معرفت، سال بیست و دوم، شماره اول، پیاپی 184، فروردین 1392، صفحات 11-

    ماهیت جریان فراماسونرى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    جواد سلیمانی امیری / *دانشیار - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره / soleimani@qabas.net
    چکیده: 
    یکى از جریان هاى رازآلود و نیمه مخفى بین المللى، که در عرصه فکر و فرهنگ و سیاست خودنمایى کرده، جریان فراماسونرى است. هدف این جریان این است که با روش هاى خاصى بر ملل عالم سلطه فرهنگى، سیاسى و اقتصادى پیدا کند. فعالیت هاى کارساز تشکیلاتى این جریان در قرن بیستم در جوامع دینى آشکار گردیده است، ولى امروزه بعضا نمادهایى از فعالیت هاى این جریان بدون نام و نشان آشکار در جوامع دینى مشاهده مى شود. یکى از اهداف آنان، استحاله انقلاب هاى دینى با ترفند خطرناک عبور از دین با نام دین است. ماسون ها با طراحى خاصى به تحریف معارف دین مى پردازند و باورهاى مردم را نسبت به معارف اصیل دین سست مى کنند. این مقال با تکیه بر نوشته هاى یحیى هارون و برخى دیگر از محققان فراماسونرى، به مفهوم و ریشه هاى فراماسونى، و دیدگاه هاى آنان نسبت به دین و معارف آن با تکیه بر گزاره هاى منقول از ماسون هاى ترک مورد بررسى قرار گرفته است.  
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیست و دوم ـ شماره 184 ـ فروردین 1392، 11ـ28

    جواد سلیمانى امیرى*

    چکیده

    یکى از جریان هاى رازآلود و نیمه مخفى بین المللى، که در عرصه فکر و فرهنگ و سیاست خودنمایى کرده، جریان فراماسونرى است. هدف این جریان این است که با روش هاى خاصى بر ملل عالم سلطه فرهنگى، سیاسى و اقتصادى پیدا کند. فعالیت هاى کارساز تشکیلاتى این جریان در قرن بیستم در جوامع دینى آشکار گردیده است، ولى امروزه بعضا نمادهایى از فعالیت هاى این جریان بدون نام و نشان آشکار در جوامع دینى مشاهده مى شود. یکى از اهداف آنان، استحاله انقلاب هاى دینى با ترفند خطرناک عبور از دین با نام دین است. ماسون ها با طراحى خاصى به تحریف معارف دین مى پردازند و باورهاى مردم را نسبت به معارف اصیل دین سست مى کنند. این مقال با تکیه بر نوشته هاى یحیى هارون و برخى دیگر از محققان فراماسونرى، به مفهوم و ریشه هاى فراماسونى، و دیدگاه هاى آنان نسبت به دین و معارف آن با تکیه بر گزاره هاى منقول از ماسون هاى ترک مورد بررسى قرار گرفته است.

     

    کلیدواژه ها: فراماسونرى، تحریف دین، استحاله انقلاب، اینتلیجنس سرویس، سازمان هاى مخفى.


    * استادیار مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.                                             soleimani@qabas.net

    دریافت: 10/4/91               پذیرش: 29/11/91.


    مقدّمه

    یکى از تشکل هاى نیمه پنهان و مرموزى که به صورت رازآلود در تحولات فرهنگى اجتماعى و دگرگونى هاى تاریخ نقش آفرینى کرده و مى کند، تشکل نیمه سرى فراماسونرى است. غالب افراد جامعه ایران و مردم ممالک دیگر با این اسم آشنا هستند، ولى عملیات پشت پرده این جریان موجب گردید که هویت این جریان براى ملت ها در هاله اى از ابهام باقى بماند، به گونه اى که اسامى و زندگى نامه ماسون ها و ویژگى هاى تشکل آنان و هدف تشکیل آنها و گستره فعالیت و نفوذشان روشن و شفاف نیست. ازاین رو، در این نوشتار سعى شده است با استفاده از منابع و تحقیقات قابل دسترسى هویت این جریان بررسى شود.

         نخستین ضربه کاراى ماسون ها به منافع ملت ایران، در انقلاب مشروطیت نمایان گردید. انقلاب مشروطه ایران طلیعه یک تحول اجتماعى، سیاسى و مذهبى بزرگ در تاریخ معاصر ایران بود که پس از قرن ها سیطره استبداد و استعمار بر این کشور، مى توانست تأثیر عمیقى در اندیشه سیاسى ـ اجتماعى و دینى ملت ایران بگذارد و زمینه برپایى تمدن اسلامى چشمگیرى را در یک کشور جهان سوم در خاورمیانه پدید آورد، ولى چشم نامرئى و قدرتمند جریان فراماسونرى چند دهه پیش از وقوع حادثه (پس از نهضت تنباکو) بوى آن را استشمام کرد و با برنامه ریزى حساب شده اى بر آن مهار زد. ماسون ها ابتدا با مشاهده تمناى تحول در توده مردم، به صورت زیرکانه و مرموزانه اى نخستین جرقه انقلاب را با دست نیمه پنهان ماسونى همچون میرزا ملکم خان زدند تا پس از آغاز نهضت همواره جاى پایى در آن داشته باشند و در کشاکش نهضت آن را به نفع خویش مصادره کنند.

         ازآن رو که یکى از آبشخورهاى جریان فراماسونرى سازمان اطلاعاتى اینتلیجنس سرویس است، بجاست پیش از ورود به بحث فراماسونرى، درباره سرویس اطلاعاتى مذکور بحث شود. شاید اینتلیجنس سرویس در فرهنگ عمومى ایرانیان نامى ناآشناست. جامعه ما بیش از آنکه با واژه «اینتلیجنس سرویس» آشنا باشند، با فراماسونرى آشنایى دارند و حال آنکه فراماسونرى به عنوان یک سازمان مخفى، بر بنیاد اینتلیجنس سرویس، یعنى سازمان فوق سرى بریتانیا، استوار است. بنابراین، اگر در تحلیل رخدادهاى تاریخى و سیاسى ـ اجتماعى صرفا بر روى فراماسونرى تکیه کنیم و یا به نقش مستقیم و ظاهرى اجزاى سفارت انگلیس در وقایع و تحولات بنگریم یقینا بى راهه رفته و سررشته حوادث را از کف داده ایم.

         براى نمونه، اگر در تحلیل فرایند سلطه غرب بر نهضت مشروطیت، تنها به دخالت ماسون ها و یا به رایزنى هاى اجزاى سفارت انگلیس در تهران با درباریان بسنده کنیم اشتباه فاحشى مرتکب شده ایم؛ زیرا اسناد بر جاى مانده نشان مى دهد دو مأمور سازمان اینتلیجنس سرویس یعنى اردشیر جى (یا اردشیر ریپورتر) و میرزا کریم خان رشتى نقش مهم و زیربنایى در انحراف نهضت مشروطیت و روى کار آمدن رضا خان ایفا کرده اند و اساسا استعمار انگلیس طرح نهایى و نقشه جامع خود را به کمک مأموران اینتلیجنس سرویس جامه عمل پوشانده است.

         دستگاه جاسوسى فوق سرى اینتلیجنس سرویس همان شبکه اطلاعاتى زیرینى است که فعالان عرصه نیمه پنهان فراماسونرى و یا سیاست مداران رسمى استعمار در کشورها و برخى از منورالفکرها نمودهاى پیدا و یا نیمه پیداى این شبکه ناپیدا هستند. ازاین رو، بجاست در مقدّمه این مقال قدرى درباره هویت این سازمان از زبان و قلم محققانِ کانون تولد و زادگاهش سخن بگوییم.

         کریستوفر آندریو، استاد ارشد دانشگاه کمبریج و مدیر مجله «Historical Journal» در نخستین پژوهش جدى خود درباره تاریخ سرویس هاى اطلاعاتى انگلیس، برخى اطلاعات مفید را در مورد اینتلیجنس سرویس برملا کرده است. از عبارات وى چنین به دست مى آید که پنهان کارى فوق تصور و شدید از ویژگى هاى مهم سازمان مزبور مى باشد. وى از زبان یکى از کارمندان پیشین اطلاعاتى اینتلیجنس سرویس مى نویسد:

    ملکم ماگریج (کارمند پیشین اطلاعاتى) از سال هاى خدمت در اینتلیجنس سرویس این درس را آموخته است: «تا زمانى که راه هاى غیرمستقیم وجود دارد، هیچ کارى را نباید به سادگى و از راه مستقیم آن انجام داد. پنهان کارى همان قدر براى کار اطلاعاتى ضرورى است که لباس رسمى براى آیین عشاى ربانى و یا تاریکى براى مراسم احضار روح، لذا باید پنهان کارى به هر بهائى محفوظ بماند؛ چه دلیلى داشته باشد و چه نداشته باشد (Andrew, p. xv-xvi، به نقل از: مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى، 1371، ج 2، ص 17).

    از منظر این سازمان، نوعِ اطلاع در ارائه و یا پنهان کردن آن تأثیر ندارد، بلکه اساسا اصل اولى و ضرورى در این سازمان این است که هیچ اطلاعى از آن فاش نشود. براى این منظور براى پنهان ماندن همه چیز، حتى رابط هایى که ابزار این سازمان هستند نباید از نقشه کلى و طرحِ در دست اجراى سازمان اطلاع داشته باشند. راهکار رسیدن به این هدف، تعقیب اهداف از مسیرهاى پرپیچ و خم و غیرمستقیم است؛ چراکه در پرسش هاى مستقیم و مراجعات بى واسطه کشف نیات پرسشگر و نقشه و نیت طراحى شده آسان خواهد شد.

         بنابراین، هیچ معلوم نیست که ماسون هاى ایرانى و یا اعضاى سفارت انگلیس که از بارزترین بازوان اجرایى این سازمان در کشورهاى مقصود هستند، خود از نیات آنها اطلاع وافى داشته باشند؛ شاید نه تقى زاده و نه میرزا ملکم خان، که یکى فعال سیاسى و دیگرى فعال فرهنگى انقلاب مشروطه به شمار مى آمدند، نمى دانستند در چه پازلى قرار گرفته و چه نقشى مى آفرینند.

         نکته ظریف و مهم دیگرى که از راه هاى تحقیق کریستوفر به دست مى آید این است که اینتلجینس سرویس براى اطلاعات مربوط به پیش از بحران ها ارزش افزون ترى نسبت به اطلاعات درون بحران قایل است و در حفظ و حراست از آن سرسختى بیشترى مى کند (همان).

         راز چنین روشى این است که سازمان هاى مخوف و پیچیده جاسوسى سال ها پیش از رسیدن فرصت مناسب، اهداف موردنظر خود را ترسیم کرده و براى نیل به آن زمینه سازى مى کنند و همین امر موجب مى شود تا ملت ها بدون آگاهى از ریشه هاى دگرگونى هایى که بر آنها تحمیل مى شود بازیچه آنان شده، همواره مغلوب اراده آنان باشند. اینتلیجنس سرویس در زمان هاى بسیار دور از وقوع حادثه، آن را طراحى و براى وقوع آن بسترسازى مى کند، به گونه اى که در مخیله نوع انسان ها نمى گنجد که تحولات زمانه شان دو دهه یا سه دهه و حتى یک قرن پیش طراحى شده و امروز آنها بازیچه دست شبکه جاسوسى انگلیس بوده اند. حتى ملت ها پس از غلبه استعمار بر انقلاب هایشان نیز نمى توانند باور کنند که این غلبه با برنامه اى حساب شده و از دیرباز طراحى شده است. غالب افراد گمان مى کنند سلطه استعمار مرهون زیرکى ها و خیانت هاى عواملشان در درون بحران هاست.

         شاید احتمال طراحى عملیات انتقال قدرت از قاجار به پهلوى، از زمان نهضت تنباکو احتمالى ضعیف جلوه کند؛ ولى مطالب فوق نشان مى دهد این امر بسیار طبیعى است؛ زیرا استعمار انگلیس از جنگ هاى ایران و روس یا نهضت تنباکو به قدرت شگرف روحانیت شیعه براى بسیج ملت ایران علیه استعمار پى برد و ازاین رو، با طراحى حساب شده، روحانیت را از صحنه انقلاب مشروطیت کنار زد تا پنجه سلطه خویش را در ایران فرو برد.

         دستاورد کریستوفر در پویش علمى اطلاعاتى خویش با اینتلیجنس سرویس، پنهان کارى شدید، اصرار لجوجانه بر مخفى نگاه داشتن اطلاعاتِ پیش از بحران در پس از بحران، در برخورد با اخبار جنگ جهانى اول و دوم بوده است، لکن به نظر مى رسد عمق این جریان به پیش از جنگ جهانى اول نیز باز گردد و اطلاعات اینتلیجنس سرویس بر فراز رخدادهاى قبل از این تاریخ نیز سایه افکنده باشد.

         کریستوفر در ادامه، مورخان را به ضرورت توجه به ابعاد اطلاعاتى تاریخ هشدار داده، در وصف مخفى کارى فزاینده سازمان اطلاعات بریتانیا مى نویسد: «در بسیارى از بیوگرافى هاى عالى نخست وزیران، وزیران امور خارجه و سایر وزیران بریتانیا، حتى نام رؤساى سرویس هاى اطلاعاتى شان ذکر نشده است» (همان، ص 19).

         این گزارش ها نشان مى دهد دستگاه اطلاعاتى انگلیس از نوعى استقلال سیاسى و امنیتى در نظام حاکم انگلیس برخوردار است و در حقیقت، حق حکومت را براى خود جعل کرده و گردانندگان آن، نه تنها در ذیل قدرت حکومت نیستند، بلکه بر قدرت حاکمیت دارند.

         پس از کشف رسوایى هاى اطلاعاتى پیوند «سیا» با اینتلیجنس سرویس در دهه 1980م و فاش شدن نفوذ شوروى (سابق) در جامعه اطلاعاتى بریتانیا، به ناچار براى نخستین بار دولت انگلیس به وجود چنین سازمانى (اینتلیجنس سرویس)دردوران صلح اعتراف کرد،واندک اندک برخى از امور مربوط به سازمان نشر یافت (همان، ص 20).

         با توضیحات فوق، روشن گردید مسئله سازمان اطلاعاتى اینتلیجنس سرویس و کارکرد آن در راستاى اهداف شوم استعمار، مسئله اى جدى و غیرقابل اغماض است. این سازمان، شبکه زیرین شبکه اطلاعاتى بریتانیا را تشکیل مى دهد، به گونه اى که دولت، مجلس، لژهاى فراماسونرى و اجزاى وزات خارجه بر بنیاد آن استوار مى باشند. این سازمان براى آینده هاى دور برنامه ریزى کرده و براى نیل به اهداف درازمدت بسترسازى مى کند و اهتمامش بر حفظ اسناد مربوط به فعالیت هاى جاسوسى اش در قبل از بروز بحران ها، خود نشانگر اهمیت این فعالیت ها در رویش بحران و ظهور فتنه ها در کشورها خواهد بود.

         از مجموع فعالیت هاى نیروهاى اینتلیجنس سرویس در ایران، به دست مى آید، یکى از مأموریت هاى جدى آنها همراهى و همگامى و فعال سازى و جهت دهى مجامع ماسونى بوده است، و از اینجا معلوم مى شود که مجامع ماسونى به رغم شعار حمایت از مرام آدمیت و منش انسانیت خود، یک تشکل خدمتگزار سیاست انگلیس بوده اند؛ اما با نقاب علمى ـ فرهنگى و زیر چتر بشردوستى، صلح و عدالت خواهى اهداف خویش را تعقیب مى کردند. البته این حقیقت در آینده با روشن شدن ریشه ها و فعالیت هاى چشمگیر ماسون ها در عرصه سیاست و اقتصاد کاملاً آشکار خواهد شد.

    مفهوم فراماسونرى

    فراماسون در زبان فرانسه با هجاى «Franc-Mason» به کار رفته و تلفظ انگلیسى آن «فریمسن» (Freemason) است که گاهى همراه با کمى دگرگونى در زبان پارسى به کار رفته است.

         در مورد معناى این واژه، اقوال مختلفى مطرح شده است. برخى معناى آن را «افزارمند یا بنّایى دانسته اند که آزاد بوده و با ابزارهایى مانند تَبَر، گُرز، چَکُش و اِسکَنه بر روى سنگ هاى تراش بردار کار مى کرده ـ و ازآن رو که چنین سنگى در زبان انگلیسى «فرى ستن» (Free Stone) نام داردـ"فریمیسن" نامیده مى شده است (Hughan,1961, p.732).

         نیز احتمال داده اند از آن رو که به این بنّاها در نظام هاى فئودالى، آزاد بودند که در هر منطقه اى از کشور کار کنند، به آنها «Freemason» گفته اند (Hawkins, 1981, p. 119).

         بنایان آزاد از هنرى پراهمیت و موردنیاز جامعه بهره مند بودند؛ ازاین رو، خود به خود اسرار حرفه و هنر خود را در میان خویش نگاه مى داشتند و سمبل ها و علامت هایى قراردادى داشتند و به انجمن هاى صنفى وابسته بودند که به صورت پنهانى فعالیت مى کردند. این گونه انجمن هاى فراماسونگرى روزگار پیشین را بعدها «ماسونگرى عملى» (Operative Masonry) نامیدند.

         ولى در سده هاى بعد رفته رفته بنّایان و افزارمندان آزاد در این انجمن ها کم شدند و اکثریت ثروتمندان، بلندپایگان، سرشناسان و اندیشه گران، جایشان را اشغال کردند، و انجمن هاى مذکور صبغه عملى خود را از دست دادند و رنگ «نظرى» به خود گرفتند و به «فراماسونگرى نظرى» (Speculative Masonry) مبدل شدند (حائرى، 1368، ص 13ـ14).

         انجمن هاى فراماسونرى جدید (نظرى) داراى تکاپوها و برنامه هاى پنهانى بوده و هست و مرام نامه ها، علامت ها، مراسم و آدابى بر آن حکومت مى کند (Hughan, 1961, p. 736-737). شایان ذکر است برخى از نویسندگان معتقدند مرام نامه و شیوه جدید فراماسونرى ریشه در یهودیگرى دارد (ر.ک: عنان، 1358؛ حائرى، 1368، ص 14).

    ریشه هاى فراماسونرى گرى

    برخى معتقدند: ریشه هاى فراماسونرى گرى به دیر سلیمان و هندسه اقلیدسى بازمى گردد، ولى بعضى دیگر معتقدند: این سخنان افسانه و داستان است؛ طبق اسناد تاریخى، تشکیلات فراماسونرى از سال (1717م / 1130ق) آغاز به کار کرد و انگلیسى ها سنگ بناى آن را نهادند. در آن سال 4 لُژ انگلیسى با هم متحد شده و یک «لژ بزرگ» (Grand Lodge) را تشکیل دادند، که روزبه روز بر اهمیت و گسترش آن افزوده شد (Hunter, 1952).

         اما از آن رو که تشکل هاى مهم و قوى هرگز بدون بسترسازى و فراهم شدن زمینه پدید نمى آیند، فراماسونرى نیز یکباره در سال 1717م از زمین سر بر نیاورده است؛ یقینا چنین تشکیلات پیچیده اى بى ریشه نبوده و طى فرایند منطقى و واقعى پدید آمده است.

         برخى از بررسى ها نشان مى دهد فرقه هاى پنهانى و انجمن هاى مخفى و جریان هاى رازآلود مرتبط با یهود سرچشمه هاى اصلى فراماسونرى بوده اند. در این زمینه، برخى از محققان معتقدند: فراماسونرى استمرار حرکت هاى مرموز گروهاى مخفى و دسیسه گران یهودى اروپا در سده سیزدهم میلادى و بعد از آن است.

         «پیشینه واقعى فراماسونرى را باید در طریقت رازآمیز کابالا و سازمان هاى یهودیان مخفى مستقر در کشورهاى مختلف اروپایى، از جمله انگلستان و اسکاتلند، جست وجو کرد. از این زاویه نگرش، فراماسونرى را باید تداوم جریانى دانست که با تکاپوهاى دسیسه گرانه الیگارشى یهودیان اسپانیا در نیمه دوم سده سیزدهم میلادى آغاز شد و در سده هاى پسین میراث و سنن آن تداوم یافت. این جریان در سده هفدهم برخى سازمان هاى پنهان و توطئه گر را آفرید که به عنوان پیش نمونه هاى فراماسونرى شناخته مى شوند» (شهبازى، 1377، ج 4، ص 59).

         یکى از فرقه هاى مرتبط با فراماسونرى، فرقه توطئه گر و مخفى «یسوعى» است. یهودیان عضو در این فرقه، در تشکیلات فراماسونرى عضو بودند و هدف واحدى را در قرن هجدهم میلادى تعقیب مى کردند. رابطه این گروه با فراماسونرى در همان دوره کشف شد و بر سرزبان ها افتاد. این فرقه نقش مهمى در تلاش استعمارى اروپاییان در ممالک مستعمراتى شان بوده است.

         رابطه «انجمن یسوعى» که به عنوان یک فرقه مذهبى افراطى و مخوف شناخته مى شد، با فراماسونرى سده هیجدهم از طریق نقش مشترک یهودیان مخفى در اداره هر دو سازمان و کارکردهاى مشترک توطئه آمیزشان قابل توضیح است.

         در اروپاى سده هجدهم بسیارى به وجود چنین رابطه اى باور داشتند و به نوشته دائره المعارف ماسونى ماکى، «یسوعى ها را متهم مى کردند که با فراماسون ها رابطه تنگاتنگ دارند» (Mackey, 1961, p. 506).

         یکى دیگر از آبشخورهاى فراماسونرى، فرقه «روزنکروتس» است. روزنکروتس نام فردى است که هشت نفر از شاگردانش را دور خود گرد آورد و یک انجمن مخفى به نام «مجمع برادران» را تشکیل داد و هریک از این هشت تن را مأمور کرد به کشورى بروند. روزنکروتس در سال 1484 در 106 سالگى درگذشت و در مقبره اى مخفى به خاک سپرده شد. ولى سرانجام در سال 1614 رساله اى با نام «اصلاح عمومى سراسرجهان» ازسوى این انجمن منتشر گردید. موضوع این رساله، داستان سیر و سیاحت فردى به نام کریستیان روزنکروتس (Christian Rosencrantz) است به قبرس، دمشق، مصر، فاس و اسپانیا براى آشنایى با حکما و دریافت راز و رمز هستى و اسرار جادو و کیمیاگرى از ایشان. پیام این رساله، دعوت به همدلى و همراهى با یک فرقه سیاسى رازآمیز و پنهان است با هدف «اصلاح جهان». در رساله، به اسلام و کلیساى رم به شدت حمله شده و هر دو به کفر و توهین به مقدسات متهم شده اند. به نوشته این رساله، باید پاپ را با چنگ و ناخن تکه تکه کرد (ر.ک: گلسرخى، ص 660، به نقل از: شهبازى، 1377، ج 4، ص 121ـ122).

         گولد مى نویسد: «در رساله فوق اعلام شده که اعضاى فرقه روزنکرنتس شرق و غرب، یعنى پاپ و محمد[ صلى الله علیه و آله]را محکوم مى کنند و به امپراتور روم [مقدس ]دعاى خیر، اسرار و خزاین بزرگ طلاى خویش را تقدیم مى دارند» (شهبازى، 1377، ج 4، ص 122).

         برخى از محققان انتشار رساله هاى «روزنکرنتس» را مبدأ شکل گیرى و زمینه پیدایش مجامع ماسونى شمرده اند؛ از جمله در دائره المعارف بریتانیکا مى خوانیم: «به زودى گروه هایى پدیدار شدند که خود را روزنکرنتسى و مأمور اصلاح جهان مى دانستند. این سرآغاز گسترش وسیع گروه هایى رازآمیز اروپاى مرکزى است که بعدها بعضا در فراماسونى سده هاى هجدهم ونوزدهم ادغام شدند» (همان).

         از مجموع مطالب فوق، پیداست فراماسونرى از مجامع مخفى اى که ریشه در یهود داشته سرچشمه گرفته است و از انگلستان (خاستگاه روزنکرنتس) گسترش یافته و در پى مقابله با دین مسیحیت و اسلام و سیطره بر جهان با نام اصلاح طلبى است. البته برخى از محققان مانند رابرت نرک گولد ریشه روزنکرنتس فراماسونرى را قبول ندارند و اساسا منکر وجود سازمانى به نام روزنکرنتس در انگلستان سده هفدهم هستند. او فراماسونرى عملى، یعنى لژهاى بنایان را «پدر فراماسونرى نظرى» و رابطه میان این دو را «نسبى» مى داند و رابطه طریقت هاى رازآمیز کابالایى با فراماسونرى را غیرمستقیم و از نوع «رابطه سببى» مى خواند (همان).

         ولى شواهد پیش گفته نشان مى دهد بازگرداندن فراماسونرى به بنایان آزاد و تقسیم آن به فراماسونرى عملى و فراماسونرى نظرى یا جدید سرپوشى براى فریب مردم است؛ زیرا ملت هاى دنیا نسبت به یهود، استعمار و توطئه گرى و دسیسه کردن روى خوش نشان نمى دهند؛ ازاین رو، این گروه سعى دارد ماهیت پوشالى و مرموزانه خود را با امورى مانند بنایان آزاد و جعل افسانه هاى بى پایه نمادهاى موهوم پوشش دهد، در حالى که اسناد موجود حاکى از این است که جریان مذکور امروزه طیف گسترده اى از نخبگان سیاسى فرهنگى عالم را دربر مى گیرد و در پى یکپارچه کردن نظام عالم تحت مدیریت خود است.

    دیدگاه فراماسونرى درباره دین و معارف آن

    مقصود از «دین» در اینجا ادیان آسمانى است. از آن رو که فراماسونرى سازمانى مخفى است و بر اساس پنهان کارى بنا نهاده شده، در مورد اعتقاد به دین نیز مخفى کارى مى کند. ازاین رو، کشف نیات و ایدئولوژى نهانى آنان در برخوردهاى اولیه شان ممکن نمى باشد. لکن فراماسون ها پس از نفوذ فزاینده در برخى جوامع، احساس امنیت نمودند و منویات خود را فاش کردند. یکى از کشورهایى که ماسون ها در آن نفوذ فزاینده اى نمودند ترکیه است. آنان در ترکیه موفق شدند نظام دینى عثمانى را سرنگون و نظام لائیک و بى دین آتاتورک را جایگزین آن نمایند؛ از این رو، با جرئت اهداف پنهان خود را فاش کردند. به همین دلیل، با مطالعه نشریات ماسونى ترکیه و نیز با دقت در موضع گیرى هاى ماسون هایى که درجات بالایى از سلسله مراتب ماسونى را طى کرده اند، مى توان به اعتقادات نهانى جریان فراماسونرى دست یافت. حال از آن رو که در میان اعتقادات بشر عقاید دینى از اهمیت والایى برخوردار است، در این مقال عقاید ماسون ها در مورد مسائل اساسى دین را مورد بررسى قرار مى دهیم.

         ماسون ها در برخى نشریات خود علنا گفته اند: مرام و تشکیلات ماسونى یک نهاد دینى نیست، بلکه یک فلسفه است؛ یعنى بر بنیاد عقل استوار است نه تعبد نسبت به آیین خاصِ آسمانى، چنان که یکى از نشریاتشان نوشت: «ماسونى دین نیست، بلکه یک فلسفه است؛ برحسب ماهیت حقیقى، بایستى برتر از مؤسسات دینى واقع شده باشد. یک حدس غیرعلمى، یک منطق مغایر با عقل و یک دیدگاه متکى بر عقیده، فلسفه شمرده نمى شود، فلسفه دین نیست» (نشریه شرق بزرگ، ش 19، ص 17، به نقل از: هارون، 1369، ص 199).

         ولى به رغم ادعاى مذکور، آنان در جوامع دینى سعى مى کنند خود را مذهبى و متدین جلوه دهند تا از منظر جوامع دینى نهادى ضد دین معرفى نشوند و دامنه نفوذشان محدود نگردد. آنها همان گونه که در بالا تصریح کرده اند، در پى برترى یافتن بر ادیان هستند. به دیگر سخن، مى خواهند دین و متدینان را دور زده، در راستاى اهداف خود که همان سلطه بر جهان است به کار ببندند. چنان که همین سیاست موجب گردید برخى از چهره هاى روحانى و مذهبى نیز در دام لژهاى ماسونى قرار بگیرند.

         شواهد موجود نشان مى دهد ماسون ها لامذهب هستند؛ ولى این شواهد در همه آثار و گفتار ماسون ها به عنوان یک سیره مستمر هویدا نیست. آنها در درجات اولیه دیدگاه هاى ضددینى را بر اعضا مى پوشانند، ولى در درجات بالاى ماسونى برخى از عقاید منافى مذهب را بیان مى نمایند؛ چراکه اگر غیر از این عمل کنند در جوامع دینى نمى توانند نفوذ کنند. ازاین رو، برخى از ماسون ها در افکار عمومى مسئله لامذهبى مرام ماسونى را انکار کرده، از اعتقاد به خدا و ادیان دم زده اند. نشریه ترک «نکته» در این مورد مطلب قابل توجهى را درج کرده است: یکى از ماسون ها به نام مولکوس در جواب خبرنگارى، مى گوید: «... ما براى قبول عضو شرایطى داریم و اولین شرط هم دیانت فرد است؛ یعنى کسى که معتقد به خداى متعال و قدرت لایزال او نباشد، نمى تواند وارد جرگه ما شود؛ البته مى تواند مسیحى، موسوى (کلیمى)، و یا مسلمان باشد. در صورتى که این فرد ملحد و لامذهب باشد، نمى توانیم او را بپذیریم» (نشریه نکته، ش 40، ص 31، به نقل از: هارون، 1369، ص 195).

         این در حالى است که جریان فراماسونى در پى تشویق افراد به تکیه بر توانمندى هاى فکرى خودشان است. چنان که در ادامه متذکر خواهیم شد، آنها معتقدند: انسان به خودى خود استعداد اداره زندگى خویش را در همه ابعاد دارد و هیچ نیازى به تعالیم دینى ندارد. دیدگاه هاى برخى از آنها نشان مى دهد از منظر ماسون ها امورى همچون خدا، وحى و نبوت ساخته و پرداخته قوه خیال آدمى در طول تاریخ است که براى رهایى از امورى نظیر بلایا و حوادث ناگوار روزگار شکل گرفته اند. آنها معتقدند: اگر انسان به کمال خاصى برسد که در درجات ماسونى آن را «مرحله نور و ضیاء» نامیده اند، مى تواند جاى خدا بنشیند و به رأى خویش عمل کند. ماسون ها این مرحله را «حقیقت ماسونى» شمرده اند. رسالت نظام ماسونى رساندن انسان ها به مرحله اى است که آدمى جاى خدا تکیه زده، از عقاید مذهبى جدا شود.

         از منظر آنها، دین و تکیه بر خدا و اطاعت از پیامبران نوعى اسارت است. انسانِ وارسته و برگزیده کسى است که از دایره بندگى خدا خود را رها کند و با تکیه بر عقل خود بنیاد بر خود حکومت کند، نه اینکه تحت بندگى خدا درآید. ازاین رو، کسانى را که به جاى روحیه خضوع و خشوع در درگاه الهى، با خداوند طلب کارانه برخورد مى کنند مى ستایند و سعى در جذب آنان دارند.

         از منظر ماسون ها، آن خالقى پذیرفته است که نه تکلیفى براى بندگان داشته باشد و نه پیامبرى بفرستد و نه کتابى به عنوان وحى نازل کند، بلکه تنها انسان ها را خلق کرده تا کار خودشان و تدبیر و مدیریت و روش و سیره حیات فردى و اجتماعى شان را به خودشان واگذار نماید، بر اساس آنچه قواى ادراکى و شهوانى آنها اقتضا مى کند عمل کنند و هیچ مسئولیتى در برابر خالق نداشته و جز همنوعانشان کسى قدرت لجام زدن به اهواى آنها را نداشته باشد.

         از منظر ماسون ها، چنین فردى به مرحله نهایى کمال یعنى نور و ضیاء که بعضا از آن با عنوان «حقیقت ماسونى» یاد مى شود رسیده است؛ وگرنه قربانى ادیان شده و خود را به هلاکت رسانده است. این تفکر، تداعى کننده اومانیسم است که انسان را به جاى خدا مى نشاند و آدمى را محور عالم معرفى کرده و تنها عامل محدودکننده آزادى انسان را رعایت آزادى سایر انسان ها، آن هم نه به خاطر خدا، بلکه تنها به خاطر هموار شدن راه کامجویى بیشتر از لذایذ مادى و دنیوى، مى داند؛ زیرا در صورت سلب آزادى دیگران، هرج و مرج و ناامنى رخ مى دهد و آرامش لازم براى لذت بردن افزون تر از دنیا از بین مى رود.

         از آن رو که انسان ها بالفطره گرایش به پرستش خدا دارند و بسیارى از ملل عالم دیندار هستند، ماسون ها نمى توانند موضع واقعى خود را در قبال دین در نخستین مراحل آشنایى با افراد به طور صریح ابراز کنند. ازاین رو، با تظاهر به دین دارى، سعى مى کنند با حفظ عناوین مقدس دین، مفاهیم آنها را تحریف نمایند. یکى از راهکارهاى مهم ماسون ها براى استحاله انسان ها از هویت دینى، تأویل بردن و بد معنا کردن مفاهیم مقدس دین است. براى نمونه، برخى از تفسیرهاى نارواى آنان ازمفاهیم دینى رابرمى شماریم:

         1. درباره خدا

    مهم ترین اصل از اصول دین، ایمان به خداى یکتا و توحید است، به گونه اى که عدم اعتقاد به خداى یکتا، و شریک قرار دادن براى او مستلزم کفر و شرک و خروج از دین است. لکن ماسون ها با ترفندهاى گوناگون افراد را از خداوند به عنوان خالق هستى، واجب الوجود، داراى علم بى منتها، قادر مطلق، مدبر حکیم و مستجمع جمیع کمالات منحرف مى کنند. آنها براى نیل به این مقصود، گاه خداوند را بر برخى از امور مادى تطبیق مى کنند و گاه با استعمال نام هاى شرک آمیز و مبهم در مورد خدا، انسان را در حال سردرگمى درباره مفهوم خدا قرار داده، از حقیقت دور مى کنند. به این عبارت که در منابع ماسونى در مورد خدا درج گردیده، توجه کنید: «طبیعت معمارى دارد، که مى توان نام هاى مختلفى از جمله: نیروى مطلقه، اللّه، خدا، نیروى مقدس، قدرت کلیه، کائنات، فلک و... به آن داد. به نظر ما، این قدرت، بزرگ و عظیم است، و معمار کائنات مى باشد» (هارون، 1369، ص 180).

         آنها با استعمال عنوانى مانند «معمار کائنات»، «نیرو»، «قدرت» و «فلک» درباره «خدا» مخاطب را در هاله اى از ابهام فرو مى برند؛ زیرا واژه اى مانند «معمار کائنات» تداعى کننده بنایى ساختمان است، در حالى که معمار یک ساختمان الزاما سازنده و خالق اجزاى آن نیست. از سوى دیگر، ممکن است معمار یک پدیده داراى اجزا، خود سازنده و خالق اجزا نیز باشد. بنابراین، خواننده از یک سو، گمان مى کند مقصود از خدا موجودى است که تنها خالق ترکیب اجزاى عالم است، ولى خالق تک تک موجودات عالم نیست؛ و از سوى دیگر، احتمال مى دهد آنها منکر خلقت تمام اجزاى عالم به وسیله خدا نباشند. وضع سایر واژه هاى ماسونى استعمال شده درباره «خدا» یا «اللّه» نیز به همین منوال مبهم و مشکوک و شرک آمیز است.

         وقتى مخاطب با شنیدن واژه هاى فوق در هاله اى از ابهام قرار گرفت و این احتمال در ذهنش زنده شد که ممکن است خدا خالق اجزاى هستى نباشد یا مانند معمار یک ساختمان بعد از ساختن ساختمان در بقاى آن نقشى ایفا نکند، در گام دوم، خدا را یک امر مادى مانند انرژى، طبیعت و غیره مى خوانند. وقتى خداوند به یک امر مادى تبدیل شد، زمینه فروپاشى تمام باورهاى دینى مانند رابطه پیامبران با خدا، تلقى وحى از آسمان و وجود پدیده اى به نام دین و شریعت فراهم مى گردد و اساسا عالم غیب انکار مى شود. یکى از متون ماسونى در این مورد چنین مى نویسد: «انسان ها آزادند که معمار بزرگ کائنات را به نام انرژى، طبیعت و یا کائنات، بخوانند. او در ارتباط با انسان ها نمى باشد، پیغمبرى ندارد، کتب مقدس نمى فرستد، دین و شریعتى برقرار ننموده است. لوح محفوظ، بهشت، جهنم، شیطان و ملک ندارد؛ او زاییده تفکرات است، او یک ایده آل است. او یک برداشت فلسفى است» (هارون، 1369، ص 179ـ180).

         در ادامه، براى اینکه خود را از اتهام لامذهبى و کفر برهاند، بین معمار کائنات و خدایى که دین اسلام معرفى کرده آشتى برقرار مى کند و مى گوید: «ولى آنچه مسلم است این است که معمار بزرگ کائنات، با خداوندى که با اوصاف و قواعد اسلامى و توسط قرآن کریم، خود را به ما شناسانده ارتباطى ندارد» (همان). این در حالى است که از منظر ماسون ها، معمار کائنات همان خدایى است که دین اسلام معرفى مى کند و دو پدیده جدا از یکدیگر در کار نیست تا بینشان آشتى برقرار شود.

         البته شیوه ماسون ها براى فریب دادن متدینان این است که واژه هاى حق و باطل را در مورد خدا به صورت درهم به کار مى برند؛ تعابیر صحیحى مانند «اللّه، خدا» و تعابیر مبهمى همچون «نیروى مطلقه، نیروى مقدس، قدرت کلیه» و واژه هاى الحادى مانند «کائنات، طبیعت و فلک» را در کنار یکدیگر درباره خدا به کار مى برند تا در صورت تهاجم متدینان، راه فرارى براى خود تعبیه کرده باشند. اما در مجموع، از لابه لاى کلماتشان خواننده با یک اندیشه مسموم و الحادى مواجه مى شود.

         طبق مکتب ماسونى، جهان هستى مخلوق خداوند به عنوان موجودنامتناهى ومستجمع جمیع کمالات نیست، بلکه محصول تفکر ازلى و ابدى بودن ماده و انرژى است.

         2. درباره وحى و نبوت

    فراماسون ها پیامبران را انسان هایى مى دانند که مراحل تکامل را طى کرده و به مرحله نور و ضیاء رسیده اند؛ ازاین رو، مانند ماسون هاى بزرگ درصدد اصلاح جهان برآمده اند و به دلیل آنکه انسان هاى فوق العاده اى بوده اند، حکمت هایى بر زبانشان جارى شد که منشأ آن محیط زندگى شان بود نه القاى ملکى به نام جبرئیل؛ ازاین رو، دین مسیحیت و اسلام را یک دین طبیعى مى شمرند، و آن را محصول فوق العادگى حضرت عیسى علیه السلامو حضرت محمد صلى الله علیه و آله در فهم معارف زمانه و تشخیص نیاز انسان هاى محیط زندگى شان و پاسخ درست به آنها دانسته و بُعد آسمانى و ارتباط وحیانى آنان را منکر هستند. ماسون ها معتقدند: دستورات و تعالیم پیامبران خود مرهون محیط اجتماعى شان است نه وحى آسمانى. به عبارات ذیل توجه کنید:

         «مگر عیسى مسیح، افکار مربوط به دین مسیحیت را از محل و محیط زندگى خود، منطقه جنوب غربى آناطولى و سرزمین مزو پوتامیه جمع آورى ننمود؟ مگر محمد صلى الله علیه و آله، اساس اسلام را از منطقه خودش الهام نگرفته، تثبیت نکرد؟» (نشریه معمارستان، ش 14، ص 9، به نقل از: هارون، 1369، ص 189).

         یعنى دین چیزى جز عکس العمل یک انسان مستعد در برابر آموخته هایش از محیط نیست. این در حالى است که قرآن مجید محتواى این کتاب را که حضرت محمد صلى الله علیه و آله براى بشر آورده سخنان خداوند متعال مى شمارد و در آیات متعددى مى فرماید:

         ـ «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» (نجم: 3و4)؛ [پیامبر ]به دل خواه خود چیزى نمى گوید، آنچه مى گوید وحى است که به او فرستاده مى شود.

         ـ «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ» (یونس: 15)؛ جز از آنچه که به من وحى مى شود، پیروى نمى کنم.

         ـ «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»(فصلت: 6)؛ بگو همانا من بشرى مثل شما هستم که به من وحى مى شود که معبود شما معبود واحدى است.

         ـ «وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ» (طه: 114)؛ تا قبل از اینکه وحى قرآن بر تو تمام شود در (تلاوت) آن عجله مکن.

         آیات شریفه فوق، با صراحت قرآن مجید را محصول وحى الهى معرفى مى نماید نه چیز دیگر؛ ولى ماسون ها برآنند تا ریشه آسمانى دین را قطع نمایند و پیامبران را انسان هاى هوشمندى معرفى نمایند که تعالیمشان را از جامعه زمانشان الهام گرفته اند؛ یعنى باورهاى محیط خویش را تشخیص داده و بر اساس نیاز زمانه، تعالیمى را به مردم عرضه نموده اند. آنها براى تسلاى متدینان، بعضا براى همین کمال نوعى قداست فرض مى کنند تا از این رهگذر، اعتراض ناشى از احساسات مذهبى متدینان را نسبت به افکار ماسونى تسکین دهند؛ کما اینکه جمیل صنعا یکى از اساتید ماسونى، در نوشتار خویش مى نویسد: «بنابراین، اگر سرچشمه و منبع این نهضت دینى که زاییده هوش خدادادى حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود، الهى نباشد، باز هم از عظمت مقدس آن نخواهد کاست» (هارون، 1369، ص 190).

         3. درباره حیات پس از مرگ

    برخى از ماسون هاگفته اند: اعتقادبه وجود امر جاویدى به نام «روح» به علت این بود که بشر از این مى ترسید که با مرگ نابود شود؛ ازاین رو، با اعتقاد به حیات پس از مرگ و بقاى پدیده اى به نام روح در وجود انسان، خود را تسکین داده است. «پیدایش اعتقاد به روح در بشر، در اثر ترس از مرگ، مرگ ناگهانى انسان، و براى سبک کردن درد و رنج اذهان بوده است» (همان). ازاین رو، از منظر فراماسونرى، «قبول مسئله زندگى بعد از مرگ، توسط مردم ماسونى، که مرامى خردگراواثباتى(راسیونالیست وپوزیتیویست)است،امکان پذیر نمى باشد»، بلکه باورى خرافى است (همان، ص 192).

         آنها با انکار حیات پس از مرگ، بهشت و جهنم را امرى توهمى و غیرقابل فهم مى شمارند؛ زیرا از طریق تجربى و عقلى اثبات نشده است. نزد ماسون ها «عالم موهوم آخرت که مشاهده نگردیده، اثبات نشده و بر کسى معلوم نیست، جزء احکام مورد قبول ادیان و یکى از این اعتقادات است» (همان).

         4. درباره منشأ دین

    ماسون ها در مورد دین و منشأ پیدایش آن، رویکردى کاملاً غیرمذهبى دارند. از نظر آنها، دین و باور به خدا و شعایر مذهبى همچون نذر و قربانى، و نماز، سرچشمه اى روان شناختى دارند. به عقیده آنها، انسان ها به مرور زمان در اثر ناتوانى و ترس از بلاها و حوادث ناگوار روزگار، یک نیروى ماورایى و قدرت قاهر غیبى را در پندار خود در نظر گرفته و به او متوسل شده اند و با پرستش و قربانى کردن در راه او، سعى در جلب رضایتش داشتند و حال آنکه اساسا چنین موجودى وجود عینى نداشته و تعالیم دینى ساخته و پرداخته ذهن بشریت است. آنها دین را قبول دارند، ولى بیش از «یک ضرورت زندگى اجتماعى» براى آن ارزش قایل نیستند؛ همان گونه که آدمى نیازمند روان شناسى و مشاوره در حیات اجتماعى است، به همان دلیل، محتاج باورهاى دینى براى گذر از پیچ و خم هاى زندگى است. عبارت ذیل که از متون ماسون ها گرفته شده کاملاً مبیّن این حقیقت است: «آیین هاى دینى، زاییده نیازهاى اجتماعى است. انسان اولیه به علت عدم درک چگونگى و ماهیت عوامل طبیعى، مانند رعد و برق، زلزله و توفان، از واکنش هاى خشن طبیعت ترسیده و به تصور اینکه آنان خدایانند، آنها را پرستش کرده است. به عناصر طبیعى، حتى به تولید انواع و اقسام مواد غذایى نیز، نسبت خدایى داده و آیین هاى مختلف به وجود آورده است» (نشریه ماسون ترک، 1954، ص 736، به نقل از: هارون، 1369، ص 198ـ199).

         از منظر آنها، مفاهیم و اصطلاحات دینى دلالت بر معانى واقعى خارجى ندارند، بلکه نمادهایى هستند که براى شکل دادن به زندگى بشر به صورت خارجى اراده شده اند؛ یعنى وقتى در دین از بهشت و جهنم و پل صراط و سؤال قبر و میزان و نامه اعمال به میان مى آورد، به این معناست که حقیقتا در عالم خارج از ذهن و خیال بهشت و جهنم یا پل صراط و عالم قبر و برزخ وجود داشته و یا بعدا موجود شوند؛ این مفاهیم تنها ابزارى است براى اینکه انسان ها بر اساس اینها فکر کنند و با توهّم خوف عذاب و امید به پاداش، از برخى امورى که دین آن را مذموم دانسته پرهیز کنند و به اعمالى که دین مردم را دعوت به انجام آن مى کند روى آورند و بدین سان، سبک زندگى خاصى تحقق یابد. نشریه «معمارستان» در این مورد چنین مى نویسد: «انسان چطور زندگى مى کند؟ چطور باید زندگى کند؟ ادیان مختلف سعى دارند با اصول و آداب اخلاقى خود، به این سؤالات پاسخ دهند، ولى این اصول را در قالب کلمات ماوراء طبیعى چون خدا، بهشت و جهنم ادا مى نمایند. لازم است انسان ها قبل از ورود به مسائل لاینحل ماوراءالطبیعه، آداب زندگى را بیاموزند» (نشریه معمارستان، ش 9، ص 10، به نقل از: هارون، 1369، ص 199).

         بى گمان، لازمه چنین برداشتى از دین، انکار وحى به عنوان تعالیم حقیقى و مطابق با واقع است و به تبع آن، پیامبران الهى نیز مدعیان فریبکار و دروغین جلوه مى کنند که به دروغ مدعى تلقى وحى از خداوند مى شوند و با توجه به اینکه انبیا با معجزات الهى پشتیبانى مى شوند، لازمه فریبکار پنداشتن انبیا، فریبکار خواندن خدا و لازمه انکار انبیا، انکار خدا به عنوان یک حقیقت خارجى و جامع همه کمالات و خالق و مدبّر هستى است. این در حالى است که از منظر اسلام، خداوند به عنوان واجب الوجود و مستجمع جمیع کمالات، محیط بر هستى و خالق و مدبّر آن است، به گونه اى که هیچ حول و قوه اى بدون اذن و اراده الهى در عالم تحقق پیدا نخواهد کرد و هیچ موجودى در مقابل خداوند وجود استقلالى نداشته، همگان وجود خود را آنا فآن از خداوند مى گیرند؛ چنان که در آیه شریفه «لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» (کهف: 39) بدان اشاره شده است.

         5. درباره معارف دین

    عدم اعتقاد به وجود خدا و وحى و نبوت، موجب گردید ماسون ها بسیارى از مفاهیم متافیزیکى و باورهایى را که از اعتقاد به عالم غیب و ماوراء ماده است انکار کرده و معناى آنها را تأویل ببرند. در این قسمت، براى نمونه به برخى از تأویل هاى آنان در مورد معارف دین به صورت مختصر اشاره مى شود.

    الف. ملائکه: آنان در مورد ملائکه و فرشتگان که در کتب آسمانى و زبان انبیاى عظام علیهم السلام مطرح شده اند، مانند مفهوم خدا و نبى عمل مى کنند؛ یعنى اصل نام و قالب را حفظ مى کنند، ولى معنا و محتواى آن را تغییر مى دهند. آنان ملائکه را موجودات واقعى نمى دانند، بلکه معتقدند آنها نمادهاى خیالى و ذهنى هستند؛ زیرا غیر از پیامبران علیهم السلام، کسى آنها را رؤیت نکرده است. ایشان مى گویند: «این موجودات که بعد از پیغمبر از طرف کسى رؤیت نشده و به نام ملائک به مردم شناسانده شده، تصورى است سمبلیک از ذهن و خیال، که در تمام ادیان از آنها نام برده شده است» (ماسون، ش 81، ص26، نقل از: هارون، 1369، ص 191).

    ب. روح: در مورد روح و نفس انسانى نیز چنین عمل مى کنند. یکى از ماسون ها اصل وجود روح را انکار نمى کند، ولى تجرد روح و بقا و جاودانگى آن را زیرسؤال مى برد. از این رهگذر، معاد و روز قیامت و حسابرسى اعمال انسان ها زیرسؤال مى رود؛ زیرا اگر انسان روح مجرد نداشته باشد که بعد از مرگ باقى مى ماند، دیگر معاد و حسابرسى اعمال مفهومى نخواهد داشت؛ چراکه با مرگ انسان، جسمش به خاک مبدل شده، نیست و نابود مى شود. به عبارت زیر توجه کنید:

         «ماسونى، که مفهوم خداوند را از طریق دانش و خرد درک کرده، دیدگاه هاى منطقى و اصلى را در مورد اوصاف و احکام ادیان مختلف، عرضه داشته است. در حقیقت، ضمن احترام به کلیه ادیان موجود، اساسى ترین و اصلى ترین عقیده آنها یعنى ایمان به جاودانگى روح را رد کرده است. علت آن نیز دو امر است:

         اولاً، هر چیزى از ماده به وجود مى آید و به ماده برمى گردد.

         ثانیا، تنها چیزى که از وجود باقى مى ماند، ماهیت حقیقى و کمال انسان است» (هارون، 1369، ص 182).

         آنها گاه اسم روح را حفظ مى کنند، ولى بعد مجردش را انکار مى کنند؛ یعنى روح را به نوع خاصى از کارکرد سلول هاى مغزى تفسیر مى کنند و مى گویند: «روح یک اصل است. یک حقیقت است. ایجاب مى کند که آن را مانند سایر اشیا ببینیم. روح محصول عمل سلول هاى مغزى ماست» (همان، ص 200)؛ محصولى که تنها در این عالم ماده وجود دارد و با مرگ انسان نابود مى شود. زیرا «روح که زاییده واکنش هاى سلول هاى ویژه مغزى است، بعد از مرگ انسان، زنده نمى ماند» (همان). و با تبدل و نابودى مغز روح نیز نابود مى شود (همان).

         این در حالى است که از منظر عقل و وحى، انسان از جسم و روح یا نفس تشکیل شده است و بعد از مرگ، روح از بدن جدا مى شود و آنچه بعد از مرگ انسان باقى مى ماند همان روح و نفس انسانى است که یک امر غیرمادى است و تمام حقیقت انسان را تشکیل مى دهد و جسم در حکم مرکب آن است. ازاین رو، قرآن مى فرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا» (زمر: 42)؛ خداست که جان ها را هنگام مرگشان مى گیرد.

         «تَوَفِّى» به معناى أخذ به تمامه است؛ یعنى هنگام مرگ، خداوند با گرفتن نفس انسان، تمام حقیقت آن را مى گیرد. ولى نزد ماسون ها «اعتقاد به بقاى روح، فرو رفتن در اوهام و تخیلات است» (همان، ص 192).

    ج. روابط جنسى: از نظر آنها، رعایت مرزهاى عفت اسلامى عامل جهالت و عقب ماندگى است و آدمى باید نیازهاى جنسى خود را تأمین نماید و با توهماتى همچون گناه و عذاب اخروى دست خود را نبندد. ازاین رو، به مفاهیم مقدسى مانند «ناموس»، مى تازند و مسئله حرمت و حفظ ناموس را که در جوامع اسلامى امرى مقدس شمرده مى شود مورد حمله قرار مى دهند: «در کشورهاى عقب افتاده، على الخصوص در ممالک اسلامى، اخلاق ارتجاعى و جزمى، ضمن بذل و بخشش آزادى هاى مختلف به جنس مذکر، حکم مى کند که زنان باید دست نخورده و باکره باشند. در تلقى کلمه ناموس، به این هم اکتفا نکرده، کوچک ترین حرکت و حرفى، تعرض به ناموس محسوب مى شود» (همان، ص 206).

         آنان تلاش مى کنند راه ارضاى شهوات را به صورت فرادینى به روى مردم بگشایند و فحشا و فساد را گسترش دهند. ازاین رو، به هر مانعى که بر سر راه گسترش روابط بى حد و مرز زن و مرد قرار دارد (مانند عذاب اخروى براى زناکار یا قداست پاى بندى به خانواده و حفظ منزلت مادر) حمله مى کنند. مجله «برادو» در این مورد چنین مى نویسد: «در افکار زندگى پس از مرگ غوطه ور نگردید؛ زیرا چنین چیزى وجود نخواهد داشت. فریب تقدس مادرى را نخورید، نیازهاى جنسى را جلوگیرى ننمایید» (همان، ص 206).

         آنها براى توجیه عقلانى فحشا و فساد اخلاقى و ترویج نگاه مثبت نسبت به اعمال شنیع جنسى، گاه توجیهات عجیب و غریبى ارائه مى کنند. جمیل صنعا، از استادان ممتاز ماسون ها، در مقاله «افکار آزاد» چنین مى نویسد: «اگر استخوان براى سگ، مدفوع و زباله براى خوک مزه جذاب و خوشایندى نداشت، آیا باز هم آنها حاضر مى شدند شکمشان را با استخوان و زباله و مدفوع پر کنند؟ بر افراد با اراده اى که هر رسوایى و هر رذالتى براى آنان مزه بخصوصى به همراه دارد، خرده مگیرید» (نشریه ماسون، ش 29، ص 20، به نقل از: هارون، 1369، ص 207).

         از منظر این استاد ماسونى، عنصر نهى از منکر و مجرم انگاشتن اهل اعمال پست و شنیع، که خود یک عامل بازدارنده براى شیوع ارتکاب فساد در جامعه به شمار مى آید، باید ریشه کن شود و به جاى آن، برخورد خوش و نگاه مثبت جایگزین گردد.

    ه . تقدیر: «تقدیر» یکى دیگر آموزه هاى متعالى دینى است که توسط این جریان انحرافى تحریف و انکار شده است. آنها ابتدا تقدیر را این گونه معنا مى کنند که انسان مجبور است مطابق آنچه در قضا و قدر الهى براى او نوشته شده عمل کند؛ در نتیجه، مسئولیتى در اعمالش ندارد؛ زیرا در اعمالش تابع سرنوشتى است که از قبل در لوح تقدیر برایش رقم خورده است. ازاین رو، مى گویند: «از نظر ماسون ها، قبول وجود نیروهاى صاحب قضا و قدر، عقب افتادگى تلقى مى شود؛ زیرا مسئول حرکات و فعل و انفعالات هر شخصى، افکار اوست. این تز، چقدر زیبا در رباعى زیر گنجانیده شده است:

    از آنگه که پا به جهان نهادم، گشتم همه جا را

    جستم حقیقت بهشت و دوزخ و سرنوشت را

    استاد و اصلم راز بر من گشود و گفت:

    بهشت و جهنم و تقدیر، همه در وجود توست

    (هارون، 1369، ص 193).

         این در حالى است که نظام قضا و قدر در فرهنگ اسلام به معناى مجبور بودن انسان در انجام اعمال خاص نیست، بلکه بدین معناست که انسان از راه اختیار خود همان راهى را انتخاب مى کند که در دفتر تقدیر برایش رقم خورده است. به عبارت دیگر، اعمال انسان از روى اختیار تحقق مى یابد، ولى منطبق بر آن چیزى است که برایش تقدیر شده است؛ وگرنه اگر از منظر اسلام، انسان مجبور بود، وضع تکلیف براى انسان مفهوم نداشت. حال آنکه در اسلام بسیارى از تکالیف براى انسان بیان شده است و اساسا اسلام و هر دین و نظام اخلاقى یا حقوقى، بر اراده آزاد انسان استوار است؛ زیرا بدون اختیار، امر و نهى و انذار یا تبشیر معنا ندارد و بدون این امور، دین یا نظام اخلاقى یا حقوقى استقرار نخواهد یافت.

         افزون بر این، بیشتر آیات قرآنى به تصریح یا اشاره، دلالت دارد بر اینکه قضا و قدر و یا هر عامل دیگر به هیچ روى، اختیار را از انسان سلب نمى کنند. براى نمونه، آیات فراوانى انسان ها را به عبرت اندوزى و پندآموزى از سرگذشت اقوام و امت هاى گذشته دعوت مى کند و این به وضوح نشان مى دهد عللى که پدیده هاى اجتماعى و حوادث تاریخى را به وجود مى آورند یک سره مستقل از اراده هاى افراد انسان نیستند، بلکه مشتمل بر آنها هستند.

    خداوند متعال در آیات متعددى از قرآن مجید، انسان ها را در انتخاب مسیرِ هدایت و ضلالت و در عملکرد نیک و بد آزاد مى داند و اعمال هر کس را به خود آن شخص منتسب دانسته و مى فرماید: هرکس نتیجه عمل خود را خواهد دید، و بر همان اساس، بازخواست خواهد شد: «مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى...» (اسراء: 15)؛ هرکس هدایت یافت براى خود هدایت یافته و هرکس گمراه شد به زیان خود گمراه شده است و هیچ کس بار گناه دیگرى را برنمى دارد.

         روشن است که این آیه شریفه، هدایت و ضلالت را دو مسیرى توصیف مى نماید که انتخاب هریک به اختیار آدمى است و به همین سبب، سود و زیان آن هم عاید خودش خواهد شد. بنابراین، هیچ کس حق ندارد مسئولیت اعمال خود را به گردن دیگرى بگذارد.

         همچنین در آیه دیگرى مى فرماید: «مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ»(شورى: 20)؛ کسى که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش مى دهیم و بر محصولش مى افزاییم، و کسى که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمى از آن به او مى دهیم، اما در آخرت هیچ بهره اى ندارد.

         قرآن کریم در جایى دیگر مى فرماید: «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى» (نجم: 39و40)؛ و اینکه براى انسان بهره اى جز سعى و کوشش او نیست و تلاش او به زودى دیده مى شود.

         اگر اراده انسانى مقهور قوانین حاکم بر حرکت جامعه و تاریخ باشد، بالطبع تلاش و سعى او محصول جبر تاریخ خواهد بود و جزا دادن به کوشش او معقول نخواهد بود. بنابراین، اختیار انسان با قضا و قدر الهى منافاتى ندارد، و اراده و اختیار آزاد انسان در تکوین رفتار فردى و اجتماعى و تاریخى نقش اساسى دارد.

    و. منشأ خلقت انسان: ماسون ها درباره منشأ خلقت انسان دیدگاه غیردینى را به جامعه القا مى کنند. بر اساس دیدگاه دینى، «انواع» ثابت مى باشند؛ یعنى هر نوعى از انواع در یک روز و وقت معین از عدم یا از گِل و خاک به طور ناگهانى و با یک وضع غیرعادى و غیرطبیعى (ماوراءالطبیعى) خلق شده است، همان گونه که درباره خلقت آدم گفته مى شود.

         براى نخستین بار در ترکیه، ماسون ها نظریه غیرعلمى تبدل انواع یا «اولسیون» را که با نظریه آفرینش الهى انسان در دین تعارض دارد مطرح کردند. آنها رسما در نشریه خود نوشتند: «تمامى برادران در تبلیغ این باور در بین مردم، براى بالا بردن سطح علمى آنان مسئولیت بى حد و حصر دارند» (نشریه معمارستان، ش 39، ص 38، به نقل از: هارون، 1369، ص 184).

         مقابله صریح ماسون ها با اندیشه دینى خلقت آدم و حوا از خاک و گِل به عنوان آغاز خلقت آدمى، در دفاع از نظریه داروین ظاهر مى گردد. به عبارت ذیل که از نشریات ماسونى است، توجه کنید: «نظریه داروین نشان داد که بسیارى از رویدادهاى کائنات، کار خدا نمى باشد» (نشریه ماسون، ش 25و26، ص 14، به نقل از: هارون).

         داروین، که مورخان ماسون احتمال مى دهند او نیز همچون پدربزرگ و عمو و پسر عمویش ماسون باشد (نقل از: هارون، ج 4، ص 150)، نظریه ثبات انواع را انکار و نظریه تبدل و تکامل انواع را مطرح کرده است. وى در سال 1871م در کتاب منشأ انواع سعى مى کند تمام اختلافات فاحشى را که بین انسان و جانوران تصور مى شود، نفى کند و ثابت نماید که تمام اختصاصات جسمانى و نفسانى موجود بین انسان و جانوران جز حالت تکامل یافته اى از موجودات و حیوانات ناقص، چیز دیگرى نیست. وى مى نویسد: حتى مغز و هوش انسان که عالى ترین پدیده طبیعت است، حالت کاملى از مغز تکامل یافته میمون است. صفات معنوى مانند نوع دوستى، محبت، فداکارى، ایثار، احساسات و عواطف در جانوران کامل (یعنى بعضى انواع میمون) وجود دارد. بنابراین، هیچ دلیلى نداریم که انسان از این نظام کامل طبیعت و از این قاعده غیرقابل استثنا مستثنا باشد. در نتیجه، ما با میمون هاى فعلى داراى اجداد مشترکى هستیم (مطهرى، 1374، ج 4، ص 261ـ275).

         ماسون ها به طرفدارى از این نظریه پرداختند و علماى مسیحیت و اسلام را به علت مخالفت با این نظریه محکوم کردند. یکى از منشورات ماسونى در این مورد چنین مى نویسد: «امروزه از کشورهاى پیشرفته گرفته تا بسیارى از ممالک عقب افتاده، تنها فلسفه مورد قبول جوامع، تئورى داروین و نظریات ادامه دهندگان راه اوست. اما این مسئله در کلیسا مؤثر واقع نشد، در سایر ادیان هم همین طور. باز هم به عنوان تعلیمات دینى، کماکان افسانه آدم و حوا، از کتاب هاى مقدس تدریس مى شود» (نشریه ماسون، ش 38، ص 18، به نقل از: هارون، 1369).

         البته نظریه داروین امروز از لحاظ علمى نیز منسوخ شده است، ولى از آن رو که منعکس کننده تقابل ماسون ها با دین مى باشد، در اینجا مطرح گردید.

    اهداف و ویژگى هاى جریان فراماسونرى

    از مجموع فعالیت ها، شعارها، نوشته ها و جاذبه ها و دافعه هاى جریان فراماسونرى از آغاز تاکنون، به خوبى روشن مى گردد آنان در پى حاکمیت بر تمام جهان بوده اند. آنان مى خواهند به صورت یکپارچه دنیا را در چنگ خود بگیرند و تحت فرمان خود هدایت کنند، و این امر مختص به قلمرو خاص فرهنگى، سیاسى و یا اقتصادى نیست، بلکه شامل همه عرصه هاى زندگى بشر مى شود؛ ازاین رو، شاخص ها و معرف هایى را مطرح مى کنند که در همه جوامع قابل طرح و در ذهن هر انسانى قابل رسوخ باشد. یکى از محققان در این باره چنین مى نویسد: «به موازات هدف هاى جهانى فراماسونرى که در پوشش طرح راهبردى "حکومت واحد جهانى"، در حقیقت، به تحکیم مبانى انگاره هاى نواستعمارى اهتمام مى ورزید، به اقتباس و تعبیه نمادهایى روى آوردند که در پرتو آن بتوانند در شمار هرچه بیشترى از اقوام و جوامع بشرى رخنه کنند و از این طریق، به گسترش بیشتر شبکه هاى سرّى خود در سراسر جهان بپردازند» (مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى، 1380، ج 1، ص 22).

         بنابراین، شعارهایى همچون «آزادى، برادرى، مساوات» چیزى جز ابزارى براى رسوخ در باورهاى جوامع نیست. آنها پس از جذب افراد و نفوذ در جوامع، در پى حذف ادیان از باورها و پیوندهاى اجتماعى مى باشند و مى خواهند انسان ها را ـ به قول خود ـ از دین و خدا آزاد نموده، برادرى دینى را تضعیف و برادرى کاذبى را بین اعضا تقویت نمایند. آنان با استفاده از قدرت اعضا، درصدد تأمین منافع بانیان فراماسونرى یعنى امپریالیسم جهانى هستند.

         ماسون ها در میان ادیان، با اسلام به طور بسیار شفافى مى ستیزند و از آن رو که جامعه عرب بستر خیزش اسلام بوده، عرب را منکوب و تحقیر مى نمایند. سپس به صورت پیچیده اى کلیسا را زیر یوغ سلطه خویش درمى آورند. آنها تعصبات ضداسلامى و ضدعربى را ترویج مى کنند و فریب کارانه با مسیحیت مى ستیزند.

         از نوشته هاى برخى از مورخان نامدار ماسون مانند رابرت فرک گولد (Robert Freke Gould) در کتاب تاریخ فراماسونرى به دست مى آید آنان از تعصبات شدید ضداسلامى ـ ضدعربى برخوردار بوده و آن را ترویج مى کرده اند. وى در فرازى از کتاب خود چنین مى نویسد: «برخلاف تصور رایج، اعراب نه تنها از آغاز قومى وحشى بودند، بلکه در اوج تمدنِ ایشان هیچ پیشرفت بزرگى در عرصه دانش صورت نگرفت و برجسته ترین فلاسفه ایشان از میان اقوام مغلوب... پدید شدند.» گولد از مروجان این نظریه است که علوم اسلامى در دوران خلفاى عباسى و «نهضت ترجمه» از یونان و اسکندریه به سرزمین هاى اسلامى راه یافت و مسلمانان از خود چیزى نداشتند (شهبازى، 1377، ج 4، ص 14).

         ماسون ها به رغم ادعاى طرفدارى از مکتب آدمیت، به دنبال سلطه غرب بر شرق و جهان مسیحیت بر جهان اسلام بوده اند. طرح تشکیل حکومت واحد جهانى که در دهه هاى اخیر در دنیا مطرح شده است و مسئله سلطه بر ادیان و ممالک، جزء اهداف ماسون به شمار مى آید. از جمله، در اعلامیه پاپ علیه ماسون ها چنین آمده است: «قریب به یک دهه پس از آغاز تکاپوى دکتر دزاگولیه و ارل چستر فیلد در هلند، فراماسونرى تا بدان حد گسترش یافت که در آوریل 1738 پاپ کلمنت دوازدهم بیانیه اى علیه آن صادر نمود. این اولین بیانیه کلیسا علیه فراماسونرى است. کلمنت دوازدهم به عنوان یکى از پاپ هاى مخالف الیگارشى یهودى نیز شناخته مى شود و بدین سان، از همان آغاز نام فراماسونرى با الیگارشى یهودى پیوند مى یابد. کلمنت دوازدهم در این فرمان اعلام کرد: "دلایلى در دست است دال بر وجود توطئه علیه تمامى مذاهب و دولت هاى اروپایى که در جلسات پنهانى فراماسون ها طراحى مى شود"» (همان، ص 44).

         گرچه اسناد فوق ریشه مخالفت پاپ با فراماسونرى را رقابت با الیگارشى یهود معرفى مى کند، ولى از فرمان پاپ چنین فهمیده مى شود از منظر او، بانیان فراماسونرى حتى به خود یهود به عنوان یک مذهب پایبند نبوده، در پى حذف تمامى مذاهب و چیرگى بر نظام هاى سیاسى عالم بوده اند.

         استعمال عناوینى همچون ریش سفید عصر نوع، رئیس پرستشگاه، شاه زاده پرستشگاه، فرمانده معبد، شاهزاده اورشلیم، بزرگ کاهن، و همچنین تلاش هاى برخى از ماسون ها براى بازگرداندن ریشه تاریخى فراماسونرى به حضرت سلیمان نبى، یا نوح پیامبر حاکى از میل این سازمان به استفاده از لعاب دیانت به طور عام و یهود به گونه خاص است. وقتى اطلاعاتى را که درباره فراماسونرى وجود دارد مورد مطالعه قرار مى دهیم، به این نتیجه مى رسیم که گردانندگان این سازمان مخفى درصدد بوده اند تا با استفاده از باورهاى دینى، پیشرفت هاى علمى، و جذب نخبگان فکرى، سیاسى، اجتماعى، بر جهان سلطه یافته، مرز حاکمیت خود را از یک کشور به تمام جهان تسرى دهند.

          گروه تحقیقات علمى که رابطه فراماسونرى و یهود را در ترکیه مورد بررسى قرار داده اند با استفاده از تحقیقات یسوى زاده مؤلف کتاب در چه دنیایى زندگى مى کنیم به این نتیجه رسیده اند: «یکى از تلاش هاى مهم ماسون ها، فعالیت هاى اقتصادى آنهاست. حاکمیت ماسون ها را در صحنه اقتصاد جهان، در لیست شرکت هاى بزرگ بین المللى با سرمایه یهودیان و با کادر رهبرى ماسونى، مى توان به وضوح مشاهده کرد» (هارون، 1369، ص 211).

         تحقیقات نشان مى دهد ماسون ها در ترکیه تنها به شکار نخبگان سیاسى فرهنگى نرفته اند، بلکه تلاش کردند سلطه اقتصادى ویژه اى پیدا کنند. در همین زمینه، قریب بیست و یک بانک در ترکیه از مؤسسات یهودى ماسون به شمار مى آیند، و حدود بیست و هشت شرکت اقتصادى، از جمله شرکت سهامى ناساش، سازنده ورقه و صفحه هاى آلومینیومى، جنرال الکتریک، رنو، فیلیپس و... هویت یهودى ـ ماسون دارند (همان، ص 218ـ220).

         در مورد میزان موفقیت ماسون ها در ترویج افکار و نفوذ در کشورها و سلطه بر جوامع، به علت ماهیت مخفى این سازمان، اما و اگرهایى وجود داشته و نوعى ابهام به چشم مى خورد. اما برخى از ماسون ها مدعى شده اند که از پیروزى فوق العاده اى برخوردار بوده اند. براى نمونه، نشریه «ماسون ترک» در صفحه 3036 مى نویسد: «امروز در اکثر مناطق جهان غرب، ماسونى پیروز گردیده است. على رغم انتقادات عده اى بى انصاف و دور از منطق، ادعاهایش بر اجتماع حاکم گشته و بدین وسیله، موجب اشاعه مفاهیم آزادى، برابرى و برادرى در میان مردم شده است. در کشورهاى عقب افتاده نیز در راه رسیدن به آرمان ها در تلاش است؛ که یقینا به این مقاصد نایل و پیروز خواهد شد» (همان، ص 208).

         با توجه به گسترش مفاهیم آزادى، برابرى و برادرى به عنوان سه شعار کلیدى ماسون ها از انقلاب مشروطیت ایران و پس از آن باید گفت: روح و حقیقت مکتب ماسونى در جامعه ایران از مشروطه تاکنون در حال فعالیت است، گرچه در برخى از مقاطع تاریخ معاصر یافتن ماسون ها با برچسب خاص خود دشوار است، لکن علایم و رفتار و شعارهاى ماسون ها امروزه نیز در رفتار سیاسى، مطبوعات و مکتوبات برخى از چهره ها مشاهده مى شود.

         در مجموع، جریان فراماسونرى براى سلطه بر جوامع بشرى و سیطره بر اقتصاد، سیاست، فکر و فرهنگ جوامع شکل گرفته است و از آن رو که دین و ایمان مذهبى هرگونه سلطه طاغوت را برنمى تابد، با دین و دین دارى به ستیز برمى خیزد و استحاله دینى جوامع را راه سلطه بر آنها مى داند. نیز به دلیل آنکه سررشته هاى قدرت در جوامع در دست نخبگان سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، دینى است، به سراغ آنها آمده و از میان آنان در لژهاى خود یارگیرى مى کند و پس از استحاله آنها بر جوامع سیطره مى یابد.

    نتیجه گیرى

    از آنچه که در این نوشتار گذشت به این نتیجه مى رسیم که:

         1. فراماسونرى یکى از جریان هاى نیمه سرى و داراى فعالیت هاى فرامرزى است که بر دامن فرقه هاى رازآمیز و توطئه گر یهودى و سازمان اینتلیجنس سرویس بریتانیا روییده است.

         2. این جریان نخبه گرا در قرن بیستم به کمک نخبگان سیاسى ـ فرهنگى حاکمیت هاى مستقل را در زیر پرچم استعار قرار داد و به فعالیت هاى گسترده اى براى تشکیل حاکمیت واحد جهانى با نام «اصلاح طلبى» دست زده است.

         3. این جریان با شعار اصلاح طلبى و آزادى و مساوات و برادرى و ضرورت تحقق مرام آدمیت، و احیاى حقوق انسانى، در پى مقابله با دین اعم از مسیحیت و اسلام برآمده است. لکن براى عبور از دین، ابتدا به مبارزه علنى و آشکار با دین برنمى خیزد؛ بلکه طرح گذار از دین با نام دین را در دستور کار خود دارد.

         4. ماسون هایى که در درجات نازل سلسله مراتب ماسونى قرار دارند، لامذهبى و بى دینى را شرط نمى دانند، ولى فرایندى را تعریف مى کنند که در درجات بالا، انسان مؤمن دست از دین کشیده و خود را حاکم بر خود و مستغنى از خدا مى پندارد. آنها معتقدند: انسان با تهذیب نفس خود و تحمل برخى از ریاضت ها، مى تواند منبع جوشش حکمت و هدایت شود، به گونه اى که دیگر نیازى به خدا نداشته باشد؛ و نور هدایت از درون او به بیرون ساطع مى گردد. و پیامبران نیز ماسون بوده و به دلیل نیل به مراتب عالى ماسونى به این مقام رسیده اند. از منظر ماسون ها، مرام ماسونى یک فلسفه و دستور براى زندگى است که انسان را از ادیان بى نیاز مى کند.

         5. آنان براى عبور از دین با نام دین دارى معارف دینى را طى مراحلى حساب شده از معناى حقیقى خود استحاله مى کنند. براى نمونه، خدا را به معمار کائنات، انرژى، و طبیعت معنا کرده، و پیامبران را به انسان هاى منقطع از آسمان و مرتاضانى که به قدرت هاى مافوق معمول دست یافته اند تفسیر مى نمایند و در نتیجه، وحى را گفتار رسولان و نه کلام الهى مى انگارند.

         6. از منظر ماسون ها دین محصول دوران جهل بشر به اسباب و مسببات تحولات عالم و عدم احاطه به علوم تجربى است و چیزى جز یک آرام بخش روح و روان نبوده و نیست، ازاین رو، به موازات گسترش علوم تجربى، احتیاج بشر حتى از لحاظ آرامش روانى به دین از بین مى رود.

         7. ماسون ها ملائکه و روح در بشر بوده و باور به وجود روح را محصول جهل بشر درباره برخى از فعل و انفعالات وجودش مى دانند و بدین رو، عالم قیامت و سراى پس از مرگ را نمى پذیرند.

         8. آنان معتقدند: انسان باید نیازهاى جنسى خود را از هر طریق ممکن تأمین کند و خط قرمزهایى مانند ناموس، زنا برایشان حرمتى ندارد. نیز عذاب هاى اخروى ناشى از بى عفتى و هرزگى جنسى را توهمى پوشالى مى پندراند.

         9. آنان اعتقاد به قضا و قدر را مساوق با جبر مى انگارند و در بحث خلقت انسان معتقدند: خلقت انسان از گل و دمیدن شدن روح از سوى خدا در آن و پیدایش آدم و حوا، اندیشه اى خرافى است و منشأ پیدایش انسان کاملاً امرى طبیعى و نتیجه تکامل تک سلولى است.

         10. افزون بر استحاله معارف دین، آزادى، مساوات، برادرى، اصلاح طلبى، انسان مدارى، و شکار نخبگان از مهم ترین ابزارهاى ماسون ها براى نفوذ و استحاله و سلطه بر جوامع دینى است و تشکیل حکومت واحد جهانى با سیطره سیاسى ـ فرهنگى مرام ماسونى، هدف نهایى آنان به شمار مى آید.


     منابع

    حائرى، عبدالهادى (1368)، تاریخ جنبش ها و تکاپوهاى فراماسونگرى درکشورهاى اسلامى،مشهد،آستان قدس رضوى.

    شهبازى، عبدالله (1377)، زرسالاران یهودى و پارسى، استعمار بریتانیا و ایران، تهران، مؤسسه مطالعات وپژوهش هاى سیاسى.

    مطهرى، مرتضى (1374)، مجموعه آثار، چ دوم، تهران، صدرا.

    مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى (1380)، اسناد فراماسونرى در ایران، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى.

    مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى (1371)، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2 (جستارهایى از تاریخ معاصر ایران)، چ چهارم، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى.

    هارون، یحیى (1369)، فراماسونرى و یهود، ترجمه جعفر سعیدى، تهران، علمى و فرهنگى.

    Hawkins, E.L (1981), "Freemasonry", Encyclopedia of Religion and Ethics, New York, INC.

    Hughan, William James et al (1961), "Freemasonry", Eb, London, T&T-Clark.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمانی امیری، جواد.(1392) ماهیت جریان فراماسونرى. ماهنامه معرفت، 22(1)، 11-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جواد سلیمانی امیری."ماهیت جریان فراماسونرى". ماهنامه معرفت، 22، 1، 1392، 11-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمانی امیری، جواد.(1392) 'ماهیت جریان فراماسونرى'، ماهنامه معرفت، 22(1), pp. 11-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمانی امیری، جواد. ماهیت جریان فراماسونرى. معرفت، 22, 1392؛ 22(1): 11-