تبیین فطری تشریع «امر به معروف و نهی از منکر» از طریق تحلیل آیات قرآن


Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«امر به معروف و نهی از منکر» از وظایف اجتماعی در دین مبین اسلام (ر.ک. آلعمران: 104) و از اهداف و عناصر نهضت حسینی (ر.ک. مجلسی، 1403ق، ج44، ص329) بهشمار میرود. آیات و روایات همواره به اهمیت و مراقبت از آن تأکید داشته و به عواقب نامطلوبی که بر اثر ترک آن دامنگیر جامعه انسانی میشود پرداختهاند (ر.ک. کلینی، 1407ق، ج5، ص55-60). این فریضه، برپاییِ سایر واجبات دینی و امنیت جامعه را به دنبال دارد، موجب آبادی جهان، خوار شدن دشمنان، اصلاح امور جامعه و حلال شدن کسب و کارها میشود (ر.ک. کلینی، 1407ق، ج5، ص55ـ56). و در نهایت زمینه نیل به سعادت و تکامل دنیوی جامعه انسانی را فراهم میآورد (ر.ک. آلعمران: 104). اما این تدبیر مترقی الهی ـ اسلامی در طول تاریخ، دستخوش انحرافات فکری و عملی گوناگونی قرار گرفته و از سويي دشمنان اسلام سعی داشتند با شبههافکنی، آن را ناکارآمد و یا بهطورکلی از سطح جامعه اسلامی محو کنند، ازاینرو تبیین درست آن برای جامعه علمی و عموم مسلمانان ضرورت دارد.
از سويي «امر به معروف و نهی از منکر» فریضهای ارتباطی ـ انسانی و بر پایه جامعه پویای انسانی است و ازآنجاییکه هیچ جامعهای نمیتواند منقطع از افراد آن باشد، یکی از عوامل تعیینکننده در جامعه و روابط اجتماعی، ویژگیهای مشترک انسانهاست؛ ویژگیهایی که در علوم انسانی از آن به «فطرت» تعبیر میشود. این مقاله درصدد است تشریع «امر به معروف و نهی از منکر» را بر مبنای یکی از اساسیترین مبانی انسانشناختی؛ یعنی «فطرت» تبیین نماید.
اگرچه پژوهشهای متعددی دربارۀ «امر به معروف و نهی از منکر» و ابعاد مختلف آن انجام شده است، اما دربارۀ رابطۀ آن با فطرت انسان، تحقیق قابلتوجهی انجام نشده است:
مقالة «وجوه ارتباط تذکر و امر به معروف و نهی از منکر بر اساس رابطۀ همنشینی در قرآن کریم» (سازجيني و ديگران، 1396)، با رویکردی معناشناسانه به رابطۀ میان امر به معروف و نهی از منکر و تذکر پرداختهاند و در ضمنِ آن به فطرت بهعنوان حد وسط مشترکی میان این دو دست یافتهاند. نویسندگان در بخشی از تحقیق، از تشریع امر به معروف و نهی از منکر و تذکر، به این نتیجه رسیدهاند که دین حق امری فطری است. ازاینرو تفاوت این مقاله با پژوهش حاضر در این است که پژوهش حاضر برخلاف مقاله مذکور، درصدد تبیین فطری بودن تشریع امر به معروف و نهی از منکر است، نه بعکس، به این صورت که مقاله حاضر نشان میدهد امر به معروف و نهی از منکر برخاسته و مطابق با فطرت انسانی است، ولی مقاله مذکور با فرض فطری بودن فرائض الهی، از تشریع امر به معروف و نهی از منکر حکم به فطری بودن آن مینماید.
مقالة «امر به معروف و نهی از منکر و حقوق شهروندی» (بسيج، 1389)، با رویکردی حقوقی، ابتدا اثبات کرده است که حقوق شهروندی برخاسته از فطرت انسانی است و سپس امر به معروف و نهی از منکر را وسیلهای برای تحقق آن معرفی مینماید. ازاینرو تفاوت تحقیق حاضر با این مقاله در این است که پژوهش حاضر با استفاده از آیات قرآن، رویکردی انسانشناسانه دارد.
ازاینرو تحقیق دربارۀ تبیین فطری تشریع امر به معروف و نهی از منکر با رویکردی انسانشناسانه مبتنیبر آیات قرآن، همچنان ضرورت مییابد.
مقالة حاضر بعد از مفهومشناسی، در دو محور «مطابقت تکوین و تشریع» و «اهتمام به سرنوشت دیگران»، به تبیین «امر به معروف و نهی از منکر» بر اساس «فطرت» میپردازد.
1. مفهومشناسی
با توجه به محوریت «امر به معروف و نهی از منکر» و «فطرت» در مقالۀ حاضر، به مفهومشناسی این دو تعبیر میپردازیم:
1-1. امر به معروف و نهی از منکر
«امر» نقیض نهی (فراهیدی، 1409ق، ماده «أمر» و «نهی»)، بهمعنای طلب (فیومی، 1414ق، ماده «أمر»)، دستور (قرشی، 1371، ماده «أمر») و تکلیفِ کسی به انجام و تقدیم چیزی (مدنی، 1384ق، ماده «أمر») است و به صورت «أوامر» جمع بسته میشود (فیومی، 1414ق، ماده «أمر»). گاهی «امر» در معنای عام بهمعنای «شأن»، «حال» (مدنی، 1384ق، ماده «أمر») و یا حادثه (فیروزآبادی، 1415ق، ماده «أمر») بهکار میرود که بهصورت «أمور» جمع بسته میشود (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده «أمر»). در تعبیر «امر به معروف و نهی از منکر» کاربرد اول از این دو، موردنظر است که در مقابل نهی بهمعنای بازداشتن از چیزی (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده «نهی») قرار میگیرد.
«معروف» ضد «منکر» (جوهری، 1376ق، ماده «أمر»)، اسم مفعول از ماده «عرف» بهمعنای شناخت (قرشی، 1371، ماده «عرف») و ادراک چیزی از روی تفکر و تدبر (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده «عرف») در اصل بهمعنای سکون و طمأنینه است و از آن جهت این ماده دربارۀ شناخت و ادراک به کار میرود که نفس با آن سکون مییابد (ابنفارس، 1404ق، ماده «عرف»). در مقابل، ماده «نکر» در اصل بهمعنای عدم سکون قلبی (ابنفارس، 1404ق، ماده «نکر») و وحشت است (ابنفارس، 1404ق، ماده «عرف»). درنتیجه «معروف» بهمعنای شناختهشده (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده «عرف») و هر آنچه عقل سلیم و شرع، آن را نیکو میداند (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده «عرف») و به آن توصیه میکند (ابناثیر، 1367، ماده «عرف») و مطابق با فطرت باشد (قرشی، 1371، ماده «عرف») بوده و در مقابل، «منکر» بهمعنای ناشناخته (قرشی، 1371، ماده «نکر») و هر آنچه عقل سلیم و شرع، آن را زشت و ناپسند میداند (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده «عرف»؛ ابوجیب، 1408ق، ص361) و از آن بر حذر میدارند (ابناثیر، 1367، ماده «نکر») است.
بنابراین «امر به معروف»، یعنی واداشتن کسی به آنچه عقل سلیم و شرع آن را نیکو میشمارد و مطابق با فطرت باشد و «نهی از منکر»، یعنی بازداشتن کسی از آنچه با عقل سلیم، شرع و فطرت ناسازگار است.
در اصطلاح دانش فقه، در معنایی نزدیک بهمعنای لغوی، «امر به معروف» بهمعنای واداشتن کسی به آنچه موافق با کتاب و سنت است (ابوجیب، 1408ق، ص249) و «نهی از منکر»، یعنی بازداشتن از آنچه سازگار با شرع نیست (ابوجیب، 1408ق، ص361).
2-1. فطرت
ماده «فطر» در اصل بهمعنای شکافتن است (ابنسیده، 1421ق، ماده «فطر»): «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَت» (انفطار: 1). ازآنجاییکه خلقتهای محسوس در طبیعت، همراه با شکافتن رخ میدهد؛ مانند: آفرینش جوجه از تخم، آفرینش گیاه از بذر و خاک، آفرینش انسان و برخی حیوانات از نطفه و...، ازاينرو «فطر» در معنای خلقت نیز به کار میرود: «... فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض...» (انعام: 79) (قرشی، 1371، ماده «فطر»). «فطرت» بر وزن «فِعله» مصدر نوعی، در معنایی عام، حاکی از نوع خاصی از خلقت است (زمخشری، 1417ق، ماده «فطر»). اما با ملاحظۀ کاربردهای واژۀ «فطرت» در علوم انسانی، به نظر میرسد سه اصطلاح برای این واژه، شکل گرفته است: 1. اصطلاح عام که ناظر به خلقت مشترک میان انسان و حیوان است و برخی دانشمندان از آن با تعبیر غریزه یاد کردهاند (مطهری، 1378، ج24، ص431؛ مصباح یزدی، 1398، ص208-209)؛ 2. اصطلاح خاص که مربوط به خلقت اختصاصی انسان بما هو انسان است که متمایزکنندۀ وی از حیوانات میباشد و منشأ بینشها، گرایشها، توانشها و انفعالات فطری قرار میگیرد (مصباح یزدی، 1398، ص208-209)؛ 3. اصطلاح أخص که عبارت است از فطرت الهی انسان و ارتباط ویژهای که آدمی در ذات خویش با خداوند متعال دارد (مصباح يزدي، 1389، ص73-75). در قرآن واژه «فطرت» به این اصطلاح سوم به کار رفته است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» (روم: 30) (طباطبائی، 1390ق، ج16، ص178؛ زمخشری، 1407ق، ج3، ص479؛ طبرسی، 1372، ج8، ص474). در محور اول، یعنی «مطابقت هدایت تشریعی و هدایت تکوینی» منظور از فطرت، معنای اصطلاحی سوم و بهمعنای ارتباط ویژه انسان با خداوند متعال است، اما در محور دوم (اهتمام به سرنوشت دیگران)، هرچند در ابتدا با معنای دوم، یعنی خلقت اختصاصی انسان آغاز میشود، ولی در نهایت آن را مبتنیبر رابطه ذاتی انسان با خداوند متعال تبیین میسازد.
2. مطابقت هدایت تشریعی و هدایت تکوینی
همانگونهکه در مقدمه بیان شد، این مقاله برای تبیین فطری تشریع امر به معروف و نهی از منکر از دو مسیر وارد بحث میشود. اولین محور این بحث در رابطه با مطابقت هدایت تشریعی و هدایت تکوینی است:
هر انسانی در خود مییابد که دارای اختیار است و نسبت به اموری که با آنها مواجه میشود، صرفنظر از همة جاذبهها و دافعهها، از این توانایی برخوردار است که بر اساس ارزیابیِ سود و زیان، آنچه را به خیر و صلاح خود میبیند برگزیند؛ یعنی در میان معانی چهارگانه اختیار (مصباح یزدی، 1393، ص368-369)، اختیار انسان بهمعنای قصد و گزینش است (مصباح یزدی، 1393، ص370-372) که اصطلاحاً به صاحب چنین اختیاری، فاعل بالقصد میگویند (مصباح یزدی، 1393، ص369). آیات قرآن نیز سراسر گویای این حقیقت است (مصباح یزدی، 1393، ص367-368).
اما با توجه به آیة شریفة «قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (طه:50)، هدایت هر موجودی، متناسب با نوع خلقت و نحوه وجودی او ارائه میشود؛ چراکه در این آیه شریفه، هدایت (هَدی) با عطف به وسیله «ثُمَّ» مترتب بر نوع خلقتِ «شیء» شده است (مکارم شیرازی و ديگران، 1371، ج13، ص219). علاوه بر اینکه عقل نیز حکم به تناسب هدایت هر مخلوقی با نحوه وجودی آن میکند؛ چراکه اگر هدایتِ او فراتر از ظرفیت وجودی و جهاز آفرینش او باشد، منجر به تکلیف بیش از طاقت، و اگر کمتر از ظرفیت وجودی آن مخلوق باشد، به بیفايده بودن جهاز آفرینش و نحوه وجودی او خواهد انجامید و هر دو صورت از خداوند حکیم به دور است. ازاینرو به تناسب نوع آفرینش انسان و فاعل بالقصد بودن او که همان ملاک تکلیف و امتیاز او بر سایر مخلوقات است (مصباح یزدی، 1393، ص370). هدایت او نیز باید به گونة ارائه برنامه و تشریع صورت پذیرد تا انسان میان راههای چندگانه که معمولاً با هم تزاحم پیدا میکنند، آنچه را به صلاح و مطابق با کمال نهایی خویش مییابد انتخاب کند.
بدیهی است تشریعي موجب کمال و سعادت است که مطابق با تکوین و ذات انسان باشد. خداوند حکیم نیز به این مهم توجه داشته و پس از ذکر افرادی که از هوای نفس پیروی کرده و گمراه شدهاند: «بَلِ اتَّبَعَ الَّذينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ...» (روم: 29)، بلافاصله خطاب به پیامبر اسلام برای هدایت ایشان، او را به فطرت انسانی خویش توجه داده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها...» (روم: 30). مراد از «اقامه وجه به دین» در این آیه، توجه کامل و ثابت و بدون غفلت و انحراف از آن است (طباطبائی، 1390ق، ج16، ص178؛ زمخشری، 1407ق، ج3، ص479). «حنیفاً» از ماده «حنف» در اصل بهمعنای انحراف و کجی پا است (فراهیدی، 1409ق، ماده «حنف»). اما در اینجا این واژه برای نشان دادن میل به صراط مستقیم استفاده شده است (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده «حنف»). بنابراین مراد از حنیف، اعتدال و بدون کجروی است (طباطبائی، 1390ق، ج16، ص178).
با توجه به این آیه، سؤالی مطرح میشود که آیا دین حق و آن دینی که پیامبران الهی برای هدایت انسانها به ارمغان آوردهاند، مطابق با فطرت انسانی است؟
1-2. فطری بودن دین حق
«دین» در لغت بهمعنای اطاعت (فراهیدی، 1409ق، ماده «دین»)، انقیاد (صاحب، 1414ق، ماده «دین») و عبادت (جوهری، 1376، ماده «دین») بوده و به آیین و شریعت از آن جهت که مشتمل بر اطاعت است، دین میگویند (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده «دین»). شریعت یا دین حق بهمعنای سبک و روش زندگی ارائهشده از جانب خداوند متعال به انسانها (طباطبائی، 1382، ص30) و یا شیوه رفتار صحیح انسانی مطابق با خواسته خداوند (مصباح یزدی، 1394، ص290) و یا در تعریفی مفصلتر، بهمعنای مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین و مقرراتی است که خدای سبحان برای اداره و پرورش انسانها در اختیار آنان قرار داده تا جامعه بشری از راه عقل و نقل به آن راه یابد (جوادی آملی، 1396، ج10، ص185).
آیات قرآن کریم بر این حقیقت اشاره دارد که دین حق در فطرت انسان نهادینه شده است؛ یعنی انسان فطرتاً به دین حق معرفت و گرایش دارد. به دو نمونه از این آیات اشاره میکنیم:
1-1-2. آیة موسوم به فطرت
همانطور که بیان شد، خداوند متعال در آیة شریفة «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» (روم: 30)، آیه فطرت، دستور به توجه تمام و بدون غفلت و انحراف به «الدین» میدهد. الف و لام در «الدین» عهد و مراد، دین اسلام (طباطبائی، 1390ق، ج16، ص178)، بهعنوان کاملترین دین است که در هر زمانی، به صورتی ظهور پیدا میکند. براي نمونه در زمان پیامبری حضرت موسي و حضرت عیسی، یهودیت و مسیحیت مصداق دین حق بوده و در آخرالزمان، دین حق در قالب اسلام بهمعنای خاص، ظهور پیدا کرده است. ازاينرو خداوند در قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام...» (آلعمران: 19). در ادامه، این آیه با توجه دادن به فطرت خویش (طبرسی، 1412ق، ج3، ص266؛ طباطبائی، 1390ق، ج16، ص178)، دین را ناشی از فطرت الهی او معرفی میکند؛ یعنی این دینی که باید به آن توجه کنی و از آن منحرف نشوی، همان دینی است که در فطرت و نهان او، به ودیعه گذاشته شده است، بهگونهایکه اگر انسانها امور فطری خویش را به فعلیت برسانند و موانعی همچون اغوای شیاطین جن و انس مانع فعلیت آن نشود، دینی غیر از دین اسلام اختیار نمیکنند (زمخشری، 1407ق، ج3، ص479)؛ چراکه در نهان خویش به خداوند متعال شناخت و گرایش دارند. از سويي با توجه به تعریفی که از دین حق بیان شد، ایمان به خداوند، اصلیترین ارکان دین حق محسوب میشود و بدون آن نهتنها دین حق کامل نیست، بلکه به دین باطل تبدیل میشود. بنابراین فطری بودن دین حق ناشی از فطرت الهی انسان است.
2-1-2. آیة تسویه خلقت انسان
آیات «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس: 7-8) نیز مؤید فطری بودن دین حق است.
مراد از نفس در این آیه، نفس انسان، و نکره آوردن آن، اشاره به نوع و جنس انسان دارد و همه انسانها را شامل میشود و منظور از تسویه، تعادل در خلقت است (ابنعاشور، 1420ق، ج30، ص325). فجور بهمعنای شكستن و پاره نمودن پرده و پوشش ديانت بوده (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده «فجر») و هرگونه گناه و عملی که با دیانت تنافی داشته باشد از مصادیق آن قرار میگیرد (طباطبائی، 1390ق، ج20، ص297). در مقابل، تقوا یعنی اجتناب از هرگونه عملی که با دیانت مغایرت داشته باشد (طباطبائی، 1390ق، ج20، ص297). الهام از ماده «لهم» بهمعنای تفهیمِ خصوصی از جانب خداوند متعال (قرشی، 1371، ماده «لهم») و رسيدن حقیقتی به خاطر، دل و ذهن انسان است كه از خداى تعالى و از سوى عالم ملكوت باشد (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده «لهم»).
الهام فجور و تقوا به نفس انسان نشاندهنده آن است که خداوند متعال صفات رفتار و اَعمالی که انسان انجام میدهد را به او شناسانده است و انسان در نهان خویش میفهمد که این عملی را که انجام میدهد از مصادیق فجور است یا تقوا (فخر رازی، 1420ق، ج31، ص177؛ طباطبائی، 1390ق، ج20، ص297). عطفِ «الهام» بر «تسویه» به وسیله حرف عطفِ «فاء» نشانگر آن است که الهام فجور و تقوا، نتیجة تسویه نفس (ابنعاشور، 1420ق، ج30، ص325) و از خصوصیات خلقت انسان است (طباطبائی، 1390ق، ج20، ص298) و اگر این الهام الهی نبود، تفهیم فجور و تقوا از طریق ارسال رسل و شریعت نیز ممکن نبود (ابنعاشور، 1420ق، ج30، ص326).
نتیجه آنکه آیات فطرت و تسویه، بیانگر آن است که دین حق، امری فطری بهمعنای رابطه ویژه و ذاتی با خداوند متعال است و آنچه رسولان الهی برای هدایت انسانها به ارمغان آوردهاند مطابق با فطرت الهی انسانی است.
اما سؤالی که در ادامه مطرح میشود این است که خداوند برای کاربست این شریعت الهی چه تدبیری قرار داده است؟ آیا صرف فطری بودن دین حق و ارائه شریعتی مطابق با آن، برای هدایت انسان کفایت میکند؟
2-2. تدبیر الهی در هدایت انسان
بیان شد غرض خلقت انسان دستیابی به کمال وجودی اوست و این تکامل با توجه به نوع خلقت او، تنها از طریق ارائه شریعت محقق میشود. از سويي این شریعت الهی مطابق با فطرت و تکون انسانی است. با این حال، تنها فطری بودن دین، برای پذیرش شریعت و هدایت انسان کفایت نمیکند؛ چراکه انسان موجودی متشکل از دو بعد روحانی و جسمانی است و هر کدام از این ابعاد وجودی، اقتضائات و کششهای خاص خود را در انسان موجب میشوند، در عین اینکه بُعد روحانی و فطرت خاص انسان، او را به سوی عالم متعالی سوق میدهد، بُعد جسمانی نیز او را به عالم سفلی و پستِ مادی متمایل میسازد. از طرفی زندگی اجتماعی انسان، محدودیتها و تزاحمات عالم مادی و صفتِ استخدامگری او، همواره او را در معرض نزاعهای اجتماعی و ظلم و فساد قرار میدهد. حقیقتی که ملائکه نیز هنگامه آفرینش انسان به آن پی برده و دربارۀ آن از خداوند متعال سؤال کردند (بقره: 30). بهنظر میرسد مذمتهای قرآن دربارۀ انسان نیز به همین بعد طبیعی و دنبالهروی از آن اشاره داشته باشد (جوادی آملی، 1381، ج14، ص78). ازاينرو انسان همواره در صحنه نبرد میان انواع جاذبهها و دافعهها قرار دارد و همین امر موجب ارزش اعمال انسان میشود؛ چراکه با وجود امیال متزاحم، میتواند تحت امیال والای روحانی خویش، به ملکوت آسمان و زمین دست یابد (انعام: 75) و به معراج سیر کند (اسراء: 1) و به مقامی رسد که حتی جبرئیل را یارای آن نباشد (نجم: 8-9).
اما سازوکار خداوند متعال برای یاری انسان و دستگیری او در میان خیل عظیم تزاحمات، به دو شیوه تدبیر شده است: پیشگیری و کنترل.
1-2-2. مرحلة پیشگیری
خداوند متعال به منظور هدایت انسان و مدد او در رسیدن به کمال وجودی خویش، در راستای شریعت فطری او، از طرفی در سطح عقايد همواره انسان را به توحید و نفی شرک، ایمان به معاد و... فرا میخواند (توحید: 1-4؛ کهف: 110 و...) و از طرفی با ارائه احکام پنجگانه (واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح)، برنامهای همهجانبه و کامل برای چگونه زیستن ارائه میدهد (انفال: 1؛ نور: 56 و...) و از سویی دیگر، با تبشیر و تهدید و انواع روشهای اخلاقی، زمینه هدایت بهتر اعتقادی و عملی را فراهم میآورد (فصلت: 53؛ حجرات: 1-18 و...) تا با همگامی حجت باطن و حجت ظاهر، او را از خطر سقوط نجات داده و موجبات سعادت دنیا و آخرت او را تأمین کند و جهان آفرینش را نیز در عکسالعملی همدلانه به خدمت انسان درآورده تا در سیر همگانی آفرینش به سوی ذات اقدس اله شتابدهنده او باشند (اعراف: 96).
2-2-2. مرحلة کنترل
اما با وجود همه زمینهسازیها و استخدام همهجانبه تکوین و تشریع، چهبسیار این انسان ظلوم و جهول (احزاب: 72)، برخلاف فطرت توحیدی خویش و شریعت حقه عمل نموده و مسیری برخلاف سعادت دنیوی و اخروی خویش در پیش میگیرد. قرار گرفتن انسان در میانه خیل عظیم تزاحمات و دو راهیِ امیال متعالی فطری و خواستههای پست حیوانی از طرفی (آلعمران: 14) و وجود دشمنی به حیلهگری شیطان از طرفی دیگر (اعراف: 16-17)، تنوعی از سرپیچیها و کجرویها را پیشروی انسان فراهم میآورد. درنتیجه، تنها اکتفا به اقدامات پیشگیرانه و تعبیه امکانات و شرایطی برای هدایت انسان، کافی نیست و باور به اینکه فقط با این اقدامات هدایت ممکن است، قابل قبول نخواهد بود، بلکه این امر مغایر با حکم عقل و مقتضیات فطری تکوین شریعت است. به همین دلیل، وجود سازوکار دیگری برای صیانت از برخی سرپیچیها و ناهنجاریها ضرورت مییابد. این سازوکار عبارت است از: «کنترل» و یا «نظارت» که در طی آن بر رعایت قوانین الهی نظارت داشته و موجب الزام مکلفين بر رعایت قوانین الهی و شریعت میشود. همانگونه که قانونگزارانِ جوامع انسانی نیز هیچ قانون تشریعی را بدون سازوکار کنترل و نظارت ترتیب نمیدهند، بدیهی است که خداوند حکیم نیز پشتوانهای نظارتی برای عمل به شریعت الهی و تحقق هدایت انسانها تعبیه کند. این همان «امر به معروف و نهی از منکر» است. بنابراین «امر به معروف و نهی از منکر» در حقیقت راهبردی الهی است که برای هماهنگی هدایت تشریعی با هدایت تکوینی و فطرت الهی انسان.
اما برای اینکه این تدبیر به صورت جامع و کامل اجرا شود، نیاز است که به طور همزمان و در دو سطح رسمی و غیررسمی و یا بهعبارتی دیگر، در دو سطح حکومتی و فردی پیادهسازی شود:
1-2-2-2. کنترل رسمی
«امر به معروف و نهی از منکر» در مرحله کنترل رسمی، سازوکاری در سطح کلان است که توسط نهادهاي تعیینشده از طرف حکومت اجرا میشود (طباطبائی، 1390ق، ج4، ص109)؛ یعنی اسلام برای ضمانت اجرای شریعت و قوانین الهی، از طرفی ضابطینی حکومتی برای نظارت بر اجراي قوانین الهی ترتیب داده است تا بر عملکرد همه نهادهای اجتماعی و حتی آحاد افراد جامعه در انجام دستورات الهی و پرهیز از نواهی او نظارت کنند و در صورت لزوم آنها را بر اجراي قوانین الهی واداشته و از سرپیچی از آن بازدارند و از طرفی دیگر، قوانینی همچون دیه، حدود، تعزیر و حتی تبعید، محرومیتهای اجتماعی و قصاص را تشریع کرده تا در صورت تخلف از اوامر و نواهی الهی و دستگیری توسط ضابطین حکومتی، متخلفان را اِعمال قانون کنند و حتی در صورت بیفايده بودن مراحل قبلی، در سطحی بالاتر، با آنها به جهاد و قتال برخیزند: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ» (حجرات: 9).
2-2-2-2. کنترل غیررسمی
اما نظارت و کنترل در سطح حکومت نمیتواند بهصورت کامل تأمینکننده هدف موردنظر، یعنی ضامن اجراي قوانین الهی باشد؛ چراکه اولاً همیشه اینگونه نیست که حکومت الهی حاکم بر جوامع انسانی باشد و چهبسیار سرزمینها و چهبسیار دورانهای تاریخی که حکومت الهی حکمفرما نبوده و نیست. ثانیاً حکومت نمیتواند نسبت به همه افراد انسانی این سازوکار را گسترش دهد و چهبسیار مواردی که از دید نظارتی حکومت پنهان میماند، به همین دلیل، نیاز است این کنترل و نظارت در سطح جامعه از طریق همه افراد، گسترش یابد. بهعبارتی دیگر، هریک از افراد جامعه باید خود را موظف به نظارت بر سایرین در اجراي قوانین الهی بداند و در نتیجه هر فرد یک مأمور الهی بر اجراي صحیح قوانین الهی باشد.
امتیاز این سطح از نظارت علاوه بر گستردگی وسیع آن، این است که اولاً دیگر مقید به وجود حکمرانی الهی و اسلامی نیست، ثانیاً هریک از افراد، این حق و این وظیفه را دارد که حتی در مسائل فردی و بدون ارتباط با دیگر افراد جامعه که عرفاً مربوط به جامعه نمیشود نیز ورود کند و مورد امر به معروف و نهی از منکر قرار دهد.
نکتهای قابلتوجه دربارۀ امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد و آن اینکه سازوکار کنترلی (چه رسمی و چه غیررسمی)، هرچند عمدتاً ناظر به مرحله تخطی از قوانین و بعد از وقوع جرم است، ولی از طریق تعارض با نیاز فطری عزتمندی انسان (فاطر: 10)، میتواند بهویژه در سطوح ابتدايی کنترل غیررسمی، نقش پیشگیرانه ایفا کند و مانع از نقض قوانین الهی در همه سطوح، اعم از فردی و اجتماعی شود: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره: 179).
3. اهتمام به سرنوشت دیگران
مسیر دوم برای تبیین فطری بودن تشریع امر به معروف و نهی از منکر، بحث اهتمام داشتن انسانها به سرنوشت دیگران است:
اهتمام به سرنوشت دیگران، یکی از بعدهای گسترده و ارزشمند ارتباطات انسانی است که در زندگی اجتماعی و روابط انسانی جایگاهی بسیار مهم دارد. اهتمام به سرنوشت دیگری، یعنی نگران بودن و توجه به سرنوشت او و کوشش برای آن (معین، 1390، مدخل «اهتمام»). در کل، اهتمام به سرنوشت دیگران میتواند سنگبنای اصلی در ایجاد روابط قوی و مؤثر و تقویت احساس ارتباط در هر جامعهای محسوب شود که نشئتگرفته از ویژگی فطری انسان به نام «عاطفه انسانی» است:
1-3. عاطفه؛ یکی از گرایشهای فطری انسان
انسان بهگونهای آفریده شده است که به صورت فطری و تکوینی همواره گرایش به لذت و رفاه داشته و از درد و رنج گریزان است، ازاينرو میتوان یکی از گرایشهای فطری در او را لذتطلبی و سعادتخواهی نامید (مصباح یزدی، 1391، ج2، ص161). قرآن نیز به این میل توجه داشته و برای هدایت انسان و سعادت ابدی او از آن بهره میجوید (زخرف: 71؛ هود: 106 و...). یکی از مجاری تأمین این گرایش در انسان، عاطفه است. عاطفه، کششی است نفسانی که هر انسانی در درون خویش نسبت به دیگر انسانها احساس میکند (مصباح یزدی، 1391، ج2، ص283). عاطفههای انسانی بهطورکلی به دو دسته تقسیم میشوند: عواطف طبیعی اولی و عواطف ثانوی. عواطف ثانوی، عواطفی هستند که مطلوب اولی در آن، امر دیگری غیر از خود انسانها هستند؛ مانند عواطف انسان به شخص زیبا که مطلوب اصلی، زیبایی است و از آن جهت که شخص موردنظر واجد این زیبایی است متعلق عاطفه قرار میگیرد، اما در عواطف طبیعی اولی، آنچه متعلَق این میل قرار میگیرد، خود شخص مورد علاقه است، بدون آنکه مطلوب واسطی در میان باشد؛ مانند عاطفه مادری (مصباح یزدی، 1391، ج2، ص284): «وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها...» (قصص: 10).
البته گاهی اتفاق میافتد که علاقة انسان نسبت به فردی در ابتدا از نوع عاطفه ثانوی بوده باشد، اما با گذر زمان، این ارتباط به کششی اصیل و عاطفه طبیعی اولی تبدیل میشود. بهعنوان مثال، انسان در ابتدا به دلیل جذابیت ظاهری جنس مخالف و نیازهای جنسی خویش، به فردی علاقه پیدا میکند، اما بهمرور زمان، حتی اگر جذابیت ظاهری معشوق و یا نیاز جنسی عاشق کاهش یابد، به دلیل مودتی که میان طرفین ایجاد شده است، همچنان به او علاقه خواهد داشت: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (روم: 21).
با بررسی عاطفه انسانی بهعنوان یکی از ویژگیهای فطری انسان، در این مرحله چگونگی ابتنای تشریع امر به معروف و نهی از منکر بر آن را با توجه به آیات قرآن مورد بررسی قرار می دهیم:
2-3. تشریع امر به معروف و نهی از منکر بر پایه عاطفه میان مؤمنان
خداوند حکیم در آیة «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ...» (توبه: 71)، مسئله امر به معروف و نهی از منکر را به دنبال ولایت میان مؤمنان مطرح میکند. در این آیه، ابتدا با جملة «بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» توضیحی دربارۀ مؤمنان میدهد و آنها را ولیِّ یکدیگر معرفی میکند: «اولیاء» جمعِ «ولی» (فیومی، 1414ق، ماده «ولی»)، اسم فاعل از ماده «ولی» در مقابل دشمنی (ابندرید، 1988، ماده «ولی»)، بهمعنای قرب و نزدیکی (ازهری، 1421ق، ماده «ولی»)، یاری از روی محبت و خیرخواهی (عسکری، 1400ق، ص184و278)، سرپرستی (ابنفارس، 1404ق، ماده «ولی»)، در اصل بهمعنای پشت سر هم و بهدنبال هم آمدن مرتبطِ دو چیز (فراهیدی، 1409ق، ماده «ولی»؛ مصطفوی، 1385، ماده «ولی»)، بدون فاصله (فیومی، 1414ق، ماده «ولی») و بهگونهایکه چیز دیگری میان آن دو فاصله نیندازد (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده «ولي») است. ازاينرو ولایتِ میان مؤمنان، یعنی دوستی، یاری و بهطورکلی تقرب مرتبطِ میان آنها. بنابراین جملة «بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»، یعنی بین مؤمنان، دوستی و نزدیکیِ متقابل و موالات برقرار است و این چیزی جز همان کشش انسانی انسانها نسبت به یکدیگر و عاطفه انسانی نیست. بهطور قطع، یکی از ظهورات عاطفه انسانی نسبت به دیگری، اهتمام به سرنوشت اوست. خداوند حکیم در این آیه به آن اشاره کرده و ازاينرو به دنبال معرفی مؤمنان به صفت موالات بین آنها، و در مرحله بعدی آنان را اینگونه معرفی میکند: «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»، یعنی چون مؤمنان نسبت به هم عاطفه دارند و نگران سرنوشت همدیگر هستند و سعادت و شقاوت آنها برایشان مهم است، ازاینرو یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر میکنند.
همچنین خداوند متعال در آیة «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا... وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً... وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (آلعمران: 102ـ104)، در سیاقی امتنانآمیز خطاب به مؤمنان به آنها گوشزد میکند که خداوند میان شما الفت ایجاد کرد و با یکدیگر برادر شدید، پس باید امر به معروف و نهی از منکر کنید (ابنعاشور، 1420ق، ج3، ص178)؛ یعنی آنچه موجب لزوم امر به معروف و نهی از منکر میشود، همین الفت و برادری میان شماست که از مصادیق عاطفه انسانی است. به موجب همین عاطفه انسانی، باید به هدایت و سرنوشت یکدیگر اهتمام داشته باشید و راه آن امر به معروف و نهی از منکر است. اما علت اینکه ترتّب مذکور (ترتب وجوب امر به معروف و نهی از منکر بر الفت و برادری) را با واو مطرح کرد نه با فاء که در ادبیات عرب مرسوم است، این است که میخواهد بگوید وجوب امر به معروف و نهی از منکر، تنها متفرع بر الفت و برادری نیست، بلکه این عاطفه انسانی، تنها یکی از اسباب وجوب امر به معروف و نهی از منکر است (ابنعاشور، 1420ق، ج3، ص178).
همچنین در معنایی نزدیک به همین آیات (آلعمران: 102ـ104)، خداوند در آیة «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ...» (حجرات: 10)، برای اصلاح میان مؤمنانی که دچار اختلاف شدهاند، ابتدا مؤمنان را برادر یکدیگر میخواند و سپس مترتب بر آن و با استفاده از حرف فاء، به سایر مؤمنان دستور میدهد تا رابطۀ میان آنها را اصلاح کنند. از این سیاق میتوان چنین نتیجه گرفت که این آیه، علت وجوب اصلاح میان مؤمنان از طرف سایر مؤمنان را همین رابطۀ برادری میان آنها عنوان میدارد (طباطبائی، 1390ق، ج18، ص315). رابطۀ برادری، یکی از مصادیق عاطفه انسانی بوده و در مقابل، اصلاح میان مؤمنان، یکی از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است.
خداوند در آیة «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَة...» (تحریم: 6) نیز خطاب به مؤمنان میفرماید خود و اهل خود را از آتش جهنم حفظ کنید. «أهل»ِ کسی به افرادی اطلاق میشود که با او انس و الفت داشته (ازهری، 1421ق، ماده «اهل»؛ ابنسیده، 1421ق، ماده «اهل») و به او تعلق دارند (فراهیدی، 1409ق، ماده «اهل»)، ازاينرو به افرادی که در خانهای واحد با انسان زندگی میکنند و یا در معنایی وسیعتر به کسانی که نسبت فامیلی با او دارند، اهل او گفته میشود (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده «اهل»). درهرصورت دامنه اهل را هرچه در نظر بگیریم، منظور از آن، افرادی از اطرافیان هستند که وجه مشترکی دارند و تحت عنوان جامعی قرار میگیرند (قرشی، 1371، ماده «اهل») و همان موجب رابطۀ انسانی میان آنها شده است. حفظ اهالی و نزدیکان خود از آتش جهنم بهمعنای اهتمام به سرنوشت آنان است و یکی از راههای آن، بهطور قطع، امر به معروف و نهی از منکر است.
از مجموع این آیات نتیجه میشود: یکی از عوامل اصلی لزوم «امر به معروف و نهی از منکر»، اهتمام به سرنوشت دیگران است و این اهتمام، از فطرت انسانی و رابطۀ عاطفی او با دیگران نشئت میگیرد؛ یعنی آنچه موجب میشود انسان دیگران را امر به معروف و نهی از منکر کند، اهتمامی است که نسبت به سرنوشت آنها دارد و آن ناشی از عاطفهای است که او نسبت به آنها در فطرت خویش احساس میکند.
3-3. خاستگاه فطری عاطفۀ مؤمنانه
همانگونه كه پيشتر بیان شد، ولایتِ میان مؤمنان بهمعنای دوستی، یاری و بهطورکلی تقرب مرتبطِ میان آنهاست، اما وجه ارتباط میان مؤمنان چیست و چه چیزی موجب تقرب آنها به یکدیگر شده است؟
در همه آیات مطرحشده، انسانهای موردنظر با صفت «مؤمن» یاد شدهاند و این نشان از علّیت این صفت بر احکام صادره دارد، لذا با توجه به توصیف مؤمنان به مبدأ «ایمان» و تعلیق وجود رابطۀ موالات میان آنها بر وصف مؤمن بودن، مشخص میشود ولایت و تقرب آنها بر محور و مبنای ایمان و مؤمن بودن آنها بنا شده است؛ یعنی آنچه موجب موالات این گروه از انسانها و اهتمام آنها به سرنوشت یکدیگر میشود، صفت ایمان است. در اسلام، به کسی مؤمن اطلاق میشود که مصدِّقِ خدا، پیامبرش و هر آنچه خدا تصدیق آن را واجب کرده است باشد (بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1415ق، ص309). از طرفی بیان شد که انسان در نهان خویش، خدا را میشناسد و به او گرایش دارد که همان معنای اخص از فطرت انسان و رابطة ویژه تکوینی انسان با خداوند متعال است. بنابراین ارتباط میان مؤمنان، ریشه در فطرت خداجوی آنها دارد و آنچه مطلوب اصلی و بالذات مؤمنان است، همان خداوند متعال است و همین گرایش و میل فطری به آن ذات اقدس موجب میشود، هر آنکه در او چنین ویژگیای فعلیت یافته است منبع گرایش قرار بگیرد و سرنوشت او برایش اهمیت پیدا کند و نسبت به او احساس مسئولیت داشته باشد. شاید از همین جهت باشد که خداوند در قرآن میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم: 96).
بنابراین عاطفه میان مؤمنان از نوع عاطفه ثانوی بوده و آنچه مطلوب بالذات و اولیه آنها قرار میگیرد، گرایش به خداوند متعال است که ریشه در فطرت خداجوی ایشان دارد و همین امر موجب اهتمام به سرنوشت دیگران و لزوم امر به معروف و نهی از منکر میشود.
نتیجهگیری
با توجه به آیات قرآن، تشریع «امر به معروف و نهی از منکر» به دو طریق، تبیین فطری مییابد. آیاتی مانند آیة فطرت و آیة تسویه بیانگر فطرت الهی انسان و فطری بودن شریعت الهی است که انسان در نهان خویش به آن شناخت و تمایل دارد، اما تعبیه امکانات و دین فطری، بهتنهایی برای سعادت انسان مختار کافی نیست، بلکه نیاز به کنترل دارد. از این جهت است که «امر به معروف و نهی از منکر» لزوم مییابد و خداوند آن را در دو سطح کنترل رسمی و کنترل غیررسمی تعبیه نموده است. کنترل رسمی، توسط حاکمیت و در سطوح مختلف اجرا میشود، درحالیکه کنترل غیررسمی، بهعنوان یک کنترل جامع و عمومی تعبیه شده است که در طی آن، همه افراد و ارکان جامعه بهعنوان نگهبانانی از دستورات و تعالیم شریعت شناخته میشوند. عدم وابستگی به وجود حاکمیت و گستردگی آن در مسائل غیراجتماعی، از امتیازات کنترل غیررسمی بر کنترل رسمی بهشمار میرود.
سازوکار کنترل، اگرچه نظارتی بر روی تخلفات واقع شده و پس از وقوع جرم اجرا میشود، اما از طریق مغایرت با نیاز فطری انسان به عزت و احترام، نقش پیشگیرانهای را ایفا میکند.
وجود عواطف منحصربهفرد انسان، ازجمله عاطفه اولیه و ثانویه، نقش مهمی در تعاملات او دارد. با توجه به آیات قرآن، عاطفه میان مؤمنان، آنها را در قبال سرنوشت یکدیگر مسئول و متعهد میسازد، ازاينرو یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر میکنند.
در نگاهی عمیقتر، عاطفه مؤمنانه که بر اساس ایمان به خداوند متعال سرشته شده است، ریشه در فطرت الهی انسان دارد و آنچه مطلوب اولیه و اصیل مؤمنان قرار دارد همان خداوند متعال است و بهتبع آن سایر مؤمنان که صفت ایمان را در خویش پرورانیدند مورد اهتمام قرار خواهند گرفت و امر به معروف و نهی از منکر نسبت به ایشان لزوم مییابد.
- قرآن کریم.
- ابناثیر، مبارک بن محمد (1367). النهایة فی غریب الحدیث و الأثر. تحقیق محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی. چ چهارم. قم: اسماعیلیان.
- ابندرید، محمد بن حسن (1988م). جمهرة اللغة. بیروت: دارالعلم للملایین.
- ابنسیده، علی بن اسماعیل (1421ق). المحکم و المحیط الاعظم. تحقیق و تصحیح عبدالحمید هنداوی. بیروت: دارالکتب العلمیه.
- ابنعاشور، محمدطاهر (1420ق). التحریر و التنویر. بیروت: مؤسسة التاریخ العربی.
- ابنفارس، احمد بن زکریا (1404ق). معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون. قم: مکتب الاعلام.
- ابوجیب، سعدی (1408ق). القاموس الفقهی لغة و اصطلاحاً. چ دوم. دمشق: دارالفکر.
- ازهری، محمد بن احمد (1421ق). تهذیب اللغة. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- بسیج، احمدرضا (1389). امر به معروف و نهی از منکر و حقوق شهروندی. معرفت، 151، 15-30.
- بنیاد پژوهشهای اسلامی (1415ق). شرح المصطلحات الکلامیه. مشهد: آستان قدس رضوی.
- جوادی آملی، عبدالله (1381). تفسیر موضوعی قرآن کریم. ج 14 (صورت و سیرت انسان در قرآن). تحقیق غلامعلی امین دین. چ دوم. قم: اسراء.
- جوادی آملی، عبدالله (1396). ادب فنای مقربان. تحقیق قنبرعلی صمدی و احسان ابراهیمی. قم: اسراء.
- جوهری، اسماعیل بن حماد (1376ق). الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة. بیروت: دارالعلم للملایین.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق). مفردات الفاظ القرآن. بیروت: دارالقلم.
- زمخشری، محمود بن عمر (1407ق). الکشاف. تصحیح مصطفی حسین احمد. چ سوم. بیروت: دار الکتاب العربی.
- زمخشری، محمود بن عمر (1417ق). الفائق فی غریب الحدیث. بیروت: دار الکتب العلمیه.
- سازجینی، مرتضی و دیگران (1396). وجوه ارتباط تذکر و امر به معروف و نهی از منکر بر اساس رابطۀ همنشینی در قرآن کریم. حسنا، 32، 75-97.
- صاحب، اسماعیل بن عباد (1414ق). المحیط فی اللغة. تحقیق محمدحسن آلیاسین. بیروت: عالم الکتاب.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین (1390ق). المیزان فی تفسیر القرآن. چ دوم. بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین (1382). آموزش دین. تنظیم مهدی آیتاللهی. قم: اسلامی.
- طبرسی، فضل بن حسن (1372). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تصحیح فضلالله یزدی طباطبایی. چ سوم. تهران: ناصر خسرو.
- طبرسی، فضل بن حسن (1412ق). تفسیر جوامع الجامع. تصحیح ابوالقاسم گرجی. قم: مرکز مدیریت حوزة علمیه.
- عسکری، حسن بن عبدالله (1400ق). الفروق فی اللغة. بیروت: دار الافاق الجدیده.
- فخر رازی، محمد بن عمر (1420ق). التفسیر الکبیر. چ سوم. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- فراهیدی، خلیل بن احمد (1409ق). کتاب العین. چ دوم. قم: هجرت.
- فیروزآبادی، محمد (1415ق). القاموس المحیط. بیروت: دار الکتب العلمیه.
- فیومی، احمد بن محمد (1414ق). المصباح المنیر. چ دوم. قم: هجرت.
- قرشی، علیاکبر (1371). قاموس قرآن. چ ششم. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
- کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی. تحقیق علیاکبر غفاری و محمد آخوندی. تهران: دار الکتب الاسلامیه.
- مجلسی، محمدباقر (1403ق) بحارالانوار. تحقیق جمعی از محققان. چ دوم. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- مدنی، علیخان (1384ق). الطراز الاول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول. مشهد: موسسة آلالبیت لاحیاء التراث.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1389). خداشناسی. تحقیق امیررضا اشرفی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1391). اخلاق در قرآن. تحقیق محمدحسین اسکندری. چ پنجم. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1393). معارف قرآن (1-3). چ هفتم. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1394). پاسخ استاد به جوانان پرسشگر. چ نهم. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1398). جامعه و تاریخ از نگاه قرآن. چ دوم. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصطفوی، حسن (1385). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: مرکز نشر آثار علامه مصطفوی.
- مطهری، مرتضی (1378). مجموعه آثار. چ هشتم. تهران: صدرا.
- معین، محمد (1390). فرهنگ فارسی. چ سوم. تهران: بهزاد.
- مکارم شیرازی، ناصر و دیگران (1371). تفسیر نمونه. تحقیق جمعی از نویسندگان. چ دهم. تهران: دارالکتب الاسلامیه.