پیش گیرى و درمان اختلالات روانى بر اساس نظام روابط چهارسویه و با نگرش به حدیث جنود عقل و جهل
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 205 -دی 1393
معصومه سادات رهنمایى[1]
سیدعلى محمد موسوى[2]
محمدرضا جلالى[3]
چکیده
بروز و ظهور بسیارى از اختلالات روانى ناشى از نابسامانى هاى فکرى و رفتارى در عملکرد شخص در روابط چهارسویه است. از طرفى، با مراجعه به حدیث مشهور جنود عقل و جهل، درمى یابیم ویژگى هایى که این حدیث براى عقل و عقلانى زیستن از یک سو و براى جهل و جاهلانه زیستن از سوى دیگر، بیان داشته است نقطه عطفى در سامان دهى روابط چهارسویه و مبارزه با عوامل و عناصر نابسامانى در روابط مزبور به شمار مى رود. این مقاله بر آن است تا با روش اسنادى و با روشى توصیفى ـ تحلیلى، ضمن مراجعه به منابع دینى و متون روان شناختى و نگرشى به حدیث «جنود عقل و جهل»، نقش صفات و ویژگى هاى عقلانیت در تنظیم و سامان دهى روابط چهارسویه، همچنین نقش صفات و ویژگى هاى جهالت در نابهنجارسازى روابط چهارسویه و راه هاى برون رفت و فروکاستن از این نابهنجارى ها را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. نتایج حاکى از آن است که هر شخصى براى سامان دهى زندگى خود، نیازمند برقرارى ارتباط مناسب و سالم با خدا، دیگران، محیط و خویشتن است. همچنین روشن شد اختلالات روانى در اکثر موارد ناشى از ناکارآمدى و نارسایى در روابط چهارگانه انسان است. بنابراین، هرقدر روابط انسان نظام مندتر و سامان یافته تر باشد، مسیر رهایى و برون رفت وى از اختلال هاى روانى روشن تر و هموارتر خواهد بود.
کلیدواژه ها: اختلال روانى، عقل، جهل، نظام روابط چهارسویه، پیش گیرى، درمان.
[1] کارشناس ارشد روان شناسى دانشگاه بین المللى امام خمینى قدس سره قزوین. msrahnama@yahoo.com
[2] استادیار روان شناسى دانشگاه بین المللى امام خمینى قدس سرهقزوین.
مقدّمه
یکى از موضوع هاى مهم در علم روان شناسى، بخصوص در حوزه آسیب شناسى روانى، شناسایى و تشخیص اختلال هاى روانى و به دنبال آن، کشف راه کارهاى پیش گیرى و درمان آنهاست. در این زمینه، پژوهش هاى متعددى صورت گرفته است و روان شناسان به نتایج قابل توجهى دست یافته اند. همچنین پژوهشگران حوزه هاى مختلف علوم انسانى، از جمله حوزه هاى مرتبط بین روان شناسى و جامعه شناسى و یا روان شناسى دین و غیره، یافته هاى حاصل از پژوهش هاى خود را با دانسته هاى روان شناسى ادغام نموده اند، و در زمینه پیش گیرى از آسیب هاى روانى و یا درمان آنها اطلاعات جامع و مفیدى ارائه کرده اند.
ضمنا، بررسى تاریخچه آسیب شناسى روانى نشان مى دهد از دیرباز تاکنون، هرچه بشر به زمان حاضر نزدیک تر شده است، به دلیل مواجهه مداوم با عوامل آسیب زا و خطرآفرین، بیشتر در معرض ابتلا به بیمارى هاى روانى است. بنابراین، بیشتر به دنبال راه کارهاى مناسب براى درمان و پیش گیرى از آسیب هاى روانى است، که دانش روان شناسى از منابع پربارى در این زمینه برخوردار بوده. روش هاى درمان متنوع و انواع روش هاى پیش گیرى از اختلال ها، که در بحث بهداشت روانى به وفور به چشم مى خورد، خود گویاى این مطلب است. اما پژوهش ها نشان مى دهد که نیاز بشر به دین و آموزه هاى آن نه تنها کمتر نشده، بلکه به دنبال علاقه روزافزون به مقوله هاى دینى و مذهبى، بیشتر نیز شده است (ریچاردوبرگین، 1997، 2000، 2004؛ شهیدى، فرج نیا، 1391).
در بحث آسیب شناسى روانى، در حوزه هاى نظرى همچون تبیین مفاهیم و همچنین در حوزه هاى عملى مانند درمان و پیش گیرى از بیمارى ها، پژوهش هاى بى شمارى توسط روان شناسان و روان پزشکان انجام شده است، اما نیاز به تبیین هاى دینى و مذهبى و روش هاى درمان معنوى همچنان به قوت خود باقى است. دلیل علاقه و گرایش به تبیین هاى دینى از مفاهیم روان شناختى، احتمالاً بى پاسخ ماندن برخى پرسش ها در زمینه هاى گوناگون روان شناختى است، که به نوعى با تجارب دینى و مذهبى انسان در ارتباط است؛ و یا شاید هم بعکس. پرسش هایى با زمینه هاى مذهبى و دینى که رنگ و بوى روان شناختى دارند و علم روان شناسى از پاسخ گویى به آنها ناتوان مانده است.
بررسى ها و پژوهش هاى مقایسه اى که میان دو حوزه روان شناسى علمى و حوزه دین انجام شده است، نشان مى دهد که علت تفاوت میان تبیین هاى دینى و روان شناسى، به دلیل تفاوت و اختلاف در جهان بینى این دو حوزه، در زمینه هاى مختلف است. روان شناسى مبتنى بر جهان بینى علمى، به کشف روابط میان پدیده ها مى پردازد و در نتیجه، دنیا و هستى پیرامون خود را با نگرش تجربى مى شناسد. اما دین و آموزه هاى آن بر جهان بینى مذهبى بنا نهاده شده است و پدیده هاى هستى را با نگرشى توحیدى تفسیر مى کند.
در مقاله پیش رو، بنا بر ضرورت، پدیده هاى روان شناختى و مرتبط با موضوع آسیب شناسى روانى مورد بررسى و تفسیر قرار گرفته است؛ بدین منظور که پس از بررسى ها بتوان، راه کارهاى مناسبى را براى پیش گیرى و درمان بیمارى هاى روانى پیشنهاد کرد و به دنبال آن، در پژوهش هاى آتى، آنها را مورد آزمایش هاى
دقیق روان شناختى قرار داد.
چنان که گفته شد، در حوزه دین، تمامى پدیده ها بر اساس یک جهان بینى دینى تفسیر مى گردد. بر اساس این جهان بینى، نوع رفتار و تناسب هاى رفتارى شخصیت نابهنجار با عوامل پیرامون، مى تواند محور تمام ناراحتى هاى روانى و روحى باشد (مطهرى، 1387، ج 6). در جهان بینى دینى، عوامل پیرامون انسان را مى توان در چهار نوع رابطه خلاصه نمود: 1) رابطه انسان با خدا؛ 2) رابطه انسان با دیگران؛ 3) ارتباط انسان با پدیده ها و اشیاى زمین و زمان؛ 4) ارتباط انسان با خویشتن. انسان براى پیش گیرى از آسیب هاى جسمى و روانى و گاه براى درمان آنها و به طورکلى براى سامان دهى زندگى مادى و معنوى خویش، نیاز به برقرارى روابط سالم و مناسب دارد. در حوزه روان شناسى دین، وظیفه تشخیص سلامتى و عدم سلامت نظام روابط چهارسویه پیرامون انسان را ملاک هاى قرآنى تشخیص بهنجارى و نابهنجارى، یعنى عقل، وحى و فطرت به عهده دارند. این سه پدیده، همچنان که انسان را براى رسیدن به سعادت ابدى و خودشکوفایى و کمال انسانى، هدایت و راهنمایى مى کنند، به طور قطع از لایه ها و ابعاد متفاوت زندگى انسان، از جمله بهداشت و سلامت بعد روانى وجود وى غافل نبوده و انسان را در تنظیم جنبه هاى جسمى و روانى زندگى خویش، یارى مى نمایند. بنابراین، دور از ذهن نیست که بتوان با استفاده از منابع دینى مثل آیات و روایات، روش ها و یا راه کارهایى را براى تشخیص، درمان و پیش گیرى از ناراحتى هاى روان شناختى به دست آورد. ازاین رو، این مقاله بر آن شده است تا با نگرش بر حدیث جنود عقل و جهل، نظام روابط چهارسویه پیرامون انسان را تفسیر نموده، از آن طریق، راه کارى را براى پیش گیرى و فروکاستن از بیمارى هاى روانى، در حوزه روان شناسى دین ارائه کند.
در حوزه روان شناسى، پژوهش هاى فراوانى در زمینه بهداشت روانى صورت پذیرفته است. همچنین در خصوص اثربخشى درمان هاى روان شناختى مبتنى بر دین، در بهبود وضعیت بیماران روانى کتاب ها و مقاله هاى بسیارى به رشته تحریر درآمده است. ازجمله کتاب هاى چاپ شده در این زمینه، مى توان به موارد ذیل اشاره کرد: راهنماى روان شناسى دین و معنویت، اثر پالتوزین و پارک؛ روان شناسى دینى با رویکرد تجربى، نوشته اسپیلکا و همکاران؛ راهنماى دین و سلامت روان، اثر هارلد جى. کوئنیگ؛ سلامت روان مسلمانان، نوشته سمیرا احمد و منا ام. عامر. همچنین مقاله هاى اثربخشى آموزش معنویت به شیوه گروهى بر کاهش افسردگى در دانشجویان، رابطه اضطراب و افسردگى با میزان معنویت و نیز چندین مقاله فارسى و انگلیسى، نمونه هایى از منابع متناسب با عنوان پژوهش به شمار مى روند.
کتاب هایى همچون اصول کافى، اثر ثقه الاسلام کلینى؛ نقد ملاک هاى بهنجارى در روان شناسى با نگرش به منابع اسلامى، نوشته على ابوترابى؛ نقش باورهاى دینى در رفع نگرانى ها، اثر حبیب اللّه طاهرى؛ عقل دینى و هوش روان شناختى، تألیف رحیم میردریکوندى؛ سبب شناسى و درمان بیمارى هاى روانى در قلمرو اسلامى، نوشته مرتضى منطقى؛ و دانش نامه عقاید اسلامى، اثر محمد محمدى رى شهرى و چندین کتاب دیگر، به عنوان کتابهایى هستند که نویسندگان به طور تلویحى به تبیین نابهنجارى هاى روانى، درمان و پیش گیرى از آنها، با استناد به قرآن و روایات، پرداخته اند. اما پژوهشى درباره موضوع مقاله حاضر، که به دنبال تبیین و توصیف نحوه اثربخشى روابط
چهارگانه پیرامون انسان، به عنوان یکى از راه کارهاى مهم پیش گیرى و فروکاستن از اختلال هاى روانى در دو حوزه روان شناسى و دین است، به چشم نمى خورد.
با توجه به اینکه پژوهش حاضر در دو حوزه روان شناسى و دین انجام شده است، ابتدا باید متون دینى از جمله آیات و روایات مطالعه شوند و مفاهیم نزدیک به موضوع مورد بررسى قرار گیرند. سپس با استفاده از روش توصیفى ـ تحلیلى، اطلاعات موجود به شیوه کتابخانه اى ـ اسنادى، گردآورى شود و مورد پردازش علمى قرار گیرد. این پژوهش به لحاظ ماهیت، کیفى است و منابع مورد استفاده در آن عبارتند از: کتاب ها، مقاله ها، و دیگر آثار نوشتارى و الکترونیکى.
ملاک هاى تشخیص بهنجارى و نابهنجارى در قرآن
بررسى آیه هاى قرآن و تفسیرهاى آنها، نشان مى دهد که اسلام نیز مانند سایر دیدگاه ها و مکاتب، مبانى ویژه اى را فراهم کرده است و بر اساس آن مبانى، دلالت بر خوب یا بد بودن امرى نموده است. این دین سترگ ارزش ها، بایدها و نبایدها را براى راهنمایى انسان در راستاى هدف نهایى خلقت، که همان رشد و کمال انسان است، تعیین نموده که در ادامه بدان پرداخته خواهد شد.
برنامه اى که قرآن براى بشر در نظر گرفته است، در جهت نیل به سعادت و کمال انسانى و کسب لذت هاى پایداراست (ابوترابى، 1386). بنابراین، هر آنچه که انسان را به این هدف نزدیک تر کند ارزش، و هر آنچه که انسان را از هدف دورتر سازد ضدّ ارزش در نظر گرفته مى شود. بر این اساس، سه ملاک فطرت، عقل و وحى را مى توان در تشخیص بهنجارى از نابهنجارى به کار بست (براى مطالعه بیشتر در این زمینه، ر.ک: ابوترابى، 1386).
هریک از ملاک هاى سه گانه به نوبه خود مبناى واقع گرایانه اى را شکل مى دهند که ارزش ها اعم از بهنجارى ها و نابهنجارى ها به استناد آن مبنا تعریف مى گردد و مورد تشخیص قرار مى گیرد. به طور خلاصه، فطرت عمومى بشر ناظر به گرایش هاى فطرى سالم، عقل ناظر به عقل سلیم، یعنى اندیشه و دریافت انسان سالم و طبیعى (معین، 1392) و وحى ناظر به امور وحیانى است.
حدیث جنود عقل و جهل و نشانه هاى اخلال هاى روانى
از میان سه ملاک تشخیصى مزبور، مقاله حاضر بر آن شد تا ملاک عقل را با استناد به قرآن و روایات، و با تأکید بر حدیث جنود عقل و جهل از امام صادق علیه السلام، مورد مطالعه قرار دهد. امام صادق علیه السلامبه منظور هدایت انسان ها، به معرفى عقل و سپاهیانش و جهل و سپاهیانش، در قالب 75 مشخصه و خصلت مى پردازند.
در حدیث مذکور، بهترین تعریف از عقل و جهل تعریف به نشانگان و آثار خلقى ـ روانى و فرهنگى ـ اجتماعى و یا مظاهر رفتارى آنهاست. ازاین رو، مى توان گفت: روایت مزبور به جاى اینکه به بیان ویژگى هاى مفهوم شناختى عقل و جهل بپردازد. در عوض به توصیف آثار و نشانگان و مظاهر این دو مقوله پرداخته است (ر.ک: کلینى، 1372).
اما ضرورت این شناخت از عقل و جهل، از این موضوع ناشى مى شود که اسلام براى تعالى انسان و رساندن او به کمال و شکوفایى، بیش از هر چیز بر اندیشه و خردورزى تأکید مى ورزد و از هر عاملى که او را از به کار انداختن خرد و اندیشه دور مى سازد، برحذر داشته است. در آیات و روایات، جهل آفت رشد و تعالى انسان
و زیان بارترین بیمارى است. شناخت صحیح از ویژگى هاى عقلِ فرد عاقل، و در مقابل آن، جهل و جاهل مى تواند در رشد و شکوفایى ارزش هاى انسانى و به طورکلى تعالى بشر مفید واقع شود. ازاین رو، در پژوهش حاضر، حدیث جنود عقل و جهل، به منظور بررسى مفهوم تعادل روانى و بیمارى روانى مورد بهره بردارى قرار گرفته است.
عقل به عنوان یک ملاک تعادلى
در متون روان شناسى، عقل نیرویى شناختى ـ تحلیلى است (استرنبرگ، 1385)، که قابلیت هاى گوناگونى دارد. براى نمونه، انسان عاقل از توانایى خوب قضاوت کردن (اتکینسون و همکاران، 1384)، استدلال درست (پاشاشریفى، 1376)، انطباق و سازگارى با محیط (کازدین، 2000)، تصمیم گیرى خردمندانه (هورنباى و همکاران، 2005) و غیره برخوردار است. عقل به عنوان یک نیروى درونى، عامل تشخیص و تمییز، درک و فهم، بازدارنده و تدبیرکننده است (معین، 1392؛ ابن شعبه حرانى، 1382؛ میردریکوندى، 1389؛ طباطبائى، 1382). فلاسفه اسلامى عقل را به عنوان یکى از قوا یا مراتب نفس در انسان، و نیروى مدرک مفاهیم کلى و علوم و معارف میدانند (عثمان، 1373).
در هیچ یک از آیات قرآن، واژه عقل به طور آشکارا معنا نشده و قرآن در ارائه مفهوم عقل، در اصل به طور ضمنى به آثار و اهمیت آن اشاره کرده است. بر این اساس و با استناد به آیات، مى توان گفت: عقل در قرآن تلویحا به مفهوم قدرت درک، شناخت و تشخیص است (میردریکوندى، 1389).
در حدیث جنود عقل و جهل نیز به آثار و نشانه ها، و کارکردهاى عقل توجه شده است. این حدیث، نشانه هاى متعددى را در باب مفهوم عقل ارائه کرده است. این نشانه ها شامل همه زیبایى هاى اعتقادى، خلقى، و اجتماعى مانند ایمان، نشاط و صداقت و چندین مورد دیگر است؛ با استناد نشانه ها به آیات قرآن، و همچنین با توجه به فطرت سلیم انسانى که همواره گرایش به نیکى و خیر دارد، مى توان به آثار عقل و تعقل در سلامت و تعادل روانى بشر پى برد.
جهل به عنوان یک ملاک مرضى
همان گونه که اشاره شد، عقل نیرویى است که از انسان در برابر جهل و آثار آن نگه دارى مى کند. در زمینه آسیب شناسى عقل، آیات و روایات متعددى وجود دارد که در آنها، مقابل عقل، از واژه جهل استفاده شده است؛ از جمله، حدیث جنود عقل و جهل، که ویژگى هاى منسوب به جهل و عقل را به شکل متقابل به کار گرفته است. به علاوه، در روایات از جهل به عنوان آفت و یا آسیبى یاد مى شود، که خسارت هاى جبران ناپذیرى را در ابعاد مختلف زندگى بشر ایجاد مى کند (تمیمى آمدى، بى تا، ج 1، ح 5901 و 5180؛ نهج البلاغه، ح 212؛ محمدى رى شهرى، 1386، ج 7، ص 545، ح 13687). در میان معانى مختلف این واژه، مانند جهل به معناى مطلق نادانى، یا جهل به معناى نادانى نسبت به معارف مفید، یا جهل به معناى نادانى نسبت به ضرورى ترین معارف موردنیاز انسان و یا جهل به معناى نیرویى در مقابل عقل، آخرین مورد، خطرناک ترین مفهوم در نظر گرفته مى شود. جهل در معناى آخر، امرى وجودى است و همانند عقل آفریده شده است و مطابق با حدیث جنود عقل و جهل آثار و پیامدهایى دارد که همه زشتى هاى اعتقادى، اخلاقى و عملى همچون شرّ، حماقت، کفر، ستم،
قساوت، غضب و بخل و موارد دیگر را دربر مى گیرد.
در مجموع، جهل نیز همانند عقل، در قرآن به شکل ضمنى و تلویحى توصیف و معنا شده است و از طریق آثار و نشانه هاى آن است که مى توان به مفهوم آن پى برد. بنابراین، توجه به آثار جهل در حدیث جنود عقل و جهل، و استناد آن آثار به آیات قرآن، و نیز بر اساس آنچه که فطرت بشر پذیراى آن است و آنچه که فطرت، آن را نمى پسندد، مى توان به ارتباط این واژه با عدم تعادل روان و درواقع اختلال آن پى برد.
دسته بندى نشانه هاى عقل و جهل
چنانچه این پژوهش خواسته باشد به استناد روایت جنود عقل و جهل، آن هم به اختصار، به تبیین و تشریح مفاهیم بپردازد، بهترین راه این است که امور مطرح در این روایت را، که در دو قسمت عقل و جهل بیان شده است، در یک دسته بندى سه گانه بر اساس مفاهیم اعتقادى ـ بینشى، خلقى ـ روانى و فرهنگى ـ اجتماعى تنظیم کند و پیرو آن، به بیان توصیفى عقل و جهل به عنوان ملاک بهنجارى و نابهنجارى بپردازد. منظور از بهنجارى و نابهنجارى، امورى است که به سلامت و یا بیمارى قلب برمى گردد. ازاین رو، مقاله حاضر پس از پرداختن به معانى لغوى عقل و جهل، در دسته بندى که از آن یاد شد، عقل و جهل را از نشانگان و آثار آنها و با استناد به آیات قرآن بازشناسى مى کند.
مفاهیم اعتقادى ـ بینشى مرتبط با مفاهیم تعادلى و مرضى
این بخش، بیشتر به جهان بینى و طرز نگرش انسان به هستى و همچنین به فهم و درک و اندیشه او نسبت به واقعیت ها و حقایق نظر دارد. مواردى که در این دسته بندى قرار مى گیرند، مشتمل بر دانایى انسان، شعور و درک و معرفت او و میزان رشد ذهنى و عقلانى است که شامل مفاهیمى همچون کفر در مقابل ایمان، تصدیق (حقّ و حقیقت) در مقابل انکار آن، علم در مقابل جهل، فهم در مقابل حماقت، باور در مقابل شک و تردید و غیره است.
مفاهیم خلقى ـ روانى مرتبط با مفاهیم تعادلى ـ مرضى
در این بخش، به مجموعه اى از مفاهیم خلقى و روانى موجود در حدیث عقل و جهل اشاره مى شود. مفاهیم عاطفى ـ روانى بر چگونگى ابراز نیازها، خواسته ها، و عواطف، نحوه مدیریت اضطراب، خشم و تعارض هاى درونى در افراد سالم و بیمار، تمرکز دارند. مواردى از حدیث مزبور که در این گروه قرار مى گیرند، شامل مفاهیمى همچون خشنودى در مقابل قهر و خشم، رأفت و رحمت در مقابل قساوت، حبّ در مقابل بغض، شادى در مقابل اندوه، نشاط در مقابل کسالت و سردى، آسودگى خاطر در مقابل رنجش دل و غیره.
مفاهیم اجتماعى ـ فرهنگى مرتبط با مفاهیم مرضى ـ تعادلى
در این بخش، به مفاهیمى از حدیث جنود عقل و جهل و آیات قرآن اشاره مى شود که با افکار، رفتارها، باورها و ارزش ها، و کنش ها و واکنش هاى فرد در تعامل با دیگران و همچنین اثرات مثبت و منفى آنها در ارتباط است. براى نمونه، مى توان از مفاهیمى همچون دادگرى در مقابل ستم، عفت و پاک دامنى در مقابل هرزگى (میردریکوندى، 1389)، مدارا و خوش خویى در مقابل بدخویى (همان)، چشم پوشى (از خطاى دیگران) در مقابل انتقام جویى و
غیره نام برد. مثلاً، با استناد به آیات قرآن، به تبیین مفهوم دادگرى در مقابل ستم پرداخته مى شود.
با توجه به خصلت هاى مطرح در حدیث جنود عقل و جهل، افرادى که در زمره افراد عاقل و خردمند قرار مى گیرند، به لحاظ روانى از تعادل و سلامت برخوردارند. ازاین رو، در نظام روابط خود با محیط اطراف خود شامل اشخاص و پدیده هاى مادى و معنوى نیز، به تعادل و به طور سالم رفتار مى کنند؛ در مقابل، افراد جاهل و نادان، از تعادل خارجند و همچنین در برقرارى ارتباط با محیط پیرامون خود، دچار نقص و یا مشکل هستند. بنابراین، پژوهش حاضر، ویژگى هاى منسوب به عقل و جهل در حدیث مزبور را به عنوان یکى از محورهاى بحث خود، و نظام ارتباطى چهارگانه را به عنوان محورى دیگر، و ارتباط میان این دو محور با هم را، به منظور کشف راه کارهاى پیش گیرى و فروکاستن از اختلالات روانى مورد مطالعه قرار مى دهد.
نوع برداشت و طرز تفکر یک مکتب درباره جهان، تکیه گاه و مبنایى فکرى را براى آن مکتب فراهم مى کند، که به آن جهان بینى گفته مى شود. همه دین ها و آیین ها و مکاتب مبتنى بر نوعى جهان بینى هستند. تعبیر و تفسیر انسان از جهان، در قالب سه نوع جهان بینى فلسفى، علمى و مذهبى است (مطهرى، 1387، ج 6). تمرکز نوشتار حاضر بر آیات و روایات است که مبتنى بر جهان بینى مذهبى بنا نهاده شده اند.
قرآن، بر پایه جهان بینى اسلامى که نوعى از جهان بینى دینى است، پدیده ها را در هستى تفسیر مى کند. بر مبناى این جهان بینى، عالم هستى از یک مشیت حکیمانه الهى برخوردار است و بر اساس خیر و رحمت پروردگار و رسیدن موجودات به کمال شایسته خود استوار است. آفرینش هیچ موجودى بى هدف نیست، و آفریدگار آن هیچ مانندى ندارد: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیٌْ(شورى: 11). این آفریدگار در همه جا حضور دارد و از تمامى قصدها و نیت هاى قلبى و درونى موجودات آگاه است (ق: 16). در این نوع جهان بینى، خواست و مشیت خداوند، به شکل یک قانون کلى، یعنى تکامل موجودات در جهان، در جریان است. قضا و قدر الهى بر هستى حاکم است، اما تقدیر و سرنوشت اقوام فقط بر اساس خواست الهى و به اراده خود انسان ها تغییر مى کند (رعد: 11). پسند و ناپسند، زشت و زیبا همه به نوع رفتار انسان در جهان و نحوه برخورد او بستگى دارد و خوب و بد رفتار انسان، هم در این دنیا و هم در جهان آخرت، پیامدها و نتایجى را به دنبال خواهد داشت. بر اساس این جهان بینى، محور تمام اخلال هاى روانى، خود انسان و نوع رفتار و تناسب هاى رفتارى او با عوامل پیرامونش است (مطهرى، 1387، ج 6).
در جهان بینى اسلامى، وحى، فطرت و عقل وظیفه تنظیم روابط زندگى انسانى را به عهده دارند؛ چراکه هر انسانى براى سامان دهى زندگى خود، احتیاج به برقرارى ارتباط سالم و مناسب دارد.
روابط چهارسویه انسان و نقش آنها در پیش گیرى و برون رفت از اختلالات روانى
1. ارتباط با خدا
رابطه انسان با خدا گاهى به صورت ایمان، اعتقاد، بندگى، امید، خشنودى از خدا، حسن ظنّ و شکر و غیره است، که شامل همان مفاهیم تعادلى در گروه نشانه هاى اعتقادى ـ بینشى، خلقى ـ روانى و اجتماعى ـ فرهنگى برگرفته از حدیث جنود عقل و جهل مى شود؛ بدین معنا که چنانچه رابطه انسان با خدا، به صورت ایمان و بندگى و
مواردى از این دست باشد، یک رابطه مثبت و شکل گرفته فردى که این ارتباط را برقرار مى کند، از لحاظ روانى متعادل است؛ چراکه روابط انسان و خدا، دو طرفه و متقابل است. خدا موجودى خشک و بى روح نیست، همواره به او نزدیک است، و مایه آرامش قلب انسان اوست: أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(رعد: 28).
اما گاهى روابط انسان با خدا، به صورت کفر، نفاق، سوء ظنّ، قنوط، دشمنى، جحد و غیره است، که مفاهیم مرضى و بیمارگون نشانه هاى روان شناختى اختلال ها را دربر مى گیرد. در چنین حالتى، رابطه، شکل منفى داشته و فرد از لحاظ روان شناختى نامتعادل و یا گاه بیمار است.
2. ارتباط با دیگران
انسان ها در بسیارى از ابعاد وجودى خود، مانند ابعاد روان شناختى، اعتقادى ـ مذهبى، فرهنگى، نژادى و زبانى و غیره، با سایر افراد متفاوت هستند. بنابراین، نحوه ارتباط آنها با یکدیگر نیز متفاوت خواهد بود.
مسلمانان با یکدیگر رابطه برادرى دینى دارند و همگى فرزندان یک مکتب، یعنى قرآن و سنت هستند: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ(حجرات: 10). بر این اساس، روابط آنها بر پایه احسان و ایثار نسبت به یکدیگر قرار گرفته است. اما همین برادران دینى، در ارتباط با غیرمسلمانان، باید به اصول انسانى پایبند باشند و بر اساس قسط و عدل با آنان تعامل کنند (ممتحنه: 8؛ جوادى آملى، 1384). نه تنها در قرآن، بلکه در روایات نیز به این موضوع پرداخته شده است؛ همچنان که امیرالمؤمنین على علیه السلام در نامه خود به مالک اشتر در سفر به مصر، بر اساس همین اصل، چنین مى نویسد: ... وأَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعا ضَارِیا تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ امّا أَخٌ لَکَ فِى الدِّینِ وَ امّا نَظِیرٌ لَکَ فِى الْخَلْقِ... (نهج البلاغه، نامه 53)؛ دلت را از رحمت و محبّت و نرمش با مردم لبریز کن. مباد که چونان درنده اى شکارشان را غنیمت شمارى؛ زیرا آنان از دو دسته بیرون نیستند: یا در دین با تو برادرند و یا در آفرینش با تو برابر.
انسان مسلمان، در برخورد با مسلمانان دیگر و همچنین در برخورد با کافرانى که اصول انسانى را پایمال نکرده اند و عدالت را زیر پا نگذاشته اند، باید با احسان و ایثار و عدل و قسط رفتار کند. حتى در رابطه با کافران مهاجم، به ویژه در روش ها و گرایش هاى آنان نیز توصیه مى شود مسلمانان به گونه اى برخورد کنند که بر دشمنى ها افزوده نگردد (نحل: 125؛ انعام: 108).
ازآنجاکه کفر مراتبى دارد، برخورد با کفار در مرتبه نیز تفاوت خواهد داشت. بر این اساس، مطابق با آیات قرآن، در رابطه با کفارى که سر جنگ و ستیز با خدا و دین او دارند، باید با شدت و سختى رفتار کرد: أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ (فتح: 29)؛ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ (توبه: 73؛ تحریم: 9) و وَلِیَجِدُواْ فِیکُمْ غِلْظَةً (توبه: 123).
بنابراین، مبتنى بر آیاتى که ذکر آنها رفت، فرد مسلمان درصورتى که در برخورد با سایرین، با احسان و ایثار و عدل و قسط و مواردى از این دست، رفتار نکرد و نشانه هایى از ظلم، جور، پرخاشگرى، دشمنى با دیگران، دروغ، دورویى و غیره در رفتارها و اعمال او ظاهر شد، از این طریق به خود و دیگران آسیب مى رساند. در این صورت، رفتارهاى او با ملاک هاى عقلى و فطرى و آنچه وحى بدان راهنمایى مى کند، هماهنگى ندارد و از لحاظ روانى، در منظر قرآنى فردى نامتعادل و نابهنجار شناخته
مى شود. البته تکلیف برخورد با کافران و مشرکان مهاجم و ستیزه جو روشن است.
3. ارتباط با پدیده ها
پدیده هاى گوناگونى پیرامون انسان را فراگرفته اند، و انسان به ناچار، بر مبناى نیاز خود، درگیر رابطه با آنهاست. این پدیده ها شامل همه امور انتزاعى و عینى مانند زمان، حیوان، گیاه، اشیا و به طورکلى طبیعت است. گاه ارتباط انسان با این پدیده ها، به شکلى متعادل و در توازن است و در نتیجه، نفع آنها شامل حال خود انسان مى گردد، به نحوى که گویى آدمى آنها را در تسخیر خود درآورده است (انبیاء: 30؛ الحاقه: 7). این نوع رابطه، مصداق این بیت از سعدى که مى گوید:
ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند تا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى (گلستان سعدى).
اما گاه، رابطه انسان با اشیا و پدیده ها و حتى افکار، به فساد، تخریب، اسراف، اهمال، و چنین مواردى مى گراید. در این حالت، رابطه، منفى است؛ چراکه بر مبناى عقل و فطرت بشر قرارنگرفته وهمچنین وحى یاهمان دین را نقض مى کند. بر این اساس، رفتار فردى که چنین روابطى با محیط پیرامون خود برقرار مى نماید، از نگاه قرآن نابهنجار است.
4. ارتباط با خود
ارتباط انسان با خود بر پایه معرفت و شناختى است که از خویشتن به دست مى آورد. قرآن، نفس انسان را، به طور فطرى و سرشتى، آگاه نسبت به خود قلمداد مى کند، اگرچه گاه این بشر بصیر و دانا، بهانه هایى مى آورد (قیامت: 14). شناخت و معرفت نسبت به خود، از راه خودمرورى، خودیابى و به عبارت کلى تر، خودشناسى به دست مى آید. قرآن توصیه مى کند که انسان، جایگاه و موقعیت واقعى خویش را در عالم، آنچنان که هست بشناسد؛ چراکه شناخت حقیقت نفس، منجر به شناخت پرورگار مى شود.
درصورتى که آدمى به شناخت از فطرت و طبیعت خود دست یابد، متوجه مى شود که از سویى، جانشین خدا در زمین است و مى تواند به تمام کمالات و فضایل والا که مربوط به فطرت اوست، برسد (اسراء: 70؛ روم: 30)، به گونه اى که حتى نسبت به فرشتگان هم از مقامى والاتر برخوردار شود؛ بر اساس فطرت و سرشت انسانى که بر خداجویى بنا شده است، در مسیر کمال و سعادت ابدى قرار گیرد؛ و در همین سیر، به شکوفایى و رشد استعدادها و قابلیت هاى خود در حدّ اعلا دست یابد؛ چراکه به طور فطرى، بشر طالب نیکى، کمال و شکوفایى است (رهنمایى، 1387). بنابراین، ازآنجاکه حرکت در مسیر فطرت حقیقى و دین خواه، انسان را به کمال و سعادت ابدى مى رساند، لزوما صفات و ویژگى هاى تعادلى عقلى، در وجود او متجلى مى شود و در نتیجه، انسان از نابهنجارى ها در تمامى ابعاد درونى خود دور مى گردد.
از سوى دیگر، انسان با شناختى که از خویش به دست مى آورد، متوجه مى شود که بر اساس طبیعت ضعیف (نساء: 28) خود مى تواند به موجودى هم ردیف چهارپایان و یا حتى فروتر از آنها تبدیل گردد (اعراف: 179)؛ زیرا قلبى دارد که با آن فهم نمى کند، چشم هایى دارد که با آنها نمى بیند و گوش هایى دارد که با آنها نمى شنود. در این وضعیت، گاه به شدیدترین حالات روانى منفى مانند جهول، ظلوم، هلوع، جزوع، منوع و... متصف مى شود؛ گاه خود را فراموش مى کند، یا به خود دروغ مى گوید و مواردى از این دست. قرآن چنین انسانى
را نکوهش مى کند؛ چون همواره به خود ظلم کرده و بر همین اساس است که ظلم در قرآن سه نوع معرفى شده (ظلم به خدا، ظلم به دیگران و ظلم به خود)، که در همه موارد آن، آسیب و ضرر جدى به خود انسان بازمى گردد. این آسیب ها در تمامى ابعاد زندگى بشر آثار خود را بر جاى مى گذارد و مانع از رسیدن او به کمال و شکوفایى مى شود؛ چراکه قسمت عمده اى از سعادت بشر در گرو تنظیم یک رابطه مناسب و سالم با خود است، که همه روابط دیگر را تحت تأثیر قرار مى دهد (مطهرى، 1387، ج 6).
بحث و نتیجه گیرى
مقاله حاضر با هدف ارائه راه کارى براى پیش گیرى و فروکاستن از اختلال هاى روانى، درصدد مطالعه منابع دینى و در عین حال، روان شناختى برآمد. براى انجام پژوهش، از روش استنباطى و تحلیل مفاهیم استفاده شد. مبانى نظرى متناسب با موضوع پژوهش، در دو حوزه روان شناسى و دین، مورد بررسى قرار گرفت.
چنین مطرح شد که نظام روابط چهارگانه و ویژگى هاى منسوب به عقل و جهل در حدیث جنود عقل و جهل، دو محور اساسى بحث در زمینه کشف راه کارى براى پیش گیرى و یا فروکاستن از اختلال هاى روانى است. ارتباط بین این دو محور مورد بررسى و مطالعه قرار گرفت و در انتها نتایج ارائه شد.
بر مبناى جهان بینى که متکى بر آیات و روایات است، هر فردى براى سامان دهى زندگى خود، نیازمند برقرارى ارتباط مناسب و سالم با خدا، دیگران، محیط و خویشتن است. اختلال از آنجا ناشى مى شود که انسان در این روابط چهارسویه، دچار ضعف و نارسایى و ناکارآمدى شود. وقتى آدمى خود را به خوبى نشناسد و عزت نفس او ضعیف باشد، یا اینکه ارزش و اهمیت وجودى اشیا و اشخاص را به درستى و آنچنان که هست درک نکند، و یا براى رابطه خود با خدا ارزشى قایل نباشد، بنا بر ملاک هاى تشخیصى مطرح در متون دینى، دچار بى تعادلى، نقص و بیمارى مى گردد.
به تناسب ضعف در یک و یا چند مورد از موارد ارتباطى انسان، اختلال مى تواند شدیدتر و عوارض آن پایدارتر و به لحاظ بالینى بااهمیت باشد؛ و نشانه هاى مرضى که در دو مقوله عقل و جهل و در سه گروه اعتقادى ـ بینشى، روانى ـ عاطفى، و اجتماعى ـ فرهنگى، بیان شد، بروز پیدا کند؛ چراکه در تمامى موارد، آثارى از ارتباط هاى چهارسویه انسان با خدا، اشخاص، محیط و خود مشهود است. بنابراین، اختلال در هریک از این روابط، مى تواند نشانه هایى همچون ضعف اعتماد به نفس، نارسایى در درک واقعیت ها، اضطراب، ترس، دلهره، بى قرارى، افسردگى و غیره را به وجود آورد و به هر میزان روابط چهارسویه انسان در پرتو جهان بینى مذهبى نظام مندتر و سامان یافته تر باشد، مسیر رهایى و برون رفت وى از تیررس اختلالات روانى روشن تر و هموارتر خواهد بود.
آیات و روایات، در بسیارى از ابعاد زندگى بشر، از جمله ابعاد روان شناختى وجود انسان وارد شده، دستورالعمل هایى را براى رشد و تعالى روانى و معنوى او ارائه مى کنند. همچنین در قالب داستان و روایت، به شکل توصیفى و توضیحى مطالبى را براى پیش گیرى از آسیب هایى که منجر به متوقف ماندن و یا افول روانى و معنوى انسان مى شوند، مطرح مى کنند. اگرچه مفاهیم بسیارى را مى توان از آیات قرآن اقتباس نمود، اما جست وجوى صرف مفاهیم کافى نیست، و باید آنها را از بعد روان شناختى، پردازش و تجزیه و تحلیل کرد؛ چنین
امرى، علاوه بر بررسى هاى بنیادین، نیاز به پژوهش هاى میدانى و مداخله اى نیز دارد. براى نمونه، در بررسى مفهوم تکبر، به وسیله پژوهش هاى بنیادین، از جمله پژوهش حاضر، مى توان به غیرتعادلى بودن آن در آیات و روایات پى برد. اما بررسى اینکه آیا تکبر، در علم روان شناسى نیز همچنان غیرتعادلى در نظر گرفته مى شود، احتیاج به پژوهش هاى میدانى و گاه مداخله اى دارد. مثلاً، از طریق تحلیل عوامل، تهیه و اجراى پرسش نامه و بررسى آن در بیماران روانى که مصداق این ویژگى خلقى، در رفتار آنها دیده مى شود، در برقرارى ارتباط معنایى و محتوایى مفاهیم در روان شناسى و قرآن مى توانند کمک کننده باشند. البته در مقاله حاضر به پژوهش هاى نوشتارى استناد مى شود، اما براى بررسى هاى میدانى و بالینى در این زمینه، به نظر مى رسد مطالعات و پژوهش هاى بنیادین دیگرى باید صورت پذیرد که از گنجایش و مجال این مقاله خارج است.
··· منابع
ابن شعبه حرّانى، حسن بن على، 1382، تحف العقول، ترجمه احمد جنتى، تهران، امیرکبیر.
ابوترابى، على، 1386، نقد ملاک هاى بهنجارى در روان شناسى با نگرش به منابع اسلامى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
اتکینسون، آر. ال. و همکاران، 1384، زمینه روان شناسى هیلگارد، ترجمه محمدنقى براهنى و دیگران، تهران، رشد.
استرنبرگ، رابرت، جى.، 1385، روان شناسى شناختى، ترجمه م. وفایى، تهران، دانشگاه تربیت مدرس.
پاشاشریفى، ح.، 1376، نظریه و کاربرد آزمون هاى هوش و شخصیت، تهران، سخن.
تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، بى تا، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه محمدعلى انصارى، تهران، دارالکتاب.
جوادى آملى، عبداللّه، 1384، انتظار بشر از دین،چ سوم،قم، اسراء.
رهنمایى، سیداحمد، 1387، درآمدى بر فلسفه تعلیم و تربیت، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
شهیدى، شهریار و سعیده فرج نیا، 1391، ساخت و اعتباریابى پرسشنامه سنجش نگرش معنوى، روان شناسى و دین، سال پنجم، ش سوم، ص 97ـ115.
طاهرى، حبیب اللّه، 1388، نقش باورهاى دینى در رفع نگرانى ها، قم، زائر.
طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1382، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسین.
عثمان، ع.، 1373، روان شناسى از دیدگاه غزالى و دانشمندان اسلامى، ترجمه محمدباقر حجتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
کلینى، محمدبن یعقوب، 1372، اصول کافى، ترجمه و شرح محمدباقر کمره اى، تهران، اسوه.
محمدى رى شهرى، محمد، 1386، میزان الحکمة، ترجمه حمیدرضا شیخى، قم، دارالحدیث.
محمدى رى شهرى، محمد و رضا برنجکار، 1386، دانشنامه عقاید اسلامى، قم، دارالحدیث.
مطهرى، مرتضى، 1387، مجموعه آثار، چ دوم، تهران، صدرا، ج 6.
منطقى، مرتضى، 1370، سبب شناسى و درمان بیمارى هاى روانى در قلمرو اسلامى، تهران، جهاد دانشگاهى.
میردریکوندى، رحیم، 1389، عقل دینى و هوش روان شناختى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
Kazdin, E. A., 2000, Encyclopedia of Psychology, American Psychology Association, NY.
Retrieved from http://books.google.com.
Richards, P. S., & A. E. Bergin, (ed.), 2000, Handbook of Psychotherapy and religious diversity. Washington, DC: American Psychological Association.
Richards, P. S., & A. E. Bergin, 1997, A Spiritual Strategy for Counseling and Psychotherapy, Washington, DC: American Psychological Association.
Richards, P. S., & A. E. Bergin, 2004, Casebook for a Spiritual Strategy in Counseling and Psychotherapy, Washington, DC: American Psychological Association.