ارکان ایمان (محبت)
Article data in English (انگلیسی)
نيازمندي ايمان به محبت
علم و معرفت شرط لازم ايمان است، اما کافي نيست. با اين حال، ايمان بدون علم حاصل نميشود؛ زيرا ايمان علاوه بر علم و معرفت، نيازمند رکن ديگري به نام محبت است.
دربارة ماجرای حضرت ابراهيم در قرآن، در روايات آمده است که پدر آن حضرت براي نجات از شر نمروديان، ايشان را به غاري برده بود و تا مدتها در آن غار زندگي ميکردند. بهطور طبيعي زمينهاي براي مطالعه دربارة آسمان و ماه و ستارهها براي حضرت ابراهيم فراهم نبوده است. قرآن ميفرمايد حضرت ابراهيم شبي ستارهاي در آسمان ديد و گفت: هذا ربي! اما پس از اينکه آن ستاره ناپديد شد، گفت: من غروبکنندگان را دوست ندارم: «قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ» (انعام: 76). سپس در ادامه با ديدن ماه و خورشيد نيز همين استدلال را بيان کرد: «فَلَمَّا رَأَي الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَـذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ فَلَمَّا رَأَي الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـذَا رَبِّي هَـذَآ أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِکون» (انعام: 77ـ78). نکتهاي که در اين آيات جلب توجه ميکند، این است که حضرت ابراهيم با اين استدلال که «آنچه زوالپذير و نابودشدني باشد، پرستیدنی نيست» فرمود: «من غروبکنندگان را دوست ندارم»، و درنتيجه ربوبيت را از ستاره، ماه و خورشيد نفي کرد.
برخي معتقدند سخنان حضرت ابراهيم براي تعليم و تربيت ديگران بوده است؛ زيرا ايشان به ربوبيت الهي ايمان داشتهاند. يکي از وجوهي که ميتوان در اينباره گفت، این است که ايمان افزون بر علم، نيازمند کشش (محبت) است. براي اينکه انسان به خدا ايمان پيدا کند و خود را تسليم او کند و اوامر و نواهي او را گردن نهد، لازم است در درونش کشش و محبتي به خدا ايجاد شود، و چون انسان بيجهت کسي را دوست نميدارد، این محبت میباید بر مبناي دليل و برهان شکل گيرد.
خداوند برای دستیابی بندگان به کمال، وسایل مختلفی را در اختیار آنها قرار داده است. بدیهی است انسان با چیزی که با فطرت او سازگار نیست، نمیتواند نسبت به خدا شناخت پیدا کند، و به او ایمان بیاورد، تسلیم اوامر و نواهی او شود و یا اینکه خواستههای خودش را فدای خواستههای او کند. بلکه نیازمند چیزی فراتر از اینها، به نام محبت است. متعلق محبت نبایستی مانند ستاره و ماه و خورشید غروبکردنی و زایلشدنی باشد. لازمه محبت آن است که محبوب وضع ثابت و قابل اعتمادی داشته باشد. به همین جهت انسان به کسانی که هر روز به رنگی درمیآیند یا دمدمی مزاجاند، دل نميبندد.
حاصل آنکه، ايمان بدون محبت محقق نميشود. در آية 165 سورة «بقره»، خداوند از کفار و مشرکاني سخن ميگويد که بتها و ارباب انواع را میپرستیدند و به آنها عشق ميورزيدند. سپس ميفرمايد: «وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ»؛ مؤمنان شديدترين محبت را به الله دارند. چنين ايماني است که موجب اطاعت محض از خداوند خواهد شد؛ يعني همان عبادتي که انسان براي آن خلق شده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات: 56). اين عبادت در صورتي تحقق مییابد که انسان مطيع او باشد، و چنين اطاعتي فقط با اعتماد امکانپذير است. بديهي است که آنچه هرلحظه در حال افول و غروب است، درخور اعتماد نیست. به همين جهت، مؤمنان بيشترين محبت را به خداوند دارند. اين حقيقت بر قاعدهاي عقلاني متکي است؛ زيرا مؤمنان به کسي شناخت و معرفت پيدا ميکنند که اولاً به لحاظ استدلال عقلي وجودش با برهان قطعي ثابت ميشود؛ ثانياً جاذبة او به خاطر کمالات بينهايتي است که دارد، و با هيچ موجودي قابل مقايسه نيست. به همين سبب، شديدترين محبت مخصوص کسي است که کاملترين کمالات را دارد.
از امام صادق نقل شده است که فرمودند: «لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ وَصَفُوا الْحَقَّ وَعَمِلُوا بِهِ وَلَمْ يَعْقِدْ قُلُوبُهُمْ عَلَي أَنَّهُ الْحَقُّ مَا انْتَفَعُوا» (مجلسي، 1411ق، ج 65، ص 281)؛ اگر انسانها حق را بيان، و به آن عمل کنند، اما دلبستگي (محبت) خاصي به حق نداشته باشند، براي آنها نفعي ندارد.
مراتب محبت
محبت نيز همانند معرفت، مراتبي دارد و هر مرتبهاش با مرتبة قبل آن متفاوت است. اين تفاوت در دوستيهاي عادي نيز قابل مشاهده است. گاهي علاقة انسان به کسي بهگونهاي است که با يک اشارة او، آنچه را دوست دارد، برايش فراهم ميکند.
پايينترين مرتبة ايمان از آنِ کسی است که فقط سعي میکند مرتکب گناه نشود. در مرتبة بعد، انسان از شبهات نیز اجتناب ميکند. بالاتر از آن، مرتبهای است که انسان مؤمن از مکروهات نيز میپرهیزد، و اين مراتب ادامه دارد تا اينکه به عاليترين مرتبة ايمان ميرسد. در اين مرتبه، انسان منتظر امر، تشويق يا تهديد خداي متعال نيست؛ بلکه به محض اينکه پي میبرد انجام کاري مطلوب محبوب اوست و خدا آن را دوست دارد، انجامش میدهد. با اين حال، آغاز همة اين مراتبِ ايمان، پس از معرفت و علم، کشش (محبت) است که میباید نسبت به محبوب پدید آید. سپس هريک از مراتب و درجات ايمان، محبت را تشديد ميکنند.
محبت به متعلقات محبوب
نکتة ديگر اينکه اگر انسان کسي را دوست داشته باشد، متعلقات او را نيز دوست خواهد داشت. هرچه اين متعلقات به محبوب نزديکتر و به او شبيهتر باشند، محبت به آنها افزون خواهد شد. بنابراين تنها محبت به خود محبوب براي ايمان کافي نيست و محب بايد متعلقات محبوب را نیز که به او انتساب دارند، دوست بدارد.
البته جايگاه اصلي محبت، براي خداست و ساير محبتها شعاعي از اين محبتاند و در غير اين صورت، شرک خواهد بود. محبت فرزند به والدين يا محبت والدين به فرزند به سبب آن است که فرمان خداست؛ زيرا اين محبت از سوي خداوند در دل آنها قرار داده شده است تا درست تربيت شوند. حتي محبت خاص بين زن و شوهر براي آن است که در ساية لطف الهي سالمتر زندگي کنند و هدف دين و هدف تکامل انسان بهتر محقق شود: «وَجَعَلَ بَيْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً» (روم: 21).
يکي از واژههايي که در روايات در کنار ايمان آمده، واژة «عروه» (دستگيره) است. اين تعبير در ادبيات ما تاحدودي ناآشناست. عروه در قرآن کريم نيز بهکار رفته است: «فَمَنْ يَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَي» (بقره: 256). در روايات آمده است که ايمان عروهها و دستگيرههايي دارد که بعضي از آنها اطمينانبخشترند. چنين تعبيري اين معنا را بهذهن میآورد که ممکن است بعضي از اين دستگيرهها سست و قابل شکستن باشند. در روايت آمده است که روزي اصحاب پيامبر در محضر ايشان نشسته بودند و حضرت پرسیدند: «اي عُرَي الْإِيمَانِ أَوْثَقُ؟ قالوا: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، وَقَالَ بَعْضُهُمُ الصَّلَاةُ، وَقَالَ بَعْضُهُمُ الزَّکَاةُ، وَقَالَ بَعْضُهُمُ الصِّيَامُ، وَقَالَ بَعْضُهُمُ الْحَجُ وَالْعُمْرَةُ، وَقَالَ بَعْضُهُمُ الْجِهَادُ؛ قال: وَلَکِنْ أَوْثَقُ عُرَي الْإِيمَانِ الْحُبُّ فِي اللهِ وَالْبُغْضُ فِي اللهِ» (كليني، 1407ق، ج 2، ص 126)؛ کداميک از دستگيرههاي ايمان محکمتر و قابل اعتمادترند؟ برخي از اصحاب پاسخ دادند: ما نميدانيم. خدا و رسولش داناترند. افرادي نيز در پاسخ مواردي را ذکر کردند: برخي نماز را، عدهاي زکات را، بعضي ديگر روزه را، شماري از آنها حج و عمره را، و سرانجام تعدادي از اصحاب، جهاد را قابل اعتمادترين دستگيره دانستند. پيامبر اکرم پس از شنيدن پاسخها فرمودند: «همة آنچه گفتيد، مطالب خوبي بود؛ اما پاسخ من اينها نبود. محکمترين دستگيرة ايمان آن است که انسان اگر کسي را دوست ميدارد، به خاطر خدا دوست بدارد و اگر با کسي دشمني میورزد، دشمنياش به خاطر خدا باشد و حب و بغضها براساس منافع فردي نباشد.
مؤمنان شديدترين محبت را نسبت به خدا و نيز نسبت به کساني دارند که خداوند آنها را دوست ميدارد؛ و در عالم، کسي به اندازة اهلبيت به خداوند قرابت و انتساب ندارد و هيچکس به اندازة آنان «ذوب در خدا»، و به تعبير عرفا، «فاني در خدا» نيست. به همين سبب، مؤمنان که محب راستين خدايند، عاشق اهلبيت نيز هستند و در مقابل آنها، خود را فراموش ميکنند.
این تعبیرات، حقیقتی را که انسان در نهایتِ محبت درک میکند و به آن میرسد را بازگو میکند؛ بهگونهایکه گویی در مقابل محبوب، خود را نمیبیند و خواستهاي ندارد. صبحگاهان پس از برخاستن از بستر، اولين چيزي که ذهنش را مشغول ميکند، تشکر از خدا به خاطر حيات مجدد است: «اَلْحَمْدُ ِللهِ الَّذِي اَحْيانِي بَعدَ مَا اَماتَنِي وَاِلَيهِ النُّشُورُ» (طوسي، 1418ق، ص 127؛ طباطبائي، 1379، ص 140، ح 156)؛ زيرا به عقيدة او، خواب همانند مرگ است که اگر ادامه یابد، با مرگ مساوي است: «اللهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا» (زمر: 42)؛ و درواقع اين بيداري، نعمت جديدي است که خداوند به ايشان بخشيده است. درنتيجه بايد بيش از همه او را دوست داشت و شکر او را بهجاي آورد.
* اين مقاله قلميشده درس اخلاق استاد علامه مصباح يزدي براي طلاب علوم ديني در دفتر مقام معظم رهبري در قم است.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1379، سنن النبی (آداب و سنن پیامبر (ص))، ترجمۀ حسین استادولی، تهران، پیام آزادی.
- طوسی، محمدبن حسن، 1418ق، مصباح المتهجد، تصحیح و اشراف حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
- کلینی، محمدبن یعقوب، 1407ق، الکافی، چ چهارم، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
- مجلسی، محمدباقر، 1411ق، بحار الانوار، تحقیق و تعلیق محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.