در جستوجوى رحمت الهى (2)
Article data in English (انگلیسی)
استاد محمّدتقى مصباح*
چکیده
در مقام توبه بنده، باید انسان اوج ذلت و حقارت خویش را در برابر خداوند متعال درک و با اطمینان از بخشش خطاها از سوى خداوند، به درگاه او بازگردد و با زبان تضرع و التماس از او بخواهد که از خطاهایش چشم پوشى نماید.
با درک اوج فقر و درماندگى انسان و درک رحمت بى پایان الهى و بازگشت به سوى او، امکان بخشش از سوى خداى متعال وجود دارد. در مقام توبه، انسان باید خود را همچون درمانده اى بیابد که همه راه ها و درها به سویش بسته است و چون کسى است که در دریا غرق گشته و امواج او را دربر گرفته است و رهایى از دام امواج ندارد، در چنین حالتى، تنها کسى که درهایش به روى همه باز است، خداى متعال است و امکان توبه تنها از اوست و در رحمت او بر روى همه باز است. این به معناى واقعى توبه است.
کلیدواژه ها :رحمت، توبه، بازگشت، بنده نوازى، استرحام، رحمت.
زبان استرحام و توبه به درگاه خداوند
پس از توجه به مقام بندگى خداوند و ضرورت بندگى او و ترس از فرجام گناهان و خسارت هایى که از ناحیه خطاها متوجه انسان شده و امیدوارى به فضل و رحمت خداوند، حالت توبه در انسان پدید مى آید. در این حالت، انسان باید با زبان استرحام با خداوند سخن گوید. چنان که در دعاها و مناجات ها مشاهده مى شود، این زبان ویژگى هاى خاص خود را دارد و برپایه درک عجزوناتوانى انسان و فقر ذاتى و نیاز شدید او به خداوند متعال، که بستر دریافت رحمت الهى افراهم مى آورد، شکل مى گیرد.
باید توجه داشت که نمى توان درک کاملى از ذات و صفات خدا داشت، در نتیجه، نمى توان درک درستى از رابطه خود با خدا داشت و مفاهیمى که درباره خداوند و ارتباط ما با او به کار مى رود، همان مفاهیمى است که درباره انسان ها و ارتباطشان با یکدیگر به کار مى رود. این مفاهیم پس از تجرید آنها از نقص و محدودیت، به خداوند نسبت داده مى شود. در مقام مفاهمه و از جمله در مقام سخن گفتن با خداوند ما ناگزیریم از آن مفاهیم محدود، که به هیچ وجه کنه و حقیقت صفات الهى را نشان نمى دهند، استفاده کنیم. امام باقر(ع) در تبیین این حقیقت، که ما از درک ذات و صفات الهى ناتوان هستیم و مفاهیمى که در آن ارتباط به کار مى بریم ساخته و پرداخته ذهن محدود و ناقصمان است و نمى تواند حقیقت ذات و صفات الهى را به ما بنمایاند، مى فرماید: «آنچه را ]از ذات و صفات الهى[ که با افکار خود و با دقیق ترین معانى آن دریافت کرده اید و شناخته اید مخلوق و ساخته اى چون خود شماست که به شما بازگشت داده مى شود. شاید مورچه کوچک نیز توهم کند خداوند نیز دو شاخک دارد، چون داشتن شاخک را کمال خود مى داند و نداشتن آن را براى کسى که فاقد آنهاست نقص مى شمرد. انسان ها و عقلا نیز درباره آنچه خداوند را بدان توصیف مى کنند، چنین مى باشند.»1
ما وقتى کسى را بنگریم که سخت مستأصل و درمانده گشته است و نیازمند دستگیرى و یارى ماست، دلمان به حالش مى سوزد و از روى ترحم و دل سوزى به او کمک مى کنیم. آن گاه ما مى کوشیم که همین رابطه عاطفى را پس از تجرید از نقایص و محدودیت ها، به خداوند نیز نسبت دهیم و مى گوییم: خداوند به بندگانش رحم مى کند. از سوى دیگر، اگر کسى در قبال احسان و خدمتى که به او کرده ایم، در حق ما دشمنى کند، بر او غضب مى کنیم. آن گاه با درک این رابطه و حالت عاطفى خشم و غضب، مى گوییم که اگر کسى در قبال نعمت هاى الهى به مخالفت با او برخیزد، خداوند بر او غضب مى کند. این تعابیر در قرآن نیز به کار رفته است، نظیر آیه (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْمآ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم مَا هُم مِنکُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَیَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَهُمْ یَعْلَمُونَ) (مجادله: 14)؛ آیا به کسانى ننگریستى که با مردمى که خدا بر آنها خشم گرفته ]یعنى جهودان [دوستى داشتند؛ اینان ]منافقان[ نه از شمایند و نه از آنها، و به دروغ سوگند مى خورند ]که ما با شماییم[ و خود مى دانند ]که دروغ مى گویند.[ این تعابیر و حکایت ها گرچه متناسب با صفات واقعى الهى نیست و بیانگر روابط انسان ها با یکدیگر مى باشد، اما ما که کُنه و حقیقت ذات و صفات الهى را درک نمى کنیم و نمى توانیم حقیقت روابطمان را با خداوند درک کنیم، چاره اى از به کار بردن آنها نداریم. البته انبیا و اولیاى الهى، که به عالى ترین مراتب کمال راه یافته اند و خداوند پرده ها و حجاب ها را از فرارویشان کنار زده، مى توانند شمه اى از حقایق الهى و صفات خداوند را شهود کنند و بدین وسیله آنان واقعیت روابط خویش با معبود را شهود و درک کند.
مراحل استرحام و درخواست رحمت از خداوند
اکنون که دریافتیم در مقام استرحام و درخواست عفو و رحمت از درگاه الهى، باید با حالت تذلل و زبان التماس و زارى با خداوند سخن گوییم تا مستعد دریافت رحمت او گردیم، بایسته است مراحلى را که بنده در مقام استرحام و رحمت جویى از درگاه الهى باید رعایت کند، معرفى کنیم. به طور کلى، براى این مقام پنج مرحله وجود دارد :
مرحله اول. اظهار حالت بیچارگى و درماندگى: طبع انسان ها در برابر اظهار درماندگى و ضعف برانگیخته مى شود و در نتیجه، حس ترحم و دل سوزى در آنها ایجاد مى گردد. همچنین کسى که طالب رحمت خداست، باید در برابر پروردگار خویش، اظهار درماندگى و عجز کند.
مرحله دوم. با توجه به این باور که اظهار درماندگى و بیچارگى در برابر کسى که کارى از دستش برنمى آید و نمى تواند انسان را یارى کند، فایده اى ندارد و نیز با باورداشت این حقیقت که همه کارها از خداوند ساخته است و او داراى قدرت مطلق است و مى تواند ما را یارى کند، در مقام استرحام باید به قدرت و توانایى مطلق خداوند اعتراف کنیم و اظهار کنیم که خداوندا، کارى از ما ساخته نیست و تنها تو بر جبران گناهان و خطاهاى ما توانایى. در قبال عمر و فرصت هاى از دست رفته و خطاهایى که از انسان سر زده و خسارت هایى که از این ناحیه متوجه ما گردیده، کارى از ما ساخته نیست و تنها خداوند مى تواند آنها را جبران کند و فرصت تدارک و جبران آنها را در اختیار ما بنهد. از این رو، براى اینکه هرچه بیشتر استعداد درک رحمت الهى را در خود فراهم آوریم، باید علاوه بر اظهار عجز و درماندگى، به قدرت و توانایى خداوند بر جبران خطاهاو گناهانمان اعتراف کنیم.
مرحله سوم. ممکن است کسى بر کارى توانا باشد، اما به انجام آن مبادرت نورزد؛ چون علاوه بر توانمندى، باید میل و اراده انجام کار نیز تحقق یابد. بنابراین، در مقام استرحام علاوه بر اعتراف به توانایى خداوند بر جبران گناهان و خطاها، باید اطمینان خویش به جبران خطاها از سوى خداوند را بروز دهیم و به خداوند عرض کنیم که تو گناهان و خطاهاى ما را مى بخشى و بنده ات را از درگاهت ناامید نمى گردانى. براى ایجاد امید به جبران خطاها از سوى خداوند و اظهار اطمینان به بخشندگى خداوند، باید آن بخش از صفات و اسماى الهى را بر زبان آوریم که حالت تذلل و مناجات و امید به بخشایش خداوند و اطمینان به رحمت او را در ما افزایش مى بخشد. مثلا او را به عنوان غفور، رحیم، عَفُوّ و بخشاینده و کریم بخوانیم. بى تردید ذکر صفت جباریت و قهاریت و امثال آن متناسب با حالت تذلل و مناجات و درخواست رحمت و مغفرت نمى باشد.
مرحله چهارم. توجه به اینکه دیگران نیز مرتکب گناهان شده اند و مورد عفو خداوند قرار گرفته اند. اگر دعاها و مناجات هاى اولیاى دین را بنگریم، مشاهده مى کنیم که آنان در راز و نیاز خود با خداوند مى فرمایند: خداوندا، من اولین گناهکار و خطاکار نیستم و تو نیز اولین بار نیست که بنده خود را مى بخشى. خداوندا، تو خود فرمودى که قبل از شما گناهکاران و خطاکاران دیگرى نیز در خانه من آمدند و درخواست عفو و بخشایش کردند و من آنها را مشمول رحمت و عفو ساختم. پس اى خدایى که رحمت و عفوت پایدار و بى کران است، ما را نیز چون دیگر گنه کاران بپذیر و مشمول رحمت و عفو خویش ساز.
مرحله پنجم. خطاب به خداوند عرض مى کنیم که خدایا، تو خود ما را به سوى خویش فراخواندى و وعده بخشایش و عفو دادى. فرمودى: (وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ) (غافر: 60)؛ و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا شما را پاسخ گویم، همانا کسانى که از پرستش من سر برتافتند، به زودى خواروسرافکنده به دوزخ درآیند.
چگونه ممکن است خداوند بنده گنهکار خود را فرابخواند و از او بخواهد که توبه کند تا مشمول عفو قرار گیرد، اما به وعده خود عمل نکند. بى تردید چنین گمانى به خداوند نمى رود و او اگر ما را به سوى خویش خوانده و وعده داده که ما را مشمول عفو و رحمت خویش سازد، حتمآ به وعده خود عمل مى کند. ما باید در مقام مناجات و استرحام این باور و اعتقاد را به زبان آوریم و به خداوند عرض کنیم که خدایا، ما یقین داریم که توبه ما را مى پذیرى و از خطاهاى ما درمى گذرى و ممکن نیست که به وعده خویش عمل نکنى و ما بندگان گنهکار و پشیمان را از درگاه خویش برانى و مشمول آتش خشم و غضب خویش سازى.
امیرمؤمنان(ع)، به زیبایى در ترسیم این مرحله مى فرمایند: «یا إلهى وَ سَیِدى وَمَوْلاىَ، أَتُسَلِّطُ النَّارَ عَلى وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ ساجِدَةً، وَعَلى اَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحیدِکَ صادِقَةً وَبِشُکْرِکَ مادِحَةً، وَعَلى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِاِلهِیَّتِکَ مُحَقِّقَةً، وَعَلى ضَمائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتّى صارَتْ خاشِعَةً، وَعَلى جَوارِحَ سَعَتْ اِلى اَوْطانِ تَعَبُّدِکَ طآئِعَةً، وَاَشارَتْ بِاسْتِغْفارِکَ مُذْعِنَةً، ما هکَذَا الظَّنُّ بِکَ، وَلا اُخْبِرْنا بِفَضْلِکَ عَنْکَ یا کَریمُ»؛2 مولاى من، آیا تو آتش خشم و عذابت را مسلط مى سازى بر رخساره هایى که در پیشگاه عظمت تو به سجده درآمده اند؟ و بر زبان هایى که صادقانه به یکتایى تو و به حمد و سپاس تو گویا گشته اند؟ و بر دل هایى که به یقین به خدایى تو اعتراف دارند؟ یا بر آن جان هایى که از علم و معرفت تو آکنده اند و در نتیجه، در پیشگاه جلال تو خاضع و خاشع گشته اند؟ یا بر آن اعضا و جوارحى که مشتاقانه و بى صبرانه به مکان هاى عبادت و ابراز اطاعت تو مى شتابند؟ و با اعتقاد کامل از تو آمرزش مى طلبند. هرگز این گمان به تو نمى رود که این بندگان را بسوزانى واز فضل وکرم تو چنین خبرى به ما نرسیده است.
خداوند و دعوت بندگان گنهکار به سوى خویش
در قرآن، روایات و بخصوص در احادیث قدسى فراوان بندگان گنهکار خدا به سوى خداوند دعوت شده اند که برخى از آن دعوت ها شگفتى انسان را برمى انگیزاند. به عنوان نمونه، خداوند مى فرماید: (وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمآ)؛ (نساء: 32) و از فضل خدا درخواست کنید که خدا به هر چیزى داناست. در آیه دیگر خداوند گنه کاران را به رحمت خویش فرامى خواند و آنان را از ناامیدى از خویش بازمى دارد و مى فرماید: (قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعآ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) (زمر: 53)؛ بگو: اى بندگان من که بر خویشتن زیاده روى کرده اید ]در گناهان از حد گذشته اید و بر خود ستم کرده اید[ از بخشایش خداى نومید مباشید، به راستى خداوند همه گناهان را مى آمرزد، که اوست آمرزگار و مهربان.
در حدیث قدسى خداوند خطاب به حضرت داود (ع)، درباره شوق انتظارش به بازگشت خطاکاران و دورشدگان از درگاهش مى فرماید: «اى داود، اگر کسانى که از من روى گردانده اند مى دانستند که چسان انتظار آنان را مى کشم و با آنها مدارا مى کنم و مشتاق خوددارى آنان از گناهان هستم، از شدت شوق به من، مى مردند و از شدت محبت به من، بند بند وجودشان از هم مى گسست.»3
در روایتى از امام باقر(ع) آمده است که حضرت فرمود: «انّ اللّه تعالى أشدّ فرحآ بتوبة عبده من رجل أضلّ راحلته وزاده فى لیلة ظلماء فوجدها فاللّه اشد فرحآ بتوبة عبده من ذلک الرجل براحلته حین وجدها»؛4 (خوشنودى و شادمانى خداوند از توبه بنده اش بیشتر است از کسى که در شبى تاریک و بى ستاره زاد و راحله اش را گم کند و سپس ]در نهایت درماندگى و ناامیدى [آن را بیابد، همانا شدت شادمانى خداوند از توبه بنده اش بیشتر است از شادمانى آن مرد در هنگامى که زاد و راحله اش را مى یابد.) تصور کنید کسى را که سوار بر شتر در بیابان حرکت مى کند و شب به استراحت مى پردازد و پس از مدتى که از خواب برمى خیزد، شتر و توشه اش را کنار خود نمى یابد. او در اطراف به جست وجو مى پردازد، اما اثرى از زاد و راحله اش نمى یابد. بیم و نگرانى او را فرامى گیرد و گرسنگى و تشنگى سخت او را مى آزارد. آن سان که در کمال ناامیدى و از شدت تشنگى و گرسنگى و هراس در آستانه مرگ قرار مى گیرد. اما ناگهان چشم مى گشاید و شتر و زاد و توشه اش را کنار خود مى بیند. آیا خوشحالى و شادمانى او در رستن از خطر مرگ و یافتن گمشده اى، که حیات را به او ارزانى داشته، قابل توصیف است؟ حضرت مى فرمایند: شادمانى خداوند از توبه بنده خطاکار خود، فزون تر و شدیدتر از شادمانى آن شخص در هنگام یافتن زاد و توشه اش مى باشد. با این وصف، وقتى خداوند این سان ما را به توبه دعوت مى کند، آیا ممکن است ما را نپذیرد و از خطاهاى ما درنگذرد؟ حاشا که خداوند رحمت خویش را از بنده اى که زبان به استغفار و دعا گشوده و به تضرع و زارى در درگاه خداوند مهرآفرین پرداخته، دریغ کند.
بنابراین، بر اساس آنچه گفته شد که منطبق بر آموزه هاى دینى نیز مى باشد، در مقام توبه و استرحام دو عامل باعث جلب رحمت بى کران خداوند مى گردد: یکى درک فقر، ذلت و بیچارگى و اعتراف بدان و دیگرى درک رحمت بى نهایت خداوند و امید بدان. رحمتى که هرچند بندگان و مخلوقات از آن بهره برند کاستى نمى یابد. رحمتى که با اراده تخلف ناپذیر خداوند پیوسته و هماره بر مخلوقات خداوند سرازیر مى گردد. البته باید این باورها را در قالب مراحلى که براى مقام استرحام برشمردیم به زبان آوریم و بى تردید یکى از منت هاى بزرگى که اهل بیت :، بر ما دارند این است که شیوه دعا و مناجات کردن را به ما آموختند و لطافت ها، شیوه ها و زیبایى هاى نجوا و گفت وگوى با معبود را فرایاد ما دادند. یکى از آن مناجات ها، مناجات تائبین است که خود نمونه شایسته شیوه مواجهه بنده خطاکار با خداوند و تعلیم گر سخنانى است که او در برابر خداوند باید بر زبان آورد.
رازدارى و پرده پوشى خداوند بر گناهان بنده خویش
در بخشى از این مناجات مى خوانیم: «اسئلک یا غافر الذّنب الکبیر ویا جابر العظم الکسیر أن تهب لى موبقات الجرائر وتستر على فاضحات السرائر ولا تخلنى فى مشهد القیامة من برد عفوک و غفرک ولا تعرنى من جمیل صفحک و سترک»؛5 (اى آمرزنده گناه بزرگ و اى پیوندزننده استخوان شکسته، از تو مى خواهم که گناهان خطرناکم را بپوشانى و رسوایى هاى نهانم را پنهان سازى و مرا در عرصه قیامت از لذت و خنکاى بخشایش و آمرزشت محروم نسازى و از عفو زیباى رازپوشت بى بهره ام نگردانى.) حضرت در طلیعه فراز مزبور از مناجات خویش خداوند را بخشایشگر گناه بزرگ و به اصطلاح گناه کبیره معرفى مى کنند. در این ارتباط، بایسته گفتن است که گرچه گناه مخالفت با تکلیف الزامى خداوند و طغیان بر آن ذات باعظمت است. از این رو، هرچند کوچک هم باشد، از نگاه اهل معرفت بزرگ است، اما در قرآن و روایات گناهان به کبیره و صغیره تقسیم یافته اند و تعبیر به کبیره دلیل بر عظمت گناهان است و هر گناهى که یکى از شرایط زیر را داشته باشد، کبیره به شمار مى آید :
1. گناهانى که خداوندوعده عذاب درباره آنهاداده است؛
2. گناهانى که در نظر اهل شرع و زبان روایات باعظمت یاد شده اند؛
3. گناهانى که در منابع شرعى، بزرگ ترین گناهان شمرده شده و جزو کبائر است؛
4. گناهانى که در روایات معتبر تصریح بر کبیره بودن آنها شده است.6
حضرت از خداوند مى خواهد که گناهانى که انسان را به ورطه هلاکت مى افکند ببخشاید و بر خطاها و رسوایى هاى پنهان او پرده افکند و او را در نزد مردم رسوا نسازد. انسان بر اثر غفلت و جهل و در پنهان و خلوت گناهانى انجام مى دهد و گمان دارد که کسى او را نمى بیند تا رسوا گردد، اما او در هیچ زمانى و مکانى از نظر خداوند پنهان نیست و خداوند همواره بر رفتار بندگان ناظر است و چون خداوند ستارالعیوب و رازدار است، عیب ها و گناهان نهان انسان از انظار مردم پنهان مى ماند. به تعبیر دیگر، خداوند بین عیوب انسان و مردم پرده اى از لطف و کرمش مى افکند تا از رسوایى انسان جلوگیرى شود که اگر این رازدارى و پرده پوشى خداوند در دنیا نبود و ننگ و عار انسان بر دیگران آشکار مى گردید، انسان روى سر بلند کردن در برابر دیگران را نداشت. حضرت از خداوند درخواست مى کند چونان دنیا، در آخرت نیز از سر لطف و احسان رازهاى بنده خطاکار را بپوشاند و در برابر بندگان خود او را خوار و رسوا نسازد.
در فراز مزبور «صفح»، که به معناى روى گردانى است، به «جمیل» به معناى زیبا متصف گردیده، این توصیف از آن روست که روى گردانى از چیزى گاهى از روى بى اعتنایى و قهر است و گاهى از روى عفو و گذشت و در فراز مزبور همراه صفح، جمیل ذکر شده تا معناى دوم استفاده شود. چنان که در تبیین همین معنا خداوند در قرآن خطاب به پیامبر(ص)، مى فرماید: (وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ) (حجر : 85)؛ و ما آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست جز به راستى و درستى نیافریدیم و قیامت هر آینه آینده است، پس درگذر، درگذشتن نیکو.
در روایتى از امام رضا(ع)، وارد شده که منظور از «فاصفح الصفح الجمیل» عفو و درگذشتن بدون مؤاخذه و سرزنش است.7
«إلهى ظلل على ذنوبى غمام رحمتک و أرسل على عیوبى سحاب رأفتک إلهى هل یرجع العبد الآبق إلا إلى مولاه أم هل یجیره من سخطه أحد سواه»؛8 خدایا، ابر رحمتت را بر گناهان من بگستران و بارش لطف و محبتت را بر عیب هایم بباران.
خدایا، آیا بنده گریز پا و فرارى جز به سوى مولایش باز مى گردد و یا هیچ کس جز مولایش او را از خشم خود پناه مى دهد؟
بنده گنهکار در جست وجوى رأفت و پناه معبود
در حقیقت، گناه آتش نهانى است که در دنیا و آخرت گنهکار را در خویش فرو مى گیرد و مى سوزاند و با شعله هاى خود در دنیا، ایمان و روح او را تباه مى سازد و در قیامت و آخرت همه هستى و سرمایه اش را با لهیب سوزان خود مى سوزاند و تنها ابر رحمت و بارش باران لطف و رأفت الهى شعله هاى کشنده و تباه سازنده آن را خاموش مى کند.
یکى از رابطه هاى بین خدا و انسان، رابطه عبد و مولاست و همه انسان ها بنده اند و خداوند مولاى مطلق آنهاست. حضرت در فراز فوق به این رابطه اشاره دارند و در مناجات امیرمؤمنان(ع)، در مسجد کوفه، این رابطه چنین ترسیم شده است: «مولاى یا مولاى، أنت المولى و أنا العبد و هل یرحم العبد الّا المولى»؛9 آقا و مولاى من، تویى مولا و منم بنده و آیا کسى جز مولا به بنده اى رحم مى کند؟
بنده گنهکار چون غلام و بنده اى است که خطا کرده و از ترس مجازات اربابش فرار مى کند، اما او پناهگاهى جز آستان مولایش ندارد و ناگزیر به سوى او برمى گردد. کسى که گناه مى کند در حقیقت از تحت ولایت خدا فرار مى کند. اما پس از مدتى درمى یابد که هر کجا که باشد تحت ربوبیت خداست و فرار از اطاعت خدا به او آزادى نمى بخشد، بلکه در این صورت او از آزادى حقیقى محروم گشته و زنجیرهاى اسارت هواى نفس و شیطان را بر خود مى افکند. آن گاه وقتى همه درها را به روى خود بسته دید، پى مى برد که پناهگاهى جز آستان ربوبى و چاره اى جز بازگشت به سوى مولاى حقیقى و بندگى او ندارد و این بازگشت به حریم بندگى با توبه انجام مى پذیرد. اما وقتى بنده خطاکار و پشیمان به سوى مولاى خویش بازگشت، کسى جز ارباب نمى تواند او را از تازیانه هاى تنبیه نجات دهد، از این جهت دست به دامان اربابش مى شود و از خشم و غضب ارباب به خود او پناه مى برد. همچنین انسان گنهکار وقتى به سوى خداوند بازگشت، مى داند که هیچ کس نمى تواند او را از خشم و غضب خدا پناه دهد، از این رو، با ناله و تضرع و با عذرخواهى رضایت خداوند را فراهم مى کند تا از غضب و خشم او در امان بماند. اگر بنده اى چندین مرتبه مرتکب خطا گشت و از دست مولایش گریخت و مجددآ به سوى او بازگشت، طبیعى است که با تکرار این رفتار ارباب و مولایش او را نمى بخشد و او را مجازات مى کند. اما ما مولاى کریم و مهربانى داریم که با وجود لغزش هاى فراوان و مکرر و بازگشت هاى پى در پى و توبه هاى سست، باز منتظر بازگشت حقیقى ماست و ساحت امن و امانش همواره به روى ما گشوده است.
«الهى ان کان النّدم على الذنب توبة فإنّى وعزّتک من النّادمین وان کان الاستغفار من الخطیئة حطّة فإنّى لک من المستغفرین لک العتبى حتى ترضى»؛ خدایا، اگر پشیمانى از گناه توبه است، به عزتت سوگند که من از پشیمانانم، و اگر طلب آمرزش از خطا مایه محو گناه است، من به درگاهت از آمرزش خواهانم. تو حق بازخواست دارى تا آن گاه که راضى و خشنود شوى.
توبه و استغفار یا بازگشت بنده گنهکار به سوى معبود
خدایا، من در برابر تو ذلیل و خوارم و تو قادر مطلق هستى و داراى رحمت بى کران مى باشى، آیا براى بهره مند شدن از رحمت و عفو تو راهى جز توبه دارم، و آیا توبه جز پشیمانى از کردار زشت و ناپسند است؟ اکنون اى خداوند رئوف و مهربان من پشیمانم. از این فراز از مناجات و روایات دیگر استفاده مى شود که حقیقت توبه همان پشیمانى از گناه است و این پشیمانى به جهت زشتى گناه نزد خداوند و مخالفت با امر و رضایت الهى است. همچنین استغفار که به معناى طلب آمرزش گناهان از خداوند است یکى از ارکان اصلى توبه مى باشد. هم توبه و هم استغفار از لوازم حیاى عبودى به شمار مى آیند. به این معنا که شرم و حیاى در برابر معبود ایجاب مى کند که انسان پس از ارتکاب گناه به خود آید و درصدد توبه و استغفار برآید. نکته دیگر اینکه در آموزه هاى دینى تأکید شده که انسان بعد از ارتکاب گناه بلافاصله توبه و استغفار کند. چون به مقتضاى تقدم رحمت بى منتهاى الهى بر غضبش، گناهى که از انسان سر مى زند تا مدتى در پرونده اعمال او ثبت نمى گردد و بعد از آن، اگر آن گناه را با توبه و استغفار جبران نکرد، ثبت مى گردد که در این صورت جبران و تدارک گناهى که در پرونده اعمال انسان ثبت شده دشوار خواهد بود. در برخى از روایات آن مدت محدود هفت ساعت ذکر شده است، چنان که امام صادق(ع) مى فرمایند: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُذْنِبُ ذَنْبآ إِلا أَجَّلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ فَإِنْ هُوَ تَابَ لَمْ یُکْتَبْ عَلَیْهِ شَیْءٌ وَإِنْ هُوَ لَمْ یَفْعَلْ کَتَبَ ]اللَّهُ[ عَلَیْهِ سَیِّئَةً. فَأَتَاهُ عَبَّادٌ الْبَصْرِیُّ فَقَالَ لَهُ: بَلَغَنَا أَنَّکَ قُلْتَ: مَا مِنْ عَبْدٍ یُذْنِبُ ذَنْبآ إِلا أَجَّلَهُ اللَّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ؟ فَقَالَ لَیْسَ هَکَذَا قُلْتُ وَلَکِنِّى قُلْتُ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَکَذَلِکَ کَانَ قَوْلِى»؛10 هیچ مؤمنى گناهى انجام نمى دهد، مگر آنکه خداوند ـ عزوجل ـ هفت ساعت از روز به او مهلت مى دهد پس اگر ]در این مدت[ توبه کرد، چیزى بر او نوشته نمى شود و اگر توبه نکرد، خداوند یک گناه براى او مى نویسد. پس عباد بصرى نزد آن حضرت آمد و گفت: به ما رسیده که شما فرموده اید: هیچ بنده اى نیست که گناه مى کند جز آنکه خداوند هفت ساعت از روز مهلتش دهد؟ حضرت فرمود: من چنین نگفتم، بلکه گفتم: هیچ مؤمنى نیست و گفته من چنین بوده است.
در برخى از روایات آن مدت از صبح تا شب ذکر شده است. در این باره امام صادق (ع) مى فرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْبآ أُجِّلَ مِنْ غُدْوَةٍ إِلَى اللَّیْلِ فَإِنِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ لَمْ یُکْتَبْ عَلَیْه»؛11 بنده چون گناهى کند از بامداد تا شب مهلت داده مى شود، پس اگر آمرزش خواست ]آن گناه[ بر او نوشته نشود.
اگر رابطه دوستانه و عاطفى تیره گردید، کسى که با رفتار خود موجب گسستن آن رابطه شده وقتى سر عقل آمد و درصدد تجدید آن رابطه دوستانه برآمد، براى عذرخواهى نزد دوست خود مى رود و به کوتاهى خود اعتراف مى کند و خود را مستحق سرزنش مى داند و به دوستش مى گوید که تو حق دارى مرا ملامت و سرزنش کنى، هرچه مى خواهى مرا سرزنش کن تا راضى شوى. حضرت نیز خطاب به خداوند مى فرماید: «لک العتبى حتّى ترضى» و با این جمله گنهکار را مستحق ملامت و سرزنش خدا معرفى مى کنند.
«الهى بقدرتک علیّ تب علیّ و بحلمک عنّی اعفُ عنّی وبعلمک بی ارفق بى الهى انت الّذى فتحت لعبادک بابآ الى عفوک سمیته التّوبة فقلت (تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحآ) (تحریم: 8) فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه»؛ خدایا، سوگند به قدرت و سلطه ات بر من، توبه مرا بپذیر و سوگند به حلم و شکیبائیت بر عصیانم مرا ببخشاى، و سوگند به آگاهى ات به احوالم با من مدارا کن. خدایا، تویى که به روى بندگانت درى به سوى بخشایش گشودى و آن را توبه نامیدى. پس ]در قرآن[ گفتى: به سوى خداوند بازگردید و توبه کنید، توبه اى از سر صدق و اخلاص؛ پس بهانه کسى که پس از گشوده شدن آن در، از وارد شدن در آن غفلت ورزد چیست؟
پس از آنکه حضرت از خداوند درخواست مى کند که توبه اش را بپذیرد و او را مشمول عفو سازد و با وى مدارا کند، مى فرماید: «خدایا، تو خود مسیر عفو و گذشت و توبه را به سوى بندگانت گشودى که اگر این راهنمایى و هدایت نبود آنان امیدى به رهایى از کیفر خطاهاى خویش نداشتند. اکنون اگر کسى از این فرصت ارزشمند استفاده نکرد و توبه نکرد، خود مقصر است و در حق خویش جفا کرده است.»
«الهى، ان کان قبح الذّنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک الهى، ما انا باوّل من عصاک فتبت علیه وتعرّض لمعروفک فجدت علیه»؛ خدایا، اگر گناه از بنده ات زشت است، اما بخشایش تو نیکوست. خدایا، من نخستین کسى نیستم که تو را نافرمانى کرده و تو توبه اش را پذیرفتى و نخستین کسى نیستم که به دامن احسان تو چنگ آویخته و تو به او بخشش کردى.
دادرسى و بخشش سنت بنده نوازى خداوند
انسان ها، کمابیش به گناه آلوده مى گردند، اما برخى متوجه خطاى خود مى شوند و با توبه به سوى خداوند بازگشت مى کنند و مشمول عفو او مى گردند، اما برخى در غفلت و عصیان روزگار سپرى مى کنند و خود را از مغفرت و عفو خداوند محروم مى سازند. اولین کسى که به درگاه خداوند توبه کرد و خداوند توبه اش را پذیرفت حضرت آدم (ع)، بود. درباره درخواست هاى حضرت آدم از خداوند در هنگامه توبه و آنچه خداوند به وى عطا کرد، امام باقر یا امام صادق (علیهاالسلام)، فرمودند: همانا آدم عرض کرد: پروردگارا، شیطان را بر من مسلط کردى و چون خون (که در رگ هاى من جریان دارد) او را بر من چیره کردى، پس براى من نیز چیزى مقدر فرما، خداوند فرمود: اى آدم، براى تو مقدر کردم که هر یک از فرزندانت آهنگ گناهى کند بر او نوشته نشود و اگر انجام داد، یک گناه بر او نوشته شود، و هر کس آهنگ کار نیکى کرد، اگر آن را انجام نداد، یک حسنه براى او نوشته شود و اگر انجام داد، ده حسنه برایش نوشته شود. عرض کرد: پروردگارا، برایم بیفزا، فرمود: برایت مقدر کردم که هر یک از فرزندانت گناهى کند سپس براى آن آمرزش خواهداورا بیامرزم. عرض کرد: پروردگارا، برایم بیفزا، فرمود: براى آنها توبه قرار دادم، یا فرمود: توبه را برایشان گستردم، تا آنکه نفس به اینجا ]یعنى گلوگاه[رسد. عرض کرد: پروردگارا، مرا بس است.12
در آخر مناجات حضرت با ذکر صفاتى که مناسب مقام رحمت و مغفرت الهى است و با اصرار و التماس به درگاه خداوند مى فرمایند: «یا مجیب المضطر یا کاشف الضر یا عظیم البر یا علیمآ بما فى السر یا جمیل الستر استشفعت بجودک و کرمک إلیک و توسلت بحنانک و ترحمک لدیک فاستجب دعائى و لا تخیب فیک رجائى و تقبل توبتى و کفر خطیئتى بمنک و رحمتک یا أرحم الراحمین»؛ اى دادرس پریشان دل درمانده، اى برطرف کننده رنج و زیان، اى بزرگ احسان گر و اى داناى راز نهان و کسى که نیکوى پرده پوش بر گناهانى، جود و کرمت را به پیشگاهت به شفاعت طلبیده ام و به مهربانى و رحمتى که نزد توست توسل مى جویم، پس دعایم را اجابت کن و از آستان لطف و مهرت ناامیدم مساز و توبه ام را بپذیر و به کرم و رحمتت خطایم جبران فرماى، اى مهربان ترین مهربانان.
حضرت در این فراز پیش از بیان درخواست هاى خود پنج صفت از صفات نیکوى خداوند را برمى شمارد :
1. اجابت کننده درماندگان: مضطر و درمانده کسى است که پناهى نمى یابد و تمام درها را به سوى خود بسته مى یابد و چون کسى است که در درون آتش قرار گرفته و راهى براى خاموش کردن آن نمى یابد، یا در دریا غرق گشته و امواج او را دربرگرفته و توانى براى رهایى از دام امواج ندارد. اما در هنگامه اى که همه درها به روى انسان بسته است و اسباب از فراچنگ انسان خارج گشته اند و انسان از هر نظر مضطر و درمانده است، تنها کسى که قفل هاى ناگشوده مشکلات و سختى ها را مى گشاید و درهاى رهایى و رحمتش را به روى انسان درمانده مى گشاید، خداوند است. خداوند در این باره مى فرماید: (أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ) (نمل: 62)؛ یا آنکه درمانده چون او را بخواند پاسخ دهد و گزند و آسیب را از او بردارد.
2. برطرف کننده زیان: یکى از صفات الهى که در قرآن با تعابیر دیگرى از آن یاد شده، کاشف الضر است. نظیر آیه (وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدُیرٌ) (انعام: 17)؛ و اگر خدا گزندى به تو رساند، کسى جز او بازدارنده آن نیست و اگر تو را نیکى رساند پس او بر هر چیزى تواناست.
3. احسان کننده بزرگ: یکى از اسماى الهى، اسم شریف «بَرّ» است که به معناى مهربان بر بندگان و حاکى از احسان و نیکوکارى خداوند در حق بندگان خویش است.
4. داناى اسرار: خداوند به همه اسرار و راز انسان ها آگاه است و هیچ چیز از خداوند پنهان نمى ماند؛ خداوند در این باره مى فرماید : (أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ) (توبه: 78)؛ آیا ندانستند که خدا پنهانشان و رازگفتنشان را مى داند و خداوند داناى همه نهان ها و ناپیداهاست؟
5. پرده پوشى بر خطاها: خداوند به زیبایى بر خطاهاى انسان پرده پوشى مى کند و با وجود آگاهى به همه لغزش هاى انسان، آنها را مى پوشاند که اگر پرده پوشى خداوند نبود، اسرار انسان هویدا مى گشت، و همه رسوا مى شدند.
-
پى نوشت ها
* ـ این مقاله بازنویسى درس اخلاق استاد علّامه مصباح به طلاب علوم دینى پیرامون نقش توبه در بخشش گناهان است.
1 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج69، ب37، ص292، ح 23.
2 ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، «دعاى کمیل».
3 ـ مولى محسن فیض کاشانى، محجة البیضاء، ج 8، ص 62.
4 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج41، ب 20، ص40، ح73.
5 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 91، باب 32، ص 143.
6 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 22، ص 541ـ542.
7 ـ عبدعلى جمعه حویزى، نورالثقلین، ج 4، ص 32.
8 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 91، باب 32، ص 143.
9 ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، مناجات امیرمؤمنان (ع) در مسجد کوفه.
10 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 439، ح 9.
11 ـ همان، ص 437، ح 1.
12 ـ همان، ج 2، ص 440، ح 1.