بررسی و مقایسۀ مفهوم اراده از دیدگاه روانشناسان و اندیشمندان مسلمان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
از گذشتههاي دور مفهومي تحت عنوان «اراده» در قالب اشعار، قصايد و داستانهاي حماسي در متون ادبي، فلسفي و ديني مطرح بوده است (موسوي خميني، 1362، ص 6؛ بوعمران، 1382، ص 16). گرچه بسياري از دانشمندان مسلمان وجود آن را بديهي و بينياز به اثبات ميدانستهاند (طوسي، 1358، ص 104؛ صدرالمتألهين، 1428ق، ج 6، ص 285)؛ لکن شناخت ماهيت آن را دشوار و پيچيده در نظر گرفته بودند (همان، ج 4، ص 113). با شکلگيري روانشناسي نوين در سال 1879م، اين مفهوم با تغيير و تحولاتي روبهرو گرديد. عدهاي چون فرويد که مکتب روانتحليلگري را بنا گذاشتند، اساساً آن را منکر شده و مفهوم سائق را جايگزين آن کردند (مارشال ريو، 1386، ص 28). آنها معتقد بودند اغلب رفتارهاي انسان از اهداف او سرچشمه نميگيرند؛ بلکه تحت تأثير گذشته قرار دارند (فيست و همكاران، 1395، ص 93). رفتارگرايان راديکال نيز اراده را به اتهام غيرعلمي بودن، رد کردند (ميشل و آيدوک، 2004، ص 99)، آنها معتقد بودند رفتار انسان از عمل ارادي ناشي نميشود؛ بلکه مانند هر پديدۀ قابل مشاهدهاي، بهصورت قانونمند تعيين ميشود (فيست و همكاران، 1395، ص 674). علاوه بر اين روانشناسان، افراد ديگري نظير مي، آدلر، فروم، موري، مزلو و کِلِي از اراده سخن بهميان آوردهاند (ر.ك: اميري، 1396). همانطور که مشاهده شد، بحث از اراده ابتدا در ميان مباحث فلسفي و زيرمجموعۀ علمالنفس، از قرن سوم هجري ظهور و نمو داشته است؛ اما بعد از تأسيس روانشناسي در سال 1879م، پژوهشهاي گستردهاي دربارة اراده و مفاهيم همافق با آن در روانشناسي انجام شده است.
اراده در آثار بسياري از دانشمندان مسلمان، نظير ابنسينا، فارابي، خواجه نصيرالدين طوسي، ملاصدرا (برنجکار، 1384)، امام خميني، علامه طباطبائي و آيتالله مصباح يزدي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. در اين زمينه کتاب طلب و اراده (موسوي خميني، 1362) به رشتۀ تحرير درآمده است. نويسنده در مواجهه با اين بحث در تدريس علم اصول، با نگاهي ژرف به بررسي ريشههاي فلسفي، عرفاني و روايي اراده پرداخته است و ارتباط آن را با موضوع جبر و تفويض، سعادت و شقاوت ذاتي و موجبات آنها تحليل کرده است. كتاب تحرير الاختيار: شرحي بر رسالة طلب و اراده امام خميني (خميني و همكاران، 1398) نيز به رشته تحرير درآمده است. کتاب روانشناسي از ديدگاه غزالي و دانشمندان اسلامي (حجتي، 1373) در يک فصل مستقل در زمينة موضوع اراده از منظر غزالي و ساير انديشمندان اسلامي نکاتي را مطرح کرده است. کتاب موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم (تهانوي، 1996)، تحت واژة «اراده» و كتاب همت و اراده (اسماعيلي، 1389) معاني مختلف آن را از علوم مختلف نقل کردهاند. مقالة «بررسي اراده از ديدگاه متکلمين و فلاسفۀ اسلامي» (سليماني، 1384)، تلاش نويسنده آن است که ديدگاههاي مختلف کلامي و فلسفي در مورد معناي ارادۀ انسان را ارائه کرده و سپس با بررسي جايگاه اراده در فرايند شکلگيري فعل ارادي، معناي مناسبي ميان معاني مطرحشده انتخاب کند. مقالة «ارادهگرايي، بهمثابه مبنايي براي علم ديني در نظريه فرهنگستان علوم اسلامي» (موحد ابطحي، 1390)، نويسنده رويکرد فرهنگستان علوم اسلامي را در رابطه با «علم ديني» بهاجمال بيان ميکند و سپس يکي از اصليترين مباني آن، يعني «ارادهگرايي» را با روش تحليلي بررسي کرده و به برخي از اشکالات وارد بر آن پاسخ ميدهد. پاياننامة بررسي تطبيقي اراده و اختيار انسان از ديدگاه امام خميني و علامه طباطبائي (كاملي، 1388) به اين موضوع پرداخته است. مقالة «تأثير خانواده، محيط و اراده در شکلگيري شخصيت انسان از منظر امام علي» (علايي و سالاري، 1393) نيز به اين موضوع پرداخته است.
همانطور که مشاهده شد، هيچ پژوهشي که به بررسي تطبيقي مفهوم اراده در گستره روانشناسي و اسلامي بپردازد، يافت نشد؛ لذا اين پژوهش با هدف تحليل مفهوم اراده در گسترۀ دانش روانشناسي و مقايسة آن با مفهوم اراده در نظريات انديشمندان مسلمان، با رويکرد کيفي و با استفاده از شيوة جمعآوري داده بهصورت کتابخانهاي انجام ميشود؛ سپس دادهها با روش تحليل محتواي کيفي، مورد بررسي و تحليل قرار ميگيرند و در نهايت مفهوم اراده در گسترة روانشناسي و نظريات انديشمندان مسلمان، مؤلفهبندي و سپس با يکديگر مقايسه ميشوند. اين اثر زمينة شکلگيري پژوهشهاي بيشتر در مدلپردازي اراده براساس منابع اسلامي را فراهم ميکند.
1. اراده در لغت و اصطلاح
اصطلاح Volition در زبان فارسي به اراده، اختيار و خواست (حقشناس و ديگران، 2005، ص 1869) و اصطلاح will به معناي اراده کردن، خواستن (همان، ص 1913) و will power به معناي اراده، قدرت اراده و نيروي اراده (همان، ص 1914) ترجمه شده است. همچنين، اراده در لغت فارسي به معناي خواستن، خواست، خواسته، خواهش، ميل، قصد و آهنگ است (دهخدا، 1373). در زبان انگليسي Will را عمل، فرايند يا تجربة اراده کردن و volition را قدرت انتخاب يا تعيين و اقدامي براي انتخاب يا تصميمگيري تعريف کردهاند (لغتنامه مريام وبستر، 2008).
انجمن روانشناسي آمريکا اراده (will) را ظرفيت يا توانايياي که انسان به کمک آن ميتواند، عليرغم تأثيرات بيروني، به انتخاب بپردازد و رفتار خود را تعيين کند، معرفي کرده است (جمعي از نويسندگان، 1391، ج 2، ص 1824) و volition را قابليتي که براساس آن، فرد تصميم ميگيرد دست به عمل خاصي بزند، بهويژه هنگامي که اين امر بدون تأثير بيروني مستقيم روي داده باشد، توصيف کرده است. نويسندگان اين کتاب ميگويند اين اصطلاح، مجموعهاي تعيينکننده از فعاليتها در خصوص خويشتن را دربر ميگيرد؛ مانند انتخاب و تصميم، خويشتنداري، عمل عمدي و ارائه پاسخ پويا (نه منفعل) در برابر رويدادها (همان، ص 1815).
فرانک برونو اراده را استعداد ذهني ميداند که فرد را قادر ميکند که آگاهانه انتخاب کند. انتخاب از ميان چند چيز، دستزدن به اقدام مثبت يا اقدام بازدارنده همگي قدرتهايي هستند که بهطور سنتي آنها را به اراده مربوط ميدانند. وي در اين مورد يک مثال نيز ذکر ميکند: مري بارها تلاش کرده سيگارکشيدن را ترک کند؛ ولي چندان توفيقي بهدست نياورده است. يک بار به دوستش ميگويد: «گمانم قدرت ارادة چنداني ندارم». اين گفته نشان ميدهد که مري وجود اراده را ميپذيرد. در ضمن نشان ميدهد که ارادة او در انجامدادن اقدامي بازدارنده، يعني مقاومت در برابر ميل به سيگار، ضعيف است (برونو، 1384، ص 36).
ساعتچي نيز اراده را يک تصميم هوشيارانه ميداند که نسبت به يک عمل انجام ميشود؛ يا بهعهده گرفتن اعمال خاص بهمنظور مقاومت در تعقيب يک هدف يا فعاليت، عليرغم موانع يا اثرات پريشانکننده است (ر.ك: ساعتچي، 1393).
ربر و همکاران اراده را بهطورکلي، توانايي دروني و شخصي براي تعيين آزادانه انتخاب يا عمل ميدانند. از نظر آنها اراده معمولاً بهعنوان کششي هشيارانه تعريف ميشود که بهموجب آن فرد تصميم ميگيرد رفتارهايي را انجام دهد و رفتارهاي ديگري را انجام ندهد. آنها ميگويند اين معنا بهندرت امروزه در متون تخصصي استفاده ميشود و مفاهيم زيربنايي آن در بعضي اصطلاحات ديگر مورد استفاده قرار ميگيرد، مانند قصد و غايت (purpose)، اراده (volition) و آزادي (freedom) (ربر و همكاران، 1390، ص 1035). همچنين اراده را ترتيب پيچيدهاي از احساسهاي جنبشي و تصورات که همراه با هدف ادراکشده يا در نتيجه اعمال يا افکار شخص روي ميدهند، دانسته و آن را به روانشناسان دروننگر نسبت ميدهند (همان، ص 1026).
کراس و ميشل (2010) قدرت اراده را عبارت از توانايي فرد براي مهارِ تعمدي افکار، احساسات و کنشها دانستهاند؛ اسريپادا (2010) جلوگيري از غلبة يک ميل در مقام عمل را قدرت اراده معرفي کرده است. ساسون (2009) قدرت اراده را سبب آن ميداند که فرد با وجود مقاومت دروني يا موانع بيروني، توان پايداري براي عمل کردن را بهدست آورد.
ورتنبورک و همکارانش (2008) معتقدند که نظريۀ اراده، نشاندهندة انطباق تکاملي است که انسان را قادر ميسازد از نظر عقلاني هوشمند رفتار کند و مسئوليت و آگاهي او را در رفتار هوشمندانه نشان دهد. لذا مطابق با نظر آنها، اراده به معناي توانايي انسان براي انجام اعمالي است که ميتواند رفتار هدفمند توليد کند.
بونژه و آرديلا ارادة آزاد را ارادهاي با انتخاب آزادانة هدف، همراه يا بدون پيشبيني پيامد احتمالي آن ميدانند. آنها در توضيح اين تعريف ميگويند: «ما ميگوييم يک رفتار يا فرايند ذهني را وقتي ميتوان آزادانه دانست که صرفنظر از اينکه مستقل از شرايط پيشين باشد (تصادفي)، يا محرک حسي آن را بهطور کامل کنترل کند، فقط از درون هدايت شود و بهطور مشخصتر، تحت کنترل فرايندهاي مفهومي باشد. حتي ميتوانيم فرض کنيم که تنها زماني يک حيوان با ارادة آزاد عمل ميکند که: الف. رفتار او اختياري باشد (نه اينکه رفتارش بدون علت يا متأثر از يک نيروي خارجي باشد)؛ ب. در تعيين هدفش، آزاد باشد؛ يعني در کسب هدف تعيين شده، از هيچ اجبار برنامهريزيشده يا خارجي تأثير نپذيرد» (بونژه و آرديلا، 1399، ص 508).
2. اراده در نظريههاي روانشناسي
بررسي روند شکلگيري يک موضوع در گسترۀ تاريخي، و بررسي آن در روند تحول آدمي و نيز در پهنة شاخههاي مختلف يک دانش، علاوه بر نشان دادن پيشينة تاريخي آن و اشراف بر کليت موضوع، از بروز برداشتهاي نادرست از يک موضوع جلوگيري ميکند؛ لذا ازآنجاکه مفهوم اراده حدود يک قرن فراز و نشيب را در حوزة روانشناسي طي کرده است (رفيعيهنر، 1395، ص 73)؛ براي روشنتر شدن روند شکلگيري اين مفهوم در گستره تاريخي، موضوع اراده را از نگاه مکاتب برجسته روانشناسي بررسي ميکنيم.
3. اراده در نظريه ساختگرايي
ساختگرايي با تأسيس آزمايشگاه روانشناسي تجربي بهوسيلة ويلهلم وونت که فردي آلمانيتبار بود، در سال 1879م بهعنوان نخستين مکتب روانشناسي مطرح گرديد (جمعي از مولفان، 1380، ص 84). وونت عقيده داشت ضعف تجربهگرايي آن است که به فرايندهاي ارادي تأثيرگذار بر افکار که به آنها شکل، کيفيت، يا ارزشي را بدهند، اهميت نميدهد (هرگنهان، 1389، ص 351). لذا وي معتقد بود اراده مفهومي اساسي است که تمام مسائل عمده در روانشناسي بايد براساس آن شناخته شوند. انسانها ميتوانند در مورد چيزي که بايد به آن توجه شود و بنابراين بهروشني درک شود، تصميم بگيرند. علاوه بر اين، او معتقد بود اغلب رفتارها و توجه گزينشي براي هدفي صورت ميگيرد؛ يعني چنين فعاليتهايي با انگيزه هستند. نامي که وونت روي رويکرد خود به روانشناسي گذاشت، ارادهگرايي بود و اين بهخاطر تأکيد آن بر اراده، انتخاب و هدف بود (همان). تضادي که در آثار وونت مشاهده ميشود آن است که با وجود ارادهگرا بودن وونت، ميتوان جبرگرايي را آثار وي مشاهده کرد. دليل اين امر آن است که وي باورداشت در پَس تمام اعمال ارادي، قوانين ذهني وجود دارد که بر محتويات هشياري تأثير ميگذارند. به عقيدة او قوانينِ فعاليت ذهني را فقط ميتوان با در نظر گرفتن واقعيت استنباط کرد و از اين نظر، روانشناسي که آنها را مطالعه ميکند، مانند تاريخنويس است (همان، ص 360). اين سخن نشان ميدهد که او همهچيز را از پيش نوشتهشده ميداند که روانشناس صرفاً آن را بازخواني ميکند.
4. اراده در نظرية کارکردگرايي
کارکردگرايي يک مکتب فکري مشخص با يک رهبر مورد تأييد يا روشي که دربارة آن توافق شده باشد، نيست؛ ولي ميتوان يکي از افرادي که خود را کارکردگرا ميدانست و در مورد موضوعات مشترکي که در اين مکتب مطرح شده، نظريهپردازي کرده است را ويليام جيمز دانست (همان، ص 434). وي اراده را درواقع همان باور ميداند؛ لذا ميگويد: «اراده و باور که بهطور خلاصه به معناي يک رابطة خاص ميان اُبژهها و «خود» هستند، درواقع دو نام براي يک پديده روانياند» (مي، 1395، ص 280، به نقل از: جيمز، ج 2، ص 321). جيمز براي حل مشکل اراده و تبيين آن، عبارتي استثنايي را بهکار برده است و آن «ناگهان در يافتن» است (مي، 1395، ص 281).
5. اراده در نظرية روانتحليلگري
فرويد بهعنوان سردمدار مکتب روانتحليلگري، با غيرعلمي دانستن آزادي رواني، نابودي اراده را در پيش گرفت. وي معتقد بود که باور عميق آزادي رواني و انتخاب، کاملاً غيرعلمي است و بايد در برابر دعوي جبرگرايي حاکم بر زندگي رواني عقبنشيني کرد (فرويد، 1938، ص 95). او رفتارهاي انسان را نشئتگرفته از اراده نميدانست؛ بنابراين مفهوم سائق را جايگزين اراده کرد (مارشال ريو، 1386، ص 28) و باورداشت که اغلب رفتارهاي انسان بهجاي آنکه تحت تأثير اهداف کنوني وي باشند، توسط گذشته تعيين ميشوند (فيست و همكاران، 1395، ص 93). اما حقيقت آن است که گرچه فرويد اراده را انکار کرده؛ اما بهگونهاي ديگر آن را در ميان نظريۀ خود جاي داده است؛ آنجاکه وي در رابطه با حل تعارض موجود بين تکانههاي «نهاد» و خواستههاي «فرامن» صحبت ميکند و نهاد را منبع اميال تکانشي و فرامن را جنبهاي از معيارهاي ارزشمند و متعالي معرفي ميکند، از نيروي سومي تحت عنوان «من» سخن به ميان ميآورد که کار آن مديريت تعارض بين نهاد و فرامن است و اين يکي از ويژگيهاي مهمي است که فيلسوفانِ باستان در کارکرد اراده و زمينۀ تعارض عقل و وسوسه بيان کردهاند (رک: کراگلانسکي و کوپتز، 2010، ص 297). رابرت نايت که يکي از روانتحليلگران متأخر است که ميگويد: آزادي انتخابي که انسان آن را تجربه ميکند، هيچ ربطي به ارادة آزاد بهمثابه قانوني که بر رفتار انسان حاکم است، ندارد؛ بلکه تجربهاي ذهني است که خود از لحاظ علّي از پيش تعيين شده است (رابرت نايت، 1946). رولو مي در تعريف اراده ميگويد: اراده عبارت است از ظرفيت سازماندهي «خود» فرد تا حرکت در «جهتي خاص» يا «بهسوي هدفي معين» اتفاق بيفتد (مي، 1395، ص 276).
6. اراده در نظرية رفتارگرايي
روانشناسان رفتارگرا معتقدند که بيش از حد به مفهوم اراده پرداخته شده است (برونو، 1384، ص 36)؛ تا جاييکه آن را افسانه پنداشتهاند. اسکينر به ارزش خودآگاه و ديگر فرايندهاي ذهني تنها زماني توجه داشت که براي مفهوم تقويت نياز ميشدند. او استدلال ميآورد که ما براي فهم طبيعت انسان بايد از ارزشهاي منسوخشده فراتر برويم (بامستر و تايرني، 1397، ص 17). بنابراين وي به اتهام غيرعلمي بودن، موضوع اراده را رد کرد (ميشل و آيدوک، 2004، ص 99). او معتقد بود رفتار انسان از عمل ارادي ناشي نميشود؛ بلکه مانند هر پديدۀ قابل مشاهدهاي بهصورت قانونمند تعيين ميشود (فيست و همكاران، 1395، ص 674)؛ اين قوانين خارج از موجود زنده قرار دارد (ر.ک: اسکينر، 1391، ص 21) و درون انسان، چيزي بهعنوان پردازش، کشاننده يا ديگر فعاليتهاي دروني وجود ندارد که رفتارِ او را تعيين کند (شولتز و شولتز، 1400، ص 390، به نقل از: اسکينر، 1983). اسکينر براي کنترل رفتارهاي خود، چندين روش را مطرح کرده است؛ اولين روش، اجتناب از محرک است. در اين روش فرد، رفتارش را با دور کردن از يک محرک خارجي تأثيرگذار بر عملکردش کنترل ميکند. بهطور مثال اگر فرد يا موقعيتي سبب عصباني شدن او ميشود، وي با اجتناب از آن، ميتواند تأثير آن شخص يا موقعيت را بر رفتارش کاهش دهد. يا مثلاً فردي که الکل مصرف ميکند، ميتواند با دور ريختن تمام بطريهاي الکل، اراده کند که ديگر آن را مصرف نکند. روش دوم، دلزدگي خودگردان است. از طريق اين روش افراد ميتوانند با انجام بيش از حد يک رفتار، خودشان را از انجام آن خلاص کنند. روش سوم تحريک آزارنده است. در اين روش فرد بهگونهاي رفتار ميکند که اگر برخلاف کاري که تصميم به انجام يا ترک آن داشته، رفتار کند؛ موجب شرمندگي و شکست او شود. بهطور مثال اگر فرد چاقي ميخواهد اراده بر لاغر شدن داشته باشد، بايد اين تصميم خود را به دوستانش بگويد تا در صورت انجام رفتارهاي خلاف اين تصميم، با شرمندگي و انتقاد روبهرو شود. روش ديگر تقويت خود است. در اين روش فرد بهسبب انجام دادن رفتارهاي مطلوب و خوشايند، خودش را تقويت ميکند (شولتز و شولتز، 1400، ص 506). همانطور که مشاهده شد، رفتارگرايان، اراده را بهعنوان فعاليتي درونرواني در نظر نميگيرند؛ بلکه صرفاً قائل به رفتارهايي هستند که ميتواند سبب تغيير محرکهاي بيروني و در نتيجه تغيير رفتار شود.
7. اراده در نظرية انسانگرايي
آبراهام مزلو و کارل راجرز از پايهگذاران روانشناسي انسانگرا هستند (هرگنهان، 1389، ص 724و733). گرچه مفهوم اراده بهروشني در نظرية انسانگرايي مطرح نشده است؛ اما ازآنجاکه انسانگرايان مباحثي را دربارة هسته اصلي شخصيت انسان، نيازها و مؤلفههاي ماهيت انسان و بهويژه دربارة «خود» مطرح کردهاند؛ ميتوان موضوع اراده را از نگاه آنان بررسي کرد. مزلو نگاهي خوشبينانه و انسانگرا به شخصيت انسان دارد و بر همين اساس بهجاي بحث از بيماري، بهسلامت روانشناختي؛ بهجاي بحث از رکود، به بحث از رشد؛ و بهجاي بحث از ضعفها و محدوديتها، به فضيلتها و استعدادها پرداخته است. مزلو معتقد بود انسانها ميتوانند حتي با وجود عوامل زيستي و سرشتي منفي، ارادة آزاد خود را شکل دهند (شولتز و شولتز، 1400، ص 407و408).
8. اراده در نظرية پياژه
به اعتقاد پياژه (1967) اراده در خلال دوران کودکي مياني، بهصورت عملياتي درميآيد. در حدود هشت يا نه سالگي، وقتي کودک با همسالان خود، ارتباط زياد دارد، با تعارضهايي مواجه ميشود. در هرکدام از اين تعارضها، يک طرف، کشانندههاي زيستي است که پياژه آنها را از لحاظ اخلاقي، فرودست دانسته و در طرف ديگر، افکار مرتبط با رفتار متناسب قرار دارد که پياژه آنها را از لحاظ اخلاقي، فرادست بهشمار آورده است. از نظر پياژه، اراده عبارت از آن چيزي است که وضعيتي را فراهم ميکند تا کودکان بهجاي عملکردن طبق تکانههاي فرودست خود، براساس افکار اخلاقي فرادستشان رفتار کنند (نيميک و همکاران، 2010).
9. اراده در ديدگاه زيستي
اولين اشارهها بر اينکه اراده، يک خاستگاه قطعي عصبي (اساساً در کورتکس پيشين) دارد، زماني مطرح شد که در ميانة دهة 1930م بيماراني که بخشي از بافت سفيدرنگ مغزي بين تالاموس و هيپوتالاموس آنان برداشته شده بود، مورد مطالعه قرار گرفتند. مطالعات نشان داد که اين بيماران، تمامي تواناييهاي ذهني خود را داشتند؛ اما توان تصميمگيري و برنامهريزي را از دست داده بودند؛ بخش مغزي مربوط به کنترل ارادي اين بيماران از طريق جراحي برداشته شده بود. بررسيهاي بعدي بر روي ميمونها و انسانها نشاندهندة شمار فراواني از نورونها بود که با «محرکهاي حسي فعال نميشدند؛ ولي هنگاميکه حيوان دستش را باز ميکرد يا در يک فضاي کاملاً مشخصي ميکوشيد با دستش چيز مورد علاقهاش را بردارد، اين نورونها تا حد زيادي عمل ميکردند» (بونژه و آرديلا، 1388، ص 507).
پس از بررسي اراده در نظريههاي روانشناسان و شناسايي عناصر تعريف، لازم است بهمنظور مقايسۀ نظريه آنها با نظريۀ انديشمندان مسلمان، اين عناصر در قالب مؤلفه دستهبندي شوند. بر اين اساس ميتوان شش مؤلفهشناسايي کرد: عناصر استعداد ذهني جهت انتخاب آگاهانه (برونو، 1384، ص 36)، کنترل تعمدي افکار (ساعتچي، 1393)، پيشبيني پيامد احتمالي (کراس و ميشل، 2010؛ بونژه و آرديلا، 1399، ص 508) و سازماندهي خود (مي، 1395، ص 276)، تحت مؤلفه توانايي رواني قرار ميگيرند؛ دو عنصر تمايل انسان به اموري که در محدودۀ توانايياش است (کراس و ميشل، 2010) و کشش هشيارانه (مايکل، شودا و پيک، 1988) بهعنوان زيرمؤلفة ميل و گرايش قرار ميگيرد. خويشتن داري (جمعي از نويسندگان، 1391، ج 2، ص 1824)، توانايي مهار تعمدي احساسات و مقاومت در برابر وسوسه پاداش فوري (ربر و همکاران، 1390، ص 1035)، زيرمؤلفه مهار خود؛ ظرفيت و توانايي انتخاب و تعيين رفتار (جمعي از نويسندگان، 1391، ج 2، ص 1824)، توانايي دروني و شخصي براي تعيين آزادنه رفتار (ساعتچي، 1393)، توانايي پايداري براي عمل (کراس و ميشل، 2010) و توان مهار تعمدي کنشها (ورتنبورک و همکاران، 2008؛ نيميک و همکاران، 2010، به نقل از: پياژه) زيرمؤلفه توانمندي؛ تصميمگيري جهت انجام عملي خاص و تصميم جهت انجام يا ترک رفتار و تصميم هشيارانه، زيرمولفة تصميمگيري؛ ارائه پاسخ پويا، به عهده گرفتن اعمال خاص بهمنظور مقاومت در تعقيب يک هدف يا فعاليت، رفتار هوشمندانه و هدفمند و رفتار براساس افکار اخلاقي نيز زيرمؤلفهي رفتار هوشمند هستند. با توجه به وجود سه بعد شناختي، گرايشي و رفتاري در انسان، ميتوان مؤلفههاي بيانشده را در اين سه بعد دستهبندي کرد. منظور از مؤلفههاي شناختي، آن دسته از مؤلفههايي هستند که مربوط به شناختهاي انسان بوده و براي ايجاد يا تقويت انگيزه براي رفتاري خاص به انسان بينش ميدهد. اين بعد شامل مؤلفۀ توانايي رواني است. بعد ديگر، بعد گرايشي است، که به معناي ميل باطني به انجام کاري است. لزوم وجود اين بعد به آن جهت است که اصولاً کار ارادي بدون ميل تحقق پيدا نميکند، و اين ميل در شرايط ويژهاي نيز شکل ميگيرد و پس از تشخص و تعين پيدا کردن، به تحقق اراده در نفس منتهي ميشود (مصباح يزدي، 1378، ص 421). اين بعد نيز مؤلفة ميل و گرايش را دربر ميگيرد. اما بعد سوم، يعني بعد رفتاري اشاره به فعاليتها، پاسخها، واکنشها، حرکات و کارکردهايي ميشود که نمود عيني و خارجي دارد (ربر و همكاران، 1390، ص 105). اين بعد در ميان نظريات روانشناسان شامل مؤلفههاي مهار خود، توانمندي، تصميمگيري و رفتار هوشمند است.
با توجه به مؤلفهشناسي نظريات روانشناسان، حوزۀ معنايي اراده در متون روانشناسي معاصر با اين موارد مشخص ميشود: 1. توانايي رواني که داراي دو بعد مهار و سازماندهي است؛ بعد کنترل فکر شامل کنترل افکار غير هدفمند، و بعد ساختار شامل سازماندهي ساختار رواني انسان در راستاي انجام رفتار هوشمند است. 2. مهار خود؛ مؤلفههاي اين بعد از اراده، شامل خويشتنداري، توانايي مهار تعمدي احساسات و مقاومت در برابر وسوسه پاداش فوري است. 3. ميل و گرايش که شامل مؤلفههاي گرايش به انجام اعمالِ در محدودة توانايي و کششي هشيارانه است. بنابراين اراده صرفاً در مرحلة شناخت و رفتار نيست؛ بلکه در مرحلة هيجانات و کنترل آنها نيز مطرح است. 4. بعد رفتاري که شامل توانمنديهاي رفتاري نظير توانايي انتخاب رفتار، توانايي تعيين آزادانه آن، توان پايداري و مقاومت در عمل انتخاب شده و توانايي مهار تعمدي کنشها در پاسخ به محرکهاي پيرامون است. 5. رفتار فرد داراي اراده در مرحلة تصميمگيري و رفتار هوشمندانه نيز خودش را در قالب مؤلفههاي تصميم جهت انجام يا ترک يک رفتار و تصميم در جهت انجام يک رفتار خاص و همچنين ارائه پاسخ پويا، بهعهده گرفتن اعمال خاص بهمنظور مقاومت در تعقيب يک هدف و رفتار براساس افکار اخلافي را دربر ميگيرد. بنابراين مشخص گرديد که اراده در منابع روانشناسي يک مفهوم چندبعدي شامل ابعاد شناختي، هيجاني و رفتاري بوده که هر بعد خود شامل چندين مؤلفه است.
10. اراده در آثار انديشمندان مسلمان
بهمنظور مقايسه اراده در گسترة روانشناسي با اراده از منظر انديشمندان اسلامي، لازم است بهبررسي اين مفهوم از منظر افراد شاخص اين حوزه پرداخته شود.
1ـ10. کندي
کندي (265ـ183ق) اراده انسان را قوهاي نفساني در نظر ميگيرد که از موجود صاحب اراده که به آن سانح ميگويد، صادر ميشود و به عمل منجر ميشود (کندي، 1369، ج 1، ص 175). وي در جاي ديگر اراده را به نيرويي تعريف ميکند که بهواسطة آن چيزي که قصد شده است، واقع ميشود و از امور ديگر متمايز ميشود (همان، ص 168). به گفتة وي اراده آن چيزي است که بعد از فکر کردن و تميز دادن از بين چند چيز حاصل ميشود (همان، ص 167). براساس اين تعريف، ميان مفهوم اراده و مفهوم اختيار نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است و اختيار به نوعي از اراده اطلاق شده است که از تعقل نشئت ميگيرد.
2ـ10. فارابي
فارابي (338ـ257ق) بين اراده و اختيار تفاوت قائل شده؛ وي معتقد است علاوه بر آنکه انسانها، کارهاي ممکن را اختيار ميکنند، ميتوانند بر ناممکنها نيز اراده کنند (فارابي، 1371، ص 18). فارابي اراده را داراي مراتبي ميداند؛ به گفتة او اراده مرتبط با قسمتي از وجود است که حسکننده است؛ در مرتبة بعد که نفس به مرحلۀ تخيل وارد ميشود، سبب پديد آمدن شوق ميشود. ارادة به معناي دوم، همين شوقي است که بهدنبال ارادة به معناي اول از تخيل انتزاع ميشود. پس از حصول اين دو اراده، نفس ناطقه مبادي شناخت عقلي را از عقل فعال کسب ميکند و شوق نفس در اين مقام، شوقي است حاصل از قوۀ ناطقة او. اين شوق «اراده به معناي سوم» است که آن را «اختيار» ناميدهاند. اراده به معناي سوم، انسان را از حيوانات متمايز ميکند. دو معناي اول از اراده که بيان شد، ممکن است در حيوان غير ناطق نيز وجود داشته باشد اما ارادهاي که مخصوص انسان است همان ارادهاي است که انسان را قادر به انجام کارهاي نيک و بد ميکند و او را سزاوار ستايش يا نکوهش ميکند (فارابي، 1384، ص 72). اين تعريفها نشان ميدهد که نخستين فيلسوفهاي مسلمان، اصطلاح اراده را بيشتر به معناي مطلق ميل و خواست بهکار بردهاند، تا عنصري دروني که به ميل و خواست آدمي فعليت ميبخشد (جمعي از مؤلفان، 1377، ج 7، ص 410).
3ـ10. ابنسينا
ابنسينا (428ـ370ق) اراده را رغبتي ميداند که به انسان کمک ميکند بهسمت عالم قُدس الهي حرکت کند و به آن دست يابد. وي معتقد است اين رغبت در پي تصديق جازم، حاصل ميشود؛ چه از طريق يقين برهاني و چه از طريق اعتقاد ايماني بهدست آيد (ابنسينا، 1363، ص 445). در جايي ديگر وي اراده را مبدأ فراهمآورنده مينامد؛ چراکه در مقام اراده، عوامل برانگيزاننده (اعم از ادراک و ميل) با يکديگر جمع شده و مقدمات صدور فعل را کامل ميکند (ابنسينا، 1411ق، ص 20). تعبير ابنسينا از اراده بهعنوان مبدأ فراهمآورنده، ازاينروست که در مقام اراده مواد انگيزش فاعل ـ اعم از ادراک و ميل ـ با هم جمع ميشوند و مقدمات صدور فعل را کامل ميکنند و از اينجاست که برخي حکماً از اراده به «اجماع» نيز تعبير کردهاند؛ صورتبندي اين مطلب در نظام علّي چنين است که اراده برايندي از گرايشهاي گوناگون در نفس است و ناگزير بايد ميان اراده و مقدمات آن رابطة ضروري عليت برقرار باشد (جمعي از مؤلفان، 1377، ج 7، ص 410). ابنسينا معتقد است هر فاعلي در ارادة خود چيزي را جستوجو ميکند؛ لذا وجود غايت و هدف در هر حرکت ارادي، لازم است (ابنسينا، 1403ق، ج 2، ص 425). بنابراين مشخص ميشود که هيچ ارادهاي بدون هدف نيست؛ حتي حرکاتي که تصور ميشود بدون قصد و بهصورت عبثگونه انجام شده است، هدفمند است (ابنسينا، 1973، ص 22).
4ـ10. ابنرشد
ابنرشد (595ـ520ق) اراده را شوقي ميداند که براي انسان از يک نوع تخيل يا از تصديق به شيء حاصل ميشود؛ وي تصريح ميکند که تصديق در اختيار ما نيست؛ بلکه توسط اموري که خارج از ماست بر ما عارض ميشود. او براي روشن شدن بحث اينگونه مثال ميزند که اگر ما چيزي را که براي ما اشتهاآور است در خارج خود ببينيم، ضرورتاً و بدون اختيار به آن ميل و اشتها پيدا ميکنيم و بهسوي آن حرکت ميکنيم. از طرف ديگر زماني که اتفاقي ترسناک رُخ ميدهد، بدون اختيار و بهصورت اضطراري نسبت به آن کراهت پيدا ميکنيم و از آن فرار ميکنيم (ابنرشد، 1421ق، ص 226).
5ـ10. خواجه نصيرالدين طوسي
خواجه نصيرالدين طوسي (653ـ579ق) اراده و کراهت را از اقسام کيفيت نفساني، نوعي علم و ضد يکديگر ميداند؛ از نظر او اراده انساني از شوق و عقل سرچشمه ميگيرد (طوسي، 1403ق، ج 2، ص 411).
6ـ10. صدرالمتألهين
صدرالمتألهين (1050ـ979ق) اراده را از شئون نفس و ازجمله کيفيات نفساني ميداند (صدرالمتألهين، 1410ق، ج 4، ص 113). وي معتقد است تعريف اراده بهگونهاي که بتواند تصوري حقيقي از آن را ارائه دهد، دشوار است. لذا آن را همچون امور وجداني ديگر ميداند که شناخت جزئيات آن آسان اما شناخت ماهيت کلي آن پيچيده است (همان، ج 6، ص 337). وي اراده را شوق شديد به کسب مراد و جزء اخير علت تامه ميداند (همان، ج 8، ص 323). وي در جاي ديگر ميگويد «قدرت» حالتي نفساني است که در آن صدور فعل و عدم صدور آن بهشرط خواست ممکن باشد، اين حالت در نفس حيواني صفتي است امکاني که نسبت آن به وجود و عدم فعل برابر است. اراده عنصري است که چون مقدماتش فراهم آيد و تحقق يابد، اين نسبت را از صرف امکان بيرون ميآورد و به يکي از دو جانب ميراند. پس آنچه از اين اراده حاصل ميشود ناگزير به حد وجوب و ضرورت رسيده است (همان، ج 4، ص 111و112). بنابراين ميان سه رکن فعل ارادي، رابطه عليت برقرار است که آن را ميتوان به شکل زير در نظر گرفت: 1) فاعل يا مبدأ اراده؛ 2) اراده بهعنوان عنصر تعيينبخش؛ 3) مراد، يعني آنچه با تعلق گرفتن اراده به آن پديد ميآيد. قاعدۀ سنخيت ميان علت و معلول امکان اين را ميدهد که با شناخت هريک از اين ارکان در يک فعل ارادي خاص، بتوان دربارة دو رکن ديگر با ملاحظة جهت علي به استنتاج بپردازيم؛ مثلاً از روي صفاتي که فعل ارادي خاصي داراست، ميتوان دربارۀ فاعل آن و نوع ارادهاي که به فعل داشته است، سخن بگوييم.
7ـ10. ملاهادي سبزواري
ملاهادي سبزواري (1289ـ1212ق) اراده را صفتي ميداند که صاحبِ آن را به يکي از دو طرف مقدمه سوق ميدهد (سبزواري، 1417ق، ج 3، ص 647). وي مبادي تصديقي اراده را در سه قسم جاي ميدهد؛ قسم اول را تصديق يقيني دانسته که تصديق به خيرات عالم عقل است و آن را منشأ پيدايش ارادهاي ميداند که مخصوص مقربان است؛ درواقع آنها با اين نوع از اراده، خيرات آخرتي را جذب ميکنند. وي قسم دوم را تصديق به خيرات محدود آخرتي در نظر گرفته است؛ يعني خيراتي که بهدليل محدود بودن، ظني بهشمار ميآيد. لذا نام اين قسم را تصديق ظني قرار داده است. او اين قسم را مخصوص اصحاب يمين ميداند که با اين نوع اراده بهسمت خيرات آخرتي حرکت ميکنند و قسم سوم را تصديق تخيلي ذکر ميکند؛ يعني تصديق به خيرات دنيايي که بهدليل محدوديت و قابل زوال بودن، تخيلي ناميده ميشوند. ملاهادي سبزواري اين قسم را اختصاصِ به اصحاب شمال ميدهد؛ چراکه آنها با اين اراده، تمام همت خودشان را متوجه امور دنيايي ميکنند (همان، ج 3، ص 648).
8ـ10. علامه طباطبائي
در ميان فلاسفۀ معاصر، علامه طباطبائي اراده را کيفيت نفساني ميداند و آن را از شوق و علم متمايز ميکند. درواقع ايشان برخلاف متکلمان، که اراده را از صفات فعل ميدانند، آن را در رديف علم، قدرت و حيات که از صفات ذات هستند، قرار ميدهد. ايشان معتقد است اراده همواره مبتني بر نوعي شعور و آگاهي است و انسان تنها زماني فعلي را اراده ميکند که کمال بودن آن را تشخيص دهد (طباطبائي، 1390ق، ج 1، ص 470). اما معرفت يا ادراک، علت ناقصه براي عمل است و ميدانيم که عدم علت ناقصه، فعل را ضروريالعمل ميسازد؛ ولي وجود او معلول را ضروريالوجود نميکند (همان، ج 3، ص 190)؛ بنابراين علامه طباطبائي تخلف از علم را ناشي از نوعي جهالت اختياري ميدانند. به عقيده ايشان کسي که به زشتي گناه واقف است، اما با انگيزة هواي نفس و دعوت شهوت يا غضب مرتکب عمل زشت ميشود؛ در حقيقت، واقعيت امر بر او پوشيده مانده و کوران برخاسته در دلش، چشم عقلش را که مميز بين خوبيها و بديهاست، پوشانده است. چنين کسي عرفاً جاهل ناميده ميشود.
9ـ10. امام خميني
امام خميني (1368ـ1281ش)، اراده را همچون عزم، تصميم و قصد، از افعال نفس برميشمارد و آن را همچون شوق و محبت که از امور انفعالي هستند، نميداند (موسوي خميني، 1379، ص 111). ايشان اراده را از مقولات مشکک ميداند که تمام هستي از آن برخوردارند (همان، ص 612)؛ بنابراين هر موجودي از انسان تا خداوند، به تناسب مرتبه وجودي خودش، از اراده بهرهمند ميشود (همان، ص 613). در مرتبة افعال اختياري، انسان صاحب اراده تشريعي است، يعني ارادهاي که با برانگيختن اميال موافق (واجبات و مستحبات) و پيروز شدن در برابر اميال معارض (محرمات و مکروهات) ميتواند توانايي قدرت تکويني را افزايش داده و موجب ظهور و قدرت اراده تکويني شود. اراده تکويني يعني مرتبهاي که خداوند متعال از آن برخوردار است (الهبداشتي، 1386).
10ـ10. آيتالله جوادي آملي
آيتالله جوادي آملي در کتاب مراحل اخلاقي در قرآن اراده را مبتني بر سه رکنِ علم به مراد، کمال بودن مراد براي مريد و در اختيار نبودن مراد براي مريد ميداند. وي حقيقت اراده را طلب مفقود در نظر ميگيرد که داراي دو قسم است: 1. ارادهاي که زمينه سلوک را فراهم ميکند و 2. ارادهاي که زمينه صدور را فراهم ميکند. هنگاميکه فرد در ميانة راه سلوک است و ارادة رسيدن به مقصد را ميکند، ارادة وي زمينه سلوک را فراهم ميکند؛ اما زمانيکه به مقصد ميرسد، ارادهاش منشأ صدور ميگردد (جوادي آملي، 1377، ص 149).
11ـ10. علامه مصباح يزدي
ايشان ارادۀ انسان را يک جوهر نفساني ميداند و کاربرد آن را در سه حوزۀ دوست داشتن، تصميم گرفتن بر انجام کار و تصميم مبتني بر ترجيح عقلاني در نظر ميگيرد (مصباح يزدي، 1370، ج 2، ص 95).
11. اراده در ساحت علم کلام
اراده در ساحت علم کلام، اغلب در رابطه با خداوند متعال مطرح بوده است؛ بهطور مثال، غزالي اراده را نخستين تجلي ذات حق دانسته، لذا معتقد است نخستين تجلي ذات الهي در عالم کائنات انديشه نيست؛ بلکه اراده است که از آن به لفظ «کُن» تعبير شده است. او معتقد است در انسان نيز اراده در اولويت اول قرار دارد؛ يعني هرکس در وجود خود شک کند بايد براي دفع آن بگويد: من ميخواهم پس وجود دارم؛ يعني ارادة فرد بر انجام کاري، نشاندهندة وجودش است (الفاخوري و جر، 1369، ص 551). همچنين غزالي در جاي ديگر اشاره ميکند که اراده امکان ميدهد امري از ميان امور ديگر انتخاب شود؛ چراکه خداوند مطلق است و اگر امري را اراده کند بدون آنکه سببي جز خود اراده باشد، آن تحقق پيدا ميکند؛ چراکه اگر جز اين بود، اراده مطلق معنايي نخواهد داشت (غزالي، 1377، ص 42).
نکتة مهمي که در بحث کلامي اراده بايد ذکر کرد آن است که بين ارادۀ الهي با ارادۀ انسان از جهاتي، ازجمله بينياز بودن از لوازم، مطلق و نامحدود بودن، تفاوت وجود دارد. تحقق ارادۀ انسان در خارج، نيازمند وجود لوازمي ازجمله تصور، تمايل، رغبت و تصميم بر اجراي آن و مهمتر از همه، منوط به اذن خداوند دانسته شده است؛ درحاليکه اراده خداوند بهدليل احاطه و علم او نيازمند هيچيک از اين امور نيست (مصطفوي، 1430ق، ج 6، ص 188و189). از سوي ديگر اراده از آثار علم و قدرت محسوب ميشود و انسانها داراي علم و قدرت محدودي هستند؛ بنابراين ارادۀ آنها نيز محدود خواهد بود. اما علم و قدرت خداوند نامحدود است؛ ازاينرو مشيت او نيز مطلق و نامحدود خواهد بود (همان، ص 191).
12. اراده در ساحت علم اصول فقه
انديشمندان علم اصول اراده را يکي از صفات نفس ميدانند که به ايجاد يا ترک فعلي تعلق ميگيرد و داراي مقدماتي، ازجمله مرحلۀ تصور است؛ يعني انسان ابتدا چيزي را تصور کرده و سپس بررسي ميکند که آيا فايده و مصلحتي دارد يا نه؛ بعد از تصديق فايدۀ آن، به آن تمايل پيدا ميکند و بهدنبال آن، هيجاني در نفس او پيدا شده و در پايان، حالت نفسانيهاي به نام «اراده» براي وي پديد ميآيد که از آن به «شوق مؤکد» تعبير کردهاند (مشکيني، 1371، ج 1، ص 28؛ فاضل لنکراني، 1385، ج ۱، ص ۴۲۳).
13. اراده در ساحت تعليم و تربيت
در ساحت تعليم و تربيت، استعانت از عبادات و تزکيه نفس مهمترين راه تقويت همت و اراده است. عباداتي که از طرف خداوند براي انسان واجب شده، دقت در نماز، روزه و... نشان ميدهد که لحظهلحظۀ آن، يک تمرين اراده و همت است. در حقيقت این افراد ضعيفالنفس و داراي اراده ضعيف هستند که نميتوانند عبادات را بهجا آورند و به بهانههاي مختلف از آن روي برميگردانند. انسان با تقوا و دارای تزکيه نفس، قدرت تسلط بر نفس خود را بالا ميبرد و اين به معناي اراده است (جمعي از مؤلفان، 1374، ج 1، ص 275).
براي دستيابي به مفهوم اراده از منظر انديشمندان مسلمان، تعريف اراده از منظر آنها مورد تحليل و بررسي قرار گرفت؛ حال بهمنظور مقايسۀ آن با مفهوم اراده از منظر روانشناسان، لازم است به عناصر و مؤلفههاي هريک از تعاريف دست پيدا کرد. اولين مؤلفۀ شناساييشده، علم است که دو عنصر علمِ مسبب صدور فعل (شيرازي، 1320، ص 569) و اعتقاد به نفع و سودمندي فعل (ايجي، 1325، ج 8، ص 82) را دربر ميگيرد. مؤلفۀ دوم، ميل و گرايش است که شامل سه عنصر ميل حاصل شده از اعتقاد به منفعت چيزي (سبزواري، 1417ق، ج 3، ص 648)، شوقِ برطرف کردن نقصي در وجود خود (ابنرشد، 1421ق، ص 42) و محرک انسان به اقدام پس از تصور منفعت (انوري، 1382، ج 1، ص 308) است. مؤلفۀ سوم، تصميمگيري است که شامل عنصر تصميم و عزم بر انجام فعل يا عمل (صدرالمتألهين، 1410ق، ج 4، ص 114) است و مؤلفۀ چهارم، ترجيح است که منظور از آن، صفتي نفساني است که مرجّح يک طرف همراه با علم ميگردد (سبزواري، 1417ق، ج 3، ص 647).
براساس اين مؤلفهبندي که در سه بُعد شناختي، گرايشي و رفتاري دستهبندي ميشود؛ حوزۀ معنايي اراده در بين انديشمندان مسلمان با اين موارد مشخص ميشود: 1. علم؛ به معناي آنکه اراده ناشي از علمي است که سودمندي به و منفعت يک طرف تعلق ميگيرد و سبب صدور فعل ميشود. 2. ميل و گرايش؛ پس از علم به منفعت يک طرف، ميل و شوق در کسب آن و بهرهمندي از آن منفعت در انسان حاصل ميشود. 3. تصميمگيري و ترجيح؛ همراه با علم و شوق بهيک طرف، انسان ترجيح ميدهد که يک طرف را انتخاب کرده و تصميم به انجام فعلي مطابق با آن ميگيرد.
نتيجهگيري
هدف اين پژوهش، مقايسه مفهوم اراده، مبتني بر نظريات روانشناسان و مفهوم اراده مبتني بر نظريات انديشمندان مسلمان بود. آنچه از جمعبندي اراده مبتني بر نظريات روانشناسان به دست آمد حاکي از وجود شش مؤلفة توانايي رواني، مهار خود، ميل و گرايش، توانمندي رفتاري، تصميمگيري و رفتار هوشمند دارد؛ که ميتوان آنها را در سه بعد شناختي، هيجاني و رفتاري جاي داد. درحاليکه مفهوم اراده از ديدگاه انديشمندان اسلامي، داراي چهار مؤلفۀ علم، ميل و گرايش، ترجيح و تصميمگيري است. همانطورکه مشخص گرديد، يکي از مهمترين مؤلفههاي مورد اختلاف، علم است. انديشمندان اسلامي تأکيد دارند که علم سبب اصلي صدور فعل است و زمانيکه انسان علم به نفع و سودمندي يک عمل پيدا ميکند، ارادة انجام آن را ميکند؛ اما روانشناسان تمرکز خود را روي نوعي توانمندي شناختي، نظير استعداد ذهني گذاشتند. از طرف ديگر، روانشناسان به بعد رفتاري اراده دقيقتر پرداختهاند؛ آنها سه مؤلفة توانمندي، تصميمگيري و هوشمندي رفتار را براي اين بعد از اراده در نظر گرفتهاند. يعني رفتارِ ارادي، رفتاري هوشمند است که براساس افکار اخلاقي و بهمنظور اهدافي خاص و بهصورت پويا حاصل ميشود. اما نکاتي وجود دارد که به نظر ميرسد در هيچيک از اين دو ديدگاه مطرح نشد؛ اولين نکته آن است که اراده به هر دو جنبة سلبي و ايجابي اشاره دارد، جنبة ايجابي آن، توانايي ارادۀ اعمال خوب و مطلوب است؛ بهطور مثال، فردي که به موفقيتهاي علمي، شغلي و اجتماعي دست پيدا ميکند، در بسياري از موارد از خواستههايي که او را به اين اهداف نميرسانده، چشمپوشي کرده است؛ بنابراين ارادة انجام امر مطلوب، مستلزم ارادة ترک امري نامطلوب يا ناسازگار با هدف است. اين دوبعدي بودن اراده در نظريات انديشمندان و روانشناسان ديده نشد. نکتة ديگري که بايد به آن پرداخته شود آن است که اراده ازجمله امور تشکيکي است که هر فرد بهتناسب توانمنديهاي خود، مرتبهاي از آن را داراست. هرقدر اين اراده در راستاي ارادة خالق خود باشد، اثر آن بيشتر و هرچقدر از آن دورتر باشد، اثر کمتري خواهد داشت. از همين روست که يکي از مهمترين روشها جهت تقويت اراده، عمل به دستورات و آموزههاي شرع است که ارادة انسان را در راستاي ارادة خداوند قرار ميدهد.
- ابنرشد قرطبي، محمدبن احمد، 1421ق، تهافت التهافت، بيروت، دارالکتب العلميه.
- ابنسينا، حسينبن عبدالله، 1363، ترجمه شرح اشارات و تنبيهات، نگارش حسن ملکشاهي، تهران، سروش.
- ـــــ ، 1403ق، الاشارات و التنبيهات، تهران، دفتر نشر کتاب.
- ـــــ ، 1411ق، التعليقات، به کوشش عبدالرحمن بدوي، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
- ـــــ ، 1973م، التعليقات، تحقيق ابراهيم مدکور و ديگران، قاهره، الهيئة المصرية العامه للکتاب.
- الهبداشتي، علي، 1386، «اراده خدا (جل جلاله) با تکيه بر آراي امام خميني»، انديشه نوين ديني، ش 3 (9)، ص 9ـ32.
- اسکينر، بي. اف، 1391، فراسوي آزادي و شأن، ترجمة علياکبر سيف، چ دوم، تهران، دوران.
- اسماعيلي، محسن، 1389، همت و اراده، چ دوم، تهران، شهر.
- اميري، ليلا، 1396، پيشبيني علائم اختلال اضطراب فراگير براساس نيروي اراده، صبر و عدم تحمل بلاتکليفي با واسطهگري ويژگيهاي شخصيت، پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي باليني، شيراز، دانشگاه شيراز.
- انوري، حسن، 1382، فرهنگ بزرگ سخن، چ دوم، تهران، سخن.
- ايجي، ميرسيدشريف، 1325، شرح المواقف، تصحيح بدرالدين نعساني، قم، شريف الرضي.
- بامستر، روي و جان تايرني، 1397، قدرت اراده باز کشف بزرگترين توانايي انسان، ترجمة امير حافظيخواه، تهران، سايلان.
- برنجکار، رضا، 1384، «اختيار و عليت از ديدگاه ملاصدرا و اسپينوزا»، انجمن معارف اسلامي، سال اول، ش 4، ص 43ـ61.
- برونو، فرانک،1384، فرهنگ توصيفي روانشناسي، ترجمة فرزانه طاهري و مهشيد ياسائي، تهران، ناهيد.
- بوعمران، 1382، مسئلۀ اختيار در تفکر اسلامي و پاسخ معتزله به آن، ترجمة اسماعيل سعادت، تهران، هرمس.
- بونژه، ماريو و روبن آرديلا، 1399، فلسفۀ روانشناسي و نقد آن، ترجمة محمدجواد زارعان و همکاران، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- تهانوي، محمدعلي، 1996م، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، شرح رفيق عجم، تحقيق عبدالله خالدي و ديگران، بيروت، مکتبة لبنان ناشرون.
- جمعي از مؤلفان، 1374، روانشناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، تهران، سمت.
- ـــــ ، 1377، دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، تهران، دائرةالمعارف بزرگ اسلامي.
- ـــــ ، 1380، مکتبهاي روانشناسي و نقد آن، تهران، سمت.
- جمعي از نويسندگان، 1391، فرهنگ توصيفي انجمن روانشناسي آمريکا APA، تهران، ارس.
- جوادي آملي، عبدالله، 1377، مراحل اخلاق در قرآن، قم، اسراء.
- حجتي، سيدمحمدباقر، 1373، روانشناسي از ديدگاه غزالي و دانشمندان اسلامي، چ هشتم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- حقشناس، عليمحمد و ديگران، 2005، فرهنگ معاصر هزاره، تهران، فرهنگ معاصر.
- خميني، سيدحسن و همكاران، 1398، تحرير الاختيار: شرحي بر رساله طلب و اراده امام خميني، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.
- دهخدا، علياکبر، 1373، لغتنامه دهخدا، تهران، مؤسسة لغتنامه دهخدا.
- رِبِر، آرتور اس و همکاران، 1390، فرهنگ روانشناسي توصيفي، ترجمة يوسف کريمي، تهران، رشد.
- رفيعيهنر، حميد، 1395، روانشناسي مهار خويشتن با نگرش اسلامي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ساعتچي، محمود، 1393، فرهنگ روانشناسي، تهران، معين.
- سبزواري، ملاهادي، 1417ق، شرح المنظومه، تصحيح و تعليق حسن حسنزاده آملي، تهران، ناب.
- سليماني، فاطمه، 1384، «بررسي ارادة انسان از ديدگاه متکلمين و فلاسفه اسلامي»، حکمت سينوي، ش 30و31، ص 54ـ77.
- شولتز، دوان. پي و سيدني اِلن شولتز، 1400، نظريههاي شخصيت، ترجمة يحيي سيدمحمدي، چ چهل و پنجم، تهران، ويرايش.
- شيرازي، قطبالدين، 1320، درة التاج لغرة الدباج، کوشش و تصحيح سيدمحمد مشکوة، تهران، چاپخانه مجلس.
- صدرالمتألهين، 1410ق، الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، بيروت، داراحياء التراث العربي.
- ـــــ ، 1428ق، الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، چ دوم، قم، طليعه نور.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، چ دوم، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
- طوسي، محمدبن حسن، 1358، تمهيد الاصول، ترجمة عبدالحسين مشکوةالدين، تهران، انجمن حکمت و فلسفه.
- طوسي، نصيرالدين، 1403ق، شرح الاشارات و التنبيهات، چ دوم، تهران، نشر کتاب.
- علايي رحماني، فاطمه و زينب سالاري، 1393، «تأثير خانواده، محيط و اراده در شکلگيري شخصيت انسان از منظر امام علي»، پژوهشنامه نهجالبلاغه، سال دوم، ش 5، ص 83ـ104.
- غزالي، ابوحامد، 1377، تهافة الفلاسفه، تصحيح سليمان دنيا، مصر، دارالمعارف.
- الفاخوري، حنا و خليل الجر، 1369، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمة عبدالحميد آيتي، تهران، زمان.
- فارابي، محمد، 1371، مسائل متفرقه، تحقيق و مقدمه جعفر آلياسين، تهران، حکمت.
- ـــــ ، 1384، السياسة المدنية، به کوشش فوزي متري نجار، بيروت، دار و مکتبة الهلال.
- فاضل لنکراني، محمد، 1385، ايضاح الکفايه، چ پنجم، قم، نوح.
- فيست، جس و همكاران، 1395، نظريههاي شخصيت، ترجمة يحيي سيدمحمدي، تهران، روان.
- کاملي، سيدهفاطمه، 1388، بررسي تطبيقي اراده و اختيار انسان از ديدگاه امام خميني و علامه طباطبائي، پاياننامه کارشناسي ارشد فلسفه و کلام اسلامي، قم، دانشگاه قم.
- کندي، يعقوب، 1369، رسائل، قاهره، دارالفکر العربي.
- مارشال ريو، جان، 1386، انگيزش و هيجان، ترجمة يحيي سيدمحمدي، تهران، ويرايش.
- مشکيني، علي، 1371، اصطلاحات الأصول و معظم أبحاثها، چ پنجم، قم، الهادي.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1370، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
- ـــــ ، 1378، معارف قرآن، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصطفوي، حسن، 1430ق، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، چ سوم، بيروت، دار الكتب العلميه.
- موحد ابطحي، سيدمحمدتقي، 1390، «ارادهگرايي، بهمثابه مبنايي براي علم ديني در نظرية فرهنگستان علوم اسلامي»، معرفت کلامي، سال اول، ش 4، ص 179ـ208.
- موسوي خميني، سيدروحالله، 1362، طلب و اراده، تحقيق سيداحمد فهري، تهران، علمي و فرهنگي.
- ـــــ ، 1379، لمحات الاصول، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.
- مي، رولو، 1395، عشق و اراده، ترجمة سپيده حبيب، تهران، دانژه.
- هرگنهان، بي. آر، 1389، تاريخ روانشناسي، ترجمة يحيي سيدمحمدي، تهران، ارسباران.
- Freud, Sigmund,1938, General Introduction to Psychoanalysis, trans Joan Riviera, New York, Garden City Publishing Co.
- Kross, E., & Mischel, W, 2010, "From stimulus control to self-control: Toward an integrative understanding of the processes underlying willpower", in R. R. Hassin, K. N. Ochsner, & Y. Trope (eds.), Self control in society, mind, and brain, Oxford University Press.
- Kruglanski, A. W, & Kőpetz, C, 2010, "Unpacking the self-control dilemma and its modes of resolution", in R. R. Hassin, K. N. Ochsner, & Y. Trope (eds.), Self control in society, mind, and brain, Oxford University Press.
- Merriam-Webster's Advanced Learner's English Dictionary, 2008, Springfield, Massachusetts, Merriam-Webster.
- Mischel, W., & Ayduk, O., 2004, "Willpower in a cognitive-affective processing system: The dynamics of delay of gratification", in R. F. Baumeister & K. D. Vohs (Eds.), Handbook of self-regulation: Research, theory, and applications, The Guilford Press.
- Niemiec, C. P., Ryan, R. M., & Deci, E. L, 2010, "Self-determination theory and the relation of autonomy to self-regulatory processes and personality development", in R. H. Hoyle (ed.), Handbook of personality and self-regulation, Wiley-Blackwell.
- Robert P. Knight,1946, "Determinism, Freedom, and Psychotherapy", Psychiatry, N. 9:3, p. 251-262.
- Sasson, R, 2009, Willpower and Self-Discipline, Copyright from www.successconsciousness.com.
- Sekhar Sripada, C, 2010, "Philosophical Questions about the Nature of Willpower", Philosophy Compass, N. 5, p. 793-805.
- Wertenbroch Klaus, Vosgerau Joachim and Bruyneel Sabrina, 2008, "Free Will, Temptation, and Self-Control: We must believe in free will, we have no choice", Journal of Consumer Psychology, N. 27-33, p. 7218.
- Mischel, W., Shoda, Y., & Peake, P. K., 1988, "The nature of adolescent competencies predicted by preschool delay of gratification", Journal of Personality and Social Psychology, N. 54, p. 687–696.