معرفت، سال بیست و سوم، شماره دهم، پیاپی 205، دی 1393، صفحات 69-

    چگونگى تأثیر توکّل در درمان حُزن از منظر قرآن و حدیث

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    علی ملکوتی نیا / *دکتری - علوم و معارف نهج‌ البلاغه دانشگاه قرآن و حدیث / alim2200@gmail.com
    زینب‌سادات نیکویی روزبهانی / *دانشجوی کارشناسی ارشد - علوم حدیث دانشگاه قرآن و حدیث / Z.sadat@mihanmail.ir
    چکیده: 
    حُزن و اندوهِ شدید و مداوم، از جمله بیمارى هاى روحى و اخلاقى است که آسیب هاى گوناگونى را در جسم، جان و رفتار آدمى بر جاى مى گذارد. درمان این بیمارى، از دغدغه هاى اندیشمندان علوم اسلامى و پژوهشگران روان شناسى بوده است. از منظر قرآن و حدیث نیز، یکى از راه هاى از میان بردن حُزن در زندگى، «توکّل به خدا» معرفى شده است.      پرسش اساسى این است که توکّل، چگونه باعث برطرف شدن حُزن و افزایش شادکامى انسان در سختى هاى زندگى مى شود؟ مقاله حاضر با روش کتابخانه اى و تحلیل محتوا، به تبیینِ مفهوم توکّل و کاربرد آن در «حُزن زدایى» مى پردازد و پس از مطالعه و بررسى متون اسلامى (قرآن و حدیث) به این نتیجه مى رسد که توکّل و اعتماد به خداوند، با تغییر و اصلاح شناخت آدمى در حوزه هاى عاطفى و رفتارى انسان تأثیر مى گذارد که حاصل آن، صبر در ناملایمات، زهد در تمایلات و شادابى و تلاش در کارها خواهد بود. نتیجه اینکه براى رهایى از اندوه، باید «توکّل به خدا» را در انسان ها به وجود آورد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال بیست و سوم ـ شماره 205 -دی 1393

     

     على ملکوتى نیا[1]

    زینب سادات نیکویى روزبهانى[2]

    چکیده

    حُزن و اندوهِ شدید و مداوم، از جمله بیمارى هاى روحى و اخلاقى است که آسیب هاى گوناگونى را در جسم، جان و رفتار آدمى بر جاى مى گذارد. درمان این بیمارى، از دغدغه هاى اندیشمندان علوم اسلامى و پژوهشگران روان شناسى بوده است. از منظر قرآن و حدیث نیز، یکى از راه هاى از میان بردن حُزن در زندگى، «توکّل به خدا» معرفى شده است.

         پرسش اساسى این است که توکّل، چگونه باعث برطرف شدن حُزن و افزایش شادکامى انسان در سختى هاى زندگى مى شود؟ مقاله حاضر با روش کتابخانه اى و تحلیل محتوا، به تبیینِ مفهوم توکّل و کاربرد آن در «حُزن زدایى» مى پردازد و پس از مطالعه و بررسى متون اسلامى (قرآن و حدیث) به این نتیجه مى رسد که توکّل و اعتماد به خداوند، با تغییر و اصلاح شناخت آدمى در حوزه هاى عاطفى و رفتارى انسان تأثیر مى گذارد که حاصل آن، صبر در ناملایمات، زهد در تمایلات و شادابى و تلاش در کارها خواهد بود. نتیجه اینکه براى رهایى از اندوه، باید «توکّل به خدا» را در انسان ها به وجود آورد.

    کلیدواژه ها: توکّل، اعتماد به خدا، حُزن، غم زدایى، شادکامى، سختى هاى زندگى، قرآن و حدیث.



    [1] دانش آموخته حوزه علمیه قم و کارشناس ارشد اخلاق و پژوهشگر پژوهشگاه قرآن و حدیث.
    alim2200@gmail.com

    [2] دانشجوى کارشناسى علوم حدیث دانشگاه قرآن و حدیث. Z.sadat@mihanmail.ir

    دریافت: 15/4/93               پذیرش: 19/8/93


    مقدّمه

    امروزه رشد روزافزون شهرنشینى، زندگى صنعتى، تغییرات سریع اجتماعى، اضطراب هاى شغلى و خانوادگى و ده ها عامل دیگر، روح و روان انسان ها را خسته و آزرده ساخته و موجبات حُزن و کسالت افراد را فراهم آورده است. به موازات آن، برخى از ناهنجارى ها در جامعه همچون نارضایتى، تشویش هاى آزاردهنده، افسردگى، رنجورى بدن، اهمال کارى و خودنمایى در تکالیف دینى ظهور یافته است.

    ازآنجاکه حُزن و افسردگى روحى مى تواند یکى از موانع جدى در مسیر حرکت مادى، تلاش و سلوک اخلاقى افراد به شمار آید، مقابله معنوى با تنیدگى ها (فشارهاى روحى) بخصوص درمان حُزن و اندوه، همواره مورد توجه فلاسفه و اندیشمندان علوم اسلامى بوده است.

    در دوازده قرن پیش از این، ابویوسف بن اسحاق کِندى معروف به فیلسوف عرب و اولین فیلسوف اسلام، رساله اى در رابطه با راه کارهاى مقابله با حُزن و اندوه با عنوان فى الحیلة لدفع الاحزان نوشت. وى در این رساله با رویکردى فیلسوفانه و ناظر به روان شناسى اخلاقى، ده راه حل به نحو تفصیلى براى درمان اندوه ارائه نمود.

    ایشان در رساله خود با آسیب شناسى ریشه اى به سبب شناسى حُزن مى پردازد و معتقد مى شود: سبب حُزن، یا فقدان محبوب و یا عدم تحقق مطلوب مى باشد و ریشه آن دلبستگى به دنیاست (بدوى، 1427ق، ص 309) و بردگى دنیا و وابستگى به آن به بالا بردن نیازهاى غیرضرورى مى انجامد که موجب مصرفى شدن انسان مى گردد و همین امر موجب حُزن مى شود. ولى نگاه ابزارى به دنیا و استفاده به قدر نیاز از آن، حُزن و اندوه را از میان مى برد. بنابراین علت مبتلا شدن به حُزن و اندوه، وابستگى و دلبستگى است و خاصیت اشیاى مادى این است که دلبستگى مى آورد. چاره کار آن است که یا نفس را قوى کنید و یا نیازتان را کم کنید (همان).

    مَدار توجهِ کندى در راه حل هاى ده گانه بر واقعیت شناسى دنیا و پرهیز از دلبستگى به آن استوار است و در جاى جاى نوشته اش بر زودگذر بودن دنیا و تغییر و دگرگونى آن تصریح نموده و به دل کندن از آن سفارش مى کند. ولى در این میان، سخنى از نقش توکّل به خداوند را پیش نمى کشد تا کارکرد آن را در رفع و دفع اندوه به بحث بگذارد.

    پس از او، ابن حزم اندلسى (456ـ384ق) از جمله فیلسوفان و بزرگان مغرب اسلامى نیز با نظریه خود تحت عنوان طَردُ الهمّ بر این باور است که تمام انسان ها در همه افعالى که انجام مى دهند هدفى جز دور کردن غم و اندوه ندارند و دور کردن غم و اندوه، گرایشى است که از ابتداى آفرینش عالم تا انتهاى آن بر همه امت ها حاکم بوده است (اندلسى، 1961م، ص 14). ابن حزم در پاسخ به این سؤال که انسان چگونه غم و اندوه را از خود دور کند؟ پاسخ مى دهد: توجه به خداى تعالى با عمل براى آخرت مى تواند غم و اندوه را از آدمیان بزداید (همان، ص 15).

    بعد از آنها، خواجه نصیرالدین طوسى (597ق( نیز در کتاب اخلاق ناصرى همان گفته هاى کندى را با تعبیراتى دیگر تکرار مى کند و حتى از او و رساله وى نیز نام مى برد. وى معتقد است: حُزن، نوعى بیمارى است که سبب آن حِرص، شَرَه و حسرت مى باشد (طوسى، 1373، ص 196) و راه درمان آن در بخش شناخت، توجه به ناپایدارى دنیا و در قسمت رفتار، قناعت به قدر حاجت و سدّ ضرورت و در ساحت عاطفه، زهد و

    دل بریدن از دنیا است. ایشان با ذکر سخنى از سقراط مى نویسد: از سقراط پرسیدند که سبب فرط نشاط و قلّت حُزن تو چیست؟ گفت: آنکه من دل بر چیزى ننهم که چون مفقود شود اندوهگین شوم (همان، ص 200). به این ترتیب، به بحث علاج حُزن در چهار صفحه خاتمه مى دهد و هیچ گاه حرفى از توکّل به میان نمى آورد.

    در میان پژوهش هاى معاصر نیز شاهد ظهور تحقیقاتى هستیم که نشانگر توجه محققان علوم اسلامى و پژوهشگران روان شناسى به مسئله حُزن و شادى است که کوشیده اند با کمک توکّل به درمان نارضایتى، پریشان حالى و رفع غم هاى آزاردهنده بپردازند.

    از جمله پژوهش هاى یادشده، مى توان به کتاب الگوى اسلامى شادکامى با رویکرد روان شناسى مثبت گرا اشاره کرد (پسندیده، 1391)، نگارنده کتاب مزبور، احساس بى پشتوانگى را یکى از عوامل نارضایتى، ناکامى و اندوه در موقعیت هاى مختلف زندگى (خوشایند و ناخوشایند) مى داند. وى از توکّل با عنوان خداتکیه گاهى تعبیر نموده و معتقد است: براى برطرف کردن شرّ و ناخوشایندى و براى کسب خیر و خوشایندى، راهى جز توکّل بر خداوند متعال وجود ندارد (همان، ص 185).

    بررسى هاى علمى نیز نشان مى دهد کسانى که احساس وابستگى و ارتباط متعالى دارند و از اطاعت خداوند در زندگى شان لذت مى برند از سلامت جسمى و روانى بیشترى بهره مندند (احمدى و هراتیان، 1391). باورها و رفتارهایى از قبیل توکّل به خداوند، صبر، دعا، زیارت و غیره مى توانند از طریق ایجاد امید به نگرش هاى مثبت، باعث آرامش درونى فرد شوند. باور به اینکه خدایى هست که موقعیت ها را کنترل مى کند، تا حد زیادى اضطراب مرتبط با موقعیت را کاهش مى دهد و مى توان از طریق اتکا و توسل به خداوند، اثر موقعیت هاى غیرقابل کنترل را به کنترل درآورد (همان).

    امام زین العابدین علیه السلام نیز به هنگام نیایش با خداوند سبحان، ذات اقدس وى را وسیله جبرانِ ناتوانى و تقویت کننده انسان در سختى هاى زندگى مى داند و او را برطرف کننده اندوه و دورکننده غم ها خطاب مى کند و از درگاه وى براى رفع غم و اندوه، توکّل را به عنوان دارویى نجات بخش درخواست مى نماید (صحیفه سجادیه، 1379، دعاى 54، ص 261).

    بنابراین، شکى نیست که توکّل در پیش گیرى و درمان بسیارى از مشکلات، همچون کم صبرى، غم زدگى، کسالت، پریشانى، ترس و بى تابى در مصیبت ها و گرفتارى ها، بداخلاقى، و مشاجرات، نقشى بى بدیل داشته و یکى از راه هاى ایجاد شادکامى در زندگى به شمار مى آید که برخى از آیات قرآن و احادیث معصومان علیهم السلام به این مهم اشاره مى کنند.

    سؤال اصلى پژوهش حاضر، این است که توکّل چگونه باعث برطرف شدن غم ها و افزایش شادکامى انسان در سختى هاى زندگى مى شود؟

    سؤالات فرعى نیز عبارتند از:

    1. حُزن چیست و چه آثارى را بر جاى مى گذارد؟

    2. چرا و در چه شرایطى انسان ها به غم و اندوه دچار مى شوند؟

    3. توکّل چیست و عناصر مهم آن کدام است؟

    این نوشتار مى کوشد با بررسى آیات قرآن و روایات اسلامى، پاسخى درست براى سؤالات یادشده بیابد.

    آنچه تلاش نویسنده را از پژوهش هاى دیگران در این حوزه، متمایز و برجسته میسازد، مفهوم شناسى جامع براى حُزن و توکّل و نیز تبیین چگونگى تأثیرگذارى توکّل

    در درمان حُزن از نگاه قرآن و حدیث مى باشد. ازاین رو، با بررسى زمینه ها و اسباب ظهور حُزن در زندگى، کاربرد توکّل و درمانگرى آن را در دفع و رفع این زمینه ها و اسباب یادآور مى شود. در ادامه، با تبیین مفاهیم حُزن و توکّل و ذکر آثار آن دو در زندگى بحث را پى مى گیریم.

    1. مفهوم شناسى

    1ـ1. مفهوم شناسى حُزن

    بى تردید، موفقیت در تمام عرصه هاى زندگى جز با تلاش به دست نمى آید و تلاش، نیازمند نشاط و شادابى است و نقطه مقابلِ شادى، حُزن و اندوه مى باشد. حُزن به معناى گرفتگى مخصوص در قلب (مصطفوى، 1360، ج 2، ص 209) و سختى در نَفس است که از غم و اندوه در جان آدمى حاصل مى شود. نقطه مقابل و ضدّ آن، فَرَح و شادى است (راغب اصفهانى، 1374، ج 1، ص 478). حزن در اصطلاح نیز عبارت است از: حالتى که بر اثر وقوع ناخوشایند و یا به خاطر از دست دادن محبوب، حاصل مى شود (ابن حُمید، 1419ـ1420ق، ج 10، ص 4407). در ارزیابى و ارزش گذارى، حزن را به حزن مثبت و حزن منفى تقسیم مى کنند. حُزن مثبت و پسندیده، آن است که انگیزه آفرین و تحرک بخش باشد. آنجا که خداوند در وحى به حضرت عیسى علیه السلام او را به اندوهگین بودن ترغیب مى کند و مى فرماید: اکْحُلْ عَینَیکَ بمِیلِ الحُزنِ إذا ضَحِکَ البَطّالونَ (محمدى رى شهرى، 1379، ج 3، ص 75، ح 3981) (آن گاه که هرزگان مى خندند، تو با میلِ اندوه بر چشمانت سرمه بکش!) و یا آنچه در روایت آمده که فرمود: نَفَسُ المَهْمومِ لَنا المُغْتَمِّ لظُلْمِنا تَسْبیحٌ، و هَمُّهُ لأمْرِنا عِبادَةٌ (همان، ح 3983)؛ کسى که براى ما نگران باشد و به خاطر ستمى که بر ما برود غمگین بشود، نفس کشیدنش، تسبیح و غم خوارى اش براى ما عبادت است. حُزن منفى، آن است که پژمردگى و نامیدى بر جاى بگذارد و مانع از فعالیت هاى فردى و اجتماعى گردد؛ مانند آنچه خداوند فرموده است: وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ(آل عمران: 139)؛ و هرگز (در برابر دشمن) سست نشوید و (از مصائبى که بر شما وارد مى شود) غمگین مباشید که شما برترید اگر مؤمن (واقعى) باشید.

    در جاى دیگر، قرآن کریم به هر دو نوعِ حُزن اشاره کرده و مى فرماید: إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یدْعُوکُمْ فى أُخْراکُمْ فَأَثابَکُمْ غَمّا بِغَمٍّ لِکَیلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَکُمْ وَلا ما أَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُون (آل عمران: 153)؛ آن گاه که به دوردست ها مى گریختید و به کسى توجه نمى کردید و رسول خدا شما را در آخر سپاهتان فرامى خواند، پس (خداوند) شما را اندوهى روى اندوهى جزا داد (اندوه مخالفت امر و شکست در جنگ) تا (ایمانتان قوى شود و) هیچ گاه به آنچه از دستتان رفته و به آنچه (از مصائب و ضرر) به شما رسیده غمگین نشوید و خدا به آنچه مى کنید آگاه است.

    به عبارت دیگر، حُزن منفى از سوى شیطان، و حُزن مثبت، عنایتِ خداى رحمان است؛ مانند این عبارت که فرمود: إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّیطانِ لِیحْزُنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیسَ بِضارِّهِمْ شَیئا إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُون (مجادله: 10)؛ جز این نیست نجوا(یى که کافران و منافقان انجام مى دهند) از جانب شیطان است تا کسانى را که ایمان آورده اند محزون و نگران کنند، حال آنکه (شیطان و آن نجواها) هیچ ضررى جز به اذن خدا بر آنها وارد نمى سازد و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل نمایند.

    با این توضیح، روشن مى شود که حُزن مثبت،

    احساسى سخت و سنگین است که در رابطه با مطلوبى اخروى به وجود مى آید. این نوع از حُزن در نگاه دین کاملاً مورد پذیرش است و نه تنها از آن منع نشده، بلکه ائمّه اطهار علیهم السلام به آن سفارش نموده اند؛ مانند آنچه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید: مَا عُبِدَاللّه علَى مِثلِ طُولِ الحُزنِ (طبرسى، 1392ق، ص 462)؛ خداوند توسط چنین حزنى عبادت مى شود. و یا امام سجاد علیه السلام مى فرماید: اِنّ الله یحِبُّ کُلَّ قَلبٍ حَزینٍ (کلینى، 1407ق، ج 2، ص 99)؛ خداوند، قلب محزون را دوست دارد. در این گونه موارد، پیامبر صلى الله علیه و آلهو ائمه اطهار علیهم السلام مرادشان از حزن، حُزن مثبت است. ولى حُزن منفى؛ احساسى سخت و سنگین است که موجب انقباض روح و فقدان هیجان مى شود؛ به گونه اى که افسردگى و پژمردگى، تمام صحنه دل انسان را فرامى گیرد و شادابى و نشاط را از دل به کنارى زده و مانع از فعالیت هاى فردى و اجتماعى مى گردد و دیگر نمى گذارد انسان به صورت فعال، مؤثر و مفید واقع شود. به عبارت دیگر، رسالتِ حُزن و اندوه، بازدارندگى از تلاش، مانع شدن انجام اعمال عبادى و کوتاهى در وظایف بندگى است (صحیفه سجادیه، 1379، دعاى هفتم، ص 54). به این جهت، حُزن، موجب کسالت (سستى و تنبلى) مى گردد که از منظر روایات اسلامى، دشمن تلاش و کوشش انسان به شمار مى آید (کلینى، 1407ق، ج 5، ص 85). همچنین پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، تشتّت فکر را از آثار اندوه، قلمداد نموده و فرموده است: مَن کَثُرَ هَمُّهُ افتَرَقَ قَلبُهُ فى أودِیةٍ شَتّى فَلَم یبالِ اللّهَ عزوجل أیها سَلَکَ... (محمدى رى شهرى، 1380، ج 2، ص 959)؛ هر که اندوهش بسیار گردد، دلش در وادى هاى گوناگون افتد و از خدا پروا نکند که در کدام وادى رود.

    در نتیجه، کسى که در اندوه دایم به سر مى برد، سرگردانى و ناآرامى نصیبش مى گردد و هرگز به کامیابى دست نمى یابد. همان گونه که امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمود: مَنِ اهتَمَّ بِرِزقِ غَدٍ لَم یفلِح أبَدا (تمیمى آمدى، 1366، ص 397، ح 9208)؛ هر کس اندوه روزىِ فردا را داشته باشد هرگز کامیاب نگردد.

    علاوه بر موارد یادشده، اهمال کارى، خودنمایى در تکالیف دینى، رنجورى بدن، بیمارى جان و پیرى نیز از دیگر آثار حزن و اندوه مى باشد که در احادیث اسلامى به آنها اشاره شده است؛ ازجمله: مَن کَثُرَ هَمّهُ سَقُمَ بَدنُه، الهَمُّ نِصفُ الهَرَمِ، الهمُّ ینحِلُ البَدنَ، الغَمُّ مَرَضُ النَّفْسِ و... (ر.ک: محمدى رى شهرى، 1379، ج 3، ص 62، ح 3918ـ3925).

    آثار مزبور که رهاورد حُزن مى باشد، نشاط و شادکامى را از میان برمى دارد و باید براى نجات از اندوه و سستى به سایه توکّل پناه برد؛ چراکه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: نِعمَ الطارِد لِلهَمّ الرضا بالقضاء (تمیمى آمدى، 1366، ص 104، ح 1843) و نِعمَ الطارِد لِلهَمّ الاتّکال على القَدَر (همان، ح 1850).

    یعنى: رضایت به قضا و اعتماد به قَدَر، بهترین زداینده غم مى باشد که این دو از لوازم توکّل محسوب مى شوند و مراد از قضا و قدر در اینجا، همان قوانین آفرینش مربوط به انسان ها و جامعه است. چون انسان در آمد و شُد بسیارى از حوادث عالم هستى، نقشى ندارد ولى اثر وضعى و طبیعى آنها ایجاد حُزن و اندوه در وجود آدمى است. انسان با اعتقاد و علم به اینکه در برخى از وقایع، موجودى دست بسته است، مى تواند با رضامندى و توکّل، غم و غصه را از وجود خود دور کند.


    2ـ1. مفهوم شناسى توکّل

    توکّل و اعتماد به خدا، یکى از مفاهیم بنیادین و پُردامنه در اخلاق و عرفان اسلامى است که در میان آموزه هاى قرآن و حدیث، جایگاه بلند و اهمیت فراوانى یافته است؛ از جمله به عنوان پایه ایمان (الإیمانُ لَهُ أرکانٌ أربعَةٌ: التَّوکُّلُ علَى اللّهِ، و...) (کلینى، 1407ق، ج 2، ص 47)، بهترین تکیه گاه (التَّوکُّلُ خَیرُ عِمادٍ) (تمیمى آمدى، 1366، ص 492)، بهترین اعمال (لَیسَ شَى ءٌ عِنْدِى أَفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَى وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ) (مجلسى، 1403ق، ج 74، ص 21) و بهاىِ هر چیز گران و نردبانِ رسیدن به هر بلندایى (الثِّقَةُ باللّهِ تعالى ثَمَنٌ لِکُلِّ غالٍ، و سُلَّمٌ إلى کُلِّ عالٍ) (همان، ج 78، ص 364) محسوب شده است. و نیز در روایات اسلامى صفاتى همچون صبر، رضا، زهد و اخلاص از آثار توکّل به شمار مى آید (محمدى رى شهرى، 1379، ج 13، ص 457، ح 22553ـ22522). به نظر مى رسد این جایگاه رفیع، حکایت از کارآیى توکّل در تنظیم اندیشه و رفتار آدمى دارد. ازاین رو، فهم درستِ مفهوم توکّل و کارکرد آن، نتایج زرینى را به دنبال خواهد داشت.

    1ـ2ـ1. معناى لغوى توکّل: راغب اصفهانى در معناى توکّل مى نویسد: توکّل بر خدا، واگذارى کار و تکیه کردن به اوست (راغب اصفهانى، 1374، ذیل واژه وکل). مصطفوى نیز توکّل را به اعتماد على الغیر و تخلیة الأمر الیه (مصطفوى، بى تا، ج 13، ص 193) معنا مى کند. طبرى، توکّل را اعتماد به خدا، راضى بودن به رضاى او و تسلیم بودن مى داند (طبرى، 1412ق، ج 9، ص 6؛ ج 19، ص 36). زمخشرى نیز آن را واگذارى امور به خدا و ترسیدن از ذات حق، تعریف مى کند (زمخشرى، 1407ق، ج 2، ص 196و364). همین معنا را مى توان در بیان نورانى امیرالمؤمنین على علیه السلام یافت که فرمودند: التَّوکُّلُ التَّبَرِّى مِن الحَولِ و القُوَّةِ، و انتِظارُ ما یأتى بِهِ القَدَرُ (تمیمى آمدى، 1366، ح 1916)؛ توکّل، مبرّا شدن از نیرو و توانایى [خود ]و چشم به راه مقدّرات بودن است؛ چراکه انسان در فرهنگ قرآن و حدیث، فقیر محض بوده و وجودى وابسته و غیرمستقل دارد (جوادى آملى، 1386، ص 157). ازاین رو، باید در همه کارها خود را جاهل و عاجز بداند و کار خود را به خداى دانا و توانا واگذار کند تا او براساس مصلحت و حکمت، هر آنچه را خیر و سعادت مى داند به عمل آورد. بر همین مبنا، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهحکایت انسان و خداوند را حکایتِ بیمار و طبیب دانسته و مى فرمایند: وَهَلْ رَأَیتَ یا عَبْدَاللَّهِ طَبِیبا کَانَ دَوَاؤُهُ لِلْمَرْضَى عَلَى حَسَبِ اقْتِرَاحَاتِهِمْ، وَ إِنَّمَا یفْعَلُ بِهِمْ مَا یعْلَمُ صَلَاحَهُمْ فِیهِ، أَحَبَّهُ الْعَلِیلُ أَوْ کَرِهَهُ، فَأَنْتُمُ الْمَرْضَى وَ اللَّهُ طَبِیبُکُمْ، فَإِنِ انْقَدْتُمْ لِدَوَائِهِ شَفَاکُمْ، وَإِنْ تَمَرَّدْتُمْ عَلَیهِ أَسْقَمَکُم (محمدى رى شهرى، 1386، ج 4، ص 177، ح 2506)؛ آیا تاکنون پزشکى را دیده اى که داروهایش به پیشنهاد بیمارانش باشد؟! بلکه با بیمار آن گونه رفتار مى کند که مى داند صلاح وى در آن است؛ چه بیمار دوست داشته باشد و چه دوست نداشته باشد. شما بیمار هستید و خدا پزشک شماست. اگر به داروى او گردن نهادید، شفا پیدا مى کنید و اگر از فرمانش سرپیچى کردید بیمار مى شوید.

    بنابراین، توکّل در لغت، به معناى اعتماد و واگذارى امور به خداوند متعال خواهد بود.

    2ـ2ـ1. معناى اصطلاحى توکّل: در معناى اصطلاحى توکّل، آنچه در این نوشتار مدنظر است و از مجموع بررسى ها به دست مى آید، آنکه توکّل داراى سه عنصر اصلى است: اعتماد، واگذارى و اقدام متوکّلانه (ر.ک: جوادى آملى،

    1379، ص 363؛ راغب اصفهانى، بى تا، ص 882؛ مصطفوى،بى تا،ج13،ص193؛مصباح،1390،ص 17و18).

    به عبارت دیگر، توکّل یعنى انسان در پیمودن راه حق، چه از جنبه مثبت و چه از جنبه منفى، به خود تزلزل راه ندهد و مطمئن باشد که اگر در جریان زندگى، هدف صحیح و خداپسند خود را در نظر بگیرد و فعالیت خود را متوجه انجام وظیفه کند و کار خود را به خدا واگذارد، خداوند او را تحت حمایت خود قرار مى دهد (مطهرى، بى تا، ج 1، ص 411و413).

    خلاصه اینکه توکّل، عهده دار شدن کار است در قسمتى که مربوط به انسان است و واگذار کردن به خداست در قسمت دیگر؛ و واگذار کردن به خدا به این معناست که در عالم، حسابى هست که چنانچه در شرایطى شما به وظیفه تان عمل کنید، او به کمک شما برمى خیزد. چون از نظر فلسفى، دنیا یک واحد جاندار و ذى شعور است؛ این واحد ذى شعور نسبت به افرادى که در راه حقیقت، فعالیت مى کنند و افرادى که در راه غیرحقیقت، فعالیت مى کنند بى طرف نیست (مطهرى، 1390، ص 43و44).

    آنچه درباره تفسیر توکّل نقل شده است با همین تعریف اصطلاحى سازگارتر است که جبرئیل در پاسخ به سؤال پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهدرباره توکّل فرمود: العِلمُ بأنّ المَخلوقَ لا یضُرُّ ولا ینفَعُ، ولا یعطى ولا یمنَعُ، واستِعمالُ الیأسِ مِن الخَلقِ، فإذا کانَ العَبدُ کذلکَ لَم یعمَلْ لأحَدٍ سِوَى اللّهِ، و لَم یرْجُ و لَم یخَفْ سِوَى اللّهِ، ولَم یطمَعْ فى أحَدٍ سِوَى اللّهِ، فهذا هُو التَّوکُّلُ (مجلسى، 1403ق، ج 77، ص 20، ح 4)؛ توکّل، دانستن این مطلب است که مخلوق نه زیانى مى زند و نه سودى مى رساند نه مى بخشد و نه جلوگیرى مى کند، و چشم امید برکَندن از خلق. هرگاه بنده چنین باشد، دیگر براى کسى جز خداوند کار نمى کند و امید و بیمش از کسى جز خداوند نیست و چشم طمع به هیچ کس جز خدا ندارد. این است توکّل.

    امیرالمؤمنین على علیه السلام نیز همین معنا را به زبان دیگرى فرموده اند: حَسبُکَ مِن تَوکُّلِکَ أن لا تَرى لِرِزقِکَ مُجرِیا إلّا اللّهَ سُبحانَهُ (همان، ج 71، ص 156، ح 74)؛ از توکّلت تو را همین بس که براى خود روزى رسانى جز خداوند سبحان نبینى.

    امام صادق علیه السلام نیز فرمودند: مِن التَّوَکُّلِ أن لا تَخافَ مَع اللّهِ غَیرَهُ (همان، ج 71، ص 147، ح 42)؛ از [نشانه] توکّل این است که با وجود خدا از غیر او نترسى.

    از مجموعه این روایات چنین برمى آید که توکّل، اعتماد و اطمینان قلبى به خداست که در شناختِ انسان، رفتار و عواطفِ او تأثیر مى گذارد و موجب آرامش، نیرومندى و اقدام مى گردد.

    با این بیان، توکّل، مفهومى کاملاً پویا دارد و با تلاش انسان، سازگار است؛ چراکه شخص متوکّل، درست شبیه دیگران است، بلکه بیشتر از اسباب استفاده مى کند؛ ولى خود را داراى پشتوانه اى لایزال مى بیند؛ در نتیجه، با اعتماد کامل به پیش مى رود و سرانجام، از عنایت الهى برخوردار خواهد شد. بنابراین، معناى واگذارى کار، واگذارى نتیجه کار است که از این حیث به مفهوم رضا و تسلیم نزدیک است. اقدام و واگذارى نتیجه کار از این جهت ضرورت پیدا مى کند که رفع موانع معنوى کار، مثل سستى اراده و ترس و غم و بى صبرى (محمدى رى شهرى، 1377، ج 14، ص 7057) فراهم آوردن اسباب ظاهرى خارج از اختیار انسان و اثربخشى اسباب تحت اختیار انسان (سبب سازى و سبب سوزى) همه به دست خداست.

    این حقیقت در کلام امیرالمؤمنین علیه السلاماین گونه بازتاب

    یافته که فرمود: مَن تَوَکَّلَ علَى اللّهِ ذَلَّت لَهُ الصِّعابُ، و تَسهَّلَت علَیهِ الأسبابُ (تمیمى آمدى، 1366، ح 9028)؛ هر که به خدا توکّل کند، دشوارى ها براى او آسان شود و اسباب برایش فراهم گردد. در این صورت، رنج و ترسى به سراغ انسان متوکّل نخواهد آمد. در نتیجه، با فراهم شدن اسباب و وسایل، نیرومندترین مردم خواهد بود. همان گونه که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: مَن أحَبَّ أن یکونَ أقوَى النّاسِ فلْیتَوکَّلْ علَى اللّهِ تعالى (سبزوارى، 1414ق، ص 321، ح 904)؛ هر که دوست دارد نیرومندترین مردم باشد، باید به خدا توکّل کند.

    به گفته صائب تبریزى:

    از دَم گرمِ توکّل مى شود صاحب چراغ هر که پشتِ خویش چون محراب بر دیوار زد خانه بر دوشان که دارند از توکّل پشتبان هر دو عالَم گر شود زیر و زبر در مأمنند

    2. چگونگى تأثیرگذارى توکّل

    1ـ2. موقعیت و شرایط ظهور حُزن

    پیش از تبیین کارکرد توکّل در حُزن زدایى، باید به این سؤالات پاسخ دهیم که چرا و در چه شرایطى انسان ها به حُزن، دچار مى شوند؟

    آنچه از آیات و احادیثِ توکّل برمى آید آن است که موقعیت ظهور اندوه و غصه انسان ها، به هنگام فقدان نعمت و ظهور نقمت است. خداوند متعال با عبارت لِکَیلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا ما أَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (آل عمران: 153) موضوع حُزن را، از دست دادن نعمت ها و نرسیدن به خواسته ها و پیش آمدن حوادث ناخوشایند، معرفى مى کند که همین امر از عوامل مهم در بروز مشکلات روحى و روانى است و نتیجه آن، بر هم خوردن تعادل در فرد مى باشد. این عدم تعادل، برایند دو انحراف در اندیشه است؛ یکى، توهّم پایدارى دنیا و دوام لذت هاى آن، و دیگرى، انتظار کامیابى کامل در دنیا (طوسى، 1373، ص 196).

    کسى که گمان کند دنیا پایدار و لذت هاى آن همیشگى است در این صورت، انتظار دارد هیچ درد و رنج و محرومیتى را تجربه نکند و همواره بساط لذت ها فراهم باشد. لیکن زمانى که با سختى هاى زندگى و آسیب پذیرى لذت ها مواجه مى شود و میان این واقعیت و آن انتظار، ناهماهنگى مشاهده مى نماید، یک باره سایه اندوه و غم، آسمان دلِ او را مى پوشاند و در نهایت، دچار تنیدگى و فشار روانى مى گردد.

    پرواضح است که دنیا هیچ گاه به همه خواسته هاى بشر جواب مثبت نداده، بلکه در کنار شیرین کردن کام ها، تلخى نیز بر جاى گذاشته است و این پیش فرض که دنیا سراى آرامش وخوشى باشد، تخیلى بیش نیست؛چراکه واقعیت ها چیزى غیر از خیالات ماست و گاهى عامل برخى ناکامى و نارضایتى ها، پیش فرض ها و توهّمات است. بر این مبنا، اگر نگرش انسان به زندگى، واقع گرایانه و مبتنى بر تفسیر درست از هستى باشد، بسیارى از اندوه ها و دل نگرانى ها به وجود نمى آید. به این خاطر، برخى معتقدند: هماهنگى انتظارات با واقعیت ها، کلان شرطِ شادزیستن و رضایت از زندگى است (پسندیده، 1388، ص 22).

    خلاصه بحث اینکه، موقعیت و شرایط یادشده، زمینه هاى اندوهِ بى ثمر را فراهم مى کند که در واقع، همگى به خاطر دلبستگى و وابستگى به دنیاست که همین، به تنهایى عامل فشارهاى روانى، بى تابى و نارضایتى مى گردد که در روایات اهل بیت علیهم السلامبه آن اشاره شده است؛ الرَّغْبَةُ فِى الدُّنْیا تُورِثُ الْغَمَّ وَالْحَزَنَ وَالزُّهْدُ فِى الدُّنْیا

    رَاحَةُ الْقَلْبِ وَالْبَدَنِ (مجلسى، 1403ق، ج 75، ص 240)؛ دنیاخواهى، غم و اندوه را بر جاى مى گذارد. مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ: هَمٍّ لَا یغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا یتْرُکُهُ وَ أَمَلٍ لَا یدْرِکُه (نهج البلاغه، 1382، ص 508)؛ آنکه دلش غرق در دنیادوستى شود، سه چیز از دنیا دل او را پر مى کند: اندوهى که دمى از وى جدا نمى شود، حرصى که از او دست برنمى دارد و آرزویى که به آن نمى رسد.

    به نظر مى رسد راه برون رفت از این ناملایمات و نجات از فشارهاى روانى، اعتماد به تقدیر و اِسناد امور به خداست که با هستى شناسى توحیدى و آشنایى با واقعیت دنیا محقق مى گردد و در روایات اسلامى نیز رضایت به قضا و اعتماد به قَدَر، بهترین زداینده غم معرفى شده است و علاوه بر آن، برخى از مفسران قرآن، علت خوف و حُزن نداشتن اولیاى خدا را رضایت آنان از قضاى الهى مى دانند ـ (جوادى آملى، 1388، ج 16، ص 69) که این مهم در سایه توکّل فراهم مى شود.

    2ـ2. سبب شناسى حُزن

    از مسائل بسیار مهم در پیش گیرى و درمان، سبب شناسى است. تا سبب حُزن شناخته نشود، پیش گیرى و درمان آن امکان نخواهد داشت. به این جهت، از آیات قرآن کریم چنین به دست مى آید که سبب و ریشه عمده فشارهاى روانى انسان، از جمله حُزن، چند چیز است:

    1. احساس مالکیت؛ که موجب واکنش منفى (فرح ـ کفران) در خوشایندهاى زندگى مى گردد: وَإِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیدیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ (شورى: 48). این مشکل، با باور به مالکیت مطلق خداوند به کنار خواهد رفت.

    2. احساس رها بودن و بى پشتوانگى؛ که عکس العمل منفى (فرح، فخر ـ یأس، کفران) را به دنبال دارد: وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیؤُسٌ کَفُورٌ وَلَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیئاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُور (هود: 9ـ10). این مشکل نیزباباوربه تقدیرواسناداموربه خداوند،درمان مى گردد.

    3. احساس بى معنا بودن حوادث؛ که نوعى ارزیابى منفى است و موجب مى شود سختى هاى زندگى، ناعادلانه، بى حاصل و اهانت آمیز تلقى گردد: فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّى أَکْرَمَنِ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبِّى أَهانَن (فجر: 15و16). این مشکل از طریق معناشناسى سختى ها، حل خواهد شد.

    4. احساس ضعف و کم صبرى؛ در کنار عواطف یادشده موجبات افزایش فشار روانى را فراهم مى آورد (فجر: 16). این مسئله نیز با استعانت از خداوند متعال به افزایشِ توان، تبدیل مى گردد (پسندیده، 1391).

    مجموعه احساسات فوق، همگى برآمده از حِرص (بر کسب و نگه دارى اموال)، زیاده روى در دل سپردن (به آن چیزى که به دست مى آید) و حسرت (بر فقدان و دورى از آنها) است (طوسى، 1373، ص 196). این عوامل با زایش احساسات منفى، زمینه ظهور غم، اندوه و در نهایت، حُزن را فراهم مى کنند که براى درمان و رهایى از آنها نیازمند به مداخله در شناخت، عواطف و رفتار خواهیم بود که به نظر مى رسد این کار از راه توکّل به خداوند سبحان، حاصل خواهد شد.

    3ـ2. حُزن زدایى توکّل

    در بخش مفهوم شناسى، به این نتیجه دست یافتیم که عناصر اصلى توکّل، عبارتند از: اعتماد، واگذارى و

    اقدام متوکّلانه. همچنین حُزن از احساسات منفى مالکیت انسان، بى معنا بودن حوادث، ضعف و رهابودن انسان در موقعیت فقدان نعمت و ظهور نقمت به وجود مى آید. سخن اینجاست که توکّل، چگونه احساسات منفى مزبور را از میان برمى دارد؟

    بى گمان، افراد در شرایط سخت زندگى، پس از تجربه احساس ناتوانى خود و دیگران در تأمین نیاز یا رفع مشکل به اعتماد و واگذارى امور به خدا مى رسند و به دنبال آن، در نظام روانى آنها احساس کفایت، محبت و مصونیت شکل مى گیرد؛ یعنى پس از اعتماد و واگذارى است که فرد احساسات پس از آن را تجربه مى کند.

    همین احساسات، پایه آرامش و قدرت نیز قرار مى گیرد؛ آرامش و قدرت هر کدام محصول هر سه اینهاست (احساس کفایت، محبت و مصونیت)؛ به این صورت که آرامش و قدرت، وقتى است که فرد احساس کند کسى او را دوست دارد، او را کفایت مى کند و به او مصونیت مى بخشد. اینجا جایى براى اضطراب، عجز و حُزن باقى نمى ماند؛ چراکه اضطراب، نتیجه احساسِ بى اطمینانى به محبت، کفایت و مصونیت است و عجز وقتى است که فرد، خود را در برابر عواملى مغلوب ببیند. و این دو اندوه و حُزن را به بار مى نشاند که این محصول بارآمده در توکّل، معنا ندارد؛ چون همان گونه که در مفهوم توکّل، گذشت، توکّل، دانستن این مطلب است که مخلوق نه زیانى مى زند و نه سودى مى رساند، نه مى بخشد و نه جلوگیرى مى کند و چشم امید برکَندن از خلق. هرگاه بنده چنین باشد، دیگر براى کسى جز خداوند کار نمى کند و امید و بیمش از کسى جز خداوند نیست و چشم طمع به هیچ کس جز خدا ندارد (مجلسى، 1403ق، ج 77، ص 20، ح 4).

    در این حدیث به خوبى همه مؤلفه ها و کارکردهاى توکّل جمع شده، پیش نیازهاى شناختى و احساس انقطاع، مؤلفه آن و احساس کفایت و مصونیت از کارکردهاى آن محسوب شده است.

    توضیح مطلب آنکه، انسان در روند طبیعى زندگى خود با نیازهاى متعدد و نیز مشکلات و چالش هاى گوناگونى روبه روست که بسیارى از آنها در همان مسیر تأمین نیازها پدید مى آیند و گاهى این چالش ها بر اثر حرص، دلبستگى و حسرت، شدت یافته و زندگى را سخت تر مى کنند. در این شرایط، افراد پس از مواجهه با مشکل و نیاز در جست وجوى منبعى براى حل آن برخواهند آمد. در مرحله اول، این منبع را در خود جست وجو مى کنند و سپس در دیگران؛ یعنى گاهى شخص خود از پس تأمین آن نیاز و مشکل برخواهد آمد و گاهى هم از دیگران طلب مى کند و گاهى هم هر دو. ترتیب معینى در این روال مشاهده نمى شود؛ به گونه اى که در برخى افراد جست وجوى منبع درونى پس از ناامید شدن از منبع بیرونى است و در برخى برعکس. در بسیارى موارد نیز در مرحله عمل، این دو تلفیق مى شود. الگوى کنترل نیابتى و کنترل تفسیرى در نظریه بند (Band) و ویسز (Weisz) (1998) ناظر به همین معناست که فرد یا به دنبال کسى است که بتواند اوضاع را کنترل کند یا سعى در معنى دار کردن مشکل دارد (غبارى، 1377).

    وقتى فرد در فرایند حلّ مشکل و تأمین نیاز با ضعف خود و دیگران مواجه شد، احساس عجز، خوف و حُزن را تجربه خواهد کرد؛ احساس عجز از دستیابى به منبع تأمین که همراه با احساس خوف از عدم دستیابى به آن در آینده باشد، شخص را دچار حُزن خواهد کرد. بنابراین، پس از تجربه احساس عجز یا حُزن یا خوف، فرد، نیازمند

    تقویت شناخت هاى خود تا حد یقین است؛ زیرا بسیارى از محققان، شناخت را یکى از ابعاد توکّل تلقى کرده اند (ر.ک: فیض کاشانى، 1372، ج 7، ص 381). ازهمین روست که امیرالمؤمنین علیه السلام، حُسن یقین را وسیله دفع غم و اندوه معرفى نموده و فرموده است: اطْرَحْ عَنْکَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْیقِینِ (نهج البلاغه، 1382، نامه 31)؛ غم و اندوه را با نیروى یقین از خود دور ساز!

    این شناخت هاى یقینى، شامل یقین به خدا، یقین به خود و یقین به جهان (جهان بینى) است که به دنبال هر کدام، فرد به سه نوع ادراک مى رسد: نیاز به خدا، قطع وابستگى به خود و قطع وابستگى به دیگران. از ترکیب این سه ادراک است که حالت انقطاع به دست مى آید؛ حالتى که یکى از ویژگى هاى بارز و لازم توکّل به شمار مى رود (ملکوتى نیا، 1392).

    با این توصیف، انسان براى خداوند تأثیرى در زندگى خود قایل مى شود؛ بدین معنا که بعد از اعتقاد به اصل خالقیت، گونه اى مالکیت و ربوبیت هم براى خدا قایل مى شود؛ به این معنا که باور مى کند: کنترل زندگى جهانیان و مدیریت و سرپرستى عالم به دست قدرت و محبت خداست (یونس: 107؛ آل عمران: 26). ازاین رو، قرآن کریم در مواردى به صراحت از نصرت هاى الهى به انبیا و انسان هاى موحّد یاد مى کند (آل عمران: 123؛ توبه: 25و26؛ احزاب: 9).

    بر مبناى همین نگرش به جهان هستى، امیرالمؤمنین على علیه السلامدرباره نقش اراده خداوند در عالم هستى فرمود: لا یجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإیمانِ حَتّى یعْلَمَ انَّ ما اصابَهُ لَمْ یکُنْ لِیخْطِئَهُ، وَ انَّ ما اخْطَاهُ لَمْ یکُنَ لِیصیبَهُ، وَانَّ الضّارَّ النّافِعَ هُوَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ (کلینى، 1407ق، ج 2، ص 58، ح 7؛ نورى، 1407ق، ج 15، ص 201، ب 7، ح 20276)؛ بنده مزه ایمان را نچشد تا بداند که آنچه باید به او برسد مى رسد و آنچه نباید به او برسد نمى رسد و اینکه تنها زیان بخش و سودبخش فقط حضرت حق است.

    زمانى که انسان، این حقیقت را ـ که خداى متعال در حیات دنیوى ما هم تأثیر دارد ـ دانست، این مسئله را مطرح مى کند که تأثیر یادشده به چه صورت است؟ در پاسخ به سؤال مزبور، باید بدانیم اساسى ترین شکل مالکیت و تأثیرگذارى خداوند متعال در زندگى انسان ها، سبب سازى و سبب سوزى است. این بدان معناست که خداوند، اسبابى در این عالم فراهم نموده و به انسان ها نیز توانایى هایى همچون قدرت تفکر، قدرت انجام اعمال بدنى بخشیده است، اما همو مى تواند تأثیرات این اسباب و توانایى ها را بگیرد و یا زمینه هاى اثربخشى آنها را فراهم آورد، چنان که گاه چنین حقیقتى را مى بینیم. پس یک قدرتى هست که بتواند ما را از این نعمت ها محروم کند و نقشه اى را که کشیده ایم بر هم زند و یا نقشه هاى دیگران را نقش برآب کرده و ناهموارى هاى راه را بردارد. و این همان رفع یا دفع عوامل و موانع مى باشد، که از آن به سبب سازى و سبب سوزى تعبیر نمودیم. این واقعیت را مى توان در احادیث نورانى معصومان علیهم السلام به شرح ذیل به نظاره نشست:

    الف. امام باقر علیه السلام فرمود: مَن تَوَکَّلَ علَى اللّهِ لا یغلَبْ، ومَنِ اعتَصمَ باللّهِ لا یهزَمْ (شعیرى، 1414ق، ص 322، ح 907)؛ آنکه به خدا توکّل کند، مغلوب نشود و آنکه به خدا توسّل جوید، شکست نخورد؛ یعنى توکّل، موانع را کنار مى زند و زمینه هاى موفقیت را فراهم مى سازد.

    ب. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: مَنِ انقَطَعَ إلَى اللّهِ کَفاهُ اللّهُ کُلَّ مَؤونَةٍ، ومَنِ انقَطَعَ إلَى الدُّنیا وَکَلَهُ اللّهُ إلَیها (مجلسى، 1403ق، ج 77، ص 178، ح 10)؛ هر کس به

    خدا رو کند، خداوند هر زحمتى را از دوش او بردارد و هر کس به دنیا رو کند، خداوند او را به آن واگذارد.

    ج. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: أوحَى اللّهُ إلى داوودَ: ... ما مِن عَبدٍ یعتَصِمُ بمَخلوقٍ دُونى أعرِفُ ذلکَ مِن نِیتِهِ إلّا قَطَعتُ أسبابَ السَّماواتِ بَینَ یدَیهِ، وأرسَختُ الهَوى مِن تَحتِ قَدَمَیهِ (متقى هندى، 1389، ح 5690)؛ خداوند به داوود علیه السلاموحى فرمود: ... هر بنده اى، به جاى من، به مخلوقى پناه برد و من این را از نیت او بدانم، دست او را از اسباب آسمان قطع مى کنم وهوا را از زیر پایش فرو مى کشم.

    واقعیت سبب سازى و سبب سوزى از طریق مراحل ذیل به وقوع مى پیوندد:

    1. فراهم آوردن اسبابِ خارج از اختیار انسان: براى تحقق هریک از خواسته هاى انسان اسباب و شرایط بسیارى لازم است که بسیارى از آنها در اختیار او نیست. و در میان این اسباب و شرایط، امورى هست که اصلاً به عقل آدمى نمى رسد. در این هنگام، کسى که مى خواهد بر خدا توکّل کند، براى رسیدن به خواسته هاى خود نیروها و اسبابى را که خدا در اختیارش قرار داده است به کار مى گیرد، اما اسباب و شرایطى را که اصلاً در حوزه شناخت یا قدرت او نیست به خدا واگذار و به او توکّل مى نماید.

    دلیل این ادّعا، بیان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى باشد که فرمود: مَن تَوَکَّلَ علَى اللّهِ کَفاهُ مُؤنَتَهُ و رَزَقَهُ مِن حَیثُ لا یحتَسِبُ (متقى هندى، 1389، ح 5693)؛ هر کس به خدا توکّل کند، خداوند هزینه او را کارسازى مى کند و از جایى که گمان نمى برد به او روزى مى رساند؛ یعنى عوامل و اسباب ناپیدا با قدرت و محبت خداوند، دست به دست هم داده و امور آدمى را سامان مى دهند.

    2. اثربخشى اسبابِ در اختیار انسان: در جهان بینى توحیدى، اسباب و مسبّبات عالَم به صورت حلقه هایى زنجیروار هستند که انتهاى آن به دست خداست و او به عنوان سلسله جنبانِ اسباب و مسببات در این زنجیره مؤثر است، به گونه اى که اگر خداى متعال حلقه اول زنجیر را به حرکت درنیاورد بقیه حرکت نمى کنند. بنابراین، باید به خدا اعتماد داشت که این سلسله را به حرکت درخواهد آورد و مؤثر قرار خواهد داد. در این مرتبه، حوزه توکّل قدرى وسیع تر مى گردد و انسان متوجه مى گردد حتى اسبابى هم که در اختیار خود او است (چه قواى بدنى و چه قواى روحى و چه اسبابِ خارج از وجودِ شخص او) همگى حلقه هایى از یک سلسله هستند که ابتداى آنها به دست قدرت خداست. و او هر گاه سرسلسله را به حرکت دربیاورد اینها اثر مى کنند. همان گونه که قرآن کریم فرمود: وَانَ یمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ الّا هُوَ وَ انْ یرِدْکَ بِخَیرٍ فَلا رادَّ لِفَضْلِهِ یصیبُ بِهِ مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ(یونس: 107)؛ و اگر خدا گزند و آسیبى به تو رساند، آن را جز او برطرف کننده اى نیست و اگر براى تو خیرى خواهد فضل و احسانش را دفع کننده اى نیست؛ خیرش را به هر کس از بندگانش بخواهد مى رساند و او بسیار آمرزنده و مهربان است.

    تا اینجا روشن شد که وقتى فردى در انجام وظیفه و در رویارویى با مشکلات زندگى به قدرت و محبت خداوند متعال تکیه مى کند، مى بیند که تمام ارکان نظام هستى زمینه هاى موفقیت و کامیابى او را به وجود مى آورد. گاهى اسبابِ خارج از اختیار وى را فراهم مى سازد و گاهى نیز با اثربخشى به اسباب در اختیار او وى را به خواسته ها و آرزوهایش مى رساند. به این وسیله، چشمش روشن و دلش شادمان مى گردد. این همان مالکیت مطلق خداوند متعال است که زمینه احساس رها بودن و بى پشتوانگى را برمى چیند و آرامش و قدرت به ارمغان مى آورد.


    داستان جنگ احد نمونه خوبى براى این ادعا است. آنجا که رزمندگان مسلمان مجروح شده بودند، عِده و عُدّه آنان نیز کم بود، گروهى فرار کرده و گروهى نیز کشته شده بودند؛ اما چون بر خدا توکّل کردند، بر اثر امداد غیبى زمینه اى فراهم شد تا آسیب نبینند و با خوش نامى و سرفرازى برگردند و کفار را نیز بترسانند. قرآن کریم این واقعه را چنین گزارش مى کند: آنها که دعوت خدا و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهرا پس از آن همه جراحاتى که به ایشان رسید، اجابت کردند (و هنوز زخم هاى میدان احد التیام نیافته بود، به سوى میدان حمراءالاسد حرکت نمودند) براى کسانى از آنها، که نیکى کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگى است. اینها کسانى بودند که (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: "مردم [لشکر دشمن ]براى (حمله به) شما اجتماع کرده اند از آنها بترسید!" اما این سخن، بر ایمانشان افزود و گفتند: "خدا ما را کافى است و او بهترین حامى ماست." به همین جهت، آنها (از این میدان) با نعمت و فضل پروردگارشان، بازگشتند درحالى که هیچ ناراحتى به آنان نرسید و از رضاى خدا، پیروى کردند و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است (آل عمران: 173و174).

    همان گونه که ذکر شد، توکّل بر خدا باعث مى شود که همه ابزارها از کارآیى لازم برخوردار شود و کمبودها نیز به خوبى ترمیم و جبران گردد؛ لَیسَ لِمُتَوَکِّلٍ عَناءٌ (تمیمى آمدى، 1366، ح 7451)؛ براى توکّل کننده، رنجى نیست؛ یعنى انسانى که به خداى متعال تکیه مى کند، رنج بیهوده نمى برد؛ چون مى داند که جهان هستى، جهانِ علت و معلول است. یعنى خداى عالَم، براى هر چیزى راهى را قرار داده و مطابق تلاشِ هرکسى به وى پاداش خواهد داد: مَن کانَ مُتَوکِّلاً لَم یعدِمِ الإعانَةَ (همان، ح 8128)؛ کسى که اهل توکّل باشد کمک [خداوند] را از دست نمى دهد. ولى اگر به غیر خدا دل ببندد و به کمک او تکیه کند، خداوند او را رها نموده و کار او را به دیگران واگذار مى نماید. به همین علت، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: لا تَتَّکِلْ إلى غَیرِ اللّهِ فیکِلَکَ اللّهُ إلَیهِ (نورى، 1407ق، ج 11، ص 217، ح 12790)؛ به کسى غیر از خدا تکیه نکن که خداوند تو را به همو وامى گذارد. در این صورت، رنج و خوارى آدمى افزایش یافته و به خواسته هاى خود نمى رسد و از همه جا رانده و سرشکسته برمى گردد.

    پس هنگامى که باور به مالکیت خداوند متعال پیدا شد، به دنبال آن، تقدیر و برنامه ریزى وى ـ خواه نعمت و خوشى و خواه نقمت و ناخوشى ـ نیز پذیرفته مى شود. چون خداوند بر مبناى علم، قدرت و محبت خود، هر آنچه که مصلحت بندگان در آن باشد، همان را مقدّر فرموده و جارى مى سازد. بنابراین، از این رهگذر، صبر در ناخوشایندها، و زهد در تمایلات حاصل مى گردد. در این صورت، احساس انقطاع از دیگران، اعتماد به خداوند متعال و واگذارى امور به منبع لایزال الهى، تحقق مى یابد و با حصول این شرایط، دیگر جایى براى اندوه و کسالت باقى نمى ماند و سرانجام سستى و تنبلى، جاى خود را به نیرومندى و نشاط در عمل مى سپارد.

    نتیجه گیرى

    نتایج به دست آمده از این نوشتار را مى توان به شرح ذیل دسته بندى نمود:

    1. توکّل به خداوند متعال (به معناى اعتماد، واگذارى و اقدام عملى)، یکى از آموزه هاى کاربردى قرآن و حدیث در زندگى انسان است که در سبک زندگى ایمانى، نقشى بى بدیل و پرگستره دارد، به گونه اى که درباره ضرورت و اهمیت آن چنین آمده است: توکّل، اسباب و

    عوامل مادى و معنوى را براى دستیابى به هدف در زندگى فراهم مى کند.

    2. حُزن منفى، احساس سخت و سنگینى است که پژمردگى و نامیدى بر جاى مى گذارد و مانع از فعالیت هاى فردى و اجتماعى مى گردد. حُزن، برایندى از احساسات ما مى باشد؛ احساس مالکیت، احساس رها بودن و بى پشتوانگى و احساس بى معنا بودن حوادث در کنار احساس ضعف و کم صبرى. این احساس ها موجب بروز تنش و عواطف منفى مى گردد که همگى برآمده از حِرص (بر کسب و نگه دارى اموال)، زیاده روى در دل سپردن (به آن چیزى که به دست مى آید) و حسرت (بر فقدان و دورى از آنها) است. این عوامل با زایش احساسات منفى، زمینه ظهور غم، اندوه و در نهایت، حُزن را فراهم مى کنند، لیکن باور به مالکیت و تدبیر خداوند متعال، باور به تقدیر و اسناد امور به خداوند و معناشناسى سختى ها و استعانت از خداوند متعال، ریشه هاى کسالت و اندوه را از بین مى برد و این راهبردها در سایه توکّل و اعتماد به خداوند متعال، فراهم مى گردد.

    3. گوهر توکّل در درمان حُزن و حصول رضامندى و نشاط، نقش شناختى ایفا مى کند. اعتماد به تقدیر الهى، در حوزه شناخت ها و عواطف فرد تغییراتى ایجاد مى کند که از همان رهگذر، شخص توکّل کننده داراى نوعى تفسیر و ارزیابى مى شود که به سبب آن، عواطف مثبتِ صبر، آرامش و نیرومندى در او شکل مى گیرد. این عواطف به شکیبایى در سختى ها و زهد در تمایلات مى انجامد و از سوى دیگر، با کاهش فشارهاى روانى و عواطف منفى (همچون خشم، افسردگى، غم زدگى و اضطراب)، زمینه افزایش نشاط در عمل فراهم مى گردد.

    منابع

    نهج البلاغه، 1382، ترجمه محمد دشتى، قم، ارم.

    صحیفه کامله سجادیه، 1379، ترجمه محسن غرویان و عبدالجواد ابراهیمى، چ چهارم، قم، الهادى.

    ابن حزم اندلسى، على بن احمد، 1961م، الاخلاق و السیر، بیروت، الجنته الدولیه الترجمة الروائع.

    ابن حُمید، صالح و عبدالرحمن بن ملُّوح، 1419ق ـ 1420ق، موسوعه نضره النعیم فى مکارم اخلاق الرسول الکریم صلى الله علیه و آله، چ دوم، عربستان سعودى، دارالوسیله.

    ابن شعبه حرانى، حسن بن على، 1404ق، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، تحقیق على اکبر غفارى، چ دوم، قم، مؤسسة النشرالامى.

    احمدى، محمدرضا و عباسعلى هراتیان، 1381، اثربخشى مناسک عمره مفرده بر شادکامى و سلامت روانى، روان شناسى و دین، ش 19، ص 41ـ62.

    پسندیده، عباس، 1391، بررسى و تحلیل شادکامى از منظر قرآن، مطالعات تفسیرى، ش 10، ص 45ـ64.

    ـــــ ، 1388، رضایت از زندگى، چ هفتم، قم، دارالحدیث.

    تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، 1366، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، قم، دارالکتب الاسلامیه.

    جوادى آملى، عبدالله، 1386، تفسیر انسان به انسان، قم، اسراء.

    ـــــ ، 1388، تفسیر تسنیم، قم، اسراء.

    ـــــ ، 1379، تفسیر موضوعى قرآن کریم (مراحل اخلاق در قرآن)، قم، اسراء.

    راغب اصفهانى، حسین بن محمد، بى تا، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالفکر.

    ـــــ ، 1374، مفردات الفاظ القرآن، تهران، مرتضوى.

    زمخشرى، محمودبن عمر، 1407ق، تفسیر الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربى.

    سبزوارى، محمد، 1414ق، جامع الاخبار، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام.


    شعیرى، تاج الدین، 1414ق، جامع الأخبار، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام.

    صائب تبریزى، میرزامحمدعلى، 1364، دیوان صائب، تصحیح محمد قهرمان، تهران، علمى و فرهنگى.

    طبرسى، فضل بن حسن، 1392ق، مکارم الأخلاق، چ ششم، قم، شریف رضى.

    طبرى، محمدبن جریر، 1412ق، جامع البیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفه.

    طوسى، جعفربن محمد، 1414ق، الامالى، قم، دارالثقافه.

    طوسى، خواجه نصیرالدین، 1373، اخلاق ناصرى، تصحیح و توضیح مجتبى مینوى و علیرضا حیدرى، چ پنجم، تهران، خوارزمى.

    غبارى بناب، باقر، 1377، طرح تهیه مقیاس توکل به خدا، نشریه دانشگاه اسلامى، ش 4، ص 16ـ21.

    فیض کاشانى، ملّامحسن، 1372، راه روشن ترجمه کتاب المحجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء، مشهد، آستان قدس رضوى.

    کلینى، محمدبن یعقوب، 1407ق، الکافى، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامى.

    متقى هندى، حسام الدین، 1389ق، کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مکتبه التراث الاسلامى.

    مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، دارالاحیاء التراث.

    محمدى رى شهرى، محمد، 1380، توسعه اقتصادى بر پایه قرآن و حدیث، قم، دارالحدیث.

    ـــــ ، 1386، حکمت نامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله، قم، دارالحدیث.

    ـــــ ، 1379، میزان الحکمه، چ دوم، قم، دارالحدیث.

    ـــــ ، 1377، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخى، قم، دارالحدیث.

    مصباح، محمدتقى، 1390، راهیان کوى دوست، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.

    مصطفوى، حسن، بى تا، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، چ سوم، بیروت، دارالکتب العلمیه.

    مطهرى، مرتضى، بى تا، مجموعه آثار، تهران، صدرا.

    ملکوتى نیا، على، 1392، کاربرد توکّل در تحمّل افزایى با تأکید بر مشکلات خانواده، اخلاق، ش 33، ص 177ـ208.

    نورى، میرزا حسین، 1407ق، مستدرک الوسائل و مستنبط الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ملکوتی نیا، علی، نیکویی روزبهانی، زینب‌سادات.(1393) چگونگى تأثیر توکّل در درمان حُزن از منظر قرآن و حدیث. ماهنامه معرفت، 23(10)، 69-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی ملکوتی نیا؛ زینب‌سادات نیکویی روزبهانی."چگونگى تأثیر توکّل در درمان حُزن از منظر قرآن و حدیث". ماهنامه معرفت، 23، 10، 1393، 69-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ملکوتی نیا، علی، نیکویی روزبهانی، زینب‌سادات.(1393) 'چگونگى تأثیر توکّل در درمان حُزن از منظر قرآن و حدیث'، ماهنامه معرفت، 23(10), pp. 69-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ملکوتی نیا، علی، نیکویی روزبهانی، زینب‌سادات. چگونگى تأثیر توکّل در درمان حُزن از منظر قرآن و حدیث. معرفت، 23, 1393؛ 23(10): 69-