ـ نقیبزاده، احمد، حزب و نقش آن در جوامع امروز، تهران، دادگستر، 1378.
ـ نوروزى، محمدجواد، «جایگاه حزب در اسلام»، معرفت، ش 90، خرداد 1384، ص 96ـ103.
ـ نورى، میرزاحسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسة آلالبیت، 1408ق.
ـ واحدى، علىبن احمد، اسباب النزول، بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا.
ـ وکیلى، محمدعلى، جایگاه و کارکرد احزاب سیاسى در نظام سیاسى اسلام، مجموعه مقالات تحزب و توسعه، تهران، همشهرى، 1378.
ـ یاسین، عبدالجواد، السلطه فى الاسلام، بیروت، المرکز الثقافى العربى، 1998م.
* دانشجوى کارشناسى ارشد علوم سیاسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 12/3/90 ـ پذیرش: 13/10/90.
zolfaghary_mohammad.w1360@yahoo.com
103ـ احمد نقیبزاده، حزب سیاسى و عملکرد آن در جوامع امروز، تهران، دادگستر، 1378.
104ـ حجتاللّه ایوبى، پیدایى و پایایى احزاب سیاسى در غرب، تهران، سروش، 1379.
105ـ عبدالقیوم سجادى، مبانى تحزب در اندیشه سیاسى اسلام، قم، بوستان کتاب، 1382.
106ـ داوود فیرحى، مبانى فقهى و کلامى حزب در مذهب شیعه، تهران، همشهرى، 1378.
107ـ قاسمعلى صداقت، «تحزب و مبانى آن در فقه سیاسى شیعه»، معرفت، ش 125، اردیبهشت 1387، ص 73ـ88.
108ـ محمدجواد نوروزى، «جایگاه حزب در اسلام»، معرفت، ش 90، خرداد 1384، ص 96ـ103.
109ـ محمدعلى خلیلى، فرهنگ عربى به فارسى، ص 122.
110ـ ر.ک: خلیل الجر، فرهنگ لاروس، ترجمه احمد طیبیان.
111ـ حسینبن محمد راغباصفهانى، المفردات فى غریبالقرآن، ج 1، ص 231.
112ـ حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآنالکریم، ج 2، ص 207.
113ـ فخر رازى، مفاتیحالغیب، ج 12، ص 387.
114ـ احمد نقیبزاده، همان، ص 13.
115ـ همان، ص 14.
116ـ مائده: 56؛ مجادله: 19و 22؛ مؤمنون: 53؛ فاطر: 6؛ روم: 32.
117ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 16، ص 273.
118ـ همان، ج 15، ص 47.
119ـ فخر رازى، مفاتیحالغیب، ج 12، ص 387.
120ـ علىبن احمد واحدى، اسبابالنزول، ج 1، ص 202.
121ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 13، ص 346.
122ـ هود: 17؛ رعد: 36؛ مریم: 37؛ احزاب: 20و22؛ ص: 11و 13؛ غافر: 5 و 30؛ زخرف: 65.
123ـ ر.ک: محمدجواد نوروزى، همان.
124ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 23، ب 7، ص 144.
125ـ همان، ج 18، ب 3، ص 341.
126ـ میرزاحسین نورى، مستدرکالوسائل، ج 12، ب 23، ص 256.
127ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 2، ب 14، ص 98.
128ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 31، ص 559.
129ـ احمد پیشهورى، درسنامه جامعهشناسى سیاسى، ص 72.
130ـ موریس دوورژه، جامعهشناسى سیاسى، ترجمه ابوالفضل قاضى، ص 426.
131ـ احمد نقیبزاده، همان، ص 13.
132ـ دیوید رابرتسون، فرهنگ سیاسى معاصر، ترجمه عزیز کیاوند، ص 110.
133ـ ر.ک: عبدالرحمن عالم، بنیادهاى علم سیاست، ص 225ـ243.
134ـ على آقابخشى و دیگران، فرهنگ علوم سیاسى، ص 193.
135ـ قانون فعالیت احزاب جمهورى اسلامى ایران، ماده 1.
136ـ موریس دوورژه، اصول علم سیاست، ترجمه ابوالفضل قاضى، ص 137.
137ـ حجتاللّه ایوبى، همان، ص 60.
138ـ همان، ص 65.
139ـ ر.ک: موریس دوورژه، احزاب سیاسى، ترجمه رضا علوى.
140ـ ى. سو. الوین، تغییر اجتماعى و توسعه، ترجمه محمود حبیبى مظاهرى، ص 41.
141ـ براى آگاهى بیشتر، ر.ک: دان کیوپیت، دریاى ایمان، ترجمه حسن کامشاد، ص 413.
142ـ احمد نقیبزاده، همان، ص 13.
143ـ قاسمعلى صداقت، همان، ص 73ـ88.
144ـ محمدعلى وکیلى، جایگاه و کارکرد احزاب سیاسى در نظام سیاسى اسلام، ص 199ـ200.
145ـ جواد غزنوى، «راههاى گشایش توسعه دینى»، گفتمان نو، ش 5، ص 108ـ109.
146ـ محمد مجتهد شبسترى، نقدى بر قرائت رسمى از دین، ص 18.
147ـ همو، امتناع مبانى فقهى و کلامى تحزب، ص 135ـ136.
148ـ ر.ک: قاسمعلى صداقت، همان.
149ـ صادق زیباکلام، استبداد مانع تاریخى تحزب در ایران، ص 196ـ198.
150ـ ر.ک: محمدجواد نوروزى، همان.
151ـ ر.ک: عبدالجواد یاسین، السلطة فى الاسلام.
152ـ داوود فیرحى، مبانى فقهى و کلامى حزب در مذهب شیعه، ج 3، ص 99.
153ـ همان.
154ـ محمد عبدالکریم عتوم، النظریة السیاسة المعاصر للشیعه، ص 45ـ56.
155ـ داوود فیرحى، مبانى فقهى و کلامى حزب در مذهب شیعه.
156ـ ر.ک: محمدجواد نوروزى، همان.
157ـ داوود فیرحى، مبانى فقهى و کلامى حزب در مذهب شیعه، ص 103ـ104.
158ـ ر.ک: محمدجواد نوروزى، همان.
159ـ داوود فیرحى، مبانى فقهى و کلامى حزب در مذهب شیعه، ص 103ـ104.
160ـ ر.ک: محمدجواد نوروزى، همان.
161ـ ر.ک: عبدالقیوم سجادى، «نگرش دینى بر مؤلفههاى مقوم حزب»، بازتاب اندیشه، ش 21.
162ـ محمد ثقفى، تحزب و احزاب در مبانى فرهنگ اسلامى، ص 17ـ18.
163ـ نهجالبلاغه، کلمات قصار، ش 65.
164ـ ر.ک: محمدجواد نوروزى، همان.
165ـ همان.
166ـ همان.
167ـ محمد عماره، الاسلام و التعددیة، ص 165.
168ـ داوود فیرحى، مبانى فقهى و کلامى حزب در مذهب شیعه، ص 103ـ104.
169ـ ر.ک: محمدجواد نوروزى، همان.
170ـ همان.
171ـ ر.ک: داوود فیرحى، مبانى فقهى و کلامى حزب در مذهب شیعه.
172ـ حسینعلى منتظرى، استفتائات، ج 2، ص 267.
173ـ ر.ک: محمدجواد نوروزى، همان.
174ـ ر.ک: قاسمعلى صداقت، همان، ص 73ـ88.
175ـ ر.ک: محمدمهدى آصفى، ولایهالامر نصب حاکم در عصر غیبت و بیعت سیاسى.
176ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 22، ص 71ـ72.
177ـ سیدصادق حقیقت، «جایگاه احزاب در اندیشه سیاسى اسلام»، علوم سیاسى، ش 3، ص 158ـ159.
178ـ محمد عبدالقادر ابوفارس، التعددیة فى ظل الدولهالاسلامیه، ص 41.
179ـ محمدتقى جعفرى، «پلورالیسم و کثرتگرایى دینى»، نقد و نظر، ش 3و4، ص 343.
180ـ محمد عبدالقادر ابوفارس، همان، ص 42.
181ـ مرتضى مطهّرى، جاذبه و دافعه على علیهالسلام، ص 139.
182ـ همان، ص 142ـ143.
183ـ مرتضى مطهّرى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 17.
184ـ داوود فیرحى، «مبانى حزب و آزادى در اسلام»، علوم سیاسى، ش 3، ص 133.
185ـ احمد نقیبزاده، همان، ص 13.
186ـ ر.ک: محمدجواد نوروزى، همان.
187ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 17، ص 45.