زهد و وارستگى دوستان خدا و بى اعتنایى آنان به دنیا (3)
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و چهارم ـ شماره 208
آیت اللّه علّامه محمدتقى مصباح
چکیده
این مقال، شرحى است بر مناجات زاهدین امام سجاد علیه السلام. ما باید روح توحید در گستره اعمال، رفتار وگفتارمان تجلى یابد و باور کنیم که بدون خواست خداى متعال، کارى صورت نمى گیرد. البته خداىمتعال از طریق اسباب و عوامل موجود ما را یارى مى رساند. ما نیز باید به کمک اسباب مادى موجودتلاش کرده، از خداى متعال استعانت بجوییم.
باید توجه داشت که انسان با سروکار با اسباب مادى این دنیایى، لذت هایى از آن عایدش مى شود وحکمت وجود این لذت ها، تأمین نیازهاى مادى دنیایى است. با این حال، باید به اندازه نیاز به لذایذدنیایى اکتفا کرد و دلبسته و فریفته آن نشد. از جمله راه هاى کاستن از دلبستگى دنیایى عبارتند از: توجهبه کاستى ها و عیوب دنیا، توجه به اینکه دنیا سرایى سرشار از درد و رنج است، زهد و وابستگى از دنیازیبنده اولیاى الهى است، ضرورت بهره گیرى از رحمت الهى و درک لذت محبت و انس با خدا.
کلیدواژه ها: زهد، وابستگى، دنیا، دلبستگى به دنیا، رحمت الهى.
تجلى روح توحید در رفتار دوستان خدا
روح مناجات امام سجاد علیه السلام و پیام اصلى مناجاتزاهدین، درخواست از خداوند است؛ چراکه اصلنخستین در آموزه هاى اسلام، دعوت به توحید، و تجلىروح توحید در گستره اعمال، رفتار و گفتار، و ازجملهدعاها و درخواست هاى انسان است. ما باید باور کنیم کههمه امور و ازجمله خواسته هاى ما با اراده و کمکخداوند انجام مى پذیرند و اگر کمک خداوند نباشد، کارىانجام نمى شود. براى استحکام روح توحید در انسان وباور به اینکه همه امور با اراده و خواست خداوند انجاممى پذیرند و آفریدگارى جز خداوند نیست و قدرتىوراى قدرت او وجود ندارد، بر ما واجب شده است که درنمازمان سوره حمد را بخوانیم و به خداوند عرض کنیم:إِیاکَ نَعْبُدُ وَإَِیاکَ نَسْتَعِینُ؛ و وقتى از سجدهبرمى خیزیم بگوییم: بِحَوْلِ اللَّهِ وَقُوَتِهِ أَقُومُ وَأَقْعُدُ.
البته خداوند از راه اسباب و عوامل موجود در عالم بهما یارى مى رساند و ما باید از اسبابى که در اختیارمان قرارگرفته استفاده کنیم. کسى که از اسباب پیرامونش استفادهنکند و درعین حال از خداوند یارى بخواهد، مانند کسىاست که خود را در چاه بیفکند و بگوید خدایا مرا حفظکن! بنابر سنت الهى، هرکس خود را به خطر افکند، آسیبمى بیند. پس ما باید از اسباب و وسایل استفاده کنیم. توجهکنیم که اسباب را نیز خداوند فراهم کرده و آنها در زمرهنعمت هاى الهى قرار دارند. بنابراین هرگاه دستمان ازاسباب کوتاه مى شود و یا نمى توانیم به وسیله آنها بهخواسته خود دست یابیم، باید از خداوند مدد بجوییم.
ازآنجاکه انسان در دنیا به سر مى برد و سروکارش بامادیات است، با آنها انس مى یابد و لذت هایى نیز درهمین دنیا عاید او مى شود. حکمت وجود این لذت ها ایناست که از طریق آنها نیازهاى انسان تأمین مى شوند.بااین حال انسان باید بکوشد که در حد ضرورت ازلذت هاى دنیا بهره گیرد؛ فریفته و دل بسته دنیا نشود وبتواند از جاذبه هاى دنیا چشم پوشى کند.
راه هاى کاستن از توجه به دنیا
1. توجه به عیب هاى دنیا
یکى از راه هاى کاستن از توجه به دنیا و دل بسته و فریفتهآن نشدن، توجه به عیب هاى دنیاست. اگر انسان در کنارتوجه به جاذبه چیزى، به عیب هاى آن نیز توجه کند،فریفته آن نمى شود. حتى اگر انسان بر حسن و جاذبه هاىچیزى تمرکز یابد و درعین حال به عیوب آن نیز بیندیشد،کمتر فریفته آن مى شود. براى این منظور امام علیه السلام بهعیب هاى کمّى و کیفى دنیا نیز اشاره مى کنند. در قرآن نیزبا تعابیر گوناگون به عیوب دنیا اشاره شده است. ازجملهخداوند در آیه اى کوتاه اما برخوردار از معنا و محتوایىژرف و عمیق، با مقایسه بین دنیا و آخرت، به برترى کمّى وکیفى آخرت بر دنیا، و درنتیجه به دو عیب کلى کمّى و کیفىدنیا اشاره مى کند و مى فرماید: وَالآخِرَةُ خَیرٌ وَأَبْقَى(اعلى: 17)؛ و جهان آخرت نیکوتر و پایدارتر است.
لذت هاى آخرت ازنظر کیفیت و شدت بر لذت هاىدنیوى برترى دارند و ازاین نظر لذت هاى دنیوى قابلمقایسه با لذت هاى اخروى نیستند. از نظر کمّى نیزنعمت ها و لذت هاى دنیوى زوال پذیر و محدودند؛ امالذت هاى اخروى پایدار و ابدى اند. در دنیا، هم عمر انسانمحدود است و هم میزان برخوردارى اش از امکانات ونعمت هاى دنیوى؛ اما در آخرت انسان، هم عمر ابدى وجاودانه دارد، و هم نامحدود از نعمت ها و لذت هاىاخروى برخوردار مى شود. حال وقتى انسانِ عاقل بهمقایسه لذت هاى دنیوى با لذت هاى اخروى مى نشیند،باید لذت هاى اخروى را که هم شدیدتر و هم بیشتر وابدى اند بر لذت هاى ناقص و محدود و زوال پذیر دنیاترجیح دهد؛ چه اینکه انسان در دنیا نیز لذت شدیدتر وبادوام تر را بر لذت ضعیف تر و کم دوام ترجیح مى دهد.
دنیا؛ سرایى آکنده از درد و رنج
راه دوم کاستن از توجه به دنیا و فریفته دنیا نشدن، توجه بهدردها، رنج ها و گرفتارى هایى است که در دنیا متوجه انسانمى شود (البته این راه از مصادیق توجه به عیوب و نواقصدنیا به شمار مى آید). یکى از ویژگى هاى بهشت این استکه در آنجا انسان ها متحمل هیچ رنج، زحمت و خستگى اىنمى شوند: وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّرَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ الَّذِى أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لایمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلا یمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ (فاطر: 34ـ35)؛ وگویند: سپاس و ستایش خداى راست که اندوه از ما ببرد.هرآینه پروردگار ما آمرزگار و سپاسگزار است؛ آن [خدایى]که ما را به فضل خویش در سراى ماندنى و جاویدان جاىداد. در آنجا نه رنجى به ما مى رسد و نه درماندگى اى.
برعکس؛ در دنیا هر کارى که انسان انجام مى دهد،همراه با خستگى است. فکر کردن و غذا خوردن نیز خالىاز خستگى نیست. حتى وقتى انسان از بهترین لذت هابهره مند شود، وقتى از آن لذت اشباع گردد، خسته مى شودو آن را رها مى کند. براى هر نیاز و خواسته اى که هریک ازما دارد، زحماتى فراوان را هم ما و هم دیگران بایدمتحمل شوند. مثلاً براى نان و غذایى که در یک وعده غذاصرف مى کنیم و براى درک لذت محدودى که تنها هنگامفرودادن غذا حاصل مى شود، هم خود انسان که با کار وتلاش پولى فراهم کرده تا با آن غذا تهیه کند، و همدیگرانى که در تولید گندم، تبدیل آن به آرد و نان و نیزتهیه غذا نقش داشته اند، زحماتى فراوان را متحملشده اند. همه این تلاش ها و زحمات براى آن انجامپذیرفته تا یکى از نیازهاى ما تأمین شود و غذایى دراختیار ما قرار گیرد و ما از خوردن آن لذت ببریم.
تازه برخى از خواسته ها و نیازهاى انسان، بسیار دیرفراهم مى شوند و گاه بیست سال انسان باید بکوشد تامقدمات آن فراهم شود. براى نمونه کسى که مى خواهدازدواج کند و همسرى براى خود برگزیند، چندین سالباید درس بخواند و با زحمت و تلاش مدارج تحصیلى راپشت سر نهد؛ آن گاه شغلى مناسب براى خود اختیار کندو با فراهم آوردن سرمایه اى کافى و موقعیت اجتماعىمناسب، براى خود زندگى خانوادگى تشکیل دهد. پسانسان براى دست یافتن به خواسته هاى خود و رسیدن بهلذتى محدود، مانند لذت برخوردار شدن از همسر، گاهسال ها باید زحمت بکشد و تلاش کند. آن گاه برخى باوجود آن همه تلاش و زحمتى که براى رسیدن بهخواسته اى مهم از خود نشان مى دهند، به خود مى بالند کهموفق شده اند به هدف و آرزوى خود دست یابند؛ اما آنانکه موفقیتى کسب نکرده اند، اسیر غصه و غم و اندوهمى شوند. باید به آن رنج ها و زحمات، برخى مشکلاتدیگر مانند دردها، بیمارى ها و فراق عزیزان را نیز افزود.گاه زلزله اى رخ مى دهد و انسان عزیزان خود را از دستمى دهد و تا پایان عمر باید در غم و مصیبت آنها باشد.
زهد و وارستگى از دنیا، زیبنده دوستان خدا
اگر انسان به آفات، گرفتارى ها و سختى هایى که دردنیاست بنگرد و به ویژه اگر ایمان به سراى آخرت وبهشت داشته باشد که عارى از آن آفات و گرفتارى هاستو سپس این دنیا را با بهشت بسنجد، فریفته لذت هاىمحدود این دنیا که همراه با رنج ها، سختى ها وگرفتارى هایند نمى شود و در دنیا زهد و وارستگى از دنیارا پیشه خود مى سازد؛ همان مقام زهد و وارستگى اى کهامام علیه السلام در مناجات خود از خداوند درخواست مى کنند:إِلَهِى فَزَهِّدْنَا فیهَا وَسَلِّمْنَا مِنْهَا بِتَوفِیقِکَ وَعِصْمَتِکَ وَاْنزَعْعَنَّا جَلابِیبَ مُخَالَفَتِکَ وَتَوَلَّ أُمُورَنَا بِحُسْنِ کِفَایتِکَ وَأَوْفِرْمَزِیدَنَا مِنْ سَعَةِ رَحْمَتِکَ وَأَجْمِلْ صِلاتِنَا مِنْ فَیضِمَوَاهِبِکَ؛ خدایا! به توفیق و نگه دارى خود، به ما زهد وبى رغبتى به دنیا عطا کن؛ و ما را از شر دنیا سلامت بدار؛ وجامه هاى عصیان و مخالفت با خود را از ما بر کن؛ و باحسن کفایت و تدبیرت، خود عهده دار کار ما باش؛ و ازرحمت بى انتهایت بر عطاى همیشگى به ما بیفزاى؛ و ازموهبت هاى فیض و بخششت، انعام ما را بهتر و بیشتر ساز.
زهد و زهاده درلغت به معناى اعراض ورغبت نداشتنبه چیزى است، و نقطه مقابل آن، رغبت و حرص است. درقرآن خداوند با اشاره به زهد و بى رغبتى برادرانیوسف علیه السلام به آن حضرت، مى فرماید: وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍبَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوافِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ(یوسف:20)؛و او را به بهایى اندک، درهمى چند، فروختند و به اوبى رغبت بودند.
زهد در دنیا به معناى بى اعتنا و بى رغبت بودن بهدنیاست، و زاهد کسى است که اعتنایى به آنچه از دنیا بهدست مى آورد و یا از دست مى دهد، ندارد. زاهد گرچه ازکار و تلاش دست نمى کشد و در حد ضرورت از دنیابهره مند مى شود، درعین حال اعتنایى و رغبتى به دنیاندارد. زاهد مصداق سخن خداوند است، آنجا که فرمود:لِکَیلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ(حدید: 23)؛ تا به آنچه از دست شما رفت، اندوه مخوریدو بدانچه به شما داد شادمان نشوید.
زهد مطلوب در اسلام، آن است که انسان براى انجامبهتر مسئولیت هاى خود، سادگى و گریز از تجمل را شیوهخود کند و به مظاهر پرزرق و برق زندگى بى اعتنا شود.بدیهى است که این طرز رفتار به سبب پلید دانستن دنیا ومظاهر آن، و نیز به جهت تضاد دنیا با آخرت و یا به دلیل فراراز مسئولیت هاى اجتماعى نیست؛ بلکه زهد در اسلام براىانجام بهتر مسئولیت ها و غلبه بر گرایش هاى افراطى، ودرجهت هدایت صحیح شیفتگى و دل نبستن به مظاهرزندگى است. از این رهگذر، زهد روح افزون طلب انسان رامهار مى کند و حالت خودباختگى در برابر مظاهر زندگىدنیا را از بین مى برد. بنابراین زهد در اسلام با داشتن مال وریاست منافات ندارد. درواقع زاهد کسى است که مظاهرزندگى را بیش از حق و خداوند دوست نمى دارد و اهدافالهى را قربانى اهداف دنیوى نمى کند. او آخرت را اصلقرار مى دهد و دنیا را به منزله فرع و وسیله و مقدمه آنمى جوید. با توجه به آنچه بیان شد، تفاوت زهد با رهبانیتـ که در آیین هاى مسیحیت وبوداییسم مطرح است ـ روشنمى شود؛ چراکه رهبانیت به معناى ترک دنیا، فرار ازمسئولیت ها و گریز از اجتماع است. چنین تفکرى با روحاسلام سازش ندارد. ازنظر اسلام، همه مظاهر زندگى،ازقبیل مال، فرزند و ریاست، ابزار تکامل و پیشرفت اند.همه اینها نعمت هاى خداوندند و استفاده صحیح و رعایتتعادل در بهره ورى از آنها، افزون بر آبادى دنیا، سبب آبادشدن آخرت انسان نیز مى شود. استفاده صحیح از دنیا ایناست که انسان براى دنیا و مظاهر آن، اصالت قایل نباشد وآنها را به مثابه نعمت هایى در جهت رسیدن به کمال وسعادت در آخرت بداند؛ چنان که فرموده اند: الدُّنْیا مَزْرَعَةُالاخِرَةِ (مجلسى،بحارالانوار، بى تا،ج73، ص 148، ح 1).
ازنظر اسلام، هرچه در این دنیا رنگِ وجود به خودگرفته نیکوست و خداوند، موجود بدى نیافریده است.بنابراین نه دنیا و مظاهر آن بد است و نه علاقه به آنها، کهازروى میل طبیعى در انسان قرار داده شده است. پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: الزَّهَادَةُ فى الدُّنْیا لَیسَتْ بِتَحْرِیمِالحَلالِ وَلا إِضَاعَةِ الْمَالِ وَلَکِنِ الزَّهَادَةُ فِى الدُّنیا أَنْ لاتَکُونَ بِمَا فى یدَیکَ أَوْثَقَ مِنْکَ بِمَا فى یدِ اللَّهِ (پاینده،نهج الفصاحه، 1382، ص 512، ح 1712)؛ ازدنیاگذشتگىاین نیست که حلال را بر خود حرام کنى یا مال خود را تلفکنى؛ ازدنیاگذشتگى این است که بدانچه در کف توست،بیشتر از آنچه در دست خداست اعتماد نداشته باشى.
دوستان خدا و بهره مندى از تدبیر و خزانه کرم ورحمت خداوند
امام علیه السلام از خداوند درخواست مى کنند که خود با حسنکفایت و تدبیرش عهده دار کارهاى ایشان باشد. انسان دردنیا نیازهایى دارد که باید درصدد تأمین آنها برآید؛ مانندنیاز به غذا و مسکن. هیچ کس حق ندارد خود را ازنیازهاى ضرور که طبیعت زندگى اقتضا مى کند محرومسازد و ازجمله خود را از حیات و زندگى بى بهره کند.تلاش براى تأمین این نیازها موجب مى شود که انسان سراغدنیا برود و چه بسا بیشتر عمر و وقت خود را صَرف تأمینهمین نیازهاى دنیوى کند. گاه انسان براى تأمین یکى ازنیازهاى خود و یا براى رفع مشکلى که براى او رخ داده،حتى از شب تا صبح نمى خوابد و به راه حل مشکل و تأمیننیاز خود مى اندیشد. آفتى دیگر که تلاش براى رفع نیازهادر پى دارد، این است که وقتى انسان به امور روزمره خودبپردازد و دنبال رفع نیازهاى خود برود، رفته رفته مجذوبدنیا مى شود و انس به دنیا و دل بستگى بدان در او پدیدمى آید. حال اگر خداوند به انسان لطف و عنایت کند و خودعهده دار رفع مشکلات انسان و تأمین نیازهاى او شود، تا باتدبیر الهى و با صرف وقتى اندک، نیازهاى انسان برطرفشود، انسان فرصتى بیشتر براى انجام وظایف اخروى وعبادت خدا و تفکر در مسائل اصلى زندگى خود مى یابد.
گاه براى اینکه انسان بتواند در ابعاد معنوى پیشرفتداشته باشد، باید بیش از حد ضرورت و فراتر از نیازهاىشخصى خود از دنیا بهره مند باشد. براى نمونه، اگر کسىبخواهد به سنت حسنه انفاق و احسان عمل کند و بهکارهاى خیر و عام المنفعه بپردازد، باید از درآمد و ثروتکافى بهره مند باشد، تا از آن در راه خدا و براى تعالى وتکامل خود استفاده کند. دراین صورت اگر خداوند ازخزانه رحمت و کرمش به او عطا کند، تا مجبور نباشدزحمتى فراوان براى کسب ثروت و درآمد صرف کند،موفق مى شود که بیشتر به کارهاى خیر و امور اخروىبپردازد. ازاین رو امام علیه السلام در فرازى که از نظر گذراندیم،مى فرمایند: وَأَوْفِرْ مَزِیدنَا مِنْ سَعَةِ رَحمَتِکَ؛ از رحمتبى انتهایت بر عطاى همیشگى به ما بیفزاى.
2. درک لذت انس با خدا و محبت به او
در آغاز گفتار، گفتیم که براى کاستن از توجه به دنیا و فریفتهنشدن بدان، و نیز براى توجه یافتن به خداوند راه هایىهست. جدا از راه اول که به آن اشاره کردیم، راه دیگر کهبى تردید مهم ترین، ارزشمندترین و نفیس ترین راه ها براىرسیدن به آن منظور است، درک محبت و چشیدن طعملذت انس با خداست. در قرآن، روایات و ادعیه گزاره هایىفراوان در تبیین و ترسیم این راه و تأثیر محبت به خدا دررفع دل بستگى به دنیا و رهایى از عصیان و گناه مطرح شدهاست. براى نمونه امیرمؤمنان علیه السلام در مناجات شعبانیهمى فرمایند: إِلَهِى لَمْ یکُنْ لى حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْمَعْصِیتِکَ إِلا فى وَقْتٍ أَیقَظْتَنى لِمَحَبَّتِکَ وَکَمَا أَرَدْتَ أَنْأَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِى فى کَرَمِکَ وَلِتَطْهِرِ قَلْبِىمِنْ أَوْسَاخِ الْغَفلَةِ عَنْکَ؛ خدایا! در من نیرویى نیست کهبه وسیله آن بتوانم از معصیت تو خوددارى کنم؛ مگر آنهنگامى که تو مرا به عشق و محبت خود بیدار سازى وچنان که تو مى خواهى باشم و شکر تو گویم که مرا مشموللطف وکرمت ساختى وقلبم راازپلیدى هاى غفلت پاک کردى.
وقتى انسان حاضر مى شود از لذتى دست بکشد که بهلذتى فراتر از آن دست یابد، اگر لذت انس با خدا رابچشد، حاضر نمى شود از این لذت بى مانند دست بکشد.درنتیجه لذت هاى پوچ و بى مقدار دنیا را وامى نهد.درحقیقت محبت به خدا و انس با او مانع دل بستگى او بهمظاهر دنیا مى شود. البته چشیدن طعم انس با خدا و تجلىمحبت به او در قلب، به آسانى محقق نمى شود و نیازمندتلاش فراوان و مقدماتى است. مهم ترینِ این مقدمات،لطف و عنایت خدا در حق انسان، و برخوردار ساختنانسان از شایستگى و توفیق محبت به اوست. با توجه بهاینکه قلب انسان با عنایت و توفیق الهى جلوه گاه محبتخداوند مى شود، حضرت مى فرمایند: وَأَغْرِسْ فىأَفْئِدَتِنَا أَشْجَارَ مَحَبَّتِکَ وَأَتْمِمْ لَنَا أَنْوَارَ مَعْرِفَتِکَ وَأذِقْنَاحَلاوَةَ عَفْوِکَ وَلَذَّةَ مَغْفِرَتِکَ وَأَقْرِرْ أَعْینَنَا یوْمَ لِقَائِکَبِرُؤْیتِکَ؛ در کشتزار دل هاى ما نهال هاى عشق و محبتخود را بنشان؛ و انوار معرفتت را براى ما کامل و تمام کن؛ وشیرینى بخشش و لذت آمرزش خود را به ما بچشان؛ و درروز ملاقاتت چشم ما را به مشاهده جمالت روشن کن.
دوستان خدا و آرزوى نیل به لقاى معبود در آخرت
در پایان فراز مزبور حضرت از خداوند لقا و شهود جمالکبریایى اش را درخواست مى کنند. ما در مباحث پیشین،بارها به مفهوم رؤیت و لقاى خداوند در قیامت اشارهکردیم و گفتیم که به دلیل محدودیت هاى عالم ماده، آن لقاو رؤیت در دنیا براى انسان ها فراهم نمى شود. اجمالسخن ما این بود که در دنیا روح انسان به بدن تعلقمى گیرد و این تعلق محدودیت هایى را براى روح انساندر پى مى آورد. در نتیجه تعلق روح به بدن ومحدودیت هایى که بدن به منزله موجودى مادى دارد،تحمل بدن و قواى آن براى حالات روحى و واکنش هاىروانى به حوادث ناگوار یا شادى بخش محدود است، ودر مواردى بدن انسان تحمل برخى واکنش هاى روانى راندارند. ازهمین روست که گاهى انسان بر اثر شوق زیادغش مى کند. براى نمونه، مادرى که سال ها از دیدارفرزندش محروم بوده و در غم فراقش مى سوخته است،وقتى به او مى رسد، چه بسا از شدت شوق غش مى کند وحتى ممکن است دچار سکته شود. این ازآن روست کهبدن و اعصاب و مغز انسان تحمل هر لذتى را ندارد؛چنان که تاب هر مصیبتى را نیز ندارد. با این فرض، روشناست که انسان در دنیا تحمل لذتى را که از مشاهده نوربى نهایت یا جمال بى نهایتِ خداوند حاصل مى آید،ندارد؛ چنان که حضرت موسى علیه السلام که پیامبرى اولوالعزمبود، نتوانست متحمل لقا و رؤیت جمال ربوبى گردد. آنحضرت از خداوند درخواست کرد که خود را به اوبنمایاند و فرمود: رَبِّ أَرِنِى أَنْظُرُ إِلَیکَ؛ پروردگارا، [خودرا ]به من بنماى تا به تو بنگرم. خداوند در پاسخ او فرمود:قَالَ لَنْ تَرَانِى وَلَکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُفَسَوْفَ تَرَانِى فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّا وَخَرَّ مُوسَىصَعِقا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیکَ وَأَنَا أَوَّلُالْمُؤْمِنِینَ(اعراف:143)؛ گفت: هرگز مرا نخواهى دید ولیکن به این کوه بنگر، پس اگر در جاى خود قرار و آرامداشت مراخواهى دید؛ و چون پروردگارش بر آن کوه تجلىکرد، آن را خرد و پراکنده ساخت و موسى مدهوش بیفتاد وچون به خود آمد گفت: [بار خدایا،] تو پاک و منزهى [ازاینکه باچشم دیده شوى]به توبازگشتم ومن نخستین باوردارنده ام.
طبیعى است وقتى تجلى خداوند بر کوه باعث تلاشىآن مى شود و این رخداد مهیب حضرت موسى علیه السلام رامدهوش مى سازد، انسان نمى تواند در دنیا تاب تحمللقاى الهى را داشته باشد و در نتیجه، بُنیه مادى مانمى تواند در دنیا لذت لقاى الهى را درک کند. اما درآخرت که محدودیت هاى مادى از فراروى ساختمانوجودى انسان برداشته مى شود، امکان لقاى الهى براىانسان ها و به ویژه براى اولیاى خدا فراهم مى گردد.
حضرت در پایان مناجات خود مى فرمایند: وَ أَخْرِجحُبَّ الدُّنیا مِنْ قُلُوبِنَا کَمَا فَعَلْتَ بِالصَّالِحینَ مِنْ صَفْوَتِکَوَالأَبْرَارِ مِنْ خَاصَّتِکَ بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ وَیاأَکْرَمَ اْلأَکْرَمینَ؛ خدایا، محبت دنیا را از دل ما بیرون کن؛چنان که با بندگان نیکوکار و خاصان درگاهت چنینکردى؛ به حق رحمت بى پایانت، اى مهربان ترین مهربانان، و اى کریم کریمان.