معرفت، سال بیستم، شماره هشتم، پیاپی 167، آبان 1390، صفحات 47-

    شیوه فرهنگى تقابل و مبارزه مسلمانان با فتنه‏ گران از منظر نهج‏ البلاغه

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    علیرضا طبیبی / *استادیار - گروه قرآن و حدیث دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک
    قدرت الله حسنی / *کارشناس ارشد - علوم قرآن و حدیث دانشگاه اراک
    چکیده: 
    یکى از مسائلى که ممکن است در جامعه اسلامى به وقوع بپیوندد «فتنه» است. بخصوص به دلیل آنکه شرایط زیست و ادامه حیات براى نفاق در جامعه دینى آماده‏تر است، فتنه نیز بیشتر گریبان‏گیر جوامع اسلامى است. البته در این پژوهش معناى سیاسى فتنه مدنظر است که معمولاً به منظور ضربه زدن به پیکره نظام سیاسى و یا براندازى نظام‏هاى سیاسى ـ اسلامى به وقوع مى‏پیوندد. مسئله مورد بحث در این مقاله، شیوه فرهنگى تقابل و مبارزه مسلمانان با فتنه‏گران از منظر نهج‏البلاغه است. هدف از آن نیز ارائه مؤثرترین شیوه و کارآمدترین روش در مقابله با افراد فتنه‏گر است. بر این اساس، اگر جامعه از غناى فرهنگى برخوردار باشد، کمتر در معرض آسیب قرار مى‏گیرد. روش تجزیه و تحلیل اطلاعات در این پژوهش، توصیفى ـ تحلیلى است و شیوه گردآورى اطلاعات اسنادى است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیستم ـ شماره 167 ـ آبان 1390، 47ـ60

    علیرضا طبیبى*

    قدرت‏ اللّه حسنى**

    چکیده

    یکى از مسائلى که ممکن است در جامعه اسلامى به وقوع بپیوندد «فتنه» است. بخصوص به دلیل آنکه شرایط زیست و ادامه حیات براى نفاق در جامعه دینى آماده‏تر است، فتنه نیز بیشتر گریبان‏گیر جوامع اسلامى است. البته در این پژوهش معناى سیاسى فتنه مدنظر است که معمولاً به منظور ضربه زدن به پیکره نظام سیاسى و یا براندازى نظام‏هاى سیاسى ـ اسلامى به وقوع مى‏پیوندد. مسئله مورد بحث در این مقاله، شیوه فرهنگى تقابل و مبارزه مسلمانان با فتنه‏گران از منظر نهج‏البلاغه است. هدف از آن نیز ارائه مؤثرترین شیوه و کارآمدترین روش در مقابله با افراد فتنه‏گر است. بر این اساس، اگر جامعه از غناى فرهنگى برخوردار باشد، کمتر در معرض آسیب قرار مى‏گیرد.

    روش تجزیه و تحلیل اطلاعات در این پژوهش، توصیفى ـ تحلیلى است و شیوه گردآورى اطلاعات اسنادى است.

    کلیدواژه‏ها: امام على علیه‏السلام، نهج‏البلاغه، فتنه، فرهنگ، نفاق، تقابل.

    مقدّمه

    در قرآن و روایات مى‏توان به راه‏هاى گوناگونى براى مقابله با فتنه‏گران دست یافت، اما با توجه به اولویت شیوه فرهنگى، مقاله حاضر به دنبال تبیین این شیوه است؛ زیرا اگر فرهنگ جامعه اسلامى اصلاح شود و مطابق رهنمودهاى آیات و روایات تبیین گردد و ارزش‏هاى اسلام، باورهاى درونى مردم مسلمان شود، هر نوع خطرى، بخصوص فتنه را که از کفار و دشمنان خارجى به مراتب خطرناک‏تر است، مى‏توان به راحتى خنثى نمود. از این‏رو، با توجه به اهمیت موضوع در مکتب اسلام و با توجه به اینکه در این زمینه پژوهش قابل توجهى صورت نگرفته، این مقاله موضوع مذکور را بر اساس سخنان حکیمانه حضرت على علیه‏السلام و در راستاى تقویت بنیان‏هاى فرهنگ دینى بررسى و ارائه مى‏نماید.

    نوآورى این پژوهش در این است که براى نخستین بار تقابل فرهنگى با فتنه‏گران را در نهج‏البلاغه بررسى کرده و با نگرشى جامع و کامل به موضوع، شیوه‏اى جدید و مؤثر در مورد مقابله با فتنه‏گران تنظم و ارائه نموده است.

    پرسش‏هاى اصلى تحقیق عبارتند از:

    1. صورت‏هاى گوناگون برخورد افراد با فتنه چیست؟

    2. تقویت و ایمن‏سازى جامعه در مقابل فتنه‏گران چگونه به دست مى‏آید؟

    3. چگونه مى‏توان موقعیت فتنه‏گران را در جامعه تضعیف نمود؟

    سؤال‏هاى فرعى پژوهش حاضر عبارت‏اند از:

    1. افرادصاحب‏بصیرت‏وفاقدبصیرت‏چه‏کسانى‏هستند؟

    2. عواملى مانند تقوا، تمسک به قرآن و اهل‏بیت علیهم‏السلام و... تا چه حد در تقویت بنیان‏هاى فرهنگى جامعه مؤثرند؟

    3. عواملى مانند افشاگرى و ترک رابطه و تذکرات روشنگرانه و... چه مقدار در تضعیف موقعیت فتنه‏گران مؤثر هستند؟

    در این مقاله سعى شده با استفاده از آموزه‏هاى نهج‏البلاغه براى همه سؤالات، اعم از اصلى و فرعى، پاسخ‏هاى متقن و محکم ارائه شود. این پژوهش براى نخستین بار شیوه فرهنگى تقابل و مبارزه مسلمانان با فتنه‏گران از منظر نهج‏البلاغه را مورد بررسى قرار داده است و با تتبع فراوان و گسترده‏اى که از سوى نگارندگان صورت گرفت هیچ اثرى با موضوع یادشده یافت نشد.

    فتنه در لغت و اصطلاح

    «فتنه» در فرهنگ‏هاى واژگانى به معانى مختلفى آمده است؛ از جمله در العین آمده است: «فَتن سوزاندن چیزى در آتش را گویند.»1 راغب اصفهانى نیز مى‏نویسد: «فتن داخل کردن طلا در آتش است تا خالص از ناخالصى آن آشکار گردد.»2

    نگارنده کتاب التحقیق فى کلمات القرآن‏الکریم معناى دیگرى از فتنه را مطرح کرده و مى‏گوید: «آنچه موجب اختلال و اضطراب گردد فتنه نامیده مى‏شود که داراى مصادیقى است؛ مانند اختلاف در دیدگاه‏ها، آزمایش، اموال، اولاد و... .»3 وى در بخش دیگرى از سخن خود مى‏گوید: «مفهوم سوزاندن، از ریشه فتنه و به معناى فتنه نیست، بلکه به لحاظ حصول اختلال و اضطراب در نظم شى‏ء سوخته‏شده است.»4 پس مى‏توان گفت: فتنه در معناى اختلال و اضطراب، مفهومى است عام که معناى دیگرى همچون آزمایش و سوزاندن را دربر مى‏گیرد. ابن‏الاعرابى نیز مى‏گوید: فتنه به معناى کفر، اختبار، محنت، مال و اولاد، و اختلاف کردن مردم در رأى و تدبیر به کار رفته است. از معانى دیگر آن عذاب، جنون، رسوایى، گناه و گمراهى است.5 فتنه در زبان فارسى بیشتر در مورد امتحان، گمراه کردن، و آشوب میان مردم، کاربرد دارد و مورد استفاده قرار مى‏گیرد.6

    در اصطلاح نیز براى فتنه معانى و تعاریف گوناگونى آمده است؛ مثل تباهى و فساد، شورش و طغیان، گمراه کردن و وسوسه کردن.7

    تعریف فرهنگ

    «فرهنگ» در لغت به معناى علم و دانش و معرفت و تعلیم و تربیت و آثار علمى یک قوم و ملت است8 که آداب، رسوم، اعمال و رفتار یک جامعه از آن نشأت مى‏گیرد.

    فتنه فرهنگى فتنه‏اى است در راستاى استحاله فرهنگى و تغییر شاخصه‏هاى اصیل فرهنگى یک ملت؛ مثل تهاجم به فرهنگ غنى اسلام در دوران صدر اسلام و عصر امام على علیه‏السلام که با دیدگاه‏هاى باطل و منحرف خوارج و امثال آنها رخ داد. طرز تفکر خوارج و روح اندیشه آنان (جمود فکرى و انفکاک تعقل از تدین) در طول تاریخ اسلام به صورت‏هاى گوناگونى در داخل جامعه اسلامى رخنه کرده و همواره عده‏اى خارجى‏مسلک بوده و هستند که شعارشان مبارزه با هر شى‏ء جدید است.9

    صورت‏هاى گوناگون برخورد افراد با فتنه

    با توجه به سخنان حضرت على علیه‏السلام، مى‏توان افراد را در مقابل فتنه‏ها به سه گروه تقسیم کرد. این تقسیم‏بندى، با توجه به ویژگى و علت اصلى فتنه، یعنى اختلاط حق و باطل، صورت گرفته است. در ادامه با ذکر شواهدى از بیانات آن حضرت، به بررسى این سه گروه مى‏پردازیم.

    1. حق‏طلبان صاحب بصیرت و بینش

    این دسته از افراد کسانى هستند که توانایى تشخیص حق از باطل را دارا مى‏باشند؛ به این معنا که اطلاعات و معارف عمیقى درباره هریک از این دو مفهوم دارند. این گروه آنهایى هستند که علاوه بر شناخت حق و باطل، به درجه صاحب‏نظرى درباره حق و باطل هم نایل آمده‏اند و از این‏رو، در برابر فتنه‏ها، با اتکا به نیروى بصیرت و بینش مى‏توانند دست باطل را در لباس حق شناسایى کرده و آن را به مردم بشناسانند. حضرت على علیه‏السلام در خطبه‏اى در نهج‏البلاغه درباره خود چنین مى‏فرمایند: «به خدا سوگند، درون باطل را مى‏شکافم تا حق را از پهلویش بیرون کشم.»10 آن حضرت همچنین درباره مرز طریق حق و باطل مى‏فرماید: «شبهه را به این دلیل شبهه نامند که حق را شباهت دارد. اما نور هدایت‏کننده دوستان خدا در شبهات، یقین است، و راهنماى آنان، مسیر هدایت الهى است.»11

    علّامه جعفرى درباره شبهه مى‏نویسد: «دو نوع شبهه وجود دارد: شبهه‏هاى طبیعى و شبهه‏هاى عمدى.»12 ایشان در ادامه، براى شبهه طبیعى مثالى ذکر مى‏نماید: «حرارت یک پدیده‏اى است قابل لمس. ما دست فردى را لمس مى‏کنیم؛ مى‏بینیم حرارت دستش زیادتر از حرارت معمولى است. این حرارت ممکن است معلول تماس طولانى دست با گرماى آفتاب باشد، و یا معلول تب و امثال این علل. حال اگر ما با تفکر بخواهیم به یکى از این علت‏ها اشاره کنیم و خطا باشد، ما در قضاوت درباره آن حرارت قطعا به اشتباه خواهیم افتاد. در این نوع از شبهات، مادامى که تقصیرى در تشخیص حق صورت نگیرد، تنها ضررى که خواهیم دید، ضرر محرومیت از حق است.»13

    نوع دوم، القاى شبهه و مشتبه ساختن عمدى حقایق است. این نوع از شبهه، یکى از دلایل خباثت و پلیدى تبهکاران است و علاوه بر ضرر عمدى محرومیت از حق که به انسان‏هاى ناآگاه وارد مى‏شود، عامل سقوط به وجودآورنده شبهه را نیز فراهم مى‏سازد. اما اولیاءاللّه در موقعیت‏هاى شبهه‏ناک با روشنایى یقین حرکت مى‏کنند و راهنماى آنان، مسیر هدایت الهى است. نور و یقین بزرگ‏ترین عامل روشنایى انسان در تاریکى‏هاى شبهات براى اولیاءاللّه است و مقصود از یقین، آن حالت نورانى روح است که از به کار بستن عقل سلیم و عمل به نداهاى سازنده وجدان و التزام بر پیمانى است که با خداى سبحان بسته شده است.14 این نورانیت با زیادى علم و کوشش‏هاى بى‏اساس به وجود نمى‏آید، بلکه در روایتى آمده است: «این نورى است که به یک بنده عطا مى‏شود.»15 چنین فردى، در موقع تاریکى و شبهات، حیرت‏زده و ناتوان نمى‏ماند؛ زیرا براى رسیدن به مقام والاى اخلاص حتما مجاهدت‏هاى خالصانه ضرورت دارد. قرآن کریم در این زمینه مى‏فرماید: «کسانى که در راه ما تلاش و مجاهده کنند، قطعا راه‏هاى خود را به آنان مى‏نمایانیم و آنها را هدایت مى‏کنیم.» (عنکبوت: 69) این است موقعیت انسان‏هاى رشدیافته در برابر تاریکى‏ها و شبهات؛16 انسان‏هاى صاحب‏بصیرت و بینایى که نه تنها در فتنه‏ها گمراه نمى‏شوند، بلکه اصلاً حضورشان در جامعه براى نجات بشر از گمراهى‏ها و فتنه‏هاست.

    2. حق‏طلبان فاقد بصیرت و بینش

    این دسته از افراد به دلیل نداشتن اطلاعات عمیق و کافى از حق و باطل، و داشتن آگاهى سطحى از دین حق، در برخورد با فتنه‏ها، فریب باطل حق‏نما را خورده و آن را حق تلقّى مى‏کنند؛ از این‏رو، جذب آن مى‏شوند. خوارج نهروان را مى‏توان جزو این دسته به شمار آورد. ایشان در مقابل فتنه‏اى که توسط معاویه و عمروعاص ایجاد شده بود، به دلیل کج‏فهمى از دین و نشناختن قرآن حقیقى، به دوام و رشد فتنه کمک کردند. حضرت على علیه‏السلامبارها در سخنان خود به این مطلب اشاره کرده‏اند.17

    حارث‏بن حوط از جمله این افراد بود. وى به امام عرض کرد: آیا تو فکر مى‏کنى که من اصحاب جمل را گمراه مى‏شمارم؟ حضرت فرمود: «اى حارث، همانا تو کوته‏نظرى کردى و زیر پایت را دیدى و بالاى سرت را ندیدى و تعمق نکردى. به خاطر این، تو سرگردانى، و تو حق را نشناختى‏تابتوانى‏کسى‏راکه‏دم‏از حق مى‏زند بشناسى، و همچنین باطل را نشناختى تاپیروان‏باطل را بشناسى.»18

    3. افراد سودجو

    این دسته از افراد از برافروختن آتش فتنه نفع مى‏برند و از این‏رو، عمدا با فتنه‏انگیزان همراه شده و طرف باطل را مى‏گیرند، هرچند که مى‏دانند حق چیست و کدام است. طلحه و زبیر را مى‏توان در این دسته جاى داد. زمانى که معاویه براى پیشبرد مقاصد خود (غصب خلافت و به دست آوردن قدرت و حکومت)، شبهه قتل عثمان را مطرح کرد و على علیه‏السلام را عامل قتل معرفى نمود، این دو نفر چون منافع خود را در ایجاد این فتنه مى‏دیدند ـ با وجود اینکه خود در قتل عثمان بیشتر در معرض اتهام بودند و مى‏دانستند حضرت درصدد نجات عثمان بوده است ـ طرف معاویه (باطل) را گرفتند و در مقابل حضرت ایستادند.19 در ذیل، به برخى از افراد سودجو که در فتنه‏ها علیه حکومت حضرت على علیه‏السلاماقدام کردند اشاره مى‏کنیم.

    وقتى حضرت على علیه‏السلام در نامه‏اى به جریر نوشت: از معاویه بیعت بگیر و اگر بیعت نکرد باز گرد، در این فرصت، معاویه هم به عمروعاص نامه نوشت. عمرو پس از مشورت با فرزندانش، خادمى به نام وردان را که بسیار زیرک بود فراخواند و به او گفت: وردان احتیاط کن! وردان گفت: دنیا و آخرت بر قلب تو هجوم آورده‏اند. با على بودن، آخرت و با معاویه بودن دنیا را در پى دارد. پس در خانه‏ات بنشین، اگر اهل دین پیروز شدند، در پرتو دین آنان زندگى کن و اگر اهل دنیا پیروز شدند از تو بى‏نیاز نیستند. عمرو تصمیم گرفت در کنار معاویه بماند و پس از مشورت با معاویه، براى مردمان مکه و مدینه چنین نوشت: «شکى نیست که على، عثمان را کشته است و دلیل آن نیز این است که کشندگان عثمان نزد وى مى‏باشند. ما خواهان خون عثمان هستیم. على باید کشندگان عثمان را به ما تحویل دهد. ما نیز آنان را بر طبق حکم خدا خواهیم کشت. اگر آنان را به ما تحویل داد، از او در مى‏گذریم و کار خلافت را براى تعیین خلیفه به شوراى مسلمانان واگذار مى‏کنیم، بر همان مبنایى که عمربن خطاب قرار داده بود. ما هیچ‏گاه جویاى چنددستگى نبوده‏ایم؛ پس ما را یارى دهید که خدا شما را رحمت کند، از خانه‏هاى خود بیرون آیید.»20

    تقویت و ایمن‏سازى جامعه در مقابل فتنه‏گران

    براى تقویت جامعه و واکسینه کردن آن در مقابل فتنه‏گران، عوامل بسیارى مؤثرند. این عوامل هرچه بیشتر در جامعه رسوخ پیدا کنند، اثرات فتنه‏گرى را بیشتر و آسان‏تر از بین مى‏برند. در ذیل، به برخى از این عوامل اشاره مى‏شود:

    1. تقوا

    یکى از علل وقوع فتنه تبعیت از هواى نفس است. حضرت على علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرمایند: «انما بدءُ وُقوعِ الفِتَن اهواءُ تُتَبِّع ...»؛21 همانا سرمنشأ و آغاز پیدایش فتنه، هوا و هوس‏هایى است که پیروى مى‏شود. ایشان در جایى دیگر مى‏فرماید: «الهوى مطیةُ الفتن»؛22 هوا و هوس مرکب فتنه‏هاست.

    انسان با وجود شناخت حق و باطل ـ که عدم آن، خود یکى دیگر از علل بروز فتنه است ـ در بسیارى از موارد دچار وهم مى‏شود و باطل را حق مى‏پندارد. علت این مسئله، شهوات و خواهش‏هاى نفسانى است که دیده عقل را غبارآلود مى‏کند. در چنین حالتى، انسان قادر نیست حق و باطل را از هم بازشناسد. در این‏گونه موارد، انسان نیازمند دیده و درک نیرومند، روشن‏بینى شگرف و نورانیت فوق‏العاده‏اى است تا به یارى آن، دیده‏اش حقیقت‏یاب شود. این قوه نیرومند و بصیرت‏بخش «تقوا» است.

    در معناى «تقوا» از امیرمؤمنان على علیه‏السلام روایات فراوانى نقل شده است؛ از جمله: «تقوا استوارترین دژ و نگهدارنده‏ترین جان‏پناه است.»23 پس تقوا همچون سپرى محکم است که انسان را در هنگامه گناه و در محیط‏هاى آلوده، محافظت و نگه‏دارى مى‏کند. حال باید گفت: همچنان‏که «تقوا» انسان را از بسیارى آلودگى‏ها و گناهان محافظت مى‏کند، در هنگامه وقوع فتنه‏ها و به هنگام پوشیده شدن مسیر حق با غبار تیره‏گون ضلالت، او را از گرفتار آمدن در تاریکى فتنه‏ها نگه مى‏دارد. آن حضرت در جاى دیگر ضمن بیان آیه «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا»(طلاق: 2) (هر کس خداترس شود، خدا راه بیرون شدن از گناهان و بلا و حوادث سخت عالم را بر او مى‏گشاید)، تقوا را باعث رهایى از فتنه معرفى مى‏کند: «آگاه باشید! آن کس که تقوا پیشه کند و از خدا بترسد، از فتنه‏ها نجات مى‏یابد و با نور هدایت از تاریکى‏ها مى‏گریزد.»24 در خطبه‏اى در نهج‏البلاغه نیز بر نقش تقوا در نجات انسان از شبهه‏ها تأکید شده است: «کسى که عبرت‏ها براى او آشکار شود و از عذاب آن پند گیرد، تقوا و خویشتن‏دارى او را از سقوط در شبهات نگه مى‏دارد.»25

    قرآن کریم نیز در این زمینه مى‏فرماید: «اى اهل ایمان، اگر خداترس و پرهیزگار شوید، خدا به شمافرقان مى‏بخشد و گناهانتان را بپوشاند و شما را بیامرزد.» (انفال: 29) در این آیه، به برخى از آثار و نتایج تقوا اشاره شده که نخستین آنها بصیرت در فهم و تشخیص حق از باطل است.

    حضرت على علیه‏السلام در خطبه‏اى در مورد نقش تقوا براى مقابله با فتنه مى‏فرماید: خداوند متعال شما را به تقوا وصیت فرموده و آن را نهایت رضا و غایت مطلوب خود از مخلوقاتش قرار داده است. پس براى خدا تقوا پیشه کنید؛ زیرا در پیشگاه او هستید و پیشانى‏هاى شما در دست اوست. هر کس تقواى الهى پیشه نماید، خداوند راه نجات از فتنه را براى او هموار مى‏کند.»26 اگر جامعه به چنین سلاحى محکم مجهز شود، فتنه‏گران هرگز توان مقابله با آنان را نخواهند داشت. تقوا مانع دنیاگرایى انسان مى‏شود و او را همواره به منزل آخرت راهنمایى مى‏کند و ارزش‏هاى والایى در مقابل او قرار مى‏دهد که یکى از آنها راه نجات از فتنه است.

    2. تمسّک به قرآن

    بدون شک، قرآن کریم بیرون‏برنده انسان از تاریکى‏ها و ضلالت‏ها، و راه‏برنده او به سوى روشنى و نور است و به عنوان کتابى هدایت‏آفرین و سعادت‏بخش،یکى‏از مهم‏ترین راه‏هاى‏رهایى‏انسان‏ازتاریکناى‏فتنه‏ها نیز به شمار مى‏رود.

    امام على علیه‏السلام در وصف قرآن چنین مى‏فرمایند: «این قرآن هدایت‏کننده‏اى است که گمراه نمى‏سازد... کسى با قرآن همنشین نشد، مگر آنکه بر او افزود یا از او کاست، در هدایت او افزود و از کوردلى و گمراهى‏اش کاست... پس درمان خود را از قرآن بخواهید و در سختى‏ها از قرآن یارى بطلبید، که در قرآن درمان بزرگ‏ترین بیمارى‏ها، یعنى کفر و نفاق و سرکشى و گمراهى است.»27

    همچنین در خطبه‏اى در این‏باره آمده است: «قرآن راهى است که رونده آن گمراه نگردد، جداکننده حق و باطلى است که درخشش برهانش خاموش نگردد... نورى است که با آن تاریکى یافت نمى‏شود، ریسمانى است که رشته‏هاى آن محکم... و توان و قدرتى است براى آنکه قرآن را راه و رسم خود قرار دهد... عامل پیروزى است بر آن کس که با آن استدلال کند... و نشانه هدایت است براى آن کس که در او بنگرد، سپر نگه‏دارنده است براى آن کس که با آن خود را بپوشاند.»28

    خداى متعال در بسیارى از آیات، قرآن را مایه هدایت مؤمنان، پارسایان و تقواپیشگان دانسته و از آن به عنوان «شفا و رحمت» براى مسلمانان یاد مى‏کند. براى مثال در آیه‏اى مى‏فرماید: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ» (اسراء: 82)؛ و ما آنچه را براى مؤمنان مایه رحمت و درمان است از قرآن نازل مى‏کنیم، ولى ستمگران را جز زیان نمى‏افزاید.

    از این‏روست که حضرت على علیه‏السلام به هنگام بروز فتنه‏ها، مسلمانان را به پناه بردن به قرآن وصیت کرده‏اند تا با تدبّر و پیروى از آن، راه حقیقت را بیابند و خود را از افتادن در گمراهى فتنه مصون دارند. زمانى که بنى‏امیه با تهمت‏هاى فراوان، آن حضرت را در خون عثمان شریک دانستند و در تدارک فتنه‏اى بزرگ بودند، حضرت فرمودند: «شبهات را باید در پرتو کتاب خدا، قرآن، شناخت.»29 پس مى‏توان با توجه به مطالب فوق، تمسّک به قرآن را به عنوان راه رهایى و رستگارى انسان به ویژه در هنگامه وقوع فتنه‏ها دانست. به رغم اینکه قرآن کتابى آسمانى و وحیانى است و از عمق و ژرفایى شگرف برخوردار است، ولى چون براى هدایت انسان‏هاى زمینى ـ با همه تفاوتى که در استعدادها و قابلیت‏هایشان وجود دارد ـ نازل گشته است، از گیرایى و سادگى ویژه‏اى برخوردار است، به گونه‏اى که تمام انسان‏ها با وجود تفاوت در دانش و استعدادشان، اگر جویاى فهم آن باشند، مى‏توانند آن را دریابند و در زندگى به کار گیرند. با وجود این، با نگاهى گذرا به گذشته تاریخ اسلام، دیده مى‏شود که گاه مسلمانان با وجود اینکه آیات قرآن را بر لب داشتند و بر خواندن و حفظ کردن آن از یکدیگر سبقت مى‏جستند، اما از مسیر هدایت منحرف گشته، به پرتگاه گمراهى و ضلالت غلتیدند.

    3. پیروى از اهل‏بیت علیهم‏السلام

    در قسمت قبل بیان شد که براى تمسّک به قرآن، که از راه‏هاى رهایى از تنگناى فتنه‏هاست، باید بیش از هر چیز راه ورود به قرآن و فهم آن را پیدا کرد و از آن وارد شد. حال باید دید راه چیست و در فهم آیات قرآن و تمسّک به آن، به چه کسانى باید مراجعه کرد. حضرت على علیه‏السلام در خطبه‏اى چنین مى‏فرماید: «اندیشمند با چشم دل است که پایان کار خویش را مى‏بیند، و فراز و نشیبش را بازمى‏شناسد، دیروز دعوتگرى دعوت کرد و اینک نگهبانى پاسدار آن دعوت است. پاسخگوى آن دعوت باشید و پیرو این پاسدار. واقعیت این است که مردم این روزگار در امواج فتنه‏ها غوطه‏ور شدند، و بدعت‏ها را بر سنت‏ها برگزیدند. مؤمنان به ناگزیر گوشه گرفتند و خاموش گشتند، و گمراهانى که بعثت را دروغ مى‏انگاشتند زبان گشودند. در حالى که یاران راستین پیامبر، و تن‏پوش زیرین او، و نیز خزانه‏داران علوم و معارف وحى و درهاى ورود به آنها ماییم، و جز از در، به خانه‏ها، نباید اندر شد. هر که جز از در به خانه‏اى درآید، به حق دزدش نامند.»30

    چون قرآن نیازمند به تفسیر و تبیین دایمى است، پیامبر نیز بارها و بارها حق را به همراهان دائمى قرآن واگذار نموده است. حدیث ثقلین یکى از این موارد است. در قرآن نیز به همراهان دایمى قرآن اشاره شده است: «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ.»(نحل: 43؛ انبیاء: 70) اهل ذکر یعنى: اهل قرآن. مردم بعد از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهچگونه مى‏توانند به این آیه عمل کنند؟ اگر بعد از پیامبر، اهل ذکر وجود نداشته باشد، این آیه لغو خواهد بود و لغو در حکیم راه ندارد، بلکه آنهایى گرفتار لغو و هواپرستى شدند که نسبت هذیان به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دادند و نخواستند و نگذاشتند جایگاه اهل ذکر در جامعه تثبیت شود. امام صادق علیه‏السلاممى‏فرماید: «مردم به شناسایى ما و مراجعه به ما و تسلیم شدن (در برابر دستورات و گفتار ما ائمه) مأمورند.» سپس در ادامه، فرمود: «اگرچه روزه بگیرند و نماز گزارند و گواهى دهند که معبودى جز خداى یگانه نیست، ولى پیش خود فکر کنند که به ما مراجعه نکنند، به همین گفتار مشرکند.»31

    از این‏رو، حضرت، در سخنان متعددى، در هنگام وقوع فتنه‏ها، افراد را به پیروى از اهل‏بیت علیهم‏السلام فرامى‏خوانند؛ از جمله در خطبه‏اى که بعد از فتنه سقیفه بیان فرمودند چنین مى‏گویند: «اى مردم، امواج فتنه‏ها را با کشتى‏هاى نجات در هم بشکنید، و از راه اختلاف و پراکندگى بپرهیزید و تاج‏هاى فخر و برترى‏جویى را بر زمین نهید.»32 کشتى نجات، کشتى محکم و بزرگى است که توانایى شکافتن امواج و رساندن سرنشینان به ساحل نجات را دارد. با نشستن در کشتى نجات مى‏توان از امواج پرتلاطم دریاى فتنه رها شد.

    در حدیثى از رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، که میان علماى اسلام متواتر است، آمده: «مثل اهل‏بیت من در میان امتم همانند کشتى نوح است. هر که در آن سوار شد نجات پیدا کرد و هر که در آن پناه نبرد غرق شد.»33

    پیشوایان معصوم علیهم‏السلام از آن‏رو که از خاندان وحى و نبوت‏اند و به فرموده حضرت على علیه‏السلامدین را چنان‏که سزاوار است دانستند و به آن عمل کردند،34 گفتار و کردارشان الگویى است عینى و عملى در تمسّک به قرآن و نجات از فتنه‏هاى ناهمگون و هلاک‏کننده‏اى که همواره ایمان و باورهاى دینى مسلمانان را تهدید مى‏کند. از این‏روست که حضرت خطاب به مردمى که در بدعت‏ها و شبهات گرفتار آمده‏اند مى‏فرماید: «مردم، کجا مى‏روید؟ چرا از حق منحرف مى‏شوید؟ پرچم‏هاى حق و نشانه‏هاى آن آشکار است... چرا سرگردانید، در حالى که عترت پیامبر شما در میان شماست. آنان زمام‏داران حق و یقینند.»35 با استفاده از این بیانات نورانى حضرت على علیه‏السلام درمى‏یابیم که از متقن‏ترین راه‏هاى رهایى از فتنه‏ها تمسّک به اهل‏بیت علیهم‏السلام و عدم فاصله گرفتن از این بزرگواران است.

    4. بصیرت و هوشیارى

    برخى گفته‏اند: بصیرت معرفت و اعتقاد حاصل‏شده در قلب، نسبت به امور دینى و حقایق امور است. قرآن کریم مى‏فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ»(اعراف: 201)؛ چون اهل تقوا را از شیطان وسوسه و خیالى به دل فرا رسد، همان دم خدا را به یاد آورند و همان لحظه بصیرت و بینایى پیدا کنند. در اینجا، معناى اصطلاحى بصیرت موردنظر است.

    امیرمؤمنان على علیه‏السلام، ضمن ایراد خطبه‏اى و به هنگام ترسیم فضاى فتنه‏خیز و ظلمت‏برانگیز جامعه که در آن رشته دین گسسته مى‏شود و استوارى باورها و اندیشه‏ها متزلزل مى‏گردد و مردم بر اثر آمیختگى رأى درست و نادرست، راه گمراهى پیش مى‏گیرند و...، تنها از این میان، از دسته‏اى نام مى‏برد که مى‏توانند از تاریکناى شبهه‏آفرین و ضلالت‏گستر «فتنه» بگریزند و این دسته زیرکان و هوشیارانند: «فتنه‏هایى که افراد زیرک از آن بگریزند.»36

    افراد بصیر و عاقل نه تنها از افتادن در ورطه فتنه و پیوستن به جرگه فتنه‏انگیزان گریزانند، بلکه درصدد ستیزه و مبارزه با آن برمى‏آیند و طبیعى است که در این راه هم دچار بلا و سختى خواهند شد: «و کسى که بصیرت داشته باشد، سختى آن فتنه‏ها دامنگیرش مى‏شود.»37

    5. پیروى از رهبرى خردمند

    یکى از مهم‏ترین و مؤثرترین راه‏هاى مبارزه و تقابل فرهنگى با فتنه، که انسان در سایه آن مى‏تواند از افتادن در ورطه فتنه‏ها در امان بماند، داشتن رهبرى خردمند و از آن مهم‏تر، تبعیت افراد جامعه از آن رهبر است. حضرت على علیه‏السلام هنگامى که با لشکریانش از مدینه به بصره حرکت مى‏کردند، طى نامه‏اى اهل کوفه را از حوادث سیاسى و مسائل جارى آگاه نمودند و آن‏گاه آنها را به تبعیت و ملازمت با رهبرى براى جهاد با دشمن فتنه‏گر فراخواندند: «آگاه باشید! مدینه مردم را یکپارچه بیرون راند و مردم نیز براى سرکوبى آشوب از او فاصله گرفتند، دیگر حوادث آشوب به جوش آمد و فتنه‏ها بر پایه‏هاى خود ایستاد. پس به سوى فرمانده خود بشتابید و در جهاد با دشمن، بر یکدیگر پیشى بگیرید.»38 اگر مردم جامعه‏اى، صالح‏ترین افراد، یعنى رهبر را، درک نکنند و در موقعیت‏هاى خاص و بحرانى، مثل بروز فتنه‏ها، سستى و کندى نشان دهند، دیگر سلاح رهبرى پاسخگو نخواهد بود و اثر ندارد و جامعه دچار آشوب فتنه‏گران مى‏شود.

    تخلف از فرامین رهبرِ بابصیرت و بینش، آثار شومى در پى دارد؛ مانند آنچه در جنگ صفین رخ داد. در این جنگ، یاران على علیه‏السلامفریب قرآن‏هاى بر سر نیزه را خوردند و از دستور على علیه‏السلام به عنوان رهبر، مبنى بر ادامه جنگ تا پیروزى نهایى و شکست قطعى معاویه تخلف کردند. این امر به ماجراى «حکمیت» انجامید که در انتخاب حَکَم نیز به رهنمودهاى حضرت توجه نکردند. على علیه‏السلامانسان‏هاى زیرک و باهوش مانند مالک اشتر و ابن‏عباس را براى حَکَم معرفى کردند،39 اما آنها انسان بى‏کیاست و بى‏تدبیرى همچون ابوموسى اشعرى را انتخاب کردند و نتیجه این تخلف از دستورات رهبرى بصیر و هوشیار، چیزى جز پیروزى فتنه‏گران نبود.

    از جمله آثارى که در نتیجه تبعیت از رهبرى جامعه به وجود مى‏آید ـ که خود عامل نگهدارنده در مقابل فتنه‏هاست ـ همان وحدت جامعه اسلامى است؛ زیرا اگر تمامى افراد جامعه از رهبرى خردمند که راه صحیح برخورد با فتنه را مى‏داند پیروى کنند، تفرقه و پراکندگى از بین مى‏رود و وحدت و یکپارچگى بر جامعه حاکم مى‏شود.

    حضرت على علیه‏السلام در خطبه‏اى خطاب به مردم کوفه، علت شکست کوفیان را عدم اطاعت از رهبرى، و علت پیروزى شامیان را وحدت در اطاعت از رهبرشان مى‏دانند و مى‏فرمایند: «به خدا، مى‏دانستم که مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند کرد؛ زیرا آنها در یارى کردن باطل خود وحدت دارند و شما در دفاع از حق متفرقید. شما امام خود را در حق نافرمانى مى‏کنید و آنها امام خود را در باطل فرمان‏بردارند.»40

    در پایان این قسمت، به بیان ویژگى‏هاى رهبر اسلامى و چگونگى انتخاب او در سخنان حضرت اشاره مى‏شود: «اى مردم، سزاوارترین اشخاص به خلافت، آن کسى است که در تحقق حکومتْ نیرومندتر و در آگاهى از فرمان خدا داناتر باشد، تا اگر آشوبگرى به فتنه‏انگیزى برخیزد، به حق بازگردانده شود و اگر سر باز زد، با او مبارزه شود. به جانم سوگند، اگر شرط انتخاب رهبر، حضور تمامى مردم باشد، هرگز راهى براى تحقق آن وجود نخواهد داشت، بلکه آگاهان داراى صلاحیت و رأى و اهل حل و عقد (خبرگان ملت) رهبر و خلیفه را انتخاب مى‏کنند که عمل آنها نسبت به دیگر مسلمانان نافذ است. آن‏گاه نه حاضران بیعت‏کننده حق تجدیدنظر دارند و نه آنان که در انتخابات حضور نداشتند، حق انتخابى دیگر را خواهند داشت.»41

    6. پرهیز از مستى‏هاى نعمت

    یکى از امورى که زمینه‏هاى فتنه‏گرى و طغیان در جامعه را به وجود مى‏آورد، بى‏نیازى و رفاه بیش از حد است؛ چنان‏که قرآن کریم در این زمینه مى‏فرماید: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى»(علق: 6و7)؛ همانا انسان همین طور که خود را بى‏نیاز ببیند، طغیان مى‏کند. از این‏رو، یکى از راه‏هاى جلوگیرى و مبارزه با فتنه، مغرور نشدن از نعمت زیاد و پرهیز از مستى‏هاى آن است. امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز در این‏باره مى‏فرماید: «از مستى‏هاى نعمت پرهیز نمایید.»42 نعمت‏هایى که خداوند سبحان به بندگانش عنایت فرموده است براى همه کس نعمت تلقّى نمى‏شود. حتى کسانى هستند که اگر همه امتیازات و نعمت‏هایى که خداوند متعال براى همه انسان‏ها آفریده است به آنان بدهند، نه تنها شکرگزار آنها نمى‏باشند، بلکه مانند طلبکاران با اراده و مشیت خداوند به سیتز برمى‏خیزند و عالم طبیعت را مورد توبیخ قرار مى‏دهند که چرا درباره آنان کوتاهى ورزیده است! اینان کسانى هستند که مستى نعمت مغرورشان کرده و خالق هستى و کسى که این نعمت‏ها را به آنان عطا کرده فراموش کرده‏اند و به جاى شکرگزارى از خداوند متعال، راه طغیان‏گرى و انحراف و فتنه را در پیش گرفته‏اند. بنابراین، باید از مغرور شدن به مال و منال و مقام و حتى سلامتى و غرق شدن در آنها پرهیز کرد که هر قدر انسان در خوشى‏هاى دنیا فرو رود، میزان لغزش و فریبش بیشتر است. «بدان، آنچه از مجموع آیات و اخبار ظاهر مى‏شود به حسب فهم ما، این است که دنیاى مذمومه مرکب است از یک امورى که انسان را باز دارد از طاعت خدا و دوستى او و تحصیل آخرت. پس دنیا و آخرت با هم متقابلند. هر چه باعث رضاى خداى سبحان و قرب او شود، از آخرت است، اگرچه به حسب ظاهر از دنیا باشد؛ مثل تجارات و زراعات و صناعاتى که مقصود از آنها معیشت عیال باشد براى اطاعت امر خدا، و صرف کردن آنها در مصارف خیریه و اعانت کردن به محتاجان و صدقات و باز ایستادن از سؤال مردم و غیر آن، و اینها همه از آخرت است، اگرچه مردم آن را از دنیا دانند. و ریاضات مبتدعه و اعمال ریائیه، گرچه با تزهد و انواع مشقت باشد، از دنیاست؛ زیرا که باعث دورى از خدا شود و قرب به سوى او نیاورد، مثل اعمال کفار و مخالفان.»43 اگر على علیه‏السلام مى‏تواند در مقابل قدرتمندان و فتنه‏گران عرب بایستد و بگوید: «اگر همه عالم بر علیه من حرکت کند، به آنها پشت نمى‏کنم»، براى این است که دنیا را طلاق گفته است و کفش پاره خود را بر حکومت ترجیح مى‏دهد، مگر در سایه آن حقى را باز ستاند، نه مقامى را به دست آورد و شهرتى پیدا کند.

    7. عدم ورود ناآگاهانه در فتنه‏ها

    ماجراجویان و فتنه‏انگیزان زبردست که دست به ایجاد فتنه و آشوب مى‏زنند، بدون مهارت و هوشیارى و تدبیر و آشنایى با انواع مکرپردازى‏ها اقدام به کار نمى‏کنند، بلکه ابتدا مهارت و تخصص فراوانى به دست آورده و همه جوانب و ابعاد دگرگون کردن اصول و قوانین و جریانات اصلى و فرعى حیات انسان‏ها را با کمال دقت درک مى‏نمایند و سپس آن را براى گمراه کردن مردم و ناتوان ساختن آنان به کار مى‏اندازند و در این جریان، چنان مردم بیچاره و بینوا را در ابهام و تاریکى‏ها فرو مى‏برند و به وسیله انواع تبلیغات، دیدگاه‏هاى آنان را خیره مى‏کنند که گویى این خود مردمند که با آگاهى و اختیار تام رو به سقوط و نابودى مى‏روند.

    قرآن کریم در آیه‏اى مى‏فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا» (فصلت: 30)؛ کسانى که گفتند پروردگار ما خداست و استقامت ورزیدند، با عقیده به خدا، حرکت به سوى او و استقامت در راه حق و عدالت مى‏توان ابرهاى تیره فتنه را از جلوى چشم‏کنار زد و راه فروزان را پیدا نمود.

    امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز در روایتى مى‏فرماید: «پس نشانه‏ها و پرچم فتنه نباشید و درفش بدعت نگردید.»44

    فتنه براى رشد و توانایى خود نیاز به انسان‏هایى دارد که وسیله رشد آن شوند، دست‏ها و دهانشان را در خدمت رواج فتنه و توانمند شدن فتنه‏گران قرار دهند. بدعت‏گزاران نیاز به بدعت‏پذیر دارند. بر این اساس، مؤمنان در زمان‏هایى که ابرهاى فتنه در آسمان قرار دارد و مردان فتنه‏گر در صحنه‏هاى اجتماعى مشغول فتنه‏گرى هستند، نباید نیروهاى خود را در اختیار آنها قرار دهند و در صف فتنه‏گران قرار گیرند و بازوى فتنه و پذیرنده و اشاعه‏دهنده بدعت باشند؛ زیرا اگر افراد پیرو و فتنه‏پذیر نباشند، فتنه‏گر و بدعت‏گزار سقوط خواهد کرد.

    تضعیف موقعیت فتنه‏گران

    1. تذکرات روشنگرانه

    از آن‏رو که ممکن است عده‏اى به خاطر تبلیغات سوء دشمنان، اغفال شده و یا بر اثر فریب منحرفان و عدم آگاهى، در وادى نفاق و فتنه‏گرى قدم بگذارند، تذکرات روشنگرانه مى‏تواند موجب بیدارى آنها شود و غبار غفلت از وجودشان پاک نماید. وظیفه اولیه هر انسان آگاه و مؤمن آن است که حتى‏الامکان از دادن آگاهى و تذکرات بیدارکننده به کسانى که در دام فتنه‏گران افتاده‏اند، کوتاهى ننماید. چه بسا این تذکرات، آنان را از سرمستى غفلت، هوشیار کرده و از راهى که رفته‏اند بازگرداند. یکى از تذکرات روشنگرانه که در کلام امام تجلّى یافته، امر به معروف و نهى از منکر است:

    1. کسى از امام علیه‏السلام مفهوم ایمان را پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: «ایمان تکیه بر چهار پایه دارد: صبر، یقین، عدل و جهاد؛ و جهاد بر چهار پایه تکیه دارد: امر به معروف، نهى از منکر، صداقت در هر جایگاهى، دشمنى با فاسقان. هر که به معروف امر کند، مؤمنان را پشتوانه محکمى باشد، و آن که از منکر نهى کند، منافقان را بینى بر خاک مالد.»45

    2. افشاگرى

    از شیوه‏هاى مبارزه فرهنگى با نفاق و جریان فتنه‏طلب، افشاگرى و تبیین عملکرد گذشته و حال آنان است. در این شیوه که توسط آگاهان جامعه اجرا مى‏شود، باید به افشاى چهره‏هاى نفاق و فتنه‏گر دست زد تا مردم بهتر به ماهیت آنان پى ببرند و در نتیجه، در برابر خطرات این گروه، هوشیارى خود را حفظ نمایند و از افتادن در دامنشان مصون بمانند.

    آیات بسیارى درباره افشاگرى وجود دارد. از جمله در آیه‏اى مى‏فرماید: «لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَکَانَ اللّهُ سَمِیعا عَلِیما.»(نساء: 148) در برخى از امور، قرآن کریم مجوز بدگویى و پرده‏درى مى‏دهد و اشاره مى‏فرماید: مگر کسى که مظلوم واقع شده؛ چنین افراد براى دفاع از خود در برابر ظلم ظالم حق دارند اقدام به شکایت و یا از ظالم انتقاد و افشاگرى نمایند و تا حق خود را نگیرند و دفع ستم ننمایند از پاى ننشینند.46 در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: «وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدا ضِرَارا... .»(توبه: 107) در حقیقت، خداوند از طریق وحى توطئه‏هاى منافقان را افشا مى‏کند. همچنین در آیات 64 و 65 سوره «توبه» رازهاى منافقان را فاش مى‏کند. این آیات و روایات ما را به این نتیجه مى‏رساند که یکى از راه‏هاى تضعیف جبهه فتنه‏گران، افشاگرى است که باید همواره مورد توجه مؤمنان جامعه باشد.

    امام على علیه‏السلام بارها در مقابل فتنه‏گران مى‏ایستاد و به افشاى چهره زشت آنان مى‏پرداخت. اشاره به دو نمونه آن، خالى از فایده نیست.

    حضرت على علیه‏السلام در قسمتى از خطبه‏اى مى‏فرماید: «به خدا سوگند که طلحه و زبیر و پیروانشان، در کارنامه من نه منکرى سراغ دارند که در برابرش بایستند، و نه در رابطه میان خود و من پایبند انصافند. اینان جویاى حقى هستند که خود رهایش کرده‏اند و از خونى دم مى‏زنند که خود ریخته‏اند. همچنین با کمال وقاحت، انسانى مبرّا و دست پاک، و پیشانى سفید و دل صاف و طاهر را مجرم و بدکار معرفى مى‏نمایند.»

    آیا آنان واقعا على علیه‏السلام را مى‏شناختند و به او تهمت مى‏زدند و او را درباره خون عثمان مجرم قلمداد مى‏کردند؟! اگر این احتمال صحیح باشد؛ یعنى آنان مى‏دانستند که على علیه‏السلام کشتن محقرترین جاندار را مخالف ناموس هستى و قانون الهى قلمداد مى‏کرد و محال بود که چنان امر ناشایستى را مرتکب شود، چگونه به خود اجازه مى‏دادند پاک‏ترین دست چنین جان‏شناس را آلوده به خون عثمان معرفى نمایند؟ در غیر این صورت، باید دست‏کم یک فرد معمولى را به عنوان شاهد ارائه دهند.47 امام على علیه‏السلام اینچنین به افشاگرى فتنه‏گران مى‏پردازند تا مردمى که به اشتباه از آنها حمایت مى‏کردند و در دام فتنه آنان گرفتار شده بودند با تشخیص درست نجات یابند و دنیا و آخرت خود را تباه نسازند.

    3. ترک رابطه

    از شیوه‏هاى مبارزه فرهنگى با منافقان و فتنه‏گران، ترک رابطه با آنان است. حضرت على علیه‏السلامدر خطبه 31 نهج‏البلاغه به این مطلب اشاره مى‏کنند. ایشان پیش از آغاز جنگ جمل به هنگامى که ابن‏عباس را به سوى زبیر فرستاد و از او دعوت به اطاعت کرد فرمود: با طلحه ملاقات نکن که اگر ملاقاتش کنى، وى را همچون گاوى خواهى یافت که شاخ‏هایش اطراف گوش‏هایش پیچ خورده باشد. او بر مرکب سرکش هوا و هوس سوار مى‏شود و مى‏گوید: مرکبى رام است! بلکه با زبیر ارتباط بگیر که نرم‏تر است. اگر اهل ایمان رابطه خود را با اهل نفاق قطع کنند و با بى‏اعتنایى با آنان روبه‏رو شوند، بى‏گمان، این کار آنها را به گوشه انزوا کشانده و از نفوذشان در دیگران جلوگیرى خواهد کرد و در نتیجه، آنان را در نیل به اهدافشان ناکام خواهد گذاشت. شایان ذکر است این ترک رابطه و عدم مجالست باید به گونه‏اى باشد که متوجه شوند به خاطر نفاقشان چنین برخوردى با آنان شده است. در این صورت است که دیگران از کار آنان عبرت مى‏گیرند و احیانا موجب بیدارى فطرت خفته فتنه‏گران مى‏شود. قرآن نیز از راه‏هاى مبارزه با جریان نفاق و فتنه را ترک مجالست با آنان دانسته، مى‏فرماید: «آیا در کتاب الهى این حکم بر شما منافقان فرستاده شده که چون آیات خدا را شنیدید، بدان کافر شده، استهزا کنید. پس (شما مؤمنان) با این گروه منافق مجالست نکنید (تا از سخن استهزاى قرآن) در حدیثى دیگر داخل شوند، که شما هم به حقیقت، مانند آنان خواهید بود و خداوند منافقان را با کافران یکجا در جهنم، جمع خواهد کرد.» (نساء: 140)

    در آیه دیگر، قرآن کریم مى‏فرماید: «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ... یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاما.»(فرقان: 63) از نشانه‏هاى «عبادالرحمن» این است که چون جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مى‏دهند و به جهل و جدال و سخنان زشت مى‏پردازند، در پاسخ آنها «سلام» مى‏گویند؛ سلامى که نشانه بى‏اعتنایى توأم با بزرگوارى است نه ناشى از ضعف. سلامِ وداع گفتن با سخنان بى‏رویه آنهاست نه سلامِ تحیت که نشانه محبت و پیوند و دوستى است.48 سیره معصومان علیهم‏السلام نیز، نسبت به اهل نفاق و جریان فتنه در برخى موارد، ترک معاشرت بوده است. چنان‏که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پس‏ازبازگشت‏از تبوک، فرمان‏داد با منافقان‏تارک جبهه و جهاد، معاشرت نکنند.49

    4. ملامت و سرزنش

    از دیگر شیوه‏هاى مبارزه فرهنگى با نفاق و فتنه‏گرى، ملامت و سرزنش است. زمانى که بذر نفاق در جان کسى پاشیده شود و از آب لجاجت ریشه بدواند، بى‏شک، شجره عناد خواهد رویید و میوه تلخ فتنه به ارمغان خواهد آورد. در این صورت، بر مؤمن راستین است که تنفر و انزجار خویش را با ملامت و سرزنش منافق فتنه‏گر، اعلام نماید؛ چنان‏که امام على علیه‏السلام به این شیوه عمل مى‏کرد. در ذیل، به دو نمونه از این برخوردها اشاره مى‏شود:

    1. مشاجره‏اى بین امام على علیه‏السلام و عثمان درگرفت. پسر اخنس که یکى از فتنه‏گران بود به عثمان گفت: «من او را کفایت مى‏کنم.» آن حضرت خطاب به مغیره فرمود: اى فرزند لعنت‏شده دم‏بریده و درخت بى‏شاخ و برگ و ریشه، تو مرا کفایت مى‏کنى؟ به خدا سوگند، کسى را که تو یاور باشى، خدایش نیرومند نگرداند و آن کسى را که تو دست گیرى، بر جاى نمى‏ماند. از نزد ما بیرون رو، خدا خیر را از تو دور سازد. پس هر چه خواهى تلاش کن، خداوند تو را باقى نگذارد اگر از آنچه مى‏توانى انجام ندهى.»50

    2. امام على علیه‏السلام در نامه‏اى خطاب به معاویه که سرسلسله حزب نفاق و گروه فتنه‏گر بود، وى را مورد سرزنش قرار داده، چنین شلاق ملامت را بر او وارد مى‏سازد: «اى معاویه، از این کار دست بکش و آماده حساب باش و مهیاى حوادثى که به سراغت مى‏آید. به گمراهان فرومایه گوش مسپار. اگر چنین نکنى، به تو اعلام مى‏دارم که در غفلت‏زدگى قرار گرفته‏اى. همانا تو نازپرورده‏اى هستى که شیطان بر تو حکومت مى‏کند و با تو، به آرزوهایش مى‏رسد و چون روح و خون در سراسر وجودت جریان دارد. اى معاویه، بگو تا بدانم که شما امویان از چه زمانى، بى‏هیچ سابقه درخشان و شرافت نمایانى، سیاست‏مداران ملت و رهبران انقلاب این امت شده‏اید؟ بگذرید از آن پیشینه‏ها که نگون‏بختى مى‏آورد و باید به خدا پناه برد و من هشدارت مى‏دهم که همچنان در کژراهه فریب آرزو با دوچهره، راه گذشته را پى گیرى.»51

    5. استفاده از سیاست احتیاط در مقابل فتنه‏گران

    از دیگر شیوه‏هاى مبارزه با نفاق و فتنه‏گرى، سیاست احتیاط است؛ بدین معنا که ما همواره در رابطه با فتنه‏گران و منافقان، اصل احتیاط را رعایت کرده، مواظب آنان باشیم. ضمن زیرنظر گرفتن کارهایشان، از آنان حذر نماییم. حسن ظن بر عملکرد آنان حاکم نسازیم و از ظاهرسازى این گروه و زبان چاپلوسانه آنها در اشتباه نیفتیم و متوجه این نکته باشیم که آنان همانند مار زخمى منتظر فرصتند تا زهر خویش را در پیکره جامعه اسلامى تزریق نمایند. رعایت سیاست احتیاط مى‏تواند خنثاکننده بسیارى از توطئه‏هاى منافقان و فتنه‏گران باشد. قرآن نیز این سیاست را مورد تأکید قرار داده و مى‏فرماید: «هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ»(منافقون: 4)؛ منافقان دشمن هستند، از ایشان بر حذر باش. خدا ایشان را بکشد. چقدر از حق روى گردانند. بعضى از مفسّران در ذیل این قسمت از آیه فرموده‏اند: «در حقیقت، دشمن تو و مؤمنان مى‏باشند (هُمُ العَدوُّ)، پس احتیاط و دورى از ایشان به اینکه آنها را بر سرّ و راز خود آگاه کن (فَاحذَرهُم).» و برخى این‏گونه تفسیر نموده‏اند: «ایشان دشمنان کاملند تو را و همه مؤمنان را، پس حذر کن از مکر ایشان و به ظاهر حال ایشان ایمن مباش.» و امام على علیه‏السلام درباره لزوم رعایت حذر و احتیاط در رابطه با اهل نفاق و دشمنان مکار و فتنه‏گر، سفارش مى‏کند: «از دشمن مخفى (مانند منافقان) بیش از دشمن آشکار بر حذر باش.»52

    نتیجه‏گیرى

    در این پژوهش، ویژگى‏هاى افراد داخلى جامعه اسلامى که به گروه‏هاى در تقابل با فتنه تقسیم مى‏شوند و راه‏هاى تقویت و ایمن‏سازى جامعه در مقابل فتنه‏گران ارائه شد؛ از جمله: تقوا که هم در قرآن کریم و هم در نهج‏البلاغه به آن تأکید فراوان شده و از بهترین راه‏هاى برون‏رفت جامعه اسلامى از فتنه‏هاست؛ تمسّک به قرآن که بهترین هدایتگر در گمراهى‏ها و تاریکى‏هاى فتنه‏انگیز است؛ پیروى از اهل‏بیت علیهم‏السلامبه عنوان راه ورود به قرآن و فهم آن؛ بصیرت و هشیارى که یکى از راه‏هاى نجات است؛ پیروى از رهبران خردمند به عنوان یکى از راه‏هاى نجات از فتنه؛ پرهیز از مستى‏هاى نعمت که خود باعث طغیان جامعه مى‏شود؛ و عدم ورود ناآگاهانه در فتنه‏ها که با فریب و تبلیغات دشمن انجام مى‏شود.

    همچنین نحوه تضعیف موقعیت فتنه‏گران در جامعه اسلامى نیز بیان شد؛ از جمله:

    1. تذکرات روشنگرانه که از اغفال مردم با تبلیغات دشمن جلوگیرى شود؛

    2. افشاى چهره نفاق براى شناخته‏شدن ماهیت فتنه و نفاق؛

    3. ترک رابطه با افراد فتنه‏گر؛

    4. ملامت و سرزنش فتنه‏گران؛

    5. استفاده از سیاست احتیاط در مقابل فتنه‏گران و عدم حسن ظن به عملکرد آنها و تلاش براى فریب نخوردن در برابر ظاهرسازى آنان.

    ... منابع

    ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، مشهور، 1379.

    ـ آقابخشى، على و مینو افشارى‏راد، فرهنگ علوم سیاسى، تهران، چاپار، 1379.

    ـ ابن‏اثیر، عزالدین على، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعات علمى، 1371.

    ـ انورى، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، 1381.

    ـ تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1366.

    ـ جعفرى، محمدتقى، شرح و تفسیر نهج‏البلاغه، چ هفتم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376.

    ـ حلّى، ابن‏ادریس، السرائر، چ دوم، قم، جامعه مدرسین، 1411ق.

    ـ دینورى، ابن‏قتیه، امامت و سیاست، ترجمه سیدناصر طباطبائى، تهران، ققنوس، 1380.

    ـ راغب اصفهانى، حسین‏بن محمد، مفردات الفاظ‏القرآن، دمشق، دارالعلم، 1412ق.

    ـ شهرانى، میرزاابوالحسن، دائره‏المعارف قرآن، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1389ق.

    ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، مجمع‏البیان، ترجمه مترجمان، تهران، فراهانى، 1360.

    ـ عمید، حسن، فرهنگ فارسى عمید، بى‏جا، بى‏نا، 1362.

    ـ فراهیدى، خلیل‏بن احمد، العین، چ دوم، بى‏جا، دارالهجره، 1410ق.

    ـ کلینى، محمدبن یعقوب، اصول کافى، چ چهاردهم، قم، قائم آل‏محمد، 1387.

    ـ گلپایگانى، محمدوحید، تاریخ فخرى، چ دوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.

    ـ مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات‏القرآن، بى‏جا، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368.

    ـ مطهّرى، مرتضى، جاذبه و دافعه على علیه‏السلام، چ چهاردهم، تهران، صدرا، 1372.

    ـ مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1383.

    ـ موسوى خمینى، سیدروح‏اللّه، چهل حدیث، چ یازدهم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، بى‏تا.


    * استادیار گروه قرآن و حدیث دانشگاه اراک.

    ** کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه اراک. دریافت: 23/2/90 ـ پذیرش: 16/6/90.

    hasanigh@yahoo.com


    1ـ خلیل‏بن احمد فراهیدى، العین، ص 127.

    2ـ حسین‏بن محمد راغب اصفهانى، المفردات، ص 623.

    3ـ حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن‏الکریم، ص 24.

    4ـ همان.

    5ـ میرزا ابوالحسن شهرانى، دائره‏المعارف قرآن.

    6ـ حسن عمید، فرهنگ فارسى عمید، حرف «فاء».

    7ـ حسن انورى، فرهنگ بزرگ سخن، ج 6، ص 5263.

    8ـ على آقابخشى و مینو افشارى‏راد، فرهنگ علوم سیاسى، ص 296.

    9ـ مرتضى مطهّرى، جاذبه و دافعه على علیه‏السلام، ص 166.

    10ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خ 104، ص 193.

    11ـ محمدتقى جعفرى، شرح و تفسیر نهج‏البلاغه، ج 9، خ 38، ص 202.

    12ـ همان، ص 200.

    13ـ همان، ص 201.

    14ـ همان.

    15ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 225.

    16ـ محمدتقى جعفرى، همان، ج 9، ص 202.

    17ـ همان، خ 238، ص 475.

    18ـ ابن قتیبه دینورى، امامت و سیاست، ترجمه سیدناصر طباطبایى، ص 124.

    19ـ محمدوحید گلپایگانى، تاریخ فخرى، ص 118.

    20ـ ابن‏قتیبه دینورى، همان، ص 124.

    21ـ نهج‏البلاغه، خ 50، ص 103.

    22ـ عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 306.

    23ـ همان، ج 1، ص 351.

    24ـ نهج‏البلاغه، خ 183، ص 353.

    25ـ همان، خ 16، ص 59.

    26ـ همان، خ 183، ص 353.

    27ـ همان، خ 176، ص 333.

    28ـ همان، خ 189، ص 414.

    29ـ همان، خ 75، ص 125.

    30ـ همان، خ 154، ص 285.

    31ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 4، ص 114.

    32ـ نهج‏البلاغه، خ 5، ص 51.

    33ـ ابن‏ادریس الحلى، السرائر، ص 679.

    34ـ نهج‏البلاغه، خ 239، ص 475.

    35ـ همان، خ 87، ص 149.

    36ـ همان، خ 151، ص 279.

    37ـ همان، خ 93، ص 173.

    38ـ همان، نامه 1، ص 481.

    39ـ ابن قتیبه دینورى، همان، ص 159.

    40ـ نهج‏البلاغه، خ 25، ص 73.

    41ـ همان، خ 173، ص 329.

    42ـ همان، خ 151، ص 277.

    43ـ امام خمینى، چهل حدیث، ص 120.

    44ـ نهج‏البلاغه، خ 151، ص 279.

    45ـ همان، حکمت 31، ص 629.

    46ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 4، ص 184.

    47ـ محمدتقى جعفرى، همان، ص 285، خ 137.

    48ـ ناصر مکارم شیرازى، همان، ج 15، ص 150.

    49ـ عزالدین على ابن اثیر، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، ج 7، ص 342.

    50ـ نهج‏البلاغه، خ 135، ص 255.

    51ـ همان، نامه 10، ص 491.

    52ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ترجمه مترجمان، ج 25، ص 39.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طبیبی، علیرضا، حسنی، قدرت الله.(1390) شیوه فرهنگى تقابل و مبارزه مسلمانان با فتنه‏ گران از منظر نهج‏ البلاغه. ماهنامه معرفت، 20(8)، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیرضا طبیبی؛ قدرت الله حسنی."شیوه فرهنگى تقابل و مبارزه مسلمانان با فتنه‏ گران از منظر نهج‏ البلاغه". ماهنامه معرفت، 20، 8، 1390، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طبیبی، علیرضا، حسنی، قدرت الله.(1390) 'شیوه فرهنگى تقابل و مبارزه مسلمانان با فتنه‏ گران از منظر نهج‏ البلاغه'، ماهنامه معرفت، 20(8), pp. 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طبیبی، علیرضا، حسنی، قدرت الله. شیوه فرهنگى تقابل و مبارزه مسلمانان با فتنه‏ گران از منظر نهج‏ البلاغه. معرفت، 20, 1390؛ 20(8): 47-