اخلاق و عرفان اسلامي
اخلاق و عرفان اسلامي
استاد محمّدتقي مصباح
چكيده
به راستي ويژگي و اوصاف بندگان صالح خدا كدامند؟ سالك راه چگونه ميتواند با آگاهي و بصيرت، مسير سعادت را بپيمايد؟ با كدامين دستگيره محكم و ريسمان سترگ الهي ميتوان اين مسير پرفراز و فرود را پيمود؟ استاد، در شرح و تفسيري بر كلام اميرمؤمنان علي عليهالسلام در اين گفتار، لغزشگاهها و راههاي ناامن مسير سعادت را گوشزد و گناه را آستانه سقوط بندگان الهي به جهنم قلمداد ميكنند و نيل به اين سعادت را نيازمند مجاهدت و جانفشاني بسيار ميدانند. بدين سان، خورشيد يقين، روشنگر و آرامبخش دلهاي مؤمنان و دوستان خدا خواهد شد.
كليدواژه ها: يقين، ريسمان الهي، اميرمؤمنان، عبادت، بندگي، شكوه بندگي.
آستانه بندگي دوستان خدا
«قَدْ أَبْصَرَ طَريقَهُ وَسَلَكَ سَبِيلَهُ وَعَرَفَ مَنَارَهُ وَقَطَعَ غِمَارَهُ، وَاسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَي بِأَوْثَقِها وَمِنَ اِلْحبَالِ بِأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْيَقِيِن عَلي مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ. قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلّهِ سُبْحَانَهُ في أَرْفَعِ الاُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَتَصْيِيركُلِّ فَرْعٍ إِلَي أَصْلِهِ. مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ كَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلاَتٍ دَليِلُ فَلَواتٍ، يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَيَسْكُتُ فَيَسْلَمُ»؛ راه هدايت را با روشندلي ديد و از همان راه رفت و نشانههاي آن را شناخت و از امواج سركش لغزشها و سختيها گذشت. او از ميان همه دستاويزها به مطمئنترين آنها، و از ميان همه ريسمانها به محكمترينشان دست يافته و آن را فراچنگ آورده است. پس او از يقين به روشني آفتاب بهرهمند است. نفس خود را در خطيرترين و بزرگترين امور فقط براي خداوند گماشته است: از صادر كردن هرچه بر او وارد شود و در بازگرداندن هر فرعي به اصل خود. او چراغ تاريكيها، روشنيبخش تيرگيها، كليد درهاي بسته، برطرفكننده دشورايها و راهنماي گمراهان در بيابانهاي سرگرداني است. سخن كه گويد، آگاهي افزايد، و سكوت او سلامت و امنيت آرد.
رمز و راز موفقيت دوستان خدا
در گفتارهاي پيشين ـ پارهاي از ويژگيهاي بندگان برگزيده خدا را در كلام اميرمؤمنان عليهالسلام از نظر گذرانديم و به تبيين و بررسي آنها پرداختيم. اكنون به بررسي و تفسير بخش ديگري از خطبه آن حضرت كه شماري از ويژگيهاي متعالي بندگان برگزيده خداوند در آن گرد آمده است، ميپردازيم. حضرتدر ادامه خطبه ميفرمايند: «قَدْ أَبْصَرَ طَريقَهُ وَسَلَكَ سَبِيلَهُ وَعَرَفَ مَنَارَهُ وَقَطَعَ غِمَارَهُ وَاسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَيْ بِأَوْثَقِها وَمِنَ اِلْحبَالِ بِأَمْتَنِهَا.»
از جمله ويژگيهاي بنده سالكْ زينت يافتن به نور بصيرت است، كه به مدد آن، آگاهانه و هشيارانه تمام مسير سعادت خويش را ميپيمايد. حضرت در اين عبارت از
واژه «أبصر» استفاده ميكنند كه بيانگر نگاهي ژرف و عميق به همه ابعاد و زواياي مسير كمال و سعادت است.
پيشتر در راهها و مسير كاروانها، بُرجهايي ميساختند و شبها بر بالاي آن چراغي مينهادند يا آتش ميافروختند تا كاروانها راه را گم نكنند. در زبان عرب به اين بُرجها، كه بر بلنداي آن آتش روشن ميكردند و نيز به فانوس دريايي كه علامت، نشانه و وسيله تشخيص راه در مسير كشتيهاست، و به طور كلي به هر نوع نشانهاي كه براي راهنمايي رهگذران در راهها نصب ميشود، «مَنار» ميگويند. حضرت در كلام بلند خود ميفرمايند: بنده محبوب خدا براي گذر از مسير پر پيچ و خم زندگي و فراز و نشيبهاي راه، درهها و لغزشگاههاي خطرناكي كه پيش روي دارد و براي رسيدن به مقصد نهايي بايد به سلامت از آنها بگذرد، از نشانههايي استفاده ميكند كه با آنها مسير گمراهي از مسير سعادت باز شناخته ميشود. اين نشانهها پيشوايان معصوماند كه اگر سالك الي اللّه آنها را بشناسد و پيروي از آنان را سرلوحه افكار و رفتار خود سازد، از گمراهي مصونميماندوبهسعادتو قربالهي نايلميآيد.
ريسمان سترگ الهي براي دوستان خدا
آويختن به مطمئنترين دستاويز هدايت و محكمترين ريسمان نجات، ويژگي ديگر بنده برگزيده خداست. قرآن نيز درباره اين ويژگي ميفرمايد: «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَي لاَ انفِصَامَ لَهَا...»؛1 پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين به دستاويزي استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است.
يكي از معاني «عروة» دسته و دستگيرهاي است كه بر روي ظروف تعبيه ميشود تا آن ظروف به راحتي حمل شوند و به آساني از دست انسان جدا نگردند. اما در اين آيه منظور از «عروة الوثقي» ظاهرا ايمان به خداوند و كفر به طاغوت است و در باطن به ولايت اميرمؤمنان و فرزندان معصوم ايشان عليهمالسلام تفسير شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در اينباره فرمودهاند: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَي الَّتي لاَ انْفِصَامَ لها فَلْيَسْتَمْسِكْ بِوِلَايَةِ أَخِي وَ وَصِيّي عَلي بْنِ أَبِيطَالِبٍ فَإِنَّهُ لاَ يَهْلِكَ مَنْ أَحَبَّهُ وَ تَوَلاَّهُ وَ لا يَنْجُو مَنْ أَبْغَضَهُ وَ عَادَاهُ»؛2 هر كس ميخواهد به دستگيره استواري كه گسستني نيست دست يابد، بايد به ولايت برادر و جانشين من، علي بن ابيطالب عليهالسلام تمسّك جويد. همانا كسي كه او را دوست بدارد و ولايتش را بپذيرد هلاك نميگردد، و كسي كه به او كينه ورزد و با او دشمني كند نجات نمييابد.
گرچه ممكن است انسان در موقعيتهاي آرام زندگي، به خود و رفتارهاي خوبش اطمينان داشته، خود را به دور از انحرافات و لغزشها بيابد، و در نتيجه، خويش را نيازمند وسيله نجات نبيند، اما واقعيت اين است كه انسان همواره در معرض سقوط و لغزش است. او گاهي در مسير تندبادهاي زندگي و در موقعيتهاي بحراني همچون كسي است كه بين زمين و آسمان رها شده است، يا چون كسي كه در ميان امواج سهمگين گرفتار آمده و يا بر لب گودالي از آتش يا درّهاي عميق قرار گرفته است كه اگر دستاويزي نيابد، سقوط ميكند و نابود ميشود. پس حتما بايد دستگيرهاي استوار و ريسماني محكموناگسستني دراختيارشقرارگيردتاخود را از سقوط و هلاكت برهاند. اين دستگيره و ريسمان، همان ايمان به خداستكهانسانرادرحصنمستحكم خويشنگاه ميدارد و مانع سقوط او در گرداب انحراف و گناه ميشود.
ما بر لب پرتگاه جهنم قرار داريم، و گناه، آستانه سقوط به جهنم است. گناهاني كه با زبان، چشم و ديگر اعضا انجام ميشوند، موجب سقوط ما به آتش جهنم ميگردند و براي رهيدن از دام گناهان و نجات از سقوط، بايد دل خويش را به نور ايمان روشن كنيم و با آويختن به اين دستگيره مستحكم الهي، زمينه سعادت و نيل به رضوان حق تعالي را فراهم آوريم. چنانكه كوهپيمايان و صخرهنوردان به وسيله طنابهايي كه به كوه و صخره نصب ميكنند، مانع سقوط و نابودي خويش ميشوند، ما نيز بايد به حبلالمتين الهي، يعني قرآن، چنگ زنيم و رفتار و باورهاي خويش را به زيور آموزهها و دستورات قرآن بياراييم تا ما را از خطر سقوط در جهنم باز داشته، به ساحل امن و آرامشبخش سعادت و صراط مستقيم الهي رهنمون شود. عمل به قرآن و اعتصام به خداوند، پيوسته انسان را از سقوط و تباهي باز ميدارد و وي را به راه مستقيم سعادت و نيكبختي هدايت ميكند: «وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛3 و هر كس به خدا تمسّك جويد،قطعا به راهراست هدايتشده است.
ما اغلب از نياز و تمسّك به خداوند و عوامل هدايتي كه برايمان در نظر گرفته شده است غافليم؛ اما حقيقت آن است كه نياز به خداوند، نيازي واقعي، دايمي و حتي حياتيتر از نفس كشيدن است. از اينرو، مؤمنان وارسته، به ويژه اولياي خداوند كه چشم دلشان روشن و به سوي حقايق گشوده است، لحظهاي از خداوند غافل نميشوند و پيوسته به او توسل ميجويند و از او ميخواهند كه آنان را درحريمحمايتخويشقرارداده،وبهخودشانوانگذارد.
بنابراين، روشن شد كه مسير سعادت و كمال انساني ناهموار، و پيمودن آن آسان نيست؛ راهي است دشوار و پرپيچ و خم. حكمت سختيها و فراز و نشيبهاي اين راه طولاني نيز وجود مراتب و درجات بينهايت براي انسانهايي است كه در مسير كمال و قرب الياللّه حركت ميكنند. بايد راه خداوند بيكرانه و داراي مراتب بينهايت باشد تا در يك سوي آن افراد معمولي و با ظرفيت محدود قرار گيرند و در حد استعداد و ظرفيت محدود وجود خويش بخشي از آن را بپيمايند و از مواهب معنوي و مراتب خويش بهرهمند شوند، و در سوي ديگرِ آن، شخصيتي چون اميرمؤمنان عليهالسلامقرار گيرد تا متناسب با استعداد و ظرفيت نامحدود وجودي خويش به مراحل نهايي مسير تقرّب به خداوند راه يابد. همچنين اين راه بايد پر پيچ و خم و پرفراز و نشيب باشد تا راحتطلبان و عافيتجويان از حركت در آن بازمانند و انسانهاي بلندهمت و مقاوم در آن گام بردارند و بتوانند از گردنهها و سراشيبيهاي اين راه پر خطر بگذرند و سالم به مقصد سعادت برسند. همچنين وجود سختيهاي اين راه ارزش عبادتهاي انبيا و اولياي خدا را آشكار ميسازد.
قطرهاي از يم فضايل امير مؤمنان عليهالسلام
در مسير قرب الهي، شخصيت عظيمي چون اميرمؤمنان عليهالسلام به عاليترين مقام و منزلت دست يافت؛ منزلتي كه نه فقط رسيدن به آن براي ديگران ممكن نيست، بلكه اگر ما صد سال هم عمر ميداشتيم و آن را صرف شناخت و معرفت مقام و منزلت آن حضرت ميكرديم، نميتوانستيم به مقامي كه ايشان در دوران كودكي و در طليعه بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله بدان دست يافتند معرفت يابيم، چه رسد كه به مراتب نهايي معرفت و منزلت آن حضرت شناخت پيدا كنيم. آن حضرت از دوران كودكي و شيرخوارگي در آغوش پيامبر صلی الله علیه و آله جاي گرفت و در دامان ايشان پرورش يافت تا اينكه در بزرگسالي به چنان مقام و منزلتي رسيد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ضَرْبَةُ عَلي يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْن»؛4 ضربه شمشير علي عليهالسلام در جنگ خندق (كه بر فرق عمرو بن عبدود فرود آورد) از عبادت همه آدميان و جنيان5 برتر است.
چنين شخصيتي با آنهمه مجاهدت و جانفشاني در راه خدا و عبادتهاي بيشمار، كه نقل كردهاند روزي هزار ركعت نماز ميخواندهاند، و نيز با آن همه احسان و دستگيري از فقرا و يتيمان، نيمهشبان از ترس عذاب الهي به خود ميلرزيدند و ناله سر ميدادند. يكي از اصحاب آن حضرت به نام ضرار نزد معاويه بود. او از وي ميخواهد كه درباره اميرمؤمنان عليهالسلام سخن بگويد. ضرار در پاسخ ميگويد: من به چشم خود وي را در موقعيتهايي ديدم كه پرده سياه شب همه جا گسترده بود و او در محراب عبادت ايستاده، در حالي كه محاسن خويش را به دست گرفته بود و مانند مارگزيدهاي به خود ميپيچيد و اندوهمندانه ميگريست و ميگفت: «يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا إِلَيْكِ عَنِّي! أَبِي تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَي تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِينُكِ هَيْهَاتَ! غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ، قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثا لَا رَجْعَةَ فِيهَا. فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ»؛6 اي دنيا اي دنيا، از من دور شو! آيا ميخواهي مرا به خود مشغول داري، يا شيفته من شدهاي؟ نه، هنوز نتواني علي را بفريبي، هرگز، هرگز. جز مرا بفريب. من به تو نيازي ندارم و با سه طلاق تو را از خود راندهام تا بازگشتي نباشد. روزگارت كوتاه است و ارزشت اندك و آرزويت ناچيز. آه از كمي توشه و درازي راه و دوري سفر و سختي منزل.
حبّة عرني ميگويد: شبي را با نوف بكالي در صحن دارالاماره كوفه خوابيديم. پس از نيمهشب امير مؤمنان عليهالسلامدر حالي آهسته از داخل قصر به طرف صحن حياط آمد، كه وضعي غيرعادي و دهشتي فوقالعاده بر او مستولي بود، به گونهاي كه نميتوانست تعادل خود را حفظ كند. با قامتي خميده، دست به ديوار گرفته بود و با كمك ديوار راه ميرفت و اين آيات را با خود زمزمه ميكرد: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاما وَقُعُودا وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»7 همانا در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز خردمندان را نشانههاست. همان كسان كه ايستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خداي را ياد ميكنند و در آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند [و گويند: ]پرودگارا، اين را به گزاف و بيهوده نيافريدي، تو پاكي [از اينكه كاري به گزاف و بيهوده كني] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.
آن حضرت در حالي پيوسته اين آيات را تلاوت ميكرد، كه از خود بيخود شده بود و گويي هوش از سرش پريده بود. پس به من فرمود: «أَرَاقِدٌ أَنْتَ يَا حَبَّةَ أَمْ رَامِقٌ؟»؛ حبه، خوابي يا بيداري؟
گفتم: بيدارم. تو كه از هيبت و خشيّت خدا چنين ميكني، پس واي به حال ما. آن حضرت چشمها را پايين انداخت و گريست و سپس فرمود: «يَا حَبَّةُ إِنَّ لِلّهِ مَوْقِفا وَ لَنَا بَيْنَ يَدَيْهِ مَوْقِفٌ لَا يَخْفَي عَلَيْهِ شَيءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا. يَا حَبَّةُ إِنَّ اللّهَ أَقْرَبُ إِلَي وَ إِلَيْكَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ. يَا حَبَّةُ إِنَّهُ لَا يَحْجُبُنِي وَ لَا إِيَّاكَ عَنِ اللَّهِ شَيءٌ»؛8 اي حبه، همانا براي خداوند توقفگاهي است و ما روزي در برابر خداوند نگاه داشته خواهيم شد و هيچ عملي از اعمال ما بر او پوشيده نميماند. اي حبه، خداوند به من و تو از رگ گردن نزديكتر است و همانا هيچ چيز نميتواند بين ما و خدا حايل شود.
چنانكه گذشت، امير مؤمنان عليهالسلام روزي هزار ركعت نماز مستحبي ميخواندند. ممكن است براي كساني كه تصور ميكنند هر نمازي را بايد با شرايط و رعايت آداب خواند، اين پرسش مطرح شود كه چگونه آن حضرت با آنهمه اشتغال و فعاليت، هر روز و شب در محراب عبادت ميايستادند و هزار ركعت نماز به جاي ميآوردند؟ پاسخ اين است كه رعايت شرايط و آداب نماز، مانند ايستادن رو به قبله، در نمازهاي واجب لازم است، و رعايت آنها در نمازهاي مستحبي واجب نيست. بنابراين، نمازهاي مستحبي را ميتوان هنگام حركت و كار كردن خواند، و ركوع و سجده آن نمازها را ميشود با اشاره به جاي آورد. پس آن حضرت اگر كار خاصي نداشتند، نمازهاي مستحبي خود را با رعايت شرايط ميخواندند، وگرنه همزمان با كار در مزرعه و در هنگام دستگيري از فقرا و مستمندان و... نماز مستحبي نيز ميخواندند، چنانكه برخي علما هنگام حركت و راه رفتن، نمازهاي نافله يا قضاي آنها را ميخواندند.
شكوه بندگي پيامبر صلی الله علیه و آله در پيشگاه خداوند
در منابع روايي شيعه و اهلسنّت آمده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله آنقدر ميايستادند و نماز ميخواندند كه پاهاي ايشان ورم ميكرد. در روايتي امير مؤمنان عليهالسلام درباره عبادتهاي بيشمار رسول خدا صلی الله علیه و آله ميفرمايند: «وَلَقَد قام رسولاللّه (ص) عَشْرَ سِنِينَ عَلَي أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ حَتَّي تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهُ وَ اصْفَرَّ وَجْهُهُ يَقُومُ اللَّيْلَ أَجْمَعَ حَتَّي عُوتِبَ فِي ذَلِكَ فَقَالَ اللّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ «طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي»9 بَلْ لِتَسْعَدَ بِهِ»؛10 همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله در طي ده سال براي عبادت و نماز آنقدر برپا ايستادند كه پاهايشان تاول زد و رخسارشان زرد گشت. آن حضرت تمام شب را به عبادت ميپرداخت تا اينكه مورد عتاب قرار گرفت و خداوند به ايشان فرمود: «طه، قرآن را بر تو نازل نكرديم تا خود را به رنج و زحمت افكني» بلكه آن را نازل كرديم تا بدان به سعادت برسي.
خانه ساده پيامبر چندين اتاق داشت كه هر كدام از آنها متعلّق به يكي از همسران ايشان بود و آن حضرت هر شب را در اتاق يكي از همسران خود سپري ميكردند. يكي از شبهايي كه پيامبر در اتاق عايشه به سر ميبردند، آنقدر به عبادت و قيام پرداختند كه عايشه گفت: اي رسول خدا، با اينكه خداوند در گذشته و آينده گناهي را براي شما ثبت نكرده چرا اينقدر خود را به زحمت ميافكنيد؟ آن حضرت پاسخ دادند: «يَا عَايِشَةُ ألَا أَكُونُ عَبْدا شَكُورا»؛11 اي عايشه، آيا بنده سپاسگزار خدا نباشم؟
ما جز در مواردي كه كمبودي در زندگي خود مشاهده كنيم، به نياز خود به خداوند توجه نداريم و از اينكه درباره حيات مادي و نيز حيات معنويمان و هدايت به تعالي و كمال سراپا نياز به خداونديم غافليم. اما اولياي خدا، به ويژه رسولاللّه صلی الله علیه و آله ، كه در عاليترين مرتبه انسانيت و قرب الهي قرار دارد، با همه وجودْ خود را نيازمند هدايت و دستگيري خداوند ميديدند و با آن همه مناجات و عبادت، با ناله و زاري از او ميخواستند كه لحظهاي ايشان را به خودشان وانگذارد و از هدايت خود محروم نسازد. امام صادق عليهالسلامميفرمايند: رسول خدا صلی الله علیه و آله شبي در خانه همسر خود، ام سلمه، به سر ميبردند. نيمه شب ام سلمه رسول خدا صلی الله علیه و آله را در بستر خود نيافت. حس حسادت زنانه در درونش شعله كشيد و برخاست و به جستوجوي آن حضرت پرداخت تا اينكه ايشان را در گوشهاي از خانه يافت كه ايستاده و دستها را به سوي آسمان بلند كردهاند و ميگريند و ميگويند: «أَللّهُمَّ، لا تَنْزَعْ مِنِّي صَالِحَ ما أَعْطَيْتني أَبَدا، أَللَّهُمَّ لا تُشْمِتْ بِي عَدُوّا وَ لا حَاسِدا أَبَدا، أَللّهُمَّ وَ لا تَرُدَّني في سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَني مِنْهُ أَبَدا، أَللّهُمَّ وَ لا تَكِلْني إِلي نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا»؛ خدايا، هرگز نعمتهاي شايستهاي كه عطايم كردهاي از من نستان. خدايا، هرگز مرا خوار نساز تا دشمن و حسود، بر من شاد گردد. خدايا، هرگز مرا گرفتار بدي و مصيبتي كه از آن نجاتم دادهاي مگردان. خدايا، هرگز به قدر چشم برهمزدني نيز مرا به خود وامگذار.
ام سلمه با شنيدن سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله گريهكنان برگشت. رسول خدا نيز با شنيدن صداي گريه او نزد وي آمد و فرمود: ام سلمه، چه چيز تو را گريانده است؟ او گفت: پدر و مادرم فداي تو باد. اي رسول خدا چرا نگريم، با اينكه مينگرم به منزلت و مقام متعالي شما نزد خداوند و اينكه گناهان گذشته و آينده شما را خداوند بخشيده، ولي با اين حال شما از خداوند ميخواهيد دشمنتان را بر شما شاد مگرداند و شما را به بدي و مصيبتي كه از آن نجاتتان داده گرفتار نسازد و نعمتهاي شايستهاي كه ارزانيتان ساخته از شما نستاند و شما را يك چشم برهم زدن نيز به خود وانگذارد. آن حضرت فرمود: «يَا أَمَّ سَلَمَةِ وَمَا يُؤْمِنُنِي؟ وَإِنَّمَا وَكَّلَ اللَّهُ يُونُسَ بْنِ مَتي إِلَي نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ كَانَ مِنْهُ مَا كَانَ»؛12 اي ام سلمه، چگونه من به خود مطمئن شوم، و حال آنكه خداوند يك چشم برهمزدن يونس را به خود وانهاد و آنچه نميبايست انجام دهد مرتكب شد.
وقتي رسول خدا صلی الله علیه و آله ، كه مقامات و كمالات نامتناهي دارد و سرآمد همه ملائكه و پيامبران و انسانهاست، لحظهاي نميتواند بر خود تكيه كند و از خداوند ميخواهد كه در راه دشوار قرب به خويش لحظهاي وي را به خود واننهد، ما چگونه با عبادتهايي اندك به خود ميباليم و فراموش ميكنيم كه در آغاز راهيم؟ و فراموش ميكنيم كه مسير سعادت و هدايت الهي، راهي پر پيچ و خم و بسيار دشوار است، و تنها با موفقيت در آزمونهاي سخت الهيو صبرواستقامت ميتوانيم به مقصد دست يابيم؟
بيش از پنجاه سال پيش كه ما تازه به قم آمده بوديم، يكي از دوستان كه در فاجعه هفتم تير شهيد شد، در تهران خدمت مرحوم آيتاللّه شيخ محمّدتقي آملي رسيده بود و از ايشان درخواست توصيه و دستورالعمل اخلاقي كرده بود. آن مرحوم به دوست ما فرموده بودند: آيا ميداني پيمودن راهي كه در نظر داري چقدر دشوار است؟ آيا خودت را براي پيمودن اين راه دشوارآماده كرده اي؟ پيمودن و حركت در اين راه چون كندن كوه با مژه چشم است!
ما بايد دشواريها و سختيهاي راه طولاني بندگي خدا را بشناسيم تا اولاً، در آغاز راه مغرور نشويم؛ و ثانيا، بر اين باور نباشيم كه در راهي كوتاه و آسان قرار داريم كه وقتي بر خلاف باور و انتظارمان دشواريهاي راه و طولاني بودن آن را دريافتيم، سرخورده و نااميد شويم. البته، سختي راه نبايد ما را از حركت باز دارد و بايد با عزمي راسخ و با ياري خواستن از خداوند در مسير بندگي معبود خويش حركت كنيم و باور داشته باشيم كه خود نميتوانيم آن راه را بپيماييم، اما با ياري خداوند آن راه براي ما هموار و آسان ميگردد.
خورشيد يقين، روشنگر و آرامش بخش دوستان خدا
«فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَي مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَي أَصْلِهِ»؛ پس او از يقيني به روشني آفتاب بهرهمند است. او نفس خود را در خطيرترين و بزرگترين امور فقط براي خدا برپا داشته است: از صادر كردن هر چه كه بر او وارد شود و در گرداندن هر فرعي به اصل خود.
مطالعه و كسب دانش، عقل انسان را ميپرورد و بر اندوختههاي او ميافزايد، اما او را به ساحت يقين نميرساند و سرگردانيها و شبهات را از دل او نميزدايد. سرگردانيها و شبهات در پرتو افاضه نور يقين و به مدد خداوند از جان و دل مؤمن زدوده ميشوند. چنانكه با تابش نور خورشيد همه جا روشن ميشود و نقطهاي تاريك در زمين باقي نميماند، خورشيدِ يقين، دل مؤمنِ واصل به معرفت خدا را از حيرتها و ابهامها و تاريكيهايي كه ديگران را از حركت باز ميدارد، ميرهاند و در اعماق دل او آرامش و اطمينان به مسيري كه در پيش روي دارد پديد ميآورد؛ وسوسهها و ترديدها به نهانخانه نوراني دل او راه نمييابند؛ و خورشيد بصيرت الهي همه حقايق را بر او آشكار ميسازد و راه حق و سعادت را به روشني به او مينماياند. گاهي حوادثي سهمگين رخ ميدهد كه آرامش را از افراد ميستاند و آنان را آشفتهخاطر و پريشان ميسازد؛ اما سالكان راه خدا كه دلشان به نور يقين روشني يافته است، در برابر اين حوادث كاملاً آرام و خونسردند و واكنش خاصي نشان نميدهند. شايد برخي گمان كنند كه آنان از حوادث پيرامون خود اطلاعي ندارند و از اينرو، به آنها بياعتنايند؛ اما چنين نيست، آرامش و اطمينان خاطر آنها برخاسته از آگاهي به سير حوادث و فرجام كارهاست. نگراني و اضطراب در ديگران برخاسته از آن است كه نميدانند چه رخ داده و فرجام كار چه خواهد بود؛ اما براي كسي كه حقايق پيرامون خود را ميشناسد و به زنجيره حوادث و فرجام آنها آگاهي و يقين كامل دارد، دليل منطقي براي اضطراب و نگراني وجود ندارد.
از ميان شخصيتهاي بزرگي كه ما با آنان برخورد داشتيم، مرحوم آيتاللّه بهاءالديني، از اين ويژگي كاملاً برخوردار بودند. ايشان در برابر حوادث و رخدادهاي سخت، خم به ابرو نميآوردند و با آرامش و اطمينان خاطري ستودني با حوادث روبهرو ميشدند. همچنين حضرت امام خميني قدسسره كه در سختترين حوادثي كه براي مردم ايران رخ ميداد، از جمله در واقعه پانزده خرداد، چون كوه استوار بود و آن حوادث ذرّهاي اضطراب، ترس و نگراني در ايشان پديد نميآورد، و با ايمان مستحكمي كه داشتند با آرامش خاطرِ بسيار با رخدادها برخورد ميكردند. پس از فاجعه پانزده خرداد و كشتارهاي رژيم سفّاك پهلوي در قم و تهران و ساير شهرها، مأموران رژيم شبانه به خانه امام ريختند و ايشان را دستگير كردند. پس از آن ماجرا، امام فرموده بودند: در آن وقايع، من لحظهاي نترسيدم و حتي افسران و مأموران رژيم كه ما را به تهران ميبردند، از ترس ميلرزيدند ولي من هيچ نگراني و ترسي از فرجام كار نداشتم.
كسي كه به سختيها و فراز و نشيبهاي راه خدا آشناست و خداوند نور يقين را بر قلبش تابانده و او از دام وسوسههاي شيطاني رهيده است، ميتواند مشعل فروزاني براي هدايت ديگران شود و راهگشاي ديگران در مسير كمال و نيل به سعادت گردد و در پرتو حقايقي كه برايش آشكار شده، به شبهات و پرسشها پاسخ گويد و نيازهاي معرفتي و علمي ديگران را برطرف سازد. اگر مردم در گزينش راهنماي خويش دقت نكنند، چه بسا به دام شياطين و شبههافكنان افتند، و آنان به جاي راه هدايت، مسير گمراهي و هلاكت را به ايشان معرفي كنند و كاخ اعتقادات و باورهاي صحيح آنان را ويران سازند. پس بايد در شناسايي كساني كوشيد كه با حيات انساني آشنايند و با معيارهاي صحيح و در پرتو نور يقين، مسير هدايت را ميشناسند و نيز از كژراهههايي كه بر سر راه سعادت وجود دارند، آگاهند؛ زيرا آنان با تكيه بر توانمنديهاي معرفتي خويش و با اطمينان كامل، به پرسشهاي ديگران پاسخ ميگويند و آنان را از خطورات و الهامات الهي، كه بر قلبشان تابيده برخوردار ميسازند و با شناخت اصول و قواعد كلي دين، به استخراج فروع، احكام و مسائل جزئي ميپردازند.
دوستان خدا مشعل هدايت ديگران
امير مؤمنان عليهالسلام در پايان اين فراز از خطبه، در مقام بيان شمار ديگري از ويژگيهاي بندگان برگزيده خدا ميفرمايند: «مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ كَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِيلُ فَلَوَاتٍ يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ»؛ او چراغ تاريكيها، روشنيبخش تيرگيها، كليد درهاي بسته، برطرفكننده دشواريها و راهنماي گمراهان در بيابانهاي سرگرداني است. سخن كه گويد، آگاهي افزايد و سكوت او سلامت و امنيت آرد.
سالك و رهيده از دام علايق مادي، كه خداوند قلبش را با نور يقين روشن گردانيده است، نميتواند به روشنايي درون خويش بسنده كند و به زدودن تاريكي از دل ديگران نپردازد. بنابراين، او مشعل فروزاني است كه انوار علم را بر دلهاي تاريك ميتاباند و تيرگيها و شبهات را از ضمير جاهلان ميزدايد و راههاي پنهان و پوشيده معارف و احكام مبهم و ناشناخته را نشان ميدهد و ميگشايد. چنانكه سطح كوير يكنواخت و بينشانه است و تشخيص راه اصلي دشوار، و با وزش طوفاني گرد و خاك سطح جاده را ميپوشاند و اثري از آن باقي نميگذارد. همچنين در بيابان، تشخيص راههاي فرعي و نيز بيراههها از راه اصلي دشوار است و رهپيمايان براي اينكه به سلامت از آن بگذرند، نيازمند راهنمايي هستند كه كاملاً به مسيرها آشنا باشد و آنان را براي گذر از بيابان ياري كند. در غير اين صورت، راه را گم ميكنند و بر اثر گرسنگي، تشنگي و گرما از پاي درميآيند. تشخيص مسير سعادت و نيل به كمال نيز همچون يافتن راه كويري دشوار است و گرداگرد آن را راههاي انحرافي و شبهاتي فرا گرفتهاند كه انسان را به گمراهي و غفلت از حق ميافكنند. با توجه به وجود همين راههاي انحرافي و شبهات فراروي جوينده سعادت است كه برخي مكاتب فلسفي، شكگرايي و نسبيتگروي را ترويج ميكنند و بر اين باورند كه انسان نميتواند به يقين دست يابد و راه صحيح را تشخيص دهد و همواره در شك و حيرت باقي ميماند. بنابر آنچه گفتيم، انسانهاي عادي و ناآگاه از دشواريها و بيراهههايي كه سر راه مقصد نهايي وجود دارند، نيازمند راهنماي راهآشنايي هستند كه دست آنان را بگيرد و از ميان شبهات، انحرافات و وسوسههاي رهزنان انديشه، به نور هدايت و حق رهنمون سازد. نكته آخر نيز اينكه بنده شايسته و برگزيده خدا چنان سخن نميگويد كه مخاطبانش نفهمند. او مقصود خود را در لفاظيها، اصطلاحات و شطحياتي كه فهم آنها براي مخاطبان دشواراستنميپوشاند.اوهرگاهسكوتراوظيفه و موجب نجات از لغزشهاي زبان تشخيص دهد، سكوت ميكند.
-
پى نوشت ها
- 1ـ بقره: 256.
- 2ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 67، ب 4، ص 132، ح 1.
- 3ـ آلعمران: 101.
- 4ـ حسن بن محمّد ديلمى، ارشاد القلوب، ج 2، ص 215.
- 5ـ «الثقلين» در اين حديث شريف، ناظر به پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهو ديگر امامان معصوم عليهمالسلام نيست و آنان را دربر نمىگيرد، به ويژه با توجه به اينكه پيامبر صلىاللهعليهوآله از امير مؤمنان عليهالسلام برتر است.
- 6ـ نهجالبلاغه، ح 74.
- 7ـ آلعمران: 190ـ191.
- 8ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 41، ب 101، ص 22، ح 13.
- 9ـ طه: 1و2.
- 10ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ب 61، ص 26، ح 3.
- 11ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 95، ح 6.
- 12ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ب 9، ص 217، 218، ح 6.