معرفت، سال بیست و سوم، شماره یازدهم، پیاپی 206، بهمن 1393، صفحات -

    زهد و وارستگى دوستان خدا و بى‏اعتنایى آنان به دنیا (1)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه / mesbah@mesbahyazdi.ir
    چکیده: 
    این مقاله به شرح مناجات زاهدان امام سجاد علیه السلام، پیرامون زهد و بى رغبتى به دنیا مى پردازد. در قرآن کریم، پنج ویژگى براى دنیا بیان شده است: لعب و بازى، لهو و سرگرمى، زینت، تفاخر و تکاثر. این ویژگى ها منطبق با سنین کودکى، نوجوانى، جوانى و پیرى و کهنسالى انسان است.      دنیا از این جهت که مخلوق خداست، نکوهیده و نازیبا نیست، هرآنچه مخلوق خداست، زیباست. آنچه موجب انحراف ها از سرشت و خطرات خدادادى خود مى شود، جلوه هاى زیباى دنیا، هواى نفس و شیطان است. اگر این سه نبودند، انسان هرگز دچار کژى و انحراف و گناه نمى شد.      افزون بر اینکه، محدودیت ها در برخوردارى از مظاهر زندگى عامل دیگر گناه و تزاحم زندگى بشر است. اگر محدودیت ها نبود و همه چیز به وفور در اختیار انسان بود، شاهد سرکشى انسان نبودیم.  
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال بیست و سوم ـ شماره 206 (ویژه فلسفه)

    آیت اللّه علّامه محمدتقى مصباح

    چکیده

    این مقاله به شرح مناجات زاهدان امام سجاد علیه السلام، پیرامون زهد و بى رغبتى به دنیا مى پردازد. در قرآن کریم، پنج ویژگى براى دنیا بیان شده است: لعب و بازى، لهو و سرگرمى، زینت، تفاخر و تکاثر. این ویژگى ها منطبق با سنین کودکى، نوجوانى، جوانى و پیرى و کهنسالى انسان است.

         دنیا از این جهت که مخلوق خداست، نکوهیده و نازیبا نیست، هرآنچه مخلوق خداست، زیباست. آنچه موجب انحراف ها از سرشت و خطرات خدادادى خود مى شود، جلوه هاى زیباى دنیا، هواى نفس و شیطان است. اگر این سه نبودند، انسان هرگز دچار کژى و انحراف و گناه نمى شد.

         افزون بر اینکه، محدودیت ها در برخوردارى از مظاهر زندگى عامل دیگر گناه و تزاحم زندگى بشر است. اگر محدودیت ها نبود و همه چیز به وفور در اختیار انسان بود، شاهد سرکشى انسان نبودیم.

     

    کلیدواژه ها: دنیا، مظاهر دنیا، شیطان، تباهى انسان.


    انسان، اسیر مکر و فریب دنیا

    در طى جلسات گذشته، چهارده مناجات از مناجات هاى پانزده گانه امام سجاد علیه السلام را بررسى کردیم. اکنون شرح و بررسى واپسین مناجات را، که مناجات الزاهدین نام گرفته، از نظر مى گذرانیم و از آموزه هاى تعالى بخش و حکمت آموز آن بهره مند مى شویم. در طلیعه مناجات، امام علیه السلام مى فرمایند: إِلَهى، أَسْکَنْتَنَا دَارا حَفَرَتْ لَنَا حُفَرَ مَکْرِهَا وَعَلَقتَنَا بِأَیدِِى الْمَنَایا فِى حَبَائِلِ غَدْرِهَا فَإِلَیکَ نَلْتَجِى ءُ مِنْ مَکَائِدِ خُدَعِهَا وَبِکَ نَعْتَصِمُ مِنَ الإِغْتِرَارِ بِزَخارِفِ زینَتِهَا فَإِنَّهَا الْمَهْلِکَةُ طُلَّابَهَا الْمُتْلِفَةُ حُلالَهَا الْمَحْشُوَّةُ بِالافَاتِ الْمَشْحُونَةُ بِالنَّکَباتِ؛ خدایا! ما را در سرایى منزل دادى که چاه هاى مکر و فریب را بر سر راه ما کنده و ما را به دست آمال و آرزوها[ى نفس ]به رشته هاى خدعه و فریبش آویخته است. پس به تو پناه مى بریم از کیدها و مکرهاى فریبنده اش، و به تو اعتصام مى جوییم از اینکه به زخارف دنیا و زیورش مغرور شویم. این دنیا جویندگانش را هلاک مى سازد و مشغول شوندگان به آن را نابود مى سازد و پر از آفت و رنج و نکبت است.

    در فراز مزبور چهره اى مذموم و نکوهیده از دنیا ارائه، و دنیا محل مکر، خدعه، نیرنگ و فریب معرفى شده است. امام علیه السلام در سخن خود، انسان در دنیا را به مثابه کسى معرفى مى کنند که در سرایى مخوف زندانى شده و با مکر و حیله، درون چاه ها و ورطه هاى هلاکت افتاده است. در این سراى آکنده از فریب و نیرنگ، آرزوهاى پوچ و بى فرجام، انسان را در کمند خویش مى کشند و سرانجام او را تسلیم مرگ مى سازند. امام علیه السلام از خداوند درخواست مى کنند که در برابر دام فریب و نیرنگى که دنیا در برابرشان گشوده، ایشان را در پناه خویش گیرد و در حصار صیانت و عصمت خویش قرار دهد، تا از شر

    فریفته شدن به زر و زیور و آرایه هاى پوچ دنیایى محفوظ بمانند؛ چه اینکه دنیا غافلان و بى خبران از باطن ویرانگرش را که بى محابا فریفته خودآرایى این مار سمى خوش خط وخال شده اند، هلاک مى سازد.

     

    ضرورت تشخیص دنیاى نکوهیده از دنیاى پسندیده

    اکنون این پرسش مطرح مى شود که چرا در قرآن و روایات، و ازجمله در این مناجات، این نسبت هاى نکوهیده به دنیا داده شده است؟ پرسش دیگر اینکه چرا خداوند ما را به دنیایى وارد ساخته که مکار و حیله گر، و جولانگاه فتنه گرى ها و شیطنت هاست؟ خداوند در برخى آیات قرآن به مذمت دنیا مى پردازد و زندگى دنیا را آمیخته با فریب و نیرنگ معرفى، و به ما سفارش مى کند که فریفته جلوه هاى زندگى دنیا نشویم: فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (لقمان: 33)؛ زنهار که زندگى دنیا شما را نفریبد و زنهار که شیطان شما را مغرور نسازد.

    در آیه اى دیگر خداوند مى فرماید: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِى الأمْوَالِ وَالأوْلادِ کَمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّا ثُمَّ یکُونُ حُطَاما وَفِى الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ (حدید: 20)؛ بدانید که زندگانى دنیا بازى و سرگرمى و آرایش، و فخرفروشى شما به یکدیگر، و فزون جویى در اموال و فرزندان است. [مَثَل زندگانى دنیا در بهجت و فریبندگى اش و سپس در زوال و از دست رفتنش ]مَثَلِ بارانى است که کشاورزان را رستنى آن [باران ]خوش آید و به شگفتى اندازد؛ سپس پژمرده شود و آن را زرد بینى؛ آن گاه خشک و شکسته و خرد گردد؛ و در آن جهان [کافران را ]عذابى سخت و [مؤمنان را] آمرزشى از جانب خدا و خشنودى اوست؛ و زندگى این جهان جز کالاى فریبنده نیست.

    زندگى دنیا عرضى است زایل و سرابى است باطل که از یکى از خصال پنج گانه زیر خالى نیست:

    یا لعب و بازى است؛ و یا لهو و سرگرم کننده؛ یا زینت است (که حقیقتش جبران نواقص درونى خود با تجمل و مشاطه گرى است)؛ و یا تفاخر است؛ و یا تکاثر؛ و همه اینها همان موهوماتى است که نفس آدمى بدان و یا به بعضى از آنها علقه مى بندد. امورى خیالى و زایل است که براى انسان باقى نمى ماند و هیچ یک از آنها براى انسان، کمالى نفسانى و خیرى حقیقى جلب نمى کند.

    از شیخ بهایى نقل شده که گفته است: این پنج خصلتى که در آیه شریفه ذکر شده، از نظر سنین عمر آدمى و مراحل حیاتش مترتب بر یکدیگرند؛ چون تا کودک است حریص در لعب و بازى است و همین که به حد بلوغ مى رسد و استخوان بندى اش محکم مى شود، علاقه مند به لهو و سرگرمى ها مى شود. پس از آنکه بلوغش به حد نهایت رسید، به آرایش خود و زندگى اش مى پردازد. همواره به فکر این است که لباس فاخرى تهیه کند و مرکب جالب توجهى سوار شود و منزل زیبایى بسازد. پس از آنکه به سنین بالاتر رسید [دیگر به این گونه امور توجهى نمى کند و برایش قانع کننده نیست]، بیشتر به فکر تفاخر به حسب ونسب مى افتد. چون سال خورده شد، همه کوشش و تلاشش در بیشتر کردن مال و اولاد صرف مى شود (طباطبائى، 1364، ج 19، ص 339ـ340).

    زندگى دنیا در سراسر قرآن نکوهش شده و در هیچ آیه اى زندگى دنیا مورد تعریف و ستایش قرار نگرفته

    است. آن پرسش هنگامى به صورت جدى مطرح مى شود که مذمت دنیا در قرآن و روایات و در بسیارى از بیانات امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه را با ستایش دنیا در برخى از روایات و ازجمله در برخى از سخنان حضرت امیر علیه السلام در نهج البلاغه مى سنجیم. براى نمونه، ایشان مى فرمایند: إِنَّ الدُّنْیا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَدَارُ عَافِیةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَدَارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَدَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَمُصَلَّى مَلائِکَةِ اللَّهِ وَمَهْبِطُ وَحْى اللَّهِ وَمَتْجَرُ أَوْلِیاءِ اللَّهِ اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَرَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ (نهج البلاغه، ح 131)؛ همانا دنیا سراى راستى است براى کسى که آن را باور دارد؛ و سراى عافیت و سلامتى است براى آنکه آن را دریابد، و آنچه را خبر داد دریافت کند؛ و خانه بى نیازى است براى کسى که از آن ره توشه بردارد؛ و خانه پند و موعظه است براى کسى که از آن پند گیرد. دنیا سجده گاه دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان الهى و محل نزول وحى خداوندى و تجارت خانه دلدادگان ربوبى است که رحمت را در آن به دست آورند و بهشت را سود برند.

    در روایتى دیگر، امیرالمؤمنین علیه السلام از نکوهش و لعن دنیا نهى مى کنند و مى فرمایند: لا تَسُبُّوا الدُّنیا فَنِعْمَ الْمَطِیةُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَیهَا یبْلُغُ الْخَیرَ وَبِهَا ینْجُوا مِنَ الشَرِّ إِنَّهُ إِذَا قَالَ عَبْدٌ لَعَنَ اللهُ الدَّنیا قَالَتِ الدُّنْیا لَعَنَ اللَّهُ أَعْصَانَا لِرَبِّهِ (حرعاملى، 1411ق، ج 7، ص 509، ب 16)؛ دنیا را فحش ندهید که نیکو مرکبى است براى مؤمن، و به واسطه دنیا به او خیر و خوبى مى رسد و از شر و بدى ها نجات مى یابد. همانا هرگاه بنده بگوید خدا دنیا را لعنت کند، دنیا در پاسخ مى گوید خدا لعنت کند کسى از ما را که پروردگارش را نافرمانى کرد.

    به هر حال، چه در قرآن و چه در روایات، دنیا نکوهش شده است. امام سجاد علیه السلام نیز در این مناجات با تعابیرى که در قرآن و سایر روایات یافت نمى شود، دنیا را مکار و حیله گر و دام گستر بر سر راه بندگان خدا معرفى مى کنند و مى فرمایند که پر از آفات و نکبت هاست و بندگان خدا را به چنگال مرگ مى افکند. پس بایسته است که ما به آن پرسش پاسخ گوییم و دلیل نکوهش دنیا را بازشناسیم.

     

    چرایى نکوهش دنیا

    پاسخ مسئله این است که دنیا از این جهت که مخلوق خداست، نکوهیده، زشت و قبیح نیست. هرآنچه را خداوند خلق کرده، نیکو و زیباست: الَّذِى أَحْسَنَ کُلَّ شَى ءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِینٍ (سجده: 7)؛ آنکه هرچه آفرید به نیکوترین شیوه ساخت و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.

    از دیدگاه قرآن، همه عالم، یعنى زمین، آسمان، ستارگان، خورشید، انسان ها، حیوانات و سایر مخلوقات، همه نیکو و داراى حسن و نفع اند و اگر از برخى پدیده ها به سایر پدیده ها زیان و ضرر مى رسد، آن ضرر و زیان نسبى است. همه پدیده ها فى حدنفسه داراى نفع و حسن اند و شر مطلق در مخلوقات خداوند وجود ندارد. از سوى دیگر، پدیده هاى دنیوى چون ماه، ستارگان، دریا و کوه ها با انسان دشمنى ندارند و داراى شعور و عقل نیستند تا درصدد توطئه علیه انسان برآیند و بخواهند او را فریب دهند. همه موجودات عالم، مطیع امر و اراده الهى، و تسبیح گوى خداوندند: ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِى دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ اِئْتِیا طَوْعا أَوْ کَرْها قَالَتَا أَتَینَا طَائِعِینَ (فصلت: 11)؛ سپس به آسمان پرداخت و آن دودى (گاز یا بخارى دودمانند) بود؛ پس به آن و زمین گفت: خواه ناخواه بیایید. هر دو گفتند: فرمان بردار آمدیم.

    براى فهم چرایى نسبت مکر و فریب به دنیا و

    نکوهش آن، با دانستن اینکه دنیا فاقد عقل و شعور است تا با سوءاستفاده از آنها به مکر و حیله پردازد و نیز با توجه به اینکه دنیا با کسى دشمنى ندارد تا به فکر ضربه وارد ساختن به او برآید، باید درباره رفتار و نگرش ها و امیال خود بیندیشیم و در این زمینه از آیات و روایات نیز مدد جوییم. با توجه به اینکه خداوند، انسان را از عقل و فطرت سالم برخوردار ساخت و به او فطرت خداخواه و حق جویى را عنایت کرد که در پى خوبى ها و زیبایى هاست، چه عواملى موجب مى شوند که انسان از مسیر حق و فطرت و مسیر تکامل منحرف شود و با رفتن به بیراهه در دام شیطان سقوط کند؟ چرا انسان که مى تواند به عالى ترین مراتب انسانى بار یابد، بکلى از خصایص انسانى تهى مى شود و خوى حیوانى و شیطانى در او پدید مى آید و حیوان صفت و شیطان صفت مى شود؟ وقتى به احوال انسان ها مى نگریم، مى بینیم که جز انبیا و حضرات معصومین و ائمّه اطهار علیهم السلام (که به مقام عصمت دست یافته اند)، و اولیاى خاص خدا و ازجمله امامزادگانى چون حضرت ابوالفضل، حضرت على اکبر و حضرت معصومه علیهم السلام (که گرچه عصمتشان تضمین شده نبود، از عصمت عملى برخوردار بودند)، دیگر انسان ها، کم وبیش در معرض گناه و کار زشت قرار مى گیرند و دست کم مرتکب گناه صغیره مى شوند. حالْ با توجه به اینکه نسبت کسانى که معصوم از گناه اند و در طول عمر خود مرتکب هیچ گناهى نشده اند به سایر انسان ها اندک است، و با دانستن اینکه اغلب انسان ها مرتکب گناه مى شوند، عواملى را بررسى خواهیم کرد که موجب مى شوند انسان گناه کند.

     

    عوامل عصیان و تباهى انسان

    عامل اول که موجب مى شود ما مرتکب گناه و انحراف شویم، جلوه ها و لذت هاى دنیوى است. وجود آن لذت ها و جاذبه هاى دنیوى و غرایز حیوانى، ما را به سمت گناه مى کشاند؛ زیرا اگر هیچ لذتى در گناه نمى بود، هیچ انسان عاقلى مرتکب گناه نمى شد. پس وقتى انسان گناه را برخوردارى از لذتى مى یابد که شاید در فعل حلال برایش فراهم نباشد، به سوى گناه و فعل حرام کشیده مى شود. پس نخستین عامل و شرط ارتکاب گناه، لذت جویى از مظاهر دنیوى است.

    عامل دوم، آرایش لذت از سوى شیطان است. بر اثر تزیین گناه به وسیله شیطان است که انسان مال حرام را بر حلال ترجیح مى دهد و به جاى تأمین نیاز خود از راه حلال و مشروع، به تأمین آن از طریق حرام و غیرمشروع دست مى زند. کسى که دست به دزدى مى زند و به جاى آنکه با زحمت و تلاش و از راه مشروع پولى فراهم آورد، مى کوشد که از طریق سرقت ثروتى بیندوزد، دچار وسوسه هاى شیطان است. شیطان جاذبه و لذت مال حرام را به او نشان مى دهد و به جهت تزیین شیطان و جاذبه کاذبى که مال نامشروع پیدا کرده، شخص تأمین مال از طریق سرقت را بر تأمین مال حلال ترجیح مى دهد.

    فراوان تجربه شده است که انسان به تصور اینکه ارتکاب گناه و حرام، لذتى درخور توجه دارد، به گناه دست مى یازد و پس از آنکه درمى یابد به هواى لذتى خیالى مرتکب گناه شده و از لذت حلال چشم پوشیده، پشیمان مى شود؛ پیش خود مى گوید: چرا به قصد رسیدن به لذت بالاتر، از لذت حلال چشم پوشیدم و مرتکب گناه شدم. با این حال، دوباره به سوى آن گناه کشیده مى شود. این بدان جهت است که شیطان آن لذت را در چشم ما تزیین مى کند و گذشته از واقعیت و حقیقت آن لذت، چنان آن لذت را در چشم انسان مى آراید که انسان به آن

    گناه دست مى یازد. حال اگر انسان به حقیقت و واقعیت آن لذت و گناه توجه کند، حقارت آن برایش آشکار مى شود، در این صورت، از کرده خود پشیمان مى شود. افسوس که انسان دوباره فریب وسوسه شیطان را مى خورد و به همان گناه دست مى یازد. خداوند درباره تزیین گناه و حرام به وسیله شیطان مى فرماید: زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (آل عمران: 14)؛ دوستى خواستنى ها[ى گوناگون] از زنان و پسران و مال هاى فراهم شده و برهم نهاده از زر و سیم، و اسبان نشان دار و چهارپایان و کشت (کشتزار و باغ و بستان) در نظر مردم آراسته شده است. اینها برخوردارى زندگى این جهان است و سرانجام نیک نزد خداست.

    عامل سوم، هواى نفس است که انسان را وادار مى کند تا حتى از راه غیرمشروع و گناه به غرایز حیوانى و امیال خویش پاسخ گوید.

    اگر این سه عامل وجود نمى داشت؛ یعنى در مظاهر دنیوى لذتى نمى بود و نیز انسان داراى هواى نفس و غرایز حیوانى نمى بود و شیطان لذت حرام و گناه را در چشم انسان نمى آراست، ما مرتکب گناه نمى شدیم. طبیعى است وقتى انسان براثر عوامل مزبور مرتکب گناه شود و از تکرار آن نپرهیزد، جاذبه گناه نزد او افزایش مى یابد و به انجام گناه عادت مى کند؛ کم کم به جایى مى رسد که به کارهاى احمقانه، که هیچ توجیه عقلى و منطقى اى ندارند، نیز خو مى گیرد. مانند کسانى که به استعمال مواد مخدر عادت دارند و بااینکه آن مواد، مضر و فاقد نفع اند، نمى توانند بدون آن زندگى کنند.

    انسان ها براى رسیدن به نعمت هاى دنیوى از قبیل خوردنى ها و پوشیدنى ها، و تأمین لذت هاى حیوانى خود مى کوشند و وجود محدودیت در تأمین خواسته ها و نیازها، موجب تزاحم بین افراد در دستیابى به منافع و خواسته هایشان مى شود. درنتیجه هرکس براى تأمین منافع خود، با دیگران که با او بر سر دستیابى به آن منافع نزاع و درگیرى دارند، مبارزه مى کند. این محدودیت ها و تزاحم افراد براى دستیابى به لذت ها و خواسته هاى خود، منشأ گناه مى شوند. اگر نعمتى به وفور در اختیار همه قرار گیرد و امکان محرومیت هیچ کس از آن نباشد، بر سر آن نعمت تزاحمى رخ نمى دهد. براى نمونه، نعمت هوا در اختیار همه قرار دارد، و همه در هر شرایطى مى توانند از آن بهره مند شوند. تزاحمى بر سر بهره مندى از آن رخ نمى دهد؛ زیرا همه در حد نیاز و کفایت از آن برخوردار مى شوند. همچنین در مناطقى که آب فراوان وجود دارد، همه از آن آب برخوردار مى شوند و بر سر استفاده از آن نزاع و دعوایى بین انسان ها رخ نمى دهد، و درنتیجه افراد دچار گناه و حرام نمى شوند. اگر همه نعمت ها به وفور در اختیار همه قرار مى گرفت و محدودیتى در بهره مندى از آنها نبود تا افراد بر سر آنها تزاحم و اختلاف داشته باشند، شاید هیچ گناهى رخ نمى داد. تزاحم بین مخلوقات از ویژگى هاى دنیاست و جنایت ها، قتل ها، غارت ها، دروغ گفتن ها، تهمت زدن ها و سایر گناهانى که به وسیله انسان ها رخ مى دهد، بدان جهت است که هرکس مى کوشد چیزى را به چنگ آورد، و دیگران را از آن محروم سازد؛ خواه آن چیز مقام باشد، خواه پول و ثروت.

     

    نقش دنیا در لغزش و انحراف انسان

    روشن شد که سه عامل، یعنى لذت هاى دنیوى، هواى نفس و شیطان، انسان را به گناه وامى دارند. البته این عوامل

    علت تامه انجام گناه نیستند، بلکه هریک علت ناقصه و جزء علت تامه به شمار مى آیند و جزء اخیر علت تامه گناه، اراده و تصمیم نهایى انسان به انجام گناه است. با این حال، ازآنجاکه ما عادت داریم افعال را به فاعلى ذى شعور نسبت دهیم، گناهان و لغزش هاى خود را به خود (هواى نفس) و یا شیطان نسبت مى دهیم. از دیدگاه قرآن و روایات نیز نسبت دادن آنها به هریک از عوامل سه گانه صحیح است و از این نظر مى توانیم بگوییم دنیا ما را به لغزش و انحراف کشاند. اگر ما در بهشت مى بودیم، مرتکب گناه نمى شدیم؛ زیرا در بهشت تزاحم و زمینه هاى گناه و انحراف نیست. دنیاست که سراى تزاحمات و آکنده از لذت ها و جاذبه هاى گناه و انحراف است و این عوامل، نقشى مهم در طغیان و ارتکاب گناه دارند؛ چه اینکه در دنیا زمینه هدایت و عبادت و پرستش خداوند، و همه عناصر تکامل و تعالى انسان نیز فراهم است و اگر دنیا نمى بود، فرصتى براى کمال و تعالى نیز وجود نمى داشت.

    دنیا سکه دوروست: از یک سو، زمینه تکامل و تعالى ما را فراهم مى آورد و از این نظر، مسجد دوستان خدا و مصلاى فرشتگان الهى و تجارت خانه اولیاى خداست؛ جایى که آنها به تجارتى پرسود دست مى زنند و در معامله با خدا و در برابر اعمال صالح، به بهشت و رضوان الهى دست مى یابند، از سوى دیگر، مظاهر و جلوه هاى دنیا عامل انحراف و لغزش از حق، و افتادن به ورطه گناه و عصیان است. پس مى توان گفت دنیا انسان را فریب مى دهد. ازآنجاکه بیشتر انسان ها فریب دنیا و مظاهر آن را مى خورند، در آموزه هاى دینى بیش از آنکه درباره بهره بردارى از دنیا سخن به میان آمده باشد و براى مثال سفارش شده باشد که از دنیا براى انجام وظایف و عبادت خدا استفاده کنید، به انسان ها انذار و هشدار داده شده است که فریفته دنیا نشوند و دنیا وسیله انحراف و لغزش آنها نشود. بیشتر به ما هشدار داده شده که مواظب باشیم دچار غفلت نشویم و در دام معاصى و گناهان گرفتار نیاییم. پزشکان بیشتر درباره بیمارى ها، میکروب ها و عواملى که موجب گسترش بیمارى مى شوند سخن مى گویند و به بیماران خود سفارش مى کنند که فلان غذا را نخورند و فلان دارو را مصرف نکنند تا بیمارى آنان بهبود یابد و از آلوده شدن به میکروب ها و ویروس ها در امان باشند. تأکید آنان بیشتر درباره امورى است که براى بیماران زیان آور است و کمتر مشاهده شده که پزشکى به بیماران خود سفارش کند که از خوردنى ها و آشامیدنى ها استفاده کنند؛ زیرا افراد به طور طبیعى از تغذیه و تأمین نیازهاى خود غافل نیستند. بنابراین تمرکز پزشکان بر روى کارهایى است که بیماران نباید انجام دهند. انبیا و اولیاى خدا و علمایى که به مثابه طبیبان روحانى جامعه اند نیز بیش از آنکه به مردم سفارش کنند که از دنیا براى عبادت خدا و انجام وظایف خویش استفاده کنید (که البته این سفارش، اصل نخستین در موعظه و ارشاد و راهنمایى مردم است)، به آنان هشدار داده اند که فریب دنیا را نخورید و مواظب باشید به انحراف و گناه مبتلا نشوید؛ چنان که در جاده ها علایم هشداردهنده نصب شده اند و آن علایم مردم را از پیچ هاى خطرناک و دیگر موانع و عوارض خطرساز جاده ها آگاه مى کنند. اگر جاده اى صاف و هموار و خالى از خطر باشد، تابلویى براى آگاهانیدن مردم از هموار و بى خطر بودن جاده نصب نمى کنند، بلکه علایم براى آگاه ساختن مردم از خطرات و موانع، و محل هایى است که تصادف خیزند.

    وقتى مى گوییم دنیا موجب فریب و لغزش انسان مى شود، ازآن روست که در ظرف دنیا عوامل گناه و

    انحراف به کار مى آیند و زمینه لغزش انسان فراهم مى شود، اما چرا به جهت وجود عوامل گناه و انحراف در دنیا، نسبت مکر، فریب و حیله به دنیا داده مى شود؟ براى پاسخ به این پرسش، بایسته است که به موارد کاربرد حیله و فریب و مکر نظرى بیفکنیم. فرض کنید کسى از مسیرى براى رسیدن به مقصد خود حرکت مى کند، اگر کسى او را از مسیر منحرف کند، به این رفتار و منحرف کردن آن شخص از مسیرى که به مقصدى ویژه مى انجامد، فریب و مکر مى گویند. ما براى هدفى متعالى و مقدس آفریده شده ایم. این هدف از چنان عظمتى برخوردار است که مقام خلافت الهى بر آن اطلاق شده است. خداوند در تبیین علت آفرینش انسان و هدفى که آدم براى آن آفریده شده است، مى فرماید: إِنِّى جَاعِلٌ فِى الأرْضِ خَلِیفَةً (بقره: 30)؛ من در زمین جانشینى [براى خود ]خواهم آفرید. خداوند همچنین درباره هدف خلقت مى فرماید: انسان براى فرجام مبارک و منزل ابدى آخرت و بهشت آفریده شده است که در آن حیات ابدى، در جوار خداوند خواهد بود؛ همان منزل و مأوایى که همسر باایمان فرعون در زیر شکنجه هاى فرعونیان از خداوند درخواست کرد: وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَکَ بَیتا فِى الْجَنَّةِ وَنَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (تحریم: 11)؛ و خدا براى کسانى که ایمان آورده اند مَثَلى آورده است: زن فرعون را؛ آن گاه که گفت: پروردگارا! براى من نزد خویش در بهشت خانه اى بساز و مرا از فرعون و کردار او و از گروه ستمکاران بِرَهان.

    خداوند در شأن این منزل و مأوا مى فرماید: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِى جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ (قمر: 54ـ55)؛ همانا پرهیزکاران در بوستان ها و [کنارِ ]جوى ها باشند؛ در نشستگاهى راستین (بهشت جاودان) نزد پادشاهى توانا.

    خداوند همه زمینه ها و عوامل دستیابى به آن مقصد متعالى را فراهم آورده است. او هدایت فطرى، هدایت عقلى، هدایت به وسیله انبیا و دین الهى را در اختیار ما نهاده تا مسیر رسیدن به آن مقصد را بشناسیم و در مسیر دستیابى به آن حرکت کنیم. حال اگر موانع و عوامل رهزن سر راه ما قرار گرفتند و ما را از مسیر سعادت و هدایت منحرف کردند و به بیراهه کشاندند و موجب شدند که به جاى رسیدن به بهشت و رضوان الهى، به حضیض جهنم سقوط کنیم و دچار قهر و غضب الهى شویم، آیا گرفتار فریب و مکر نشده ایم؟ آیا فریب و مکرى بالاتر و خسارتى زیان بارتر از این متصور است که انسان به جاى رسیدن به سرمایه جاودانه بهشت و رضوان خدا، گرفتار عذاب ابدى جهنم شود؟

     

    ··· منابع

    حرعاملى، محمدبن حسن، 1411ق، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام.

    طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1364، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، تهران، بنیاد علمى و فکرى علّامه طباطبائى.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1393) زهد و وارستگى دوستان خدا و بى‏اعتنایى آنان به دنیا (1). ماهنامه معرفت، 23(11)، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."زهد و وارستگى دوستان خدا و بى‏اعتنایى آنان به دنیا (1)". ماهنامه معرفت، 23، 11، 1393، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1393) 'زهد و وارستگى دوستان خدا و بى‏اعتنایى آنان به دنیا (1)'، ماهنامه معرفت، 23(11), pp. -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. زهد و وارستگى دوستان خدا و بى‏اعتنایى آنان به دنیا (1). معرفت، 23, 1393؛ 23(11): -