درآمدى بر آراى ابن سینا و جاحظ در باب اصول تربیت
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و دوم ـ شماره 191 ـ آبان 1392، 91ـ103
رضاعلى نوروزى *
حسنعلى بختیار نصرآبادى **
کمال نصرتى هشى ***
محمد شاهى ****
چکیده
هدف این مقاله، بیان دیدگاه ابن سینا و جاحظ در باب اصول تربیت مى باشد. این پژوهش به روش کیفى و با رویکرد تحلیلى ـ استنباطى انجام شده و با استفاده از منابع موجود و در دسترس به تحلیل و استنباط دیدگاه ابن سینا و جاحظ در باب اصول تربیت پرداخته است. نتایج به دست آمده بیانگر آن است که اصول تربیتى استنباط شده از اندیشه هاى ابن سینا و جاحظ، شباهت ها و تفاوت هایى دارد. از جمله این شباهت ها، مى توان به مواردى همچون اصل توجه به تفاوت هاى فردى، توصیه به عقل گرایى، تغییرپذیرى صفات، اعتدال در یادگیرى، یادگیرى مشارکتى، ایجاد شرایط مناسب براى یادگیرى، تنظیم برنامه با توجه به مراحل رشد انسان و توجه به علاقه فراگیران در کسب علوم اشاره کرد. همچنین، تفاوت ها به این قرار است که ابن سینا به اصل خودشناسى و خودسازى، تربیت شغلى، توجه به صلاحیت و تخصص معلم و اصل توجه به امکانات در فرایند عمل تربیتى توجه اساسى داشته، اما جاحظ به آن توجه نکرده و از آن غافل مانده است.
کلیدواژه ها: اصول تربیت، جاحظ، ابن سینا.
* استادیار گروه علوم تربیتى دانشگاه اصفهان. nowrozi.r@gmail.com
** دانشیار گروه علوم تربیتى دانشگاه اصفهان . h.nasrabadi89@gmail.com
*** دانشجوى دکترى فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان. kamalnosrati1367@yhaoo.com
**** دانشجوى کارشناسى ارشد تاریخ و فلسفه آموزش و پرورش دانشگاه اصفهان. shahi38613@yahoo.com
دریافت: 23/ 3/ 91 پذیرش: 22 /7/ 92
مقدّمه
هدف از تربیت را، انتقال معلومات و مهارت ها به دیگران، به گونه اى که این مهارت و معلومات به کار آیند، دانسته اند. نیز تربیت به معناى پروردن و بارآوردن آمده است و زمانى این هدف با موفقیت انجام مى شود که به رعایت اصول تربیت در فرایند آموزشى توجه گردد؛ چراکه اصول، منشأ و اساس رفتار را بیان مى کند، چنان که وجود اصول و قواعد کلى در مناسبات انسانى و مرجعیت آن براى تفسیر رفتارها آنچنان آشکار است که غالبا نیازى به بیان تشریحى آن وجود ندارد. بدیهى است که هیچ کنش و واکنش انسانى نمى تواند در خلأ و بدون ضابطه اى مشخص آغاز، و بى هدف پایان پذیرد. در مباحث تعلیم و تربیت، مقصود از اصل مفهوم فلسفى آن است که با معناى منشأ و مصدر برابر بوده (هوشیار، 1335، ج 1، ص 3)، مبتنى بر شناخت روابط موجود میان عناصر تشکیل دهنده نظام تربیتى است. اصل داراى ماهیتى هنجارى، و ناظر به بایدهاست؛ از این لحاظ، با مبنا که خود منشأ اشتقاق اصل است و ماهیتى کاملاً توصیفى دارد و ناظر به هست ها مى باشد، متفاوت است (باقرى، 1370، ص 68؛ شریعتمدارى، 1367، ص 11).
پس به خاطر جایگاه اصل در نظام هاى تربیتى، در مقاله حاضر تلاش شده که به اصول تربیتى برگرفته از آثار ابن سینا و جاحظ پرداخته شود تا در روند تعلیم و تربیت فراگیران با تکیه بر آن، اهداف تربیتى تحقق یابد. اما سؤالى که در اینجا مطرح مى شود این است که چرا براى کشف اصول تربیت، آثار ابن سینا و جاحظ مورد بررسى قرار گرفته است؟ در پاسخ به این سؤال، مى توان گفت: اندیشمندان مسلمان، از فیلسوفان گرفته تا دیگران، در پرتو تعالیم انسان ساز اسلام به موضوع انسان و کمال و سعادت او و راه هاى وصول به کمال بسیار پرداخته اند و نظام هاى فکرى را براى پاسخ گویى، به سؤالات مربوط به انسان و تربیت او بنا گذارده اند و در بناى این نظام ها، علاوه بر بهره اى که از آموزه هاى دینى برده اند، از حاصل اندیشه هاى فیلسوفان نیز بهره جسته اند. ابن سینا و جاحظ ازجمله این دانشمندان به شمار مى آیند که به موضوع انسان و کمال و سعادت او و راه هاى وصول به کمال و تربیت او توجه اساسى داشته اند. همچنین ابن سینا و جاحظ ازجمله اندیشمندان بزرگ تاریخ اسلام به شمار مى روند که بررسى آثار آنها و کشف اصول تربیت از منظر آنها مى تواند راهگشاى مشکلات نظام آموزشى باشد؛ چراکه از طرفى، جاحظ را پادشاه نثر عرب و بزرگ ترین ناقد ادبى فرهنگ اسلامى و یکى از چهار ستون اصلى تمدن اسلامى خوانده اند (سلوم، 1981، ص 122) و گاه مقام او را تا بدان جا برکشیده اند که یکى از دلایل اعجاز قرآن را ایمان جاحظ بدان دانسته اند (کردعلى، 1991، ص 34) و از طرف دیگر، ابن سینا نیز از جایگاهى به مراتب بالاتر برخوردار بوده و در سطح جهانى شناخته شده است، به گونه اى که آثار ایشان در بسیارى از کشورها ترجمه شده است. از همین روست که مقاله حاضر کشف اصول تربیتى از آثار ابن سینا و جاحظ را مبناى تحقیق خود قرار داده است. از سوى دیگر، چون در فرایند تربیت هر کشورى باید با توجه به نیازهاى فرهنگى آن کشور به تربیت فراگیران پرداخت و اصول تربیتى اى را رعایت کرد که با فرهنگ آن کشور سازگار باشد، پژوهش حاضر به این مهم پرداخته است.
همچنین پژوهش حاضر، به مرور تحقیقات انجام شده پیرامون آراى تربیتى از نگاه ابن سینا پرداخته است. با بررسى هاى به عمل آمده معلوم شد که در رابطه با آراى تربیتى جاحظ تحقیقاتى صورت نگرفته و نیز هیچ یک از آثار و تحقیقات انجام شده به صورت جامع وکامل دربرگیرنده فلسفه ابن سینا و استخراج اصول تربیتى آن نمى باشد.
این قسمت خلاصه اى از نتایج تحقیقاتى که در رابطه با آراى تربیتى ابن سینا انجام شده، ارائه مى گردد:
زیباکلام مفرد و حیدرى (1386) در پژوهشى تحت عنوان بررسى دیدگاه ابن سینا در باب تعلیم و تربیت به این نتیجه دست مى یابد: نکته مهم در دیدگاه تربیتى ابن سینا آن است که او تعلیم و تربیت را زیر چتر دین و با تأکید بر اندیشه ورزى و تعقل در امور ترسیم مى کند؛ بدین ترتیب، مى توان نتیجه گرفت که او داراى یک رویکرد عقلانى با در نظر گرفتن غایتى الهى در تعلیم و تربیت است. در این پژوهش، نویسندگان با ارائه اهداف، اصول و مبانى تعلیم و تربیت از دیدگاه ابن سینا، به صورت بندى نوینى در این زمینه دست یافته اند.
داودى (1389) در پژوهشى با عنوان یادگیرى و عوامل مؤثر بر آن از دیدگاه ابن سینا بیان مى کند که ابن سینا نیز در رابطه با یادگیرى آرایى را به جا گذاشته که هم با فرهنگ اسلامى سازگار است و هم مى تواند در تدوین نظریه تربیتى بومى در دوران معاصر کارآمد باشد. وى یادگیرى را آموختن مطلبى مى داند که براى یادگیرنده نادانسته بوده است و براى آن سه قسم را مطرح مى کند: یادگیرى مستقیم و بى واسطه، یادگیرى باواسطه عقلى، و یادگیرى باواسطه وهمى. از میان این سه نوع، آنچه مى تواند در بومى کردن روان شناسى یادگیرى نقش مهمى ایفا کند، قسم نخست یادگیرى است که در روان شناسى یادگیرى معاصر نادیده گرفته شده است. ابن سینا در تبیین فرایند یادگیرى نیز معتقد است: فعالیت هاى تعلیم و تعلم تنها زمینه ساز یادگیرى مى باشد و علت اصلى یادگیرى، افاضه علوم از عقل فعال است. وى علاوه بر استعداد ، از عوامل مؤثرى همچون اشتغال و دلبستگى نفس و نیز قدرت و شرافت آن نام مى برد که در روان شناسى معاصر مورد غفلت واقع شده است. توجه به این نکات مى تواند بر غنى سازى تحقیقات معاصر درباره یادگیرى بیفزاید.
بادکوبه هزاوه (1388) در پژوهشى با عنوان درآمدى بر تعلیم و تربیت از دیدگاه ابن سینا به این نتیجه دست یافته که تعلیم و تربیت داراى اهداف، اصول و مبانى است.
جاویدى و جعفرآبادى (1384) در اثر خود تحت عنوان رویکردهاى فلاسفه اسلامى به نفس و دلالت هاى تربیتى آن بیان مى کنند که شناخت انسان و آگاهى از ویژگى هاى او، منبع مهم استخراج و تدوین اهداف تربیتى است و راهبردهاى علمى، فلسفى، دینى و عرفانى ازجمله اساسى ترین وسایل شناخت انسان محسوب مى شوند. در این مقاله، براى تدوین اهداف تربیتى در جامعه اسلامى، با رویکردى فلسفى ماهیت انسان مورد بررسى قرار گرفته است. براى این منظور، اندیشه هاى ابن سینا، شیخ اشراق و صدرالمتألهین با تکیه بر سه محور ماهیت نفس، دلایل اثبات وجود نفس و رابطه نفس و بدن بررسى شده است. درنتیجه، بر اساس مبانى انسان شناسى متفکران موصوف، اهداف تعلیم و تربیت به تصویر کشیده شده است.
ازاین رو، با توجه به تحقیقات انجام شده، که مؤید تلاش محققان در نمایاندن زوایاى تربیتى ابن سینا است، این خلأ آشکار مى شود که تحقیقات مزبور به صورت جامع و کامل به این حیطه که مشخص کننده اصول تربیت از دیدگاه ابن سینا باشد، نپرداخته اند. ازاین رو، این تحقیق با توجه به این خلأ، بر آن است تا با رویکردى تحلیلى ـ استنباطى اصول تربیت از نظر ابن سینا را به دست آورد. همچنین براى اولین بار در مقاله حاضر در کنار اصول تربیتى ابن سینا، اصول تربیتى از منظر جاحظ نیز بررسى شده است که از این لحاظ جنبه نوآورى دارد.
بنابراین، این مقاله به دنبال پاسخ دادن به این سؤالات است:
1. ابن سینا و جاحظ در تربیت فراگیران روى چه اصولى تأکید دارند؟ 2. ابن سینا در تربیت فراگیران چه اصولى را مورد توجه قرار داده که آن اصول مورد توجه جاحظ قرار نگرفته است؟
با رسیدن به پاسخ این سؤالات، مى توان در نظام تربیتى از یافته هاى آنها استفاده به عمل آورد. ازاین رو، در نگارش این مقاله به کتاب هاى ابن سینا و جاحظ و آثارى که در رابطه با آنها نوشته شده مراجعه گردیده است.
اصول تربیت از منظر ابن سینا و جاحظ
1. اصول مشترک ابن سینا و جاحظ
1ـ1. اصل تفاوت هاى فردى
یکى از پدیده هاى طبیعى مشهود در تمام ساختارهاى جوامع انسانى، وجود تفاوت هاست. یک نظام آموزشى سالم، انسانى و کارآمد، این تفاوت ها را به شکل طبیعى از توانایى ها و قابلیت ها دریافت و ادراک مى کند. وجود تفاوت هاى فردى در میان دانش آموزان یکى از مهم ترین مسائلى است که معلمان در کلاس هاى درس خود با آن مواجهند؛ چراکه معلمان به تجربه دریافته اند که شیوه برخورد یکسان با شاگردان مختلف و نیز پیروى از یک روش تدریس خاص نمى تواند براى همه دانش آموزان مفید باشد. آدمیان داراى توانایى ها، ظرفیت ها و علایق متفاوت هستند؛ ازاین رو، بر مربیان و معلمان لازم است توانایى ها و ظرفیت ها و علایق متربیان را شناسایى کنند و بر پایه همان ها با متربیان خود سخن بگویند، آنان را آموزش دهند و از آنان تکالیف بخواهند. چنان که پیامبران الهى همواره این مهم را رعایت مى کردند و در مواجهه با مردم، با زبان آنان و در وسع آنان سخن مى گفتند و به همان پایه از آنها تکلیف مى خواستند (بهشتى و همکاران، 1380، ج 4، ص 186).
ازاین رو، نکته جالبى که ابن سینا در آموزش فنون، مراعات آن را لازم مى دانست، در نظر گرفتن اختلافات فردى در کودکان بود. ایشان معتقد بود: انسان ها با یکدیگر مساوى نیستند و از نظر توان جسمى، قدرت تفکر، هوش و استعداد، زیرکى و کودنى و جهات دیگر با هم تفاوت دارند. همچنین گاهى طبع عده اى، از دانش ها و حرفه هاى گوناگون گریزان است. ازاین رو، دیده مى شود که والدین ایشان با تلاش و صرف هزینه به دنبال آنند که آنان را با دانش و ادب پرورش دهند، ولى چندان به نتیجه نمى رسند. ابن سینا از بیان علل و اسباب این علاقه ها، گزینش ها و مناسبت ها اظهار ناتوانى مى کند و معتقد است که این امور از دایره فهم آدمى خارج است و تنها خداوند از رمز و راز آن آگاه است (ابن سینا، 1347ق، ص 40و41). کشف استعدادها و توانایى هاى ذهنى، از امورى است که باید در گزینش رشته تحصیلى یا حرفه و صناعات مورد توجه قرار گیرد. ابن سینا این امر را از وظایف مربى کودک مى داند و مى گوید: به همین علت (تفاوت هاى فردى)، شایسته است که مربى کودک هنگام گزینش دانش یا حرفه اى خاص براى وى، ابتدا طبیعت کودک را بیازماید، ذوق و سلیقه او را بسنجد و درجه هوش او را امتحان کند، آن گاه بر اساس این امور، حرفه یا دانش مناسب براى وى برگزیند (همان، ص 41).
همچنین به عقیده جاحظ، انسان ها از جهات گوناگون با یکدیگر تفاوت دارند؛ ویژگى هاى ظاهرى و جسمى انسان ها مانند چاقى و لاغرى، قد و اندازه و همچنین طول عمر آنها یکسان نیست. انسان ها گذشته از خصوصیات ظاهرى در صفت ها و ویژگى هاى اخلاقى ازجمله سخاوت و بخل، زیرکى و کندذهنى، صداقت و حیله گرى، ترسویى و شجاعت، صبورى و عجولى، خوش حافظگى و فراموش کارى، خوش بیانى و لکنت زبان با یکدیگر متفاوتند و طبقات و مراتب مختلفى دارند. طبیعت پیامبران، فوق طبیعت خلفا، و طبیعت ایشان نیز بالاتر از طبیعت وزراست و هر گروه جایگاه خاص خود را دارد (جاحظ، 1374ق، ص 257). وى دوباره در این رابطه مى نویسد: انسان ها از نظر استعداد فراگیرى علوم، صناعت و علاقه دانش به رشته هاى گوناگون با یکدیگر تفاوت دارند. در هر فردى استعداد و علاقه نسبت به علم و فن خاص را مى توان یافت. این استعدادها و تمایلات در افراد مختلف آنچنان با یکدیگر متفاوت است که گاهى موجب شگفتى است؛ چنان که مشاهده مى شود یکى به علم حساب علاقه مند است و دیگرى به طب و یکى به هندسه و دیگرى به نجوم؛ یکى به موسیقى عشق و آن دیگرى به خدمت در ارتش؛ یکى شغل مارگیرى را مى طلبد و دیگرى چوپانى را؛ یکى مى خواهد به تربیت حیوانات درنده بپردازد و دیگرى به فراگیرى علم نجوم و تماشاى ستارگان روى مى آورد؛ یکى دوستدار آن است که خیاط شود و آن دیگرى زرگر (جاحظ، 1988، ج 1، ص 76). خداوند به هر کسى استعداد فراگیرى علم و حرفه خاص را عنایت کرده و هر کس را علاقه مند به دانش و صنعتى ویژه آفریده است (جاحظ، بى تا ب، ج 1، ص 141). بنابراین، با نگاهى به آراى این دو دانشمند، جایگاه و اهمیت توجه به تفاوت هاى فردى آشکار مى شود و ضرورى است در امر تعلیم و تربیت فراگیران، مجریان امر، توجه به تفاوت هاى فردى را به عنوان یک اصل اساسى در نظر بگیرند و نیز اقداماتى براى شناسایى تفاوت هاى فردى و آموزش افراد با در نظر گرفتن استعدادهاى آنان صورت پذیرد.
2ـ1. اصل ایجاد شرایط مناسب
ازآنجاکه ریشه برخى از افکار، نیت ها و رفتارهاى آدمى را باید در شرایطى که او زندگى مى کند جست وجو کرد، پس مى توان این اصل (اصل ایجاد شرایط مناسب) را بر مبناى تأثیرپذیرى انسان از شرایط گوناگون، شامل مکان و زمان و اجتماع ارائه داد (باقرى، 1385، ص 136). ابن سینا در آراى خود، به انتخاب همسر مناسب، بهداشت دوران باردارى و شیردهى و مواردى از این قبیل اشاره کرده است که همگى در جهت ایجاد شرایط مناسب براى پرورش کودک است (زیباکلام و حیدرى، 1386، ص 92). براى نمونه، خانواده از آغاز تا انجام، باید به گونه اى باشد که بتواند فرزندانى شایسته و مفید را به جامعه تحویل دهد. ابن سینا در بیان اهداف ازدواج، اوصاف زن شایسته و تدبیر خانواده، همه جا به محصول این ازدواج توجه دارد و تربیت فرزندان رامدنظرقرار مى دهد. وى به نقش و رسالت مدبران امور مدینه و اهمیت سنن اجتماعى در تحقق این هدف آگاه است و مى گوید: باید درباره فرزند سنت شود که پدر و مادر تربیت او را به عهده گیرند؛ مادر در امور خاص مربوط به او، و پدر در مخارج (ابن سینا، 1404ق، ص 451). همه اینها در رابطه با فراهم کردن شرایط مناسب براى تربیت کودک است؛ زیرا کودک از آنچه در اطراف او قرار دارد تأثیر مى پذیرد.
جاحظ نیز در آراى خود در این باره (اصل ایجاد شرایط مناسب) مى گوید: شغلى که شخص به آن مى پردازد و گروه و صنفى که شخص عضو آن شمرده مى شود در تربیت و تشکیل شخصیت و ویژگى هاى فردى، اجتماعى و اخلاقى او مؤثر است. تجربه نشان مى دهد که در هر مکان و زمانى، اشخاصى که به شغل خیاطى مى پردازند، از لحاظ خلق وخو و دیگر صفات، همانند یکدیگرند، همچنان که فروشندگان چهارپایان، ماهى فروشان، حجامت کنندگان و صاحبان سایر مشاغل، هر کدام در صفات و ویژگى هاى اخلاقى و رفتارهاى اجتماعى با افراد هم صنف خویش شباهت دارند (جاحظ، بى تا ب، ج 2، ص 105)؛ چراکه محیط و شرایطى که آنها در آن زندگى مى کنند در شکل دهى شخصیت آنها مؤثر است و بنا به این دلیل، ضرورى است که در امر تربیت فراگیران، دست اندرکاران آموزشى به نقش محیط هاى شغلى، خانوادگى و غیر آنها آگاه باشند و شرایطى را به وجود آورند که در شکل گیرى شخصیت فراگیران مناسب باشد.
3ـ1. اصل تنظیم برنامه بر اساس مراحل زندگى
ابن سینا در زمینه تربیت کودک، به مراحل رشد وى توجه کرده است و براى هر کدام از مراحل، برنامه اى ویژه در نظر گرفته است. بدین ترتیب، مى توان براساس آراى او، این اصل را ارائه داد که برنامه ریزى آموزشى و تربیتى باید براساس مراحل رشد صورت گیرد (اعرافى، 1377، ج 1، ص 285). براى مثال، برنامه هایى که براى دوره نوزادى در نظر گرفته است با دوران کودکى متفاوت است؛ زیرا مراحل رشد فرد با هم تفاوت دارد. انسان ها در دوران زندگى خویش توانایى هاى مختلفى دارند. ازاین رو، باید در تربیت فراگیران با توجه به مراحل رشد زندگى آنها به تربیت آنان پرداخت.
جاحظ نیز معتقد است: انسان در دوران جوانى از قواى سالم آماده اى برخوردار است و توانایى او در بالاترین حد خود قرار دارد؛ اعضا و جوارح او قوت و آمادگى بیشترى دارد و حواس پنجگانه او در نهایت قوت است. ازاین رو، جوان، از توانایى جسمى و روحى بیشترى براى یادگیرى دانش و حفظ مطالب و حل مسائل برخوردار است. چنان که ایشان با این مقدّمه تأکید مى کند که آدمى در جوانى داراى پشتکار و اراده اى قوى است. در ایام پیرى، ضعف و سستى تمامى اعضا را فرامى گیرد، قوا و استعدادهاى شخصى همگى رو به نقصان مى نهد، چشم انسان کم سو مى شود، و گوشش خوب نمى شنود و به همین ترتیب، حس چشایى و بویایى او ضعیف تر مى شود و به مرور ایام، قواى جنسى و نیز تمامى قواى باطنى او رو به افول مى نهد. بنابراین، فرد نمى تواند همانند دوران جوانى مطالب را به خوبى فرا گیرد، سریع تر به خاطر بسپرد و به یاد آورد (جاحظ، 1988م، ص 208و209). بنابراین، با توجه به دیدگاه هاى این دو دانشمند مسلمان مشخص مى گردد که آنها اعتقاد بر این دارند که انسان موجودى است که در دوران مختلف رشد خویش آمادگى هاى متفاوتى دارد؛ ازاین رو، هر کارى باید در موقع و زمانى که آمادگى انجام فعالیتى را داشته باشد انجام گیرد. درواقع، همان گونه که انسان در مراحل اولیه (کودکى، نوجوانى، جوانى) داراى انعطاف پذیرى بیشترى است، مى تواند هر چیزى را که شرایطش مهیا باید فرا گیرد و در مراحل بعدى (پیرى)، دیگر آن قدرت، انگیزش، تلاش و حوصله جوانى وجود ندارد و به سختى و کندى یادگیرى صورت مى گیرد.
4ـ1. اصل اعتدال (دورى از افراط و تفریط)
به نظر ابن سینا، ملاک فضیلت و رذیلت خلق، ملکه توسط (اعتدال) است. اعتدال در مورد خُلقى به کار مى رود که میان دو خلق متضاد، یعنى افراط و تفریط قرار دارد (ابن سینا، 1404ق، ص 429و430). جاحظ هم معتقد است که ارزش هر صفتى به میانه روى در آن است. هرگونه افراط و تفریط، موجب مى شود عنوان ممدوح و پسندیده بودن از یک صفت سلب گردد، و عنوان نکوهیده و رذیله بر آن اطلاق شود. صفات نیکو تا زمانى آثار پسندیده به دنبال دارد و براى جامعه سودمند است، که از حد اعتدال خارج نشود؛ در غیر این صورت، نتایج سوء و زیان بارى بر آن مترتب خواهد گردید. ازاین رو، افراط در بخشش، به تبذیر؛ زیاده روى در فروتنى، به ذلت و خوارى؛ و افراط در بزرگ منشى، به کبر و خشم بر اطرافیان منجر مى شود (جاحظ، 1988م، ج 1، ص 84و85).
در زمینه افعال نیز، شخص باید اعتدال را نصب العین خویش قرار دهد؛ مثلاً، در معاشرت با دوستان، از افراط و تفریط بپرهیزد؛ زیرا زیاده روى در انس گرفتن و شوخى، از قدر و منزلت فرد نزد دوستانش مى کاهد، و حتى گاهى ملالت و دلسردى، جایگزین محبت و دوستى شده، باعث مى شود شخص به دوستان بد گرفتار آید. در مقابل، چنانچه در این امر سستى ورزد، و به مدت طولانى از ملاقات و ارتباط با دیگران اجتناب کند، محبت و علاقه کاهش مى یابد و شخص دوستان خود را از دست مى دهد و آنها را از اطراف خویش پراکنده مى سازد (جاحظ، 1988م، ج 1، ص 84و85). کسانى که در تربیت فراگیران فعالیت مى کنند نباید جوانب اعتدال را از دست بدهند؛ زیرا خارج شدن از اعتدال نتیجه اى جزء شکست را در پى نخواهد داشت. ازاین رو، با توجه به آراى ابن سینا و جاحظ در باب اعتدال، مى توان آن را به عنوان یک اصل تربیتى استخراج کرد. چنان که با توجه به این اصل (اصل اعتدال)، نباید در تربیت متعلمان از مرز اعتدال خارج شد؛ چراکه بر همه ثابت شده که در هر امرى اگر فرد از حد اعتدال آن خارج شود و به سوى افراط و تفریط حرکت کند نتایجى جز شکست برایش در پى نخواهد داشت. براى مثال، اگر در تشویق کردن فراگیران، بیش از حد ضرورت به آن عمل اقدام نماید، نه تنها اثرات سازنده آن از دست مى رود، بلکه با تشویق نکردن هم باعث از بین رفتن انگیزه در فراگیران مى شود.
5ـ1. اصل تغییرپذیرى صفات، غرایز و عادات
اصل تغییرپذیرى صفات بیان مى کند که از طریق تربیت مى توان صفات و اخلاق را در جهت موردنظر تغییر داد. چنان که در مورد این اصل ابن سینا عقیده دارد که اخلاق، چه جمیل و چه قبیح، همگى اکتسابى هستند و انسان مى تواند خلقى را که تا به حال دارا نبوده کسب کند و نیز مى تواند با اراده خویش خلق خویش را تغییر دهد و ضد آن را در نفس خویش پدید آورد (ابن سینا، 1988م، ص 373). همچنین به عقیده جاحظ، انسان توانایى دارد صفات و غرایز اولیه خویش را تغییر دهد و صفاتى تازه کسب کند، یا صفاتى تازه را جایگزین صفات قبلى کند. مثلاً، اینکه انسان به طور غریزى به سخن گفتن تمایل دارد، مانع از آن نیست که زبان و گفتار خویش را تحت کنترل درآورد و از گفتن سخنان ناپسند و سرپیچى از دستورات الهى خوددارى کند؛ چراکه خداوند به انسان این قدرت و استطاعت را عنایت کرده، که طبایع و غرایز خویش را تغییر دهد. او توانایى دارد با غرایز خویش به مبارزه برخیزد؛ چنان که خداوند، با وجود علاقه طبیعى انسان به غذا و جنس مخالف، خوردن مال حرام و فحشا را منع کرده است (جاحظ، 1988، ج 1، ص 104). بنابراین، اگر کسى تصور کند که انسان نمى تواند صفات و عادات خویش را تغییر دهد و او را مقهور و تحت سیطره تمایلات و عادات خود بداند، تمامى فاسقان و گمراهان را تبرئه کرده است (جاحظ، بى تا ب، ج 1، 203). پس با توجه به دیدگاه هاى فوق، مجریان امر باید در نظر داشته باشند که با تربیت مى توان صفات نیکو را در فراگیران پرورش داد؛ چراکه تمام صفات و رفتارهاى فردى اکتسابى هستند.
6ـ1. اصل مشارکت در فرایند یادگیرى
ابن سینا بر آموزش دسته جمعى تأکید مى کند و معتقد است که کودک باید با همسالان خود به صورت مشارکتى به کسب دانش و حرفه بپردازد. وى در این باره مى گوید: شایسته است به همراه کودک در مدرسه، کودکان دیگرى از فرزندان بزرگان، با آداب نیکو و عادت هاى پسندیده وجود داشته باشد؛ زیرا کودک از کودک فرامى گیرد (ابن سینا، 1404ق، ص 38). ابن سینا معتقد است که رعایت این اصل تربیتى، آثار سودمندى را به دنبال مى آورد که به شرح زیر است:
الف. تربیت اخلاقى: آموزش دسته جمعى باعث مى شود که کودک از اخلاق و رفتار پسندیده همسالان خود پیروى کند و به صفت ها و عادت هاى نیکو آراسته گردد. ابن سینا در این مورد مى نویسد: اثر آموزش گروهى، تهذیب اخلاق کودکان و برانگیختن همت آنها و تمرین عادت هاى نیک است.
ب. تربیت اجتماعى: کودک در این مرحله از زندگى اش، براى حیات اجتماعى آینده آماده مى شود. از نوشته هاى ابن سینا مى توان دریافت که آموزش گروهى و ارتباط کودک با همسالان خود در مدرسه و رفاقت آنها با هم یا تعارض حقوق ایشان، به آنان آداب معاشرت و ارتباط با دیگران را مى آموزد و فرایند اجتماعى شدن آنها را تسهیل مى کند (اعرافى، 1377، ج 1، ص 285و286).
ج. شکوفایى عقل و ادراک: هنگامى که کودکان با یکدیگر سخن مى گویند و از دیدنى ها و شنیدنى ها و حوادث جذاب و عجیبى که برایشان رخ داده با یکدیگر گفت وگو مى کنند، این خود به پرورش عقلانى و شکوفایى ذهنى آنان کمک مى کند. همچنین این امر موجب برانگیختن حس تعجب در ایشان مى گردد و موجب مى شود که کودک آن گفته را به خاطر بسپارد و براى دیگران بازگو کند (ابن سینا،1347ق،ص39).درضمن، ابن سینا مسئله رقابت، غبطه و مباهات را میان کودکان مورد توجه قرار داده است که موجب مى شود کودکان به یادگیرى بیشتر ترغیب شوند.
د. ارضاى نیازهاى روحى: از سویى، ابن سینا به این نکته اشاره دارد که آموزش گروهى، با همراه داشتن بازى، دوستى و سخن گفتن با همسالان، نشاط را براى کودک به ارمغان مى آورد. وى با توصیه آموزش گروهى، در پى آن است که این نیازهاى روانى کودک را برآورده سازد و معتقد است که کناره گیرى کودک و تعالیم انفرادى، به این نیازها پاسخ نمى دهد (همان، ص 39و83). روان شناسى تربیتى (مزلو، 1367، ص 101و121) بر نیازهاى کودک به بازى، محبت، تفوق بر دیگران و... تأکید مى کند و با روش هاى تربیت جدید، به دنبال برآوردن این گونه نیازهاست (اعرافى، 1377، ج 1، ص 287).
جاحظ نیز مى نویسد: از امورى که در طبیعت انسان نهفته و با جوهر و خلقت او عجین است، نیاز و احتیاج افراد انسانى به یکدیگر است؛ چراکه انسان ها نمى توانند به تنهایى به حیات خود ادامه دهد. ایشان معتقد است: نیاز مردم به یکدیگر، صفتى است که لازمه سرشت ایشان و جزء ذات آنهاست. این نیاز از ایشان جدایى ناپذیر است و بر جماعت ایشان احاطه دارد، و دور و نزدیکشان را شامل مى شود (جاحظ، بى تا ب، ج 1، ص 42). نیاز و احتیاج، به گروه یا دسته خاصى از مردم اختصاص ندارد. به عقیده جاحظ، خداوند هیچ کس را بى نیاز از دیگران نیافریده است. افراد از غنى و فقیر، بنده و مولا، حاکم و رعیت و کوچک و بزرگ، همه و همه به یکدیگر نیازمندند. البته میزان و نوع احتیاج و ویژگى هاى آن در افراد و گروه هاى مختلف، متفاوت است. حاکم از جهتى به رعیت، و رعیت از جهتى دیگر به حاکم محتاج است، و همین طور فقیر به غنى، یا بنده به مولا (همان، ص 43و44). بنابراین، با توجه به دیدگاه هاى ابن سینا و جاحظ، مشخص مى گردد که ابن سینا در آثار خویش به صورت آشکار به اهمیت آموزش به صورت مشارکتى پرداخته و در باب مزایاى چنین آموزشى نکاتى را ایراد نموده است. جاحظ نیز هرچند به صورت آشکار سخنى در باب آموزش مشارکتى به میان نیاورده، اما با ملاحظه دیدگاه هاى ایشان معلوم مى شود که جاحظ مشارکت و تعامل افراد با یکدیگر را جزء نیازهاى اساسى انسان ها دانسته است. ازاین رو، ضرورى است که در امر تعلیم و تربیت فراگیران به صورت گروهى و مشارکتى به تعلیم و تربیت پرداخت.
7ـ1. اصل علاقه مندى براى یادگیرى
اصل علاقه مندى فراگیران براى یادگیرى، جایگاه و اهمیت والایى در نظام تعلیم و تربیت دارد. چنان که با نگاهى به آثار ابن سینا مشخص مى گردد که ایشان تنها به کشف استعدادها اکتفا نکرده است، بلکه اعتقاد بر این داشت که میل و علاقه شخصى فرد به رشته یا حرفه انتخابى، در پیشرفت و موفقیت وى و نیز در جلوگیرى از تضییع وقت او نقش تعیین کننده دارد. ازاین رو، پس از انتخاب دانش یا حرفه، مربى باید تا مدتى متعلم را تحت نظر قرار دهد و میزان علاقه و رغبت او را به آن دانش یا حرفه خاص دریابد (ابن سینا، 1347ق، ص 41).
جاحظ نیز براى علاقه مندى نقش والایى را در نظر گرفته است. ایشان مى نویسد: دانشور باید آنچنان علاقه مند به تحصیل دانش باشد که گویى به آموختن و یادگیرى عشق مى ورزد. کسى مى تواند مدارج علمى را طى کند و مشکلات پیچیده علوم را حل نماید و سختى ها و رنج هاى ایام تحصیل را به خوبى پشت سر بگذارد که دانش را بیش از مال و ثروت و منصب و هر چیز دیگر دوست داشته باشد. آنچنان آموختن دانش نزد او ارزشمند باشد که نه تنها از صرف مال و ثروت خویش در این راه ترسى به دل راه ندهد، بلکه با کمال اشتیاق و علاقه، ثروت خویش را فداى این راه نماید. جاحظ در این باره مى نویسد: انسان تا زمانى که صرف مال خود را براى دانش، بیش از صرف مال دشمن خود دوست نداشته باشد، چیزى یاد نمى گیرد و دانشى هم بر هم نمى نهد و متعلمان نزد او آمدوشد نمى کنند (جاحظ، بى تا ب، ج 1، ص 55). بنابراین، مشخص مى گردد که هر دو اندیشمند براى علاقه مندى در یادگیرى اهمیت و نقش مهمى را نظر مى گیرند؛ ازاین رو، مى توان آن را به عنوان یک اصل اساسى در نظام هاى تربیتى مطرح ساخت و فراگیران را با توجه به علایق آنان به رشته، شغل و... هدایت کرد.
8ـ1. اصل عقل محورى
یکى از راه هاى پیشنهادى ابن سینا براى تحصیل سعادت آن است که انسان به تکمیل قوه نظرى نفس (عقل نظرى) و قوه عملى آن (عقل عملى) بپردازد (ابن سینا، 1420ق، ج 42، ص 152). وى بر این باور است که انسان، واجد جمیع قواى نفس نباتى و حیوانى است و علاوه بر آن، قوه اى دیگرى در انسان وجود دارد که به مدد آن، معقولات را ادراک مى کند و به جهت دارایى این قوه و نیز فقدان این قوه در حیوانات، انسان از سایر حیوانات تمییز داده مى شود. این قوه متمایزکننده، نفس ناطقه نامیده مى شود (همان، ج 34، ص 159 و 12). با توجه به بیانات ابن سینا، آشکار مى شود که ایشان براى عقل ارزش بسیارى قایل است تا جایى که وجود عقل را براى انسان عامل تمییزدهنده از سایر حیوانات در نظر مى گیرد. ازاین رو، لازم است در تعلیم و تربیت فراگیران تکمیل و رشد این قوه در سرلوحه برنامه هاى تربیتى قرار گیرد و به عنوان یک اصل تربیتى در نظر گرفته شود.
ازاین رو، با نگاهى به آراى جاحظ نمایان مى گردد که عقل گرایى و واقع نگرى بر روح ایشان نیز حاکم است؛ او هرچه را مى بیند و مى شنود با عقل خویش مى سنجد و شخصیت گوینده یاشایع شدن یک نظریه میان اندیشمندان، هیچ گاه وى را محسور نمى سازد، و حتى آراى متفکران مشهورى همچون ارسطو را گاه به دلیل عدم انطباق با عقل و منطق، رد مى کند (جاحظ، بى تا ب، ج 1، ص 185).
این آزاداندیشى و تکیه بر عقل و برهان، در آثار جاحظ به خوبى نمایان است. او همگان را به استفاده از عقل و ملاک قرار دادن آن در تشخیص صحت و سقم مسائل دعوت مى کند، و شاگردان خویش را هم به همین شیوه تربیت مى کرده است. نیز افرادى را که از روى هوا و هوس قضاوت مى کنند و بدون تعقل و اندیشه، به تقلید کورکورانه از دیگران مى پردازند، مورد نکوهش قرار مى دهد (همان، ص 14). جاحظ از شک نمى هراسد، بلکه آن را مى ستاید و مقدّمه یقین مى داند و معتقد است: خواص بیش از عوام دچار شک و تردید مى شوند (همان، ج 6، ص 35و37). از دیدگاه جاحظ و مکتب کلامى او (معتزله)، اصلى ترین راه براى درک تعالیم دینى، توجیه عقل گرایانه و یا درخور عقل بشر است. جاحظ بر عقل به عنوان اصلى از اصول تشریع تکیه مى کند. ایشان اگرچه قرآن را منبع اصلى قانون گذارى مى داند، ولى عقل را بر بسیارى از احادیث ضعیف مقدم مى دارند (جزرى، بى تا، ج 1، ص 248و249؛ سمعانى، 1383ق، ج 3، ص 163). به عقیده ایشان، عقل نه تنها یکى از ابزارهاى شناخت، بلکه مهم ترین آنهاست. حواس در معرض خطا و اشتباهند، و این عقل است که با نظارت بر حواس، کشف واقعیت را براى انسان ممکن مى سازد و در مورد صحت و سقم دریافت هاى حواس داورى مى کند (جاحظ، بى تا ب، ج 2، ص 112و113). بنابراین، با توجه به آراى ابن سینا و جاحظ در باب اهمیت و نقش عقل، مى توان در نظام هاى تربیتى رشد و پرورش این قوه (عقل) را به عنوان یک ضرورت در نظر گرفت تا جایى که آن را به عنوان یک اصل تربیتى مطرح ساخت.
2. اصول تربیتى ویژه ابن سینا
در ادامه، به معرفى اصولى پرداخته مى شود که ویژه ابن سینا است و در آثار جاحظ مورد توجه قرار نگرفته است.
1ـ2. اصل خودشناسى و خودسازى
نزدیک ترین و مهم ترین امر براى انسان، نفس اوست. انسان پیش از تدبیر و تربیت دیگران، باید در پى تربیت خویشتن باشد و براى این امر لازم است خود را بشناسد. ازاین رو، خودشناسى و آگاهى بر اوصاف و قواى نفس و زوایاى روح خویشتن، از اصول بنیادینى است که ابن سینا به آن عنایتى ویژه دارد (ابن سینا، 1347ق، ص 14). بنابراین، باید نخستین گام در تربیت، تربیت نفس باشد و کلید آن، شناخت خویشتن است. فرد باید صفت ها و عادت هاى ناپسند خود را به طور کامل بشناسد و بر تمامى عیوب نفس احاطه کامل پیدا کند؛ زیرا اگر عیبى بر وى مخفى بماند، همچون دملى پنهان در زیر پوست، پس از مدتى سر باز مى کند و بر بیننده آشکار مى گردد (همان، ص 15). با این حال، انسان باید نسبت به خویشتن بدگمان باشد؛ چراکه انسان به طور طبیعى نسبت به عیوب نفس خویش مسامحه مى کند و هوا و هوس مانع مى شود که او به خوبى از اخلاق و رفتار ناپسند خویش آگاه گردد. ازاین رو، ابن سینا توصیه مى کند که فرد در این باره از دوستى دانا و مهربان یارى جوید؛ دوستى که همچون آینه نیکویى ها و زشتى هاى او را بر وى بنمایاند (همان، ص 16). بنابراین، مشخص مى گردد که ابن سینا براى خودشناسى جایگاه والایى در نظر گرفته است تا جایى که خودشناسى را کلید تربیت نفس دانسته است. ازاین رو، مبتنى بر آراى ابن سینا، مى توان خودشناسى را به عنوان یک اصل تربیتى در تعلیم و تربیت فراگیران مدنظر قرار داد.
2ـ2. اصل تربیت شغلى
ابن سینا در باب جایگاه کار و اشتغال در جامعه، بیان مى کند که در مدینه فاضله نباید کسى بیکار و بدون شغل باشد، بلکه هر فردى باید داراى شغل و فعالیتى مفید براى جامعه باشد و بیکارى و بطالت ممنوع گردد. همچنین باید شغل ها و صناعاتى که منفعت و مصلحتى براى جامعه ندارد (مانند دلالى و قمار) و یا کارهایى که براى مصالح و منافع عمومى مضر است (مثل سرقت)، ممنوع گردد. همچنین کارهایى که باعث مى شود افراد فعالیت هاى مفید را ترک کنند و از فراگیرى صناعات باز ایستند ـ مانند رباخوارى که فرد بدون تلاش و زحمت بر مال خویش مى افزاید ـ باید ممنوع شود (ابن سینا، 1404ق، ص 447). پس با توجه به اینکه نسل هاى آینده هر جامعه اى را نظام تربیتى آن جامعه شکل مى دهد، لازم و ضرورى است که نظام هاى تربیتى در پرورش نسل آینده جامعه به نیازهاى شغلى فراگیران توجه نموده و به گونه اى که آنان را تربیت نماید تا در آینده فراگیران بتوانند با توجه به آموزش هایى که دریافت کرده اند شغلى را به دست آورده و عضو مفیدى براى جامعه خویش باشند. بنابراین، در فرایند تعلیم و تربیت مى توان با توجه به اهمیت و ضرورت تربیت شغلى، آن را به عنوان یک اصل تربیتى مطرح ساخت.
3ـ2. اصل تخصص
کسى که مسئولیت تربیت فراگیران را بر عهده دارد باید در حیطه مسئولیت خود تخصص داشته باشد. ابن سینا مى گوید: مربى باید انسانى باهوش، مذهبى و... باشد؛ در آموزش کودکان مهارت داشته و بزرگ منش و خونسرد باشد و از انجام رفتارهاى احمقانه و از لهو و لعب جدا خوددارى نماید؛ مسامحه کار نباشد؛ نه خیلى خشن و نه خیلى نرم، بلکه باید خیلى مهربان، فهمیده، پرهیزگار، پاکیزه و مرتب باشد. معلم کسى است که هدایت ملت را بر عهده دارد و فضیلت ها و رفتارهاى مورد پسند جامعه را که از طریق آن مردم مى توانند به کمال برسند مى شناسد. ابن سینا توجه دارد که معلم نه تنها دانش و واقعیت ها را به دانش آموزان انتقال مى دهد، بلکه آنها را با ارزش ها و عقایدى که خود به آنها مزین است آشنا مى کند. اگر او به عنوان یک معلم دانش را با دقت و احساس انتقال دهد، دانش آموزان رفتارها و فضیلت هاى او را بدون زحمت و به طور ناخودآگاه از طریق فرایند یادگیرى از راه تقلید مورد تقلید قرار خواهند داد (نقیب، 1375، ص 40و41). چنان که از بیانات ابن سینا مشخص مى گردد، تعلیم و تربیت نیازمند تخصص و مهارت است؛ ازاین رو، کسى که در مقام مربى حاضر مى گردد باید واجد شرایط لازم بوده و در کار خود تسلط کافى داشته باشد. از این جهت، باید کسانى را براى تعلیم و تربیت انتخاب کرد که در حیطه کارى خود متخصص بوده و بتوانند با توجه به مهارت هایى که کسب نموده اند دانش را به بهترین حالت به دانش آموزان انتقال دهند. بنابراین، مى توان گفت که داشتن تخصص در کار تعلیم و تربیت مى تواند به عنوان یک اصل تربیتى در نظام هاى آموزشى مطرح شود.
4ـ2. اصل توجه به امکانات
از نکات دیگرى که آراى ابن سینا براى تحصیل و موفقیت در آن مورد توجه قرار گرفته، تأکید به امکانات و وسایل یادگیرى است؛ چنان که ابن سینا بر این باور است که تنها استعداد و علاقه براى انتخاب دانش و حرفه کافى نیست، بلکه امکانات و وسایل یادگیرى در آن دانش یا حرفه ویژه نیز باید براى فرد فراهم باشد. مربى باید توجه کند که آیا کودک ابزار و امکانات لازم براى موفقیت در آن دانش یا حرفه انتخابى را داراست یا نه (ابن سینا، 347ق، ص 41). ازاین رو، در برنامه ریزى هاى آموزشى، دست اندرکاران امر باید در نظر داشته باشند که هرگونه اقدام براى آموزش افراد باید مبتنى بر سنجش شرایط و امکانات باشد؛ چراکه امر تربیت نیازمند امکانات و وسایل یادگیرى است و ضرورى است که پیش از هرگونه اقدام براى آموزش، اسباب و وسایل یادگیرى مهیا گردد و بر اساس آن به آموزش و پرورش فراگیران پرداخت.
نتیجه گیرى
با مطالعه در آراء و اندیشه هاى ابن سینا و جاحظ، اصولى براى تعلیم و تربیت استنباط گردید که مطابق سؤالات پژوهش، نتایج به دست آمده نشان داد که ابن سینا و جاحظ در تأکید روى برخى اصول مشابهت هایى داشته اند که به قرار ذیل مى باشد:
1. اصل توجه به تفاوت هاى فردى و در نظر داشتن این نکته که تمام ابناى بشر از همدیگر متفاوتند و بنا به این دلیل، کسانى که به امر تعلیم و تربیت مى پردازند باید در نظر داشته باشند هرکسى را با توجه به قابلیت ها و توانایى هایى که دارا هستند مورد آموزش قرار دهند.
2. اصل ایجاد و فراهم سازى بستر و شرایط مناسب براى تعلیم و تربیت؛ چراکه محیطى که فراگیران در آن به کسب دانش مى پردازند، در رشد، تکامل و شکل گیرى شخصیت آنان تأثیرگذار است.
3. اصل تنظیم برنامه تربیتى بر اساس مراحل زندگى و توجه داشتن به این نکته که انسان در دوران رشد خویش به یک شکل باقى نمانده و هر دوره رشد ویژگى هاى مخصوص به خود را دارد. حاصل چنین نگاهى، نظام هاى تربیتى را موظف مى سازد که هماهنگ با مراحل مختلف رشد انسان و در نظر داشتن ویژگى هاى مخصوص به هر دوره عمل نمایند.
4. اصل اعتدال (دورى از افراط و تفریط) در فرایند یادگیرى و تخطى نکردن از معیار اعتدال در امر تربیت.
5. اصل تغییرپذیرى صفات، غرایز و عادات به عنوان پنجمین اصل استنباط شده از آراى ابن سینا و جاحظ، نمایانگر این نکته است که تعلیم و تربیت این توانایى را دارد که صفات نیک و خوب را جایگزین صفات بد سازد. ثمره چنین نگاهى به تعلیم و تربیت، بالا بردن سطح انگیزه مربیان و کسانى است که در امر تربیت دخیل هستند. نیز در مواقعى که مربیان عادات نامطلوب را در فراگیران مشاهده کردند، ناامید نشده و با تربیت صحیح صفات، غرایز و عادات مطلوب را در آنان شکل دهند.
6. اصل مشارکت در فرایند یادگیرى و توجه به اینکه انسان موجودى است که به تنهایى قادر به برطرف کردن نیازهاى خویش نبوده، بلکه با مشارکت و همکارى است که نیازهاى خود را برطرف مى سازد.
7. اصل توجه به علایق فراگیران و راهنمایى آنان براى برگزیدن رشته هاى تحصیلى با در نظر گرفتن علایق آنان.
8. اصل عقل محورى و رشد آن در تمام مراحل تعلیم و تربیت.
همچنین براى پاسخ به این سؤال که ابن سینا در تربیت فراگیران چه اصولى را مورد توجه قرار داده که آن اصول مورد توجه جاحظ قرار نگرفته است، نتایج به قرار ذیل مى باشد:
1. اصل خودشناسى و خودسازى و گام نهادن نظام هاى آموزشى در مسیرى که پیش از هر چیز فراگیران را قادر سازد تا خود و قابلیت هاى خویش را شناخته و با توجه به چنین شناخت هایى در پى خودسازى باشند.
2. اصل تربیت شغلى و آمادن ساختن افراد براى به دست آوردن کارهایى هماهنگ با نیازهاى خود و جامعه.
3. اصل توجه به مهارت ها و تخصص هاى موردنیاز براى فرایند یادگیرى و دقت و توجه در امر گزینش افراد براى امر تربیت با توجه به مهارت هاى موردنیاز.
4. اصل توجه به امکانات و وسایل یادگیرى در تمام مراحل برنامه ریزى آموزشى و موقعیت هاى یادگیرى و در نظر داشتن این نکته که تصمیم براى کارى و رسیدن به هدفى بدون در نظر گرفتن امکانات، قابل تحقق و امکان پذیر نمى باشد.
منابع
ابن سینا، حسین بن عبداللّه (1404ق)، الشفاء، طبیعیات و الهیات، قم، مکتبة آیه اللّه المرعشى النجفى.
ـــــ (1420ق)، الفلسفة الاسلامیه، زیرنظر فؤاد سزگین، آلمان، تاریخ العلوم العربیه و الاسلامیه.
ـــــ (1347ق)، تدابیرالمنازل او السیاسات الاهلیه، به کوشش جعفر نقدى، بغداد، المرشد.
ـــــ (1988م)، المذهب التربوى عند ابن سینا، بیروت، الشرکة العالمیة للکتاب.
اعرافى، علیرضا (1377)، آراى دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانى آن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
بادکوبه هزاوه، احمد (1388)، درآمدى بر تعلیم و تربیت از دیدگاه ابن سینا، تهران، همایش بین المللى ابن سینا.
باقرى، خسرو (1370)، نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، تهران، مدرسه.
ـــــ (1385)، نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، چ پانزدهم، تهران، مدرسه.
بهشتى، محمد و دیگران (1380)، آراى دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانى آن، زیرنظر علیرضا اعرافى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
جاحظ، ابوعثمان (بى تا الف)، التربیع والتدویر، حققه شارل بلا، دمشق، بى نا.
ـــــ (بى تا ب)، الحیوان، شرح و تحقیق عبدالسلام محمدهارون، مصر، مکتب مصطفى البابى الحلبى و اولاده.
ـــــ (1374ق)، لعثمانیه، حققه و علقر علیه عبدالسلام عبدالسلام محمدهارون، مصر، دارالکتاب العربى.
ـــــ (1988م)، رسائلال جاحظ، شرحه و قدم له عبدالامیر مهنّا، بیروت، دارالحداثه.
جاویدى، طاهره و کلاته جعفرآبادى، رویکردهاى فلاسفه اسلامى به نفس و دلالت هاى تربیتى آن (1384)، انسان شناسى، سال چهارم، ش 7، ص 5ـ27.
داودى، محمد، یادگیرى و عوامل مؤثر بر آن از دیدگاه ابن سینا (1389)، حکمت سینوى، ش 45، ص 1ـ15.
زیباکلام مفرد، فاطمه و سمیرا حیدرى، بررسى دیدگاه ابن سینا در باب تعلیم و تربیت (1386)، روانشناسى و علوم تربیتى، سال سى و هشتم، ش 3، ص 89ـ113.
سلّوم، داود (1981م)، مقالات فى التاریخ النقد العربى، بغداد، وزارة الثقافة و الاعلام.
سمعانى، عبدالکریم بن محمد (1383ق)، الانساب، هند، مجلس دائره المعارف العثمانیه.
شریعتمدارى، على (1367)، اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، تهران، امیرکبیر.
کردعلى، محمد (1991م)، عمروبن بحرالجاحظ، تونس، دارالمعارف للطباعة والنشر.
مزلو، آبراهام (1367)، انگیزش و شخصیت، ترجمه احمد رضوانى، تهران، قدس.
نقیب، عبدالرحمان، دیدگاه هاى تربیتى ابن سینا ، ترجمه نامدار رحیمى، (1375)، روان شناسى و علوم تربیتى، ش 115، ص 36ـ41.
هوشیار، محمدباقر (1335)، اصول آموزش و پرورش، چ سوم، تهران، امیرکبیر.