دین و نقش آن در پیشگیرى و رفع اختلافات اجتماعى از منظر قرآن
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیست و یکم ـ شماره 173 ـ اردیبهشت 1391، 93ـ105
دین و نقش آن در پیشگیرى و رفع اختلافات اجتماعى از منظر قرآن
حسین عبدالمحمدى*
چکیده
اختلاف و ستیز انسانها با یکدیگر از یکسو، از آثار عالم طبیعت و تزاحمات مادى و زندگى اجتماعى انسان و از سوى دیگر، ناشى از زیادهخواهى و استخدامطلبى اوست. ادیان الهى و مکاتب بشرى براى پیشگیرى و رفع اختلافات، پیشنهاداتى ارائه کردهاند. اسلام نیز به عنوان کاملترین دین الهى، برنامههایى در این زمینه مطرح کرده است.
این تحقیق با رویکرد تحلیلى، به بررسى مهمترین دستورهاى اسلام در زمینه پیشگیرى از اختلافات و درگیرىها و رفع چالشهاى اجتماعى از منظر قرآن کریم پرداخته است. در ابتدا به ده اصل دینى براى پیشگیرى از اختلافات و از بین بردن ریشههاى آن، و سپس شش اصل مهم دینى براى رفع اختلافات بیان شده است.
کلیدواژهها: دین، اسلام، قرآن، اختلافات، چالشها.
مقدّمه
اختلاف و ستیز انسانها با یکدیگر از آثار عالم طبیعت و تزاحمات مادى و زندگى اجتماعى انسان است. تاریخ زندگى بشر نشان مىدهد انسانها همواره گرفتار اختلاف و ستیز با یکدیگر بودهاند. خداوند متعال پیش از آفرینش انسان به این ویژگى او توجه داشته است و به فرشتگان، که از فلسفه آفرینش چنین موجودى ستیزهجو سؤال کردند، فرموده است: من چیزى درباره آدم مىدانم که شما نمىدانید.[365] ریشه ستیزهجویى انسان به این امر بازمىگردد که او علاوه بر آنکه گرایشهاى معنوى و الهى دارد، زیادهخواه و استخدامطلب بوده و همواره به دنبال کسب منافع بیشتر است. از اینرو، براى بهرهمندى بیشتر از امکانات مادى، به پایمال کردن حقوق دیگران تمایل دارد. فلسفه پیدایش قوانین اجتماعى نیز مهار این روحیه انسان و ایجاد محیطى مناسب براى زندگى است.
مکاتب بشرى در طول تاریخ، قوانین فراوانى در این زمینه پیشنهاد کردهاند، اما بشریت در سایه عمل به آنها به جامعهاى سالم و فارغ از کشمکش و اختلاف نرسیده است. ورود میلیونها پرونده در سال به دستگاههاى قضایى کشورها و حوادث تلخ زندگى بشر در عصر حاضر، مویّد این است که قوانین بشرى قادر به تأمین نیاز کامل انسان در این زمینه نبوده است.
اسلام کاملترین برنامهاى است که خداوند متعال، آفریننده عالم و آدم، براى تنظیم روابط چهارگانه انسان، به سوى برترین سفیرش حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآلهفرستاده و براى پیشگیرى از اختلافات و رفع آنها، برنامههایى ارائه کرده و تنها راه نجات بشریت این است که به این دین آسمانى ایمان بیاورد و تسلیم برنامههاى الهى آن شود و در عمل، به آن پایبند باشد.
گواه کارآمدى مقرّرات اسلام در مهار چالشهاى اجتماعى و رفع اختلافات فردى و اجتماعى، وضعیت جامعه حجاز قبل و بعد از اسلام است. حجاز قبل از اسلام کانون درگیرى، غارتگرى و کشمکش قبایل با یکدیگر بود و به برکت اسلام، از آن نجات یافت و در پرتو دین به امنیت اجتماعى دست یافت. قرآن کریم در اینباره مىفرماید: «وَاذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانا وَکُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا» (آلعمران: 103)؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمن [یکدیگر ]بودید، پس میان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید، و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید.
منابع روایى و تاریخى نیز به وضوح این حقیقت را تأیید مىکنند.[366] همچنین مسلمانان در پرتو تعالیم اسلام، در مرحلهاى از تاریخ توانستند جامعه و امّتى پدید آورند که گسترهاش از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام را دربر مىگرفت و تمدن اسلامى را، که از تمدنهاى بزرگ جهان است، بنیان نهادند.[367]
این مقاله به برنامهها و مقرّرات اسلام، که در مهار اختلافات و کشمکشها و رفع آنها مؤثرند، مىپردازد. پیش از آن، تذکر چند نکته لازم است:
1. اسلام تکریم انسانهاى دیگر و رعایت حقوق آنان را نه از سرناچارى و اضطرار اجتماعى، بلکه به عنوان یک مسئولیت الهى و تکلیف شرعى لازم مىداند.[368]
2. اسلام تکاپوى همه انسانها در به وجود آوردن زندگى اجتماعى سالم را از باب مقدّمه لازم براى حیات معقول و رسیدن انسان به قرب الهى واجب مىداند. بدون تردید، در جامعهاى که کشمکش و درگیرى وجود دارد تعالى علمى و اخلاقى و تقرّب به خدا، که هدف خلقت است، با مشکل مواجه خواهد بود. معرفى عدالت اجتماعى به عنوان هدف بعثت انبیا نیز از این باب است.[369]
3. ایمان از مقولات ذومراتب است[370] و مؤمنان در دیندارى متفاوتند. از اینرو، به هر میزان، افراد یک جامعه پایبند مقرّرات دینى باشند، امنیت و آرامش اجتماعى بیشترى برقرار خواهد بود. از اینرو، در ارزیابى کارکرد اسلام، جامعهاى که دیندارانش در سطح پایینى از ایمان قرار دارند، نمىتواند ملاک قرار گیرد.
4. رابطه قوانین اسلام با یکدیگر رابطهاى نظاممند است که تعطیلى هریک، تأثیرى منفى بر کارآمدى کل آن دارد و چون در حال حاضر بسیارى از مسلمانان، گرچه اسلام را به عنوان یک دین آسمانى مىدانند، اما در مقام عمل، به همه مقرّرات آن پایبند نیستند و عملاً سکولاریست بوده و از اینرو، نمىتوانند الگوى مناسبى براى ارزیابى کارآمدى اسلام باشند. بنابراین، تفکیک بین وضعیت موجود و مطلوب اسلام ـ که در این مقاله مطرح مىشود ـ ضرورت دارد.
5. اختلاف و کشمکش قلمرو وسیعى دارد؛ از نزاع و درگیرى بین دو فرد، دو خانواده، تا درگیرى دو کشور را شامل مىشود. در این تحقیق، آنچه مورد توجه است اختلافات بین افراد و قبایل و گروههاى اجتماعى است، گرچه بسیارى از مطالبى که مطرح مىشود، در اختلافات خانوادگى و بین دولتها نیز کاربرد دارد.
6. «دین» عبارت است از: مجموعه معارفى که در قرآن کریم و سیره و سخن پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و خاندان معصوم او مطرح شده و مشتمل بر سه محور اساسى عقاید، احکام و اخلاق است.
درباره پیشینه تحقیق گرچه مفسّران در ضمن تفسیر آیات اجتماعى قرآن کریم و نویسندگان در ضمن موضوعات مربوط به فواید و کارکردهاى دینى مباحثى درباره نقش دین در پیشگیرى و رفع اختلافات اجتماعى مطرح کردهاند، اما کتاب یا مقاله مستقلى در این زمینه یافت نشد و مقاله حاضر از جهت بررسى جامع مسئله تحقیق با رویکرد قرآنى کاملاً نو و ابتکارى است.
سؤال اصلى پژوهش حاضر عبارت است از: نقش دین در پیشگیرى و رفع اختلافات اجتماعى چیست؟
سؤالات فرعى هم عبارتند از:
ـ راهکارهاى اسلام براى پیشگیرى و رفع اختلافات اجتماعى کدامند؟
ـ برنامههاى اسلامبراىحلّ اختلافاتاجتماعى کدامند؟
ـ شرط اساسى کارآمدى قوانین اسلام در عینیت جامعه کدام است؟
راهکارهاى اسلام براى پیشگیرى اختلافات
اسلام براى از بین بردن زمینههاى اختلاف و درگیرى، برنامههایى ارائه کرده است. در صورتى که این برنامهها مورد توجه قرار گیرند، کشمکشهاى فردى و اجتماعى به حداقل مىرسد. در اینجا، مهمترین آنها را تحت دو عنوان «راهکارهاى ایجابى» و «راهکارهاى سلبى» بررسى مىکنیم:
الف. راهکارهاى ایجابى
اسلام براى از بین بردن زمینههاى اختلاف و درگیرى در جامعه دستوراتى داده که مهمترین آنها عبارت است از:
1. هشدار نسبت به بازتاب اعمال: ریشه بسیارى از اختلافات این است که افراد به حقوق دیگران تجاوز مىکنند و این کار را نوعى زرنگى مىدانند. اینان از عواقب کار خود غافلند. اگر باور داشته باشند که چیزى در این عالم گم نمىشود و بازتاب عملشان را خواهند دید و روزى حقایق آشکار مىگردد کمتر به حقوق دیگران تجاوز مىکنند و در نتیجه، چالشها و اختلافات کاهش مىیابد.
این مهم با دو اصل بنیادین اسلام یعنى اعتقاد به مبدأ و معاد، که قرآن کریم با دلایل فراوان به آنها پرداخته است، اثبات مىشود. قرآن کریم نسبت به بازتاب اخروى و دنیوى اعمال هشدار مىدهد:
الف. بازتاب اعمال در آخرت: از نظر اسلام، همانگونه که در عالم مادیات چیزى از بین نمىرود و آنچه رخ مىدهد تبدیل عناصر است، در عالم متافیزیک نیز هیچ رفتار و گفتارى از بین نمىرود و هر کارى انسان انجام دهد بازتابش را خواهد دید و در برابر آن مسئول است. باور این مهم انسان را از درون کنترل مىکند. خداوند متعال در اینباره مىفرماید: «وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ» (انبیاء: 47)؛ ما ترازوهاى عدل را در روز قیامت برپا مىکنیم. پس به هیچکس کمترین ستمى نمىشود؛ و اگر به مقدار سنگینى یک دانه خردل (کار نیک و بدى) باشد ما آن را حاضر مىکنیم، و کافى است که ما حسابکننده باشیم.
در جایى دیگر مىفرماید: «یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ» (لقمان: 16)؛ پسرم، اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (کار نیک یا بد) باشد، و در دل سنگى یا در (گوشهاى از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مىآورد. خداوند دقیق و آگاه است.
قرآن کریم ـ به ویژه ـ تأکید مىکند که روز قیامت روز برچیده شدن همه اختلافات است؛ روزى است که حقایق مخفى آشکار مىشود و خداوند متعال، که آگاه به اسرار همه افراد است، با داورى عادلانه به اختلافات پایان مىدهد: «قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبَادِکَ فِی مَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» (زمر: 46)؛ بگو: خداوندا! اى آنکه آفریننده آسمانها و زمین تویى و از اسرار نهان و آشکار آگاهى، تو در میان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند، داورى مىکنى.
همچنین مىفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» (حج: 17)؛ خداوند روز قیامت در میان آنها داورى مىکند و حق را از باطل جدا مىسازد. خداوند بر هر چیزى گواه است.
ب. بازتاب اعمال در دنیا: از منظر قرآن کریم، در دنیا نیز همانند عالم آخرت هر کس بر سر سفره خود نشسته است و خیر و شر اعمال انسان ابتدا و بالذات به خود او برمىگردد، و اگر دیگران تحت تأثیر عمل او قرار مىگیرند، امرى عارضى است.
خداوند متعال مىفرماید: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» (اسراء: 7)؛ اگر نیکى کنید به خود نیکى کردهاید و اگر بدى کنید به خود کردهاید.
نیز مىفرماید: «مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحا فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ» (روم: 44)؛ کسانى که کفر مىورزند آن روز عقوبت کفرشان دامنگیرشان مىشود، و کسانى که کار شایسته مىکنند بساطزندگىجاویدرابراىخودمىگسترانند.
قرآن کریم بخصوص نسبت به آثار مخرّب اختلافات هشدار داده است: «وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»(انفال: 46)؛ و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید و نزاع نکنید تا سست نشوید، و قدرتتان از میان نرود، و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامتکنندگان است.
خداوند مىفرماید: از پراکندگى و نزاع بپرهیزید؛ زیرا نخستین اثر کشمکش و نزاع سستى و ضعف در مبارزه است. نتیجه این سستى و فتور هم از میان رفتن قدرت و قوّت و هیبت و عظمت شماست. اینکه مىفرماید: اگر به نزاع با یکدیگر برخیزید سست مىشوید و به دنبال آن باد شما را از میان خواهد برد «وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ» اشاره لطیفى به این معناست که قوّت و عظمت و جریان امور بر وفق مراد و مقصودتان از میان خواهد رفت؛ زیرا همیشه وزش بادهاى موافق سبب حرکت کشتىها به سوى منزل مقصود است. علاوه بر این، وزش باد موجب اهتزاز پرچمها و نشانه قدرت و حکومت است و تعبیر مزبور کنایه از این معناست.[371]
بدون تردید، این بینش نسبت به جهان هستى و عالم پس از مرگ در کاهش اختلافات بسیار مؤثر است.
2. توصیه به همزیستى مسالمتآمیز با مخالفان: اختلافات عقیدتى و مذهبى از واقعیتهاى جوامع بشرى و یکى از مهمترین عوامل کشمکشها و درگیرىها در طول تاریخ بوده است.[372] دین مبین اسلام با تأیید آزادى فکر و عقیده، پیروان خود را به سعه صدر و تحمّل عقاید مخالف و همزیستى مسالمتآمیز با آنان دعوت مىکند. توضیح آنکه خداوند متعال تشریعا از همگان دعوت کرده است اسلام را بپذیرند و اعلام نموده دینى غیر از اسلام مورد تأیید او نیست: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ»(آلعمران: 19)؛ همانا دین نزد خدا اسلام است.
یا مىفرماید: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ»(آلعمران: 85)؛ و هر کس دینى جز اسلام برگزیند هرگز از او پذیرفته نمىشود.
با وجود این، تکوینا مردم را آزاد گذاشته است تا با اختیار خود، هر راهى را مىخواهند طى کنند: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرا وَإِمَّا کَفُورا» (انسان: 3)؛ ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا کفران کند.
و مىفرماید: «وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ»(یونس: 99)؛ اگر پروردگارت مىخواست تمام کسانى که روى زمین هستند، همگى به اجبار ایمان مىآوردند؛ آیا تو مىخواهى مردم را مجبور سازى که ایمان بیاورند؟!
خداوند متعال رسما اعلام فرموده است که تغییر عقیده ابزار مخصوص به خود را مىطلبد و با اجبار و اکراه نمىتوان اعتقاد کسى را دگرگون ساخت: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ.» (بقره: 256) علّامه طباطبائى در اینباره مىنویسد:
در جمله «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» دینِ اجبارى نفى شده است؛ زیرا دین عبارت است از: یک سلسله معارف علمى که اعمالى را به دنبال دارد و جامع همه آنها یک کلمه است و آن عبارت است از: اعتقادات؛ و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبى است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد. کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهرى است که عبارت است از: حرکات مادى و بدنى (مکانیکى)، و اما اعتقاد قلبى براى خود علل و اسباب دیگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد. محال است که ـ مثلاً ـ جهل علم را نتیجه دهد و یا مقدّمات غیرعلمى، تصدیقى علمى را بزاید... و جمله «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» حکم انشایى است و نهى مىکند از اکراه اعتقاد و ایمان که بر یک حقیقت تکوینى استوار است.[373]
بنابراین، از نظر اسلام، نه تنها تحمیل عقیده مشروع نیست، بلکه ممکن هم نیست. این از امتیازات انسان نسبت به موجودات دیگر است که آزاد و مختار آفریده شده و به همین دلیل، شایسته تکلیف و پاداش است. بر همین اساس، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مأمور بودند در دعوت مردم به اسلام، از زور استفاده نکنند و با منطق و استدلال مردم را به دین دعوت نمایند.[374] از اینرو، ایشان در مناطقى که فتح مىکردند، مردم را بین دو امر مخیّر مىساختند.
الف) اسلام بیاورند و جزو مسلمانان باشند.
ب) بر دین خود باقى باشند و از نظر سیاسى حاکمیت مسلمانان را بپذیرند.
اگر احیانا فرماندهان در هنگام دعوت به اسلام، برخلاف نظر آن حضرت، خسارتىبهمردموارد مىساختند. ایشان خود را مکلّف مىدانستند جبران کنند.[375]
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نخستین کارى که در مدینه انجام دادند این بود که بین پیروان همه ادیان و گروهها پیمان همزیستى مسالمتآمیز و نفى تعرّض به یکدیگر امضا کردند و زمینه زندگى آرام و با امنیت را در آن منطقه فراهم کردند و تا زمانى که مشرکان به آن عهد و پیمان وفادار بودند، حضرت بدان پایبند بودند.[376]
3. وجوب دفاع از مظلوم: یکى از عوامل کشمکش و درگیرى، احساس امنیت ستمگران قدرتمند در ستم به افراد ناتوان است. اگر آحاد جامعه از افراد مظلوم حمایت کنند، هرگز زورگویان به خود اجازه نمىدهند ستم کنند و در این صورت، دامنه چالشها جمع مىشود. اسلام با واجب دانستن دفاع از مظلوم این مهم را تأیید کرده است: «وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ» (هود: 113)؛ و به کسانى که ستم کردهاند اعتماد نکنید که آتش [دوزخ ]به شما مىرسد، و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود، و سرانجام یارى نخواهید شد.
علّامه طباطبائى در تفسیر این آیه مىنویسد: رکون به سوى ستمکاران اعتمادى است که ناشى از میل و رغبت به آنان است، چه این رکون در اصل دین باشد، مثل اینکه برخى از حقایق دین را که به نفع آنان است، بگویند و از آنچه به ضرر ایشان است دم فرو بندند و آن را افشا نکنند، و چه اینکه در حیات دینى باشد، مثل اینکه به ستمکاران اجازه دهد تا به نوعى که دلخواهشان است در اداره امور مجتمع دینى مداخله کنند و ولایت امور عامّه را به دست گیرند، و چه اینکه ایشان را دوست بدارد و دوستىاش منجر به مخالطت و آمیزش با آنان شود و در نتیجه، در شئون حیاتى جامعه و یا فردى از افراد اثر سوء بگذارد.[377]
ارتباط با ظالمان از آن نظر که موجب تقویت آنهاست و تقویت آنها باعث گسترش دامنه ظلم و فساد و تباهى جامعه مىشود حرام است.[378]
در آیه دیگرى، خداوند متعال به مؤمنان دستور داده است بر ضد تجاوزگران به حقوق دیگران بجنگند: «وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» (حجرات: 9)؛ و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح کنید، و اگر [باز ]یکى از آن دو بر دیگرى تعدّى کرد با آن که تعدّى مىکند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر بازگشت، میانشان را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید که خدا دادگران را دوست دارد.
امیرمؤمنان على علیهالسلام در وصیتنامه خود نوشتند: «کونوا لِلظَّالِمِ خَصْما وَلِلْمَظْلُومِ عَوْنا»؛[379] دشمن ستمگر و یاور مظلوم باشید.
همچنین آن حضرت از پیامبر صلىاللهعلیهوآله نقل کردهاند که فرمود: «کسى که فریاد دادخواهى را بشنود که مسلمانان را به کمک مىطلبد و اجابت نکند مسلمان نیست.»[380]
امیرمؤمنان على علیهالسلام مىفرماید: «کسى که براى یارى ستمگرى نزد او برود، در حالى که مىداند او ستمگر است، از دایره اسلام خارج شده است.»[381]
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «امّتى که حقوق زیردستانش را از زورمندانش بدون رنج نگرفت منزّه نشد.»[382]
4. وجوب مهار هوسها و اصلاح نفس: بسیارى از کشمکشهاى اجتماعى ریشه در مسائل نفسانى همانند حسادت، زیادهطلبى، کینهتوزى، جاهطلبى، و خشم بىجا دارد. اسلام براى مهار این عوامل نفسانى راهکارهاى مهمى ارائه داده که علماى اخلاق به تفصیل درباره آنها سخن گفتهاند. توضیح مطلب اینکه بسیارى از اختلافات و چالشهاى اجتماعى به سبب جهل و شبهه علمى نیست، بلکه به دلیل شهوت عملى و هواپرستى است، و اختلاف پس از علم است، نه پیش از آن: «وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَةُ»(بینه: 4)؛ اهل کتاب (نیز در دین خدا) اختلاف نکردند، مگر پس از آنکه دلیل روشن براى آنان آمد.
امیرمؤمنان على علیهالسلام درباره نقش هوا و هوس در اختلافاتى که دامنگیر جامعه اسلامى در عصر آن حضرت شده بود، فرمودند: «وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِینِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَینَکُمْ إِلَّا خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِر»؛[383] شما برادران دینى یکدیگرید و چیزى جز درون پلید و نیت زشت، شما را از هم جدا نساخته است.
اختلافاتى که ریشه در نفسانیات دارد با همایش و گفتن و نوشتن حل نمىشود، بلکه باید نفس انسانها اصلاح شود تا مشکل برطرف گردد.
5. وجوب رعایت عدالت در حق همه انسانها: یکى از ریشههاى مهم اختلافات فردى و اجتماعى ظلم و بىعدالتى است. اسلام با نامشروع دانستن تجاوز به حقوق دیگران، زمینههاى این نوع چالشها را از بین برده است. از نظر اسلام، ظلم به هر انسان از هر مکتب و مرامى زشت و ناپسند است و عدالت نسبت به همه افراد مطلوب و لازم. خداوند متعال مىفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (مائده: 8)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، همواره براى خدا قیام کنید و از روى عدالت، گواهى دهید. دشمنى با یک گروه، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. به عدالت رفتار کنید که به پرهیزگارى نزدیکتر است و از (معصیت) خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مىدهید، باخبر است.
این آیه شریفه دعوت به قیام براى عدالت مىکند و نظیر آن با تفاوت مختصرى در سوره نساء، آیه 135 آمده و به یکى از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده است؛ به مسلمانان هشدار مىدهد: نباید کینهها و عداوتهاى قومى و تسویه حسابهاى شخصى مانع از اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق دیگران گردد؛ زیرا عدالت از همه اینها بالاتر است.[384]
در اهمیت عدالتدراسلام، همین بس که خداوند متعال هدف بعثت پیامبران را احیاىاینمهممعرفىکرده است.[385]
اسلام عدالت و خارج نشدن از حق را در انتقام گرفتن نیز لازم شمرده است: «وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُوما فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورا» (اسراء: 33)؛ و کسى را که خداوند خونش را حرام شمرده است به قتل نرسانید جز به حق، و آن کس که مظلوم کشته شده براى ولیش سلطه (حق قصاص) قرار دادیم، اما در قتل اسراف نکند؛ چراکه او مورد حمایت است.
در حجاز قبل از بعثت پیامبر صلىاللهعلیهوآله اگر یک نفر از قبیلهاى کشته مىشد بستگان مقتول تا مىتوانستند از قبیله قاتل مىکشتند و از اینرو، گاهى درگیرىهاى کوچک به تدریج، دامنهاش گسترش مىیافت. این دستور اسلام بسیارى از چالشهاى اجتماعى را مهار کرد. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: «از ظلم بپرهیزید؛ زیرا در روز رستاخیز (که هر عملى به شکل مناسبى مجسم مىشود) ظلم در شکل ظلمت تجسّم خواهد یافت.»[386]
حضرت على علیهالسلام در نامهاى که به محمدبن ابىبکر نوشتند: رعایت عدالت نسبت به همگان را سفارش کردند: «بالهاى محبت را براى آنها بگستر، و پهلوى نرمش و ملایمت را بر زمین بگذار، چهره خویش را براى آنها گشاده دار، و تساوى را در بینشان، حتى در نگاههایت مراعات کن تا بزرگان کشور در حمایت بىبدیل تو طمع نورزند و ضعفا در انجام عدالت از تو مأیوس نشوند.»[387]
ب. راهکارهاى سلبى
اسلام علاوه بر دستورات ایجابى و اثباتى، که براى از بین بردن زمینه اختلافات ارائه داده، ترک بعضى از امور را نیز، که موجب اختلاف و کشمکش بین انسانهاست خواستار شده که مهمترین آنها ذکر مىشود:
1. نهى از مخدوش ساختن کرامت افراد: ریشههاى بسیارى از اختلافات بین افراد و گروههاى اجتماعى به بدگمانى، تحقیر، توهین و بدزبانى و مانند آن و در یک کلمه، به پایمال کردن کرامت انسانها بازمىگردد. اسلام با ممنوع ساختن توهین و تحقیر دیگران، به رعایت کرامت افراد سفارش مىکند و از این طریق سعى در ریشهکن کردن بسیارى از اختلافات دارد. خداوند متعال براى حفظ کرامت انسان، دستورالعملهایى بیان داشته که برخى از مهمترین آنها عبارت است از:
1. از یکدیگر عیبجویى نکنید: «وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ.»(حجرات: 11)
2. یکدیگر را با القاب زشت و بد صدا نزنید: «وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ.» (حجرات: 11)
3. دیگران را مسخره نکنید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِن قَوْمٍ.» (حجرات: 11)
4. به دیگران فحش ندهید: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ.» (انعام: 108)
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىفرمایند: «همانا خداوند بهشت را بر هر فحّاش و هرزهگوى کمحیا حرام کرده است.»[388]
5. دیگران را با بىتوجهى تحقیر نکنید: «عَبَسَ وَتَوَلَّى.»(عبس: 1)[389]
در حدیثى از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله آمده است: «لقمان به پسرش فرمود: پسرکم، هیچکس را به سبب کهنگى جامهاش تحقیر مکن که خداى تو و خداى او یکى است.»[390]
6. به دیگران گمان بد مبرید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ.» (حجرات: 12)
7. در کار یکدیگر تجسّس نکنید: «وَلَا تَجَسَّسُوا.»(حجرات: 12)
8. از غیبت دیگران بپرهیزید: «وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضا.»(حجرات: 12)
9. از تهمت به دیگران بپرهیزید: «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (نور: 23)؛ کسانى که زنان پاکدامن و بىخبر (از هرگونهآلودگى) و مؤمنرامتهم مىسازند، در دنیا و آخرت از رحمتالهىبدورندوعذاببزرگىبراىآنهاست.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: «تهمت به بىگناه، از آسمان سنگینتر است.»[391]
10. با دیگران خوب سخن بگویید: «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنا.» (بقره: 83) بسیارى از درگیرىها از آنجا سرچشمه مىگیرد که افراد با دیگران به درستى سخن نمىگویند.
اگر این دستورات اسلام رعایت شوند بسیارى از اختلافات از جوامع بشرى رخت بر مىبندد.
2. نفى عصبیتهاى نابجا: یکى از عوامل درگیرى بین انسانها، حسّاسیت و تعصّب نسبت به نژاد، حزب، قبیله و امثال آن است. اگر افراد به جاى دفاع از حزب و قوم و قبیله خود، از حق دفاع کنند هرگز دامنه اختلافات گسترش پیدا نمىکند.
از نظر اسلام، عصبیتهاى نژادى، قبیلهاى و جغرافیایى به شدت مذموم و موجب عذاب الهى است[392] و آنچه باید در موضعگیرىها و حسّاسیتها، معیار و ملاک قرار گیرد، حق و عدالت است. خداوند متعال تفاوتهاى نژادى و جنسیتى را در شناسایى افراد مفید و از لوازم حیات بشرى مىشمارد، اما نباید در ارزشگزارىها دخالت داده شود: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (حجرات: 13)؛ اى مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلههایى قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست.) گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست. خداوند دانا و آگاه است.
امام سجّاد علیهالسلام پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را، که نماد اسلام است، تحسین کرده و ایشان را شخصیتى معرفى نموده که تعصّبات قومى و قبیلهاى در موضعگیرىهایشان جایگاهى نداشته است: «بار خدایا، بر محمّد، که بر وحى و پیغام تو درستکار و برگزیده تو از آفریدگانت است و دوست تو از بندگانت و پیشواى رحمت و مهربانى و پیشاهنگ خیر و نیکى و کلید برکت (افزونى نیکبختى) است، درود فرست؛ همچنانکه او خود را براى انجام فرمانت آماده نمود و در راه (رساندن دین و احکام) تو تن خویش را آماج (هرگونه) آزار ساخت و در دعوت (مردم) به سوى تو، با خویشاوندانش (که زیر بار نمىرفتند) دشمنى آشکار نمود و در (راه) رضا و خشنودى تو، با قبیلهاش کارزار کرد و در زنده (برپا) داشتن دینت، از خویشانش دورى گزید و نزدیکان را بر اثر انکارشان (نسبت به تو) دور گردانید و بیگانگان را بر اثر پذیرفتنشان نزدیک نمود و در راه تو با دورترین (مردم) دوستى کرد و دربارهات با نزدیکترین (خویشان) دشمنى نمود و در رساندن پیام تو، خود را خسته کرد، و با دعوت به دین تو، خود را به رنج افکند.»[393]
3. تحریم نقض عهد و پیمان: یکى از ریشههاى درگیرىهاى فردى و اجتماعى، عدم پاىبندى افراد و گروهها به قرادادها و پیمانهاست. اسلام پاىبندى به قراردادها را به عنوان یک امر اخلاقى و دینى واجب مىداند و نقض پیمان را تا زمانى که طرف قرارداد آن را نقض نکرده باشد حرام مىشمارد. خداوند متعال در اینباره مىفرماید: «وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولاً» (اسراء: 34)؛ و به پیمان وفا کنید؛ چراکه از پیمان پرسیده خواهد شد.
همچنین مىفرماید: «فَمَا اسْتَقَامُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ»(توبه: 7)؛ تا زمانى که در برابر شما وفادارند شما نیز وفادارى کنید.
حضرت على علیهالسلام در توصیف پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىفرمایند: «پیامبر صلىاللهعلیهوآله بخشندهترین، پرجرئتترین، راستگوترین و وفاکنندهترین مردم به عهد و پیمان بود.»[394]
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با گروههاى مختلف اهل کتاب و مشرکان مکّه و مدینه پیمان امضا کردند و تا زمانى که آنان به عهد و پیمان پایبند بودند، حضرت نیز وفادار ماندند. حتى گاهى هم عمل به پیمان براى ایشان دشوارىهایى به همراه داشت، اما حاضر به نقض عهد نشد.[395]
4. تحریم خیانت در حق دیگران: یکى از ریشههاى اختلاف و درگیرى، خیانت افراد و گروهها به یکدیگر است. از نظر اسلام، تا زمانى که افراد کرامت انسانهاى دیگر را پاس مىدارند، جان، مال، ناموس و آبرویشان داراى حرمت است و کسى حق تعرّض به آنها را ندارد. به عبارت دیگر، انسانها از هر نژاد، زبان و رنگى محترم و از حقوق و مزایاى انسانى برخوردارند. از نظر اسلام، انسان از زمانى که در رحم مادر قرار مىگیرد تا آخرین نفس زندگى، داراى حقوق انسانى است و حفظ حرمتش لازم است. حتى پس از مردن نیز نمىتوان به جسد بىجان او اهانت کرد. خداوند متعال مکرّر به مسلمانان دستور داده است حقوق انسانهاى دیگر، اعم از مؤمن و کافر، را پاس بدارند: «وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ» (اعراف: 85)؛ از چیزهاى مردم نکاهید. واژههاى «الناس» و «اشیاءهم» عام هستند؛ یعنى بدانچه متعلّق به مردم است خیانت نکنید.
امیرمؤمنان على علیهالسلام به مالکاشتر نوشتند: «نسبت به مردم مهربان باش...؛ زیرا مردم یا برادر دینى تواند و یا همنوع تو.»[396]
5. ممنوعیت اقدام قبل از علم: یکى از عوامل اختلاف بین مردم موضعگیرى آنان پیش از علم و یقین است. اسلام به پیروان خود سفارش مىکند تا زمانى که در اندیشه به حجت و برهان نرسیدهاند، تصمیم نگیرند و تا به مرحله یقین دست پیدا نکردهاند تصدیق و تکذیب نکنند: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» (اسراء: 36)؛ از آنچه بدان آگاهى ندارى، پیروى مکن؛ چراکهگوشوچشمودل، همه مسئولند.
از منظر اسلام، موضعگیرى نسبت به مسائل ـ نفیا و اثباتا ـ باید پس از علم و یقین باشد؛ زیرا تصمیم قبل از این مرحله خیالاندیشى است و خداوند سبحان افراد خیالاندیش را دوست ندارد: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (لقمان: 18)؛ خداوند هیچ متکبّر مغرورى را دوست ندارد.
«مختال» یعنى کسى که بر اساس خیال تصمیم مىگیرد.
راهکارهاى اسلام براى رفع چالشها و اختلافات
آنچه مطرح شد بخشى از برنامههاى اسلام براى از بین بردن زمینههاى اختلاف و کشمکش در جامعه بود. اسلام براى اصلاح بین افراد و گروههایى که دچار نزاع و درگیرى شدهاند و براى رفع اختلافات نیز برنامههایى ارائه کرده است که در ادامه، مهمترین آنها ذکر مىشود:
1. عفو و گذشت
اسلام براى کم کردن درگیرىها و زمینهسازى براى آرامش اجتماعى، همگان را به عفو و گذشت در حقوق شخصى دعوت مىکند. خداوند متعال مىفرماید: «وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(نور: 22)؛ و باید عفو کنند و چشم بپوشند؛ آیا دوست نمىدارید خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است.
خداوند متعال به پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ» (اعراف: 199)؛ با آنها مدارا کن و از خطاهایشان بگذر و به نیکىها دعوت نما و از جاهلان روى گردان.
علّامه طباطبائى در تفسیر این آیه شریفه مىنویسد: «اخذ به چیزى» به معناى ملازمت و ترک نکردن آن چیز است. پس معناى اینکه فرمود: «بگیر عفو را» این است که همواره بدىهاى اشخاصى را که به تو بدى مىکنند بپوشان و از حق انتقام، که عقل اجتماعى براى بعضى بر بعض دیگر تجویز مىکند، صرفنظر نما.[397]
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، که نماد اسلام و الگوى مؤمنان است، بر اساس دستور الهى عمل مىکردند. از اینرو، به خاطر ظلمى که به ایشان مىشد هرگز انتقام نمىگرفتند، مگر وقتى حرمت حدود الهى رعایت نمىشد که در این صورت، براى رضاى خدا انتقام مىگرفتند.[398] ایشان وقتى با اقتدار وارد مکّه شدند، همه کسانى را که به ایشان ستم کرده بودند، عفو کردند و از هیچکس انتقام نگرفتند. این در حالى است که قریش و مشرکان مکّه از آغاز ظهور اسلام تا آن روز نسبت به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از هرگونه دشمنى و آزار فروگذار نکرده بودند و در مقابلِ کسى که گفت: «الیوم یوم الملحمة»، اعلام کردند: «الیوم یوم المرحمة»[399] و فرمودند: «لاَ تَثْرَیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» (یوسف: 92)؛ امروز بر شما سرزنشى نیست. خدا شما را مىآمرزد و او مهربانترین مهربانان است. و سپس فرمودند: «بروید، شما آزادید.»[400]
ابوعبداللّه جدلى مىگوید: گویى به پیامبر مىنگرم که همانند پیامبرى از پیامبران بود که قومش او را زدند و خونینش کردند و او در حالى که خون از چهرهاش مىزدود، گفت: خدایا، از قوم من درگذر که آنها نمىدانند.[401]
2. ایجاد تفاهم و زدودن دشمنىها
ایجاد تفاهم و زدودن کدورتها و تبدیل دشمنىها به صمیمیت و دوستى، یکى از مهمترین برنامههاى اسلام است. خداوند متعال به مسلمانان دستور داده تا بین افراد و گروههایى که با یکدیگر اختلاف و دشمنى دارند آشتى برقرار کنند: «فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکُمْ وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» (انفال: 1)؛ پس، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و خصومتهایى را که در میانتان است آشتى دهید و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید اگر ایمان دارید.
«اصلاح ذات البین» به معناى اصلاح اساس ارتباطات و تقویت و تحکیم پیوندها و از میان بردن عوامل و اسباب تفرقه و نفاق است. در تعلیمات اسلامى به قدرى به این موضوع اهمیت داده شده که به عنوان یکى از برترین عبادات معرفى گردیده است.[402]
در آیه دیگرى خداوند متعال سه دستور مهم براى حل اختلافات داده است: «وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» (حجرات: 9)؛ و اگر دو طایفه از مؤمنان با یکدیگر جنگیدند میانشان را اصلاح دهید، و اگر (باز) یکى از آن دو بر دیگرى تعدّى کرد، با آن (طایفهاى) که تعدّى مىکند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت، میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید که خدا دادگران را دوست مىدارد.
امیرمؤمنان على علیهالسلام در آخرین وصایاى خود نوشتند: «شما و همه خاندانم و کسانى را که نامهام به آنان مىرسد به تقواى الهى و نظم در امور و اصلاح ذاتالبین سفارش مىکنم. من از جدّ شما پیامبر صلىاللهعلیهوآلهشنیدم که مىفرمودند: اصلاح رابطه میان مردم از یک سال نماز و روزه مستحب برتر است.»[403]
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «صدقهاى را که خداوند دوست دارد اصلاح بین مردم است هنگامى که به فساد گرایند، و نزدیک ساختن آنها به یکدیگر است به هنگامى که از هم دور شوند.»[404]
ایجاد تفاهم و دوستى ممکن است توسط عدول مؤمنان و یا توسط شوراى حل و عقد انجام شود.
3. بدى را با خوبى پاسخ دادن
یکى از عواملى که دامنه اختلافات را گسترش مىدهد جبران بدى با بدى است. پیشنهاد اسلام براى مهار اختلافات این است که بدىها با خوبى پاسخ داده شود: «وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» (فصلت: 34)؛ نیکى و بدى هرگز یکسان نیست. بدى را با نیکى دفع کن تا دشمنانسرسختهمچوندوستانگرموصمیمىشوند.
4. حل و فصل قضائى
یکى از راههاى حل اختلاف، حکومات و حل و فصل قضائى است. اسلام براى رسیدگى به اختلافات تشکیلات خاصى را در نظر گرفته و مقرّرات فراوانى براى رسیدگى به اختلافات ارائه کرده و براى قاضى به عنوان مرجع رسیدگى به دعاوى، شروط مهمى مشخص کرده است. خداوند متعال مىفرماید: هدف از فرستادن کتاب آسمانى قرآن، اجراى اصول حق و عدالت در میان است و یکى از شئون پبامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را داورى در اختلافات مىداند: «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَلاَ تَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیما»(نساء: 105)؛ ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنى و از حامیان خائنان نباش.
نیز مىفرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ» (مائده: 48)؛ و ما این کتاب (قرآن) را به حق به سوى تو فرو فرستادیم، در حالى که تصدیقکننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست. پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده است حکم کن.
باب «قضاء» از مهمترین ابواب فقه اسلامى است.
5. بصیرتافزایى و روشنگرى
اختلافاتى که ریشهشان جهل و نادانى است، تنها راه حل بصیرتافزایى و روشنگرى است. اسلام به این مهم توجه خاص داشته و همگانرابدانسفارشکردهاست. قرآن کریم تعلیموتربیتراازمهمتریناهدافبعثتپیامبرانالهىمىداند.[405]
مؤیّد این مطلب سیره ائمّه اطهار علیهمالسلام است که با گروههاى منتقد اسلام مناظرات و احتجاجات فراوانى داشتند. همچنین حضرت على علیهالسلام در جریانات فتنهآلود دوره حکومتشان دامنه جنگهاى جمل و نهروان را با روشنگرى و توجیه مردم کوتاه کردند. نامههاى آن حضرت و سخنرانىهاى ایشان به خوبىاین حقیقت را تأیید مىکند.
نتیجهگیرى
اسلام براى دفع اختلافات و چالشهاى اجتماعى، برنامههایى ارائه کرده است: با طرح مسئله معاد و حیات پس از مرگ، نوعى خودبازدارندگى ایجاد کرده است؛ با پذیرش آزادى عقیده، پیروان خود را به سعه صدر و تحمّل عقاید مخالف دعوت نموده است. با وجوب رعایت عدالت نسبت به همگان، تجاوز به حقوق دیگران را نامشروع دانسته است؛ با ممنوعیت اهانت به دیگران، کرامت انسانهاى دیگر را پاس داشته است؛ و با نفى عصبیتهاى قومى و حزبى حق و عدالت را معیار موضعگیرىهاى درست معرفى کرده است؛ تحریم نقض عهد، پاىبندى به قراردادها را به عنوان یک امر اخلاقى و دینى واجب شمرده است؛ با ممنوعیت اقدام قبل از علم، از موضعگیرى قبل از علم و یقین جلوگیرى کرده است؛ با وجوب دفاع از مظلوم، از گسترش چالشها کاسته است؛ و با وجوب اصلاح نفس و مهار هوس، از کشمکشهایى که ریشه در مسائل نفسانى دارد جلوگیرى نموده است.
همچنین اسلام براى رفع اختلافات و کم کردن درگیرىها و زمینهسازى براى آرامش اجتماعى، همگان را به عفو و گذشت در حقوق شخصى و اصلاح روابط و ایجاد تفاهم و زدودن دشمنى و بدى را با خوبى پاسخ دادن و بصیرتافزایى دعوت کرده است. در نهایت، با طرح مسئله حکومات و تشکیلات قضائى، براى حل و فصل قضائى اختلافات راهحل ارائه داده است.
منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، پارسایان، 1379.
ـ ابن ابىالحدید، عبدالحمیدبن هبهاللّه، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء التراثالعربى، بىتا.
ـ ابنسعد، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتاب العلمیة، 1410ق.
ـ ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویه، تحقیق مصطفى السقا، بیروت، دارالمعرفه، بىتا.
ـ بخارى، محمدبن اسماعیل، صحیح بخارى، بیروت، دارالفکر، 1401ق.
ـ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، بىتا.
ـ دیلمى، محمد، ارشادالقلوب، نجف، مطبعهالحیدریه، بىتا.
ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، اسماعیلیان، 1329ق.
ـ فتال نیشابورى، روضهالواعظین، نجف، مطبعهالحیدریه، بىتا.
ـ فروخ، عمر، تاریخ الجاهلیه، بیروت، دارالعلم، بىتا.
ـ قمى، علىبن ابراهیم، تفسیر القمى، قم، کتابفروشى علّامه، بىتا.
ـ منتظرىمقدّم، حامد، صلحهاى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1386.
ـ کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، چ چهارم، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، 1365.
ـ لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سیدهاشم حسینى، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1347.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسهالوفاء، 1403ق.
ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتبالاسلامیه، 1353.
ـ مونتگمرى، وات، تأثیر اسلام در اروپاى قرون وسطى، ترجمه حسین عبدالمحمدى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1379.
ـ نصر، سیدحسین، قلب اسلام، ترجمه مصطفى شهرآیینى و شهرام پازوکى، تهران، حقیقت، 1383.
ـ واقدى، محمدبن عمر، المغازى، تحقیق مارسلان جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409ق.
* استادیار جامعهالمصطفى العالمیة. دریافت: 10/6/90 ـ پذیرش: 25/12/90. marifat@qabas.net
[365]ـ ر.ک: بقره: 30ـ31.
[366]ـ ر.ک: نهجالبلاغه، خ 26و151؛ ابوجعفر محمدبن حبیب، المحبر، ص 62؛ گوستاو لوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سیدهاشم حسینى، ص 63؛ عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص 154.
[367]ـ ر.ک: سیدحسین نصر، قلب اسلام، ترجمه مصطفى شهرآیینى و شهرام پازوکى، ص 243؛ وات مونتگمرى، تأثیر اسلام در اروپاى قرون وسطى، ترجمه حسین عبدالمحمدى، ص 10.
[368]ـ ر.ک: مائده: 8؛ نساء: 135.
[369]ـ ر.ک: حدید: 25.
[370]ـ توبه: 124؛ آلعمران: 173.
[371]ـ ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 7، ص 196.
[372]ـ درگیرىهاى خونین بین فرق مختلف مسیحیت با یکدیگر و درگیرىهاى یهودیان با مسیحیان و در عصر حاضر در دنیاى اسلام، گروههایى با مستمسک قراردادن دین و مذهب بزرگترین جنایتها را مرتکب مىشوند.
[373]ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 2، ص 343.
[374]ـ ر.ک: نحل: 125.
[375]ـ ر.ک: عبدالملک ابنهشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفى السقاء، ج 4، ص 70؛ محمدبن عمر واقدى، المغازى، تحقیق مارسلان جونس، ج 1، ص 159.
[376]ـ ر. ک: حامد منتظرىمقدم، صلحهاى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله.
[377]ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 11، ص 50.
[378]ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، همان، ج 9، ص 259.
[379]ـ نهجالبلاغه، ن 47.
[380]ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 17، ص 385.
[381]ـ همان، ص 185.
[382]ـ محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 5، ص 56.
[383]ـ نهجالبلاغه، خ 113.
[384]ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، همان، ج 4، ص 302.
[385]ـ ر.ک: حدید: 25.
[386]ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 9، ص 42.
[387]ـ نهجالبلاغه، نامه 28.
[388]ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 323، ح 3.
[389]ـ در شأن نزول این سوره آمده است که روزى یکى از مؤذنان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به نام ابن اممکتوم که فردى نابینا بود به محضر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله وارد شد، رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهاو را نزد خود خواند و بر فرد دیگرى مقدّم داشت. آن فرد چهره در هم کشید و اظهار ناراحتى نمود. در این هنگام آیات سوره «عبس» نازل شد و این حرکت ضداخلاقى او را نکوهش نمود. علىبن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 2، ص 404
[390]ـ فتال شیرازى، روضهالواعظین، ج 2، ص 455.
[391]ـ محمد دیلمى، ارشادالقلوب، ج 1، ص 192.
[392]ـ ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 8، ص 162ـ163.
[393]ـ امام سجّاد علیهالسلام، صحیفه سجادیه، دعاى 2.
[394]ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 231.
[395]ـ ر.ک: محمدباقر مجلسى، همان، ج 20، ص 157.
[396]ـ نهجالبلاغه، نامه 53.
[397]ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 8، ص 380.
[398]ـ ابوعبداللّه محمّد ابنسعد، الطبقات الکبرى، ج 1، ص 367.
[399]ـ عبدالحمیدبن هبهاللّه ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ج 17، ص 273.
[400]ـ همان، ص 280.
[401]ـ محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، ج 6، ص 123.
[402]ـ ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، همان، ج 7، ص 84.
[403]ـ نهجالبلاغه، نامه 47؛ محمدباقر مجلسى، همان، ج 73، ص 44.
[404]ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 209.
[405]ـ جمعه: 2.