معرفت، سال بیست و دوم، شماره دهم، پیاپی 193، دی 1392، صفحات 47-

    معرفى فرقه ذهبیه و نقد و بررسى برخى باورهاى آن

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیدمحمد حاجتی شورکی / *دکتری - ادیان و عرفان، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / Hajati65@chmail.ir
    چکیده: 
    یکى از فرقه هاى فعّال صوفیه در ایران، فرقه «ذهبیه» است. از مشایخ این فرقه مى توان به جنید بغدادى، سرى سقطى، احمد غزالى و نجم الدین کبرى اشاره کرد. گرچه اقوالى درباره مؤسس آن بیان شده، اما به نظر مى رسد مؤسس آن سیدعبداللّه برزش آبادى باشد. پیروان این فرقه، خود را منتسب به ائمه اطهار علیهم السلام دانسته و معتقدند: سند ولایت جزئیه قمریه این سلسله توسط معروف کرخى به امام رضا علیه السلام مى رسد، درحالى که در شریعت اسلامى نامى از ولایت قمریه برده نشده است. علاوه بر اینکه ارتباط معروف کرخى با امام رضا علیه السلام و اسلام آوردن وى به دست آن حضرت، از نظر تاریخى و برخى جهات دیگر مورد تأمل است. ازجمله آسیب هاى مهم این فرقه، سلسله مشایخ و اقطاب ذهبیه است که گرفتار چند بریدگى و کودتاى درون فرقه اى مى باشند. این مقاله با روش توصیفى و با هدف معرفى این فرقه، با بررسى و نگاه انتقادى به فرقه ذهبیه تدوین یافته است و تلاش شده دیدگاه صاحب نظران و منتقدان مورد توجه قرار گیرد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال بیست و دوم ـ شماره 193 ـ دى 1392، 47ـ61

    سیدمحمد حاجتى شورکى1

    مرتضى صانعى2

    چکیده

    یکى از فرقه هاى فعّال صوفیه در ایران، فرقه «ذهبیه» است. از مشایخ این فرقه مى توان به جنید بغدادى، سرى سقطى، احمد غزالى و نجم الدین کبرى اشاره کرد. گرچه اقوالى درباره مؤسس آن بیان شده، اما به نظر مى رسد مؤسس آن سیدعبداللّه برزش آبادى باشد. پیروان این فرقه، خود را منتسب به ائمه اطهار علیهم السلام دانسته و معتقدند: سند ولایت جزئیه قمریه این سلسله توسط معروف کرخى به امام رضا علیه السلام مى رسد، درحالى که در شریعت اسلامى نامى از ولایت قمریه برده نشده است. علاوه بر اینکه ارتباط معروف کرخى با امام رضا علیه السلام و اسلام آوردن وى به دست آن حضرت، از نظر تاریخى و برخى جهات دیگر مورد تأمل است. ازجمله آسیب هاى مهم این فرقه، سلسله مشایخ و اقطاب ذهبیه است که گرفتار چند بریدگى و کودتاى درون فرقه اى مى باشند.

    این مقاله با روش توصیفى و با هدف معرفى این فرقه، با بررسى و نگاه انتقادى به فرقه ذهبیه تدوین یافته است و تلاش شده دیدگاه صاحب نظران و منتقدان مورد توجه قرار گیرد.

    کلیدواژه ها: تصوف، فرقه ذهبیه، قطب، معروف کرخى، ولایت قمریه، ولایت شمسیه.


    1 کارشناس ادیان مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.

    2 استادیار گروه ادیان مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. sanei@qabas.net

    دریافت: 20/ 6/ 91 پذیرش: 26/ 10/ 92


    مقدّمه

    تصوف در جوامع اسلامى داراى کثرت و تنوع فرقه اى است و در کشورهاى مختلف، ازجمله کشور ایران، دیده مى شود. فرقه ذهبیه یکى از فرقه هایى است که با تشکیلات صوفیانه و خانقاهى خود، تنها در محدوده کشور ایران حضور دارد. پیروان این سلسله غالبا بازرگان بوده و از علوم عرفان و فلسفه و تصوف اسلامى آگاهى ندارند (مدرسى چهاردهى، 1361، ص 291). پیروان این فرقه در شهرهاى مختلف ازجمله تهران، شیراز، دزفول و رشت پراکنده اند و فعالیت هاى اقتصادى و فرهنگى گسترده اى نظیر ساختن مدرسه، مسجد، حسینیه، بیمارستان دارند (گروه نویسندگان، 1390، ص 84). فعالیت آنان در ایران، برخى افکار و باورهاى انحرافى این فرقه صوفیه و مشکلات سیاسى و اخلاقى برخى از سران این سلسله، ضرورت پژوهش در این زمینه (براى روشن ساختن ماهیت این فرقه) را دوچندان نموده است.

    البته در زمینه تصوف و اصول آن، کتاب هاى فراوانى نگاشته شده است، اما در خصوص فرقه ذهبیه باید گفت: در لابه لاى برخى کتاب هایى که بحث از فرقه هاى تصوف را به میان کشیده اند (نظیر کتاب مکتب هاى عرفانى در دوران اسلامى) به این فرقه نیز اشاره شده است، ولى کمتر کتابى است که به صورت مستقل و اختصاصى به آن پرداخته باشد. تا آنجاکه نگارنده بررسى کرده است، کتاب ذهبیه؛ تصوف علمى، آثار ادبى از اسداللّه خاورى تنها کتابى است به صورت مستقل و گسترده به معرفى فرقه ذهبیه همراه با مباحث تاریخى پرداخته است. چنان که در بین مقالات، مقاله تحلیلى از تصوف با تأکید بر فرقه ذهبیه نوشته عبدالحسین خسروپناه و همچنین مقاله تأملى در وجه تسمیه، بررسى و نقد فرقه ذهبیه با نگاه تحلیلى و انتقادى به بحث در مورد برخى از جوانب این فرقه پرداخته اند. در این نوشتار سعى شده است انسجام درونى و ترتیب منطقى مباحث در معرفى فرقه ها رعایت شود و آشنایى اجمالى با همه جوانب این فرقه ـ نظیر مؤسس و اقطاب آن، ادوار تاریخى آن، باورهاى فکرى و اعتقادى و... به دست آید. نیز تأکید شده است که نقاط حساس و آسیب پذیر این فرقه، که وجه تمایز این فرقه با سایر فرقه هاست، بیشتر مورد مطالعه قرار گیرد و این یکى از جنبه هاى نوآورى در نوشتار حاضر است.

    در مورد این فرقه، یک سؤال اصلى مطرح است: جایگاه فرقه ذهبیه در میان فرق صوفیه چیست؟

    البته به منظور پوشش دادن ابعاد مختلف پژوهشى این فرقه، سؤالات فرعى دیگرى هم مطرح مى شود؛ ازجمله:

    1. فرقه ذهبیه چگونه شکل گرفت؟

    2. باورهاى اعتقادى این فرقه چیست؟

    3. آیا در سلسله اقطاب و مشایخ این فرقه، قطع حلقه اتصال بین آنان رخ داده است؟

    بنابراین، آنچه در پیش روست، پاسخى است به سؤالات مطرح شده وتلاش مى شوددربخش هاى مختلف مقاله اشاره اى کوتاه به حلّ این مسائل داشته باشیم.

    مؤسس فرقه ذهبیه

    فرقه هاى مختلفى که در سرتاسر جهان پدید مى آید ـ اعم از فرقه هاى تصوف یا مذهبى ـ معمولاً بنیانگذار خاصى دارند؛ چنان که ادیان مختلف نیز هر کدام بنیانگذار معینى داشته اند، مگر در موارد نادر ـ نظیر دین شینتو در ژاپن ـ که مؤسس نداشته است. در مورد مؤسس فرقه ذهبیه، سه دیدگاه وجود دارد که در این نوشتار، ضمن بیان هر سه قول، با هر کدام از آن اشخاص اجمالاً آشنا خواهیم شد:

    1. مؤسس این فرقه، شیخ نجم الدین احمدبن عمرخیوقى خوارزمى است (شیرازى، بى تا، ج 2، ص 334). وفات وى در سال 618ق بوده است. کنیه اش ابوالجناب بوده (جامى، 1366، ص 419و424؛ یافعى، 1390ق، ج 4، ص 40) و معروف به نجم الدین کبرى و قطب دوازدهم فرقه ذهبیه است. القاب وى عبارتند از: شیخ ولى تراش، کبرى، و طامه الکبرى؛ به همین دلیل، بعدها سلسله ذهبیه به نام ذهبیه کبرویه معروف شده است (خاورى، 1383، ص 211). در وجه تسمیه وى به طامه الکبرى آمده است: ایشان در ایام تحصیل با هر طالب علمى بحث مى کرد بر وى غالب مى شد که بعدا به سبب کثرت استعمال، طامه را انداختند و کبرى گفتند (شوشترى، 1376ق، ج 2، ص 74). جامى در وجه تسمیه ولى تراش مى نویسد: به سبب آنکه در غلبات وجد، نظر مبارکش بر هر که افتادى به مرتبه ولایت رسیدى (جامى، 1366، ص 419).

    در مورد مریدان وى، نوشته شده که داراى مریدان فراوانى بوده که برخى از آنها مشاهیر صوفیه بوده اند؛ نظیر مجدالدین بغدادى، شیخ سعدالدین حموى، بابا کمال جندى، شیخ رضى الدین على لالا و... (همان، ص 424). صاحب کتاب مجالس المؤمنین، عدد پیروان وى را دوازده نفر ذکر کرده و مى نویسد: چون پیران حقیقى او منحصر در دوازده امام بودند، لاجرم در جانب مریدان نیز رعایت عدد پیران نمود و چنانچه در تاریخ گزیده مسطور است، در مدت عمر از دوازده مرید بیش قبول نکرد، اما هریک از آنها از اکابر اولیاء بودند (شوشترى، 1376ق، ج 2، ص 73ـ74). وى داماد شیخ روزبهان بوده و دو پسر داشته است (استخرى، بى تا، ص 200).

    2. پایه گذار سلسله ذهبیه، خواجه اسحاق ختلانى متوفاى 826ق است. ولادت او قریب سال 740ق مى باشد و به مدت 40 سال بر مسند ارشاد و دستگیرى نشست. وى شاگرد و داماد سیدعلى همدانى مى باشد و نام دوازده مرید براى او ذکر شده که یکى از آنها عبداللّه برزش آبادى مى باشد (استخرى، بى تا، ص 323و325). در مورد علت فوت او آمده که در جریان خروج سیدمحمد نوربخش، خواجه اسحاق ختلانى به عنوان محرک اصلى علیه حکومت تیمورى، به امر شاهرخ میرزا کشته شد (حقیقت، 1383، ص 308ـ309).

    3. دیدگاهى که به واقع نزدیک تر است، آن است که سیدعبداللّه برزش آبادى بنیانگذار این فرقه بوده است. سیدعبداللّه بن عبدالحى على الحسین ملقب به مجذوب، از برزش آباد مشهد بوده است. تولد وى در حدود سال هاى 770 تا 780ق بوده است. وى داماد استاد خویش خواجه اسحاق ختلانى مى باشد. وى قبل از خواجه، از میرزا شاه قاسم انوار نیز کسب رسوم طریقت کرده است، ولى مرتبه کمال وصول و تکمیل وى درنزد خواجه ابواسحاق حاصل شده است؛ ازاین رو، سند خرقه ایشان را به دو طریق ذکر مى کنند:

    یکى، از طریق شاه قاسم انوار که ایشان با دو واسطه به شیخ صفى الدین اردبیلى مى رسد.

    و دیگرى، از طریق خواجه ابواسحاق ختلانى (خاورى، 1383، ص 253ـ254؛ استخرى، بى تا، ص 327ـ328).

    وى بعد از رحلت خواجه، نزدیک به سى سال به ارشاد و دستگیرى سالکان پرداخت و سرانجام در اوایل نیمه دوم قرن نهم هجرى از دنیا رفت. سیدعبداللّه رساله هاى بسیارى تدوین کرده است که ازجمله آنها مى توان به رساله کمالیه اشاره کرد. همچنین داراى غزلیاتى شیواست که جامع اصطلاحات عروضى و مطالب عرفانى و معنوى مى باشد (استخرى، بى تا، ص 330ـ331).

    نام سلسله اقطاب ذهبیه

    اهل تصوف معتقدند: سالک باید پیرو کسى شود که او را رهبرى نماید و به اصطلاح صوفیه، باید مرشدى انتخاب کند. این مرشد را به اسامى مختلف از قبیل پیر، ولى، شیخ و قطب مى نامند. در تعریف قطب آمده است: قطب یک تن است که او محل نظر خداى تعالى است؛ نظرى خاص از جمیع عالم در هر زمان و آن قطب مثل دل محمد مصطفى است ـ علیه الصلوة والسلام ـ و به قطب، عبد الاله گویند (تهانوى، 1996، ج 2، ص 1327).

    خاورى در معرفى قطب از نظر ذهبیه مى نویسد: مقصود ذهبیه از قطب، مردان کامل و اولیاى جزئى هستند که از طریق سلوک و جذبه الهى مدارج و کمالات را طى نموده و بعد از مرحله فنا، بقاى باللّه یافته به درک فیض ولىّ على الاطلاق و امام زمان ـ که قطب الاقطاب زمان است ـ نایل آمده باشند (خاورى، 1383، ص 163).

    در ملحقات کتاب تحفه عباسى اسامى ارکان و اقطاب سلسله ذهبیه به ترتیب ذیل ذکر شده است: افتخار سلسله ذهبیه به رکن الارکان امام رضا به وسیله:

    1. معروف کرخى؛ 2. سرى سقطى؛ 3. جنید بغدادى؛ 4. ابوعثمان مغربى؛ 5. ابوعلى رودبارى؛ 6. ابوعلى کاتب مصرى؛ 7. ابوالقاسم گرگانى؛ 8. ابوبکر نسّاج طوسى؛ 9. احمد غزالى؛ 10. ابوالنجیب سهروردى؛ 11. عمار یاسر بدلیسى؛ 12. نجم الدین کبرى؛ 13. مجدالدین بغدادى؛ 14. رضى الدین على لالا؛ 15. احمد جورفانى گورپانى؛ 16. نورالدین عبدالرحمن اسفراینى؛ 17. علاءالدوله سمنانى؛ 18. محمود مزدقانى؛ 19. امیر سیدعلى همدانى؛ 20. خواجه ابواسحاق ختلانى؛ 21. سیدعبداللّه برزش آبادى؛ 22. رشیدالدین محمد بیدآوازى (بیدآبادى)؛ 23. شاه على اسفراینى؛ 24. حاج محمد خبوشانى؛ 25. غلامعلى نیشابورى؛ 26. تاج الدین حسین تبادکانى؛ 27. درویش محمد کارندهى؛ 28. حاتم زراوندى خراسانى؛ 29. محمدعلى مؤذن خراسانى؛ 30. نجیب الدین رضا تبریزى؛ 31. على نقى اصطهباناتى؛ 32. سیدقطب الدین محمد نیریزى؛ 33. آقامحمدهاشم درویش شیرازى؛ 34. میرزاعبدالنبى شریفى شیرازى؛ 35. میرزاابوالقاسم راز شیرازى؛ 36. میرزا جلال الدین محمد مجدالاشراف؛ 37. میرزا احمدعبدالحى مرتضوى تبریزى؛ 38. ابوالفتوح حاج میرزامحمدعلى حبّ حیدر؛ 39. دکتر عبدالحمید گنجویان (مؤذن خراسانى، 1381، ص 554).

    دکتر عبدالحمید گنجویان (حمیدالاولیا) دکتر در طب و استاد دانشگاه تبریز بوده اند (مدرسى چهاردهى، 1361، ص 282). وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران به انگلستان مهاجرت کرد و قطب صامت سلسله، آقاى عصاریان است که در آینده چهلمین قطب ذهبیه را به خود اختصاص مى دهد (گروه نویسندگان، 1390، ص 87).

    قطب ناطق ـ صامت

    ذهبیه، قطب وقت خود ـ که قطب فعلى ذهبیه است ـ را قطب ناطق و جانشین وى را در ایام حیات استادش، قطب صامت مى نامند و این اصطلاح ناطق و صامت، از اصطلاحات خاص فرقه اسماعیلیه است که برخى در تصوف به کار مى برند (مدرسى چهاردهى، 1361، ص 290).

    نام هاى مختلف این فرقه

    پیروان ذهبیه به اعتبارهاى مختلف با نام هاى دیگرى همچون سلسله الهیه، محمدیه، علویه، رضویه، مهدیه، معروفیه، کبرویه، و احمدیه شناخته مى شوند. البته براى هر نامى، وجهى بیان شده است که در این مختصر، جاى ذکر آنها نیست. نام جدید احمدیه را که برگرفته از اسم میرزااحمد اردبیلى (وحیدالاولیا) مى باشد، اخیرا ارادتمندان وحیدالاولیا بر نام هاى سابق ذهبیه افزوده اند (خاورى، 1383، ص 90ـ91).

    مؤذن خراسانى، امّ السلاسل را نیز به عنوان یکى از نام هاى ذهبیه ذکر مى کند و مى گوید: در ایران پس از تشکیل سلسله صفویه و ترویج مذهب تشیع، تنها سلسله ذهبیه که خاص شیعیان بود بسط و گسترش یافت؛ و به همین جهت، آن را امّ السلاسل نیز مى گویند؛ زیرا که در طول چند قرن اخیر، شعبه هاى فراوانى پیدا کرده است (مؤذن خراسانى، 1381، ص 553).

    ذهبى ها گاهى پس از کلمه سلسله یا طریقه که براى ذهبیه به کار مى برند، صفت حقّه را نیز اضافه مى کنند؛ مثل سلسله ذهبیه حقّه و آن را در برابر صوفیه ردّیه قرار مى دهند (گروه نویسندگان، 1390، ص 91).

    وجوه نام گذارى به ذهبیه

    نام ذهبیه به صورت مطلق و بدون هیچ قیدى، معروف ترین نام این طریقه مى باشد و وجوه مختلفى براى نام گذارى به این نام ذکر شده است. نوشتار حاضر با نگاه انتقادى، برخى از وجوهى را که براى وجه تسمیه بیان شده است، بررسى مى کند:

    1) وجه اول نام گذارى به ذهبیه، انتساب ذهبیه به ائمّه اطهار علیهم السلام است. ایشان معتقدند که سند این سلسله توسط معروف کرخى به امام رضا علیه السلام مى رسد و امام رضا علیه السلام از طریق اجداد بزرگوارشان به حضرت رسول منتهى مى شود. بنابراین، تشبیه سلسله به ذهب (= طلا) از این جهت است (خاورى، 1383، ص 94).

    بررسى

    براى بررسى این ادعا، لازم است ابتدا به معرفى شخصیت معروف کرخى پرداخته شود:

    ابومحفوظ، معروف بن فیروز یا معروف بن فیروزان، از اهل کرخ بغداد و از مشاهیر عرفا بوده است. تاریخ تولد وى ـ طبق بررسى هاى نگارنده ـ ضبط نشده است، ولى تاریخ فوت وى بنابر نظر بسیارى از محققان، در سال 200ق اتفاق افتاده است (ابن اثیر، بى تا، ج 5، ص 427؛ ابن خلکان، 1364، ج 5، ص 233؛ خطیب بغدادى، 1422ق، ج 15، ص 275؛ ابن جوزى، 1426ق، ص 596). گنابادى در مورد معروف مى نویسد: علوّ مرتبه وى به حدى بود که از وى چهارده سلسله طریقت منشعب شده که به سلاسل معروفیه مشهورند (سلطانى گنابادى، 1383، ص 130).

    اختلافى که در مورد معروف کرخى وجود دارد، ارتباط و دیدار ایشان با امام رضا علیه السلام و همچنین اسلام آوردن وى به دست حضرت مى باشد:

    برخى معتقدند که ایشان با امام هشتم دیدار کرده و به دست حضرت اسلام آورده است:

    سلمى در کتاب طبقات الصوفیه مدعى است که معروف به دست حضرت اسلام آورده است (سلمى، 1406ق، ص 85).

    هجویرى مى نویسد: معروف به دست امام رضا علیه السلام اسلام آورده و در نزد آن حضرت بسیار عزیز و گرامى بوده است (هجویرى، 1336، ص 141).

    نویسنده کتاب وفیات الاعیان علاوه بر ذکر اسلام آوردن معروف به دست حضرت، او را از موالى امام دانسته است (ابن خلکان، 1364، ج 5، ص 231).

    در برخى منابع آمده است: بعد از اینکه معروف به دست حضرت مسلمان شد وبه سوى والدینش برگشت، پدر و مادر وى ـ که نصرانى مذهب بودند ـ نیز، اسلام اختیار کردند (عطارنیشابورى،1372،ص 324ـ325).

    همچنین گنابادى، در بخش ذکر اصحاب حضرت، معروف کرخى را دربان خاصّ آن حضرت معرفى کرده است (سلطانى گنابادى، 1383، ص 111).

    نیز در مورد علت فوت معروف آورده اند: ایشان پس از اسلام آوردن، دربان امام رضا علیه السلام بود. در یکى از روزها بر اثر ازدحام جمعیت بر در خانه حضرت، پهلوى معروف شکست و بر اثر آن، درگذشت: و کان بعد اسلامه یحجبه فازدحم الشیعه یوما على باب على بن موسى فکسروا اضلع المعروف فمات و دفن ببغداد (سلمى، 1406ق، ص 85). عطّار در تذکره آورده که معروف پس از آن شکستگى بیمار شده و سپس درگذشته است (عطار نیشابورى، 1372، ص 328) و در برخى منابع آمده که بعد از آن شکستگى، در بقیه عمرعلیل بود(قرشى،1430ق،ج31،ص230).

    در مقابل این دیدگاه، برخى دیگر معتقدند که هیچ ارتباطى بین معروف و امام رضا علیه السلام وجود ندارد. ایشان در این زمینه، شواهد و ادله اى را ذکر کرده اند؛ ازجمله اینکه:

    1. داستان اسلام آوردن و دربانى معروف را، ابوعبدالرحمن سلمى براى نخستین بار و بدون ارائه سند، آورده است و دیگرانى هم که پس از او این داستان را ذکر کرده اند این حکایت را به صورت مرسل بیان داشته اند (واحدى، 1375، ص 336).

    2. در هیچ کدام از کتاب هاى رجالى که به شرح حال هریک از اصحاب و خواص و موالى ائمه اطهار علیهم السلامپرداخته اند، نامى از معروف کرخى نیامده است. برقعى مى نویسد: در کتب رجال شیعه نامى از او نیست و حال او مجهول است و حتى یک حدیث از ایشان ـ نه در اصول دین و نه در فروع دین ـ از ائمه از طریق معروف نقل نشده است و برخى از احادیثى که به وى نسبت مى دهند بدون سند و مدرک است (برقعى، بى تا، ص 82و85).

    علّامه مجلسى در این زمینه مى نویسد: معروف کرخى معلوم نیست خدمت امام رضا علیه السلام رسیده باشند و اینکه مى گویند دربان حضرت بوده البته غلط مى باشد؛ زیرا جمیع خدمت کاران و ملازمان آن حضرت از سنى و شیعه در کتاب هاى رجال ما ضبط شده و سنّیان متعصبى که خدمت آن حضرت تردد داشته اند و روایت حدیث مى کردند نامشان را ذکر کرده اند، اگر این مرد دربان آن حضرت مى بود، البته نقل مى کردند (مجلسى، 1389، ص 309).

    3. ازدحام و کثرت جمعیت بر درب منزل حضرت به حدّى که شخصى بر اثر آن ازدحام پایمال شود، با نظر به اینکه حضرت تحت نظر و مراقبت مأمون بوده و دشمنان همواره ممانعت از رفت و آمد شیعیان با ائمه ایجاد مى کردند، سازگارى ندارد (برقعى، بى تا، ص 84ـ85).

    4. بنابر اعتقاد همه محققان صوفیه، انتقال منصب قطبیت و مقام خلافت به قطب بعد در زمان حیات امام و قطب وقت ممکن نیست (کاشانى، 1372، ص 30). رحلت امام رضا در سال 203 هجرى واقع شده است (زرکلى، بى تا، ج 5، ص 26) و اشاره شد که معروف بنابر نظر مشهور، در سال 200 هجرى وفات نموده؛ بنابراین، معروف در زمان حیات حضرت، قطب نبوده؛ زیرا همان گونه که ذکر شد، امکان ندارد دو قطب ناطق بالفعل در یک زمان جمع شوند. پس با وجود اینکه وى قطب نبوده، چگونه صوفیه او را مرشد خود دانسته و مدعى هستند که وى به افرادى ـ مانند سرى سقطى ـ خرقه داده، سلسله خود را به او مى رسانند؟ بعد از وفات امام هم که معروف در قید حیات نبوده تا قطب وقت و مرشد باشد (برقعى، بى تا، ص 85ـ86).

    5. در کتب تاریخى آمده است: مأمون خلیفه عبّاسى، امام رضا را در سال 200 هجرى به مرو احضار نمود (ابن اثیر، بى تا، ج 5، ص 427؛ طبرى، 1385ق، ج 5، ص 132) و حرکت امام رضا به مرو از طریق بصره و اهواز و فارس بوده و علت عبور امام از این مسیر، این بوده که چون دو شهر قم و کوفه شیعه نشین و معتقد به ولایت اهل بیت بودند، عبور از حضرت از این دو شهر موجب تکریم حضرت و شورش علیه مأموران مأمون بوده است (قرشى، 1430ق، ج 31، ص 378ـ379).

    شهید مطهرى نیز مى نویسد: مسیرى که (مأمون) براى حضرت رضا انتخاب کرد، یک مسیر مشخصى بود که حضرت از مراکز شیعه نشین عبور نکنند؛ زیرا از خودشان مى ترسیدند. دستور داد که حضرت را از طریق کوفه نیاورند، از طریق بصره و خوزستان و فارس بیاورند به نیشابور (مطهرى، 1379، ج 18، ص 124).

    و از طرفى، پیش از سال 200 هجرى نیز براى حضرت سفر به بغداد ذکر نشده است و ایشان تا آن سال در مدینه تشریف داشته اند و معروف نیز تا آخر عمر بغداد را ترک نگفته است (معروف الحسنى، 1369، ص 489؛ واحدى، 1375، ص 268ـ269). بنابراین، اسلام آوردن معروف به دست حضرت ممکن نمى باشد؛ زیرا نه حضرت تا قبل از سال 200 سفرى به بغداد داشت و نه معروف سفرى به مدینه تا دیدارى صورت بگیرد.

    2) وجه دوم از وجوه نام گذارى به ذهبیه این است که پیروان ذهبیه چون سند خرقه خویش را از طریق معروف کرخى به امام رضا علیه السلام مى رسانند و حضرت حدیث سلسله الذهب (صدوق، بى تا، ج 2، ص 133) را در نیشابور بیان فرموده است، به این جهت این فرقه به ذهبیه معروف گردید (خاورى، 1383، ص 100).

    بررسى

    اولاً، همان گونه که ذکر شد، انتساب و ارتباط معروف با امام رضا علیه السلام محلّ تأمل است.

    ثانیا، حدیث سلسله الذهب اثبات ولایتى است که امام رضا علیه السلام از پدر بزرگوارش دریافت کرده است و به امام جواد علیه السلامسپرده است نه چیزى که بر فرض اثبات به معروف کرخى داده باشد (حاجى خلف، 1390). علاوه بر اینکه هیچ گونه رابطه منطقى بین این حدیث با نام گذارى به ذهبیه وجود ندارد.

    3) وجه تسمیه دیگرى که ذکر شده، این است که در این سلسله فرد سنّى مذهب وجود نداشته و تمام مشایخ و اولیاى آن، امامى مذهب بوده اند و سند ارشادشان به امام معصوم مى رسد؛ برخلاف سایر سلسله ها که مغشوش و مخلوطند، به همین خاطر، به ذهبیه معروف شدند؛ چراکه مانند ذهب خالص، از غلّ و غش و عداوت اهل بیت مصطفى، مبرا مى باشند (خاورى، 1383، ص 98).

    بررسى

    این قول مطابق با واقع نیست؛ زیرا بیشتر اقطاب این سلسله سنى مذهب بوده اند؛ به ویژه درباره مذهب برخى از آنها (نظیر جنید بغدادى، احمد غزالى، ابوالقاسم گرگانى، ابوبکر نساج و ابونجیب سهروردى) به اثبات رسیده است که از امامیه نمى باشند (واحدى، 1375، ص 409). این مختصر، گنجایش اثبات این مطلب را ندارد.

    4) سالکان طریق این سلسله به وسیله اقطابشان، مس وجودى شان تبدیل به طلاى ناب و صاف از غل و غش هاى مادى و وساوس نفسانى مى شود و تا به این مرتبه نرسند، اجازه دستگیرى در سلوک الى اللّه به آنان داده نمى شود (خاورى، 1383، ص 98).

    بررسى

    این ادعا در مورد همه اشخاص این فرقه صادق نیست؛ زیرا برخى از اقطاب یا مریدان این فرقه مشکلات اخلاقى، سیاسى یا اجتماعى داشته و دارند و گرفتار وسوسه هاى شیطانى هم گردیده اند (خسروپناه، 1385) و برخى از اقطاب ذهبیه، به جمعیت منحرف فراماسونرى گرایش داشته اند (وعیدى، 1388، ص 94).

    5) وجه دیگرى که به نظر مى رسد با واقعیت تناسب بیشترى داشته باشد، عبارت است از اینکه زمانى که سیدعبداللّه برزش آبادى از دستور استادش ـ خواجه اسحاق ـ مبنى بر بیعت با سیدمحمد نوربخش، تمرّد و سرپیچى نمود، خواجه اسحاق به خاطر این کار او، گفت: ذهب عبداللّه و به این خاطر، ذهبیه نامیده شده است (گروه نویسندگان، 1390، ص 92و96). اما اینکه در برخى استعمالات اغتشاشیه به آن افزوده شد ـ ذهبیه اغتشاشیه ـ از این جهت است که صوفیه انشعابات بدون اجازه رئیس وقت فرقه را که موجب صورت پذیرفتن تشکیلات مستقل دیگرى شود، اغتشاش مى نامند و کودتاکننده اى که مستقلاً تشکیلاتى به وجود آورد، فرقه جدید او را با پسوند اغتشاشیه بى اساس و بى اعتبار معرفى مى کنند (واحدى، 1375، ص 415).

    تحقیق تاریخى در اطلاق کلمه ذهبیه

    در مورد اینکه از چه زمانى کلمه ذهبیه بر این فرقه اطلاق مى شده است اختلاف است:

    برخى مدعى اند که بنا بر تحقیقات انجام شده، هیچ نوع آگاهى و اطلاعى نسبت به تاریخ وضع کلمه ذهبیه و همچنین علمیت آن براى این فرقه موجود نمى باشد (واحدى، 1375، ص 410).

    اسداللّه خاورى قایل است که از آثار قرن سوم و چهارم گذشته، در کتب قرن پنجم هم اثرى از کلمه ذهبیه یافت نمى شود و اولین بارى که این کلمه در آثار ادبى دانشمندان و صوفیه به چشم مى خورد، در اشعارى است که به عین القضاة همدانى نسبت مى دهند (خاورى، 1383، ص 106).

    بنابر قول دیگرى که در این مسئله وجود دارد، عنوان ذهبیه، عنوان جدیدى است که براى اولین بار از دوره جناب برزش آبادى ـ قطب بیست و یکم ذهبیه ـ مشاهده شده است و اقطاب قبلى ذهبیه با عناوین دیگرى مانند فرقه همدانیه، کبرویه و معروفیه شناخته مى شدند (خسروپناه، 1385، ص 13).

    تحولات فکرى و ادوار مختلف ذهبیه

    معمولاً فرقه ها ادوار مختلفى را پشت سر مى گذارند و در هر دوره اى تحولات و رویدادهاى خاصى رخ داده است که براى نشان دادن تغییرات فکرى و تطورات اندیشه هر طبقه اى علاوه بر مطالعه آثارشان، باید اوضاع اجتماعى و سیاسى و دگرگونى هاى تاریخى را در نظر داشت.

    اسداللّه خاورى، تاریخ یازده قرن و نیم تصوف ذهبى را ـ از زمان فوت معروف کرخى سال 200 هجرى تا زمان فوت مجدالاشراف سال 1331 هجرى ـ به پنج دوره تقسیم کرده است:

    1. دوره زهد و عبادت

    این دوره از فوت معروف کرخى شروع شده و تا اواخر قرن پنجم هجرى و مرگ ابوبکر نساج، خاتمه مى یابد. در این دوره، اقطاب ذهبیه غیر از جملات پراکنده و کلمات قصار، آثار مدونى ندارند.

    2. دوره اعتلاى تصوف یا دوره علمیت و تألیف

    این دوره از اوایل قرن ششم هجرى و با وجود احمد غزالى (متوفاى 525) شروع شده و تا اواخر قرن نهم هجرى و فوت خواجه اسحاق ختلانى خاتمه مى یابد. بیش از قرنى از این دوره سپرى نشده بود که تازه درگیرى مغول شروع شد و شکست علاءالدین خوارزم شاه از هلاکوخان، انقراض خوارزمشاهیان (628 هجرى) را مسلم کرد. از این زمان به بعد، مشایخ و اقطاب بزرگ و مریدان بسیارى پدید آمدند که هریک علاوه بر به جا گذاشتن آثار ماندگار از خود، منشأ خدمات ادبى شایان توجهى به زبان فارسى شدند.

    3. دوره رکود تصوف

    این دوره از نیمه دوم قرن نهم هجرى و زمان سیدعبداللّه برزش آبادى آغاز مى شود و تا اواخر قرن دوازدهم و فوت سیدقطب الدین محمد در سال 1173 ادامه مى یابد. از آغاز قرن نهم سیر اصول اولیه تصوف ـ که سیر در عالم توحید بود ـ رو به ضعف نمود و توسل به ولایت کلیه علویه و اولاد طاهرینش جاى آن را گرفت. این تحول، میدان را براى شیادان باز کرد تا ساده لوحان را گرد خویش جمع کرده و سحر را معجزه قلمداد نمایند. سرانجام مبانى تعلیمات عالیه خانقاهى، به درویشى و شیخ سازى و مریدبازى گرایید. در این هنگام بود که اقطاب و مشایخى نظیر سیدقطب الدین محمد نیریزى شیرازى، مؤذن خراسانى و سیدنجیب الدین رضا جوهرى اصفهانى، پدید آمدند که هرکدام صاحب تألیفات و آثارى مى باشند.

    4. دوره اعتلاى ولایت

    این دوره از اواخر قرن دوازدهم و آغاز ارشاد آقامحمدهاشم شیرازى (در سال 1173) شروع مى شود و در اوایل قرن چهاردهم و فوت مجدالاشراف (در سال 1331) خاتمه مى یابد.

    در این دوره، تصوف و تعلیمات خانقاهى از سیر عوالم توحید، به غواصى در دریاى ولایت ائمه اطهار گرایید و تشیع از آداب ظاهر به حقیقت ولایت و از ظاهر به باطن روى نهاد. از این دوره آثار فراوانى از آقامحمدهاشم شیرازى، مجدالاشراف و میرزا ابوالقاسم راز شیرازى باقى مانده است.

    5. دوره تجدد تصوف

    از اوایل قرن چهاردهم هجرى تا امروز که اوایل دهه آخر این سده است، بیش از نیم قرن مى باشد که آثار تجدد همانند سایر شئون حیاتى، در مظاهر تصوف ـ همان تصوفى که دوره هاى چهارگانه را پشت سر گذارده ـ مؤثر افتاده است (خاورى، 1383، ص 407ـ410).

    بریدگى هاى سلسله اقطاب ذهبیه

    یکى از مبانى صوفیه، قانون اتصال بین رؤساى فرقه است؛ به این معنا که نباید حلقه اتصال بین اقطاب و مشایخ فرقه قطع شده باشد. این مبنا در مورد فرقه ذهبیه صادق نیست؛ زیرا در سلسله رؤسا و اقطاب ذهبیه، در مواردى قطع اتصال و بریدگى وجود دارد که به برخى از آنها اشاره مى شود:

    1. بریدگى اول، بریدگى شیخ نجم الدین کبرى از عماریاسر بدلیسى است. صوفیان ذهبیه معتقدند که پس از عماریاسر بدلیسى ـ که یکى از استادان شیخ نجم الدین کبرى بوده ـ شیخ نجم الدین به عنوان مدیر و رهبر فرقه ذهبیه بوده است و شیخ نجم الدین خرقه تبرک را از بدلیسى و خرقه خلافت را از اسماعیل قصرى دریافت کرده است، درحالى که اتصال و انتساب بین رؤساى صوفیه، به خرقه پوشیدن خلافت و ارشاد از قطب قبلى است (واحدى، 1375، ص 411). جامى در نفحات الانس مى گوید: شیخ نجم الدین کبرى به صحبت وى (شیخ اسماعیل قصرى) رسیده است و خرقه اصل (خرقه ارادت) از دست وى پوشیده است (جامى، 1364، ص 418). نیز در مرآه الجنان در باب تاریخ618آمده که نجم الدین کبرى خرقه اصل راازقصرى و خرقه تبرک را از عمار یاسربدلیسىاخذکرده(یافعى،1390ق،ج4،ص40).

    2. بریدگى دوم، بریدگى سیدعبداللّه برزش آبادى از خواجه اسحاق ختلانى است؛ پس از آنکه سیدمحمد نوربخش به خدمت خواجه اسحاق ختلانى رسید و به ریاضت مشغول شد و کسب کمالات کرد، خواجه اسحاق خرقه اجازه و ارشاد را به وى عطا کرد و براساس خوابى که خواجه اسحاق دیده بود، به او لقب نوربخش داد و دستور داد که از وى تبعیت کنند؛ تمام سلسله همدانیه با وى بیعت کردند، مگر جناب برزش آبادى که از دستور قطب زمان خویش سرپیچى کرد و خواجه اسحاق به خاطر کار اوگفت:ذهب عبداللّه(شیرازى،بى تا،ج1،ص485).

    3. بریدگى سوم، بریدگى محمد کارندى معروف به پیر پالان دوز ـ قطب بیست و هفتم ذهبیه ـ است که نام او هم در سلسله نوربخشیه و هم در سلسله ذهبیه آمده است؛ با اینکه ذهبیه و نوربخشیه دو فرقه متقابل بوده و معمولاً روساى فرقه ها با یکدیگر بر سر حقانیت خود و باطل بودن دیگرى نزاع دارند (واحدى، 1375، ص 414ـ415).

    4. بریدگى چهارمى که ذکر شده، اینکه بعد از مرگ میرزاعبدالنبى شیرازى به علت کم و سن سال بودن پسرش میرزاابوالقاسم راز شیرازى، این سلسله، حدود پانزده سال قطب نداشت و بعد از تحصیل و بلوغ، راز شیرازى، قطب ذهبیه شد؛ درحالى که بنا بر ادعاى صوفیه، باید در هر زمانى قطب وجود داشته باشد (خسروپناه، 1385، ص 27).

    عقاید سلسله ذهبیه

    مسائل اعتقادى یکى از شاخصه هایى است که در مرزبندى میان صوفیان و سایر مسلمانان نقش عمده دارد. در این نوشتار، دو نمونه از عقیده هاى سلسله ذهبیه ذکر و بررسى مى شود:

    1. انتساب ذهبیه به ائمّه اطهار علیهم السلام

    یکى از اعتقادات فرقه ذهبیه، استناد سلسله این فرقه به ائمّه اطهار علیهم السلام است. مؤذن خراسانى مى نویسد: بدان سلسله جمیع اولیا به على مرتضى منتهى است و شیعه و سنّى را در این خلافى نیست. سپس وى روایت معراجیه پیامبر اکرم را از کتاب ابن ابى جمهور احسائى نقل کرده و از این روایت استفاده مى کند که مسئله خرقه پوشى یک امر درون دینى است و پیامبر اسلام، ضمن تأیید این امر، خرقه را در سفرى که به معراج رفته بود، از خداى سبحان به وسیله جبرئیل دریافت نمود و بعد این خرقه را به امام على علیه السلام و او نیز به ائمه دیگر و ائمه نیز آن خرقه را به بعضى از اولیا تحویل دادند. سپس وى سلسله مشایخ خود را به معروف کرخى رسانده و مى نویسد: معروف کرخى انتساب به امام رضا علیه السلام دارد و ایشان انتساب به پدر بزرگوار خود، امام موسى کاظم علیه السلام و ایشان به امام صادق علیه السلام و ایشان به امام باقر علیه السلام و ایشان به امام سجاد علیه السلام و ایشان به پدر بزرگوارش امام حسین7 و ایشان به امیرالمؤمنین، و حضرت امیر انتساب به حضرت محمّد صلى الله علیه و آلهدارد(مؤذن خراسانى،1381،ص168ـ191).

    اما خلاصه روایت این است که بعد از اینکه حضرت به معراج رفته و داخل بهشت شدند، در آنجا صندوقى بود که جبرئیل به اذن خدا آن را باز کرد، حضرت مى فرمایند: پس دیدم در آن صندوق فقر و خرقه را، پرسید: چیست این مرقع و فقر؟ ندا آمد که اى محمد! این دو چیز را از براى تو و امت تو اختیار کردم. از وقتى که خلق کرده ام آن دو را و اعطا نمى کنم این دو چیز را مگر به کسى که دوست مى دارم؛ و خلق نکرده ام چیزى که عزیزتر باشد از این. سپس حضرت رسول فرمود: برگزیده خداى تعالى فقر و خرقه را از براى من، و این دو عزیزترین چیزهایند نزد خداى تعالى. پس حضرت خرقه را پوشید و متوجه مقام أو أدنى شد با آن. خرقه را که پوشید، به مقام أو أدنى رسید. مکان قاب قوسین یعنى به این مرحله رسیده بود، أو ادنى را با پوشیدن خرقه به دست آورد؛ و چون از معراج بازگشت، پوشانید آن خرقه را به امر الهى در حضرت امیرالمؤمنین و آن حضرت مى پوشید و وصله بر آن مى دوخت تا آنکه مى فرمود: وصله دوخته ام بر این خرقه، چندان که از دوزنده آن شرم مى دارم؛ و حضرت امیرالمؤمنین آن خرقه را پوشانید در حضرت امام حسن و آن حضرت در امام حسین و همچنین هریک از ائمه در دیگرى مى پوشاندند تا امام مهدى؛ و آن خرقه با میراث هاى انبیا نزد آن حضرت است (احسائى، 1405ق، ج 4، ص 130).

    بررسى

    ادعاى مؤذن خراسانى با اشکالات و انتقادهایى روبه روست؛ ازجمله اینکه:

    1. غالب علما به روایاتى که در کتاب عوالى اللئالى آمده، اعتنا نمى کنند (فاضل لنکرانى، 1374).

    شیخ حرّعاملى در کتاب وسائل الشیعه تعدادى از کتاب هایى را که مورد اعتماد ایشان نبوده و از آن کتب روایت ذکر نکرده، مى آورد؛ ازجمله سه کتاب از ابن ابى جمهور: عوالى اللئالى، المجلى، الاحادیث الفقهیه (حرّعاملى، 1412ق، ج 30، ص 159ـ160).

    مؤلف روضات الجنان مى نویسد: با اینکه شیخ حرّعاملى یکى از بزرگان اخبارى بوده و اخبارى ها اعتنا به دقت در بررسى صحت سند و تصحیح هاى اجتهادى و اصطلاحى روایات نمى کنند، اما با این حال، ایشان کتاب هاى حدیثى ابن ابى جمهور را خارج از درجه اعتبار مى داند (موسوى خوانسارى، 1392ق، ج 7، ص 33).

    2. در حاشیه کتاب عوالى اللئالى، محشّى آن، دو مطلب مهم را ذکر کرده:

    الف. اولاً، این حدیث و مشابه آن در هیچ منبع حدیثى دیگر دیده نشده است (احسائى، 1405ق، ج 4، ص 130، پاورقى عراقى).

    ب. منظور از خرقه در حدیث، خرقه اى که مشهور بین صوفیه است نمى باشد.

    بعد جناب عراقى اضافه مى کند که شاید این حدیث از مخترعات بعضى از صوفیه و از سفسطه هاى دروغین آنها باشد (همان، ص 131).

    3. اشکال دیگر اینکه در روایت نیامده که ائمه این خرقه را به اولیا داده اند؛ فقط آمده که خرقه را پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله به امام على علیه السلامو او نیز به ترتیب به سایر ائمه تا حضرت حجت رساند.

    4. اشکال آخر این است که روایت پیش گفته به صراحت مى گوید: امیرالمؤمنین، خرقه را به امام حسن علیه السلام و آن حضرت به امام حسین علیه السلام و به همین ترتیب، تا امام عصر پوشانید، ولى وقتى مؤذن خراسانى این انتساب ها را از طریق مشایخش به ائمه منتهى مى کند و به امام زین العابدین علیه السلاممى رساند بدون ذکر نام امام حسن علیه السلام، امام سجاد علیه السلام را به امام حسین علیه السلام و ایشان را به والد بزرگوارش حضرت امیرالمؤمنین منتسب مى سازد و امام حسن علیه السلام در سلسله حذف شده است. همچنین ذهبیه مدعى اند که امام رضا علیه السلامخرقه را به معروف کرخى داده، درحالى که به تصریح روایت پیشین، امام رضا علیه السلام خرقه را به امام نهم و امام نهم به امام دهم و امام دهم به امام یازدهم و امام یازدهم به امام دوازدهم پوشانید (خسروپناه، 1385).

    2. ولایت قمریه

    فرقه ذهبیه ولایت را به دو قسم ولایت کلیه شمسیه و ولایت جزئیه قمریه تقسیم کرده اند که ولایت کلیه شمسیه مخصوص پیامبر و اوصیاى دوازده گانه ایشان است که مظهر تام اسماء و صفات و کمالات و جمالات خداوند هستند و ولایت جزئیه قمریه را مشایخ و اقطاب صوفیه دارا هستند. ازآن رو که تمامى موجودات عالم براى رسیدن به کمال ناچارند از طریق انسان کامل به مدارج کمال و انسانیت برسند و الآن که حضرت حجت در حجاب و پشت پرده غیبت است، شخصى که ولایت جزئیه قمریه داشته و به فیض رابطه معنوى و ارتباط قلبى با امام نائل شده و از وجود حضرت ولى عصر کسب نور کرده، همیشه در بین موجودات عالم حاضر است و همانند قمر (ماه) که نور آفتاب را منعکس مى سازد، آینه قلب را صفا و جهان را نورانى مى کند و از این جهت، گفته شده که مربى عالم قمر است و کسب نور از شمس دارد (خاورى، 1383، ص 157 و 160ـ161). اینان معتقدند که سند ولایت جزئیه قمریه این سلسله، توسط معروف کرخى به امام رضا علیه السلام مى رسد و سند ولایت کلیه شمسیه از طریق امام رضا علیه السلام و اجداد بزرگوارش به حضرت رسول منتهى مى گردد (خاورى، 1383، ص 94).

    بررسى: در مورد ولایت قمریه از دیدگاه ذهبیه، بیان چند نکته ضرورى است:

    1. در شریعت اسلامى ـ از آیات و روایات ـ هیچ گونه دلیلى بر ولایت قمریه یافت نشده است؛ و اگر در برخى احادیث مانند مقبوله عمربن حنظله، مرفوعه ابى خدیجه و مانند آن، ولایتى براى فقیهان اثبات مى شود. منظور ولایت در فتوا، قضا و امور سیاسى و اجتماعى است نه ولایت عرفانى و تکوینى که صوفیان براى مشایخ خود قایل هستند؛ علاوه بر اینکه، فرقه ذهبیه معتقد به فقیه بودن مشایخ و اقطابشان نیستند.

    2. اشکال دیگر اینکه فرقه ذهبیه ولایت کلیه را به امام رضا علیه السلام ختم کرده اند و مدعى اند که معروف کرخى از امام رضا علیه السلام ولایت قمریه گرفته؛ درحالى که طبق سخنان خاورى، باید ولایت کلیه تا امام دوازدهم ادامه داشته باشد.

    3. طبق سخنان خاورى، ولایت هاى قمریه باید ولایت خود را از ولایت شمسیه دریافت کنند، درحالى که مشایخ و اقطاب ذهبیه دلیلى بر این ادعا ندارند و اگر کشف و شهودى شخصى براى ولایت قمریه خود دارند، فقط براى خودشان حجت است. همچنین بنا بر اینکه ولایت قمریه را باید از حضرت حجت بگیرند، پس اقطاب ذهبیه حق نداشته اند ولایت قمریه را به شخص دیگر بدهند و یا جانشین پس از خود را تعیین کنند (خسروپناه، 1385، ص 27).

    4. صالح علیشاه این تعریف و تقسیم ولایت را، موجب عمومیت دادن و همگانى نمودن ولایت دانسته و مى نویسد: صوفیه با چنین روش، رؤساى فرق تصوف را در عرض ولایت مطلقه الهیه قرار داده اند، مقامى بدون فاصله با مقام عصمت برایشان فرض داشته اند... این همان شخصى مى باشد که شیخیه به نام رکن رابع در کنار پیامبر و امام و خدا قرار داده اند... صوفیه و شیخیه به این ترتیب، ولایت خاصه را همگانى نموده و به آن عمومیت داده اند تا بتوانند با عنوان ولایت قمریه، مقامى مافوق تمام انسان ها و دون صاحب ولایت کلیه الهیه که از آن به ولایت شمسیه تعبیر کرده اند براى رؤساى صوفیه قایل شوند.

    سپس ایشان اضافه مى کند که ولایت قمریه، دنباله پدیده ولایت بدون امامت امام عصر در زمان غیبت کبرى مى باشد و بدین ترتیب، صوفیه در عصر غیبت کبرى ولایت قمریه را در مقابل ولایت زعامت و ولایت خلافت که جایگاهش در شیعه مشخص و مظهرش معین است مطرح نموده اند (واحدى، 1375، ص 165ـ167).

    نتیجه گیرى

    شکل گیرى فرقه ذهبیه براساس تمرّد و نافرمانى سیدعبداللّه برزش آبادى از دستور استاد خویش ـ مبنى بر بیعت با سیدمحمد نوربخش ـ روى داد و این اولین کودتا در این فرقه است. این فرقه ادوار مختلف تاریخى را پشت سر گذرانده است: دوره زهد و عبادت، دوره علمیت و تألیف، دوره رکود تصوف، دوره اعتلاى ولایت، و دوره تجدد تصوف. پیروان این فرقه، سلسله اقطاب خود را از طریق معروف کرخى به امام رضا علیه السلاممتصل مى کنند و خود را منتسب به ائمه اطهار علیهم السلاممى دانند، درصورتى که ادلّه و شواهدى وجود دارد که ارتباطى بین حضرت با معروف کرخى وجود نداشته است. نیز پیروان این فرقه مدعى اند که تمام اقطاب این سلسله از شیعیان بوده اند، درحالى که سنّى بودن برخى از اقطاب آنها به اثبات رسیده است. اینان با طرح نادرست تقسیم ولایت به ولایت شمسیه و ولایت قمریه، اقطاب خود را داراى ولایت قمریه مى دانند، درصورتى که بر این ادعاى خود، هیچ دلیلى از آیات و روایات ندارند؛ علاوه بر اینکه، مقام ولایت داشتن اقطاب با داشتن انحرافات فکرى و اخلاقى برخى از این اقطاب سازگار نیست.

    منابع

    ابن اثیر، عزالدین، بى تا، الکامل فى التاریخ، بى جا، دارالکتب العلمیه.

    ابن جوزى، جمال الدین ابى الفرج، 1426ق، صفه الصفوه، چ پنجم، بیروت، دارالمعرفه.

    ابن خلکان، محمدبن ابى بکر، 1364، وفیات الاعیان و انبا ابناالزمان، تحقیق احسان عباس، قم، شریف رضى.

    احسائى، ابن ابى جمهور، 1405ق، عوالى اللئالى العزیزیه فى الاحادیث المدینیه، قم، مطبعه سیدالشهداء.

    استخرى، احسان اللّه على، بى تا، اصول تصوف، بى جا، معرفت.

    برقعى، سیدابوالفضل، بى تا، حقیقه العرفان یا تفتیش در شناسایى عارف و صوفى و حکیم و شاعر و درویش، بى جا، بى نا.

    تهانوى، محمدعلى، 1966، موسوعه کشّاف اصطلاحات الفنون والعلوم، تحقیق د. على دحروج، لبنان، مکتبة لبنان ناشرون.

    جامى، عبدالرحمن بن احمد، 1366، نفحات الانس من حضرات القدس، تحقیق مهدى توحیدى پور، چ دوم، بیجا، سعدى.

    حاجى خلف، محمد و احمد عابدى، 1390، تأملى در وجه تسمیه، بررسى و نقد فرقه ذهبیه، پژوهش هاى اعتقادى ـ کلامى، ش 2، ص 32ـ49.

    حرّعاملى، محمدبن حسن، 1412ق، وسائل الشیعه، تحقیق سیدمحمدرضا حسینى جلالى، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث.

    حقیقت، عبدالرفیع، 1383، مکتب هاى عرفانى در دوران اسلامى، بیجا، کومش.

    خاورى، اسدالله، 1383، ذهبیه، تصوف علمى، آثار ادبى، تهران، دانشگاه تهران.

    خسروپناه، عبدالحسین، 1385، تحلیلى از تصوف با تأکید بر فرقه ذهبیه، کتاب نقد، ش 39، ص 118ـ136.

    خطیب بغدادى، احمدبن على بن ثابت، 1422ق، تاریخ مدینه الاسلام و اخبار محدثیها و ذکر قطانها العلماء و من غیر اهلها و واردیها، تعلیق و تحقیق بشار عواد معروف، بى جا، دارالغرب الاسلامى.

    زرکلى، خیرالدین، بى تا، الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و االنساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دارالعلم الملامیین.

    سلطانى گنابادى، میرزامحمدباقر، 1383، رهبران طریقت و حقیقت، چ پنجم، تهران، حقیقت.

    سلمى، ابى عبدالرحمن، 1406ق، طبقات الصوفیه، تحقیق نورالدین شریبه، چ دوم، سوریه، دارالکتاب نفیس.

    شوشترى، قاضى سیدنوراللّه، 1376ق، مجالس المؤمنین، بى جا، اسلامیه.

    شیرازى، محمدمعصوم، بى تا، طرائق الحقائق، تصحیح محمدجعفر محجوب، بى جا، کتابخانه سنائى.

    صدوق، محمدبن على، بى تا، عیون اخبارالرضا، نجف، منشورات المکتبة الحیدریه.

    طبرى، محمدبن جریر، 1385ق، تاریخ الامم و الملوک، قاهره، چاپخانه استقامه.

    عطار نیشابورى، فریدالدین، 1372، تذکرة الاولیاء، تصحیح متن و توضیح محمد استعلامى، چ هفتم، تهران، زوار.

    فاضل لنکرانى، محمدجواد، 1374، درس خارج فقه مکاسب محرمه، بررسى روایت نبوى عوالى اللئالى، جلسه نهم، در: www.j-fazel.com

    قرشى، باقرشریف، 1430ق، موسوعه سیره اهل البیت، تحقیق مهدى باقر القرشى، قم، دارالمعروف.

    کاشانى، عزّالدین محمود، 1372، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح جلال الدین همایى، چ چهارم، قم، چاپخانه ستاره.

    گروه نویسندگان، 1390، جستارى در نقد تصوف، قم، تاظهور.

    مجلسى، محمدباقر، 1389، عین الحیاة، تحقیق محمدکاظم عابدینى مطلق، چ دوم، اصفهان، نقش نگین.

    مدرسى چهاردهى، نورالدین، 1361، سیرى در تصوف، چ دوم، بى جا، اشراقى.

    مطهرى، مرتضى، 1379، مجموعه آثار، چ دوم، تهران، صدرا.

    معروف الحسنى، هاشم، 1369، تصوف و تشیع، ترجمه سیدمحمدصادق عارف، مشهد، بنیاد پژوهش هاى آستان قدس رضوى.

    موسوى خوانسارى، میرزامحمدباقر، 1392ق، روضات الجنان فى احوال العلماء و السادات، تحقیق اسداللّه اسماعیلیان، قم، چاپخانه مهراستوار.

    مؤذن خراسانى، محمدعلى، 1381، تحفه عباسى، بى جا، انس تک.

    واحدى، سیدتقى، 1375، از کوى صوفیان تا حضور عارفان، تصحیح محمدمهدى خلیفه، چ دوم، بیجا، بى نا.

    واحدى، سیدتقى، 1384، در کوى صوفیان، چ چهارم، بى جا، نخل دانش.

    وعیدى، سیدعباس، 1388، نگاهى منصفانه به ذهبیه، بیجا، راه نیکان.

    هجویرى، على بن عثمان بن، 1336، کشف المحجوب، تهران، امیرکبیر.

    یافعى یمنى مکى، اسعدبن على بن سلیمان، 1390ق، مرآه الجنان و عبره الیقظان فى معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان، ط. الثانیه، بیروت، مؤسسة الاعلمى.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حاجتی شورکی، سیدمحمد، صانعی، مرتضی.(1392) معرفى فرقه ذهبیه و نقد و بررسى برخى باورهاى آن. ماهنامه معرفت، 22(10)، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدمحمد حاجتی شورکی؛ مرتضی صانعی."معرفى فرقه ذهبیه و نقد و بررسى برخى باورهاى آن". ماهنامه معرفت، 22، 10، 1392، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حاجتی شورکی، سیدمحمد، صانعی، مرتضی.(1392) 'معرفى فرقه ذهبیه و نقد و بررسى برخى باورهاى آن'، ماهنامه معرفت، 22(10), pp. 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حاجتی شورکی، سیدمحمد، صانعی، مرتضی. معرفى فرقه ذهبیه و نقد و بررسى برخى باورهاى آن. معرفت، 22, 1392؛ 22(10): 47-