خاستگاه ذکر خدا و عوامل تقویت کننده آن
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 199 (ویژه جامعه شناسى)
آیتاللّه علّامه محمدتقى مصباح
چکیده
«ذکر» به معناى توجه مجدد به چیزى است که انسان به آن علم و معرفت دارد، اما اکنون از آن غافل شده است. این یادکرد و ذکر، از کارکردهاى قلب آدمى است. قلب قوهاى است که مرکز ادراکات عواطف و احساسات انسانى است. یادکرد، گاهى امرى غیراختیارى در انسان است و اگر انسان هم بخواهد چیزى را از یاد ببرد، باز هم فراموشش نمىکند.
درجه یادکرد ما از دانسته ها، بستگى به درجه محبت و نفرت ما از آنها دارد. اگر تعلق خاطر، محبت و یا نفرت ما از چیزى عادى باشد، خیلى زود آن را فراموش مى کنیم، اما اگر محبت و نفرت ما از چیزى شدید باشد، همواره در خاطره باقى مى ماند. ازاینرو، ایمان و محبت اندک ما نسبت به خدا، ما را به فراموشى و غفلت از حضرت بارى تعالى سوق مىدهد. اما ایمان و محبت زیاد، هرگز هیچ عامل نمى تواند موجب غفلت یاد خدا در ما شود.
بندگان مخلص خدا، که پیوسته یاد خدا هستند، اگر هم عاملى موجب غفلت آنان از خدا شود، خداى سبحان وسائلى را فراهم مى کند که از آنان غفلت درآیند و متوجه معبودشان شوند.
کلیدواژه ها: محبت، یاد خدا، محبت خدا، راههاى تقویت یاد خدا.
ارتباط ذکر با عواطف و احساسات
در جلسه قبل بخشى از مناجات ذاکرین را بررسى کردیم. چنان که گفتیم، ذکر به معناى توجه مجدد به چیزى است که انسان بدان معرفت دارد و سپس از آن غافل مى شود. آن یادکردى که پس از غفلت به وجود مى آید، یکى از کارویژه هاى قلب است. روشن است که منظور از قلب در قرآن و روایات و نیز در عرف، عضو جسمانى صنوبرى شکل درون سینه نیست، بلکه قوه اى است که مرکز ادراکات، عواطف و احساسات انسانى است. گاهى یاد کردن تبدیل به حالتى غیراختیارى در انسان مى شود و اگر انسان بخواهد چیزى را از یاد ببرد، باز هم فراموشش نمى کند و خودبه خود به یاد آن مى افتد. البته ما درصدد تحلیل روان شناختى این حالت نیستیم، اما به اجمال مى توان گفت: هنگامى که انسان تعلق خاطر فراوانى به برخى از دانسته هایش داشته باشد، یا به سبب آنها رنج و ناراحتى شدیدى به او دست دهد، این محبت یا تنفر شدید موجب مى شود که آن چیز در خاطر انسان بماند و از یاد او نرود. طبیعى است که یادکرد مصائب و امور تنفربرانگیز ناراحت کننده است، اما گریزى از آنها نیست. این حالت تقریبا غیراختیارى است. در غیر این دو حالت، انسان گاهى به زحمت دانسته هاى خود را به یاد مى آورد و اگر تمرین نداشته باشد و مکرر بدان توجه نکند، آن را فراموش مى کند. بنابراین درجه یادکرد ما از دانسته ها بستگى به درجه محبت و نفرت ما از آنها دارد. اگر تعلق خاطر، محبت و یا نفرت ما از چیزى عادى و معمولى باشد، ممکن است خیلى زود آن را فراموش کنیم، گره با تمرین و توجه مکرر به یاد ما مى ماند؛ اما اگر تعلق خاطر، محبت و نفرت ما از چیزى شدید باشد، آن چیز در خاطر ما باقى مى ماند و حتى اگر ما بخواهیم آن را فراموش کنیم، از یادمان نمى رود.
از آنچه گفته شد روشن مى گردد که ایمان و محبت اندک ما به خداوند باعث مى شود که ما خداوند را فراموش کنیم و پیوسته به یاد او نباشیم و درنتیجه توجه و اشتغال به امور دنیوى و لذت هاى مادى و گرفتارى ها ما را از یاد خداوند غافل مى کند. دراین صورت انسان مى تواند با زحمت و تلاش و با ایجاد زمینه ها و عوامل توجه به خداوند، یاد او را در دل خود زنده کند. اما کسانى که ایمان و محبتشان به خداوند شدید است، پیوسته به یاد خدا هستند و چیزى نمى تواند آنان را از یاد او غافل کند، چنان که فرد مصیبت دیده، مصیبت خویش را فراموش نمى کند و اطرافیان مى کوشند با سرگرم کردن او به امور دیگر، از شدت توجهش به آن مصیبت بکاهند.
راه کارهاى تقویت یاد خدا و استمرار آن
اگر خداوند به انسان لطف کند و به او توفیق دهد که ایمان و محبتش را به خداوند تقویت کند، دراین صورت انسان پیوسته خدا را یاد مى کند و نه تنها از یاد خداوند خسته نمى شود، بلکه از آن لذت هم مى برد. مشکل ما این است که تعلق خاطر به امور دنیا و محبت هاى استقلالى به دیگران، قلب ما را فراگرفته و ما را از یاد خدا غافل کرده است. براى رهایى از این غفلت و براى توجه به یاد خداوند، شرع مقدس و نیز اساتید اخلاق، راه ها و برنامه هایى معرفى کرده اند که اگر انسان به صورت منظم آن برنامه ها را اجرا کند، یاد و توجه خداوند در دل او زنده مى شود و انسان به مرحله اى مى رسد که ذکر خدا سرآمد برنامه هاى او مى شود. در این هنگام انسان از یاد خداوند لذت مى برد و در پرتو آن دلش حیات و طراوت مى یابد. بهترین و اساسى ترین آن برنامه ها نماز است و ازاین رو خداوند درباره نقش حیاتى و اساسى آن در یادکرد خود مى فرماید: وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِى (طه: 14)؛ و نماز را براى یادکرد من برپا دار. شاید از این آیه بتوان استفاده کرد که یکى از حکمت هاى تشریع نماز این است که انسان به وسیله آن به یاد خداوند بیفتد و اگر خداوند نماز را واجب نمى کرد، چه بسا روزها مى گذشت و ما به یاد خدا نمى افتادیم و او را فراموش مى کردیم.
با توجه به اینکه ذکر مراتبى دارد و در آن شدت و ضعف هست، اگر کسى بخواهد بر کمیت و کیفیت یاد و توجه به خدا بیفزاید، باید علاوه بر واجبات، نمازها و عبادات مستحبى را نیز در برنامه هاى روزانه خود بگنجاند و بکوشد مستحبات نمازهاى واجب را نیز رعایت کند، بخصوص نمازهاى خود را در اول وقت اقامه کند. شاید یکى از اسرار تأکید بر اداى نماز در اول وقت این است که انسان عادت کند نزدیک وقت نماز به یاد خداوند بیفتد. علاوه بر آن کسى که مقید است نماز را در اول وقت بخواند، به گونه اى کارهاى روزانه خود را برنامه ریزى مى کند که مانع نماز او نشوند و از اول صبح به گونه اى برنامه هاى خود را تنظیم مى کند که اول وقت ظهر به نماز ظهر اختصاص یابد و براى دیگر نمازهاى واجب نیز چنین مى کند. این نوع برنامه ریزى باعث مى شود که انسان در طول روز به یاد خدا باشد و تقید به خواندن نماز اول وقت باعث دوام یاد خداوند مى شود. وقتى انسان پیوسته به یاد خداوند باشد، با او انس مى گیرد؛ چه آنکه، یکى از ویژگى هاى انسان این است که وقتى مکرر با کسى یا چیزى ارتباط داشت، با آن انس مى گیرد و بدان خو مى کند. طبیعت انسان خوپذیر است و ازاین رو وقتى در خانه اى زندگى مى کند که در آن راحت است و همسایه هاى خوبى نیز دارد، براى او دشوار است که آن خانه را رها کند و در خانه دیگرى ساکن شود.
طبیعت خوپذیرى، خود عاملى حیاتى و بسیار مؤثر براى پیشرفت انسان در کارهاست و اگر انسان از این طبیعت بهره مند نبود و عادت در او پدید نمى آمد، کارها براى او بسیار سخت و طاقت فرسا مى شد. در حوزه شناخت، چون بسیارى از آموخته ها براى انسان ملکه و عادت شده اند، سخن گفتن و آموختن براى انسان آسان شده است. براى نمونه چون اذکار نماز براى ما ملکه و عادت شده اند، ما بدون تأمل و بى درنگ آن اذکار را از پى هم مى خوانیم؛ وگرنه کار براى ما سخت مى شد و وقتى بسم اللّه الرحمن الرحیم سوره حمد را مى خواندیم، باید مدتى فکر مى کردیم تا دیگر آیات آن سوره به یاد ما بیایند و درنتیجه وقت بسیارى صرف یادآورى واجبات و اذکار نماز مى شد. البته عادت و ملکه شدن انجام نماز و عبادات دیگر آفت هایى نیز دارد؛ چه بسا انسان برحسب عادت و بدون توجه نماز بخواند یا عبادات دیگر را انجام بدهد که دراین صورت نماز و عبادت او فاقد روح و خالى از توجه به خداوند و بدون تأثیر واقعى خواهد بود؛ ازاین رو امام صادق علیه السلام مى فرماید: لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَسُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ شَى ءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِکَ وَلَکِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِیثِهِ وَأَدَاءِ أَمَانَتِهِ (کلینى، 1377ق، ج 2، ص 105)؛ [براى پى بردن به ایمان شخص ]به رکوع و سجود طولانى اش نگاه نکنید. ممکن است او به این کار عادت کرده باشد و ترک آن برایش ناراحت کننده و آزاردهنده باشد؛ بلکه به راست گویى و امانت دارى او بنگرید.
در روایت دیگرى از رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده است: اِنَّهُم وَصَفُوا رَجُلاً عِنْدَ رَسُول اللّه صلى الله علیه و آله بِحُسْنِ عِبَادَتِهِ، فَقالَ: أُنْظُرُوا الى عَقْلِهِ فَأَنَّما یجْزى العِبادُ یومَ القیامَةِ عَلى قَدرِ عُقُولِهِم و حُسْنُ الأَدَبِ دَلیلُ عَلى صِحَّةِ الَعقْلِ (دیلمى، 1412ق، ج 1، ص 199)؛ اصحاب مردى را در محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله ستودند که نیکو عبادت مى کند. حضرت فرمود: به عقل او نگاه کنید؛ زیرا خدا روز قیامت بندگان را به اندازه عقلشان پاداش مى دهدوادب،دلیل درستى عقل است.
برحسب دو روایت مزبور، عباداتى که صرفا برحسب عادت و بدون حضور قلب و توجه انجام مى گیرند، ارزش کافى و تأثیر واقعى ندارند. پس باید بکوشیم که نماز و عباداتمان را با توجه و حضور قلب انجام دهیم و علاوه بر توجه به کمیت آنها، بکوشیم بر کیفیت آنها نیز بیفزاییم. بى شک محبت به خدا و تقویت آن نقش مهمى در توجه به خدا در عبادات و یادکرد او دارد. ازاین رو، اولیاى خدا که دل هایشان مالامال از عشق و محبت خداست، براى عبادت مداوم و خالصانه خداوند سر از پا نمى شناسند. به گونه اى که مشاهده احوالات آنان براى افراد عادى شگفت آور است و احوالات آنان باورناکردنى مى نماید.
نمونه هایى از عبادات بندگان سالک و دل باخته خدا
بایسته است که ما شرح حال پیشوایان معصوم علیهم السلام و تربیت شدگان مکتب آنان و علماى بزرگ را مطالعه کنیم و بنگریم که چگونه آنان در کنار کارهاى روزمره و برنامه هاى علمى خود به اعمال عبادى خویش مى پرداختند. به حالات شخصیت هاى علمى بنگریم که چگونه در کنار اشتغالات علمى طاقت فرسا و آفرینش آثار علمى جاودانه و ماندگار، که به منزله کتاب درسى و یا منابع غنى علمى در اختیار ما قرار گرفته اند، برنامه هاى مفصل عبادى نیز داشته اند. یکى از آن شخصیت هاى بزرگ مرحوم آیت اللّه حاج شیخ محمدحسین غروى اصفهانى است که در کنار برنامه هاى علمى و تحقیق و تدریس علوم دینى، چندین ساعت از وقت خود را به عبادت و انجام مستحبات اختصاص مى داد و ازجمله مقید بود که هر روز زیارت عاشورا و نماز جعفر طیار را بخواند.
مرحوم آیت الله بهجت، که از شاگردان مرحوم اصفهانى بود و چندین سال با آن مرحوم معاشرت و ارتباط صمیمى و تنگاتنگى داشت مى فرمود: اگر کسى برنامه هاى عبادى مرحوم اصفهانى را مشاهده مى کرد، مى پنداشت که ایشان اهل درس و بحث نیست و فقط عبادت مى کند. ایشان از مرحوم اصفهانى نقل مى کرد که فرمود: از خدا خواسته ام که تا آخرین روز عمرم این اعمال عبادى ام ترک نشود. سرانجام نیز چنین شد و ایشان در آخرین روز حیاتش، پس از آنکه همه عباداتش را انجام داد و نافله شبش را نیز خواند، در حال سجده از دنیا رفت. با وجود این، آن مرحوم از نظر علمى شخصیتى ممتاز و بسیار برجسته بود و حاشیه ایشان بر کفایه و مکاسب از چنان علمیت و عمقى برخوردار است که سابقا وقتى مى خواستند از کسى امتحان اجتهاد بگیرند، از او مى خواستند که قسمتى از آن دو کتاب را بخواند و معنا کند و اگر در این امتحان موفق مى شد به او اجازه اجتهاد مى دادند. بااینکه آن مرحوم، آن دو کتاب اجتهادى و گران سنگ را قبل از رسیدن به 27 سالگى نگاشته بود.
مرحوم آیت اللّه بهجت مى فرمود: مرحوم اصفهانى پس از آنکه برنامه هاى علمى و برنامه هاى مفصل عبادى خود را به انجام مى رساند و شب سر بر بالش مى نهاد تا بخوابد، تا مدتى چنان مى گریست و اشک مى ریخت که بالش زیر سرش خیس مى شد. انسان وقتى حال خود را با چنین شخصیتى مقایسه مى کند، به حال خود تأسف مى خورد که آن شخصیت علمى و عارف ربانى به چه مقام و منزلتى دست یافت و ما از آن بى بهره ایم. شخصیتى که با وجود آن برنامه هاى عبادى و سوز و گداز و داشتن ذکر دایم بر لب و دل، از حکما و فقهاى بسیار برجسته بود و شخصیت هایى همچون مرحوم علّامه طباطبائى، آیت اللّه بهجت و آیت اللّه میلانى افتخار شاگردى او را داشتند.
یکى از شخصیت هاى کم نظیر در بندگى و عبادت خدا، مرحوم حاج شیخ غلام رضا کوچه بیوکى (یزدى) است که کتاب تندیس پارسایى در شرح احوالات ایشان نوشته شده است. آن مرحوم تا نود سالگى منبر مى رفت و حافظ قرآن بود و بیشتر مطالب منبر او را آیات قرآن و نکات تفسیرى تشکیل مى داد و گاهى با سوز و گداز چند بیت شعر از دیوان حافظ را نیز مى خواند. بنده به یاد دارم که در زمان کودکى که در مجلس وعظ آن مرحوم حاضر مى شدم، آن پیرمرد نودساله مکرر با سوز و گداز و حال خاصى این دو بیت را مى خواند.
گر کسان قدر مى بدانندى شب نخفتى و رز نشانندى پاى هر خوشه اى کنیزک ترک بنشاندى مگس پرانندى این اشعار چون سایر اشعار عرفانى دربرگیرنده معانى ناب عرفانى است و واژه مى در آن به معناى شراب معمولى نیست؛ بلکه به معناى غلبه عشق به معبود و ذوقى است که از آن عشق به سالک دست مى دهد و پراندن مگس ها از انگورى که از آن مى عشق و معرفت به دست مى آید، به معناى تهى کردن ذهن و دل از افکار و خواطرى است که توجه انسان را به معبود ضعیف مى کند. البته کسانى که اهل ذوق و عرفان هستند و به معانى خاصِ عرفانى واژگانى چون مى، مستى و خال که بارها در اشعار عرفانى به کار رفته است التفات دارند، پى به محتواى والا و پیام ناب و معنوى چنین اشعارى مى برند. ازاین رو عارفان بزرگى چون امام خمینى قدس سره در اوج سلوک معنوى و لبریز شدن جام دلشان از عشق و محبت به معبود چنین اشعارى مى سرایند و بدین وسیله از لذت خلوت و انس با معبود حکایت مى کنند.
مرحوم شیخ غلام رضا یزدى پس از خواندن آن اشعار، با سوز و گداز خاصى این آیه شریفه، را که بیانگر حال بندگان خاص خدا و شب زنده داران و اهل ذکر است مى خواند: تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفا وَطَمَعا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ (سجده: 16)؛ پهلوهایشان از بسترها [براى نماز شب ]دور مى شود، پروردگار خویش را با بیم و امید مى خوانند و از آنچه روزى شان داده ایم انفاق مى کنند.
دیشب به سیل اشک ره خواب مى زدم نقشى به یاد روى تو بر آب مى زدم هر مرغ فکر کز سر شاخ طرب بجست بازش به طرّة تو به مضراب مى زدم (حافظ) آرى! بندگان سالک خدا که با تمرین و ریاضت، خواسته ها و تمنیات را از دل زدوده اند، پیوسته یاد خدا دلشان را زنده مى دارد و عشق و محبت به خدا خواب را از چشمشان مى رباید و در فراق یار پیوسته مى گریند و اشکشان جارى مى شود. سرآمد این بندگان خالص خدا حضرت شعیب است که از فراق معبود آرام نداشت و پیوسته مى گریست. در روایتى از رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده است: شعیب از محبت خدا آن قدر گریست تا نابینا شد. پس خدا دیده اش را به او برگرداند. باز آن قدر گریست تا نابینا شد و باز خدا او را بینا کرد. باز آن قدر گریست تا نابینا شد و باز خداوند او را بینا کرد. پس در مرتبه چهارم خداوند به او وحى کرد: اى شعیب، تا کى به گریه خود ادامه مى دهى؟ اگر از ترس آتش جهنم گریه مى کنى، من تو را از آن امان دادم و اگر از شوق بهشت مى گریى آن را به تو بخشیدم. شعیب گفت: اى خداوند و سید من؛ تو مى دانى که من از ترس جهنم و شوق بهشت گریه نمى کنم، بلکه محبت تو با قلبم گره خورده است. پس نمى توانم صبرکنم و پیوسته گریه مى کنم تا به لقاى تو نائل شوم و تو را مشاهده کنم. سپس خداوند به او وحى کرد: پس من کلیم خود، موسى بن عمران را به سوى تو مى فرستم تا به تو خدمت کند (مجلسى، بى تا، ج 12، ص 380ـ381).
مسلما فقیهى چون آیت اللّه اصفهانى، با آن عظمت علمى و دقت و وسعت نظر، چون جویاى رضاى خدا بود، در کنار فعالیت هاى علمى، لحظه اى از بندگى خدا غافل نمى شد و پیوسته ذکر خدا را بر لب داشت و پس از آن، عبادت هاى طاقت فرسا، وقتى شب در بستر مى آرمید، از شوق دیدار محبوب نمى آسود و در فراق یار چون ابر بهار اشک مى ریخت. مسلما چنین کسى در خواب نیز به یاد خداست، و خداوند نمى گذارد در آن حال نیز از یاد معبود و ارتباط با او غافل شود.
خداوند و الهام یاد خود به دل بندگان انس یافته با ذکرش
کسانى که اهل بندگى خدایند و پیوسته به یاد او هستند، اگر زمینه هاى غفلت هم فراهم شود و عاملى بخواهد ذهن آنها را از یاد خدا منحرف کند، خداوند وسیله اى فراهم مى آورد که از غفلت به در آیند و توجهشان معطوف به خداوند شود. البته آنان که ارتباطشان با خداوند قوى تر است، وقتى در آستانه غفلت قرار مى گیرند، اشارتى کافى است تا قلبشان متوجه خداوند شود. اما کسانى که ارتباطشان چندان قوى نیست، خداوند با وسایل مؤثرتر و قوى ترى چون بیمارى و فقر آنان را به یاد خود مى اندازد و غفلتشان را مى زداید. به هرروى وقتى انسان اهل بندگى و اطاعت خداست، حتى اگر خودش هم متوجه نباشد و دچار غفلت شود، خداوند یادش را به قلب او الهام مى کند. بر این اساس است که امام سجاد علیه السلام در ادامه مناجات خود مى فرمایند: اِلَهى فَأَلهمْنَا ذکِرَکَ فِى الْخَلاء وَالْمَلاء وَالَّلیلَ وَالنَّهارِ وَالاَعلانِ وَالاَسْرارِ وَفى السَّراءِ وَالضَّراءِ وانِسْنَا باِلذِّکرِ الخَّفِّى وَاسْتَعْمِلنا بِاْلعَمَل الزَّکى والسَّعى المَرضى وجَازنِا بِالمیزان الوَفِى؛ خدایا، به ما الهام کن که در خلوت و در جمع، و در شب و روز، و در ظاهر و باطن، و در حال خوشى و ناخوشى به یاد تو باشیم و ما را با ذکر پنهان مأنوس کن تا همواره دل ما به یاد تو باشد و ما را به عمل مخلصانه و کوشش پسندیده مشغول کن و ما را از میزان کامل بگذران.
انسان با ذکر لفظى و به ویژه در جمع نمى تواند با ذکر انس بگیرد و چه بسا دراین صورت از روى عادت ذکر بگوید. انس با ذکر وقتى حاصل مى شود که انسان از ژرفاى دل به خداوند توجه یابد و در خلوت و پنهان از چشم دیگران با خدا ارتباط برقرار کند و به یاد او باشد. وقتى انسان با تمرین و ممارست و مداومت در ذکر، با خدا مأنوس شد، اگر لحظه اى خدا را فراموش کند، ناراحت مى شود و احساس مى کند که گم شده اى دارد. کسى که با ذکر خداوند انس نیافته، باید زمینه و آمادگى کافى را در خود فراهم آورد تا براى چند لحظه اذکارى چون سبحان اللّه، اللّه اکبر و الحمدللّه را بگوید؛ اما آنکه با ذکر خدا انس یافته، لحظه اى نمى تواند ذکر خدا را رها کند و همواره ذکر خدا را بر لب دارد و با دل نیز به یاد خداست و اگر عاملى او را از ذکر خدا جدا کند، سخت ناراحت مى شود. البته باید به یاد داشت که همه امور به دست خداست و اوست که باید دل انسان را با خود پیوند زند و قلب انسان را با نور هدایت و یاد خود زنده بدارد و توفیق انس یافتن با ذکر خویش را به او عنایت کند.
منابع
دیلمى، حسن، 1412ق، ارشاد القلوب، قم، شریف رضى.
کلینى، محمدبن یعقوب، 1377ق، کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
مجلسى، محمدباقر، بى تا، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیه.