سنّت آزمايش در منظومه هستى از منظر قرآن
سنّت آزمايش در منظومه هستي از منظر قرآن
(فلسفه، تحوّل و رابطه با ساير سنّتها)
جواد سليماني1
چكيده
هر يك از سنن الهي حاكم بر تاريخ، براساس حكمت خاصي در نظام هستي قرار داده شده است و ارتباط حسابشده و هماهنگي با ساير سنن الهي حاكم بر تاريخ دارد، كه تحقيق درباره آن بينش انسان را در باب تطوّرات جامعه و تاريخ عمق ميبخشد. اين مقاله با رويكرد نظري و با روش مطالعه اسنادي، و با هدف بررسي حكمت استقرار، فرآيند تطوّر و روابط سنّت آزمايش ـ يكي از سنّتهاي الهي حاكم بر تاريخ ـ با ساير قوانين الهي حاكم بر جامعه و تاريخ از منظر قرآن كريم تدوين يافته است. بررسي نوع ارتباط سنّت مذكور با سنّتهايي از قبيل تداول قدرت، تزيين نعمتهاي دنيوي، بعثت پيامبران، تنازع، وجود تفاوتها، مسئوليت، امهال، مكر، استدراج و تقدير رزق از نكات تازه اين مقاله به شمار ميرود. تدبّر در آيات و ديدگاههاي مفسّران قرآن، مهمترين مددكار ما در اين مقاله به شمار ميآيد.
كليدواژهها : قرآن، سنّتهاي الهي، آزمايش، امتحان، روابط سنن الهي.
مقدّمه
قانونمندي تاريخ از اصولي است كه با مطالعه اوليه قرآن مجيد به روشني ثابت ميشود؛ زيرا اين كتاب آسماني در موارد متعدد اموري را به عنوان سنّتهاي الهي در جامعه و تاريخ مطرح ميكند و صراحتآ از آنها با عنوان سنّت ياد ميفرمايد.2 قرآن مجيد از اين دسته از قوانين با تعبير «سنّت اللّه» ياد كرده و آنها را تغييرناپذير و غيرقابل استثنا معرفي كرده است: (فَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلا) (فاطر: 43)؛ هرگز براي سنّت خدا تبديلي نخواهي يافت و هرگز براي سنّت الهي تغييري نمييابي.
لفظ «سنّت» در لغت، معادل «سيره» است.3
سنّت يعني روش و شيوه واحدي كه همواره جريان دارد. «سنّت الهي» قوانيني است كه نظام جهان بر اساس آن اداره ميشود يا روشهايي است كه خداي متعال امور عالم و آدم را بر پايه آنها تدبير و اداره ميكند.4
قرآن، سنن الهي را گاه به خداوند و گاه به انسانها نسبت ميدهد؛ مانند: «سنّة اللّه»5 و «سنّة الاوّلين»6 (سنّت پيشينيان)، (سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِن رُّسُلِنَا) (اسراء: 77) (سنّت پيامبران الهي قبل از تو) و (سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ)(نساء: 26) (سنّتهاي گذشتگان). و اين بدين دليل است كه يك سنّت واحد ميتواند به جهت نسبتش با فاعل، به خداي متعال اضافه شود و از لحاظ نسبتش به قابل، به انسانها اضافه گردد.
در قرآن مجيد سنّتهاي الهي زيادي مطرح گرديده كه برخي از آنها مربوط به زندگي اخروي و برخي ديگر مربوط به دنياست. سنّتهاي دنيوي نيز به دو دسته، مختص رفتارهاي فردي و غير آن (كه شامل سنّتهاي اجتماعي و فردي ـ اجتماعي ميشود) تقسيم ميشود. اين نوشته تنها از قسم دوم از سنّتهاي دنيوي، يعني همان سنّتهاي حاكم بر اجتماع و تاريخ بحث ميكند. سنّتهاي الهي حاكم بر جامعه و تاريخ نيز به دو قسم مطلق و مقيد تقسيم ميشوند.
سنّتهاي الهي مطلق، برخلاف سنّتهاي مقيّد، سنّتهايي است كه تحقق آنها بسته به نوع انتخاب و انگيزههاي انسانها نيست، بلكه خداوند در آغاز خلقتِ انسانها اين سنن را در نظام هستي مقرّر فرموده است. به دليل آنكه قرب به خداي متعال از اهداف خلقت انسانهاست كه بايد از طريق اعمال اختياري خود به آن برسند، خداوند سنّتهاي مطلقي را براي تحقق اين اهداف و نزديكتر كردن انسانها به آنها قرار داده كه يكي از اصليترين آنها سنّت آزمايش است.7
اگر در عالم سنّتي به نام آزمايش وجود نداشت، زمينه انتخاب حق و باطل فراهم نميآمد تا از اين رهگذر، انسانهايي كه راه حق را برميگزينند و از خدا و اولياي او پيروي ميكنند، به مقام قرب الهي يا كسب رضاي الهي نايل آيند.
قرآن چهار واژه ابتلاء، فتنه، امتحان و تمحيص را در معناي آزمايش به كار برده است. مفهوم «بلا» در لغت به دو معناي حقيقي امتحان يا آزمايش و فرسودگي يا كهنه شدن به كار ميرود. اين ماده سي و شش بار در قرآن مجيد به كار رفته است كه در يك مورد به معناي آشكار شدن8 و در مورد ديگر به معناي انتقال و تحوّل از گونهاي به گونه ديگر و از حالي به حال ديگر9 به كار رفته، كه هر دو معنا را ميتوان از لوازم آزمايش به شمار آورد، ولي در ساير موارد به معناي آزمايش استعمال شده است.
براي واژه «فتنه» يازده معنا ثبت شده است كه عبارتند از: اختلاف مردم در عقايد و آرا و آنچه كه موجب جنگ ميشود، آزمايش، گرفتاري، عبرت گرفتن، سختي، عذاب، بيماري، ديوانگي، كفر و گمراهي، رسوايي، مال و فرزندان.10
واژه «فتنه» با مفاهيم متعددي در لغت و قرآن به كار رفته است، ولي به دليل آنكه در بسياري از موارد، معاني متعدد يك لغت، مشتقات يك اصل و ماده واحد معنايي هستند، برخي از لغويان، آزمايش و امتحان را معناي اصلي آن دانستهاند.11 و ساير معاني، مجازي به شمار ميآيند.12
واژه «امتحان» در لغت به دو معناي آزمايش كردن و خالص كردن آمده است.13 اين ماده دو بار در قرآن
كريم ذكر شده است؛ يك بار با صيغه «امتحن» و بار ديگر با صيغه «امتحنوهنّ»، كه در يك مورد به معناي آزمايش كردن و در مورد ديگر به معناي خالص كردن يا عادت دادن يا مهذّب كردن است. معناي دوم از لوازم امتحان مؤمنان است.
ماده «تمحيص» تنها دوبار در قرآن مجيد آمده است و هر دو بار به معناي آزمايش و امتحان و با صيغه «ليمحّص» ذكر شده است.14
با مراجعه به قرآن مجيد معلوم ميشود يك دسته از سنّتهاي الهي بر ساحت حيات انساني حاكم است كه جنبه اجتماعي دارد. نظم حاكم بر حركت تاريخ و حكمت الهي حاكي از اين است كه اين سنّتها با يكديگر هماهنگ بوده و مناسبات حساب شدهاي دارند؛ يعني در زمان و مكان خاص و بعد از تحقق مقدماتشان جريان مييابند. مقصود از منظومه هستي در اين مقاله، نظم موجود در روابط بين سنن الهي در جامعه و تاريخ است. در اين مقاله، سنّت آزمايش در اين منظومه هستي را بررسي ميكنيم.
شايان ذكر است پيشتر در دو كتاب سنّتهاي اجتماعي الهي در قرآن تأليف احمد مرادخاني و سنّتهاي اجتماعي در قرآن كريم اثر احمدحامد مقدّم، بحث ارتباط بين سنن الهي حاكم بر جامعه و تاريخ به صورت مختصر مورد توجه قرار گرفته است كه نقد و بررسي آنان مجال وسيعتري ميطلبد.
حكمت وضع سنّت آزمايش در جهان
قرآن مجيد براي سنّت آزمايش اهدافي بيان ميكند كه برخي از آنها عبارتند از: آشكار شدن باطن انسانها،15 بازگشت به سوي خدا،16 آشكار نمودن برترين انسانها،17 سنجش شكر افراد نسبت به نعمتهاي الهي،18 معين كردن خائفان از خدا،19 مشخص شدن مجاهدان و صابران.20
كاركردها و اهداف اين سنّت، نشانگر اين حقيقت است كه آزمايش جايگاه ويژهاي در نظام خلقت دارد. سنّت آزمايش در منظومه قوانين حاكم بر جهان، نقش امتحان در نظام آموزشي را ايفا ميكند. از اينرو، در برخي از آيات قرآن مجيد، سنّت آزمايش به عنوان هدف خلقت مطرح گرديده است : (وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَي الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا)(هود: 7)؛ اوست كه آسمان و زمين را در شش روز خلق كرد، در حالي كه مقرّ فرماندهي او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما بهترين عمل را انجام ميدهد.
(الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا)(ملك: 2)؛ خدايي كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما بندگان را بيازمايد كه كدام نيكوكارتر (و خلوص عملش بيشتر) است.
طبق اين آيات، هدف خلقتِ آسمان، زمين، مرگ و زندگي آزمودن بندگان است، به گونهاي كه اگر آزمودن را از صفحه روزگار محو كنيم، زندگي بيمعنا خواهد شد و خلق آسمان و زمين لغو خواهد بود. البته بايد توجه داشت هدف نهايي آفرينش، همان تكامل انسان در سايه قرب الهي است؛ چراكه خداوند ميفرمايد: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) (ذاريات: 56) (جن و انسان خلق نشدهاند، جز براي اينكه عبادت كنند)، ولي همواره در افعال انساني و الهي، آنجا كه به امور مادي بازميگردد، نيل به هدف نهايي يا اصلي در گرو مقدماتي است و يكي از آن اهداف مياني و مقدماتي براي كمال انسان، سريان سنّت آزمايش است؛ زيرا «آزمايش» در جايي مطرح ميشود كه موجود مختاري وجود داشته باشد و ابزارهايي براي سر دو راهي قرار گرفتن اين موجود مختار مهيا باشد. خداوند، جهان را به زيورهاي جذّاب آراست و انسان مختار را خلق كرد تا از اين رهگذر، زمينه آزمايش و اختيار انسان پديد آمده و بستر تكامل (يعني قرب الهي) كه هدف نهايي خلقت است فراهم گردد.
بنابراين، خلقت عالم مادّه، مقدّمه خلقت زينتهاي مادي و خلقت آنها مقدّمه خلقت موجود مختاري به نام انسان و خلقت انسان، مقدمه آزمايش و آزمايش، زمينهساز هدف نهايي تكامل انسان است.21
تحوّل و تطوّر سنّت آزمايش
نكته ديگري كه در سنّت آزمايش حايز اهميت است، دگرگوني و تحوّلي است كه به مرور زمان و در پرتو تكامل فكري و روحي جوامع انساني، در نحوه آزمايش رخ ميدهد. هر قدر استعداد جوامع انساني در طول تاريخ افزايش يافته و ظرفيت دريافت معارف بالاتر و عمل به آنها را پيدا كرده است، خداوند متعال دين كاملتري به آنها اعطا فرموده و آنان را به امور سنگينتر و نويني آزموده است. علّامه طباطبائي ذيل آيه شريفه چهل و هشتم سوره «مائده» به اين حقيقت اشاره ميكند، ايشان در تفسير آيه (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجآ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـكِن لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم)؛ ما براي هر كدام از شما، آيين و طريقه روشني قرار دادهايم و اگر خدا ميخواست، همه شما را امت واحدي قرار ميداد، ولي خدا ميخواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد.
ميفرمايند: مقصود از «شرعه و منهاج» در اين آيه، شريعت و طريق است و مقصود از «أمة واحده» نيز شريعت واحد است؛ زيرا تفاوت در آمادگي روحي و فكري مردمان موجب تعدّد شرايع و لزوم آزمايش جديد ميشود، و اگر اختلاف در زبان و رنگ و محل زندگي مقصود بود، لازمهاش اين بود كه خداوند شرايع گوناگوني را در زمان واحد، به حسب مناطق گوناگون و براي زبانها و رنگهاي متفاوت قرار دهد، در حالي كه چنين نكرد.
به ديگر سخن، رشد استعداد انسان در درك حقايق ديني موجب نزول دين كاملتر از گذشته گرديد و مسئوليت بيشتري را براي بشر به بار آورد و زمينه تحمل تكاليف بيشتري را فراهم نمود. بدينسان با آمدن دين كاملتر، صحنههاي امتحان جديدي تحقق يافت كه متناسب با رشد فكري و معرفتي جامعه بشري بود.22
انواع آزمايش
1. خاص و عام
مجموع آيات مربوط به سنّت آزمايش نشان ميدهد، بعضي از آزمايشهاي الهي مخصوص فرد يا گروه خاصي است، ولي برخي ديگر جنبه عمومي دارد؛ يعني همه انسانها در معرض آن قرار دارند.
براي مثال، آزمايش حضرت ابراهيم † به آتش نمرود، يا حضرت نوح † به انكار درازمدت امتش و يا آزموده شدن قارون به سلطه بر گنجهاي عالم، مصاديقي از آزمونهاي خاص و فردي به شمار ميآيند، ولي آزموده شدن انسانها به ترس، گرسنگي، كاستي مال، فرزند و يا آزمايش مردم به پيامبران و اديان، مصاديق آزمونهاي عام و همگاني به شمار ميآيند.
شايد بتوان گفت آياتي كه آزمايش برخي از پيامبران را به طور خاص مطرح ميكنند، ناظر به آزمايشهاي خاص هستند، ولي آياتي كه از آزموده شدن «ناس»، سخن ميگويند، ناظر به آزمايشهاي عام هستند. مثلا، در قرآن آمده است: (وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ) (ص: 34) و يا درباره حضرت ابراهيم † ميفرمايد: (وَفَتَنَّاکَ فُتُونآ) (طه: 40) و در جاي ديگر آمده است: (وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ) (بقره : 124)، يا برخي آزمايشها را به مؤمنان نسبت ميدهد؛ مانند اينكه خداوند يكي از اهداف پيروز كردن مسلمانان در جنگ بدر را آزمودن مؤمنان به نعمت پيروزي ميشمارد و ميفرمايد: (وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ.) (انفال: 17).
ولي برخي آيات ناظر به آزمايشهاي همگاني است؛ مانند: (وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ) (انفال: 28)؛ همانا اموال و فرزندانتان وسيله آزمايش هستند. علاقه به مال و فرزند، مخصوص يك عدّه و گروه خاصي نيست، همه مردم (اعم از كافر و مسلمان) به مال و فرزند علاقه دارند.
(فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ) (زمر: 49)؛ آري، آدمي چون رنج و دردي به او رسد ما را به دعا ميخواند و باز چون ]آن رنج و عذاب را برداشتيم و [نعمت و دولت به او داديم، گويد: اين نعمت ]به استحقاق[ نصيب من گرديد؛ ]چنين نيست[، بلكه آن امتحان وي است، اما بيشتر مردم آگاه نيستند؛ يعني همه انسانها در معرض آزمايش به نعمتها هستند.
القائات شيطان امر ديگري است كه همه انسانها در معرض آزمايش به آن قرار دارند: (لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ...) (حج: 53)؛ تا خدا به آن القائات شيطان كساني را كه دلهايشان مبتلا به مرض نقاق و شك يا كفر و قساوت است، بيازمايد (و باطن آنها را پديدار سازد.)
2. نيك و بد
آزمونهاي الهي، گاه در لباس نيكي و زيبايي است و گاه در لباس بدي و زشتي؛ يعني متعلق آزمايش الهي گاهي يك امر مصيبتبار و محنتزاست و گاهي يك امر دلانگيز و گوارا. قرآن با عناويني همچون «خير و شر» و «حسنات و سيئات» به اين حقيقت اشاره ميكند. به آياتي كه در ذيل آمده است توجه كنيد:
1. (وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ) (انبياء: 35)؛ شما را با خوبيها و بديها ميآزماييم و سرانجام به سوي ما بازگردانده ميشويد.
از اين آيه پيداست كه گاه مورد آزمايش يك خيري است كه خداوند به آدمي ميرساند و گاه يك امر بد. برخي از مفسّران اموري همچون سلامتي، توانگري مالي را مصداق خير و اموري همچون بيماري و فقر را مصداق شرّ معرفي كردهاند. برخي از زهّاد «شرّ» را بر غلبه هواي نفس بر انسان و «خير» را بر عصمت از گناهان تطبيق كردهاند، ولي ابن عباس فقر و غنا و سختي و راحتي را مصاديق شر و خير دانسته است. از اينرو، نقل شده است هنگام بيماري اميرالمؤمنين †، برخي از دوستانش به عيادت آن حضرت رفتند و احوالش را پرسوجو كردند. حضرت در جوابشان فرمودند: «بشرّ»؛ به شر مبتلا شدهام و در توجيه پاسخ خود به همين آيه شريفه استناد فرمودند.23
2. (وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ) (اعراف: 168)؛ و ما ]بنياسرائيل[ را به نيكيها و بديها آزموديم تا شايد بازگردند.
مورد آزمايش در اين آيه «حسنات و سيئات» است و برخي از مفسّران، حسنات را به راحتي و آسايش در زندگي و گشايش رزق تفسير كرده و سيئات را به سختي در زندگي و مصيبت مالي و جاني تفسير نمودهاند.24
3. (وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنآ) (انفال: 17)؛ و خدا ميخواست مؤمنان را به اين وسيله امتحان خوبي كند.
اين آيه شريفه پيروزي مسلمانان در جنگ بدر را يك «بلاي حسن» (آزمايش نيك) ميخواند.
3. آسان و دشوار
همه آزمونهاي الهي در يك سطح و مرتبه نيست، برخي نسبت به برخي ديگر آسانتر يا دشوارتر است. براي مثال، بنياسرائيل نسبت به ساير اقوام به سختيها و راحتيهاي بزرگي آزموده شدند. خداوند از مصائبي كه فرعون به آنها روا ميداشت، از قبيل كشتن فرزندانشان و به اسارت گرفتن زنانشان، با عنوان «بلاي عظيم» ياد ميكند و درباره نعمتهاي ويژهاي كه به آنها عطا فرموده، ميفرمايد : (يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي الْعَالَمِينَ)(بقره: 47و122)؛ نعمتي را كه به شما عطا كردهام، به ياد آوريد و ]به ياد آوريد كه[ شما را بر جهانيان برتري بخشيدهام. و يا ميفرمايد: (وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَي الْعَالَمِينَ)(جاثيه: 16)؛ ما بنياسرائيل را كتاب ]آسماني[ و حكومت و نبوت بخشيديم و از روزيهاي پاكيزه به آنها عطا كرديم و آنان را بر جهانيان ]مردم عصر خويش[ برتري بخشيديم.
4. آشكار و غيرآشكار
برخي از امتحانها به دليل فوقالعاده بودن و يا دشواريشان نسبت به ساير آزمونهاي الهي، در آشكار كردن حدوث، بقا يا ميزان صدق ايمان انسانها تأثير بيشتري دارند. از اينرو، قرآن آنها را آزمايش «مبين» خوانده است.25
به عنوان نمونه، قرآن مجيد ماجراي ذبح حضرت اسماعيل † توسط حضرت ابراهيم † را يك امتحان آشكار ميشمارد؛26 زيرا به قدري دشوار بوده كه موفقيت در آن حاكي از قوت ايمان و صداقت حضرت ابراهيم † در دينداري است.27
در جاي ديگر، معجزاتي را كه براي بنياسرائيل رخ داده «بلاء مبين» خوانده و ميفرمايد: (وَآتَيْنَاهُم مِّنَ الْآيَاتِ مَا فِيهِ بَلَاء مُبِينٌ) (دخان: 33)؛ و آياتي ]از قدرت خويش[ را به آنها ]بنياسرائيل[ دادهايم كه آزمايش آشكاري در آن بود.
يعني نزول نعمتهايي مانند مَنّ و سَلوي، سايه افكندن كوه بر سر بنياسرائيل در بيابان سينا و وادي تيه و شكافته شدن رود نيل و نجات يافتنشان از لشكر فرعون، نشانهها و نعمتهاي بزرگي به شمار ميآمد كه بر آنان نازل گرديد، ولي همانگونه كه گفته شد، نعمتهاي بزرگ الهي نيز مانند نقمتهاي بزرگ، ابزار آزمايشهاي دشوار هستند كه موفقيت در آنها از مرتبه بالاي ايمان انسان حكايت ميكند. نعمتهاي بزرگ، شكر و سپاس عملي در خوري را ميطلبد، در حالي كه در بسياري از موارد انسان را دچار أنانيت، خودبيني و غرور ميكند. از اينرو، پيروزي در اين امتحانها معرفت بالا و ايمان راسخ انسان را آشكار ميكند.
سنّتهاي مرتبط با سنّت آزمايش
1. سنّتهاي بسترساز سنّت آزمايش
سنّت آزمايش داراي ابعاد چهارگانه آزمايشكننده، آزمايششونده، موضوع يا متعلق آزمايش و سنّتهاي زمينهساز آزمايش است. خداوند متعال بُعد نخست و انسانْ بُعد دوم را تشكيل ميدهند و بُعد سوم (موضوع يا موارد آزمايش) ميتواند هر امري از امور مادي و معنوي باشد كه در قرآن مجيد از آنها نام برده شده است، اما بُعد چهارم، يعني سنّتهاي بسترسازِ سريانِ سنّت آزمايش، يكي از بحثهاي مهم فلسفه نظري تاريخ است كه تحت عنوان «قوانين حاكم بر تاريخ» از آن بحث ميشود. اكنون در پرتو آيات مباركه قرآن، آنها را مورد بررسي قرار ميدهيم.
الف. سنّت تداول قدرت
يكي از سنّتهاي الهي در تاريخ، سنّت تداول قدرت و گردش سلطه است. براساس اين، همواره روزگاري اهل حق بر اهل باطل مسلط ميشوند و روزگار ديگر اهل باطل بر اهل حق؛ هيچگاه هر يك از دو گروه مؤمن يا كافر بر ديگري سيطره مستمر نمييابد. قرآن مجيد يكي از رازهاي اين سنّت را آزمودن مردم به يكديگر ميشمارد و ميفرمايد: (إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ وَلِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ) (آلعمران: 140ـ141)؛ اگر به شما آسيبي رسيده آن قوم را آسيبي مثل آن رسيده، اين پيروزيها ]و دولتها و حكومتها[ را در ميان مردم ميگردانيم تا خداي متعال كساني را كه ايمان دارند معلوم نمايد و از شما گواهاني بگيرد و خداي متعال ستمگران را دوست ندارد و تا خداي متعال كساني را كه ايمان آوردهاند پاك و جدا كند و كافران را نابود سازد.
مقصود از «أيّام» در آيه نخست، حكومت و سلطنت و اقتدار است و مراد از «مداوله» دست به دست گرداندن است. «تمحيص» به معناي تخليص و خالص كردن اندك اندك مؤمنان از شائبه كفر و نفاق و فسق است. عبارت «نداولها بين النّاس» حاكي از اين است كه اين سنّت تنها در ميان جامعه مؤمنان سريان ندارد، بلكه در ميان جامعه بشري جريان دارد.
بنابراين، طبق مفاد آيه، سنّت تداول قدرت، زمينهساز سنّت امتحان مؤمنان است؛ امتحاني كه موجب ظهور ايمان آنان و جداسازيشان از كفّار و خلوصشان ميشود.28
ب. سنّت تزيين نعمتهاي دنيوي
خداوند انسان را با دو گرايش متضاد آفريده و در كنار گرايش به امور معنوي كه موجب كمال حقيقي انسان ميشود، برخي نعمتهاي مادي و دنيوي29 را محبوبِ دلِ آدمي قرار داده است. همين امر زمينهساز امتحان بشر است؛ زيرا در برخي موارد بين دو گرايش معنوي و مادي تعارض رخ ميدهد، به گونهاي كه انسان براي نيل به يك كمال معنوي بايد از برخي مشتهيات مادي درگذرد. خداوند در قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره كرده است: (إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا) (كهف : 7)؛ ما آنچه را روي زمين است زينت آن قرار داديم تا آنها را بيازماييم كه كدامشان بهتر عمل ميكنند.
تعبير «ما عليالارض» استعاره است از همه نعمتها و جلوههايي كه خداوند در دنيا قرار داده و آنها را محبوب دل انسانها قرار داده است. از اينرو، مفسّران اموري همچون مال، فرزند، مقام و زيورآلات را كه نفس انسان بدان تعلق پيدا ميكند، مصداق زينت زمين شمردهاند.
نكته ديگر اينكه شايد در نظر بدوي چنين پنداشته شود كه ضمير «لها» به «الأرض» برميگردد نه به انسانها، در نتيجه نبايد گفت: خداوند آنچه را كه روي زمين است براي اهل زمين زينت داده، بلكه براي خود زمين زينت قرار داده است، ولي با دقت معلوم ميشود كه اساسآ زيبايي و زيور بودن فقط براي انسانها كه قوه احساس و درك زشتي و زيبايي را دارند، معنا مييابد، وگرنه خود زمين شعوري ندارد تا زيبايي خود را درك كند. بنابراين، بايد گفت : گرچه ضمير «لها» به «الأرض» بازميگردد، ولي به دليل اينكه درك زينت براي جمادات بيمعناست و از سوي ديگر در ادامه آيه شريفه، علت زينت دادن برخي اشيا بر زمين، آزمايش انسانها و شناخت بهترين عملكننده معرفي شده است، معلوم ميشود ضمير «لها» با تقديرْ به «أهل الأرض» بازميگردد و مقصود اين است كه خداوند آنچه را كه بر روي زمين قرار داده است، براي اهالي آن زينت داده است.
طبق اين آيه، زيور و زيباييهاي دنيا براي اين است كه معلوم شود چه كسي بهترين عمل را انجام ميدهد نه بيشترين عمل را. بنابراين، سنّت تزيين نعمتهاي مادي و دنيوي يكي از بسترهاي سريان سنّت آزمايش به شمار ميآيد.30
ج. سنّت برانگيختن پيامبران
تكامل اختياري انسانها كه هدف آزمايش الهي است زماني مفهوم پيدا ميكند كه براي تكامل برنامه معين و مشخصي وجود داشته باشد. اين برنامه همان چيزي است كه انبياي الهي و رسولان آسماني براي مردم ميآورند و مردم به اطاعت يا عصيان از آن دستورات آزموده ميشوند. بنابراين، ارسال رُسُل يكي از سنّتهاي بسترساز سنّت آزمايش است. از اينرو، در قرآن مجيد سنّت آزمايش در كنار سنّت ارسال رسل مطرح گرديده است : (وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ) (دخان: 17)؛ ما پيش از اينها قوم فرعون را آزموديم و رسول بزرگواري به سراغشان آمد.
اين آيه نشان ميدهد پس از آمدن حضرت موسي† قوم فرعون به آن حضرت آزمايش شدند. آنان كه به آن حضرت ايمان آورده و از او اطاعت نمودند در اين آزمون موفق گرديدند، ولي كساني كه از دستورات آن حضرت سرباز زدند در اين امتحان مردود شدند. بنابراين، سياق آيه مزبور نشانگر اين است كه آزمايش الهي پس از ابلاغ دعوت پيامبران صورت ميگيرد؛ يعني اقبال و ادبار مردم به دعوت پيامبران، وسيله آزمايش الهي است.31
د. سنّت اختلاف و نزاع
خداوند در آيات متعددي از قرآن كريم از نزاع بين حق و باطل سخن به ميان آورده است. وقتي اين آيات با تدبّر مورد مطالعه قرار گيرد نشانگر آن است كه يكي از سنّتهاي الهي در تاريخ، نزاع مستمر ميان حق و باطل به شمار ميآيد؛ زيرا بدون وجود حق و باطل زمينه تكامل اختياري انسان كه هدف آن قرب الهي است محقق نخواهد شد و تا زماني كه حق و باطل هست نزاع ميان آن دو نيز وجود دارد؛ چراكه حق و باطل در ذات خود نافي يكديگر هستند، بنابراين، نزاع مستمري بين اهل حق و اهل باطل در تاريخ وجود داشته و خواهد داشت. و نزاع ميان آن دو گروه بسترساز سنّت آزمايش است؛ زيرا در ظرف اين نزاع و درگيري دو هدف سنّت آزمايش يعني تمييز اهل حق و اهل باطل و خالص شدن ايمان مؤمنان از شائبه ترديد و نفاق و شرك خفي محقق ميشود.
در بستر اختلاف ميان اهل حق و اهل باطل، دلهاي متمايل به حقْ زودتر حق را پيدا ميكنند و دلهاي بيمار به سوي باطل گرايش پيدا ميكنند و بدين وسيله مردم آزموده ميشوند و ماهيت دروني افراد آشكار ميشود. علاوه بر اين، كساني كه از برخي مراتب ايمان برخودار بوده، ولي ميل به باطل نيز در دلهايشان زنده است در برخورد با مسائل اختلافي (مسائلي كه در آنها حق و باطل به طور شفاف از هم جدا نشدهاند) دچار تضاد دروني ميشوند؛ از يكسو، ايمان به حق آنها را به حمايت از حق ميخواند و از سوي ديگر، ميل به باطل آنان را به طرفداري از باطل دعوت ميكند. اينان اگر با خود مجاهده نمايند و ناخالصيهاي خود را برطرف كنند ايمانشان خالص ميشود و بدينوسيله، يكي ديگر از اهداف آزمايش كه همان خالص كردن ايمانهاست محقق ميشود. بنابراين، در اثر اختلافات، دو هدف سنّت آزمايش، يعني تمييز اهل حق از اهل باطل و تمحيص يا تخليص ايمانِ مؤمنان تحقق مييابد. قرآن مجيد در اين مورد چنين ميفرمايد: (وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّي إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ وَعَصَيْتُم مَن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مِن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مِن يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ...) (آلعمران: 152)؛ خداوند، وعده خود را به شما ]درباره پيروزي بر دشمن در اُحد [تحقق بخشيد، در آن هنگام ]كه در آغاز جنگ[ دشمنان را به فرمان او به قتل ميرسانديد ]و اين پيروزي ادامه داشت[ تا اينكه سست شديد و بر ]سر رها كردن سنگرها[ در كار خود به نزاع پرداختيد و پس از آنكه آنچه را دوست ميداشتيد ]از غلبه بر دشمن [به شما نشان داد، نافرماني كرديد. بعضي از شما، خواهان دنيا بودند و بعضي خواهان آخرت. سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت ]و پيروزي شما به شكست انجاميد [تا شما را آزمايش كند.
علّامه طباطبائي نزاع و اختلاف مذكور در آيه مزبور را موجب امتحانِ مسلمانان در جنگ احد دانسته و ميفرمايند: «خلاصه اينكه بعد از تحقق اختلاف ميان شما، خدا شما را امتحان كرده و ايمان و صبرتان را در راه خدا ميآزمايد؛ زيرا اختلاف در دلها، قويترين عامل مقتضي گسترش آزمايش است، تا بدين وسيله مؤمن از منافق و مؤمن پايبند به ايمان و ثابتقدم و داراي عزم راسخ، از انسان مُلوَّنِ سريعالزوال بازشناسي شود.»32
ه . سنّت وجود تفاوتها
تفاوت سطح و رتبه مردم در برخورداري از تنعّمات، از حقايقي است كه خداوند آن را به خود نسبت ميدهد. تداوم اين روند در اجتماع انساني نشان ميدهد كه اين امر يك سنّت مستمر الهي است. با سريان اين سنّت، برخورداران به انجام وظايف ناشي از برخورداري آزموده و محرومان به صبر، بردباري، عدم فراموشي شكر و سپاسگزاري، امتحان ميشوند. خداوند متعال به اين سنّت تصريح كرده و حكمت وضع آن را آزمايش انسانها شمرده است : (وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ) (انعام: 165)؛ درجات بعضي از شما را بالاتر از بعضي ديگر قرار داد، تا شما را به وسيله آنچه در اختيارتان قرار داده بيازمايد.
گفتني است مقصود از ترفيع درجات، ترفيع در قدرت و مال، استعدادهاي روحي، جسمي و فكري، بزرگي و كوچكي سن، قوت و ضعف، جنسيت (مرد يا زن بودن)، فقر و غنا، رياست و مرئوسيت، علم و جهل و امثال اين امور است.33
2. ساير سنّت هاي مرتبط با سنّت آزمايش
ميدانيم قوانين و سنن الهي حاكم بر تاريخ، در يك دستگاه منظم و در ارتباط با يكديگر عمل ميكنند؛ زيرا از يك فاعل حكيم و قادر مطلق سرچشمه ميگيرند. البته اين امكان وجود دارد كه يك سنّت تحت حاكميت سنّت ديگري قرار گيرد و تا زماني كه شروط لازم براي يك سنّت حاكم برقرار است سنّت محكوم سريان پيدا نكند، ولي اين معرف نوعي هماهنگي و ارتباط منظّم است، نه بينظمي و ناسازگاري؛ زيرا با حاكميت يافتن يك سنّت و تعطيل سنّت ديگر در ظرف فعليت سنّت حاكم، زمينه تعارض و درگيري دو سنّت در نظام هستي از بين ميرود. اكنون در حدّ گنجايش اين مقاله برخي از سنن مرتبط با سنّت آزمايش را مورد بررسي قرار ميدهيم.
الف. سنّت امهال
يكي از سنن الهي سنّت امهال است. بر اساس اين سنّت، خداوند متعال انسانها را بلافاصله پس از كفرشان مجازات نميكند، بلكه به آنها مهلت ميدهد و مورد آزمايشهاي مكرّر قرار ميدهد تا شايد همه يا برخي از آنها از كفرشان بازگردند. بنابراين، تأخير عذاب كافران، گاه خود يكي از مصاديق آزمايش آنهاست. چنانچه قرآن مجيد در اين مورد به پيامبر اكرم Œ فرمان ميدهد كه بگو: (وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ) (انبياء: 111)؛ و نميدانم شايد ]اين تأخير عذاب[ شما براي شما امتحاني باشد و تمتّعي در دنيا، تا هنگام مرگ فرا رسد.
و يا در آيه شريفه ديگر ميفرمايد: (وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَي ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَي أَجَلٍ مُسَمًّي فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرآ.) (فاطر: 45)34
ب. سنّت مكر و استدراج
سنّت آزمايش خود بسترساز سنّت مكر و استدراج است؛ يعني خداوند متعال پس از اينكه انسانها و امّتها را به پيروي از دين و رسولان خود آزمود، آن دستهاي را كه ره عصيان پيموده و از در مكر و دشمني با خداوند در آمدهاند، مورد مكر خويش قرار ميدهد و بر دلهايشان مُهر مينهد، به گونهاي كه راه بازگشت بر آنها دشوار ميشود. در اينجاست كه سنّت استدراج35 جريان مييابد؛ يعني خداوند زمينه طغيان و عصيانشان را بيشتر فراهم ميكند تا عذاب بيشتري نصيبشان گردد. در سوره «اعراف» به اين حقيقت چنين اشاره ميفرمايد: (وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّي عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتآ وَهُمْ نَآئِمُونَ أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحي وَهُمْ يَلْعَبُونَ أَفَأَمِنُواْ مَكْرَ اللّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الأَرْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشَاء أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ تِلْکَ الْقُرَي نَقُصُّ عَلَيْکَ مِنْ أَنبَآئِهَا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ كَذَلِکَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلَي قُلُوبِ الْكَافِرِينَ) (اعراف: 94ـ101)؛ و در هيچ قريهاي پيغمبري نفرستاديم مگر مردم آن قريه را به سختي و بيماري دچار كرديم، شايد زاري كنند. آنگاه به جاي بدي، خوبي آورديم تا فزوني گرفتند و گفتند: بيماري و سختي به پدران ما نيز ميرسيد. پس ناگهان در آن حال كه بيخبر بودند، ايشان را بگرفتيم. اگر مردم قريهها ايمان آورده و پرهيزكاري كرده بودند بركتهايي از آسمان و زمين به روي ايشان ميگشوديم، ولي تكذيب كردند و ما نيز ايشان را به اعمالي كه ميكردند مؤاخذه كرديم. مگر از مكر و تدبير خدا ايمن شدهاند كه جز گروه زيانكاران از تدبير خدا ايمن نميشوند. مگر براي كساني كه اين سرزمين را پس از هلاكت مردمش به ميراث بردهاند روشن نشده كه اگر بخواهيم سزاي گناهشان را به ايشان ميرسانيم و بر دلهايشان مهر مينهيم تا نتوانند بشنوند. اين قريههايي كه ما از خبرهاي آن بر تو ميخوانيم پيغمبرانشان با حجتها به سويشان آمدند و به آن چيزها كه قبلا به تكذيب آن پرداخته بودند ايمان نميآوردند. اينچنين بر دلهاي كفار خداوند مهر مينهد.
آيات مزبور به دنبال بيان سرگذشت امتهاي پيشين و انكار پيامبران و معجزات الهي و نزول عذاب بر آنان آمده است36 و درصدد بيان علل و فرآيند انقراضشان است. خودداري از ايمان، بيتوجهي به بينات و معجزات پيامبران، تكذيب آنها و سرانجام بيتقوايي و عصيانگري و خروج از بندگي خدا مهمترين عوامل انقراضشان شمرده است و همين امر موجب گرديد تا سنّت الهي مكر و استدراج، يكي پس از ديگري در موردشان سريان يافته و به نابوديشان بينجامد. علّامه طباطبائي در اينجا چنين ميفرمايد:
آري، خداي سبحان هر پيغمبري را كه به سوي امتي از آن امتها ميفرستاد به دنبال او آن امت را با ابتلاي به ناملايمات و محنتها آزمايش ميكرد، تا به سويش راه يافته و به درگاهش تضرع كنند و وقتي معلوم ميشد كه اين مردم به اين وسيله كه خود يكي از سنّتهاي نامبرده بالاست، متنبه نميشوند سنّت ديگري را به جاي آن سنّت به نام «سنت مكر» جاري ميساخت و آن اين بود كه دلهاي آنان را به وسيله قساوت و اعراض از حق و علاقهمند شدن به شهوات مادي و شيفتگي در برابر زيباييهاي دنيوي مهر مينهاد.
بعد از اجراي اين سنّت، سنّت سوم خود، يعني «استدراج» را جاري مينمود و آن اين بود كه انواع گرفتاريها و ناراحتيهاي آنان را برطرف ساخته، زندگيشان را از هر جهت مرفّه مينمود و بدينوسيله روز به روز، بلكه ساعت به ساعت به عذاب خود نزديكترشان ميكرد، تا وقتي كه همهشان را به طور ناگهاني و بدون اينكه احتمالش را هم بدهند به ديار نيستي ميفرستاد، در حالي كه در مهد امن و سلامت آرميده و به علمي كه داشتند و وسايل دفاعياي كه در اختيارشان بود مغرور گشته و از اينكه پيشامدي كار آنها را به هلاكت و زوال بكشاند غافل و خاطرجمع بودند.37
علّامه طباطبائي در عبارات فوق دو سنّت مكر و استدراج را از هم تفكيك نمودهاند، ولي از برخي آيات چنين استشمام ميشود كه سنّتهاي مكر و استدراج و املاء در حقيقت يك چيز است، ولي با عناوين مختلفي از آنها در قرآن ياد شده است. به آيه ذيل بنگريد : (وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ) (اعراف : 182ـ183)؛ كساني كه نشانههاي ما را تكذيب ميكنند از جايي كه ندانند آهسته آهسته آنها را ميگيريم و به آنها مهلت ميدهيم، همانا كيد من استوار است.
از ظاهر دو آيه فوق برميآيد استدراج و املاء و كيد (مكر) سه مفهومي هستند كه يك مصداق دارند و آن عبارت است از گرفتار شدن پنهاني انسان تكذيبكننده نشانههاي الهي است.
ج. سنّت تقدير معيشت
ظرفيت همه انسانها در تلقّي مواهب الهي يكسان نيست؛ بسياري از انسانها وقتي اندوختههاي مادي و دنيويشان افزايش يافت، كمكم آن را از ناحيه خود ميبينند و از بندگي خدا دست ميشويند و به عصيانگري روي ميآورند. به حلال خدا اكتفا نكرده، به حرام روي ميآورند و فساد ميكنند. همانگونه كه در قرآن آمده است: (إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَي أَن رَّآهُ اسْتَغْنَي) (علق: 6و7)؛ همانا انسان طغيان ميكند از اينكه خود را بينياز ببيند. از اينرو، خداوند متعال بر اساس حكمت و رحمت واسعه خويش سنّت تقدير معيشت را براي بندگان قرار داده است. بر اساس اين سنّت به انسانها به اندازه ظرفيتشان رزق ميدهد. قرآن مجيد درباره اين سنّت الهي چنين ميفرمايد : (وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَلَكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاء إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ) (شوري : 27)؛ هرگاه خداوند روزي را بر بندگانش وسعت بخشد، در زمين طغيان و ستم ميكنند. از اينرو، به مقداري كه ميخواهد و مصلحت ميداند نازل ميكند. همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست.
طبق مفاد ذيل اين آيه شريفه، خداوند متعال به هركس به مقدار معين روزي ميدهد؛ چراكه او به حال بندگان خود آگاه و بصير است و ميداند هر يك از بندگانش ظرفيت و استحقاق چه حدّي از رزق را دارند و چه مقدار از تمكّن برايشان مفيد است و همان را به آنها ميدهد.38
امّا اين سؤال مطرح ميشود اگر اين چنين است پس آيات دالّ بر آزموده شدن بندگان به مواهب مادّي مانند: (وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ.) (انفال: 28) چگونه توجيه ميشود؟ به عبارت ديگر، سنّت تقدير معيشت چگونه با سنّت آزمايش به فقر و غنا جمع ميشود؟ زيرا در سنّت تقدير معيشت، فرض اين است كه خداوند به انسانها به اندازه ظرفيتشان روزي ميدهد تا طغيان نكنند، ولي در سنّت آزمايش به امور مادي، فرض اين است كه خداوند براي آزمودن انسانها، آنان را بيشتر از اندازه ظرفيتشان به اموري همچون فقر يا غنا ميآزمايد؛39 زيرا آزمايش در صورتي تحقق مييابد كه كشش خاصي انسان را به سوي عصيان بكشاند و اين امر در حالتي كه رزق انسان بيش از ظرفيت معمولش كاهش يا افزايش مييابد رخ خواهد داد، وگرنه در حالت عادي زمينه عصيانگري كاهش مييابد و در نتيجه، بستر آزمايش كمتر فراهم خواهد شد.
به آيه شريفه زير توجه كنيد :
(فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ) (زمر: 49)؛ آري، آدمي چون رنج ]و دردي[ به او رسد ما را به دعا ميخواند و باز چون ]آن رنج و عذاب را برداشتيم و[ نعمت به او داديم، گويد: اين نعمت ]به استحقاق[ نصيب من گرديد. ]چنين نيست[، بلكه آن امتحان وي است، اما بيشتر مردم آگاه نيستند.
نعمت در آيه مزبور مطلق است و شامل مواهب مادّي نيز ميشود؛ يعني خداوند براي آزمودن انسان گاه نعمتي را كه درخواست ميكند عطا ميفرمايد، در حالي كه ميداند وي اين نعمت را محصول لياقت خود ميبيند، نه فضل الهي؛ يعني با اينكه موجب مرتبهاي از طغيان ميشود، ولي باز خداوند نعمت را به او عطا ميكند؛ چراكه ميخواهد انسان را بيازمايد. از اينرو، آيه ميفرمايد: (بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ.)
بنابراين، آزمايش در ظرفي كه كشش بيش از حد ظرفيت معمول، انسان را به سرپيچي از دستور الهي دعوت ميكند رخ ميدهد. از اينرو، خداوند متعال از بندگانش خواسته در ظرف آزمايش كه جذبه غيرطبيعي آنها را به طغيان دعوت ميكند، صبر كنند و با ياد بازگشت به سوي خدا خود را تسكين دهند. قرآن در اين ارتباط ميفرمايد : (وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ) (بقره: 155)؛ و البته شما را به اموري همچون ترس و گرسنگي و كاهشي در اموال و جانها و محصولات ميآزماييم و به شكيبايان مژده بده.
اين آيه تصريح دارد كه خداوند، انسانها را به كاهش در اموال مبتلا ميكند تا صبرشان را بيازمايد.
به نظر ميرسد تعارض بدوي بين سنّت تقدير معيشت و آزمايشْ بدين صورت رفع ميشود كه سنّت تقدير معيشت را محكوم سنّت آزمايش بدانيم؛ يعني در حال عادي خداوند به بندگانش به اندازه ظرفيتشان رزق ارزاني ميكند، ولي هنگامي كه نوبت آزمايش آنها به اموال ميرسد، مصلحت اهمّ ناشي از سريان سنّت آزمايش موجب ميشود كه خداوند از مواهب مادي بندگان، كاسته يا بر آن بيفزايد تا آنان را بيازمايد.
بنابراين، به نظر ميرسد سنّت تقدير معيشتْ تعادل بنده را در عبادت پروردگار حفظ ميكند و در حقيقت، مايه سهولت اطاعت براي بنده ميشود، ولي موجب ارتقاي دفعي و تكامل و خيزش بندگان نميشود. براي تكامل دفعي بندگان بايد از دالان سنّت آزمايشهاي خاص بگذرند و با تحمل سختي آزمايشهاي خاص به درجات بالاتر قرب الهي دست يابند. از اينرو، سنّت تقدير معيشت در جايي كه پاي سنّت آزمايش به ميان ميآيد، تحت حاكميت سنّت آزمايش قرار ميگيرد؛ يعني خداوند براي آزمايش بندگان، گاه رزق دنيوي آنان را بيشتر يا كمتر از حدّ ظرفيتشان قرار ميدهد تا بدين وسيله آنان را بيازمايد. از اينرو، گاه روزيشان (اعم از مال، فرزند و مقام را) زياد ميكند تا ميزان غفلت يا سپاس آنها را نسبت به دستورات الهي بسنجد و يا رزقشان را كاهش ميدهد تا ميزان صبر و رضايشان را بيازمايد. بنابراين، سنّت آزمايش و امتحان الهي بر سنّت تقدير معيشت حكومت دارد و خداوند گاه براي امتحانهاي خاص از سنّت تقدير رزق، فراخور حال مردم دست شسته و روزي بندگان را كم يا زياد ميكند.
نتيجهگيري
از اين مقاله نكات ذيل به دست ميآيد :
1. سنّت آزمايش از اهداف مياني خلقت جهان به شمار ميآيد كه زمينهساز نيل انسان به كمال نهايي است.
2. با گذر ايام و رشد ظرفيت بشر در تلقّي معارف الهي، اديان كاملتري نازل گرديد و آستانههاي جديدي براي آزمايش بشر ايجاد شد و بدينسان سنّت مذكور از حيث مورد و گستره آزمايش تطوّر يافت.
3. آزمايش انواع گوناگوني دارد؛ گاه مخصوص برخي افراد و گاه براي همه افراد است، گاه در لباس امور ملايم با طبع اوّلي انسان و گاه جامه غيرملايم با طبع بر تن دارد، برخي آزمايشها سبك و برخي سنگين است و سرانجام برخي آزمايشها در آشكار كردن باطن انسانْ مؤثرتر و برخي ديگر اثر كمتري دارند.
4. در مجموع، نه سنّت الهي با سنّت آزمايش ارتباط دارند كه در اين ميان پنج سنّت زمينه سريان سنّت آزمايش را فراهم ميكنند و چهار سنّت ارتباط ويژه ديگري با سنّت آزمايش دارند.
5. سنّتهاي پنجگانه بسترساز آزمايش عبارتند از : تداول قدرت، سنّت تزيين نعمتهاي دنيوي، برانگيختن پيامبران، اختلاف و نزاع و وجود تفاوتها.
6. رابطه چهار سنّت ديگر با سنّت آزمايش بدين صورت است :
الف) سنّت امهال نيز يكي از مصاديق سنّت آزمايش است.
ب) دو سنّت مكر و استدراج نيز از توابع و پيامدهاي عدم موفقيت در آزمايش الهي به شمار ميآيند.
ج) سنّت تقدير معيشت نيز محكوم سنّت ابتلا بوده و در زمان عدم سريان سنّت آزمايش جريان مييابد.
-
··· منابع
- ـ ابن منظور، لسان العرب، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
- ـ جوهري، اسماعيلبن حمّاد، الصحاح، تحقيق احمد عبدالغفورعطّار، بيروت، دارالعلم للملايين، ط.
- الثالثة، 1399ق.
- ـ طباطبائي، سيد محمّدحسين، الميزان، قم، اسلامي، 1417.
- ـ طبرسي، فضلبن حسن، مجمعالبيان، تهران، ناصر خسرو، 1372.
- ـ فارس، احمدبن، معجم مقاييساللغه، تحقيق عبدالسلام محمّد هارون، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1404ق.
- ـ فضلاللّه، سيد محمّدحسين، تفسير من وحيالقرآن، بيروت، دارالملاك للطباعه و النشر، 1419، ط. الثانيه.
- ـ قمي، عليبن ابراهيم، تفسير قمي، قم، دارالكتاب، 1367.
- ـ مصباح، محمّدتقي، جامعه و تاريخ در قرآن، تهران، سازمانتبليغات اسلامي، 1372، چ دوم.
- ـ ـــــ ، معارف قرآن، قم، انتشارات اسلامي، 1367.
- ـ مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآنالكريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1386.
- ـ مطهّري، مرتضي، مجموعهآثار،ج1(عدلالهي)، قم، صدرا، 1373.
- ـ معلوف، لوييس، المنجد، بيروت، دارالمشرق، 1992م.
- ـ مغنيه، محمّدجواد، تفسير الكاشف، تهران، دارالكتبالاسلاميه،1424.
-
پى نوشت ها
- 1 عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني €. دريافت: 21/9/87ـ پذيرش: 15/1/88.
- 2 ـ مانند: (قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرواكَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ.) (آلعمران: 137)
- 3 ـ ر.ك. معجم مقاييساللغه، مصباحالمنير، المنجد. برخي ازمحققان علم لغت در اين مورد مينويسند: «أن الاصل الواحد فيهذه المادّه، جريان أمر منضبط.» (حسن مصطفوي، التحقيق فيكلمات القرآنالكريم، ج 2، ص 237.)
- 4 ـ ر.ك. محمّدتقي مصباح، جامعه و تاريخ در قرآن، ص 425.
- 5 ـ احزاب: 60 و 62.
- 6 ـ فاطر: 43.
- 7 ـ محمّدتقي مصباح، جامعه و تاريخ در قرآن، ص 427.
- 8 ـ (يوم تبلي السرائر) (طارق: 9).
- 9 ـ (إنّا خلقنا الانسان من نطفة أمشاج نبتليه.) (انسان: 2)
- 10 ـ ر.ك. لوييس معلوف، المنجد، ماده «فتن».
- 11 ـ صاحب مقاييساللغه، ريشه و اصل «فتن» را اختبار و آزمايش ميداند و «فتنت الذهب بالنار» را به معناي «امتحنت الذهب بالنار»ميگيرد؛ يعني همانگونه كه ناخالصيهاي طلا با آتش آزمايش ميشود و طلاي قلابي از اصلي معين ميگردد، ناخالصيهاي انسان هم با آزمايش به دست ميآيد. (احمدبن فارس،مقاييساللغة، ج 4، ص 472.) ولي مؤلف التحقيق پس از طرح اقوال مزبور، دو اصل اختلال و اضطراب را از مقومات اصلي مفهوم «فتنه» دانسته و مينويسد: «أنّ الأصل الواحد في المادّه: هوما يوجب اختلالا مع اضطراب. فما أوجب هذين الأمرين فهوفتنه.» و سپس اموري مانند أموال، أولاد، اختلافنظر، غلوّ، عذاب،جنون و آزمايش را كه موجب برهم خوردن نظم و آرامش دروني انسان ميشود، مصداق فتنه معرفي ميكند. (ر.ك. حسن مصطفوي، التحقيق، ج 9، ص 23.)در نظر بدوي با توجه به كاربردهاي واژه «فتنه»، نظر التحقيق قابل پذيرش است؛ چراكه از جامعيت بيشتر برخوردار بوده و تقريبآ همه موارد استعمال واژه مزبور را دربر ميگيرد و ما را از فرض كردن معاني مجازي و حمل بر آنها مصون ميدارد، ولي همانگونه كه پيشتر گفته شد، تعيين يك معناي حقيقي براي يك لفظ، راهكارعلمي خاص دارد و با استنباط عقلي قابل كشف نيست. معاني حقيقي از طريق تبادر معاني از الفاظ، بدون نياز به قرينه به دستميآيد، نه از طريق تحليل عقلي معاني گوناگون و يافتن جامع مشترك معنوي.
- 12 ـ چنانچه مرحوم طبرسي ميفرمايد: مراد از «فتنه» همان «ابتلا»و «اختبار» است. (ر.ك. فضلبن حسن طبرسي، مجمعالبيان، ج7ـ8، ص 65.)
- 13 ـ ر.ك. ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 400.
- 14 ـ مقاييساللغه، ريشه اصلي «تمحيص» را «تخليص» و «خالص كردن» ميداند. از اينرو، «محصه محصا» را به «خلّصه من كلعيب» (آن را از هر عيبي خالص كرد) ترجمه ميكند و يا در ترجمه«محص اللّه العبد من الذنب» مينويسد: «طهّره منه و نقّاه»: يعني اورا از گناه طاهر و پاك كرد. و يا «محّصت الذهب بالنار» را به «خلّصه من الشوب» (شوائب را از آن زدود) ترجمه ميكند. (احمدبن فارس، معجم مقاييساللغة، ج 5، ص 300.)صحاح اللّغه معناي مزبور را درباره «محص» تأييد ميكند،ولي «محص» را در باب تفعيل به معناي آزمايش ميداند. از اينرو،مينويسد: «التمحيص: الابتلاء و الاختبار.» (اسماعيلبن حمّاد جوهري، الصحاح، تحقيق احمد عبدالغفور عطّار، ج 3، ص1056.)
- 15 ـ ر.ك. آلعمران: 154.
- 16 ـ ر.ك. اعراف: 168.
- 17 ـ ر.ك. هود: 7.
- 18 ـ ر.ك. نمل: 40.
- 19 ـ ر.ك. مائده: 94 و 95.
- 20 ـ ر.ك: محمّد: 31.
- 21 ـ ر.ك. محمّدتقي مصباح، معارف قرآن، ص 253ـ265، بحث«هدف آفرينش در قرآن».
- 22 ـ سيد محمّدحسين طباطبائي، الميزان، ج 5، ص 353.
- 23 ـ ر.ك. فضلبن حسن طبرسي، مجمعالبيان، ج 7ـ8، ص 65.
- 24 ـ همان، ج 3ـ4، ص 612.
- 25 ـ البته اين بدين معنا نيست كه ساير آزمايشهاي الهي كه موصوف به اين وصف نشدهاند، هيچيك از اين ويژگي برخوردار نيستند، بلكه قدر متيقن اين است كه آزمايشهايي كه خداوند خود آنها را با وصف «مبين» معرفي نموده است، از اين ويژگي برخوردارهستند.
- 26 ـ (قد صدّقت الرّؤيا إنّا كذلك نجزي المحسنين إنّ هذا لهوالبلاء المبين.) (صافات: 105 و 106)
- 27 ـ برخي مبيّن بودن اين آزمايش را به شدّت و دشواري آندانستهاند. (ر.ك. سيد محمّدحسين فضلاللّه، تفسير منوحيالقرآن، ج 19، ص 207) و برخي ديگر در تفسيرِ مبيّن بودن ذبح اسماعيل گفتهاند: تصميم به قرباني كردن خود، فرزند يا اهل خانه به دستور خدا، تنها راه كشف صدق ادعاي ايمان انسان است.(ر.ك. محمّدجواد مغنيه، تفسيرالكاشف، ج 6، ص 350)، ولي به نظر ميرسد اين دو قول با يكديگر به صورتي كه در بالا گفته شدقابل جمع است.
- 28 ـ ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائي، الميزان، ج 4، ص 28، 29،30 و 31.
- 29 ـ شايان ذكر است كه هر نوع استفاده از امور مادّي نشانه گرايش دنيوي نيست؛ اگر انسان از امور مادي به عنوان ابزاري براي نيل به اهداف معنوي استفاده نمايد، عملش به يك عمل معنوي و اخروي مبدل ميشود.
- 30 ـ ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائي، الميزان، ج 13، ص237ـ238.
- 31 ـ علّامه طباطبائي عبارت (و جاءهم رسول كريم) را تفسيرفتنه و آزمايش مذكور در آيه شمردهاند. (ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائي، الميزان، ذيل آيه مزبور.)
- 32 ـ سيد محمّدحسين طباطبائي، الميزان، ج 4، ص 44.
- 33 ـ ر.ك. عليبن ابراهيم قمي، تفسير قمي، ج 1، ص 222 / سيدمحمّدحسين طباطبائي، الميزان، ج 7، ص 396. نظير اين آيه در آيه32 سوره «زخرف» به صورت (رفعنا بعضهم فوق بعض درجات)وارد شده است.رابطه اين تفاوتها با عدل الهي بحث مفصلي است كه پرداختن به آن در اين مجال كوتاه ما را از اصل بحث دور ميكند،ولي خوانندگان محترم ميتوانند براي يافتن پاسخ آن، ر.ك.مرتضي مطهّري، عدل الهي، / محمّدتقي مصباح، جامعه و تاريخ در قرآن.
- 34 ـ و يا در آيه ديگر ميخوانيم: (ولو يؤاخذ اللّه النّاس بظلمهم ماترك عليها من دابّه ولكن يؤخّرهم إلي أجل مسمّي فإذا جاء أجلهم لايستأخرون ساعة و لايستقدمون.) (نحل: 61)
- 35 ـ سنّت استدراج همان سنّت زياد كردن ضلالت گمراهان و امداد اهل باطل در جهت باطل است. بدين صورت كه خداوند برنعمتهاي مادي و دنيوي اهل باطل ميافزايد تا فريفته و مغرورشوند و در راه خود پابر جاتر گردند و مستحقق عذاب بيشتر ودردناكتري شوند. خداوند در اينباره ميفرمايد: (لايحسبنّ الّذين كفروا انّما نملي لهم خير لانفسهم إنّما نملي لهم ليزدادوا إثماو لهم عذاب مهين) (آلعمران: 178)؛ آنان كه به راه كفر رفتندگمان نكنند مهلتي كه به آنها ميدهيم به حال آنها بهتر خواهد بود، بلكه مهلت ميدهيم تا بر طغيان خود بيفزايند و آنان را عذابي رسدكه به آن خوار و ذليل شوند.
- 36 ـ از آيه 59 تا 93 سوره «اعراف» ماجراي دعوت پيامبران (ازنوح تا شعيب) و انكار مردم و نزول عذاب بر آنها بيان شده است.
- 37 ـ ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائي، الميزان، ج 8، ص 195.
- 38 ـ همان، ج 18، ص 56ـ57.
- 39 ـ مقصود از ظرفيت در اين عبارت و عبارتهاي بعدي اينبخش، ظرفيت معمول و قابل تغيير است، نه ظرفيت نهايي وغيرقابل تغيير؛ زيرا به مقتضاي آيه شريفه (لايكلّف الله نفسا إلاوسعها)، خداوند با تكاليف فوق طاقت و ظرفيت نهايي، انسانهارا نميآزمايد. بنابراين، ممكن است در شرايطي و بر اساس برخيمصالح، گاه طبق ظرفيت معمول انسانها با آنها برخورد كند و دربرخي موارد طبق مصالح نهايي و متوقع آنان را بيازمايد.