تحریفهای شناختی
Article data in English (انگلیسی)
تحریفهای شناختی
علی حسینزاده1
چکیده
این پژوهش، به بررسی خطاهای شناختی میپردازد که به عنوان زیربنای احساس فرد برای رفتار میتواند بسیار تأثیرگذار باشد. هدف این تحقیق، مقابله با خطاهای شناختی است تا از این طریق، از بروز رفتارهای منفی برخاسته از افکار منفی جلوگیری شود. روش تحقیق، تحلیل محتواست که به صورت نظری و در محیط کتابخانه انجام گرفته است. در این تحلیل، از مبانی روانشناختی با استفاده از آیات و روایات بحث شده است. یافته ما در این تحقیق نشان میدهد که خطاهای شناختی عمدتا برخاسته از حدسهای غیرقطعی و تکیه بر ذهنیتهای ناصواب است و فرد خطافکر همواره میخواهد رفتار دیگران را حدس بزند و بر اساس تحلیل نادرست، آنها را به اموری منفی متصف سازد که غیرواقعی است و درباره خودش اعتقاد دارد که درست حدس میزند. سؤال این است که، آیا میتوان ذهن دیگران را خواند؟ آیا دسترسی به افکار دیگران به راحتی پدید میآید؟ چه دلیل و شاهدی میتوان یافت که حدس ما قطعی است؟
کلیدواژهها: شناخت، تحریف، خطا، منفی، ذهن، حدس.
مقدّمه
شناخت درست و مطابق با واقعیت عامل مهمی برای یافتن حقیقت و آگاه شدن از زوایای مثبت یک زندگی است. ناآگاهی و آگاهی نادرست و ناصواب، انسان را در تحلیل آنچه پیرامونش اتفاق میافتد دچار لغزش و اشتباه میکند. این امر در سازگاری و ناسازگاری افراد در جامعه تأثیر فراوانی دارد و میتواند همه زندگی را تحتالشعاع قرار دهد. ما برای داشتن یک زندگی مطلوب باید از تحریف اطلاعات جلوگیری کنیم.
پیاژه معتقد است: تفکر کودکان نسبت به تفکر بزرگسالان نه فقط از لحاظ کمّی، بلکه از لحاظ کیفی نیز متفاوت است. کودکان نسبت به بزرگسالان فقط اطلاعات کمتری ندارند، بلکه این اطلاعات را نیز به گونهای متفاوت پردازش میکنند.2 کودک در دوره پیشعملیاتی، یعنی از دو تا هفت سالگی، در گفتار و تفکرْ خودمدار است. او نمیتواند نقطه نظر دیگری را درک کند و فقط میتواند چیزها را از دیدگاه خودش ببیند. بنابراین، تفکر او در این دوره، از تعمیم بیش از حد، تفکیک بیش از حد، جاندارپنداری و مصنوعگرایی برخوردار است.3 ما بزرگسالان که انتظار نمیرود در فکر و شناختمان اینگونه باشیم، گاهی همینگونه فکر میکنیم و به خطا در فکر دچار میشویم.
گاهی تجزیه و تحلیل اطلاعات در ذهن ما تحریف میشود. این نوع تحریفها که خطاها و تحریفهای شناختی نامیده میشوند، به اشکال گوناگونی ظاهر میگردند.4
خرسندی و ناخرسندی، آرامی و ناآرامی و عمده حالتهای افراد، با فرایند تفکر فرد ارتباط مستقیم دارد. افراد مختلف در موقعیتهای مشابه به گونهای متفاوت عمل میکنند؛ چراکه احساسات متفاوتی دارند. برای
خروج از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب، باید احساس افراد شناسایی شود. از طرفی، طرز تفکر انسانها تعیینکننده احساس آنهاست. پس بهترین راه برای تغییر رفتار، آن است که احساس را عوض کنیم، و احساس با تغییر افکار قابل تغییر است.
افکاری که به صورت خودکار پدید میآیند و حالت منفی دارند، به افکار «خودآیند منفی» معروفند و با یکدیگر شباهتهایی دارند. این افکار به دلیل تشابهی که دارند، طبقهبندی میشوند و در اصطلاح، به آنها «خطاهای شناختی» میگویند. در تمام صورتهای خطاهای شناختی، فرد ذهن دیگران را میخواند یا تلاش میکند احساسات و عقاید آنها را حدس بزند و به حدس خود اعتقاد کامل دارد و این در حالی است که توانایی حدس قطعی را ندارد.5
حال پس از این توضیح کوتاه درباره ارتباط رفتار با فکر و تعریف خطاهای شناختی، به بررسی انواع آن میپردازیم:
انواع خطاها
1. خطای ذهنخوانی
یکی از خطاهای شناختی، «ذهنخوانی» است. در اثر خطای ذهنخوانی، فرد تلاش میکند افکار، احساسات و تمایلات دیگران را به صورت منفی حدس بزند. این بدبینی در همه موقعیتهای طبیعی حتی نسبت به کسانی که از ظاهری غیردلخواه برخوردارند، خطاست.
اصل اولیه در نگاه به دیگران این است که انسان خوشبین باشد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: مؤمن عاقل نیست، مگر اینکه ده ویژگی در او باشد. یکی از آنها این است که هر کس را میبیند و در مقایسه با خود میسنجد، معتقد باشد او بهتر و باتقواتر است؛ یعنی نگاهش به دیگران اینقدر خوشبینانه باشد که همه را بهتر ببیند؛ زیرا در واقع، مردم دو دستهاند: برخی در ظاهر، بهتر و باتقواتر و برخی بیتقواتر هستند. پس انسان زمانی که فرد باتقواتر را میبیند باید در برابرش تواضع کند تا از او الگو بگیرد و زمانی که فردی به ظاهر بیتقوا را میبیند با خود بگوید: او گرچه از ظاهرش شر هویداست، شاید باطن بهتری داشته باشد.6 با چنین فکری، فرد به این نتیجه میرسد که حتی از ظاهر منفی افراد نیز نمیتوان باطن و درون آنان را حدس زد و این نتیجه ایمان مؤمن است که باعث میشود انسان از تحلیل اشتباه دور بماند.
ایمان مانعی است درونی که از هرگونه تفسیر گفتار و رفتار دیگران به صورتی که موجب جدایی افراد از یکدیگر شود، جلوگیری میکند و در فرایند اسناد مداخله میکند و آن را در جهتگیری به نفع افراد جامعه سوق میدهد.7 نوع احساس و هیجاناتی که افراد تجربه میکنند، به اسناد آنان بستگی دارد و میتواند پیامدهای روانشناختی مهمی در جهت ائتلاف یا اختلاف آحاد جامعه داشته باشد.
امیرمؤمنان علی علیهالسلام میفرماید: «رفتارهای دیگران را به بهترین صورت تصور کن و هیچ سخنی از آنان را در جایی که بتوانی فضای خیری برای آن در نظر بگیری، به بدی تحلیل نکن.»8
آری، در صورتی که بدبینی از روی حزم و احتیاط باشد و بر اساس پیشینه رفتارهای فرد به وجود آمده باشد، یعنی شواهد و نشانههای زشتی آشکار باشد، به گونهای که زشتی او امری عادی و متعارف باشد، امری بجا و پسندیده است. حضرت علی علیهالسلاممیفرماید: «در زمانهای که خیر و صلاح بر جامعه حاکم است، چنانچه به کسی بدبینی پیدا کنی، ستم کردهای و در زمانهای که فساد بر جامعه حاکم باشد و تو به دیگران خوشبین باشی، به لغزش دچار گشتهای.»9
بنابراین، مولای متقیان زمانی به افراد اجازه میدهد به صورت منفی احساسات دیگران را حدس بزنند که فساد در میان آنان فراگیر شده باشد. پس جایی که فساد حاکم است و هر کس به طور طبیعی قضاوت منفی دارد، قضاوت مثبت نوعی سادهلوحی است. حال برای اینکه مورد حدس منفی از سوی افراد قرار نگیریم، وظیفه داریم خود را از موضع اتهام دور کنیم. این وظیفه افراد است که از جاهایی که بستر گمان به فساد گسترده است، دوری کنند تا قضاوت منفی درباره آنان صورت نگیرد. به همین دلیل، به افراد توصیه شده است که خود را در موضع تهمت قرار ندهند؛ چراکه در این صورت به طور طبیعی در معرض بدبینی هستند و جز خود نباید کسی را مذمّت کنند.10 و بدبینی در این موقعیت، از احتیاط و دوراندیشی سرچشمه میگیرد.11 بنابراین، در موقعیتهای عادی و طبیعی، ذهن دیگران را به صورت منفی تحلیل کردن صحیح نیست و خطای شناختی محسوب میشود.
2. خطای فیلتر ذهنی
یکی دیگر از تحریفهای شناختی «فیلتر ذهنی» است. فیلتر ذهنی باعث میشود که فرد بخشی از واقعیتها را نبیند و فقط به واقعیتهای محدودی توجه کند که شاید آن محدودیت بخش اصلی واقعیت نباشد.12 برای مثال، وقتی کسی میگوید: هیچکس مرا دوست ندارد، من آدم بیمصرفی هستم و به هیچ دردی نمیخورم، هر وقت با کسی دوست شدهام، نتوانستهام دوستیام را حفظ کنم و...، به داراییهای خود توجه نکرده و فقط خود را در بخش فقدانها دیده است. چنین فردی به دلیل حصاری که دور خود کشیده است، واقعا نمیتواند هیچ موردی را که خلاف افکار غلط محاصرهکننده نشان میدهد، تصور کند. برای مثال، اصلاً نمیتواند به این فکر کند که خداوند تا چه حد او را مورد علاقه مادرش قرار داده است و او از این دارایی برخوردار است یا دوستانی نصیب او کرده است که کمتر کسی چنین دوستانی دارد یا او از معدود کسانی است که به دلیل توانایی علمی و اطلاعاتی که دارد، جزوههایش در کلاس دست به دست میشود و... . چنین فردی نه تنها به همه بخشهای زندگی توجه نکرده، بلکه بخشهای اصلی را نیز درست نفهمیده است. این نکته مهم استکهبدانیمبخشاصلیواقعیتزندگی ما کجاست؟
وقتی به این نکته توجه میکنیم، پی میبریم مبنای ارزشگذاری در تعالیم اسلامی برای انسان، ارتباط و تعلق وجودی او به خداوند و دمیده شدن روح الهی در وجود اوست و دارایی حقیقی او همین است. شناخت انسان به معنای شناخت ارزشهای وجودی، کرامت انسانی و ارتباط انسان با خداست.13 خودشناسی انسان را به عمیقترین لایههای درونی انگیزههای خویش هدایت میکند. در چنین صورتی، انسان خود را وابسته مطلق به خداوند میداند. در نتیجه، هیچ وقت بخشهای غیر مهم ازواقعیترامهمنمیبیندوهیچگاهاحساسشکستنمیکند.
احساس دارایی با وابستگی به مالک خود ـ نه بیگانه ـ غرورآفرین است. انسان با درک صحیح از مالکیت خداوند منّان که فضل مطلق است و بخلی در او راه ندارد، میفهمد که با کریم مواجه است. این مواجهه که در وجود او بخش اصلی زندگی را تشکیل میدهد، آرامشآفرین است. کسانی که وقتی با انسانها مواجه میشوند و به گمان نادرست، آنان را کسی حساب میکنند و صاحب دارایی و قدرت میدانند، در حالی که فقیر محضی هستند، باید بدانند این وابستگی دارایی نمیآورد و احساس آرامش به خاطر وابستگی یک احساس تهی و تخیلی است. تنها چیزی که حقیقی و ماندگار است، قرب به خداوند است و این همان احساس وابستگی به بینیاز مطلق است. این احساس حقیقتا آرامش میآفریند.
3. خطای بیتوجهی به امر مثبت
نادیده انگاشتن بخش مثبت زندگی که نقش عمدهای در زندگی مطلوب دارد، خطای «بیتوجهی به امر مثبت» را به همراه میآورد که نشان میدهد فرد فقط موارد منفی را میبیند و توجهی به موارد مثبت ندارد.14 این خطا از آنجا پدید میآید که فرد انتظارات عجیب دارد و گویا اصلاً مثبتهای زندگی اموری هستند که باید باشند و بودنشان قابل ارزشگذاری نیست؛ یعنی بودنشان مهم نیست، بلکه نبودن آنها ارزش منفی میآفریند و روح انسان را کدر میکند. با چنین تصوری، فقط به جنبههای منفی چشم دوخته میشود و برای انسان ناامیدی و چندش ایجاد میشود.
روزی حضرت عیسی علیهالسلام با اصحاب خویش از محلی عبور میکردند و در میان راه سگ مردهای را مشاهده نمودند. بعضی از اصحاب حضرت گفتند: این سگ چقدر بدبو است و حضرت در مقابل فرمودند: این حیوان چه دندانهای سفیدی دارد!15
4. خطای همه یا هیچ
یکی دیگر از خطاهای شناختی تفکر «همه یا هیچ» است. این خطای شناختی گویای این است که اگر فرد به کاملترین و بالاترین سطح مورد نظر خود نرسد، گویی هیچ موفقیتی بهدست نیاورده است.16 چنین فردی اصلاً به دارایی نسبی معتقد نیست و دارایی را مطلق میبیند و میگوید: دارایی یا هست یا نیست، و کم و زیاد برای او معنا ندارد. برای مثال، دانشجویی که برای یک امتحان تلاش زیادی کرده و نمرهاش نسبت به امتحان قبلی خیلی بیشتر شده است، ولی به حد ایدهآل نرسیده، گاهی با خود فکر میکند که تلاشهایش هیچ فایدهای نداشته و هیچ چیز نسبت به سابق تغییر نکرده است. این خطای شناختی، همان تفکر همه یا هیچ است. چنین فردی وظیفه خود را انجام داده و تلاش بیشتری نسبت به قبل داشته است. از اینرو، به خاطر وظیفهای که انجام داده است، نباید نگران باشد.
آنچه انسان را به گمراهی میکشاند غفلت از تلاش در راه وظیفه است و همین غفلت است که برای انسان ناامنی ایجاد میکند.17 به همین دلیل، به جویندگان خوشبختی توصیه شده است: غفلت را کنار بگذارید و به تلاش و کوشش رو آورید.18 این لازمه احتیاط و تدبیر در کارهاست.19 از هیچ چیز جز تخلف در سعی و کوشش برای انجام وظیفه نباید هراس داشت.20 و هرجا که نقطه امنی پیدا شد و انسان احساس کرد به مأموریت خویش عمل کرده است، باید احساس آرامش کند.21 کسی که فکر میکند باید همه آنچه را میخواهد، در هر صورت به دست آورد، فردی خیالاتی است. تصحیح خطای شناختی در این زمینه میتواند برای انسان نشاط و شادابی به همراه داشته باشد.
5. خطای پیشگویی
گاهی اوقات افکار ما در مورد آینده است، ولی اغلب آنچه را که برای آینده پیشبینی میکنیم، منفی است. برای مثال، گاهی میگوییم: حتما امتحانم را خراب خواهم کرد، مطمئنم که کسی به حرفم گوش نخواهد کرد، بلیط پیدا نخواهم کرد و... . به نظر میرسد چنین پیشبینیهایی برای آینده درست نباشد، بخصوص که قضاوتها اینقدر یکطرفه است. این خطای شناختی «پیشگویی» نامیده میشود.22
در این زمینه، متون دینی ابتدا افراد را به تفکر و دنبالهروی از علم ترغیب میکنند و سپس از پیروی حدس و گمان و تصورات غیرعلمی برحذر میدارند.23 پیروی از احتمالات غیرعقلایی خطا محسوب میشود. پیشبینی آینده در صورتی که با شواهد قطعی همراه باشد، قابل قبول است، وگرنه هیچ نوع پیشبینی و پیشگویی قابل دفاع منطقی نیست و خطای شناختی به شمار میآید.
حضرتعلی علیهالسلاممیفرماید:آیاگمانمیکنیتو میتوانی دیگران را به زمان و ساعتی راهنمایی کنی که هرگونه بدی در آن کنترل شده باشد یا در مقابل، از ساعتهایی سخن بگویی که بدی در آن اتفاق میافتد؟ اگر کسی تو را در این فکر و پیشگویی تصدیق کند قرآن را تکذیب کرده است!24 حضرت پیشگویی آنان را دور از منطق میداند و معتقد است این پیشگویی خلاف واقعیت است و قرآن چنین آگاهی را برای کسی صواب نمیداند. پس هر کس چنین افرادی را تأیید کند در حقیقت، قرآن را تکذیب کرده است. بیشک، قرآن و سخنان معصومان علیهمالسلامشناخت صحیح را در اختیار ما قرار میدهد و آنچه تکذیب آن به شمار آید خطای شناختی است.
آنچه از قرآن میآموزیم این است که آینده افراد را اعمال آنان رقم میزند. این مقدار از پیشبینی چون قطعی است، قابل پیشگویی است.25 بنابراین، برای دستیابی به آرامش با پذیرش مسئولیت و انجام وظیفه، فقط باید به خدا توکل کرد و او را در نظر گرفت. در این صورت است که خداوند برای انسان گشایشی فراهم میآورد و او را کفایت میکند.26 این بهترین راه برای وصول به آرامش است.
6. خطای تعمیم مبالغهآمیز در قضاوت نهایی
گاهی اوقات افکار ما اغراقآمیز است، به گونهای که به نظر میرسد موضوع را خیلی بزرگ کردهایم. برای مثال، گاهی میگوییم: افتضاح شد، آبرویم رفت یا تمام زندگیام خراب شد. از این خطا با نام «درشتنمایی» یاد میشود. حال اگر چنین فردی با خود بگوید: من آدم شکستخوردهای هستم و تمام تلاشها و تمام زندگیام بیحاصل بوده است، دچار خطای شناختی «تعمیم مبالغهآمیز» شده است.27
در بسیاری از زمینهها مشکلات انسانها برخاسته از افراط و تفریط است. شناخت درست و متعادل (آنچه هست)، به ارزیابی و برنامهریزی دقیق انسان کمک میکند تا بتواند به بهترین نتیجه نایل شود و اصولاً انسان باید چنین باشد؛ زیرا چنین کسی عاقل و عالم است و اگر غیر از این باشد، ازویژگیهایانسانجاهلبرخورداراست.28
7. خطای استدلال احساسی
«استدلال احساسی» زمانی است که ما بدون دلیل کافی و صرفا به علت احساسی که داریم، قضاوت میکنیم.29 برای مثال، فردی که اضطراب دارد، میگوید: چون من نگران هستم، پس حتما قرار است اتفاق بدی بیفتد.
انسان نباید به دلیل اینکه چیزهایی را به طور طبیعی از دست میدهد ـ و این واقعیتی غیر قابل انکار است ـ آمادگی خود را برای شروع مجدد نادیده بگیرد.30 انکار آمادگی، امری احساسی است نه منطقی. هیچ کاری را با آنچه در گذشته اتفاق افتاده است، نمیتوان برابر دانست و هیچ منطق صحیحی چنین همسانی را تأیید نمیکند. پس یک امر واقعی و طبیعی چنانکه با احساسی غیر عقلایی و فاقد دلیل منطقی همراه شود، یک خطای شناختی است.
8. خطای بایدها
برخی افراد بایدها و نبایدهای بسیاری را برای خود و دیگران به کار میبرند. هرچند وجود این بایدها و نبایدها تا حدی انگیزه ایجاد میکند، ولی نمیتواند چیزی را تضمین کند. برای مثال، گفتن اینکه من باید نمره خوبی بگیرم، نمیتواند تضمینکننده این باشد که فرد واقعا نمره خوبی بگیرد. تنها اثری که دارد این است که اگر فرد نمره خوبی نگیرد خود را سرزنش میکند. این نوع خطا خطای «بایدها» نام دارد.31
توجه به این نکته مفید است که نصیب آدمیان چیزی جز محصول سعی و تلاش آنها نیست.32 بنابراین، «بایدها» در محدوده وظایف معنادار است، اما در بخش نتایج، تقدیرات الهی نتیجه را رقم میزند. انسان نباید همواره بگوید: اینچنین باید میشد و نشد. حضرت علی علیهالسلام میفرماید: درباره گذشته خیلی فکر نکن و افسوس بر آن را در دل خود بیدار مکن که تو را از آمادگی پیروزیها در آینده بازمیدارد.33 حتی درباره آینده نیز باید متوجه باشیم که آینده هرکس به موقعیت فعلی او وابسته است. اگر امروز شما وظایف خود را به درستی انجام دهی و از فرصتی که داری به خوبی استفاده کنی، در آینده زندگی درخشانی خواهی داشت. پس فقط به وظیفه امروزت فکر کن و «باید» خود را به تکلیف امروزت مرتبط ساز. غصه فردای نیامده را نخور، آن را به غصه امروزت نیفزا و بار امروزت را بیسبب سنگین نکن.34 پس به کار بردن «بایدها» در بخش نتایج میتواند یک خطای شناختی باشد. به وظیفه بیندیش و در حدّ توان آن را انجام بده.
ملاک در رضامندی افراد از عملکرد خویش، عمل به وظیفه است. این نکته را باید بدانیم که هیچکس به همه آرزوهای خود نمیرسد و نباید رضایت از زندگی را به وصول به آمال و آرزوها متوقف ساخت. حضرت علی علیهالسلام میفرماید: تو به همه آرزوهایت نمیرسی...، و چه بسا خواستههایی که به جنگ روانی و ناامنی انسان منتهی میشود.35 پس به آنها فکر نکن و فقط به وظیفه فکر کن که انسان را از تنگنا نجات میدهد.36
چه بسا آرزوها برای انسان این احساس را به وجود آورد که او فاقد نعمت است. همین احساس، شادابی داشتن نعمت را از انسان میگیرد و نعمت را در چشم او کوچک جلوه میدهد،37 اعمال وی را تلف میکند و پایان عمرش را نزدیک میسازد.38 پس بدان بالاترین ثروت ترک آرزوها است؛ چراکه نتیجه آرزوها تأثّر و تأسّف است.39
آرزوها پایانپذیر نیستند. نه تنها پایانی ندارند، بلکه هرچه بیشتر میشوند حرص و ولع انسان افزایش مییابد و پیامد این فزونی، رضایتمندی کمتر و اضطراب بیشتر است. باید بدانیم که مجموع عمر آدمی در دنیا ساعتی بیش نیست؛ آنچه از این ساعت گذشته، از بین رفته و آنچه نیامده است، نمیدانیم چیست و سرمایه پر ارزش انسان همین لحظاتی است که اینک در اختیار او قرار گرفته است و باید آن را در راه انجام وظیفه مصرف نماید تا دلمشغولیاش کاهش یابد.40
9. خطای برچسب زدن
افراد غمگین و افسرده تمایل زیادی به دادن نامها و القاب منفی به خود دارند. آنها خود را تنبل، بیعرضه، خنگ و نظایر آن مینامند، یا حادثهای را بدبختی به حساب میآورند. این خطایشناختی«برچسبزدن» نام دارد.41
ممکن است کسانی تصور کنند انسان بهتر است با برچسب زدن به خود، به نوعی خود را تحقیر کند. چنین افرادی گاهی فکر میکنند این نوعی مبارزه با نفس است! برخی از عرفا و اهل تصوف که با منابع غنی اسلامی در این زمینه کمتر آشنایی داشتهاند، مرتکب این خطا شدهاند و گاهی که با تحقیر دیگران روبهرو گشتهاند، آن را برای خود نوعی افتخار تلقّی کردهاند.42 اما اسلام بر کرامت و عزت نفس بسیار تکیه کرده و اجازه نداده است فرد خود را در برابر دیگران ذلیل کند. در نصایح حضرت لقمان به فرزندش آمده است: «نیازمندی خود را نزد مردم بازگو نکن تا در میان آنان عزیز باشی و از چشم آنان نیفتی.»43
اسلام اجازه نداده است که انسان خود را تحقیر کند؛ چون افرادی که دچار خود کمبینی هستند و برای خود ارزشی قایل نیستند، به راحتی در دام اعمال غیراخلاقی گرفتار میشوند. نه تنها امیدی به خیر در چنین افرادی نیست،44 بلکه از آسیب رساندن به دیگران نیز ابایی ندارند.45
میان «عزّت نفس» و «اخلاق» همبستگی وجود دارد؛ به این معنا که هرقدر میزان عزّت نفس و احترام به خود بالاتر باشد، امکان ارتکاب اعمال غیراخلاقی کمتر است و کمبود و فقدان عزّت نفس با افزایش ارتکاب کارهای خلاف اخلاق رابطه دارد. نگاه مثبت به دور از برچسبهای منفی، انسان را برای رسیدن به موفقیت یاری میکند.
انسان نه تنها مجاز نیست درباره خود از برچسب منفی استفاده کند، بلکه در تحلیل حوادثی که پیرامون خود نیز میبیند، حق ندارد برچسب بزند و باید آن را به فال نیک بگیرد.46 برچسب منفی بر حوادث انسان را از موفقیت دور میکند.
10. خطای شخصیسازی
بسیاری از افراد افسرده خود را مسئول وقایع و حوادث منفی میدانند. آنها هر حادثه منفی را به خود نسبت میدهند و به خاطر آن خود را سرزنش میکنند، برای مثال، خود را مسئول شکست دوستشان در امتحان میدانند، چون معتقدند باید به اتفاق او درس میخواندند تا او هم یاد بگیرد، یا اگر رابطهشان با دوستی به هم خورده است، تمام تقصیرها را خود به عهده میگیرند. گاهی نیز در مقابل میگویند: باران آمد تا روز مرا خراب کند یا پلیس میتوانست خیلیها را جریمه کند، ولی مرا جریمه کرد.47 این خطا را «شخصیسازی» مینامند.
بیشک، در مقام ارزیابی کار خود و دیگران، نگاه خوشبینانه به دیگران و نگاه سختگیرانه نسبت به کارهای خود امری مطلوب است؛ زیرا انسان به طور طبیعی میخواهد مسئولیت را از دوش خویش بردارد و تلاش میکند با توجیهاتی از مسئولیت شانه خالی کند. با نگاه سختگیرانه به خود میتوان از این مشکل رهایی یافت، لیکن پس از دقت و تیزبینی در بررسی و ارزیابی و نیافتن شواهدی مبنی بر توجیه و فرار از مسئولیت، به دوشکشیدنمحدودیتهاوشکستهایدیگرانخطاست.
11. خطای درشتنمایی در چشمانداز
«چشمانداز ناصواب» بیشترین خطایی است که عامل افسردگی در انسانهاست. این خطا بیشترین جلوهاش در توجه بیش از حد به دنیا و بزرگ شمردن آن است. دارایی دنیایی را همه چیز به حساب آوردن و از دست دادن آن را ختم زندگی تلقّی کردن بستر بسیاری از افسردگیهاست. این خطای شناختی است؛ چراکه دنیا را همانگونه که هست باید دید. چنانکه انسان آن را به صورتی غیرواقعی و تخیلی بنگرد، به آفات فراوانی مبتلا میشود و آنگونه بدان دلبسته میشود که همه خطاها به همراه آن میآید.48
داراییهای این دنیا گاهی نه تنها عامل خوشبختی نیست، بلکه عامل حسرت است و طبیعی است که با از دست دادن آن انسان دچار اضطراب نمیشود.49 نه تنها مضطرب نمیشود، بلکه از دست دادن آن را، در صورتی که خلاف وظیفه عمل نکرده باشد، نوعی راحتی و غنیمت میداند50 و در مقابل، داشتن آن را مسئولیتی میداند که میتواند مشکلساز شود.51 همه همّ و غمّ انسان باید منزلگاه پایدار و ابدی او باشد و در حد ضرورت از این دنیا استفاده کند.52 انسانی که شناخت درستی داشته باشد، حس میکند دنیا عامل رفعت و مقام نیست و حتی نعمتهای الهی آن نیز در برابر نعمتهای آخرت چیزی به حساب نمیآید.53 اندوه همیشگی، حرص پایدار و آرزوی طولانی و دستنیافتنی از پیامدهای شناخت نادرست دنیاست.54 انسان باید خدای منّان را بنده باشد و به ارتباط خود و کسی که همه هستی از آن اوست، فکر کند؛ خود را به او بسپارد و او را تکیهگاه خویش بداند. در چنین صورتی، همه خوشبختی خود را در وابستگی به او میبیند و چون او همیشه هست و هیچگاه از دست نمیرود، همواره احساس دارایی میکند و از افسردگی دور میماند.
این نکته را نیز باید توجه کنیم که آن بخش از داراییهای این دنیا که میتواند به خوشبختی ما کمک کند، با سپاسگزاری از حضرت حق به دست میآید. ما با سپاسگزاری، بهترین بنده او میشویم و استحقاق بیشتری برای دریافت نعمت پیدا میکنیم.55 ما که به دنبال رفاه از طریق نعمتهای الهی هستیم، ضرورت دارد با سپاسگزاری از صاحب نعمت نه تنها نعمت را افزایش دهیم، بلکه غم و اندوه را نیز از بین ببریم.56 حراست و حفاظت از نعمتها که عامل آسودگی هستند، با سپاسگزاری فراهم میآید.57 همانگونه که تشکر و سپاس حافظ و افزایش دهنده نعمت است، مصونیت از نقمت و بدبختی را نیز به دنبال دارد.58 و در برابر، کمسپاسی یا ناسپاسیزمینهزوالونابودینعمت است.59
ما از راههای متفاوتی میتوانیم سپاس خود از خداوند منّان را آشکار سازیم.
یکی از راههای سپاسگزاری این است که اظهار دارایی کنیم.60 کسی که وابسته به مالک و کریم مطلق است، چرا ثروت خود را اظهار نکند؟ این ابراز، تأثیر فراوانی در شادابی و نشاط فرد دارد. اشتغال قلبی و ذهنی انسان به حقایق باعث میشود او به تخیّلات کمتر رو آورد، واقعبین باشد و بیشتر مسرور شود.
راه دیگر این است که انسان به زیردست خود بیشتر بنگرد. این تیزبینی باب شکر و سپاس را به روی انسان باز میکند.61 نگاه به فرودستتر از خود، کرامت کریم را بیشتر هویدا میسازد و نگاه به فرادستتر، آرزوهای کشنده به سوی انسان میگشاید.
بنابراین، بیشترین خطای شناختی را میتوان در نگاه انسان به دنیا، نعمتهای آن و راههای پیدایش و افزایش نعمت جستوجو کرد. شناخت خطاهای شناختی موجود در افکارمان به ما کمک میکند تا بتوانیم آنها را تغییر دهیم.
پیامدهای خطاهای شناختی
به دنبال این خطاها، سبکهای زندگی خاصی برای افراد پیش میآید و آنان را به مشکلاتی دچار میسازد که به بخشی از آنها اشاره میکنیم:
1. روان رنجورخویی
افراد دارای این سبک زندگی اغلب احساس درماندگی میکنند، خود تصمیم نمیگیرند و منتظر دستورات دیگرانند، اگر مورد احترام دیگران قرار نگیرند از آنان به شدّت ناراحت میشوند، وقتی کارها خوب پیش نمیرود افسرده میشوند و کار را رها میکنند و غالبا نگران و مضطرب هستند. این دسته از افراد گرچه به ظاهر گاهی رفتارهای سازگارانه از خود نشان میدهند، اما با توجه به اضطراب، افسردگی، ناهمنوایی با دیگران، درماندگی، خودتحقیری و ناخشنودی از زندگی، دارای تفکرات خیالیاند و سبک مقابلهای ناسازگارانه با زندگی دارند.
2. مقابلهای سرکوبگر
در این سبک، فرد تلاش میکند احساسات خود را مهار نماید و از برونریزی احساسات منفی و کجخلقی خودداری کند. اینگونه افراد با خود میگویند: «من همیشه باید مؤدّب باشم، حتی نسبت به افرادی که رفتار خوشایندی ندارند. هر کس با من بیادبی کند من نباید ناراحت و خشمگین شوم. هرگاه تحت فشار قرار گیرم باید کاملاً آرام و منطقی باشم و عصبانیت از خود نشان ندهم.» این افراد گرچه به ظاهر به نظر میرسد رفتارهایی کاملاً سازگارانه دارند، اما حقیقت این است که سازگاری راهی است که از درون فرد نشأت میگیرد. چنین افرادی به دلیل سرکوب کردن احساسات خود در مدت طولانی دچار آسیب میشوند؛ چون اولاً، به ظاهر از آرامش برخوردارند، اما از درون فشارهای روانی زیادی را تحمل میکنند و زندگی کردن با فشارهای زیاد بدون برونریزی آسیب جدی وارد میکند. ثانیا، چنین افرادی بسیار منزوی میشوند؛ زیرا همیشه تحت کنترل دیگران هستند و نمیتوانند ارتباط معنادار و هدفمندی با دیگران برقرار کنند.
در برابر این افراد، کسانی که از خطای شناختی به دور هستند، سبک شخصیتی سازگارانهای دارند که به بخشی از آنها اشاره میکنیم:
3. برونگرایی افراطی
در این سبک، افراد با این احساس که دوست دارند پرانرژی ظاهر شوند، فعال باشند، با دیگران شوخی کنند و در کنار آنها باشند، زندگی میکنند و بیشتر وقت خود را با دیگران میگذرانند.
این سبک شخصیتی چنانچه افراطی نبود، میتوانست با خودپنداره مثبت فرد همراه باشد و خوشبینی، روابط بین فردی مناسب، امید، نشاط، رضایتمندی و عزّت نفس را به دنبال داشته باشد، اما چون از حد اعتدال خارج شده است، از مطلوبیت ساقط میشود. این سبک برونگرایی حالتهای پرخاشگری، خودشیفتگی و رفتارهای ضدّاجتماعی را به دنبال خواهد داشت.
4. آزاداندیشی افراطی
افراد آزاداندیش کنجکاو هستند، ایدههای نو را تجربه میکنند، راههای جدید را میآزمایند، و مستقل میاندیشند. این سبک چنانچه افراطی نباشد، با خودپنداره مثبت و خوشبینی همراه است، ولی در حالت افراطی، میتواند رفتارهای تکانشی و حالت شیدایی را به همراه داشته باشد.62
نتیجهگیری
با توجه به اینکه سازگاری، آرامش و راحتی در زندگی اجتماعی، به رفتارهای مناسب و سازگارانه وابسته است و انسانها بیشترین نمود روابط با دیگران را در رفتارها مشاهده میکنند، باید رفتارها مثبت باشند تا آرامش زندگی را فراگیرد. اما از این نکته نباید غافل شد که رفتارها برخاسته از احساسها، و احساسها برخاسته از نوع تفکر ما هستند. بنابراین، چنانچه خطایی در فکر ما وجود داشته باشد، این خطا به احساس ما سرایت میکند و به دنبال احساس منفی ما، رفتار ما رنگ منفی به خود میگیرد و از حالت مناسب خارج میشود. برای داشتن رفتار مناسب ما به احساس مثبت نیاز داریم و این جز از طریق حذف خطاهای شناختی میسر نیست. ما باید با علایم و شواهد قطعی به حدس مسئله بپردازیم و از خواندن ذهن دیگران خودداری کنیم.
-
پى نوشت ها
- 1 دانشآموخته حوزه علمیه و استادیار دانشگاه کاشان. تاریخ دریافت: 24/9/87 ـ تاریخ پذیرش: 20/11/87.
- 2ـ رزمرى پیترسن و همکاران، شناخت پیاژه، 1381، ص 15.
- 3ـ همان، ص 32.
- 4ـ لادن فتى و همکاران، آموزش مهارتهاى زندگى، 1385، ص 140.
- 5ـ همان.
- 6ـ حسن دیلمى، ارشادالقلوب، 1412، ج 1، ص 197.
- 7ـ جمعى از مؤلفان، روانشناختى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى، 1382، ص 70.
- 8ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، 1365، ج 2، ص 362.
- 9ـ سید رضى، نهجالبلاغه، 1406، ح 114.
- 10ـ نهجالبلاغه، ص 108.
- 11ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، 1404، ج 11، ص 279.
- 12ـ لادن فتى و همکاران، آموزش مهارتهاى زندگى، ص 140.
- 13ـ جمعى از مؤلفان، روانشناختى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى، ص 110.
- 14ـ لادن فتى و همکاران، آموزش مهارتهاى زندگى، ص 140.
- 15ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1404، ج 14، ص 327.
- 16ـ لادن فتى و همکاران، آموزش مهارتهاى زندگى، ص 140.
- 17ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم و دررالکلم، 1366، ص 263.
- 18ـ همان.
- 19ـ همان.
- 20ـ همان.
- 21ـ همان.
- 22ـ لادن فتى و همکاران، آموزش مهارتهاى زندگى، ص 140.
- 23ـ اسراء: 36.
- 24ـ سید رضى، نهجالبلاغه، ص 105.
- 25ـ شورى: 30.
- 26ـ طلاق: 3و4.
- 27ـ لادن فتى و همکاران، آموزش مهارتهاى زندگى، ص 140.
- 28ـ سید رضى، نهجالبلاغه، ص 479.
- 29ـ لادن فتى و همکاران، آموزش مهارتهاى زندگى، ص 140.
- 30ـ سید رضى، نهجالبلاغه، ص 479.
- 31ـ لادن فتى و همکاران، آموزش مهارتهاى زندگى، ص 140.
- 32ـ آلعمران: 39.
- 33ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم، ص 211.
- 34ـ سید رضى، نهجالبلاغه، ص 522.
- 35ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم، ص 315.
- 36ـ همان.
- 37ـ همان.
- 38ـ همان.
- 39ـ همان.
- 40ـ محمّدتقى فلسفى، جوان از نظر عقل و احساسات، 1344، ص 78.
- 41ـ لادن فتى و همکاران، آموزش مهارتهاى زندگى، ص 140.
- 42ـ مرتضى مطهّرى، فلسفه اخلاق، 1382، ص ؟؟؟؟.
- 43ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 47، ص 432.
- 44ـ همان، ص 394.
- 45ـ حسن بن شعبه حرّانى، تحفالعقول، 1404، ص 512.
- 46ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم، ص 104.
- 47ـ مهناز مهرابىزاده، کمالگرایى مثبت / کمالگرایى منفى، 1382، ص 78.
- 48ـ لادن فتى و همکاران، آموزش مهارتهاى زندگى، ص 140.
- 49ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم، ص 144.
- 50ـ همان.
- 51ـ همان.
- 52ـ همان.
- 53ـ همان، ص 144.
- 54ـ سیدرضى، نهجالبلاغه، ص 508.
- 55ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم، ص 277.
- 56ـ همان.
- 57ـ همان.
- 58ـ همان، ص 280.
- 59ـ همان.
- 60ـ همان.
- 61ـ همان.
- 62ـ لادن فتى و همکاران، آموزش مهارتهاى زندگى، ص 140.
-
··· منابع
- ـ آمدى، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1366.
- ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، قم، کتابخانه آیتاللّه مرعشى نجفى، 1404.
- ـ پیترسن، رزمرى و همکاران، شناخت پیاژه، تهران، سرمدى، 1381.
- ـ جمعى از مؤلفان، روانشناختى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1382.
- ـ حرّانى، حسنبن شعبه، تحفالعقول، قم، جامعه مدرسین، 1404.
- ـ دیلمى، حسن، ارشادالقلوب، قم، شریف رضى، 1412.
- ـ سید رضى، نهجالبلاغه، مشهد، آستان قدس رضوى، 1406.
- ـ فتى، لادن و همکاران، آموزش مهارتهاى زندگى، تهران، دانژه، 1385.
- ـ فلسفى، محمّدتقى، جوان از نظر عقل و احساسات، تهران، هیئت نشر معارف اسلامى، 1344.
- ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404.
- ـ مطهّرى، مرتضى، فلسفه اخلاق، قم، صدرا، 1382.
- ـ مهرابىزاده، مهناز، کمالگرایى مثبت / کمالگرایى منفى، تهران، رسش، 1382.