معرفت، سال بیستم، شماره هشتم، پیاپی 167، آبان 1390، صفحات 61-

    اسلامى‌ ‏سازى علوم انسانى؛ آسیب ‏‌شناسى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ابوالفضل ساجدی / *استاد - گروه کلام مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / sajedi@qabas.net
    چکیده: 
    این مقاله به آسیب‏شناسى روند اسلامى‏سازى علوم انسانى در ایران مى‏پردازد. علوم انسانى که ابعاد انسانى آدمى را مى‏کاود، براى اسلامى‏سازى به سازوکارهاى ویژه‏اى در بعد ساختارهاى آموزشى و پژوهشى، نیروى انسانى و تولیدات علمى در این عرصه نیاز دارد که هر سه داراى کاستى‏هایى است. کارکردگرایى به جاى صدق‏گرایى، تبیین‏گرایى به جاى استدلال‏گرایى، کاربردگرایى به جاى علم‏گرایى، نمونه‏هایى از آسیب‏هاى محتوایى در روند اسلامى‏سازى علوم انسانى تلقى مى‏شوند. فقدان روش‏شناسى مناسب در این مسیر نیز مشکلاتى را فراروى اندیشمندان داخلى قرار داده است. تحقیق حاضر به روش تحلیلى و جمع‏آورى اطلاعات به روش اسنادى انجام شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیستم ـ شماره 167 ـ آبان 1390، 61ـ71

    ابوالفضل ساجدى*

    چکیده

    این مقاله به آسیب‏شناسى روند اسلامى‏سازى علوم انسانى در ایران مى‏پردازد. علوم انسانى که ابعاد انسانى آدمى را مى‏کاود، براى اسلامى‏سازى به سازوکارهاى ویژه‏اى در بعد ساختارهاى آموزشى و پژوهشى، نیروى انسانى و تولیدات علمى در این عرصه نیاز دارد که هر سه داراى کاستى‏هایى است. کارکردگرایى به جاى صدق‏گرایى، تبیین‏گرایى به جاى استدلال‏گرایى، کاربردگرایى به جاى علم‏گرایى، نمونه‏هایى از آسیب‏هاى محتوایى در روند اسلامى‏سازى علوم انسانى تلقى مى‏شوند. فقدان روش‏شناسى مناسب در این مسیر نیز مشکلاتى را فراروى اندیشمندان داخلى قرار داده است. تحقیق حاضر به روش تحلیلى و جمع‏آورى اطلاعات به روش اسنادى انجام شده است.

    کلیدواژه‏ها: علوم انسانى، اسلامى‏سازى، آسیب‏شناسى، روش‏شناسى، تولید علم، ساختارشناسى، مبانى علوم انسانى اسلامى.

    مقدّمه

    علوم انسانى علومى هستند که انسان و ابعاد وجودى (بینش، گرایش و کنش فردى و اجتماعى) او را از آن نظر که انسانى‏اند، بررسى مى‏کنند. بدین‏ترتیب، موضوع علوم انسانى برخلاف علوم طبیعى «هست»هایى (کنش‏هاى انسانى) است که پیوند وثیقى با اراده و آگاهى انسانى دارند. یکى از گام‏هاى ضرورى در حوزه علوم انسانى، تبیین ابعاد «اسلامى‏سازى علوم انسانى» است. سال‏هاست که درباره این موضوع کم‏وبیش مباحثى بیان شده است؛ همایش‏هایى برگزار شده و مصاحبه‏هاى متعددى توسط اندیشمندان اسلامى انجام شده است. مجموعه قابل توجهى از این آثار را مى‏توان در مجله آیینه اندیشه یافت.1 به رغم این تلاش‏ها، همچنان مشکلات فراوان نظرى و عملى براى اسلامى‏سازى وجود دارد که نیازمند پژوهش به ویژه با رویکرد آسیب‏شناختى است. نویسنده تحقیقى که آسیب‏هاى عرصه اسلامى‏سازى علوم انسانى را با نگاهى جامع، بررسى کرده باشد نیافتم.

    پرسش اصلى این پژوهش: آسیب‏هاى موجود و محتمل در عرصه اسلامى‏سازى علوم انسانى کدامند؟

    ساختار مقاله بر اساس تقسیمى است که مى‏توان نسبت به این آسیب‏ها انجام داد:

    الف) آسیب‏هاى ناظر به تولیدات علمى از بعد روش‏شناختى و محتوایى؛

    ب) آسیب‏هاى ناظر به نیروى انسانى تولیدکننده علوم انسانى اسلامى؛

    ج) آسیب‏هاى ناظر به ساختارهاى آموزشى و پژوهشى که مجرى انجام رسالت اسلامى‏سازى علوم انسانى هستند.

    ترسیم تمام اضلاع این چندضلعى، فراتر از نگارش یک مقاله و توان یک فرد و حتى یک گروه است. از این‏رو، نوشتار حاضر آسیب‏هاى مزبور، به ویژه در بخش روش و محتوا را مرور، و در سایر موارد به بیان اجمالى اکتفا مى‏کند. برخى از آسیب‏هاى بیان شده در این نوشتار، چنانچه بدان اشاره خواهد شد، از علوم انسانى غربى آغاز شده است، اما به فضاى اسلامى‏سازى این علوم نیز سرایت کرده و گریبانگیر بخشى از تحقیقات در جوامع علمى ما شده است.

    آسیب‏هاى روش‏شناختى و محتوایى تولیدات علمى

    1. کارکردگرایى به جاى صدق‏گرایى

    تزلزل مبانى معرفت‏شناختى در غرب و حاکمیت نسبیت‏گرایى که از مشخصات دوران پسامدرن و آثار افراط در عقل‏گرایى و تجربه‏گرایى تلقّى مى‏شود، موجب شده است که به تدریج کارکردگرایى به جاى صدق‏گرایى قرار گیرد. به همین مسئله سبب شده است یکى از شیوه‏هاى رایج در غرب درباره علوم انسانى براى تأیید و دفاع از یک نظریه، بیان کارکردهاى دنیوى و آثار عملى آن در زندگى فردى و اجتماعى باشد و این شیوه، راه را بر سخن از دلایل صدق و حقانیت ببندد.2

    این آسیب در علوم انسانى غربى مشاهده مى‏شود، اما به تدریج به جمعى از آثار داخلى نیز راه یافته است. کتاب‏ها و مقالات متعددى در شاخه‏هاى مختلف علوم انسانى مانند روان‏شناسى و جامعه‏شناسى نگارش یافته است که رویکرد کارکردگرایانه دارند. رواج این‏گونه آثار به تدریج روند اسلامى‏سازى را به انحراف سوق مى‏دهد. اگر کارکردگرایى در طول صدق‏گرایى و متأخّر از آن قرار گیرد، ارزشمند است؛ اما اگر هم عرض آن و جایگزین صدق‏گرایى شود، آسیب خواهد بود. هدف نهایى علوم انسانى موجود، کارکرد دنیوى است. البته اگر کارکرد را اعم از دنیوى و اخروى بگیریم، مشکل حل مى‏شود؛ اما واژه کارکردگرایى در مباحث علوم انسانى ناظر به دنیاست و تعمیم آن به آخرت، وضع اصطلاح جدید تلقّى مى‏شود.3 یکى از خطرهاى حاکمیت کارکردگرایى براى اسلامى‏سازى علوم انسانى، فراموشى حقیقت و انحراف تدریجى از آن است. اگر اسلامى‏سازى علوم ما را از صراط مستقیم دور سازد، تفاوت میان اسلام و غیراسلام کمرنگ خواهد شد. خطر دیگر تقدم کارکردگرایى بر صدق‏گرایى، یافتن جایگزین براى آموزه‏هاى دینى است؛ براى مثال اگر فلسفه اقامه نماز فقط نوعى تنش‏زدایى روانى تلقّى شود، چه بسا گفته شود در برخى شرایط نوعى ورزش (مثلاً یوگا)، تأثیر بیشترى دارد؛ پس باید بتوانیم نماز را با حرکات دیگرى جایگزین کنیم. البته آموزه‏هاى اسلامى کارکردهاى دنیوى عمیق و ماندگارى دارد؛ اما هدف اصلى از انجام دادن آنها فراتر از این سطح است.

    2. تبیین‏گرایى به جاى استدلال‏گرایى

    از دیگر نتایج تزلزل مبانى معرفت‏شناختى در غرب و حاکمیت نسبیت‏گرایى آن است که جایگاه استدلال منطقى تضعیف، و تبیین جایگزین آن شده است. جمعى از اندیشمندان غربى براى ارائه دیدگاه‏ها و رویکردهاى جدید و نفى نظریه‏هاى سابق، تبیین قابل فهم و بدون تناقض منطقى از یک موضوع را براى پذیرش آن کافى مى‏دانند. منظور از تبیین در اینجا، بیان چرایى فرضیه با ارائه استدلال براى رسیدن به نتیجه قطعى در برابر گزینه‏هاى بدیل نیست؛ بلکه مراد از آن، ارائه یک وجه محتمل و قابل فهم است که مى‏تواند یکى از گزینه‏هاى قابل قبول تلقّى شود. جرج لیندبک پایه‏گذار مهم کلام پست‏لیبرال، با صراحت در کتاب مهم و مشهورش ماهیت آموزه4 براى پذیرش یک نظریه تبیین را کافىمى‏داند و نیازى به اثبات نمى‏بیند.5 این شیوه امروزهکمابیش به علوم انسانى در کشور ما نیز سرایت کرده و در حال افزایش است. برخى با ارائه تبیین‏هاى مختلف از یک فرضیه محتمل و تکرار آن، درصددند آن را در اذهان مخاطبان جاى دهند. این شیوه غلط در غرب، به ویژه پس از نیمه دوم قرن بیستم، تا حد زیادى جاى باز کرده است و به تدریج به آثار داخلى ما در علوم انسانى نیز سرایت کرده است. اگر در علوم انسانى استدلال تضعیف شود، هر ادعا، فرضیه یا تفکر غلطى مى‏تواند به تدریج جاى باز کند و مقبول تلقّى شود. معمولاً اگر مطلب تازه‏اى به زبان‏هاى مختلف تکرار شد، به تدریج حقیقت تلقّى مى‏شود. این خطر، اسلامى‏سازى علوم انسانى را تهدید مى‏کند.

    3. کاربردگرایى به جاى علم‏گرایى

    یکى از آسیب‏ها در عرصه اسلامى‏سازى علوم انسانى، تلاش براى به کارگیرى آثار علوم انسانى غربى در عرصه‏هاى مختلف حیات فردى و اجتماعى، در مقایسه با اهتمام به نظریه‏پردازى است. علوم انسانى غربى هر دو جهت را حفظ کرده است، هم مطابق فرهنگ، مبانى و نیازهاى مادى خود علم‏گرا و هم آن را در ابعاد مختلف جامعه به کار مى‏گیرد، اما در کشور ما بیش از آنکه درصدد تولید علم متناسب با فرهنگ و دین جامعه، تلاش شود، نتایج این علوم به منزله داروهاى آماده، مورد بهره‏بردارى قرار گرفته‏اند. رویکرد کاربردگرایانه، انتقال منفعلانه علوم انسانى به جامعه دینى، بدون توجه به شناسنامه فرهنگى آن را به دنبال دارد. از آنجا که این علوم در فرهنگ و جوامع غربى شکل گرفته و رشد یافته‏اند و بر اساس نوع مبانى ارزش‏هاى حاکم بر غرب ساخته و پرداخته شده‏اند، لازم است در کاربرد آن دقت کافى شود. متأسفانه باید گفت چنین دقتى در کاربرد آنها کمتر مشاهده مى‏شود. نمى‏توان با نگاه کاملاً ابزارى از نتایج علوم انسانى براى اهداف اسلامى بهره برد؛ زیرا بخش زیادى از مسائل و آثار علوم انسانى، با مبانى غیراسلامى پیوند دارد و کاربرد آنها به گسترش فرهنگى غیراسلامى مى‏انجامد. از این‏رو، نظریه‏پردازان و متفکران باید درباره تأثیرهاى منفى کاربرد کورکورانه علوم انسانى غربى در کشور تحقیق کنند و قبل از کاربردگرایى، علم‏گرایى را در این عرصه رواج دهند. البته پس از بومى‏سازى و اسلامى‏سازى این علوم، مى‏توان آثار دیگرى از کاربرد آنها را در جامعه اسلامى مشاهده کرد.

    4. خلط اسلامى‏سازى و بومى‏سازى

    گاهى بومى‏سازى یا ایرانى‏سازى علوم انسانى مساوى اسلامى‏سازى تلقّى مى‏شود؛ در حالى که ایرانى‏سازى غیر از اسلامى‏سازى است. البته اگر ایران اسلامى مدنظر باشد، یعنى تحقیق در علوم انسانى به سمتى باشد که اهداف ایران اسلامى را برآورده سازد، نتیجه حاصل از آن قابل قبول است که در این صورت متفاوت از ایرانى‏سازى صرف است. بومى‏سازى علوم انسانى در کشور ما به معناى توجه به فرهنگى ایرانى و ملى در تحقیقات علوم انسانى است؛ در حالى که اسلامى‏سازى به معناى توجه به فرهنگى اسلامى است. به نظر مى‏رسد فرهنگ ایرانى و ملى تا رسیدن به فرهنگ اسلامى مطلوب که مستلزم حاکمیت ارزش‏هاى اخلاقى، انسانى و الهى در رفتار افراد جامعه و نهادهاى اجتماعى است، فاصله زیادى دارد.

    5. فقدان روش‏شناسى مناسب علوم انسانى اسلامى

    یکى از محورهایى که به تحقیق نیاز دارد، روشن کردن روش‏شناسى تحقیق در علوم انسانى غربى و رابطه آن با روش در علوم انسانى اسلامى است. بى‏توجهى به روش مناسب پژوهش، اسلامى‏سازى را با مشکل مواجه مى‏سازد. اگر در تعریف علوم انسانى غربى، رویکرد پوزیتیویستى اگوست کنتى را بپذیریم که نوعى انسان‏شناسى تجربى است، با رویکرد اسلامى که عقلى، نقلى و شهودى است، در تعارض خواهد بود. لازم است که رابطه روش وحیانى با سایر روش‏ها (روش تجربه بیرونى و درونى و عقلى) روشن شود. پرسش دیگرى که باید پاسخ داده شود این است که آیا تحقیق در همه علوم انسانى اسلامى بر اساس روش واحدى است یا نوع رشته و مسائل هر کدام اقتضایى خاص دارد؟ نگاه روش‏شناختى واحد به همه اینها، آسیبى است که تحقیق اسلامى را تهدید مى‏کند. عدم تفکیک روشى میان مسائل هر رشته، ما را از رسیدن به هدف دور مى‏سازد. بدین ترتیب، تبیین نکردن حد و مرز روش‏هاى تجربى، عقلى، نقلى، شهودى و وحیانى در مسیر اسلامى‏سازى انواع علوم انسانى یکى از آسیب‏هاى فراروى ماست. بدین منظور باید مرز میان علوم طبیعى و انسانى با نگاه اسلامى روشن شود. روش موجود در علوم طبیعى تجربى است؛ اما در علوم انسانى، هرمنوتیک نیز جایگاه ویژه‏اى دارد. بى‏توجهى به میزان متفاوت نقش هرمنوتیک که فهم فهم یا روش فهم است، در علوم طبیعى و انسانى، آسیبى است که رویکرد اسلامى به علوم انسانى را تهدید مى‏کند. در مسیر اصلاح روش‏شناسى این علوم باید روشن شود که چگونه مى‏توان علوم انسانى را از تنگ‏نظرى‏هاى بینش پوزیتیویستى رها ساخت و بنیان‏هاى معرفتى، فلسفى و فرهنگى آن را کشف کرد.6

    6. عینى‏نگرى و قطعیت‏بخشى به علوم تجربى

    یکى از آسیب‏هاى اسلامى‏سازى علوم انسانى، قطعى تلقّى‏کردن نتایج علوم تجربى و کلى‏نگرى در آن از یک‏سو، و ظنى تلقّى‏کردن نتایج سایر علوم از سوى دیگر است. عده زیادى بسیار خوشبینانه به علوم تجربى و نتایج آن مى‏نگرند. چنین نگاهى با روش صحیح تحقیق ناسازگار است. افزون بر آنکه مانع ارزیابى صحیح علوم انسانى و اسلامى‏سازى آن مى‏شود.

    7. محدودسازى روش تحقیق در علوم انسانى به روش تجربى

    اگر روش تحقیق در علوم انسانى را به روش تجربى محدود سازیم ـ چنان‏که امروزه روش غالب در کشور ما همین است ـ در اسلامى‏سازى این علوم با مشکلات جدى مواجه مى‏شویم. حاکمیت رویکرد پوزیتیویستى در غرب، در چند سده اخیر موجب شده است که تنها روش معتبر در این عرصه، روش تجربى تلقّى شود؛ در حالى که علوم انسانى به دلیل پیوند ویژه با انسان، باید از سایر روش‏هاى معتبر معرفتى نیز بهره گیرد؛ در غیر این صورت، نگاه به انسان مورد تحقیق در علوم انسانى، نگاهى یک‏سویه و غیرجامع خواهد بود. امروزه غالب دانشگاهیان روش تحقیق خود را در علوم انسانى، به ویژه در روان‏شناسى و جامعه‏شناسى، به روش تجربى محدود کرده‏اند و حوزویان به بعد تجربى این علوم توجه اندکى نشان مى‏دهند. این نگرش محدود در روش تحقیق که از یک‏سو در دانشگاه و از سوى دیگر در حوزه علمیه مشاهده مى‏شود، آسیبى است که مانع نیل به اسلامى‏سازى علوم انسانى مى‏شود.

    8. سطحى‏نگرى به جاى اجتهادگرایى

    اسلامى‏سازى علوم انسانى، تلاش‏هاى اجتهادى و تحلیل عمیق منابع استنباط را مى‏طلبد و صرف اضافه کردن برخى آیات و روایات به منابع غربى، آنها را اسلامى نمى‏سازد. بخشى از کارهایى که امروزه به نام اسلامى‏سازى انجام مى‏گیرد، چیزى جز گام‏هاى سطحى در این مسیر تلقّى نمى‏شود. براى مثال، آنچه در منابع اسلامى در کتب روایى، تفسیرى و آثار ارزشمند عالمان گذشته با عنوان «اخلاق» آمده است، دربردارنده آموزه‏هاى تربیتى، روان‏شناختى، جامعه‏شناختى و... است که به خوبى از هم تفکیک نشده‏اند. مرزها و ابواب «فقه الاخلاق»، «فقه التربیه»، «فقه النفس»، «فقه الاجتماع» و رابطه اخلاق با تربیت، روان‏شناسى، فقه، حقوق و...، به اندازه کافى بررسى نشده است. روایات ناهمگون، متداخل یا متعارض درباره اخلاق به معناى عام، فراوان است و پژوهش‏هاى اجتهادى در این عرصه‏ها، اندک و غالبا ضعیف است. بخشى از کارهایى که انجام مى‏شود، در حد افزودن برخى روایات به منابع غربى است و این براى اسلامى‏سازى کافى نیست. آنچه موردنیاز است، عبور از سطحى‏نگرى به اجتهادگرایى است. از طرفى چون مواجهه با مسائل جدید علوم انسانى و عرضه آنها بر کتاب و سنت، راهى طى‏نشده و بدون پیشینه کافى است، اجتهادى قوى‏تر از تحقیق در مسائل تکرارى و داراى پیشینه، مى‏طلبد. ورود روش‏هاى جدلى، ذوقى و شاعرانه در تبیین علوم انسانى اسلامى نیز آسیب دیگرى است که اجتهادگرایى در این مسیر را تهدید مى‏کند. همچنین قداست‏گرایى در تحلیل متون علمى، مانع تحقیق اجتهادى تلقّى مى‏شود.

    اسلامى‏سازى علوم انسانى باید با احتیاط انجام پذیرد و تطبیق سریع آیات و روایات بر آموزه‏هاى علوم انسانى و رد و اثبات آنها به دقتى ویژه نیاز دارد. یکى از آسیب‏ها در این مسیر، انطباق آموزه‏هاى اسلام با تکیه به روایات ضعیف از حیث سند یا دلالت و یا استناد به آیاتى از قرآن است که دلالتش‏ضعیف است. طرح‏این‏گونه‏مباحث،ضریب خطاى نظریه‏هاى اسلامى در علوم انسانى را بالا مى‏برد و به تدریج راه را بر استناد به دلایل محکم دینى نیز مى‏بندد.

    9. بى‏توجهى به میزان پیوند میان علوم انسانى اسلامى و تمدن اسلامى

    علوم انسانى نقشى شگرف و بنیادین در توسعه تمدن جوامع غربى ایفا کرده و حتى مرجع فکرى تمدن غرب است و در مقایسه با علوم تجربى، فنى مهندسى و پزشکى، جایگاهى برتر دارد؛ زیرا علوم انسانى منبع تدوین طرح‏هاى کلان و حیاتى جامعه است؛ در حالى که علوم تجربى، فنى مهندسى و پزشکى براى طرح‏هاى خرد به کار مى‏آیند و جایگاه طرح‏هاى کلان برتر از طرح‏هاى خرد است. در واقع، مدیریت و جهت‏دهى طرح‏هاى خرد به وسیله طرح‏هاى کلان انجام مى‏گیرد. در غرب، علوم انسانى، بر علوم تجربى حاکم است؛ اما در کشور ما وضع به گونه‏اى دیگر است.

    یکى از آسیب‏هاى اسلامى‏سازى علوم انسانى در کشور ما غفلت از میزان پیوند آن با تمدن اسلامى است. نگارش علوم انسانى اسلامى در جامعه ما به گونه‏اى نبوده است که ابعاد تمدن اسلامى را اشکار کند، راه ما را به سوى این هدف هموار سازد، و علوم انسانى را بر علوم تجربى حاکم نماید.

    تا پیش از انقلاب اسلامى، در تدوین و اجراى طرح‏هاى خرد و کلان مقلد و وابسته به غرب بوده‏ایم. بعد از انقلاب، تلاش‏هاى اولیه براى استقلال در بخش طرح‏هاى خرد (علوم تجربى) آغاز شد؛ غافل از آنکه استقلال واقعى و حرکت در جهت تمدن اسلامى بدون استقلال در طرح‏هاى کلان (علوم انسانى اسلامى) ناممکن است. در حالى که دانشگاه‏هاى ما همچنان جایگاه تدریس علوم انسانى غربى بوده و هست، بدون آنکه گام‏هاى لازم براى اسلامى‏سازى آن برداشته شود.7

    پیوند میان علوم انسانى اسلامى و تمدن اسلامى دو نکته را بر ما عیان مى‏سازد:

    نکته اول ضرورت اسلامى‏سازى این علوم است؛ چراکه تمدن اسلامى جز در سایه به‏کارگیرى علوم انسانى اسلامى حاصل نمى‏شود و اگر هم تغییرى حاصل شود، زودگذر و ناپایدار خواهد بود.

    دوم آنکه تحقق اسلامى‏سازى علوم انسانى نشانى ویژه دارد و آن اینکه باید بتواند جامعه را به سمت تمدن اسلامى سوق دهد، نه اینکه به تثبیت بیشتر تمدن غربى در کشور ما بینجامد. همینکه ما نتوانسته‏ایم تمدن اسلامى را به گونه‏اى نسبتا مطلوب محقق کنیم، نشان مى‏دهد که اسلامى‏سازى علوم انسانى ما دچار ضعف و آسیب است.

    10. مبانى‏پردازى بیش از مسئله‏پردازى

    تدوین مبانى فلسفى علوم انسانى، اولین گام براى اسلامى‏سازى علوم انسانى است. مبانى بخشى از علوم انسانى اسلامى نیست؛ بلکه همچون سایر مبانى، امورى است که خارج از آن علم بحث مى‏شود. گام مهم‏تر، استخراج اصول و اهداف کلى و جزئى و مسائل علوم انسانى از دل مبانى است. تبیین پیوند میان مبانى با مؤلفه‏هاى درونى هریک از علوم انسانى، گامى ضرورى و نپیموده است. تبیین مبانى علوم انسانى باید مقدمه‏اى براى تغییر یا ابداع در اصول، روش‏ها، اهداف و در نهایت مسائل این علوم باشد؛ در حالى که ما در همین مقدمه هم کار را به سرانجام نرسانده‏ایم؛ از طرفى، نسبت به نوع تأثیر مبانى اسلامى در مسائل جزیى علوم انسانى و اسلامى کردن آنها غافل هستیم. براى مثال، پذیرش جهان‏بینى توحیدى چگونه مى‏تواند در مسائل علوم مختلف انسانى متجلى شود؟8 اگر منابع معرفت با نگاه اسلامى به عقل و تجربه محدود نمى‏شود و معارف قابل درجه‏بندى و ارزش‏گذارى است، درجات معرفت مى‏تواند چه مسائل تازه‏اى را براى علوم مطرح کند؟ افزون بر این، امروزه دایره علوم انسانى بسیار گسترش یافته و به صدها رشته تقسیم شده است؛ در حالى که در کشور ما به تعداد محدودى از رشته‏ها توجه مى‏کنیم. عبور از مبانى و نیل به اسلامى‏سازى مسائل صدها رشته علوم انسانى، گامى ضرورى است که خلأ آن احساس مى‏شود. به دلیل مسئله‏محور نبودن تحقیقات در علوم انسانى اسلامى، کارهاى انجام‏شده توان پاسخ‏گویى به مسائل جزیى و عینى را ندارد و رویکرد غالب، انتزاعى و کم‏ثمر است.

    11. ضعف سندى یا دلالى ادلّه نقلى

    سایر آسیب‏هاى ناظر به تولیدات علمى در اسلامى‏سازى علوم انسانى

    برخى از آسیب‏ها در این حوزه، در فقر نظریه، استخراج نکردن ظرفیت‏هاى علمى آیات و روایات درباره گزاره‏هاى علوم انسانى و ضعف در پاسخ به ابهام‏هاى موجود به علوم انسانى اسلامى ریشه دارد که نیازمند تحقیقات بیشترى است. برخى از این ابهام‏ها عبارت‏اند از: معنا و قلمرو علم دینى، میزان تعامل فقه و علوم انسانى، مرز علوم انسانى الهى و غیرالهى، میزان رابطه تولیدى ـ مصرفى و مبنایى ـ بنایى میان علوم انسانى. برخى مشکلات به غفلت از ابعاد تعامل میان نفس و بدن، طبیعت و ماوراى طبیعت، و دنیا و آخرت، غفلت از مرز دقیق انسان‏شناسى تجربى و غیرتجربى و نوع پیوند میان آنها و نقش آنها در میزان تعامل میان روش تجربى و غیرتجربى در علوم انسانى.

    آسیب‏ها در حوزه نیروى انسانى

    بخشى از آسیب‏هاى اسلامى‏سازى علوم انسانى به کاستى‏هاى مربوط به نیروى انسانى است که نمونه‏هایى از آن عبارت‏اند از:

    1. فقدان پژوهشگران میان‏رشته‏اى (علوم انسانى اسلامى) به اندازه کافى: اسلامى‏سازى علوم انسانى نیازمند پژوهشگرانى است که هم متخصص علوم انسانى غربى، تخصص داشته باشند و هم در علوم حوزوى متبحر باشند تا از توانایى لازم براى اسلام‏شناسى برخوردار باشند. منظور از تخصص در علوم انسانى نیز ورود در تمام رشته‏هاى آن نیست، بلکه داشتن تخصص در یکى از رشته‏هاى آن لازم است؛ زیرا تخصص در تمام رشته‏هاى علوم انسانى به آسانى ممکن نیست و اطلاع اجمالى از رشته‏هاى مختلف علوم انسانى، براى نیل به اسلامى‏سازى آنها کافى نیست. چنین نیروهایى در جامعه علمى ما اندک هستند. بسیارى از کسانى که دغدغه اصلاح علوم انسانى را دارند یا دچار ضعف اجتهادى هستند و بر منابع دسته اوّل دینى (قرآن و حدیث) و روش استنباط تسلط ندارند یا از مبانى فلسفى و فلسفه اسلامى، آشنایى کافى ندارند و یا در شناخت مبانى اندیشه غربى در حوزه انسان‏شناسى، خداشناسى، هستى‏شناسى و معرفت‏شناسى کاستى دارند. فقدان این توانایى‏ها به گسترش افکار التقاطى در جامعه علمى منجر مى‏شود.

    1. نداشتن جسارت علمى براى ورود در عرصه‏هاى جدید علمى در حوزه علوم انسانى: بى‏تردید اسلامى‏سازى علوم انسانى به دلیل تازه بودن ورود در این عرصه، به جرئت علمى ویژه نیاز دارد. نگارش و تحقیق در هر عرصه جدید که قبلاً نظریه‏پردازى نشده و یا تحقیقات بسیار اندک است، کارى مشکل و نیازمند اعتماد به نفسى ویژه است. بدون چنین روحیه‏اى، تحقیق به ثمر نمى‏نشیند. افزون بر این، چه بسا هر سخن جدیدى مورد نقد و تهاجم سایر متفکران قرار گیرد و این امر کار را بر محقق سخت مى‏سازد. بدون جرئت علمى، عبور از این مراحل ممکن نیست.

    2. غالب شدن روحیه حاشیه‏زنى و تقلیدمحورى به جاى فرضیه‏سازى و نظریه‏پردازى در دانشمندان علوم انسانى و اسلامى: غالب آنچه در مواجهه با علوم انسانى متداول در کشور دیده مى‏شود، ترجمه، نقل و حداکثر بازنگارى مطالب اندیشمندان غربى و تبلیغ آن است. نوعى روحیه انفعال در برابر این افکار بر جمع زیادى از استادان داخلى این رشته حاکم است. نهایت تلاش کسانى که از این سطح فراتر رفته‏اند، نوعى حاشیه‏زدن بر آن سخنان و نقد کردن آن است، در حالى که اسلامى‏سازى علوم انسانى گامى فراتر از نقد مى‏طلبد. استادان فراوانى به تدریس و تحقیق در علوم انسانى مشغول‏اند، اما آثار حاوى نظریه‏پردازى در این علوم اندک است.

    3. پایین بودن روحیه مقدس جهادى و انگیزه معنوى در این مسیر: اسلامى‏سازى علوم نیازمند انگیزه قوى معنوى و حرکتى جهادگونه است؛ زیرا فرهنگ غربى، مبانى و اندیشه‏هاى فکرى آن در بخش‏هاى مختلف جامعه ما نفوذ کرده و به منزله تهاجمى گسترده علیه ارزش‏هاى اسلامى در حال گسترش است. مقابله منطقى و موفق با آن، مشابه مقابله با تهاجم فراگیر نظامى، نیازمند انگیزه قوى معنوى است. تحولات جامعه اسلامى ما نشان داده است که ورود موفقیت‏آمیز در چنین میدان‏هاى نبردى، بدون داشتن چنین روحیه‏اى حاصل نمى‏شود. اگر قرار باشد محققان این عرصه فقط با نگاه مادى و کسب درآمد و ارتقاى شغلى و رتبه علمى وارد این عرصه شوند، نمى‏توانند از این عقبه عبور کنند و به قلّه اسلامى‏سازى علوم انسانى راه یابند. متأسفانه انگیزه‏هاى معنوى در محیط‏هاى علمى به سادگى فراموش مى‏شود؛ به ویژه اگر نگاهى تقلیدى به آموزه‏هاى علوم انسانى غربى و نوعى بدبینى به دین و معنویت هم وجود داشته باشد. اگر محققان این عرصه، درصدد نیل به دغدغه‏هاى شخصى خود باشند و به نیاز جهانى اصلاح علوم انسانى و نیاز ویژه جوامع اسلامى نیندیشند، قافله اسلامى‏سازى علوم انسانى راه نخواهد افتاد. بى‏شک با وجود حاکمیت علوم انسانى غربى در جامعه اسلامى، فرهنگ دینى حاکم نخواهد شد.

    4. نداشتن فرصت کافى و عدم تمرکز بر تحقیق: بسیارى از کسانى که دغدغه اسلامى‏سازى علوم انسانى را دارند، فرصت کافى براى انجام دادن تحقیق ندارند. آنان به دلیل مسئولیت‏هاى متعدد، توانایى تمرکز در تحقیق ندارند و غالبا ورودشان به این عرصه به عنوان رشته جنبى است، نه اصلى. روشن است که با این روند نمى‏توان انتظار نتایج قابل توجه داشت. صرف‏نظر از استادان، بسیارى از دانشجویان مقطع کارشناسى ارشد و دکترى در علوم انسانى، در کنار تحصیل، شاغل، و از فضاى علمى و پژوهشى دورند؛ در حالى که آنان باید با خاطرى آسوده تحصیل کنند تا بتوانند به نوآورى علمى دست یابند.

    5. حاکمیت مدرک‏گرایى به جاى علم‏گرایى: این آسیب دانشگاهیان را فراگرفته و برخى حوزویان را نیز به تدریج آلوده ساخته است. بى‏تردید اسلامى‏سازى علوم انسانى نیازمند نیروهایى است که حقیقتا به تولید علم بیندیشند، بیش از آنکه به پول و مدرک توجه کنند.

    6. ورود استعدادهاى ضعیف به رشته‏هاى علوم انسانى و عدم استقبال طلاب و دانشجویان مستعد از این رشته: یکى از پیش‏نیازهاى این عرصه، نیروى انسانى مستعد و تواناست؛ در حالى که متأسفانه داوطلبان با استعداد، غالبا به سایر رشته‏ها روى مى‏آورند. جوّ غالب در دانشگاه، علوم فنى مهندسى و تجربى و در حوزه‏هاى علمیه، فقه و اصول و فلسفه است و نیروهاى مستعد بیشتر در مسیر جو غالب حرکت مى‏کنند.

    آسیب‏ها در حوزه ساختارهاى آموزشى و پژوهشى

    نمونه‏هایى از آسیب‏هاى ساختار مؤسسات علمى که عهده‏دار اسلامى‏سازى علوم انسانى هستند عبارت‏اند از:

    1. خردنگرى به جاى کلان‏نگرى: براى حرکتى مؤثر در این زمینه باید نگاه وسیع و همه‏جانبه به علوم انسانى داشته باشیم و این امر نیازمند سازماندهى کلان در وزارتخانه‏اى مستقل است، به گونه‏اى که بتواند جریان تولید علم در این عرصه را هدایت کند. براى نیل به اسلامى‏سازى لازم است وزارتخانه‏اى حوزوى دانشگاهى تأسیس شود و طرحى نو ارائه دهد.

    2. ضعف اهتمام لازم از جانب حوزه و دانشگاه براى انجام این مهم: اگر هریک از دو پایگاه اصلى علم اهتمامى ویژه به این امر نداشته باشند، نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. باید در وزارتخانه‏اى که عهده‏دار این مهم مى‏شود، وزیر، معاونان و مدیران ارشد از نخبگان علمى حوزه و دانشگاه در علوم انسانى اسلامى باشند تا در این مسیر دغدغه کافى و تصور نسبتا واقع‏بینانه از راه داشته باشند.

    3. فقدان بودجه لازم در مقایسه با علوم تجربى: علوم انسانى اسلامى نیازمند سازماندهى مستقل با بودجه‏هاى کلان و انجام کارگروه‏هاى تخصصى است. جهت‏گیرى عمده در وزارت علوم، تحقیقات و فناورى مربوط به علوم تجربى است. از آنجا که علوم تجربى با سازمان‏ها، مراکز و شرکت‏هاى بزرگ صنعتى مرتبط است، بودجه‏هاى زیادى در رشد آن صرف مى‏شود؛ اما در عرصه علوم انسانى نه وزارتخانه مرتبط با آن چنین اهتمام مالى دارد و نه از منابع بیرونى چندان تغذیه مى‏شود. وقتى علوم انسانى از این نظر فقیر باشد، وضع بودجه اسلامى‏سازى آن روشن مى‏شود. همین امر موجب شده است که رغبت براى تحقیق در این موضوع کاهش یابد و روند نزولى آن ادامه یابد.

    4. عدم ساماندهى نظام آموزشى بر اساس علوم انسانى اسلامى از دوره دبستان تا سطوح بالاتر: نظام آموزشى و مراکز آموزشى کشور ما در سطوح مختلف آن، کانون انتقال دیدگاه‏هایى است که در بستر تاریخى، فرهنگى و اجتماعى غرب و براى حل مشکلات خودشان شکل گرفته‏اند، نه براى نیل به اهداف جامعه اسلامى. رسیدن به اهداف اسلامى نیازمند بازنگرى جدى در نظام آموزشى دوران‏هاى مختلف آموزشى است. برخى از آموزش‏هاى اولیه در دوران دبستان و با زبان کودکانه و برخى از پایه‏هاى فکرى اسلامى‏سازى در دوران راهنمایى و دبیرستان و بخشى در دانشگاه باید عرضه شود. بیان مناسب و استمرار آن در طول دوران آموزش، به نهادینه‏سازى ارزش‏هایى منجر مى‏شود که در اسلامى‏سازى علوم انسانى ضرورى است.

    البته نوع نیاز آموزشى لازم، در دوره‏هاى مختلف تحصیلى متفاوت است. براى مثال در اواخر دبیرستان و اوایل دانشگاه لازم است که واحدهایى مانند «فلسفه علوم انسانى»، «فلسفه اسلامى» و «مبانى اندیشه غربى» در رشته‏هاى علوم انسانى در ساختارهاى آموزش افزوده شود. همچنین آموزش‏هایى درباره روش‏هاى تولید علم دینى و نظریه‏پردازى در حوزه علوم انسانى براى آنها ضرورى است. بى‏توجهى به آموزش‏هاى مقدماتى لازم، مشکلات فراوانى را براى فارغ‏التحصیلان علوم انسانى پیش‏روى ما نهاده است. ساختارهاى آموزشى و پژوهشى در مراکز مرتبط، در ارائه رشته‏هاى علوم انسانى به این مقدّمات توجه کمترى دارند و غالبا از بدو ورود دانشجو به رشته علوم انسانى و بدون آمادگى ذهنى، آنان را بر سر سفره رنگارنگ علوم انسانى غرب مى‏نشانند.

    بى‏تردید ساماندهى آموزشى براى نیل به اسلامى‏سازى علوم انسانى، افزون بر فراهم‏سازى منابع آموزشى لازم، نیازمند تربیت معلمان و استادان مناسبى نیز براى تدریس این کتب است؛ در حالى که در شرایط جارى در هر دو بُعد (مواد آموزشى و معلم) آسیب‏هاى جدى وجود دارد.

    5. عدم شناخت کافى علوم انسانى با استفاده از منابع دست اول: آثار مرتبط با علوم انسانى موجود در ایران، غالبا ترجمه‏هایى از آثار قدیمى است. ساختارهاى آموزشى مرتبط نیز در کشور ما به گونه‏اى برنامه‏ریزى نشده است که آثار جدید علوم انسانى را به سرعت ترجمه و در اختیار فرد یا کارگروه‏هاى تخصصى براى اسلامى‏سازى قرار دهد یا نیروهایى را تربیت کند که افزون بر تخصص در اسلام و علوم انسانى، به زبان خارجى مربوط به آن نیز مسلط باشند. لازم است محققان منابع جدید غربى اعم از کتب و مجلات را در اختیار داشته باشند که چنین امکانى نیز فراهم نشده است؛ در حالى که در بخش علوم طبیعى و تجربى، امکانات علمى بسیار بیشترى براى محققان فراهم است.

    6. مشکلات متعدد نظام پایان‏نامه‏ها: پایان‏نویسى در حوزه و دانشگاه متناسب با اسلامى‏سازى علوم انسانى نظام نیافته است. پایان‏نامه‏نویسى سرمایه عظیمى است که هدایت شایسته آن مى‏تواند به گام‏هاى اساسى و مقدماتى به سوى تولید نظریه در عرصه علوم انسانى اسلامى منجر شود. ساختار آموزشى مراکز علمى به گونه‏اى نیست که از این سرمایه، براى نیاز ضرورى علوم انسانى بهره‏اى درخور ببرد. آنچه غالبا مشاهده مى‏شود، سپرى کردن صورى دوران پایان‏نامه‏نویسى براى کسب نمره و اخذ مدرک است. متأسفانه پایان‏نامه‏ها در رشته‏هاى علوم انسانى ضعف بیشترى دارند.

    7. عدم تعامل منظّم فکرى بین استادان و دانشجویان علوم انسانى: اسلامى‏سازى موردنظر نیازمند روند آموزشى ویژه‏اى است که شاگردان را براى چنین هدفى تربیت کند. یکى از ویژگى‏هاى چنین نظام آموزشى، فراهم‏سازى بستر تعامل جدى میان استاد و شاگرد براى جهت‏دهى دانشجو در مسیر اسلامى‏سازى است. در مراکز علمى مرتبط با موضوع چنین تعاملى کمتر مشاهده مى‏شود. در نتیجه، خروجى این کلاس‏ها، نیروى انسانى آماده براى نظریه‏پردازى در اسلامى‏سازى نیست.

    8. فقدان کمیته‏هاى علمى سه‏ضلعى: براى هدف مورد بحث، همکارى پژوهشگران میان‏رشته‏اى، پژوهشگران متخصص علوم انسانى و پژوهشگران متخصص علوم اسلامى و علوم انسانى ضرورى است. بدون تعامل فکرى مستمر با وسعت وقت و امکانات کافى، نمى‏توان گامى بلند در مسیر اسلامى‏سازى برداشت. برگزارى چنین حلقه‏ها و کارگروه‏هاى قوى مى‏تواند به تولید فکر در این میدان بینجامد؛ در حالى که تشکیل و فعالیت چنین کمیته‏هایى به ندرت در کشور دیده مى‏شود.

    نتیجه‏گیرى

    روند اسلامى‏سازى علوم انسانى در ایران دچار آسیب‏هایى است که به رغم دغدغه‏هاى گوناگون و عزم‏هاى موجود براى نیل به این هدف، همچنان گام‏هاى اولیه را طى مى‏کند.

    تولیدات علمى کشور ما در عرصه علوم انسانى، فاقد روش‏شناسى مناسب است؛ غالبا روش تحقیق به روش تجربى محدود شده و در نگاه رایج نتایج آنها، عینى و قطعى تلقّى مى‏شود.

    در علوم انسانى جارى، سطحى‏نگرى به جاى اجتهادگرایى حاکم است. نیروى انسانى محقق در علوم انسانى، جسارت علمى لازم براى ورود در عرصه‏هاى جدید علمى را ندارد و روحیه غالب بر آنها حاشیه‏زنى و تقلیدمحورى به جاى فرضیه‏سازى و نظریه‏پردازى است. همچنین مشاهده مى‏شود که روحیه مقدس جهادى و انگیزه معنوى در این مسیر، در حال کاهش است.

    ساختارهاى آموزشى کشور در حوزه و دانشگاه نیز اهتمام لازم را از خود نشان نمى‏دهند و به جاى کلان‏نگرى، نگاهى خرد به مسئله دارند. مراکز تأمین‏کننده منابع مالى دانشگاه‏ها، بودجه لازم را در مقایسه با رشته‏هاى علوم تجربى، در اختیار علوم انسانى قرار نمى‏دهند؛ حتى همین بودجه و امکانات موجود نیز بیشتر در انحصار صاحبان مدرک و شهرت است. مشکل بالاتر اینکه، نظام آموزشى براى تحقق و گسترش علوم انسانى اسلامى و کاربردى کردن آن ساماندهى نشده است.

    بیان آسیب‏ها نه براى دمیدن روح یأس در کالبد جامعه علمى، بلکه به هدف برجسته‏نمایى خلأها براى ارتقاى بهره‏ورى از مجموعه‏هاى فکرى است. باید در کنار بیان آسیب‏ها، راه‏کارها نیز عرضه شود که امید الهى داریم نگارش آن در مجالى دیگر انجام شود. مى‏توان گفت که بخش عمده آسیب‏ها، در درون خود به راه‏کارها نیز اشاره دارد؛ گرچه تبیین آنها بحث مستقلى مى‏طلبد.

    ··· منابع

    ـ مصباح، محمدتقى، جستارهایى در فلسفه علوم انسانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1389.

    ـ دلتاى، ویلهلم، مقدمه بر علوم انسانى، ترجمه منوچهر صانعى دره‏بیدى، تهران، ققنوس، 1388.

    ـ حسین‏نژاد محمدآبادى، حمید، «رابطه علم با فرهنگ و تمدن اسلامى از دیدگاه شهید مطهّر»، اندیشه حوزه، ش 60، مهر و آبان 1385.

    ـ حدّادعادل، غلامعلى، «بدون علوم انسانى اسلامى به تمدن مستقل نمى‏رسیم»، پویا، ش 16.

    ـ خورسندى طاسکوه، على، علوم انسانى و ماهیت تمدن‏سازى آن، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگى و اجتماعى، 1388.

    ـ خندان، على‏اصغر، درآمدى بر علوم انسانى اسلامى، تهران، دانشکده امام صادق علیه‏السلام، 1388.

    ـ معاونت پژوهشى دفتر تبلیغات اسلامى، آیینه اندیشه، ش 13ـ16 1388ـ1389.

    Lindbeck, George A, The Nature of Doctrine, Religion and Theology in a Postliberal Age, Philadelphia, Westminster, 1984.


    * دانشیار مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. دریافت: 20/6/90 ـ پذیرش: 29/7/90.

    sajedi@qabas.net


    1ـ آیینه اندیشه، ش 13ـ16 1388ـ1389.

    2ـ حتى اگر در علوم انسانى از صدق هم سخن به میان مى‏آید، غالبا منظور از آن انطباق با واقع نیست، بلکه دیدگاه‏هاى نسبى‏گرا، انسجام‏گرا یا پراگماتیسم مطرح است.

    3ـ ر.ک: غلامعباس توسلى، نظریه‏هاى جامعه‏شناسى، ص 216ـ219.

    4. The Nature of Doctrine.

    5. George A. Lindbeek, The Nature of Doctrine, p. 134.

    6ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، جستارهایى در فلسفه علوم انسانى، ص 83ـ87؛ ویلهلم دیلتاى، مقدمه بر علوم انسانى، ترجمه منوچهر صانعى دره‏بیدى، دفتر ششم.

    7ـ ر.ک: حمید حسین‏نژاد محمدآبادى، «رابطه علم با فرهنگ و تمدن اسلامى از دیدگاه شهید مطهّرى»، اندیشه حوزه، ش 60؛ غلامعلى حدّادعادل، «بدون علوم انسانى اسلامى به تمدن مستقل نمى‏رسیم»، پویا، ش 16؛ على خورسندى طاسکوه، علوم انسانى و ماهیت تمدن‏سازى آن، فصل علوم انسانى و تمدن‏سازى دینى.

    8ـ ر.ک: على‏اصغر خندان، درآمدى بر علوم انسانى اسلامى، بخش دوم.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ساجدی، ابوالفضل.(1390) اسلامى‌ ‏سازى علوم انسانى؛ آسیب ‏‌شناسى. فصلنامه معرفت، 20(8)، 61-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابوالفضل ساجدی."اسلامى‌ ‏سازى علوم انسانى؛ آسیب ‏‌شناسى". فصلنامه معرفت، 20، 8، 1390، 61-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ساجدی، ابوالفضل.(1390) 'اسلامى‌ ‏سازى علوم انسانى؛ آسیب ‏‌شناسى'، فصلنامه معرفت، 20(8), pp. 61-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ساجدی، ابوالفضل. اسلامى‌ ‏سازى علوم انسانى؛ آسیب ‏‌شناسى. معرفت، 20, 1390؛ 20(8): 61-