معرفت، سال بیست و سوم، شماره هشتم، پیاپی 203، آبان 1393، صفحات 11-

    چیستى محکم و متشابه از نگاه علّامه طباطبائى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمد فاکرمیبدی / *استاد - گروه تفسیر و علوم قرآنی، جامعه المصطفی العالمیه / m_faker@miu.ac.ir
    چکیده: 
    چیستى محکم و متشابه، پرسشى است همزاد قرآن کریم که قرآن‏پژوهان از دیرزمان در پى یافتن پاسخى مناسب براى آن بوده‏اند. در این میان، علّامه طباطبائى از جمله کسانى است که به شایستگى از عهده این مهم برآمده است. این مقاله با روش توصیفى ـ تحلیلى، به نقل و نقد دیدگاه مرحوم علّامه مى‏پردازد و هدف آن، بررسى آراء و نظریات علّامه در عرصه احکام و تشابه و تحلیل آن است. مرحوم علّامه معتقد است: متشابه به معنى چند مدلولى مشتبهِ با یکدیگر که مراد واقعى در آن نهان است وجود دارد. علّامه با تأسیس اصل مخلوط شدن نزولات غیبى و آسمانى بعد از فرود به زمین با ناخالصى‏ها، وجود تشابه در قرآن را امرى طبیعى مى‏داند و تعیین مراد واقعى در متشابه را بر عهده آیات محکم که متقن و مستحکم است و ویژگى ام‏الکتابى دارد مى‏گذارد. به باور علّامه، این دیدگاه برخاسته از تدبر در قرآن و برگرفته از مکتب تفسیرى اهل‏بیت علیهم‏ السلام است.  
    Article data in English (انگلیسی)
    Full Text:
    متن کامل مقاله: 

    سال بیست و سوم ـ شماره 203 -آبان 1393

    محمد فاکرمیبدى : استاد گروه تفسیر و علوم قرآن جامعه‏المصطفى العالمیه.    m_faker@miu.ac.ir

    دریافت: 17/1/93               پذیرش: 17/6/93

    چکیده

    چیستى محکم و متشابه، پرسشى است همزاد قرآن کریم که قرآن‏پژوهان از دیرزمان در پى یافتن پاسخى مناسب براى آن بوده‏اند. در این میان، علّامه طباطبائى از جمله کسانى است که به شایستگى از عهده این مهم برآمده است. این مقاله با روش توصیفى ـ تحلیلى، به نقل و نقد دیدگاه مرحوم علّامه مى‏پردازد و هدف آن، بررسى آراء و نظریات علّامه در عرصه احکام و تشابه و تحلیل آن است. مرحوم علّامه معتقد است: متشابه به معنى چند مدلولى مشتبهِ با یکدیگر که مراد واقعى در آن نهان است وجود دارد. علّامه با تأسیس اصل مخلوط شدن نزولات غیبى و آسمانى بعد از فرود به زمین با ناخالصى‏ها، وجود تشابه در قرآن را امرى طبیعى مى‏داند و تعیین مراد واقعى در متشابه را بر عهده آیات محکم که متقن و مستحکم است و ویژگى ام‏الکتابى دارد مى‏گذارد. به باور علّامه، این دیدگاه برخاسته از تدبر در قرآن و برگرفته از مکتب تفسیرى اهل‏بیت علیهم‏ السلام است.

     

    کلیدواژه ‏ها: قرآن، محکم، متشابه، تأویل، علّامه طباطبائى.

     


    مقدّمه

    احکام و تشابه یکى از مهم ترین مباحث علوم قرآنى است که زیرساخت فهم بسیارى از آیات قرآن را فراهم مى کند. بحثى که خود قرآن آن را بنیان گذارى کرده، ویژگى متشابه را بیان، و نقش محکم را تبیین کرده است و واکنش بیماردلان و راسخان در علم را گوشزد کرده و فرموده است: «هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَیکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما یذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا» (آل عمران: 7ـ8). دانشمندان علوم قرآنى نیز از دیرزمان به این بحث توجه داشته و با ارائه آثار ارزشمندى به صورت تک نگارى و یا در خلال تفاسیر، در چیستى محکم و متشابه به پژوهش نشسته اند. در ادامه این حرکت، این مقاله درصدد تبیین حقیقت تشابه از دیدگاه علّامه طباطبائى است؛ مفسرى که آراء و نظریاتش بر تفکر و بینش قرآن پژوهان پس از خود تأثیر بسزایى داشته است.

         بدیهى است در این پژوهش، افزون بر تبیین چیستى محکم و متشابه از دیدگاه علّامه طباطبائى، به معنى احکام و تشابه در کل قرآن و بخشى از قرآن خواهیم پرداخت. ضمن اینکه با تکیه بر دیدگاه علّامه طباطبائى به اقسام محکم و متشابه و اصول تأسیسى علّامه نیز مى پردازیم. و در انتها به رابطه متشابه با تأویل از نگاه علّامه اشارتى خواهیم کرد.

    1. مباحث تمهیدى

         1ـ1. پیشینه پژوهش

    چنان که گفته شد، خود قرآن بنیان گذار بحث محکم و متشابه است که فرمود: «هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَیکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» (آل عمران: 7). علّامه طباطبائى مى نویسد: نزول این آیه با تعبیر انزال و نه تنزیل، براى بیان برخى اوصاف این کتاب است تا بگوید این کتاب مشتمل بر آیات محکم و متشابه است و بازگشت متشابه و تبیین آن به محکمات است (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 20). بنابراین، خود قرآن پایه گذار این بحث است که افزون بر اصل وجود متشابه در قرآن، محکمات را مرجع فهم آن قرار داده است.

         با توجه به اهمیتى که موضوع محکم و متشابه در نقشه علوم قرآن و تفسیر دارد، از گذشته مورد توجه بوده است. و از اولین اثر به نام متشابه القرآن تألیف مقاتل بن سلیمان (م 150ق) و بعد از آن، متشابه القرآن تألیف حمزه بن حبیب زیات (م 158ق) تا روزگار حاضر که کتاب پژوهشى در محکم و متشابه به وسیله محمد اسعدى و سیدمحمود طیب حسینى نگاشته شد، بیش از پنجاه اثر مستقل درباره آن نگارش یافته است (فاکرمیبدى، 1392، ج 1، ص 468). در خصوص تشابه پژوهى علّامه نیز چند مقاله و پایان نامه به رشته تحریر درآمده است که از جمله آنها مى توان به موارد ذیل اشاره کرد: «بررسى تطبیقى دیدگاه علّامه طباطبائى با محمدعبده پیرامون محکم و متشابه قرآن» پایان نامه کارشناسى ارشد خانم فاطمه زاییانى از دانشگاه تهران؛ مجموعه «علّامه طباطبائى و محکم و متشابه قرآن» با نقدهاى آیت اللّه محمدهادى معرفت و سیدعلى اکبر قرشى؛ مقاله «محکم و متشابه از نگاه علّامه طباطبائى» نوشته آقاى مهدى محمدیان امیرى که در وبلاگ خود منتشر کرده است.

     

         2ـ1. مفهوم شناسى محکم و متشابه

    1ـ2ـ1. واژه محکم و متشابه: مُحکم از «حکم، أحکم» به معنى «أتقن» و به لحاظ ساختارى، «اسم مفعول» از باب افعال است. بر این اساس، محکم به معنى متقن و ممنوع از فساد و اخلال است (ابن منظور، 1426ق، کلمه حکم). برخى از لغت شناسان مى گویند: حکم به معنى منع در مسیر اصلاح است (راغب اصفهانى، 1412ق، کلمه حکم). متشابه از ریشه «شبه» به معنى «مثل» و به لحاظ ساختارى، «اسم فاعل» از باب تفاعل است. و بر این اساس، به معنى چیزى است که شباهت به دیگرى دارد. وقتى گفته مى شود: المشتبهات من الامور؛ یعنى: مشکلات و متشابه، و یشبه بعضه بعضا، بعضى با بعض دیگر شباهت دارد (ابن منظور، 1426ق، کلمه شبه).

         باید توجه داشت که دو اصطلاح نزدیک هم در خصوص آیات قرآن وجود دارد که خود باعث تشابه در معنى مى شود: یکى، «متشابه» که اجمالاً باید گفت «تشابه معنایى» با یکدیگر دارند. دیگرى، «مشابهات»؛ یعنى آیاتى که در لفظ شبیه یکدیگرند؛ مثل «آیات متکرره» که در مبحث «تکرار در قرآن» از آن بحث مى شود. از سوى دیگر، در ادبیات نیز اصطلاح متشابه وجود دارد که به آن ایهام و تخییل گفته مى شود؛ یعنى لفظى که داراى دو معنى قریب و غریب باشد؛ وقتى شنونده آن را مى شنود معنى قریب به ذهنش خطور مى کند، ولى مراد متکلم معنى غریب آن است (جرجانى، 1405ق، ج 1، ص 60).

         مى توان نتیجه گرفت: متشابه، لفظى است که افزون بر شباهت لفظى یا معنوى، نوعى درهم آمیختگى در آن به چشم مى خورد، به گونه اى که شنونده به سادگى نمى تواند به مراد گوینده پى ببرد.

    2ـ2ـ1. تشابه، وصف مراد یا مفهوم؟ علّامه طباطبائى بر این عقیده است که بین مفهوم آیه و مراد آن تفاوت است. ایشان تشابه را وصف مراد مى داند نه صفت مفهوم؛ بدین معنى که مفهوم آیه را در حوزه معنى مفردات و دریافت بدوى، و مراد را در عرصه ترکیب و مراد نهایى آن مى داند. ایشان در مقدمه المیزان مى نویسد: در همه قرآن با بیش از 6000 آیه، حتى یک آیه یافت نمى شود که اغلاق و تقیید داشته باشد به گونه اى که ذهن انسان در فهم آن متحیر بماند! زیرا قرآن فصیح ترین کلام است، و شرط فصاحت، خالى بودن کلام از تقیید و اغلاق است. حتى آیاتى که به عنوان متشابه شمرده شده است، از جهت مفهوم وضوح کامل دارد، ولى تشابه آن به خاطر مراد آن است (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 9). بنابراین، تشابه، وصف مراد است نه صفت مفهوم. بسا عبارت «انّما سمّى متشابها لاشتباه المراد منه بما لیس بمراد» در کلام شیخ طوسى و مرحوم طبرسى از مفسران پیشین نیز بیانگر همین دیدگاه است (طوسى، بى تا، ج 1، ص 10؛ طبرسى، 1406ق، ج 1، ص 40). ابن شهرآشوب متشابه پژوه قرن ششم، گرچه نام گذارى متشابه را به دلیل شباهت آن به محکم مى داند، اما سخن طوسى و طبرسى را نیز نقل مى کند (ابن شهرآشوب، 1428ق، ج 1، ص 4).

     2. علّامه طباطبائى و چیستى محکم

    دانشمندان علوم قرآنى در تعریف محکم و متشابه بیش از بیست رأى و نظریه دارند (طبرى، بى تا، ج 3، ص 113؛ ابوحیان اندلسى، 1420ق، ج 3، ص 21؛ طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 33ـ45). علّامه طباطبائى براى تبیین معنى محکم و متشابه، ابتدا به آیات مربوط اشاره و سپس براى هرکدام تفسیر خاص خودش را بیان مى کند که در پى خواهد آمد.

     

         1ـ2. علّامه و ماهیت محکم

    احکام و تشابه کاربردهاى متعدد در قرآن دارد و با عناوینى همچون إحکام کل، إحکام سوره و إحکام آیه همراه است. و هریک از موارد معنى خاص خودرادارد.

    1ـ1ـ2. إحکام کل قرآن: قرآن کریم در این باره مى فرماید: «کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ» (هود: 1). این إحکام به قرینه «ثُمّ فُصِلّت» به معنى اتقان قبل از تبعض و تجزیه است. علّامه طباطبائى مى نویسد: تفصیل به معنى ایجاد فاصله بین اجزاى یک چیز و جدایى انداختن میان آنهاست. و این تفصیل در مقابل إحکام دلالت مى کند بر اینکه إحکام به معنى وجود ارتباط بین اجزا و اتصال آنها به یکدیگر است، به گونه اى که شى ء واحد و بدون اجزاء را تشکیل دهند. وى سپس مى افزاید: توصیف کتاب به إحکام و تفصیل «کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ» از جهت لفظ نیست، بلکه از جهت معنى و مضمون است؛ یعنى معانى متکثره هرگاه به معنى واحدى برسند، آن واحد در عین وحدت و اجمال همان تفصیل است، و در عین تفصیل همان اجمال است. بنابراین، إحکام در وهله نخست، و تفصیل در مرحله بعد بدین معنى است که آیات قرآن کریم با همه اختلاف مضامین و تعدد مقاصد و اغراضى که دارد، به معنى بسیط و غرض واحد بازگشت مى کند که تکثر و تشتت در آن نیست. و این حقیقت واحده به منزله روح در جسد تمام آیات سریان دارد. هرچند در آیاتى به صورت موضوع عقیدتى یا مسئله اخلاقى و یا حکم شرعى و نیز فروع این معارف ظهور و بروز داشته باشد و هر قدر از اصل به فرع و از فرع به فرعى تر برده شود، آن اصل محفوظ است (طباطبائى، 1417ق، ج 10، ص 137). وى سپس توحید را به عنوان مثال بیان مى کند که به لحاظ اعتقادات، به شکل اثبات اسماء و صفات حسناى الهى رخ نموده است. از جهت اخلاقى، انسان را متخلق به اخلاق کریمه همچون رضا، تسلیم، شجاعت، عفت، سخاء و... و مهذب از رذایل مى کند. و در عرصه عمل، او را وادار به عمل صالح و تقوا و دورى از محرمات مى کند (طباطبائى، 1417ق، ج 10، ص 138).

         به هر صورت، إحکام کل قرآن به این معناست که آیات قرآن با همه اختلاف مضامین و پراکندگى مقاصد که در آن به چشم مى خورد، به یک معنى بسیط برمى گردد، و غرض واحدى را دنبال مى کنند.

    2ـ1ـ2. إحکام سوره: قرآن کریم در مرحله دیگر، به إحکام سوره اشاره کرده و مى فرماید: «وَ یقُولُ الَّذینَ آمَنُوا لَوْلا نُزِّلَتْ سُورَةٌ، فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فیهَا الْقِتالُ رَأَیتَ الَّذینَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ینْظُرُونَ إِلَیکَ نَظَرَ الْمَغْشِى عَلَیهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُم» (محمد: 20). علّامه طباطبائى در این زمینه تنها به این عبارت کوتاه بسنده کرده که مراد از «سوره محکم»، سوره اى است که بیانش روشن و بدون تشابه باشد (طباطبائى، 1417ق، ج 18، ص 239). طبق این بیان، اگر در سوره اى و از جمله سوره هاى بلند، حتى یک آیه متشابه وجود داشته باشد، آن سوره متشابه خواهد بود، بخصوص اینکه علّامه طباطبائى سوره قرآن را مجموعه آیات مشخص مى داند؛ مثل سوره هاى «حمد»، «بقره»، «یونس»، «عصر»، «کوثر» (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 58؛ ج 10، ص 65). و در جاى دیگر مى نویسد: واژه سوره در زمان و زبان پیامبر و صحابه و ائمه چنان بود که شکى در حقیقت بودن معنى آن نیست و آن عبارت است از مجموعه اى از کلام خدا که با بسمله آغاز مى شود و غرض واحدى را دنبال مى کند (همان، ج 13، ص 231). مگر اینکه بگوییم سوره در فرهنگ قرآن به معنى مجموعه اى از آیات است؛ چنان که برخى از دانشمندان معاصر همین معنى را در بحث تحدى پذیرفته و گفته اند: مراد از سوره معنى اصطلاحى آن نیست که به عنوان یکى از یکصد و چهارده سوره با بسمله آغازشده باشد، بلکه به معنى لغوى آن مى باشد، که همان «فقره» عربى، «پاراگراف» انگلیسى و «فراز» فرانسوى و فارسى است. و مقصود از آن، بخشى از آیات به هم پیوسته و داراى نظم خاص است. و سوره به این معنى مى تواند شامل حتى یک آیه نظیر آیه دین (بقره: 285) بشود (مصباح، 1388، ج 1، ص 195). البته خود علّامه طباطبائى در تفسیر سوره «نور» که قرآن مى فرماید: «سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فیها آیاتٍ بَیناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (نور: 1)، مى نویسد: مقصود از سوره، دسته اى از کلمه ها و جمله هاست که همه براى ایفاى یک غرض ساخته شده است. به همین خاطر، در این آیه شریفه یک بار مجموع آیات سوره به اعتبار معنایى که دارند سوره نامیده است: «سُورَةٌ أَنْزَلْناها»؛ و یک بار به عنوان ظرف بعضى از آیات، سوره نامیده است: «فِیها آیاتٍ بَیناتٍ». وى سپس مى افزاید: این نام گذارى برگرفته از دیوار دور شهر است و به این معنى است که هر سوره قرآن محیط بر تعدادى از آیات و غرضى است که آن را احاطه کرده است (طباطبائى، 1417ق، ج 15، ص 78). و بسا بتوان این معنى را از دیگر کلام علّامه استفاده کرد که مى گوید: خدا هرچند آیه را یک سوره نمى خواند، مگر اینکه آن چند آیه داراى غرضى متفاوت از اغراض سوره هاست (طباطبائى، 1417ق، ج 10، ص 167). در این صورت، ضمن اینکه باید بپذیریم سوره اصطلاحى «بقره»، خود مشتمل بر چند یا چندین سوره است، برخى از آنها محکم و برخى متشابه است.

    3ـ1ـ2. إحکام آیات قرآن: بحث اصلى در إحکام قرآن، إحکام آیات است که فرمود: «هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَیکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» (آل عمران: 7). علّامه طباطبائى مى نویسد: محکم در عبارت «مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ» به قرینه جمله «وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» به معنى إتقان و استحکام معنایى آیات و خالى از تشابه موجود در آیات متشابه است (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 20). باور علّامه این است که محکمات، آیات متضمن اصول مسلم قرآنى است و مقصود از متشابه، آیاتى است معنایش به واسطه این اصول روشن مى شود (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 23). در جاى دیگر، به صراحت مى گوید: «محکم، آیه اى است که در مدلول خود محکم و استوار باشد و معنى مراد آن به غیرمراد اشتباه نیفتد» (طباطبائى، 1372، ص 34).

         بر اساس آموزه آیه مقسم (منه آیات محکمات... واُخر متشابهات) أم الکتاب بودن از خصایص آیه محکم است. علّامه طباطبائى در معنى أم الکتاب مى نویسد: «أمّ» در اینجا بیانگر معنایى فراتر از اصل است، و دلالت بر این دارد که متشابهات داراى مدلول هاى متفرعى است که به محکمات برمى گردد و محکمات تبیین کننده متشابهات است. و چون تشابه متشابه به جهت تشابه در مراد است ـ نه به خاطر تأویل که در محکمات هم هست ـ نیاز به تفسیر دارد و محکم مفسر آن است (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 44). در یک جمع بندى مى توان گفت: هویت محکم، استوارى در مدلول و عدم اشتباه در معنى مراد است و با این ویژگى معنى متشابه را روشن مى کند.

     

    3. علّامه طباطبائى و چیستى متشابه

    علّامه طباطبائى، واژه متشابه را به معنى موافق بودن چند چیز مختلف و یگانگى و هماهنگى آنها در برخى از اوصاف و کیفیات مى داند (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 20). در خصوص تشابه اصطلاحى نیز مانند إحکام باید به تفاوت تشابه کل و جزء توجه داشت؛ چون آیات متشابه متعدد و تفسیر مختلف دارند.

     

         1ـ3. تشابه کل قرآن

    قرآن کریم در این باره مى فرماید: «کِتابا مُتَشابِها مَثانِى تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» (زمر: 23). علّامه در تفسیر این آیه، به اختصار مى نویسد: مقصود از تشابه کتاب، شباهت اجزا و آیات آن به یکدیگر است، و این تشابه غیر از تشابه مقابل إحکام است؛ زیرا این تشابه صفت کل قرآن، و آن تشابه صفت بخشى از قرآن است (طباطبائى، 1417ق، ج 17، ص 256). و در بحث از محکم و متشابه مى افزاید: تشابه کل قرآن به این معنى است که کتاب با همه آیاتش، اعم از محکم و متشابه، داراى یک اسلوب بى نظیرند، و همه آیات در بیان حقایق، حکمت و هدایت به سوى حق، صریح و اسلوبى متقن دارند، و از این نظر مشابه یکدیگرند (همان، ج 3، ص 20). برخى دیگر از دانشمندان با تعابیر دیگرى همچون حسن نظم، جودت لفظ، إفاده معنى، معجز بودن، و حکمت مدارى همین معنى را گفته اند (همان، ج 3، ص 20). ضمن اینکه وصف مثانى، و تأثیر اقشعرارى که در همین آیه آمده است، براى همه آیات است نه براى بعض. و نیز اوصاف و تأثیرات بعدى که فرمود: «... ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یهْدى بِهِ مَنْ یشاءُ وَ مَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»(زمر: 23). بدیهى است اقشعرار پوست، آرامش قلب و طمأنینه نفس به هنگام شنیدن قرآن در همه آیات هست.

     

         2ـ3. تشابه آیات قرآن

    تشابه آیات، همان است که در آیه مقسم «مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» (آل عمران: 7) آمده است. مقصود از تشابه در عبارت «وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» به دلیل تقابل با محکم که متصف به امّ الکتاب است و نیز طمعى که بیماردلان در آن دارند، این است که مراد آن براى شنونده روشن نیست؛ یعنى به گونه اى نیست که شنونده به محض شنیدن آیه، مراد آن را درک کند؛ زیرا مراد آیه مردد بین این معنى و آن معنى است و براى برطرف شدن تردید و رسیدن به معنى مراد، باید به آیات محکم مراجعه و به کمک محکمات معنى آیات متشابه را مشخص کند. البته بعد از ارجاع آیات متشابه نیز محکم مى شود. و در نهایت باید گفت: آیات محکم به خودى خود محکم است، ولى آیات متشابه به وسیله آیات محکم، محکم مى شود (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 21). در بیان ماهیت متشابه باید گفت: برخلاف محکم که کلام شناس و آگاه به زبان هیچ تردیدى در مدلول آن ندارد، متشابه چند مدلول مشتبه و ملتبس به یکدیگر دارد، لیکن این معانى خالى از معنى مراد نیست (همان، ج 3، ص 32). در نتیجه، موارد چند مدلولى در ردیف متشابهات است که با رجوع به آیه محکم که أم الکتاب است، مراد واقعى و حقیقت پنهان در معانى متعدد و متردد مشخص مى شود. ضمنا از سخن علّامه معلوم مى شود که تردید در معنى لزوما بین دو مدلول نیست، بلکه بین مدالیل متعدد نیز ممکن است رخ دهد.

    نظریه برخاسته از مکتب اهل بیت علیهم السلام: علّامه طباطبائى بر این عقیده راسخ است که تفسیر وى از إحکام و تشابه، برخاسته از تدبر در قرآن و برگرفته از مکتب اهل بیت علیهم السلام است. وى با تصریح بر انحرافى بودن اختلافات در این زمینه، آن را ناشى از نزاع و مشاجره مفسران صحابه و تابعیان مى داند، و معتقد است: موارد بسیار اندکى مى توان یافت که نزدیک به حقیقت باشد، چه رسد به اینکه منطبق با آن باشد (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 23). ایشان در همین زمینه، به بیش از ده روایت بر نظریه استناد و استدلال مى کند (همان، ج 3، ص 67)؛ از جمله روایت امام باقر علیه السلام که فرمود: «فَالْمَنْسُوخَاتُ مِنَ الْمُتَشَابِهَاتِ وَ الْمُحْکَمَاتُ مِنَ النَّاسِخَات» (کلینى، 1365، ج 2، ص 28)؛ آیات منسوخ، از متشابهات است، و محکم ها از ناسخ هاست. متشابه بودن منسوخ، به این است که عمل به آیه مورد تردید قرار گرفته است و به تعبیر دیگر، بین استدامه و انقطاع آن مشتبه شده است که با وجود ناسخ، روشن مى شود که مدتش به سر آمده است. ضمنا از تعبیر به «من»، معلوم مى شود که متشابهات منحصر به منسوخ، و محکم منحصر به ناسخ نیست. و در روایتى امام صادق علیه السلام فرمود: دوام زمان و انقطاع آن مشتبه است. در روایت دیگر مى فرماید: «... المُحکَم مَا یعملُ بِه، و المُتشابِه الّذى یشبِه بَعضُه بَعضَا» (عیاشى، بى تا، ج 1، ص 10)؛ محکم آن است که بدان عمل مى شود و متشابه آن است که بعضى با بعض دیگر شباهت دارد. سرّ عملى نشدن متشابهات، شباهت ها و شبهات است که اگر رفع شود با محکم یکسان است. در روایت دیگرى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم که در پاسخ مسعده بن صدقه که از معنى محکم و متشابه پرسیده بود، فرمود: «الْمُحْکَمُ مَا یعْمَلُ بِهِ وَ الْمُتَشَابِهُ مَا اشْتَبَهَ عَلَى جَاهِلِهِ» (عیاشى، بى تا، ج 1، ص 11؛ ج 3، ص 162؛ مجلسى، 1404ق، ج 66، ص 93)؛ محکم آن است که بدان عمل مى شود و متشابه آن است که [معنى آیه ]بر جاهل به آن، مشتبه است. این روایت مبین این است که متشابه تفسیرپذیر است و مى توان بدان علم پیدا کرد. امام صادق علیه السلام در روایت دیگرى مى فرماید: «إِنَّ الْقُرْآنَ فِیهِ مُحْکَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ فَأَمَّا الْمُحْکَمُ فَنُؤْمِنُ بِهِ وَنَعْمَلُ بِهِ وَ نَدِینُ اللَّهَ بِهِ وَ أَمَّا الْمُتَشَابِهُ فَنُؤْمِنُ بِهِ وَ لانَعْمَلُ بِه» (عیاشى، بى تا، ج 1، ص 11؛ حرعاملى، 1409ق، ج 27، 198)؛ قرآن محکم و متشابه دارد؛ محکم آن است که بدان ایمان داریم و بدان عمل و با آن احتجاج مى کنیم، اما متشابه بدان ایمان داریم ولى به آن عمل نمى کنیم. امام رضا علیه السلام مى فرماید: «مَن ردّ مُتشابِهَ القُرآن إلى مُحکَمِه هُدى إلى صِراطٍ مُستقیمٍ» (صدوق، 1378، ج 1، ص 290)؛ هر کس [آیه ]متشابه قرآن را به محکم آن ارجاع دهد، به صراط مستقیم هدایت شده است. معلوم مى شود که تشابه متشابه به وسیله محکم قابل برطرف شدن است.

     

         3ـ3. اقسام تشابه

    پژوهشگران علوم قرآنى براى تشابه اقسامى ذکر کرده اند؛ از جمله: تشابه ذاتى و عَرَضى، تشابه بَدوى و مُستقرّ، تشابه مطلق و نسبى، تشابه فعلى و شأنى، تشابه عام و خاص، تشابه نفسى و نسبى و... . علّامه طباطبائى هرچند به تقسیم تشابه تصریح نکرده است، اما در کلمات وى اشاره به اقسام تشابه نسبى به چشم مى خورد. ایشان به طور ضمنى مى نویسد: یک آیه ممکن است نسبت به برخى افراد، همچون علما، محکم، ولى نسبت به دیگران متشابه باشد. و یا ممکن است از یک جهت متشابه و از جهت دیگر محکم باشد. همچنین امکان دارد آیه اى به نسبت خودش متشابه و نسبت به آیه دیگر محکم باشد؛ بدین معنى که گاهى تشابه یک آیه با مراجعه به آیه محکمى برطرف شود. و بسا حل تشابه نیازمند سلسله آیات محکم و متشابه باشد (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 65). علّامه در این زمینه، مى افزاید: مصداقى براى متشابه مطلق، و منعى از محکم مطلق نداریم (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 67).

     

    4. اصول تأسیسى علّامه طباطبائى

    با ژرف نگرى در کلمات علّامه طباطبائى مى توان گفت در بحث وى از إحکام و تشابه، چند اصل اساسى وجود دارد که مى تواند نقش معیار را در این زمینه ایفا کند. در ذیل، به برخى از اصول علّامه اشاره مى شود:

     

         1ـ4. اصول مربوط به إحکام آیات

    1ـ1ـ4. اصل إحکام آیه مَقسَم: بارها گفته شد منظور از آیه مقسم، آیه شریفه «مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» است. با قطع نظر از بیشینه و کمینه آیات متشابه در قرآن که پس از این بدان اشارت خواهد شد، پرسش اساسى که همواره براى بسیارى از قرآن پژوهان مطرح مى باشد، این است: آیه اى که آیات قرآن را به دو قسم محکم و متشابه تقسیم کرده است، خود محکم است یا متشابه؟ علّامه طباطبائى مانند بسیارى از دانشمندان بر این عقیده است که آیه مزبور از محکمات است؛ چراکه اگر این آیه متشابه باشد همه قرآن متشابه مى شود و در نتیجه، پیامدهایى غیرقابل انکار در پى خواهد داشت؛ از جمله اینکه تقسیم آیات قرآن به محکم و متشابه، که بدان تصریح شده است، بیهوده خواهد بود. و نیز راهکار علاجى که قرآن به دنبال آن است و فرموده: «هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ» تا در پرتو آیات محکم، مشکل متشابهات را حل کند از کار مى افتد و دیگر نمى توان بدان احتجاج کرد. و در نتیجه، این قرآن دیگر نور و تبیان و مبین نخواهد بود (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 22). بدیهى است گوینده حکیم و فصیح که کلام خود را نور، بیان و هدى براى تأمین سعادت مردم و نسخه شفابخش آنان معرفى مى کند، هرگز بناى کلام خود را بر پایه تشابه نمى گذارد.

         با تأسیس این اصل اساسى، که زیرساخت بحث إحکام و تشابه است، باید گفت: آیه «مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» بیانگر یک تقسیم ثنایى است؛ بدین معنى که آیات قرآن از دو نوع بیرون نیست؛ یا محکم است، یا متشابه. و نافى هر نوع قسم دیگر است. تذکر این نکته نیز لازم است که این تقسیم منافاتى با متشابه نسبى، یعنى آیه اى که از یک جهت محکم و از جهت دیگر تشابه نیست، ندارد؛ زیرا از تقسیم خارج نیست و تنها زاویه و جهت نگرش به آیه متفاوت است.

    2ـ1ـ4. اصل سنجه محکمات در تعیین مراد: از دیدگاه علّامه طباطبائى، محکمات قرآنى اصول مسلمى است که فروع معارف قرآن بدان بازمى گردد. ایشان با تصریح به اینکه تمام آیات قرآن دلالت بر معنى دارد، در تفاوت آنها مى نویسد: برخى از آیات داراى مدلول واحد است و کلام شناس و آگاه به زبان، هیچ تردیدى در مدلول آن نمى کند. و برخى دیگر، چند مدلول مشتبه و ملتبس به یکدیگر دارند، لیکن این معانى خالى از معنى مراد نیست (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 23). علّامه در ادامه، به اصول مسلمى که همان محکمات قرآن است اشاره کرده و مى نویسد: این معنى واحدى که مراد حقیقى است و در بین معانى متعدد نهان است، نه تنها بیگانه از اصول مسلم قرآن نیست، بلکه موافق آن و مستلزم و نتیجه آن است. برخى از این اصول مسلم عبارت است از: وجود صانع، توحید، بعثت انبیا، تشریع احکام، معاد و امثال آن.

    3ـ1ـ4. اصل سودمندى محکمات: علّامه طباطبائى در ذیل آیه «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِها...» (رعد: 17) مى نویسد: نزولات غیبى و آسمانى، از جمله مرادات قرآنى، بعد از فرود آمدن به زمین با ناخالصى هایى مخلوط مى شود. وى در این زمینه، به دو نکته مهم اشاره مى کند: نخست اینکه بر اساس فقره «وَ أَمَّا ما ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِى الأَرْضِ»، آنچه براى مردم نافع است، همان حقایق است، خواه در نزول باران باشد، یا افاضه وجود و یا در نزول قرآن و یا مراد واقعى از آیات متشابه. دوم اینکه فرمود: «کَذلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الأَمْثالَ»، بیانگر این است که ذکر باران واقعا نمونه و مثال است، وگرنه در همه حقایق فروآمده از عالم بالا و غیب چنین است (طباطبائى، 1417ق، ج 11، ص 338). بر این اساس، متشابهات به دلیل اینکه در معرض فتنه انگیزى و مطمح نظر بیماردلان است، نه تنها سودى ندارد، بلکه ممکن است موجب گمراهى گردد.

    4ـ1ـ4. اصل سنجش با آیه مقسم: علّامه طباطبائى با توجه به تقسیم آیات به محکم و متشابه و خصیصه أم الکتابى براى آیات محکم، و تعیین مراد از متشابهات به وسیله آن از یک سوى، و فتنه انگیز بودن متشابهات و نظر سوء بیماردلان به آن از سوى دیگر، این تقسیم و خصایص آن را به عنوان ملاکات درستى تفسیر محکم و متشابه تلقى و در نقد آراء، نظریات و دیدگاه ها بدان تمسک مى کند. نیز همواره تلاش دارد تا از بیهودگى این تقسیم و ویژگى هاى اقسام آن جلوگیرى نماید.

          2ـ4. اصول مربوط به تشابه

    علّامه طباطبائى در بحث تشابه نیز، اصولى را تأسیس کرده است که به منزله قاعده کلى در این بحث است.

    1ـ2ـ4. اصل مخلوط شدن نزولات غیبى به ناخالصى: علّامه معتقد است: تمام امورى که از ماوراى طبیعت و عالم غیب به جهان مشهود و محسوس فرود مى آید، به امورى خلط مى شود که خود از آن به اخباث و فضولات تعبیر مى کند و ما مى توانیم آن را به ناخالصى ها تعبیر کنیم. ایشان مى نویسد: این امر ماورایى خواه افاضه وجود به موجودات باشد و یا نزول کتاب و کلمات بر بشر... . مستند ایشان آیه «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَدا رابِیا وَ مِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِى النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِى الأَرْضِ کَذلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الأَمْثالَ» (رعد: 17) است. این آیه بیانگر این است که باران پس از فرود بر زمین، دو تأثیر در آن قابل مشاهده است: یکى اینکه «فَسالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِها» با آب گیرهاى مختلف، داراى قدر معین و شکل مشخص مى شود. دوم اینکه «فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَدا رابِیا»؛ این باران پاک پس از قرار گرفتن در مسیل هاى زمین، همراه با کف و خاشاک مى شود.

         باور علّامه این است که افاضه وجود به موجودات از ناحیه خدا، مانند این باران است که از آسمان مى بارد و همان طور که باران در زمین در مسیل ها قرار مى گیرد و با آلودگى ها همواره مى شود، افاضه وجود و توزیع رحمت آسمانى در مسیل هاى عالم و قرار گرفتن در قالب هاى مختلف نیز همین طور است و با کدورت و اجسام کثیفت صورت مى گیرد، لیکن این کثافات باطل و از بین رفتنى است، به خلاف خود رحمت که در اصل از هرگونه صورت، محدودیت و مقدار خالى است، و این خود موجودات است که محدود به حدود و داراى مقدار مى شوند. موجودات عالم نیز هر کدام به مقدار ظرفیت و قابلیت و استعداد خود، وجود را که عطیه اى است الهى مى گیرند (طباطبایى، 1417ق، ج 11، ص 338).

         علّامه مى افزاید: این مسئله در همه معارف غیرمادى و نهان از حواس نیز جارى است (همان)، که وقتى سخن و کتابى از مقام ربوبى بر بشر نازل شود دچار این کدورت ها و خلط مراد و معنى مى شود. و این واقعیت منحصر به قرآن نیست، بلکه در همه کتاب هاى آسمانى (تحریف ناشده) که چنین معارفى را دارند به چشم مى خورد. بسا بتوان اشارت قرآن به نزول تورات و انجیل قبل از آیه معروف محکم و متشابه که مى فرماید: «نَزَّلَ عَلَیکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِما بَینَ یدَیهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ، مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ» (آل عمران: 3ـ4) را مؤید ادعاى علّامه دانست، و محکم و متشابه بودن کتب آسمانى را از صفات مشترک آنها دانست، چنان که در نور و هدى بودن (انعام: 91) و ضیاء و فرقان بودن (انبیاء: 48) نیز مشترکند. علّامه از این نیز فراتر رفته و معتقد است: در الهیات فلسفى نیز جارى است (همان، ج 3، ص 22). این بدان معنى است که اگر یک حکیم الهى کلماتى همچون وجود، نور، رحمت، علم، کتاب و امثال آنها را به کار ببرد، با توجه به مشترک بودن این امور بین محسوس و نامحسوس، آنچه به ذهن متبادرمى شودمحسوسات است؛لیکن براى رسیدن به مراد واقعى وى باید از کلمات دیگر او کمک گرفت.

     2ـ2ـ4. اصل طبیعى بودن تشابه در قرآن: اصل دیگرى که علّامه طباطبائى در کلام خود بدان اشعار دارد، پدیده تشابه و مدلول هاى متعدد به عنوان یک امر طبیعى است. مهم این است که در برخورد با پدیده مدالیل، بر اساس أم الکتابى محکمات، آیات محکم مرجع تشحیص و تعیین مراد حقیقى از بین مدالیل متعدد و محتمل باشد. علّامه بر این باور است که این حقیقت بر پایه ««القرآنُ بَعضُه یبینُ بعضا» و در قالب تفسیر قرآن به قرآن است (همان، ج 3، ص 23و38). از بیان علّامه طباطبائى مى توان دریافت که وجود متشابه در قرآن لازمه نزول و فرودآمدن آن است، و اگر در قرآن متشابه نبود، باید سؤال مى شد که چرا نیست؛ زیرا بودنش امرى طبیعى است. علّامه با فراتر رفتن از این مرحله وجود متشابه در قرآن را ضرورى مى داند و در مرحله دیگر، تصریح مى کند: به خاطر هدایت گرى قرآن، واجب است این کتاب مشتمل بر متشابه باشد (همان، ج 3، ص 58و61). شهید مطهرى نیز در این زمینه که همفکر علّامه است، با تقریرى روان تر مى گوید: «برخى مسائل مطروحه در قرآن، بخصوص آنجاکه سخن از امور غیبت و ماوراءالطبیعه است، اساسا با الفاظ قابل بیان نیستند؛ اما ازآنجاکه بیان قرآن با همین زبان بشرى است، ناگزیر آن موضوعات لطیف و معنوى با عباراتى بیان شده اند که بشر براى موضوعات مادى به کار مى برد. لکن براى جلوگیرى از سوءفهم، مسائل در بعضى آیات به گونه اى طرح شده که به کمک آیات دیگر باید تفسیر شود و غیر از این راهى وجود نداشته است (مطهرى، بى تا، ج 1، ص 20). به هر حال، وقتى با نزول قرآن چنین نارسایى هاى عَرَضى پدیدار شود، خود قرآن ارجاع به محکمات را براى حل این نارسایى و قصور، قرار داده است.

         این در حالى است که برخى از مفسران بر این باورند که حکمت متشابه در قرآن، ترغیب به تدبّر، فزونى ثواب به خاطر سختى فهم، اظهار تفاوت درجه افراد، و تأیید ضمنى تعدد مذاهب مى باشد (فخررازى، 1420ق، ج 3، ص 143؛ سیوطى، 1416ق، ج 2، ص 230).

    3ـ2ـ4. اصل پیروى صحیح از متشابهات: تردیدى نیست که قرآن براى متابعت است. چنان که فرمود: «اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ» (اعراف: 3) و نیز فرمود: «وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ» (زمر: 55). لیکن در آیه مقسم، پیروى بخشى از قرآن را مذمت کرده، بلکه آن را بیماردلى دانسته است: «فَأَمَّا الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ.» بعضى از مفسران، اتباع در اینجا را به معنى احتجاج بر باطل و تمسک به آن تفسیر کرده اند (طبرسى، 1406ق، ج 2، ص 700؛ فخررازى، 1420ق، ج 7، ص 143). اما علّامه در اینجا سخن دیگرى دارد. وى مى نویسد: اولاً، پیروى اساسا پیروى براى وصول به حق و هدایت است، ولى پیروها در این آیه با توجه به بیماردلى دنبال حق و حقیقت نیستند و در پى فتنه و گمراهى مردمند. ثانیا، نوع پیروى این فتنه انگیزان از متشابه اتباع عملى است نه اتباع ایمانى. اینان با این کار خود در پى نسخ و مسخ دینند نه حفظ معارف آن. ضمنا مذمت این اتباع به خاطر عدم ارجاع به محکمات است. و اگر وظیفه ارجاعى خود را انجام دهند و به مراد واقعى برسند مذمتى در کار نخواهد بود (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 23). بنابراین، هر مؤمنى اگر موضع گیرى درست در برابر متشابهات و پیروى صحیح از آن داشته باشد، همانند پیروى از محکمات، هم مطلوب است و هم ممدوح. در ضمن، معلوم شد که آیات متشابه در معرض تعطیلى و عدم تدبر نیست، بلکه به دلیل تشابه محل تأمل و تدبر بیشتر است، وگرنه آیات متشابه از حیثیت هدایتى خود خارج مى شود.

    4ـ2ـ4. اصل فراترى تأویل از متشابه: در آیه شریفه مقسم دو تعبیر «تشابه» و «تأویل» به چشم مى خورد. ظاهر آیه این است که بین این دو ارتباط وجود دارد! این ارتباط بر اساس دیدگاه مشهور مفسران با دو شرط محقق مى شود: نخست اینکه تأویل از سنخ مدلول و معنى باشد. دوم اینکه ضمیر در «تَأْوِیلِهِ» به «مَاتَشابَهَ» برگردد. با این دو شرط تأویل متشابه از سنخ مدلول و تفسیر توأم با دقت و تدبر بیشتر خواهد بود. اما علّامه که با بسیارى از مفسران (طوسى، بى تا، ج 2، ص 399؛ قرطبى، بى تا، ج 4، ص 15؛ فخررازى، 1420ق، ج 7، ص 147؛ مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 2، ص 438) در ماهیت تأویل اختلاف اساسى دارد و مرجع ضمیر «تأویله» را قرآن مى داند و تأویل را امر عینى خارجى مى داند (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 46)، تأویل را از سنخ تفسیر و توضیح آیات نمى داند و نمى تواند تأویل را مخصوص آیات متشابه بداند (همان، ج 3، ص 27). با تأسیس این اصل، باید تأویل قرآن، تحلیل آیات متشابه، تأویل متشابهات و تأویل در قرآن را به گونه اى دیگر تفسیر کند.

     5. علّامه طباطبائى و آراء دانشمندان

    مفسران براى محکم و متشابه تفاسیر متعددى ارائه کرده اند و هرکدام از زاویه بینش و رأى خود به موضوع پرداخته اند. علّامه طباطبائى نیز ضمن ارائه تعریف مختار خود، به نقل و نقد دیگر دیدگاه ها پرداخته است. نقل این دیدگاه ها و نقد علّامه طباطبائى براى مقایسه آراء سودمند است.

     

         1ـ5. دانشمندان پیش از علّامه

    1. ابن مسعود (32ق)، ابن عباس (68ق)، قتاده بن دعامه (110ق) و ضحاک بن مزاحم (102ق) گفته اند: محکمات آیات ناسخ است که هم متعلق ایمان است و هم مورد عمل. و متشابه را به آیات منسوخ تفسیر کرده اند (طوسى، بى تا، ج 2، ص 395؛ فخررازى، 1420ق، ج 3، ص 138). علّامه با تردید در اینکه آیات منسوخ جزء متشابهات باشد، مى نویسد: با فرض درستى، دلیل نداریم که [محکمات منحصر به آیات ناسخ و ]متشابهات منحصر به آیات منسوخ باشد (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 35). البته علّامه متشابه بودن آیات منسوخ را پذیرفته است (همان، ج 3، ص 68). و نیز منسوب به ابن عباس است که گفته: مراد از آیات متشابه، آیاتى است که بر یهود متشابه باشد (همان، ج 3، ص 32). علّامه متعرض نقد این رأى نشده است و بسا به خاطر روشن بودن پاسخ آن است که نه دلیلى دارد و نه با آیه مقسم هماهنگ است.

         2. مجاهدبن جبر (104ق) بر این باور است که محکم یعنى آیات الأحکام؛ زیرا ملاک إحکام این است که از معنایش منصرف نمى شود و متشابه آن است که از معنایش منصرف شود (طبرى، بى تا، ج 3، ص 115). علّامه مى نویسد: اگر مراد از صَرف معنى، استفاده از عوامل تشخیص معنى است، این شامل تخصیص عمومات و تقیید مطلقات نیز مى شود. و اینها نیز نباید محکم باشد. و اگر مقصود این است که معنى آیات الاحکام روشن است و ابهامى در آن نیست، مستلزم این است دیگر آیات متشابهند (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 36). ضمنا مجاهد با معیار عمل به محکمات، به این سوى رفته است که چون آیات الاحکام مورد عمل است. پس محکم است. لیکن به نظر مى رسد روایاتى که منشأ این سخن است، در مقام انحصار نیست، بلکه یکى از نشانه هاى محکم را بیان کرده است. مقاتل بن سلیمان (150ق) نیز گفته است: محکمات 500 آیه [آیات الاحکام] است (ابوحیان اندلسى، 1420ق، ج 3، ص 22).

         3. سعیدبن علاقه معروف به ابوفاخته (127ق) بر این باور است که حروف مقطعه محکمند که قرآن از آن استخراج شده است. وى سپس مى افزاید: از مثل «الم ذلک الکتاب»، سوره «بقره» و از «الم اللّه لا اله الّا هو» سوره «آل عمران» استخراج شده است و نیز از «المر...» (طبرى، بى تا، ج 3، ص 117؛ ابوحیان اندلسى، 1420ق، ج 3، ص 22). و طبعا بقیه آیات متشابه است. علّامه طباطبائى در نقد مى نویسد: افزون بر اینکه این ادعا فاقد دلیل است، مستلزم این است که بقیه قرآن متشابه باشد (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 33). افزون بر اینکه با آیه مقسم سازگارى ندارد؛ چون خصیصه محکم تعیین مراد از آیات متشابه است و این کارایى از حروف مقطعه برنمى آید. لازم به یادآورى است که برخى بر عکس، عقیده دارند: متشابه حروف مقطعه است؛ چون بر یهود مشتبه شد (ابوحیان اندلسى، 1420ق، ج 3، ص 22). علّامه در نقد آن مى نویسد: این سخن فاقد دلیل است و در صورت قبول، دلیلى بر حصر متشابه در مقطعه نیست. علاوه بر اینکه لازمه آن وجود قسم سومى در آیات است که با آیه مقسم ناهماهنگ است.

         به نظر مى رسد نقد اخیر علّامه با مشکل روبه رو باشد؛ چراکه معلوم نیست حروف مقطعه در نظر علّامه جزء محکمات است یا متشابهات؟ اگر متشابه است، باید در پرتو محکم روشن شود و اگر محکم است، باید مبین متشابه باشد، و هیچ کدام از حروف مقطعه برنمى آید.

         4. عبدالرحمان بن زید مشهور به ابوزید (م128ق) معتقد است: محکم آیاتى است که الفاظش تکرار نشده باشد، و متشابه، تکرار آیات قصص مثل داستان موسى علیه السلام است (طبرسى، 1406ق، ج 2، ص 700). علّامه در نقد این دیدگاه مى نویسد: دلیل بر انحصار محکم به این گونه موارد وجود ندارد، ضمن اینکه ویژگى هاى محکم که در آیه مقسم آمده ست، بر این دیدگاه تطبیق ندارد (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 37). ضمن اینکه آیه جعل خلافت براى انسان متشابه است و تکرار هم نیست.

         5. ابوجعفر نحاس (338ق) طوسى، طبرسى و قرطبى معتقدند: محکم، بى نیاز از قرینه و متشابه، نیازمند به قرینه است (نحاس، 1421ق، ج 1، ص 144؛ قرطبى، بى تا، ج 4، ص 12؛ طوسى، بى تا، ج 2، ص 395؛ طبرسى، 1406ق، ج 2، ص 700). مراد از نیاز این است که وصول به مراد آیه، ممکن نباشد مگر با کمک گرفتن از آیه دیگر. علّامه متعرض این نظر نشده است. لیکن به نظر مى رسد هر آیه نیازمند به غیر و محتاج به قرینه نمى تواند متشابه باشد. آیا عامى که احتمال وجود مخصص براى آن مى رود و در تخصیص خود نیازمند به خاص است، و یا مطلقى را که احتمال وجود قیدى براى آن مى رود و در تقیید خود نیاز به قید دارد، مى توان متشابه دانست؟ چراکه اراده جدى از عام و خاص بدون قرینه معلوم نمى شود.

         6. محکم، آیه اى است که آگاهى به آن به دلیل آشکار یا پنهان ممکن باشد و متشابه، آن است که راهى به شناخت آن وجود ندارد؛ مثل وقت قیامت و امثال آن (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 37). این سخن شبیه تفسیر مستأثر است که جابربن عبداللّه، شعبى و قرطبى گفته اند. علّامه طباطبائى در نقد این ادعا مى نویسد: إحکام و تشابه دو وصف آیات قرآن است از این جهت که بر معرفتى از معارف الهى دلالت دارد، حال چگونه ممکن است که نتوان به مراد برخى از الفاظ دست یافت؟ و این در حالى است که آیات قرآن همه نور، هدى و برهان است (همان، ج 3، ص 35)، ضمن آنکه دانستن زمان قیامت و کیفیت آن جزء مدلول آیه نیست تا متشابه باشد.

         7. شافعى پیشواى شافعیه (150ـ204ق) و پیروان وى از جمله فخررازى، عقیده دارند: محکمات، آیاتى است که به دلیل تک وجهى بودن تأویل بردار نیست. و متشابه، آیه اى است که چند وجهى و تأویل بردار است (فخررازى، 1420ق، ج 3، ص 138؛ ابوحیان اندلسى، 1421ق، ج 3، ص 21). علّامه مى گوید: این سخن چیزى جز جابه جایى کلمات نیست؛ بدین معنى که واژه محکم به واژه تک معنى بدل شده است (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 37). لیکن حقیقت این است که فراتر از جایگزینى کلمات است؛ زیرا با توضیحى که فخررازى براى کلام خود دارد، معلوم مى شود وى با تقسیم بندى مفاهیمى همچون محکم، نص و ظاهر از یک سو، و مؤول، مشترک و مجمل از سوى دیگر، دسته نخست را محکم و دسته دوم را متشابه مى داند.

         8. احمدبن حنبل (164ـ241ق) و به تبع وى طبرى، معتقدند: محکم آن است که نیازى به بیان ندارد (طبرى، بى تا، ج 3، ص 113). لازمه این سخن آن است که متشابه، آیاتى است که نیازمند بیان است. علّامه در نقد این سخن مى نویسد: آیات الأحکام نیاز به بیان پیامبر صلى الله علیه و آله دارد، درحالى که از محکمات است (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 37). البته باید توجه داشت که علّامه به نحو موجبه جزئیه تشابه در آیات الاحکام نیز مى پذیرد.

         9. ابوالعباس نیشابورى معروف به اصمّ، از دانشمندان قرن چهارم، محکم را آیه اى دانسته که تفسیر آن اجماعى باشد. و متشابه را آیه اى مى داند که تفسیر آن اختلاف مفسران باشد (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 39). علّامه ابتدا توضیح مى دهد که منظور از اجماع، اختلافى نبودن تفسیر آیه است و سپس در نقد آن مى نویسد: لازمه این سخن آن است که همه قرآن متشابه و غیر محکم باشد. و این با مفاد آیه مقسم ناهماهنگ است (همان، ج 3، ص 39).

         10. راغب اصفهانى (502ق) معتقد است: محکم، آیه اى است که تفسیرش مشکل ندارد و متشابه، آن است که تفسیرش به دلیل مشابهت با دیگرى با مشکل روبه رو باشد. وى در بیان محکم و متشابه مى گوید: آیات قرآن در سنجش یکدیگر با هم بر سه قسم است: یا به طور مطلق محکم است، یا به طور مطلق متشابه است، یا از جهتى محکم و از جهت دیگر متشابه است. متشابه نیز سه قسم است: تشابه در لفظ، تشابه در معنى، تشابه در لفظ و معنى. تشابه در لفظ نیز یا در الفاظ مفردات است؛ مثل غرابت لفظ؛ مانند أبّ و یزّفون. یا به جهت اشتراک؛ مثل ید و عین. و یا اینکه تشابه در ترکیب جمله است؛ مثل اختصار «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِى الْیتامى فَانْکِحُوا» (نساء: 3). یا به خاطر بسط کلام است؛ مثل «لَیسَ کَمِثْلِهِ شَى ء» (شورى: 11). یا به جهت نظم است؛ مثل «أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یجْعَلْ لَهُ عِوَجا قَیما»(کهف: 1). متشابه از جهت معنى، مثل صفات خدا و اوصاف قیامت. متشابه از جهت لفظ و معنى که ممکن است در کمّیت، کیفیت، زمان، مکان و شروط باشد (راغب اصفهانى، 1412ق، کلمه شبه). علّامه در نقد این دیدگاه مى گوید: تعمیم متشابه به شبهات لفظى مثل غرابت و اغلاق در ترکیب و...، با آیه مقسم هماهنگ نیست؛ زیرا محکمات مرجع متشابهات است و محکمات در مقام حل تعیین مراد است و مرجع حل این امور چیز دیگر است. از سوى دیگر، اتصاف متشابهات به ابتغاء فتنه در این امور صدق نمى کند. از سوى دیگر، تقسیم متشابه به قابل فهم عموم و غیرقابل فهم براى هیچ کس مبتنى بر نظریه تأویل بردارى متشابه است (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 41). افزون بر اینکه راغب سخن جدیدى ندارد جز اینکه همه عوامل مؤثر در مشکل فهم قرآن اعم از تشابه، اجمال، اشتراک، غرابت و ترکیب و... را گردآورى نموده و در بسته بندى و دسته بندى جدید قرار داده است.

         11. ابن تیمیه (728ق) ـ که این مطلب به وى منسوب است ـ بر این باور است که محکم، آیه اى است که هم متعلق ایمان و مورد عمل است، و متشابه، آیاتى است که مورد عمل نیست و تنها متعلق ایمان است. علّامه در نقد این رأى مى نویسد: ممکن است مراد وى این باشد که انشاءات [آیات انشایى و احکام ]محکم است، وگرنه دیدگاه مستقلى نیست. علّامه بر اساس همین برداشت، در نقد وى مى نویسد: لازمه این نظر این است که دسترسى به علم در غیر آیات الاحکام ممکن نباشد؛ چون عملى در کار نیست. افزون بر اینکه آیات منسوخ در حوزه آیات الاحکام، هم انشایى است و هم متشابه (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 37).

         یادآور مى شود ابن تیمیه معتقد است: هر نوع ترک ظاهر به دلیل وجود معارض همچون تخصیص عام و تقیید مطلق، متشابه است؛ چون احتمال دو معنى دارد. مجمل را نیز داخل همین مقوله، و متشابه مى داند (ابن تیمیه، بى تا، ج 2، ص 236). و در جاى دیگر مى نویسد: مخبربه همچون وعد و وعید متشابه است، به خلاف امر و نهى که محکم است و لذا در آثار است که «العمل بمحکمه و الإیمان بمتشابهه» (ابن تیمیه، بى تا، ج 2، ص 244). مفاد این دسته از روایات از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است که فرمود: «... فَأَمَّا الْمُحْکَمُ فَنُؤْمِنُ بِهِ وَ نَعْمَلُ بِهِ وَ نَدِینُ اللَّهَ بِهِ...» (حرعاملى، 1409ق، ج 27، ص 198)؛ محکم، بدان ایمان داریم و بدان عمل مى کنیم، و به وسیله آن احتجاج مى کنیم... . لیکن روایات در مقام حصر محکم در آیات الاحکام نیست؛ زیرا نیاز آیات الاحکام به آیات دیگر براى تعیین مراد، کمتر از آیات اعتقادى، اخلاقى و تاریخى نیست.

         12. محکم، آن است که عقل بدان راه دارد، و متشابه، آن است که عقل بدان راه ندارد. علّامه در نقد این دیدگاه مى گوید: دلیلى بر این ادعا وجود ندارد. هرچند آیات قرآن به دو قسم منقسم مى شود؛ قسمى که عقل بدان راه دارد و قسمى که عقل به آن راهى ندارد. لیکن این موجب نمى شود اولى را محکم و دومى را متشابه بدانیم. افزون بر اینکه عقل به آیات الاحکام راه ندارد و محکم است (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 37). البته آیات منسوخ فقهى به نظر علّامه، از متشابهات است.

         13. محکم، آن است ظاهرش مراد است، و متشابه، آن است خلاف ظاهرش مراد است. علّامه به این نکته اشاره مى کند که این دیدگاه معروف مفسران پیشین و مبتنى بر دیدگاه تأویلى آنان است که مى گویند: تأویل معنى مخالف ظاهر است و نیز کسانى که گفته اند: تأویل محکم همان تنزیلش است. علّامه در نقد این نظریه مى گوید: این تنها وضع یک اصطلاح است و با ویژگى هاى بیان شده، در آیه مَقسَم سازگارى ندارد؛ چراکه در آیه مقسم آیات محکم و متشابه از جهت مفهوم یکسانند و فقط مراد آیات متشابه متردد است (همان، ج 3، ص 39).

         از کلام علّامه چنین برداشت مى شود که این دیدگاه تفاوت ماهوى با دیدگاه خود علّامه ندارد، تنها در جایگزینى اصطلاحات است.

         14. محمد عبده (1323ق) و شاگردش محمد رشیدرضا (1282ـ1354ق) از اهل تسنن و بلاغى (1282ـ1352ق) از دانشمندان شیعه، معتقدند: محکم، آن است که لفظ در دلالت بر مراد به نص و صراحت همراه با تأیید عقل بدیهى و اقتضاء سیاق باشد، و به حسب لغت و استعمال از احتمال و آشفتگى تشابه جدا باشد. و متشابه، آن است که عقل با معنى لفظ مخالفت کند. و یا اینکه نفى و اثبات معنى براى لفظ مساوى باشد، در حقیقت، نفى و اثبات با هم مشتبه شود (بلاغى نجفى، بى تا، ج 1، ص 256؛ رشیدرضا، بى تا، ج 3، ص 165). به نظر نگارنده، در نقد این نظریه باید گفت: با پذیرش این دیدگاه، جایى براى آیات متشابه باقى نمى ماند؛ چراکه هر آیه اى مى تواند همراه با تأیید عقل، و اقتضاء سیاق بر مراد دلالت نماید و از احتمال و آشفتگى تشابه به دور باشد. افزون بر اینکه اگر مخالفت عقل با معنى ظاهر متشابه مراد است، سخن درستى است، اما متشابه لزوما منحصر به مخالفت عقل نمى شود. و اینکه عقل به متشابه راه ندارد، به آیات الاحکامى که محکم است نقض مى شود؛ زیرا در عین إحکام، عقل به آن راه ندارد.

         دیدگاه هاى دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد که از آنها صرف نظر کردیم. لیکن براى آگاهى مى توان به جامع البیان (طبرى، بى تا، ج 3، ص 113) و البحرالمحیط (ابوحیان اندلسى، 1420ق، ج3، ص 22) مراجعه کرد.

     

         2ـ5. تأثیر دیدگاه علّامه طباطبائى

    براى یادآورى، اشارت مى شود که دیدگاه علّامه طباطبائى در متشابه، عبارت است از: کلام و آیه اى که چند معنى و مدلول مشتبه و ملتبس با یکدیگر دارد، لیکن این معانى خالى از معنى مراد نیست. و محکم عبارت است از: إتقان و استحکام معنى و مراد آیات، و خالى بودن از تشابه موجود در آیات متشابه (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 23). در حقیقت، موارد چند مدلولى، خواه دو مدلول یا بیشتر، متشابه است که با رجوع به آیه محکم با خصیصه أم الکتابى مراد واقعى و حقیقى جاى گرفته در بین معانى متعدد و متردد مشخص مى شود. دیدگاه علّامه بر دانشمندان پس از خود مؤثر افتاده است:

         1. سیدمحمدباقر صدر (1353ـ1400ق) و سیدمحمدباقر حکیم، بر این عقیده اند که محکم و متشابه تنها در زمینه تعیین مصداق است و آیه محکم این است که دلالت بر مفهوم معین مى کند و به راحتى مصداق آن مشخص مى شود. و آیه متشابه این است که بر مفهومى دلالت مى کند که مصادیق خارجى آن بر ما مختلط و مشتبه است(حکیم،1419ق،ص165و170).

         2. استاد محمدهادى معرفت، بر این نظر است که آیه محکم رساننده معنى مقصود خود است. وى در توضیح منظور خود، به آیات تشریع، مواعظ و آداب مثال مى زند (معرفت، 1386، ج 3، ص 12). البته منظور وى این است که آیه به تنهایى مقصود خود را برساند و متکى به آیات دیگر نباشد.

         3. محمد صادقى تهرانى، بر این باور است که متشابه، تشابه در مدلول داشته دارد. و محکم، آیه اى است عارى از تشابه مدلولى. وى در توضیح مقصود خود، با تقسیم تشابه به دو قسم تشابه دلالى و تشابه مدلولى، مى نویسد: تشابه در آیه «أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ» تشابه مدلولى است نه دلالى؛ یعنى على رغم وضوح معنى لغوى و ادبى سخن به دلیل علوّ معنى عقلى، علمى و یا معرفتى، تشابه در مدلول رخ داده است (صادقى تهرانى، 1365، ج 5، ص 25). وى مى افزاید: مراد از محکم این نیست که آیه به صراحت و یا ظهور و بدون تکلف دلالت بر مقصود کند و یا متشابه به گونه اى است که شنونده و خواننده در مقابل آن متحیر بماند؛ اگر چنین باشد، با فصاحت و بلاغت و قرآن ناسازگار است. بلکه على رغم وضوح معنى لغوى و ادبى سخن به دلیل علوّ معنى عقلى، علمى و یا معرفتى، تشابه در مدلول رخ داده است (صادقى تهرانى، 1365، ج 5، ص 25).

         به نظر مى رسد سه دیدگاه اخیر تفاوت ماهوى با هم ندارند و با اختلاف تعبیرى که دارند، به یک حقیقت برمى گردد و همگى به نوعى مقتبس از دیدگاه علّامه است. مجموع دیدگاه هاى پیشین را مى توان در چند دسته قرار داد: 1. نسخ محورى؛ 2. انحراف معنوى؛ 3. حروف مقطعه؛ 4. فقه محورى؛ 5. تکرار و عدم تکرار لفظ؛ 6. قرینه محورى؛ 7. تأویل محورى؛ 8. تفسیرپذیرى؛ 9. عقل محورى؛ 10. مرادمحورى، که این شاخصه دیدگاه علّامه است و برخى از نظریات به این دیدگاه بازمى گردد.

     

    6. رابطه محکم و متشابه

    قرآن کریم در آیه مقسم، دو مفهوم محکم و متشابه را مدنظر قرار داده است و با بیان ویژگى هاى هرکدام به ارتباط وثیق آن اشاره کرده است:

     

         1ـ6. محکم و متشابه و دو موضع گیرى

    به باور علّامه، آیه مقسم درصدد تقسیم مردم به دو گروه مثبت نگر و منفى گرا در قبال آیات محکم و متشابه است؛ چراکه قرآن فرموده است: «فَأَمَّا الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ... وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» (آل عمران: 7). در بینش علّامه، مخاطبان دو گروه هستند که در برابر محکم و متشابه دو موضع گرفته اند. گروه نخست، فتنه گران بیماردلند که به دنبال تأویل ناصحیح براى فتنه انگیزى و اضلالند، و هیچ ایمانى به آیات ندارند. گروه دوم، راسخان در علمند که به هر دو قسم محکم و متشابه ایمان دارند «آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا»، و به محکم عمل مى کنند (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 28).

         البته این نظر علّامه مبتنى بر چند نکته است که علّامه را از دیگر مفسران شیعه متمایز کرده است: 1) ضمیر در «تَأْوِیلِه» به دلیل نزدیک بودن به «مَاتَشابَهَ» برمى گردد، اما این به معنى حصر تأویل در متشابه نیست، و ممکن است این ضمیر همانند ضمیر در «مَاتَشابَهَ مِنْهُ» به کل قرآن برگردد. 2) تأویل از سنخ مدلول و مفهوم نیست، بلکه امر عینى خارجى است. 3) واو در «وَالرَّاسِخُونَ» استینافیه است نه عاطفه، هرچند مطابق ادله علم به تأویل براى راسخان در علم ممکن و محقق است (همان، ج 3، ص 29). در این میان، بیشتر مفسران اهل تسنن واو را استیناف و بریده از قبل دانسته اند (قرطبى، بى تا، ج 4، ص 16)؛ ولى بسیارى از ادباء و معربان از جمله نحاس، عکبرى، محمود صافى و درویش بر این عقیده اند که واو عاطفه است (نحاس، 1421ق، ج 1، ص 144؛ عکبرى، بى تا، ج 1، ص 72؛ صافى، 1418ق، ج 1، ص 112؛ درویش، 1415ق، ج 1، ص 459). علّامه به این حقیقت معترف است که طبق ظاهر آیه و نیز روایت امام صادق علیه السلام که فرمود: «نحن الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ فنحن نعلم تأویله»، الراسخون عطف بر اللّه باشد (عیاشى، بى تا، ج 1، ص 164). البته بعید نیست که با قبول عطف بگوییم تأویل متشابه که مساوى با تفسیر آن است مراد مى باشد. لیکن علّامه بر این باور است که این ظهور در برابر ادله تاب توانایى ندارد.

     

         2ـ6. ارجاع متشابه به محکم یا تفسیر قرآن به قرآن؟

    بى شک، براى رسیدن به مراد واقعى متشابه، باید آن را به محکم ارجاع داد. آنچه مهم است اینکه علّامه طباطبائى ارجاع آیات متشابه به آیات محکم را به عنوان تفسیر قرآن به قرآن مى داند. وى در این زمینه، یادآور مى شود که این بر پایه «القرآنُ بَعضُه یبینُ بعضا» است (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 36، 38، 44و57). در اینجا این پرسش رخ مى نماید که هرچند ارجاع متشابه به محکم مصداق تفسیر قرآن به قرآن است، ولى آیا هر ارجاعى در آیات قرآن مصداق متشابه است؟ و آیا ارجاع متشابهات به محکمات محصول ارشاد خود قرآن است یا ثمره رجوع به روایات است؟ پیش از پرداختن به این مسئله، تذکر این نکته ضرورى است که عبارت «إن القرآن یفسر بعضه بعضا» گرچه مشهور است و برخى از مفسران و محدثان در آثار خود بدان اشارت کرده اند (آلوسى، 1415ق، ج 1، ص 95؛ خطیب، بى تا، ج 12، ص 962؛ مجلسى، 1404ق، ج 89، ص 22؛ فیض کاشانى، 1415ق، ج 1، ص 76؛ معرفت، 1386، ج 1، ص 59؛ مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 8، ص 255). اما این جمله مضمون کلمات معصومان علیهم السلام است؛ از جمله اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید: «إِنَّ کِتَابَ اللَّهِ لَیصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضا» (صدوق، 1398ق، ص 255؛ نهج البلاغه، 1414ق، خ 19). و در جاى دیگر، با تعبیر ینطق و یشهد فرموده است: «ینْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ» (مجلسى، 1404ق، ج 89، ص 22؛ نهج البلاغه، 1414ق، خ 133). در تفاسیر اهل تسنن نیز از ابن عباس نقل شده که در تفسیر واژه «مثانى» گفته است: «القرآن یشبَهُ بعضُه بعضاً و یرّد بعضُه إلى بعض.» و از سعیدبن جبیر نیز نقل شده که در تفسیر «کتابا متشابها» گفته است: یعنى: «یفسّر بعضُه بعضاً وَ یدلّ بعضُه عَلى بَعضٍ» (سیوطى، 1416ق، ج 5، ص 25). از سوى دیگر، علّامه طباطبائى «مَثانِى» در آیه «کِتابا مُتَشابِها مَثانِى تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» (زمر: 23) را به لحاظ لغوى به معطوف معنى کرده است و در ادامه، به انعطاف آیات با یکدیگر و تبیین و تفسیر برخى آیات با بعضى دیگر تفسیر نموده است (طباطبائى، 1417ق، ج 17، ص 256). چنان که در تفسیر «مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» نیز مى نویسد: وصف محکمات به أم الکتاب بیانگر تفسیر آیات با یکدیگر است؛ زیرا کلمه «أمّ» در اصل به این معنى است که چیزى به آن بازگشت کند. و این نیست مگر اینکه آیات متشابه به آن برگردد؛ بنابراین، بعض آیات که متشابهات باشد، به بعض دیگر که محکمات باشد بازگشت مى کند. ضمنا اضافه شدن أم به کتاب اضافه لامیه و از قبیل «أم الأطفال» نیست، بلکه به معنى «مِن الکتاب» است. و مفرد بودن آن بیانگر ائتلاف و هماهنگ بودن آیات محکمات است (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 20).

          به نظر مى رسد بر اساس تعبیر «أُمُّ الْکِتابِ» خود قرآن پایه گذار ارجاع متشابه به محکم است و این خود نوعى تفسیر قرآن به قرآن است. لیکن باید توجه داشت که در این ارجاع باید نوعى تشابه و تردید معنایى وجود داشته باشد تا ارجاع به محکم صدق کند. اما اینکه هر تفسیر قرآن به قرآن، ارجاع به آیات محکم است، از این آیه استنباط نمى شود. و مطلق تفسیر قرآن به قرآن را باید از دیگر دلیل قرآنى همچون «کِتابا مُتَشابِها مَثانِى...» و دلالت هر کدام از «مُتَشابِها» و «مَثانِى» بر تفسیر آیات با یکدیگر و نیز دلیل روایى همچون «یصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضا»، «ینْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ» و «یشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ» و یا سیره ائمه اطهار علیهم السلام به دست آورد؛ چنان که مستند علّامه براى تفسیر قرآن به قرآن همین کلام علوى علیه السلام است و آن را راه صاف و روشن معلمان قرآن یعنى ائمه مى داند (طباطبائى، 1361، ص 19). در نتیجه، مى توان گفت: بین ارجاع متشابه به محکم و تفسیر قرآن به قرآن، عموم و خصوص مطلق است.

     

         3ـ6. گستره إحکام و تشابه

    در خصوص گستره إحکام و تشابه دو بحث مطرح است: یکى گستره حجمى و دیگر گستره موضوعى.

    1ـ3ـ6. گستره حجمى محکم و متشابه: یکى از پرسش هاى اساسى که همواره در زمینه احکام و تشابه رخ مى نماید این است که بیشتر آیات قرآن محکم است یا متشابه؟ در این زمینه، سه دیدگاه متصور است: الف) رویکرد حداکثرى به محکمات که مستلزم رویکرد حداقلى به متشابهات است. ب) رویکرد حداقلى به محکمات که لازمه آن حداکثرى متشابهات است. ج) رویکرد میانه بین باور افراط گرا و بینش تفریط گرا. به نظر مى رسد دیدگاه الف به واقع نزدیک تر باشد؛ زیرا هیچ دلیل عقلى و یا نقلى بر تعیین حجم نداریم. آیه مقسم «مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» نیز تنها به تقسیم اشارت دارد. سیره قرآن پژوهان در تشابه پژوهى نیز مؤید این حقیقت است؛ چراکه دانشمندان از اعصار گذشته تاکنون تنها متشابهات را مورد بحث قرار دادهاند. و این خود بیانگر این است که بخش اندکى از آیات قرآن دچار تشابه است و بیشتر آیات محکم است. بر این اساس، مى توان اصلى با عنوان «أصاله الإحکام» تأسیس کرد. از مجموع کلام علّامه در بحث محکم و متشابه نیز مى توان نتیجه گرفت که دیدگاه علّامه به سمت نظریه حداکثرى إحکام است.

         البته ارائه نظردراین زمینه بستگى به تعریف از محکم و متشابه دارد؛ براى مثال، کسى تنها حروف مقطعه را محکم و یا متشابه، و یا آیات الاحکام را محکم مى داند، طبیعى است که کفه تعادل این دوبه هم بخورد.

    2ـ3ـ6. گستره موضوعى محکم و متشابه: از کلام علّامه طباطبائى چنین برمى آید که إحکام و تشابه در دو موضوع اساسى ظهور و بروز دارد. ایشان با تقسیم معارف قرآن به دو دسته مى نویسد: یک دسنه از معارف قرآن ماورایى است. دسته دیگر، معارف اجتماعى و احکام فرعى است.

         الف) احکام و تشابه در عقاید: همان گونه که اشاره شد، بخشى از معارف قرآن، معارف عالیه است که از ماوراء طبیعت سخن مى گوید و بیرون از حکم حس، ماده و فهم معمولى است، و مردم عادى به هنگام روبه رو شدن با آن دچار اشتباه مى شوند، و نمى توانند معنى غیرمادى براى آن تصور کنند؛ مثل آیه «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر: 14) و آیه «وَ جاءَ رَبُّکَ» (فجر: 22). آنچه از این دو آیه به ذهن انسان متبادر است، معنى مأنوس با محسوسات و خواص جسم است، و خدا را به گونه اى براى شنونده این آیات و امثال آن ترسیم و متصور مى کند که گویا داراى دست، پا، مکان و مشى و جسم است. این متبادرات بدوى تنها با رجوع به اصولى که مشتمل بر نفى جسمیت خداست برطرف مى شود (طباطبائى، 1417ق، ج 11، ص 338). نمونه دیگر، آیه استواء است که فرمود: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» (طه: 5). مخاطب با شنیدن این آیه و توجه به اینکه آیا نشستن بر کرسى مراد است یا تسلط و فرمان روایى؟ معنى آن بر وى مشتبه مى شود. ولى هنگامى که به آیه «لَیسَ کَمِثْلِهِ شَى ءٌ» (شورى: 11) رجوع مى کند تردیدش برطرف مى شود و ذهن بر معنى تسلط و احاطه مستقر مى شود. و نیز وقتى آیه «إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ» (قیامت: 23) را مى شنود، نسبت به معنى نظر تردید پیدا مى کند که آیا نظر حسى [دیدن با چشم] مراد است یا نظر غیرحسى؟ لیکن با رجوع به آیه «لاتُدْرِکُهُ الأَبْصارُ وَ هُوَ یدْرِکُ الأَبْصارَ» (انعام: 103)، براى وى معلوم مى شود که نظر غیرحسى مراد است (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 22).

         ب) تشابه در أحکام قرآن: علّامه معتقد است: نزول تدریجى قرآن و ضرورت تشریع أحکام متغیر، خود زمینه ساز نوع دیگر تشابه است، که در شکل نسخ رخ مى نماید. در برخورد با برخى از آیات فقهى و پیش از عرضه بر آیات دیگر، این تردید وجود دارد که آیا عمل به مفاد این آیه در همه زمان هاست یا محدود به زمان خاص است؟ با رجوع به آیات ناسخ و عرضه آیات منسوخ بر آن، روشن مى شود که مفاد آیه منسوخ مراد نیست، بلکه مفاد آیه ناسخ مراد است. به نظر علّامه طباطبائى این ارجاع از سنخ ارجاع متشابه به محکم است (همان، ج 3، ص 23). البته در گستره وسیع تفسیر قرآن به قرآن، مى توان تعداد بیشترى از آیات را در این مقوله قرار داد.

     

    نتیجه گیرى

    به باور علّامه طباطبائى، قرآن کریم مشتمل بر آیات متشابه به معنى چند معنایى و مدالیل مشتبه و ملتبس با یکدیگر است که مراد واقعى در بین آن معانى پنهان است؛ چون تشابه آیه به خاطر تشابه در مراد است نه وجود تأویل که در محکم نیز وجود دارد. و آیه محکم که از إتقان در مراد برخوردار است، با خصیصه أم الکتابى خود مراد واقعى آیه متشابه را معین مى کند. به عقیده علّامه طباطبائى، «أُمُّ الْکِتابِ» بیانگر این است که متشابهات که داراى مدلول هاى متفرع است، نیازمندى به تفسیر و ارجاع به محکمات است و محکمات مفسر و مبیّن آنهاست.

         در نگاه علّامه، تشابه نسبى و اقسام آن متصور است؛ بدین معنى که آیه اى براى علما، محکم، و براى دیگران، متشابه باشد. یا از یک جهت، متشابه و از جهت دیگر، محکم باشد.

         در نگاه علّامه، امورى به عنوان اصول در إحکام و تشابه وجود دارد که کلید حل مسئله تشابه در قرآن کریم است. این اصول عبارتند از: اصل إحکام آیه مَقسَم، اصل معیاریت محکمات در تعیین مراد، اصل سودرسانى محکمات، اصل سنجش با آیه مقسم، اصل مخلوط شدن نزولات غیبى پس از فرود به زمین، اصل طبیعى بودن تشابه در قرآن، اصل پیروى صحیح از متشابهات و اصل فراترى تأویل از متشابه. علّامه در پرتو اصول و مبانى خود، آراء مفسران پیشین همچون ابن عباس، ابن مسعود، جابربن عبداللّه، مجاهد، ابوزید، نحاس، شعبى، شافعى، احمد حنبل، طبرى، فخررازى، قرطبى، طوسى، طبرسى، اصمّ، راغب اصفهانى، ابن تیمیه و... را نقد مى نماید و بر دانشمندان پس از خود تأثیرگذار است.

         طبق رأى علّامه، ضمیر در «تَأْوِیلِه» اگر به «مَا تَشابَهَ» برگردد، موجب حصر تأویل به متشابه نمیشود. و اگر به کل قرآن برگردد، تأویل امر عینى خارجى خواهد بود نه از سنخ مفهوم و مدلول و محکم را نیز دربر مى گیرد.

         به باور علّامه، آیه مقسم درصدد تقسیم مردم به دو گروه منفى گرا و مثبت نگر در قبال آیات متشابه و محکم است. گروه نخست، فتنه گران بیماردل مى باشند که به دنبال تأویل ناصحیح و فتنه انگیزى و اضلالند، و هیچ ایمانى به آیات ندارند. گروه دوم، راسخان در علمند که به هر دو قسم محکم و متشابه ایمان دارند و به محکم عمل مى کنند.

     

    منابع

    نهج البلاغه، 1414ق، صبح صالح، قم، هجرت.

    آلوسى، سیدمحمود، 1415ق، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، تحقیق على عبدالبارى عطیة، بیروت، دارالکتب العلمیه.

    ابن تیمیة حرانى، احمدبن عبدالحلیم، بى تا، مجموع الفتاوى (تفسیر)، بى جا، بى نا.

    ابن شهرآشوب مازندرانى، محمدبن على، 1382، متشابه القرآن، قم، بیدار.

    ابن منظور، محمدبن مکرم، 1426ق، لسان العرب، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات.

    ابوحیان اندلسى، محمدبن یوسف، 1420ق، البحر المحیط فى التفسیر، تحقیق صدقى محمد جمیل، بیروت، دارالفکر.

    بلاغى نجفى، محمدجواد، بى تا، آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، قم، مکتبة الوجدانى.

    جرجانى، على بن محمد، 1405ق، التعریفات، تحقیق ابراهیم ابیارى، بیروت، دارالکتاب العربى.

    حرعاملى، محمدبن حسن، 1409ق، وسائل الشیعة، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث.

    حکیم، سیدمحمدباقر، 1419ق، علوم القرآن، چ چهارم، قم، مجمع الفکر الاسلامى.

    خطیب، عبدالکریم، بى تا، التفسیر القرآنى للقرآن، بى جا، بى نا.

    درویش، محیى الدین، 1415ق، اعراب القرآن و بیانه، چ چهارم، سوریه، دارالارشاد.

    راغب اصفهانى، حسین بن محمد، 1412ق، المفردات فى غریب القرآن، بیروت، الدارالشامیه.

    رشیدرضا، محمد، بى تا، تفسیر القرآن الحکیم (المنار)، چ سوم، بیروت، دارالمعرفه للطباعه و النشر.

    سیوطى، جلال الدین، 1416ق، الاتقان فى علوم القرآن، تحقیق سعید مندوب، بیروت، دارالفکر.

    ـــــ ، 1993م، الدر المنثور، بیروت، دارالفکر.

    صادقى تهرانى، محمد، 1365، الفرقان فى تفسیر القرآن، چ دوم، قم، بى نا.

    صافى، محمودبن عبدالرحیم، 1418ق، الجدول فى اعراب القرآن، چ چهارم، بیروت، دارالرشید.

    صدوق، محمدبن على، 1398ق، توحید، تحقیق هاشم حسینى، قم، جامعه مدرسین.

    ـــــ ، 1378، عیون اخبارالرضا علیه السلام، تهران، جهان.

    طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1361، تاریخ و روش تفسیر در قرآن، بى جا، بنیاد فرهنگى امام رضا علیه السلام.

    ـــــ ، 1417ق، المیزان فى تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، مؤسسه النشر الاسلامى.

    ـــــ ، 1372، قرآن در اسلام، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى.

    طبرسى، فضل بن حسن، 1406ق، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفة.

    طبرى، محمدبن جریر، بى تا، جامع البیان عن تأویل آى القرآن، بى جا، بى نا.

    طوسى، محمدبن حسن، بى تا، التبیان فى تفسیرالقرآن، مقدمه شیخ آغابزرگ تهرانى و تحقیق احمد قصیرعاملى، بیروت، دارإحیاء التراث العربى.

    عکبرى، عبداللّه بن حسن، بى تا، التبیان فى اعراب القرآن، عمان/ریاض، بیت الافکار الدولیه.

    عیاشى، محمدبن مسعود، بى تا، التفسیر العیاشى، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، تهران، المکتبة العلمیه الاسلامیه.

    فاکرمیبدى، محمد، 1393، مجموعه مقالات نخستین کنگره بین المللى ابن شهرآشوب ساروى مازندرانى، سارى، شفلین.

    فخررازى، محمودبن عمر، 1420ق، مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)، چ سوم، بیروت، دارالفکر.

    فیض کاشانى ملّامحسن، 1415ق، تفسیر الصافى، تحقیق حسین اعلمى، چ دوم، تهران، الصدر.

    قرطبى، محمدبن احمد، بى تا، الجامع لاحکام القرآن، بى جا، بى نا.

    کلینى، محمدبن یعقوب، 1365، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

    مجلسى، محمدباقر، 1404ق، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء.

    مصباح، محمدتقى، 1388، قرآن شناسى، تحقیق محمود رجبى، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.

    مطهرى، مرتضى، بى تا، آشنایى با قرآن، تهران، صدرا.

    معرفت، محمدهادى، 1386، التمهید فى علوم القرآن، قم، مؤسسه التمهید.

    مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، 1374، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة.

    نحاس، احمدبن محمد، 1421ق، اعراب القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة.

     سال بیست و سوم ـ شماره 203 ـ آبان 1393، 33ـ48

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فاکرمیبدی، محمد.(1393) چیستى محکم و متشابه از نگاه علّامه طباطبائى. ماهنامه معرفت، 23(8)، 11-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد فاکرمیبدی."چیستى محکم و متشابه از نگاه علّامه طباطبائى". ماهنامه معرفت، 23، 8، 1393، 11-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فاکرمیبدی، محمد.(1393) 'چیستى محکم و متشابه از نگاه علّامه طباطبائى'، ماهنامه معرفت، 23(8), pp. 11-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فاکرمیبدی، محمد. چیستى محکم و متشابه از نگاه علّامه طباطبائى. معرفت، 23, 1393؛ 23(8): 11-